نور در حرم نور

تفسیر قران در محضر حضرت معصومه سلام الله علیها

نور در حرم نور

تفسیر قران در محضر حضرت معصومه سلام الله علیها

کلمات کلیدی

آخرین نظرات

سوره مبارکه بقره - 275 و 276

 

الَّذینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاَّ کَما یَقُومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهى‏ فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَ مَنْ عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ (275)

یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثیمٍ (276)

۰۰/۰۹/۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین صفاریان

j3

نظرات  (۱۹)

#نکات_تفسیری

اسلام دنیا یا آخرت؟


کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (213)

این آیه سبب تشریع اصل دین را بیان مى‏کند، که چرا اصلا دینى تشریع شده، و مردم‏ مکلف به پیروى آن دین شوند؟ و در نتیجه بینشان اختلاف بیفتد، یک دسته به دین خدا بگروند، دسته‏اى دیگر کافر شوند، و این معنا را اینطور بیان کرده: که انسان- این موجودى که به حسب فطرتش اجتماعى و تعاونى است- در اولین اجتماعى که تشکیل داد یک امت بود، آن گاه همان فطرتش وادارش کرد تا براى اختصاص دادن منافع به خود با یکدیگر اختلاف کنند، از اینجا احتیاج به وضع قوانین که اختلافات پدید آمده را برطرف سازد پیدا شد، و این قوانین لباس دین به خود گرفت، و مستلزم بشارت و انذار و ثواب و عقاب گردید، و براى اصلاح و تکمیلش لازم شد عباداتى در آن تشریع شود، تا مردم از آن راه تهذیب گردند، و به منظور این کار پیامبرانى مبعوث شدند، و رفته رفته آن اختلافها در دین راه یافت، بر سر معارف دین و مبدأ و معادش اختلاف کردند، و در نتیجه به وحدت دینى هم خلل وارد شد، شعبه‏ها و حزبها پیدا شد، و به تبع اختلاف در دین اختلاف‏هایى دیگر نیز در گرفت، و این اختلاف‏ها بعد از تشریع دین به جز دشمنى از خود مردم دین‏دار هیچ علت دیگرى نداشت، چون دین براى حل اختلاف آمده بود، ولى یک عده از در ظلم و طغیان خود دین را هم با اینکه اصول و معارفش روشن بود و حجت را بر آنان تمام کرده بود مایه اختلاف کردند.

پس در نتیجه اختلاف‏ها دو قسم شد، یکى اختلاف در دین که منشاش ستمگرى و طغیان بود، یکى دیگر اختلافى که منشاش فطرت و غریزه بشرى بود، و اختلاف دومى که همان اختلاف در امر دنیا باشد باعث تشریع دین شد، و خدا به وسیله دین خود، عده‏اى را به سوى حق هدایت کرد، و حق را که در آن اختلاف مى‏کردند روشن ساخت، و خدا هر کس را بخواهد به سوى صراط مستقیم هدایت مى‏کند.

پس دین الهى تنها و تنها وسیله سعادت براى نوع بشر است، و یگانه عاملى است که حیات بشر را اصلاح مى‏کند، چون فطرت را با فطرت اصلاح مى‏کند، و قواى مختلف فطرت را در هنگام کوران و طغیان تعدیل نموده، براى انسان رشته سعادت زندگى در دنیا و آخرتش را منظم و راه مادیت و معنویتش را هموار مى‏نماید.

ترجمه تفسیر المیزان، ج‏2، ص: 167

  1. إنفاق: از موضوعاتی است که آیات بسیاری بدان إختصاص یافته است و همواره در کنار إقامه ی نماز، پرداخت زکات نیز مطرح گردیده. همچنین در سوره ی بقره، آیات 254  الی 274 به نحو مفصّل، مسلمین را به إنفاق دعوت می کند و دو پشتوانه ی أنگیزشی مهم برای إمتثال این أمر را توحید و معاد می شمرد. قرآن در سوره ی بقره، آیت الکرسی را در بیان پشتوانه ی توحیدی إنفاق ذکر می کند و با اشاره به داستان عُزَیز پیامبر و همچنین زنده شدن پرندگان به دست حضرت إبراهیم علیه السّلام، پشتوانه ی معاد جهت ترغیب به إنفاق را توضیح می دهد. در ادامه، قرآن طی آیات 261 تا 274 به بیان أحکام إنفاق می پردازد و انفاق طراز قرآنی را تبیین می کند که شرایطش عبارتند از:
    • إخلاص نیّت برای خدا:
      • ألذین ینفقون أموالهم فی سبیل الله کمثل حبّةٍ أنبتت سبع سنابل (بقره 261)
      • ألّذین ینفقون أموالهم إبتغاء مرضات الله و تثبیتاً من أنفسهم کمثل جنّةٍ بربوةٍ (بقره 265)
    • عدم منّت و اذیّت
      • الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً لَهُم‏ أجرهم عند ربّهم (بقره 262)
      • لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏ کَالَّذی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِر(بقره 264)
    • إنفاق از مال طیّب
      • یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذیهِ إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا فیهِ (بقره 267)
    • انفاق پنهانی و آشکار
      •  إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ یُکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئاتِکُم‏ (بقره271)
  1. رفع نیازهای عمومی جامعه:
    • با هجرت رسول الله صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی به رهبری ایشان، به مرور وضع زندگی مسلمین سامان یافت و درآمدهایی برای مردم زیر سایه ی حکومت نوپا ایجاد شد. همچنین تکامل و پیچیده شدن شئون حکومت، هزینه هایی را ایجاب می نمود که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در مقام حاکم جامعه باید از پرداخت آن بر می آمد. لذا قرآن کریم به مرور زمان درآمدهایی را به پیامبر صلی الله علیه و اله و نزدیکان او در حکومت إختصاص داد. که این درآمدها پس از پیامبر صلی الله علیه و آله به ولی أمر مسلمین که مطابق إعتقاد شیعه، أئمّه ی معصومین هستند برای إقامه ی أمر حکومت إختصاص می یابد.
    1. خمس: قرآن در سوره ی أنفال که دوّمین سوره ی مدنی است در آیه ی 41، حکم خمس غنیمت را بیان می کند. البته این حکم در پی وصول غنیمت های جنگی بدر نازل شده است أما به نظر فقهای شیعه بیان آن عام است و شامل همه ی درآمدهای مسلمین می شود و شروطی دارد که در روایات أئمه ی معصومین بدان ها اشاره شده است.
    2. زکات: در آمد دیگر حکومت اسلامی زکات است. قرآن کریم در سوره ی توبه که آخرین سوره ی مدنی است در آیه ی 103، آن را تحت عنوان «صدقه» تشریع و واجب گردانیده است. «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیم‏». وجه تسمیه ی زکات را میتوان از همین آیه فهمید چرا که موجب تزکیه ی أفراد می شود. در آیه ی 60 همین سوره، موارد مصرف زکات بیان شده است. إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکینِ وَ الْعامِلینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمینَ وَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبیلِ فَریضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیم‏.
    3. أنفال: در آمد دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله أنفال است. قرآن در آیه ی اول سوره ی أنفال می فرماید: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُول‏». دیدگاه مشهور فقها، أنفال را حدّأقل 5 یا 6 قسم می داند:
  2. فیء:

زمین کافران که مسلمانان بدون جنگ و خونریزی بر آن دست یافته‌اند؛ خواه مالکانش آن را رها کرده باشند، مانند زمین‌های یهودیان بنی‌نضیر در مدینه، و یا خود آنان به حکومت اسلامی داده باشند، مانند فدک.

  1. زمین موات:

زمین موات یعنی زمینی که به سبب موانعی همچون بی آبی یا آب گرفتگی و مانند آن، بدون عمران و اصلاح قابل بهره‌برداری نیست؛ خواه مالکی داشته و از بین رفته یا آن را رها کرده باشد و یا از اصل، مالکی نداشته باشد، مانند بیابانها.

  1. زمین های بی مالک:

ساحل دریا و کناره رود و هر زمین بدون مالک؛ هرچند موات نباشد، مانند برخی جزایر، قلّه کوه‌ها، درّه‌ها، نیستان‌ها و جنگل‌ها.

  1. أموال پادشاهان کافر
  2. غنائم برگزیده
  3. غنائم در جنگ بدون إذن إمام
  4. إرث بدون وارث
  5. معادن

______________________________

تقسیم بندی أنفال: https://fa.wikifeqh.ir ذیل إصطلاح أنفال

  • انسان در پی تصرّف أنواع موجود در هستی و استخدامشان جهت نیل به کمال

پس از آنکه خداوند دو عنایت به انسان می کند: 1-نیروی فکر و إدراک و 2-رابطه ی تسخیر موجودات؛ این دو عنایت، خود عنایت سوّمی را نتیجه داده، و آن این است که توانست براى خود علوم و ادراکاتى دسته‏بندى شده تدوین کند، تا در مرحله تصرف در اشیا و به کار بردن و تاثیر در موجودات خارج از ذات خود آن علوم را بکار بگیرد، و در نتیجه (با صرف کمترین وقت و گرفتن بیشترین بهره) از موجودات عالم براى حفظ وجود و بقاى خود استفاده کند.

و لذا انسان شروع می کند به تصرّف در گیاهان، در حیوانات و حتی دست به استخدام همنوع خود مى‏زند، و به هر طریقى که برایش ممکن باشد آنان را به خدمت مى‏گیرد، در هستى و کار آنان تا آنجا که ممکن باشد تصرف مى‏کند.

  • إضطرار، إنسان را وادار به مدنیّت و عدالت إجتماعی کرده است.

بشر هم چنان به سیر خود ادامه داد، تا به این مشکل برخورد، که هر فردى از فرد و یا افراد دیگر همان را مى‏خواهد، که آن دیگران از او مى‏خواهند، لا جرم ناگزیر شد این معنا را بپذیرد، که همانطور که او مى‏خواهد از دیگران بهره‏کشى کند، باید اجازه دهد دیگران هم به همان اندازه از او بهره‏کشى کنند، و همین جا بود که پى برد به اینکه باید اجتماعى مدنى و تعاونى تشکیل دهد، و بعد از تشکیل اجتماع فهمید که دوام اجتماع، و در حقیقت دوام زندگیش منوط بر این است که اجتماع به نحوى استقرار یابد که هر صاحب حقى به حق خود برسد، و مناسبات و روابط متعادل باشد و این همان عدالت اجتماعى است.

پس این حکم یعنى حکم بشر به اجتماع مدنى و عدل اجتماعى حکمى است که اضطرار، بشر را مجبور کرد به اینکه آن را بپذیرد، چون اگر اضطرار نبود هرگز هیچ انسانى حاضر نمى‏شد دامنه اختیار و آزادى خود را محدود کند، این است معناى آن عبارت معروف که مى‏گویند" الانسان مدنى بالطبع"، و این است معناى اینکه مى‏گوئیم: انسان حکم مى‏کند به عدل اجتماعى و خلاصه در هر دو قضیه اضطرار او را وادار کرده به اینکه مدنیت و زندگى اجتماعى و دنبالش عدل اجتماعى را بپذیرد، چون مى‏خواست از دیگران بهره‏کشى کند.

و بهمین جهت هر جاى دنیا ببینیم انسانى قوت گرفت و از سایرین نیرومندتر شد در آنجا حکم عدالت اجتماعى و تعاون اجتماعى سست مى‏شود، و قوى مراعات آن را در حق ضعیف نمى‏کند، و همه روزه شاهد رنج و محنتى هستیم که طبقه ضعیف دنیا از طبقه قوى تحمل مى‏کند، تاریخ هم تا به امروز بهمین منوال جریان یافته، آرى تا به امروز که عصر تمدن و آزادى است.

این معنا از کلام خداى تعالى نیز استفاده مى‏شود، آنجا که مى‏فرماید:" إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا"[1]و آنجا که مى‏فرماید:" إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً"[2]و آنجا که مى‏فرماید:" إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ"[3]و نیز مى‏فرماید:" إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏"[4].

و اگر عدالت اجتماعى اقتضاى اولیه طبیعت انسان بود، باید عدالت اجتماعى در شؤون اجتماعات غالب مى‏بود، و تشریک مساعى به بهترین وجه و مراعات تساوى در غالب اجتماعات حاکم مى‏بود، در حالى که مى‏بینیم دائما خلاف این در جریان است، و اقویاى نیرومند خواسته‏هاى خود را بر ضعفا تحمیل مى‏کنند، و غالب مغلوب را به ذلت و بردگى مى‏کشد، تا به مقاصد و مطامع خود برسد.

پس انسانها در عین اینکه به وجهى متحدند، به وجهى هم مختلفند، و اختلاف در احساسات و ادراکات باعث مى‏شود که هدفها و آرزوها هم مختلف شود، و اختلاف در اهداف باعث اختلاف در افعال مى‏گردد، و آن نیز باعث اختلال نظام اجتماع مى‏شود.

و پیدایش این اختلاف بود که بشر را ناگزیر از تشریع قوانین کرد، قوانین کلیه‏اى که‏ عمل به آنها باعث رفع اختلاف شود، و هر صاحب حقى به حقش برسد، و قانونگذاران را ناگزیر کرد که قوانین خود را بر مردم تحمیل کنند.

 

[1]( 1) سوره احزاب آیه 72

[2]( 2) انسان حریص و بى طاقت خلق شده." سوره معارج آیه 19"

[3]( 3) انسان طبعا ستم پیشه و کفران‏گر است." سوره ابراهیم آیه 34"

[4]( 4) سوره علق آیه 7

___________________________________________

تلخیص «ترجمه تفسیر المیزان»، ج‏2، صص: 167-177

  • نقص قوانین إجتماعی بشری و أساس تشریع إلهی در مناسبات جامعه

و کوتاه سخن اینکه: هدف و جهت جامعى که (و یا نقطه ضعفى که) در همه قوانین جاریه در دنیاى امروز هست، بهره‏بردارى و بهره‏مندى از مزایاى حیات مادى و دنیایى است و این هدف است که در همه قوانین، منتها درجه سعادت آدمى در نظر گرفته شده، در حالى که اسلام آن را قبول ندارد، زیرا از نظر اسلام سعادت، در برخوردارى از لذائذ مادى خلاصه نمى‏شود، بلکه مدار آن وسیع‏تر است، یک ناحیه‏اش همین برخوردارى از زندگى دنیا است و ناحیه دیگرش برخوردارى از سعادت اخروى است، که از نظر اسلام، زندگى واقعى هم همان زندگى آخرت است و اسلام سعادت زندگى واقعى یعنى زندگى اخروى بشر را جز با مکارم اخلاق و طهارت نفس از همه رذائل، تامین شدنى نمى‏داند و باز به حد کمال و تمام رسیدن این مکارم را وقتى ممکن مى‏داند که بشر داراى زندگى اجتماعى صالح باشد، و داراى حیاتى باشد که بر بندگى خداى سبحان و خضوع در برابر مقضیات ربوبیت خداى تعالى و بر معامله بشر بر اساس عدالت اجتماعى، متکى باشد.

اسلام بر اساس این نظریه، براى تامین سعادت دنیا و آخرت بشر اصلاحات خود را از دعوت به" توحید" شروع کرد، تا تمامى افراد بشر یک خدا را بپرستند، و آن گاه قوانین خود را بر همین اساس تشریع نمود و تنها به تعدیل خواست‏ها و اعمال اکتفاء نکرد، بلکه آن را با قوانینى عبادى تکمیل نمود و نیز معارفى حقه و اخلاق فاضله را بر آن اضافه کرد.

آن گاه ضمانت اجرا را در درجه اول به عهده حکومت اسلامى و در درجه دوم به عهده جامعه نهاد، تا تمامى افراد جامعه با تربیت صالحه علمى و عملى و با داشتن حق امر به معروف و نهى از منکر در کار حکومت نظارت کنند.

و از مهم‏ترین مزایا که در این دین به چشم مى‏خورد ارتباط تمامى اجزاى اجتماع به یکدیگر است، ارتباطى که باعث وحدت کامل بین آنان مى‏شود، به این معنا که روح توحید در فضائل اخلاقى که این آئین بدان دعوت مى‏کند سارى و روح اخلاق نامبرده در اعمالى که مردم را بدان تکلیف فرموده جارى است، در نتیجه تمامى اجزاى دین اسلام بعد از تحلیل به توحید بر مى‏گردد و توحیدش بعد از تجزیه به صورت آن اخلاق و آن اعمال جلوه مى‏کند، همان روح توحید اگر در قوس نزول قرار گیرد آن اخلاق و اعمال مى‏شود و اخلاق و اعمال نامبرده در قوس صعود همان روح توحید مى‏شود، هم چنان که قرآن کریم فرمود:" إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ"

[1]

 

 

[1]( 1) کلمه توحید از ناحیه خدا نازل و عمل صالح همان را بالا مى‏برد." سوره فاطر آیه 10".

__________________________________________

ترجمه تفسیر المیزان، ج‏4، ص: 172

وظایف زن نسبت به شوهر (37)
 
1. عشق و محبت؛ اولین نیاز روحی و روانی شوهر، مهر و محبت و دوست داشتن اوست. ابراز محبت، موجب دلگرمی و علاقه مندی او نسبت به زندگی می شود. پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند: «بهترین زنان شما، زنانی هستند که دارای عشق و محبت باشند.» (38)
 
2. خوش اخلاقی و رفتار نیکو؛ اخلاق، در اصل به معنای نهاد، باطن و سیرت است. انسان خوش اخلاق، یعنی انسانی که دارای نهاد و باطنی پاکیزه و ارزشمند است. پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند: «سنگین ترین اعمال که در میزان اعمال قرار می گیرد، حُسن خُلق است.» (39)
 
3. حیا و عفت؛ عفت و حیا از صفات نفسانی هستند که شهوت و تمام حرکات و سکنات و گفتار و قلم انسانی را کنترل می کنند. رسول اکرمصلی الله علیه وآله وسلم می-فرمایند: «حیا لباسی است که هر کسی آن را بپوشد عیب هایش از مردم پوشیده می-ماند.» (40)
 
4. تشکر و سپاس گذاری؛ امام سجادعلیه السلام می فرمایند: «شکرگذارترین شما نسبت به خدا، شکرگذارترین شما نسبت به مردم است.» (41)
 
5. قناعت؛ اسلام قناعت و مصرف با دقت را ستایش کرده است. انسان قانع هیچ گاه دست نیاز به طرف دیگران دراز نمی کند و به اندازه درآمدش خرج می کند.
 
6. عفو و گذشت و چشم پوشی؛ رسول اکرمصلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند: «بر شما باد به گذشت و عفو؛ زیرا که گذشت چیزی بر شما جز عزّت نیفزاید و از یکدیگر بگذرید تا این که خدا شما را عزیز گرداند.» (42)
 
7. آرایش؛ زن باید همیشه تمیز باشد و زیبایی و آراستگی ظاهری داشته باشد و خود را برای شوهرش آرایش کند. اگر زن به وضع ظاهری اش نرسد ممکن است شوهرش در دام شیادان و زنان آرایش کرده در خیابان بیفتد آن گاه از شما دل بِبُرَد و از مسیر منحرف شود. امام محمدباقرعلیه السلام می فرمایند: «سزاوار نیست زن بدون زیور باشد ولو این که گردنبندی به گردن آویزد. سزاوار نیست دستش را بی رنگ و ساده بگذارد ولو این که حنایی به دست بکشد، هرچند سال خورده باشد.» (43)
 
8. احترام؛ زن باید از زحمات شوهرش قدردانی کند و با احترام و محبت با او سخن بگوید و او را با احترام صدا بزند و وقتی درب منزل را می زند با لب خندان و چهره ای شاد به استقبالش برود و فرزندان را نسبت به احترام پدر سفارش کند.
 
9. حفظ حجاب اسلامی؛ نبودن حریم میان زن و مرد و بی حجابی و آزادی معاشرت ها، تنش ها و ناهنجاری ها و بی بندوباری ها را در جامعه بیشتر کرده و در نهایت انسان را به نابودی می کشاند.
 
10. خانه داری؛ رسول اکرمصلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند: «خدمت هر یک از شما زنان در خانه، برابر جهاد مجاهدان است.» (44) امام صادقعلیه السلام می فرمایند: «بهترین زنان شما، زنی است که خوشبو، خوش پخت و پز باشد، بجا خرج کند و بجا صرفه-جویی نماید...» (45)
 
11. نظافت و مرتب کردن منزل؛ محیط منزل، باید دلپذیر و مسرَّت بخش باشد. پاکیزگی و نظافت خانه وظیفه اخلاقی خانم خانه است. نظافت خانه باعث آرامش اعضای خانواده، مخصوصاً مرد خانه است. رسول اکرمصلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند: «جلوی خانه های خود را تمیز نگه دارید؛ خود را به یهود شبیه نکنید.» (46) نیز در جای دیگر می فرمایند: «هرچه می توانید پاکیزه باشید؛ زیرا خداوند اسلام را بر پاکیزگی بنیان نهاده و جز مردم پاکیزه کسی به بهشت نمی برد.» (47)
 
12. امانت داری؛ مرد، زن را امین خود در خانه می داند و او باید تمام توان و کوشش خود را برای حفظ اموال و وسائل خانه به کار ببرد.
 
13. راز داری؛ فاش کردن راز همدیگر، روابط مرد و زن و بنیان خانواده را تلخ می کند و اعتماد و اطمینان و احترام آنها از بین می رود. اما با حفظ اسرار و راز شوهر، بر درجات ایمان همسر افزوده شده و اعتماد مردم را به خود جلب کرده و مرد با دیده احترام به همسرش می نگرد.
 
 
 
14. بی اجازه از خانه خارج نشدن؛ امام صادقعلیه السلام از پدرانش و آنها از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم نقل می کنند که حضرت می فرمایند: «زن نباید بدون اجازه شوهر از خانه خارج شود، و اگر بدون اجازه خارج گردد ملائکه آسمان، جن، انس و هر آن چه که این زن (نافرمان) از نزد آن عبور می کند به او لعنت می کند تا به آن هنگام که به خانه برمی گردد.» (48)
 
15. خوش بویی و خودآرایی؛ رسول اکرمصلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند: «زن باید خودش را برای شوهر به خوشبوترین عطرها معطر کند و زیباترین لباس هایش را بپوشد و به نیکوترین آرایش، برای شوهرش آرایش نماید و پیوسته خودش را به شوهر عرضه کند.» (49)
 
16. استقبال از شوهر؛ رسول اکرمصلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند: «شایسته است که زن چراغ خانه را روشن کند و خوراک را آماده سازد و چون شوهرش به خانه آمد تا نزدیک درب خانه از او استقبال نماید و به او خوش آمد بگوید. و با آوردن آب و حوله، به شوهرش در شستشوی دستش کمک کند و بدون جهت از انجام خواسته های او امتناع ننماید.» (50)
 
17. پرهیز از آزار شوهر (تندخویی و بد زبانی)؛ امام جعفر صادقعلیه السلام می-فرمایند: «ملعون است ملعون، زنی که همسرش را بیازارد و وی را غمگین و غصه-دار کند، و خوشبخت است خوشبخت، زنی که احترام شوهر را نگه دارد و وی را نیازارد و در هر حال از وی اطاعت نماید.» (51)
 
18. اطاعت زن از شوهر؛ یکی از حقوق شوهر، اطاعت زن از او می باشد. در کنار ایمان و عبادت زن و ادای واجبات و ترک محرمات، اطاعت از شوهر باعث نجات اوست. رسول اکرمصلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند: «اگر سجده کردن، برای غیر خدا جایز بود، دستور می دادم زن در برابر شوهرش سجده کند.» (52) نیز حضرت در جایی دیگر می فرمایند: «زن نمی تواند حق خدا را ادا کند مگر این که حق شوهرش را ادا کند.» (53)
 
19. پرهیز از طلسم برای ایجاد محبت؛ امام باقرعلیه السلام از پدرانش نقل می کند که زنی به حضور رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رسید و گفت: «شوهری دارم که نسبت به من خشن و تندخو است و من طلسمی ساخته ام تا قلب او را به خود متمایل سازم.» حضرت به او فرمودند: «آُف بر تو، دریاها و زمین ها را آلوده کردی و ملائک برگزیده خداوند و فرشتگان آسمان ها و زمین، تو را نفرین می کنند.» آن زن روزها را روزه گرفت و شب ها را به عبادت گذراند، موی سر خود را تراشید و لباس خشن پوشید تا بلکه خداوند از تقصیرش بگذرد. وقتی خبر حال او را به حضرت رسولصلی الله-علیه وآله وسلم دادند، حضرت فرمودند: «این اعمال از وی پذیرفته نمی شود.» (54)
 
20. زن بدون اجازه شوهر در اموال او تصرف نکند؛ بر اساس شریعت مقدس اسلامی، زن نمی تواند بدون اجازه از اموال شوهرش، صدقه یا نذر مالی یا به افراد چیزی ببخشد و اگر بدون اذن او مبادرت به بخشش اموال شوهر نماید گناه کرده و ثوابش به شوهر می رسد.
 
21. مصرف بیش از حد و خارج از شأن؛ میانه روی و پرهیز از افراط و تفریط در زندگی، از نظر اسلام، دارای جایگاه خاص است. به مدیر خانه (زن) سفارش می کند که مصرف بیش از حد و خارج از شأن خود نداشته باشد چون اسراف شده و زیاده روی و مصرف بیش از حد نیاز و شایستگی شخصی، حرام است. (55)
 
22. تدبیر در امور زندگی؛ زن نباید بر مبنای اخلاقی و اقتصادی دین، برای جهت بخشیدن به وضع زندگی خود و رفع مشکلات و نابسامانی های اقتصادی برنامه ای هماهنگ و متناسب با درآمدها تهیه و اجرای آن را در زندگی شخصی و اجتماعی خود مد نظر قرار دهد.
 
23. تشویق به درآمد حلال؛ مرد، در راستای تأمین هزینه زندگی به هر در و دیوار می زند تا نزد خانواده شرمنده نشود و جه بسا برخی افراد برای به دست آوردن ثروت، از راه حرام مبادرت می کنند که پیامدهای ناگواری چون بی خاصیتی عبادت، شقاوت ابدی و ملعون خداوند قرار گرفتن را در پی خواهد داشت. و در این راستا، زن در تشویق مرد، در به دست آوردن رزق و روزی حلال می تواند بسیار مؤثر باشد.
 
24. افشا نکردن اسرار و عیوب شوهر؛ خداوند در قرآن کریم می فرماید: «همسرانتان لباس شما و شما لباس آنها هستید.» (56) تعبیر لباس در این آیه یک تعبیر لطیفی است. لباس، انسان را از سرما و گرما حفظ می کند، زن و شوهر هم باید آبرو و حیثیت یکدیگر را حفظ نمایند. در جای دیگر می فرماید: «زن نوح و لوط که در اختیار دو بنده شایسته از بندگان ما بودند به شوهران خود خیانت کردند، خیانت آن دو زن غیر از جاسوسی نمودن از خانه و شوهر چیز دیگری نبود.» (57)
 
25. تأمین خواسته های جنسی شوهر؛ امام صادقعلیه السلام می فرمایند: «لذتی در دنیا و آخرت برتر از کام جویی با همسر وجود ندارد حتی برای اهل جنت، در بهشت لذتی فرح بخش تر از نکاح وجود ندارد.» (58) نیز رسول اکرمصلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند: «زن هیچ شبی نباید بخوابد مگر آن که شوهرش از او راضی باشد.» (59)
 
26. پذیرایی شایسته از مهمانان؛ مهمان داری و مهمان نوازی یکی از رسم های پسندیده ای است که باعث محبت و ارتباط با دل ها شده و کینه ها و کدورت ها را برطرف می سازد و باعث افزایش رزق و روزی و آمرزش گناهان میزبان می شود.
 
27. سفره آرایی؛ رسول اکرمصلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند: «برترین زنان کسانی اند که خوشبو و سلیقه آشپزی آنها کامل و جالب باشد، و اقتصاد را از دست ندهند. چنین زنانی از عمال و کارکنان خدا خواهند بود و عامل خدا هرگز با شکست و پشیمانی مواجه نخواهد شد.» (60)
 
28. بردباری و تحمل مرارت های زندگی؛ زندگی، دارای مشکلات و فراز و نشیب هایی است که زن و مرد باید خودشان را با آن وفق دهند و با سختی ها بسازند و در مقابل سختی ها صبور باشند و از زندگی دل سرد نشوند. و تنها راه مبارزه با این مشکلات در زندگی، صبر و بردباری و تحمل مرارت های زندگی است.
 
29. پرهیز از سخن چینی؛ حضرت علیعلیه السلام می فرمایند: «از سخن چینی بپرهیز، که سخن چینی تخم کینه را در دل می کارد و آدم را از خدا و مردم دور می سازد.» (61)
 
30. تکبر و بخل و ترس زن؛ حضرت علیعلیه السلام می فرمایند: «خصلت های نیک زنان همان خصلت های بد مردان است: تکبر، بخل، ترس. هرگاه زن، متکبر باشد، خود را در اختیار بیگانه نمی گذارد. اگر بخیل باشد، مال خود و شوهرش را حفظ می کند. و زنی که ترسو باشد، از هر چیز (مشکوک) که در برابرش قرار گیرد، چشم می زند و فاصله می گیرد.» (62)
 
31. سرگرمی های شوهر؛ عده ای از آقایان علاقه مند به بازی های ورزشی، عده ای علاقه-مند به تلوزیون، عده ای علاقه مند به پرورش پرندگان و... می باشند. که این ها باعث علاقه مند شدن مرد به خانه می شود و آرامش روحی و روانی پیدا می کند. اثر مثبت این سرگرمی ها این است که شوهر وقت خودش را در خیابان ها و ولگردی نمی-گذارند و از فسادهای اجتماعی و اخلاقی در امان هستند.
 
32. پرهیز از کوچه نشینی؛ کوچه نشینی زنان، هم زشت و ناپسند، و هم نامشروع است.
 
33. پرهیز از توصیف زنان نامحرم نزد شوهر؛ وصف جمال و زیبایی زنی برای مردان نامحرم حرام است و اگر گناهی بین آن دو صورت گیرد، توصیف کننده، شریک آن مصیبت بوده و بلکه شرّ عاملیت در معصیت گریبان گیر او خواهد بود.
 
34. پرهیز از خیانت؛ حضرت علیعلیه السلام می فرمایند: «از خیانت بپرهیز؛ زیرا که خیانت، بدترین گناه است و خائن به خاطر خیانتش همیشه در عذاب و آتش است. خیانت برکت ها را از بین می برد.» (63)
 
35. پرهیز از قهر کردن؛ حضرت علیعلیه السلام می فرماید: «از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که فرمودند: هر زنی که با شوهر به ناحق قهر کند در روز قیامت با فرعون و قارون در آخرین طبقه آتش جهنم محشور می شود، مگر آن که توبه کند و برگردد.» (64)
 
36. پرهیز از منت گذاری؛ رسول اکرمصلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند: «اگر زنی تمام طلا و نقره ها را به خانه شوهر خود ببرد، آن گاه یک روزی به سرش منّت گذارد و بگوید، تو چه کاره ای مال از آنِ من است. عمل وی نابود می گردد. اگر چه از عابدترین مردم باشد؛ مگر این که از شوهر خود عذر بخواهد.» (65)
 
37. پرهیز از مُدگرایی؛ یکی از بیماری های زنان امروزی، مُدگرایی است. بدون این که بیندیشد با هزاران زحمتی که بری شوهر ایجاد می کنند به دنبال تازه های لباس و آرایشند که برای خودشان شخصیتی غیر واقعی و کاذب بسازند.
 
38. کاستن توقعات؛ حضرت رسول اکرمصلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند: «هر بانویی که با همسر خویش مدارا نکند و او را بر انجام کاری که در توانش نبوده و طاقت آن را ندارد وادارد، هیچ حسنه و کار نیکی از او قبول نخواهد شد و در قیامت خدا را در حالی که بر او غضبناک است ملاقات می کند.» (66)
 
39. بارداری و فرزنددار شدن و شیردهی؛ حضرت رسول اکرمصلی الله علیه وآله وسلم به زوجه اش ام سلمه درباره زن باردار می فرمایند: «زمانی که زن باردار شود، اجر و پاداش کسی را دارد که با جان و مالش در راه خدا جهاد می کند و زمانی که فرزندش را بزاید، به او گفته می شود، خدا گناه تو را آمرزید کار و عمل از سر گیر، و زمانی که کودکش را شیر می دهد، خداوند متعال برای هر شیر دادنی، ثواب آزاد کردن بنده از فرزندان اسماعیل پیغمبرعلیه السلام را به او می دهد.» (67)

 

    1. رفع نیازهای مادی أفراد جامعه

از مهمترین شاخصه های یک إقتصاد مقتدر آن است که أفراد جامعه بتوانند نیاز مادّی خود را تأمین کنند. در فرهنگ قرآن اوّلا با تشویق بسیار مسلمین به فعّالیت مولّد ثروت ثانیاً با دعوت أفراد به قرض الحسنه و ثالثاً با طرح موضوع مهم إنفاق أعم از واجب و مستحب، سعی بر تأمین نیاز همه ی أفراد جامعه شده است.

  1. برخی آیات إلهام بخش فرهنگ کار:
        1. وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى)39 نجم(
        2.  هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها (هود 61)
        3. فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون‏ (جمعه 10)
        4. عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضى‏ وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّه‏ (مزّمّل 20)
        5. وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى‏ بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیما(نساء 32)
        6. اللَّهُ الَّذی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فیهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون‏ (جاثیه 12)
        7. هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فی‏ مَناکِبِها وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَیْهِ النُّشُور(ملک 15)
        8. لِلْفُقَراءِ الَّذینَ أُحْصِرُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ....(بقره 273)
        9. أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُون (‏الزخرف 32)
  2. آیات مشوّق قرض الحسنه:
        1. مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَه‏ (حدید 11/ بقره 245)
        2. إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضاعِفْهُ لَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ شَکُورٌ حَلیم (تغابن 17)
      1. در این راستا می توان به روایت أمیر المؤمینن نیز اشاره نمود که می فرمایند:«...وَ اسْتَقْرَضَکُمْ وَ لَهُ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ وَ إِنَّمَا أَرَادَ أَنْ یَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً...»[1] ترجمه: خداوند (در قرآن) از شما طلب قرض کرده در حالیکه گنجینههای آسمانها و زمین برای اوست و اوست  که بینیاز و ستوده است. جز این نیست که خواسته شما را بیازماید که کدامیک نیکوکارترید.
  3. إنفاق شرط اساسی نیل به خیر اعتقادی و عملی[2]

إنفاق یکی از راه های تأمین نیاز آحاد ضعیف إجتماع و از موضوعاتی است که آیات بسیاری بدان إختصاص یافته است و در قرآن، همواره در کنار إقامه ی نماز، پرداخت زکات نیز مطرح گردیده است. همچنین در سوره ی بقره، آیات 254  الی 274 به نحو مفصّل، مسلمین را به إنفاق دعوت می کند و دو پشتوانه ی أنگیزشی مهم برای إمتثال این أمر را توحید و معاد می شمرد. قرآن در سوره ی بقره، آیت الکرسی را در بیان پشتوانه ی توحیدی إنفاق ذکر می کند و با اشاره به داستان عُزَیز پیامبر و همچنین زنده شدن پرندگان به دست حضرت إبراهیم علیه السّلام، پشتوانه ی معاد جهت ترغیب به إنفاق را توضیح می دهد. در ادامه، قرآن طی آیات 261 تا 274 به بیان أحکام إنفاق می پردازد و انفاق طراز قرآنی را تبیین می کند که شرایطش عبارتند از:

        1. إخلاص نیّت برای خدا:
          1. ألذین ینفقون أموالهم فی سبیل الله کمثل حبّةٍ أنبتت سبع سنابل (بقره 261)
          2. ألّذین ینفقون أموالهم إبتغاء مرضات الله و تثبیتاً من أنفسهم کمثل جنّةٍ بربوةٍ (بقره 265)
        2. عدم منّت و اذیّت
          1. الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً لَهُم‏ أجرهم عند ربّهم (بقره 262)
          2. لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏ کَالَّذی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِر(بقره 264)
        3. إنفاق از مال طیّب
          1. یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذیهِ إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا فیهِ (بقره 267)
        4. انفاق پنهانی و آشکار
          1.  إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ یُکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئاتِکُم‏ (بقره271)
 

[1] نهج البلاغه، خطبه 183  

[2] اشاره به آیه ی « لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون‏» آل عمران 92

    1. رفع نیازهای عمومی جامعه:

با هجرت رسول الله صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی به رهبری ایشان، به مرور وضع زندگی مسلمین سامان یافت و درآمدهایی برای مردم زیر سایه ی حکومت نوپا ایجاد شد. همچنین تکامل و پیچیده شدن شئون حکومت، هزینه هایی را ایجاب می نمود که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در مقام حاکم جامعه باید از پرداخت آن بر می آمد. لذا قرآن کریم به مرور زمان درآمدهایی را به پیامبر صلی الله علیه و اله و نزدیکان او در حکومت إختصاص داد. این منابع مالی پس از پیامبر صلی الله علیه و آله به ولی أمر مسلمین که مطابق إعتقاد شیعه، أئمّه ی معصومین هستند برای إقامه ی أمر حکومت إختصاص می یابد و عبارتند از:

      1. خمس:

قرآن در سوره ی أنفال که دوّمین سوره ی مدنی است در آیه ی 41، حکم خمس غنیمت را بیان می کند. البته این حکم در پی وصول غنیمت های جنگی بدر نازل شده است أما به نظر فقهای شیعه بیان آن عام است و شامل همه ی درآمدهای مسلمین می شود و شروطی دارد که در روایات أئمه ی معصومین بدان ها اشاره شده است.

      1. زکات:

در آمد دیگر حکومت اسلامی زکات است. قرآن کریم در سوره ی توبه که آخرین سوره ی مدنی است در آیه ی 103، آن را تحت عنوان «صدقه» تشریع و واجب گردانیده است. «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیم‏». وجه تسمیه ی زکات را میتوان از همین آیه فهمید چرا که موجب تزکیه ی أفراد می شود. در آیه ی 60 همین سوره، موارد مصرف زکات بیان شده است. إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکینِ وَ الْعامِلینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمینَ وَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبیلِ فَریضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیم‏.

      1. أنفال: [1]

در آمد دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله أنفال است. قرآن در آیه ی اول سوره ی أنفال می فرماید: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُول‏». دیدگاه مشهور فقها، أنفال را حدّأقل 5 یا 6 قسم می داند:

        1. فَیء:

زمین کافران که مسلمانان بدون جنگ و خونریزی بر آن دست یافته‌اند؛ خواه مالکانش آن را رها کرده باشند، مانند زمین‌های یهودیان بنی‌نضیر در مدینه، و یا خود آنان به حکومت اسلامی داده باشند، مانند فدک.

        1. زمین موات:

زمین موات یعنی زمینی که به سبب موانعی همچون بی آبی یا آب گرفتگی و مانند آن، بدون عمران و اصلاح قابل بهره‌برداری نیست؛ خواه مالکی داشته و از بین رفته یا آن را رها کرده باشد و یا از اصل، مالکی نداشته باشد، مانند بیابانها.

        1. زمین های بی مالک:

ساحل دریا و کناره رود و هر زمین بدون مالک؛ هرچند موات نباشد، مانند برخی جزایر، قلّه کوه‌ها، درّه‌ها، نیستان‌ها و جنگل‌ها.

        1. أموال پادشاهان کافر
        2. غنائم برگزیده
        3. غنائم در جنگ بدون إذن إمام
        4. إرث بدون وارث
        5. معادن
      1. جزیه:

به مالیاتى اطلاق مى‌شود که دولت اسلامى از اهل کتاب در قبال اقامت آنان در بلاد اسلامی و مصونیت از تعرض دیگران به آنان، بر اساس قرارداد ذمه، دریافت مى‌کند.[2]

      1. خراج:

خراج بر زمین هاى خراجى (اراضى خراجیه) وضع می شود و آنها زمین هائى می باشد که صاحبان کافر آنها با مسلمانان بر این صلح کرده باشند که زمین به ملک آنها باقى باشد و هر ساله مبلغى به حاکم اسلامى بپردازند و یا بر این مبنى که زمین از آن مسلمانان باشد و صاحبان قبلى، هر ساله مبلغى در ازاء بقائشان در آن زمین به مسلمانان بپردازند. و یا زمینى که مسلمانان به زور و قدرت از کفار گرفته و به زور بر آن سرزمین تسلط یافته باشند. نوع سوم زمین خراجى زمینى است که اهل آن (صاحبان پیشین کافر) از آن زمین جلاء وطن کرده و از آنجا هجرت نموده باشند. [3]

 

[1] ویکی فقه ذیل واژه ی «أنفال»

[2] ویکی فقه به نقل از جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۲۷

[3] دانشنامه اسلامی wiki.ahlolbait.com، ذیل واژه ی خراج

 

  • گفتاری پیرامون قوانین اجتماعی

انسان در پی تصرّف أنواع موجود در هستی و استخدامشان جهت نیل به کمال است.

پس از آنکه خداوند دو عنایت به انسان می کند: 1-نیروی فکر و إدراک و 2-رابطه ی تسخیر موجودات؛ این دو عنایت، خود عنایت سوّمی را نتیجه داده، و آن این است که توانست براى خود علوم و ادراکاتى دسته‏بندى شده تدوین کند، تا در مرحله تصرف در اشیا و به کار بردن و تاثیر در موجودات خارج از ذات خود آن علوم را بکار بگیرد، و در نتیجه (با صرف کمترین وقت و گرفتن بیشترین بهره) از موجودات عالم براى حفظ وجود و بقاى خود استفاده کند.

و لذا انسان شروع می کند به تصرّف در گیاهان، در حیوانات و حتی دست به استخدام همنوع خود مى‏زند، و به هر طریقى که برایش ممکن باشد آنان را به خدمت مى‏گیرد، در هستى و کار آنان تا آنجا که ممکن باشد تصرف مى‏کند.

إضطرار، إنسان را وادار به مدنیّت و عدالت إجتماعی کرده است.

بشر هم چنان به سیر خود ادامه داد، تا به این مشکل برخورد، که هر فردى از فرد و یا افراد دیگر همان را مى‏خواهد، که آن دیگران از او مى‏خواهند، لا جرم ناگزیر شد این معنا را بپذیرد، که همانطور که او مى‏خواهد از دیگران بهره‏کشى کند، باید اجازه دهد دیگران هم به همان اندازه از او بهره‏کشى کنند، و همین جا بود که پى برد به اینکه باید اجتماعى مدنى و تعاونى تشکیل دهد، و بعد از تشکیل اجتماع فهمید که دوام اجتماع، و در حقیقت دوام زندگیش منوط بر این است که اجتماع به نحوى استقرار یابد که هر صاحب حقى به حق خود برسد، و مناسبات و روابط متعادل باشد و این همان عدالت اجتماعى است.

پس این حکم یعنى حکم بشر به اجتماع مدنى و عدل اجتماعى حکمى است که اضطرار، بشر را مجبور کرد به اینکه آن را بپذیرد، چون اگر اضطرار نبود هرگز هیچ انسانى حاضر نمى‏شد دامنه اختیار و آزادى خود را محدود کند، این است معناى آن عبارت معروف که مى‏گویند" الانسان مدنى بالطبع"، و این است معناى اینکه مى‏گوئیم: انسان حکم مى‏کند به عدل اجتماعى و خلاصه در هر دو قضیه اضطرار او را وادار کرده به اینکه مدنیت و زندگى اجتماعى و دنبالش عدل اجتماعى را بپذیرد، چون مى‏خواست از دیگران بهره‏کشى کند.

و بهمین جهت هر جاى دنیا ببینیم انسانى قوت گرفت و از سایرین نیرومندتر شد در آنجا حکم عدالت اجتماعى و تعاون اجتماعى سست مى‏شود، و قوى مراعات آن را در حق ضعیف نمى‏کند، و همه روزه شاهد رنج و محنتى هستیم که طبقه ضعیف دنیا از طبقه قوى تحمل مى‏کند، تاریخ هم تا به امروز بهمین منوال جریان یافته، آرى تا به امروز که عصر تمدن و آزادى است.

این معنا از کلام خداى تعالى نیز استفاده مى‏شود، آنجا که مى‏فرماید:" إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا"(احزاب 72) و آنجا که مى‏فرماید:" إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً"(معارج 19) و آنجا که مى‏فرماید:" إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ"(إبراهیم 34) و نیز مى‏فرماید:" إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏"(علق 7).

و اگر عدالت اجتماعى اقتضاى اولیه طبیعت انسان بود، باید عدالت اجتماعى در شؤون اجتماعات غالب مى‏بود، و تشریک مساعى به بهترین وجه و مراعات تساوى در غالب اجتماعات حاکم مى‏بود، در حالى که مى‏بینیم دائما خلاف این در جریان است، و اقویاى نیرومند خواسته‏هاى خود را بر ضعفا تحمیل مى‏کنند، و غالب مغلوب را به ذلت و بردگى مى‏کشد، تا به مقاصد و مطامع خود برسد.

پس انسانها در عین اینکه به وجهى متحدند، به وجهى هم مختلفند، و اختلاف در احساسات و ادراکات باعث مى‏شود که هدفها و آرزوها هم مختلف شود، و اختلاف در اهداف باعث اختلاف در افعال مى‏گردد، و آن نیز باعث اختلال نظام اجتماع مى‏شود.

و پیدایش این اختلاف بود که بشر را ناگزیر از تشریع قوانین کرد، قوانین کلیه‏اى که‏عمل به آنها باعث رفع اختلاف شود، و هر صاحب حقى به حقش برسد، و قانونگذاران را ناگزیر کرد که قوانین خود را بر مردم تحمیل کنند.[1]

نقص قوانین إجتماعی بشری، أساس معاملات بشر در اسلام، عدالت اجتماعی است

و کوتاه سخن اینکه: هدف و جهت جامعى که (و یا نقطه ضعفى که) در همه قوانین جاریه در دنیاى امروز هست، بهره‏بردارى و بهره‏مندى از مزایاى حیات مادى و دنیایى است و این هدف است که در همه قوانین، منتها درجه سعادت آدمى در نظر گرفته شده، در حالى که اسلام آن را قبول ندارد، زیرا از نظر اسلام سعادت، در برخوردارى از لذائذ مادى خلاصه نمى‏شود، بلکه مدار آن وسیع‏تر است، یک ناحیه‏اش همین برخوردارى از زندگى دنیا است وناحیه دیگرش برخوردارى از سعادت اخروى است، که از نظر اسلام، زندگى واقعى هم همان زندگى آخرت است و اسلام سعادت زندگى واقعى یعنى زندگى اخروى بشر را جز با مکارم اخلاق و طهارت نفس از همه رذائل، تامین شدنى نمى‏داند و باز به حد کمال و تمام رسیدن این مکارم را وقتى ممکن مى‏داند که بشر داراى زندگى اجتماعى صالح باشد، و داراى حیاتى باشد که بر بندگى خداى سبحان و خضوع در برابر مقضیات ربوبیت خداى تعالى و بر معامله بشر بر اساس عدالت اجتماعى، متکى باشد.

اسلام بر اساس این نظریه، براى تامین سعادت دنیا و آخرت بشر اصلاحات خود را از دعوت به" توحید" شروع کرد، تا تمامى افراد بشر یک خدا را بپرستند، و آن گاه قوانین خود را بر همین اساس تشریع نمود و تنها به تعدیل خواست‏ها و اعمال اکتفاء نکرد، بلکه آن را با قوانینى عبادى تکمیل نمود و نیز معارفى حقه و اخلاق فاضله را بر آن اضافه کرد.

آن گاه ضمانت اجرا را در درجه اول به عهده حکومت اسلامى و در درجه دوم به عهده جامعه نهاد، تا تمامى افراد جامعه با تربیت صالحه علمى و عملى و با داشتن حق امر به معروف و نهى از منکر در کار حکومت نظارت کنند.

و از مهم‏ترین مزایا که در این دین به چشم مى‏خورد ارتباط تمامى اجزاى اجتماع به یکدیگر است، ارتباطى که باعث وحدت کامل بین آنان مى‏شود، به این معنا که روح توحید در فضائل اخلاقى که این آئین بدان دعوت مى‏کند سارى و روح اخلاق نامبرده در اعمالى که مردم را بدان تکلیف فرموده جارى است، در نتیجه تمامى اجزاى دین اسلام بعد از تحلیل به توحید بر مى‏گردد و توحیدش بعد از تجزیه به صورت آن اخلاق و آن اعمال جلوه مى‏کند، همان روح توحید اگر در قوس نزول قرار گیرد آن اخلاق و اعمال مى‏شود و اخلاق و اعمال نامبرده در قوس صعود همان روح توحید مى‏شود، هم چنان که قرآن کریم فرمود:" إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ"(فاطر 10) [2] 

 

[1] تلخیص «ترجمه تفسیر المیزان»، ج‏2، صص: 167-177

 

[2] ترجمه تفسیر المیزان، ج‏4، ص: 172

  • نمونه های قواعد حقوقی اقتصادی:
  1. حرمت أکل مال به باطل:

اکل مال به باطل، تصرف در مال به دست آمده از راهنامشروع است. این قاعده، برگرفته از آیات قرآن بوده و در ابوابمختلف فقه از جمله بیع، مکاسب و معاملات کاربرد دارد.باطل یک مفهوم گسترده است و تمام تصرفات، اعم از تصرفات مالی وغیرمالی، تصرفات عدوانی، قمار، ربا، رشوه، غصب و غیره را شاملمی‌شود. البته در شناخت مصادیق باطل باید اصل زمان و مکان را در نظر گرفت.درمورد ملاک تشخیص باطل دو قول وجود دارد. از دیدگاه شیخ انصاری ملاک در تشخیص باطل،فهم عرف است. برخلاف برخی از فقها که قائل به باطل شرعی در این قاعده هستند. البته در مواردی کهبین فهم عرف و فهم شرع تفاوت باشد، باید نظر شرع، مقدم داشته شود.عمده دلیلی کهقاعده‌ اکل مال به باطل از آن استنباط شده، آیاتی از قرآن کریم است که عبارتند از:

  1. البقرة : 188 وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَریقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون
  2. النساء : 29 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحیما
  3. التوبة : 34 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ کَثیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیم

همان‌گونه که مشاهده می‌شود موارد این آیاتو شأن نزول آن‌ها یکسان نیست؛ به گونه‌ای که آیه‌ اول ناظر به حرمت رشوه‌خواری و کارهایی است که موجبمی‌گردد قاضی به نفع یکی از دو طرف دعوا به ناحق حکم کند؛ آیه‌ دوم به رباخواری و معاملاتحرام وفاسد اشاره دارد؛ آیه‌ سوم نیز زورگویی، غصب و تزویر راهبان و احبار را مطرح کرده است. بااین حال، هر سه آیه در دو نکته اشتراک دارند:

الف. بر تمامی موارد مذکور در این آیات و همچنینبر رباخواری، تصرف در مال یتیم، غصب و... در آیاتی دیگر،«باطل» اطلاق شده است.ب. در هر سه آیه،«أکل مال به باطل» به روشنیمورد نهی قرار گرفته است.

  • نمونه های قواعد حقوقی اقتصادی:

 

  1. ممنوعیت ربا:

در سوره روم طبق ترتیب نزول قرآن سى‏ امین سوره‏اى است که در مکه نازل شده سخن از ربا به میان آمده و در هیچ یک از سوره‏هاى" مکى" غیر از آن به مطلبى در باره ربا برخورد نمى‏کنیم ولى در این سوره کلام در باره ربا تنها به صورت اندرز اخلاقى آمده و مى‏فرماید: رباخوارى در پیشگاه پروردگار کار پسندیده‏اى نیست‏ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ‏ (روم 39) سپس بعد از هجرت در سه سوره دیگر از سوره‏هایى که در مدینه نازل شده بحث از ربا به میان آمده است که به ترتیب عبارتند از سوره بقره- آل عمران- نساء- گر چه سوره بقره قبل از آل عمران نازل شده اما بعید نیست که خصوص آیه 130سوره آل عمران که حکم صریح تحریم ربا را بیان مى‏کند قبل از سوره بقره و آیات فوق نازل شده باشد.[1]

همانطور که بیان شد أساس روابط انسانی در حکومت اسلامی، بر عدالت پایه گذاشته شده است یعنی عدم ظلم.از نگاه قرآن یکی از مهمترین ظلم ها در جامعه، معاملات ربوی است. چرا که با ربا، اموال محرومان به ناحق به رباخواران منتقل می شود و در صورت شیوع این پدیده، جامعه دچار اختلاف طبقاتی شدید می شود به نحوی که در یک طرف اقلّیت مال اندوز و خودخواه و ظالم و در طرف دیگر أکثریّت محروم و مستضعف شکل می گیرد. از آثار خطرناک ربا این است که فرهنگ کار مولّد و مفید در میان مردم را از بین می برد و افراد جامعه را حریص به ثروت های بادآورده و بدون زحمت می کند.در مقابل قرآن توصیه کرده است نسبت به مهلت دادن و حتّی بخشش مقروضی که توان پرداخت دینش را ندارد. بنابراین حکومت اسلامی مأمور به مبارزه با معاملات ربوی است در هر شکل و ساختاری که باشد. حتّی قرآن با حیله هایی که به ظاهرسازی شرعی أعمال می پردازند نیز مخالفت نموده بنابراین إمام خمینی ره و رهبر انقلاب مدّظلّه العالی حیل ربا را نیز حرام می دانند. در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز دولت مکلّف به مبارزه با ربا شده است.أما نکته ی مهم این است که پژوهشگران حوزوی و دانشگاهی و مسئولان باید همّت خود را بر پالایش و ویرایش نهادهای کشور از ربا معطوف کنند.

در این راستا إمام خمینی رحمة الله علیه می فرمایند: «اصل بهره از پول یک امرى است بسیار خلاف انصاف و خلاف انسانیت که یک پولى آنجا گذاشته‏اند، بعد آن پول نه کارى، نه چیزى، یک چیزى در آورند. بدترین انواع استثمار همین رباست که در مقابل هیچ، خود پول که هست و در مقابل هیچ، این بزاید، بهره بردارد. در اسلام، این البته به هر صورتش حرام است حتى این فرارهایى که بعضیها جایز مى‏دانند، این فرارها هم صحیح نیست. فرار از ربا هم صحیح نیست. یک راههایى گفته شده است، لکن آنها هم صحیح نیست بهره‏بردارى از این نقود و از پول به هیچ وجه در اسلام جایز نیست....اما مسأله بانک‏ از مسائل مهمى است که چنانچه ربا از بانک حذف نشود، مشمول آیه شریفه و روایات کثیره مى‏شویم که آیه شریفه مى‏فرماید کسانى که ربا مى‏خورند اینها اعلام جنگ با خدا و پیغمبر مى‏کنند.... و اگر چنانچه ربا در یک کشورى مثل کشور ما خداى نخواسته، باز در بانکش، در تجارتش، در بین مردمش باشد، ما نمى‏توانیم بگوییم که ما جمهوریمان جمهورى اسلامى است، محتواى جمهورى، اسلامى است. از این جهت باید کارشناسان، علما در این مسأله بسیار فعالیت کنند، دقت کنند که ما را از این گرفتارى نجات بدهند، و ملت هم باید توجه بکنند به اینکه مواجه هستند با یک همچو چیزى که قرآن کریم مى‏فرماید: فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ (بقره 279) اعلام جنگ بکنید با خدا. و اگر چنانچه بانکدارى به آن معنایى که در جاهاى دیگر هست رواج پیدا بکند، مردم از صنعت و کار و سایر چیزها بازمى‏مانند، مى‏نشینند توى خانه‏شان و پولشان برایشان کار مى‏کند و حال آنکه پول نباید کار بکند. پس اصلاح بانک هم یکى از امور بسیار مهم است، چنانچه اصلاح اقتصاد و مالیات و امثال ذلک هم بسیار اهمیت دارد.»[2]

رهبر معظّم انقلاب مدّظلّه العالی نیز در اینباره می فرمایند: «بانکداری اسلامیپول را در جامعهبه شکل اسلامیمطرح کردن و دادوستد کردنمسألهی بسیار مهمی است. اگر بتوانیم این حقیقت را به معنای جامع کلمه درجامعهبه وجود بیاوریم، فتح عظیمی در دنیا خواهد بود. فتح، فقط فتح قلعهها وسنگرها نیست. اگر کارگزاران دستگاه بانکی بتوانند این را به معنای جامع و کاملمسئله اجرا و پیاده کنند، بزرگترین سنگر اقتصادی امروز دنیاست. خصوصیت بانکداریاسلامی و از لوازم آن، دادوستد پول بر اساس غیر ربا، تنظیم مبادلات پولی بر اساسقوانین اسلامی و معاملات اسلامیِ صحیح است، که در آنها ظلم و استثمار و کنز وتبعیض و اختلاف طبقاتی و امثال اینها به وجود نمیآید.»[3]

 

[2] سخنرانى [در جمع هیأت مؤسس بانک‏ اسلامى (ربا)]زمان: 1 خرداد 1358

 

[3] بیانات در دیدار جمعی از آزادگان و مسئولان بنیاد مستضعفان و جانبازان1369/06/07

  • نمونه های قواعد حقوقی اقتصادی:
  1. کیفیت تنظیم أسناد تجاری

در آیه 282 سوره ی بقره که طولانی ترین آیه قرآن است، احکام و مقررات دقیقى براى امور تجارى و اقتصادى بیان شده است تا سرمایه‏ها هر چه بیشتر رشد طبیعى خود را پیدا کنند و بن بست و اختلاف و نزاعى در میان مردم رخ ندهد.

در این آیه نوزده دستور مهم صادر شده است:

1- لزوم مکتوب نمودن بدهی مدّت دار(بدهی حاصل از وام دادن یا معامله). ضمنا از این تعبیر، هم مسأله مجاز بودن قرض و وام روشن مى‏شود و هم تعیین مدت براى وامها.

2 و 3-  این قرار داد باید به وسیله شخص سومى تنظیم گردد و آن شخص عادل باشد.

4- کسى که قدرت بر نویسندگى دارد نباید از نوشتن خوددارى کند بلکه باید طرفین معامله را در این امر مهم کمک نماید.

5- «و آن کس که حق بر ذمه اوست باید املاء کند»

6- «بدهکار باید از خدا بپرهیزد و چیزى را فرو گذار نکند».

7- «هر گاه کسى که حق بر ذمه اوست (بدهکار) سفیه یا (از نظر عقل) ضعیف (و مجنون) و یا (به خاطر لال بودن) توانایى بر املاء کردن ندارد، باید ولىّ او املاء کند».از این جمله احکام دیگرى نیز بطور ضمنى استفاده مى‏شود، از جمله ممنوع بودن تصرفات مالى سفیهان و ضعیف العقل‏ها و همچنین جواز دخالت ولىّ در این گونه امور.

8- «ولى» نیز باید در املاء و اعتراف به بدهى کسانى که تحت ولایت او هستند «عدالت را رعایت کند»

9- «علاوه بر کتابت، دو شاهد بگیرید»

10 و 11- این دو شاهد باید «از مردان شما باشد» یعنى هم بالغ، هم مسلمان باشند.

12- «و اگر دو مرد نباشند کافى است یک مرد و دو زن شهادت دهند»

13- «از کسانى که مورد رضایت و اطمینان شما باشند»

14- در صورتى که شهود مرکب از دو مرد باشند هر کدام مى‏توانند مستقلا شهادت بدهند اما در صورتى که یک مرد و دو زن باشند، باید آن دو زن به اتفاق یکدیگر اداء شهادت کنند «تا اگر یکى انحرافى یافت، دیگرى به او یادآورى کند»زیرا زنان به خاطر عواطف قوى ممکن است تحت تأثیر واقع شوند، و به هنگام اداء شهادت به خاطر فراموشى یا جهات دیگر، مسیر صحیح را طى نکنند.

15-«هرگاه، شهود را (براى تحمل شهادت) دعوت کنند، خوددارى ننمایند»

16- «از نوشتن (بدهى) کوچک یا بزرگى که داراى مدت است ملول و خسته نشوید» سپس مى‏افزاید: «این در نزد خدا به عدالت نزدیکتر و براى شهادت مستقیم‏تر، و براى جلوگیرى از شک و تردید بهتر است»در واقع این جمله اشاره به فلسفه احکام فوق در مورد نوشتن اسناد معاملاتى است و به خوبى نشان مى‏دهد که اسناد تنظیم شده مى‏تواند به عنوان شاهد و مدرک مورد توجه قضات قرار گیرد.

17- سپس یک مورد را از این حکم استثناء کرده مى‏فرماید: «مگر این که داد و ستد نقدى باشد که (جنس و قیمت را) در میان خود دست به دست کنید، در آن صورت گناهى بر شما نیست که آن را ننویسید»

18- در معامله نقدى گر چه تنظیم سند و نوشتن آن لازم نیست ولى شاهد گرفتن براى آن بهتر است.

19- «هیچ گاه نباید نویسنده سند و شهود (به خاطر اداى حق و عدالت) مورد ضرر و آزار قرار گیرند»[4]

 

[4] تلخیص برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 252

  • نمونه های قواعد حقوقی اقتصادی: 
  1. أحکام إرث

در قانون ارث عموما و در قانون ارث اسلام بخصوص مزایایى وجود دارد که ذیلا به قسمتى از آنها اشاره مى‏شود:

1- بهره مندی همه ی بستگان متوفّی با توجه به سلسله مراتب:

در نظام ارث اسلامى هیچ یک از بستگان متوفى با توجه به سلسله، مراتب، از ارث محروم نمى‏شوند، و آنچه در میان اعراب جاهلى یا پاره‏اى از کشورها معمول بود که زنان و یا کودکان را بخاطر عدم توانایى بر حمل اسلحه و شرکت در میدان جنگ از ارث محروم مى‏کردند و ثروت متوفى را به افراد دورتر میدادند

در اسلام وجود ندارد، و تمام افراد به نسبت ارتباطى که با متوفى دارند مشمول قوانین ارث هستند.

2- تطابق با نیاز فطرت انسان ها

این قانون به نیازهاى فطرى و مشروع انسان پاسخ مثبت میدهد زیرا افراد بشر همواره مایلند که حاصل دسترنج خود را در دست کسانى ببینند که پاره تن آنها محسوب مى‏شوند و حیات آنها در حقیقت ادامه حیات و زندگى خود آنان مى‏باشد، لذا مى‏بینیم که در این قانون سهم فرزندان از همه بیشتر است، و در عین حال پدر و مادر و سایر بستگان نیز به نوبه خود سهم قابل ملاحظه دارند.

3- ایجاد انگیزه ی بیشتر جهت فعّالیت إقتصادی مولّد

این قانون افراد را به تلاش و کوشش بیشتر در راه تولید ثروت و گردش چرخهاى اقتصادى تشویق مى‏کند زیرا وقتى انسان حاصل زحمات عمر خود را نصیب افراد مورد علاقه خویش مى‏بیند در هر سن و شرائطى که باشد بکار تشویق مى‏گردد و وقفه و رکودى در فعالیتهاى او ایجاد نمى‏شود.

شاهد این سخن جریانى است که در فرانسه واقع شد: مى‏گویند: چندى قبل نمایندگان پارلمان فرانسه قانون ارث را الغاء کردند، و به جاى آن تصویب نمودند که آنچه از کسى باقى میماند به عنوان اموال عمومى ضبط گردد و به مصارف عموم برسد، بطورى که هیچ یک از بستگان شخص سهمى نداشته باشند، ولى با گذشت مدتى اثرات نامطلوب اقتصادى این قانون آشکار گردید، و مشاهده شد که در وضع صادرات و واردات کشور اثر عمیقى گذارده و از تلاش اقتصادى به مقدار زیادى کاسته شده، این موضوع مقامات اقتصادى را دچار نگرانى کرد و عامل اصلى آن را همان" الغاى قانون ارث" دانستند و ناچار در آن تجدید نظر کردند.

4- جلوگیری از تراکم ثروت

قانون ارث اسلامى از تراکم ثروت جلوگیرى مى‏کند زیرا در این نظام بعد از هر نسل ثروت به طور عادلانه در میان افراد متعددى تقسیم مى‏گردد و از این راه به توزیع عادلانه ثروت کمک مى‏کند.قابل توجه اینکه این تقسیم ثروت همانند پاره‏اى از اشکال تقسیم ثروت که در دنیاى امروز وجود دارد و غالبا با ناراحتیهاى اجتماعى همراه است نمى‏باشد و طورى است که همه با آغوش باز آن را مى‏پذیرند.

5- توجه به نیاز واقعی وارثان

قانون ارث اسلامى تنها بر اساس چگونگى ارتباط متوفى تنظیم نشده بلکه نیاز واقعى وارثان نیز در نظر گرفته شده است، مثلا اگر مى‏بینیم ارث پسران در ظاهر دو برابر دختران و یا ارث پدر در پاره‏اى از موارد بیش از ارث مادر است،بخاطر این است که مردان در قوانین اسلامى مسئولیتهاى مالى فراوانى دارند و هزینه زندگى زنان بر دوش آنها است، و لذا نیاز مالى آنها بیش از زنان مى‏باشد.[5]

6-جدا نمودن ملاک وصیّت از ملاک ارث

اسلام وصیت را از تحت عنوان ارث خارج کرده، و به آن عنوانى مستقل داده، چون ملاکى مستقل داشته و آن عبارت است از احترام به خواست صاحب مال، که یک عمر در تهیه آن رنج برده، ولى در سایر سنت‏ها و در بین امتهاى پیشرفته وصیت عنوانى مستقل ندارد، بلکه یک کلاه شرعى است که بوسیله آن فرق قانون را مى‏شکنند، صاحب مال که بعد از مردنش اموالش به اشخاص معین از قبیل پدر و رئیس خانواده مى‏رسد، براى اینکه همه و یا بعضى از اموالش را بغیر ورثه بدهد متوسل به وصیت مى‏شود، و به همین جهت همواره قوانینى وضع مى‏کنند که مساله وصیت را که باعث ابطال حکم ارث مى‏شود تحدید نموده، و این تحدید هم چنان جریان داشته تا عصر امروز.

ولى اسلام از همان چهارده قرن قبل مساله وصیت را تحدیدى معقول کرده، نفوذ آن را منحصر در یک سوم اموال صاحب مال دانسته.

پس از نظر اسلام وصیت در غیر ثلث نافذ نیست، و به همین جهت بعضى از امتهاى متمدن امروز در قانون‏گذارى خود از اسلام تبعیت کردند، نظیر کشور فرانسه، اما نظر اسلام با نظر قانون‏گذاران غرب تفاوت دارد، به دلیل اینکه اسلام مردم را به چنین وصیتى تشویق و تاکید و سفارش کرده، ولى قوانین غرب یا در باره آن سکوت کرده‏اند، و یا از آن جلوگیرى نموده‏اند.[6]

[6] ترجمه تفسیر المیزان، ج‏4، ص: 368

سند 5 مورد اولی که در ویژگی های أحکام إرث در اسلام بیان شد عبارت است از:[1] تفسیر نمونه، ج‏3، ص286 و صص 302-304

  • مواجهه با تهدیدات نظام إقتصادی
  1. تهدیدات داخل جامعه اسلامی [1]
    1. برخورد عبرت آمیز با دزد
      • وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالاً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزیزٌ حَکیم‏ (مائده 38)
    2. مقابله با کم فروشی
      • وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَالَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُون‏ (مطفّفین 1-3)
    3. مقابله به کنز ثروت 
      • الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیم (توبه 34)
    4. مقابله با إحتکار
      •  وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍلُمَزَةٍ الَّذِی جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ (همزه1و 2)
      • قال رسو الله صلّی الله علیه و آله: الجالب‏ إلى‏ سوقنا کالمجاهد فی سبیل اللَّه و المحتکر فی سوقنا کالملحد فی کتاب اللَّه.[2]

ترجمه:آنکه ببازار ما چیزى وارد مى‏کند مانند آن کس است که در راه خدا جهاد میکند و آنکه در بازار ما احتکار میکند مانند کسى است که در کتاب خدا کافر بشمار رفته است.

  1. هشدار نسبت به تجمل گرایی و رفاه زدگی
    • وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعیشَتَها فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاَّ قَلیلاً وَ کُنَّا نَحْنُ الْوارِثینَ (قصص 58)
    • وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیرا(إسراء 16)
    • أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُحَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِر (تکاثر 1 و 2)
  2. مقابله با اسراف و تبذیر
    • یا بَنی‏ آدَمَ خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفین‏ (أعراف31)
    • إِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُورا(إسراء 27)
  3. مقابله با تکدّی گری
    • لِلْفُقَراءِ الَّذینَ أُحْصِرُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلیم‏ (بقره 273)
    • عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ‏ إِنَ‏ اللَّهَ‏ یُبْغِضُ‏ الْمُلْحِف‏.[3]ترجمه: خداوند تعالی گدای سِمِج را دوست ندارد
  4. تقابلات طوائف اسلامی:
    •  وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتی‏ تَبْغی‏ حَتَّى تَفی‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطین‏ (حجرات 9)

 

[1] استفاده از ویکی فقه ذیل عبارت «إقتصاد اسلامی»

[2] نهج الفصاحة ص 432

[3] تفسیر العیّاشی، ج 1 ص 151

  • مواجهه با تهدیدات نظام إقتصادی
  1.  
  2. تهدیدات بیرون جامعه ی اسلامی
    1. قاعده ی نفی سبیل:

وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلا (نساء 141)

قال رسول الله صلّی الله علیه و آله: الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَىٰ عَلَیْهِ وَالْکُفَّارُ بِمَنْزِلَةِ الْمَوْتَى لَا یَحْجُبُونَ وَ لَا یَرِثُونَ[4]

قاعده نَفیِ‌سَبیل قاعده‌ای فقهی کهبر اساس آن در دین حکمی نیست که باعث تسلط کافر بر مسلمان شود. این قاعده را از احکام ثانویه می‌دانند؛ یعنی هر حکم اولیه‌ای که با آنمنافات داشته باشد، باطل می‌شود.بر این اساس

در اصل ۱۵۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است: «هرگونه‏قرارداد که‏موجب‏سلطه‏بیگانه‏برمنابع طبیعی‏و اقتصادی‏، فرهنگ‏،ارتش‏و دیگر شؤون‏کشور گردد، ممنوع‏است‏.»

 

  1. هشدار در تعاملات با أهل کتاب:

وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاَّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِماً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبیلٌ وَ یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُون (آل‏عمران : 75)

  1. جبران هزینه ی زنانی که از مسلمانان به کفّار روی می آورند

وَ إِنْ فاتَکُمْ شَیْ‏ءٌ مِنْ أَزْواجِکُمْ إِلَى الْکُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذینَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُون‏ (الممتحنة 11)

و اگر از همسرانى که به سوى کفّار رفته‏اند، چیزى از شما فوت شد (و شما نتوانستید مال و مهریّه‏اى که پرداخت کرده‏اید، از کفّار دریافت کنید)، پس آنان را تعقیب کرده (و به چیزى رسیدید،) به آنان که همسرانشان رفته‏اند معادل آنچه خرج کرده‏اند، بپردازید و از خدایى که به او ایمان دارید پروا کنید.[5]

 

[4] شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ۱۴۱۳ق، ج۴، ص۳۳۴

[5] تفسیر نور، ج 9، ص 591

5. إحساس رضایتمندی و تعالی أفراد جامعه

  1. مهیّا کردن شرایط فعّالیت اقتصادی مولّد برای عامه ی أفراد:[1]

قواعد اسلام در مورد منابع طبیعی و ثروت های حاکمیت به نحوی است که إمکان استفاده ی عموم فعّالین اقتصادی را به صورت برابر و عادلانه فراهم می آورد و از انحصار و بی عدالتی و ایجاد فقر در جامعه جلوگیری می کند.از جمله ی این سیاست ها عبارتند از:

  • مالکیت ثروت های طبیعی در اختیار حاکمیت ولی إلهی است.
  • همه ی انسان ها برای إحیای منابع طبیعی آزاد هستند و هیچ کس حق ندارد مزاحمتی برای دیگران ایجاد نماید.
  • هر نوع تملّکی از غیر راه إحیاء از قبیل قرقگاه درست کردن جایز نیست.
  • تا زمانی که آثار إحیاء بر منابع طبیعی وجود داشته باشد، شخص حق بهره وری از آن را خواهد داشت و الّا شخص دیگری می تواند با إحیای دوباره از آن بهره برداری نماید.
  • دولت نباید خود در این زمینه تصدّی گری نماید و بلکه باید با واگذاری زمین به دیگران تنها به دریافت طسق و خراج آن کفایت نماید.
  • در صورتی که عموم مردم إمکان فعّالیت إقتصادی و إحیاء و بهره وری از منابع را دارند، حاکمیت حق ندارد با إقطاعات خود ایجاد رانت نماید و همچنین باید به گونه ای سیاست گذاری کند که مانع تجمیع ثروت و إنحصار آن در دست عدّه ای خاص شود.
  1. نهادینه کردن فرهنگ مالکیت مطلق إلهی، إنفاق، قناعت

از آنجا که همه ی معارف اسلام بر «توحید» بنا شده اند، می توان مهمترین ویژگی أندیشه ی اقتصادی اسلام را، إنحصار مالکیت حقیقی برای خداوند دانست. همچنین در قرآن، صفاتی منجمله رزّاق، عالم، قادر، حکیم، خبیر، لطیف و رئوف به خداوند نسبت داده شده است که ایمان به پروردگاری با چنین صفات، نوعی آرامش روحی به دنبال دارد که تلخ و شیرینی دنیا نمی تواند آن را مغشوش کند. قرآن در مواردی تصریح می نماید که متّقین از چیزی نمی ترسند و ناراحت نمی شوند. همچنین بابت شکست و موفّقیت های دنیوی سرمست و یا متأسّف نمی شوند. به علاوه، انسانی با چنین جهانبینی، همه ی دستورات شرع مقدّس در اقتصاد را باارزش و در جهت پرورش توحیدی خود می داند لذا با رغبت بدان پایبند است.

  • الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون‏ (البقرة : 262)
  • ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی‏ أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیرٌ لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (حدید 22و 23)
  • یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُون‏ (بقره 254)

منبع محتوای تیتر «مهیا کردن شرایط فعّالیت اقتصادی مولّد برای عامه ی أفراد» عبارت است از: 

[1] نظام إقتصادی مطلوب إسلام، محمد مادرشاهی، فصل دوّم: کشف نظام مردم سالاری دینی از إحکام فقهی

  1. کمک به سایر جوامع
  1. جواز نیکی و دوستی با کفّار غیر حربی:

لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطین‏ (الممتحنة 8)

مسلمین می توانند نسبت به کفّاری که علیه جامعه ی اسلامی وارد جنگ نشده اند و نسبت به مسلمین بی طرفند و یا متمایلند، روابط نیک برقرار کنند هرچند حدّ این ارتباط حتماً باید کمتر از ارتباط با جوامع مسلمان باشد و باید به گونه ای باشد که از نفوذ کفّار در جامعه ی اسلامی جلوگیری شود.

  1. ماجرای ذی القرنین:

داستان ذوالقرنین در سوره ی کهف آیات 83 تا 98 از جمله آموزنده ترین داستان های قرآنی است که روش حکومت داری صحیح را نشان می دهد. از جمله نکات این داستان این است که ذو القرنین به مردمی که آنچنان سطح فرهنگیشان پایین بود که قرآن تعبیر می کند (لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلا (کهف 93)) یعنی سخن نمی فهمیدند هم نزدیک شد و در حل مشکلشان به آنها کمک کرد. بنابراین می توان برداشت نمود که حکومت اسلامی اگر چه اولویت خود را إصلاح أمور مسلمین می داند أما پس از آن از نیکی به سایر بندگان خدا که سر دشمنی با اسلام ندارند، إبایی ندارد.

  1. یکی از محل های هزینه ی زکات، «مؤلفة قلوبهم» است:

آنها کسانى هستند که انگیزه معنوى نیرومندى براى پیشبرد اهداف اسلامى ندارند، و با تشویق مالى مى‏توان تألیف قلب، و جلب محبت آنان نمود، و در مباحث فقهى گفته شده که آیه مفهوم وسیعى دارد که کفار و غیر مسلمانان را شامل مى‏شود.[1]

  1. اجازه به مسلمین برای انفاق به کفار:

لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلِأَنْفُسِکُمْ وَ ما تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُون‏ (البقرة 272)

از ابن عباس نقل شده که: مسلمانان حاضر نبودند به غیر مسلمین انفاق کنند. آیه نازل شد و به آنها اجازه داد که در مواقع لزوم این کار را انجام دهند.در این آیه سخن از جواز انفاق به غیر مسلمانان است، مى‏فرماید: «هدایت آنها (بطور اجبار) بر تو نیست» بنابراین، ترک انفاق بر آنها براى اجبار آنها به اسلام صحیح نمى‏باشد. این سخن گر چه خطاب به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله است، ولى در واقع همه مسلمانان را شامل مى‏شود[2]

 

[1] برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 219

 

[2] برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 244

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی