نور در حرم نور

تفسیر قران در محضر حضرت معصومه سلام الله علیها

نور در حرم نور

تفسیر قران در محضر حضرت معصومه سلام الله علیها

کلمات کلیدی

آخرین نظرات

سوره مبارکه بقره - 1 تا 5

 

الم (1)

ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ (2)

الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (3)

وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (4)

أُولئِکَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5)

 
۰۰/۰۹/۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین صفاریان

j1

نظرات  (۹)

#متفزقه

 

در شهر فاو در نزدیکی خور عبدالله مستقر بودیم، آنجا من به عنوان راننده تانکر انجام وظیفه می نمودم، یک روز در حین رانندگی متوجه شدم 4 میگ عراقی به طرف ما می آیند، به سرعت ماشین را در کنار جاده پارک نمودم و خودم در روی زمین دراز کشیدم و گفتم :«یا ابوالفضل علیه السلام» و به هواپیما نگاه کردم، با کمال تعجب دیدم هواپیماها بمب ها را در باتلاق و در دریاچه نمک ریختند و فرار کردند و به خواست خدا کوچکترین صدمه ای به هیچکس نرسید.

راوی: حسین احمدی

منبع: کلانتری سرچشمه، محمدرضا با همکاری قرارگاه حضرت سیدالشهدا علیه السلام سپاه منطقه یزد(1378). طراوت یقین. یزد:کنگره بزرگداشت سرداران و3700 شهید استان یزد 

#متفرقه

 

در عملیات والفجر2 در گردان امام علی علیه السلام بودم و مأموریت ما تصرف یکی از تپه های مهم منطقه در بندیخان عراق بود هنگامی که در یکی از دره ها به سوی دشمن حرکت می نمودیم یکی از بچه ها پایش به مین منور خورد و مین روشن شد و در همین حال یک سگ آمد و کنار منور ایستاد و شروع به پارس کردن نمود و تا زمانی که مین منور روشن بود آن سگ پارس نمود و دشمن به خیال اینکه مین منور توسط سگ روشن شده است از خود عکس العملی نشان نداد و ما توانستیم به راحتی تا زیر پای دشمن پیشروی کنیم و با یک درگیری مختصر به هدفهای خود برسیم.

راوی: رضا لطفی

 

منبع: کلانتری سرچشمه، محمدرضا با همکاری قرارگاه حضرت سیدالشهدا علیه السلام سپاه منطقه یزد(1378). طراوت یقین. یزد:کنگره بزرگداشت سرداران و3700 شهید استان یزد 

۱۳ دی ۰۰ ، ۱۳:۲۴ محمد حکم آبادی

#آیات_مرتبط

  1. طس تِلْکَ آیاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتابٍ مُبینٍ  *هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنینَ  *الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ * إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ  *أُوْلئِکَ الَّذینَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ وَ هُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ. (نمل:1-5)

ترجمه: طس- این آیات [باعظمت‏] قرآن و کتابى روشنگر است، * [که سراسر] هدایت‏کننده [انسان‏ها] و براى مؤمنان مژده‏دهنده است. * همانان که نماز برپا مى‏دارند و زکات مى‏پردازند، و قاطعانه به آخرت یقین دارند؛ * به راستى کسانى که به آخرت ایمان ندارند، اعمال [زشتشان‏] را در نظرشان آراستیم، پس همواره در حیرت و سرگردانى‏اند، * اینان کسانى هستند که عذاب سختى براى آنان است و بى‏تردید آنان در آخرت زیانکارترین [مردم‏] اند.

توضیح: این آیات مرتبط با آیات 1-5 بقره اند و بیانگر این هستند که "هدیً للمتقین" ذکر شده در سوره بقره، مقام خاصی مانند اخبات و مخلصین و... نیست بلکه عنوان و صفتی است برای اهل ایمان. و اینکه به قرینه سیاق این آیات، و آیات 1-5 سوره لقمان متقین ذکر شده در سوره بقره همان مومنین اند؛ منتهی به جهت اهمیت و غرضی که در کل سوره دنبال میشود، در سوره ها گاهی از صفات متقین، محسنین، متوکلین و...استفاده شده است.

  1. یا بَنی‏ إِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی‏ أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ...* وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتی‏ ثَمَناً قَلیلاً وَ إِیَّایَ فَاتَّقُونِ (بقره:41)

ترجمه: اى بنى‏اسرائیل! نعمت هاى مرا که به شما عطا کردم، یاد کنید...* وبه آنچه [بر پیامبر اسلام‏] نازل کرده‏ام که تصدیق کننده تورات وانجیلى است که با شماست، ایمان آورید و نخستین کافر به آن نباشید [که نسل به نسل پس از شما به پیروى از شما به آن کافر شوند] و آیاتم را [در تورات که اوصاف محمّد و قرآن در آن است، با تغییر دادن و تحریف کردن‏] به بهایى ناچیز نفروشید، و فقط از من پروا کنید.

توضیح: آیات 40-46 سوره بقره در ارتباط با آیات 1-5 میباشند.و این آیات اشاره دارند به ایمان نداشتن یهودیان اهل کتاب عصر پیامبر اکرم (ص) نسبت به مسئله غیبی که یکی از مصادیق آن ایمان به کلام وحی است (قرآن).

  1. یا بَنی‏ إِسْرائیلَ ...* وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ (بقره: 48)

ترجمه: ای بنی اسرائیل...* و از روزى پروا کنید که نه کسى از کسى عذابى را دفع مى‏کند، و نه از کسى شفاعتى مى‏پذیرند، و نه از کسى [در برابر گناهانش‏] فدیه و عوضى مى‏گیرند، و نه [براى رهایى از آتش دوزخ‏] یارى مى‏شوند.

توضیح: این آیه با آیات 2 و 4 مرتبط است. و این آیه نیز اشاره دارد به ایمان نداشتن قوم بنی اسرائیل نسبت به مسئله غیب که یکی از مصادیق آن معادباوری است.

  1. وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى‏ لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (بقره:55)

ترجمه: و [یاد کنید] آن گاه که گفتید: اى موسى! هرگز به تو ایمان نمى‏آوریم تا خدا را آشکارا [با دیده خود] ببینیم. پس در حالى که مى‏دیدید، صاعقه مرگبار شما را گرفت.

توضیح: این آیه از دسته آیات (49-62) مرتبط به آیات 1-5 میباشد. و اشاره دارند به اینکه قوم حضرت موسی ع با وجود دیدن معجزات فروان، به خاطر ایمان به غیب نداشتن و دلبستگی به دنیا و شک و تردید داشتن در کتاب حضرت موسی ع در برخورد با پیامبرشان بهانه جویی های مختلفت میکردند. ونیز انتهای آیه 61 علت ذلت و مسکنت قوم بنی اسرائیل کفرشان به آیات الهی ذکر شده است که مؤید دیگری برای ایمان نداشتنشان به غیب و مصادیق آن یعنی معجزات حضرت موسی ع و فرامین کتاب اوست.

  1. ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (بقره: 74)

ترجمه: سپس دل‏هاى شما بعد از آن [معجزه شگفت‏انگیز] سخت شد، مانند سنگ یا سخت‏تر؛ زیرا پاره‏اى از سنگ‏هاست که از آنها نهرها مى‏جوشد، و پاره‏اى از آنها مى‏شکافد و آب از آن بیرون مى‏آید، و پاره‏اى از آنها از ترس خدا [از بلندى‏] سقوط مى‏کند؛ و خدا از آنچه انجام مى‏دهید بى‏خبر نیست‏.

توضیح: این آیه از دسته آیات (63-74) مرتبط با آیات 1-5 میباشد. این آیات مربوط به ماجرای معروف گاو بنی اسرائیل است. و در ارتباط وثیق است با ایمان به غیب نداشتن قوم بنی اسرائیل نسبت به کلام الهی در هدایتگری آنها و ایمان نداشتن به کلام پیامبرشان است. و مانند ماجرای منّ و سلوی، در این ماجرا هم شاهد بهانه جویی های قوم بنی اسرائیل هستیم که خداوند نتیجه این بهانه جویی ها را قسی القلب شدنشان بیان میکند.

  1. أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَریقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (بقره:75)

ترجمه: آیا [شما مردم مؤمن‏] امید دارید که [آن سخت دلان‏] به [دین‏] شما ایمان بیاورند؟! در حالى که گروهى از آنان کلام خدا را همواره مى‏شنیدند، سپس بعد از آنکه [معنا و مفهومش را] درک مى‏کردند، [به سبب دنیاطلبى و امور مادى‏] به دلخواه خود تغییرش مى‏دادند، در صورتى که مى‏دانستند [به کلام خدا و به مردم جویاى حق خیانت مى‏کنند].

توضیح: این آیه از دسته آیات (75-82) مرتبط با آیات (1-5) میباشد. و این آیات در ارتباط با تحریف کتاب آسمانی است توسط اهل کتاب است که اشاره دارد به عدم ایمان به غیب آنها که یکی از مصادیق آن ایمان به کتاب الهی است.

  1. قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْریلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنینَ   *مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْریلَ وَ میکالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرینَ (بقره" 97 و98)

ترجمه: [آنان مى‏گویند: چون جبرئیل، وحى را براى تو مى‏آورد ما با او دشمنیم؛ بنابراین به تو ایمان نمى‏آوریم‏] بگو: هر که دشمن جیرئیل است [دشمن خداست‏] زیرا او قرآن را به فرمان خدا بر قلب تو نازل کرده است، در حالى که تصدیق کننده کتاب‏هاى پیش از خود و هدایت وبشارت براى مؤمنان است. * هر که با خدا و فرشتگان و رسولانش و جبرئیل و میکائیل دشمن باشد [کافر است‏]، و بى‏تردید خدا دشمن کافران است.

توضیح: این آیات مرتبط است با آیه 3. این آیه هم به گونه اشاره دارد بهانه جویی های این قوم برای نپذیرفتن کلام وحی نسبت به ایمان به غیب نداشتن در مورد ملائکه اعظم الهی.

  1. وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصارى‏ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ وَ قالَتِ النَّصارى‏ لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ کَذلِکَ قالَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ (بقره:113)

ترجمه: ویهودیان گفتند: نصرانى‏ها بر آیین و روش درستى نیستند و نصرانى‏ها گفتند: یهودیان بر آیین و روش درستى نیستند، در حالى که همه آنان کتاب [آسمانى‏] را مى‏خوانند [که هر دو آیین در زمان مخصوص به خود درست و بر حق بوده‏] کسانى که نادانند [هم چون مشرکان‏] سخنى مانند سخن آنان [درباره آیین مسلمانان‏] گفتند؛ پس خدا روز قیامت در میان آنان درباره آنچه با هم اختلاف مى‏کردند، داورى مى‏کند.

توضیح: این آیه در ارتباط به آیه 1 میباشد و اشاره دارد به عدم ایمان به کتاب الهی  توسط یهودیان و نصرانیان و مشمول هدایت های آن قرار نگرفتن.

  1. آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیرُ (بقره/285)

ترجمه: پیامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده ایمان آورده، و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبرانش ایمان آوردهاند [و بر اساس ایمان استوارشان گفتند]: ما میان هیچ یک از پیامبران او فرق نمیگذاریم و گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم، پروردگارا! آمرزشت را خواهانیم و بازگشت بهسوی توست.

توضیح: مرتبط با کل آیات 1-5 این آیه به منزله تفصیل آیات مذکور است و هماهنگی ابتدا و انتهای سوره و غرض آن را میرساند.

  1. آیات 40-44 یادآوری نعمتها برای بنیاسرائیل که در آیه 44 میفرماید: أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (44) و در ادامه سوره آیه 176 و 177 حقیقت برّ را برای بنیاسرائیل اینگونه متذکر میشود و در نهایت این ویژگیها را از آن متقین میداند: ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتابِ لَفی شِقاقٍ بَعیدٍ * لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ السَّائِلینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (177)

توضیح: آیه 176 در مقام تفصیل آیه 41 و 42 است و آیه 177 تفصیل آیه 1 و مرتبط به کل آیات 1-5 میباشد.

۱۳ دی ۰۰ ، ۱۳:۲۶ محمد حکم آبادی

#روایات 

  1. ک، [إکمال الدین] ، اَلدَّقَّاقُ عَنِ اَلْأَسَدِیِّ عَنِ اَلنَّخَعِیِّ عَنِ اَلنَّوْفَلِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ یَحْیَى بْنِ أَبِی اَلْقَاسِمِ قَالَ: سَأَلْتُ اَلصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: الم `ذٰلِکَ اَلْکِتٰابُ لاٰ رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ `اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ  فَقَالَ اَلْمُتَّقُونَ شِیعَةُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ اَلْغَیْبُ فَهُوَ اَلْحُجَّةُ اَلْغَائِبُ وَ شَاهِدُ ذَلِکَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ یَقُولُونَ لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا اَلْغَیْبُ لِلّٰهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ اَلْمُنْتَظِرِینَ  فَأَخْبَرَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ اَلْآیَةَ هِیَ اَلْغَیْبُ وَ اَلْغَیْبُ هُوَ اَلْحُجَّةُ وَ تَصْدِیقُ ذَلِکَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ جَعَلْنَا اِبْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً  یَعْنِی حُجَّةً[1].

توضیح: در این روایت به مرتبه ای از مراتب ایمان به غیب یعنی ایمان به غیبت حضرت حجت (عج) اشاره شده است. ایمان به غیبت و انتظار فرج از مصادیق بارز و مهم ایمان به غیب و باعث نجات از گمراهی و هدایت امت است.

  1. م، تفسیر الإمام علیه السلام قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ قَالَ الْإِمَامُ ع ثُمَّ وَصَفَ بَعْدَ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ فَقَالَ وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ یَا مُحَمَّدُ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ عَلَى الْأَنْبِیَاءِ الْمَاضِینَ کَالتَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الزَّبُورِ وَ صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَ سَائِرِ کُتُبِ اللَّهِ الْمُنْزَلَةِ عَلَى أَنْبِیَائِهِ بِأَنَّهُ حَقٌّ وَ صِدْقٌّ مِنْ عِنْدِ رَبٍّ عَزِیزٍ صَادِقٍ حَکِیمٍ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ بِالدَّارِ الْآخِرَةِ بَعْدَ هَذِهِ الدُّنْیَا لَا یَشُکُّونَ فِیهَا بِأَنَّهَا الدَّارُ الَّتِی فِیهَا جَزَاءُ الْأَعْمَالِ الصَّالِحَةِ بِأَفْضَلَ مِمَّا عَمِلُوهُ وَ عِقَابُ الْأَعْمَالِ بِمِثْلِ مَا کَسَبُوهُ قَالَ الْإِمَامُ ع مَنْ دَفَعَ فَضْلَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ عَلَى جَمِیعِ مَنْ بَعْدَ النَّبِیِّ ص فَقَدْ کَذَّبَ بِالتَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الزَّبُورِ وَ صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَ سَائِرِ کُتُبِ اللَّهِ الْمُنْزَلَةِ فَإِنَّهُ مَا نَزَلَ شَیْءٌ مِنْهَا إِلَّا وَ أَهَمُّ مَا فِیهِ بَعْدَ الْأَمْرِ بِتَوْحِیدِ اللَّهِ تَعَالَى وَ الْإِقْرَارِ بِالنُّبُوَّةِ الِاعْتِرَافُ بِوَلَایَتِهِ وَ الطَّیِّبِینَ مِنْ آلِهِ ع وَ لَقَدْ قَالَ رَجُلٌ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع مَا تَقُولُ فِی رَجُلٍ یُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّدٍ ص وَ مَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِهِ وَ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ وَ یُصَلِّی وَ یُزَکِّی وَ یَصِلُ الرَّحِمَ وَ یَعْمَلُ الصَّالِحَاتِ لَکِنَّهُ یَقُولُ مَعَ ذَلِکَ لَا أَدْرِی الْحَقَّ لِعَلِیٍّ أَوْ فُلَانٍ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع مَا تَقُولُ أَنْتَ فِی رَجُلٍ یَفْعَلُ هَذِهِ الْخَیْرَاتِ کُلَّهَا إِلَّا أَنَّهُ یَقُولُ لَا أَدْرِی النَّبِیُّ مُحَمَّدٌ أَوْ مُسَیْلَمَةُ هَلْ یَنْتَفِعُ بِشَیْءٍ مِنْ هَذِهِ الْأَفْعَالِ فَقَالَ لَا قَالَ فَکَذَلِکَ صَاحِبُکَ هَذَا کَیْفَ یَکُونُ مُؤْمِناً بِهَذِهِ الْکُتُبِ مَنْ لَا یَدْرِی أَ مُحَمَّدٌ نَبِیٌّ أَمْ مُسَیْلَمَةُ وَ کَذَلِکَ کَیْفَ یَکُونُ مُؤْمِناً بِهَذِهِ الْکُتُبِ وَ الْآخِرَةِ أَوْ مُنْتَفِعاً بِشَیْءٍ مِنْ أَعْمَالِهِ مَنْ لَا یَدْرِی أَ عَلِیٌّ مُحِقٌّ أَمْ فُلَانٌ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ قَالَ الْإِمَامُ ع ثُمَّ أَخْبَرَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ عَنْ هَؤُلَاءِ الْمَوْصُوفِینَ بِهَذِهِ الصِّفَاتِ الشَّرِیفَةِ فَقَالَ أُولئِکَ أَهْلُ هَذِهِ الصِّفَاتِ عَلى هُدىً بَیَانٍ وَ صَوَابٍ مِنْ رَبِّهِمْ وَ عِلْمٍ بِمَا أَمَرَهَمْ بِهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ النَّاجُونَ مِمَّا مِنْهُ یَوْجَلُونَ الْفَائِزُونَ بِمَا بِهِ یُؤْمِنُونَ [2]

توضیح: این روایت در بیان تفسیر آیات 1-5 است.

  1. العسکری (علیه السلام)- الذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ یَعْنِی بِمَا غَابَ عَنْ حَوَاسِّهِمْ مِنَ الْأُمُورِ الَّتِی یَلْزِمُهُمُ الْإِیمَانُ بِهَا کَالْبَعْثِ وَ الْحِسَابِ وَ الْجَنَّهِ وَ النَّارِ وَ تَوْحِیدِ اللَّهِ وَ سَائِرِ مَا لَا یُعْرَفُ بِالْمُشَاهَدَهِ وَ إِنَّمَا یُعْرَفُ بِدَلَائِلَ قَدْ نَصَبَهَا اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَیْهَا کَآدَمَ وَ حَوَّاءَ وَ إِدْرِیسَ وَ نُوحٍ وَ إِبْرَاهِیمَ وَ الْأَنْبِیَاءِ (علیهم السلام) الَّذِینَ یَلْزِمُهُمُ الْإِیمَانُ بِهِمْ وَ بِحُجَجِ اللَّهِ وَ إِنْ لَمْ یُشَاهِدُوهُمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ هُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ.

ترجمه: امام عسکری (علیه السلام) [منظور از ایمان به غیب، ایمان به] اموری است که از حواسّ مؤمنین نهان است ولی باید به آنها باور داشتهباشند؛ از قبیل زندهشدن در رستاخیز، حساب، بهشت، دوزخ، یگانگی خدا و سایر چیزهایی که با دیدن شناخته نمیشوند ولی بهواسطهی نشانههایی که خدا آنها را قرار داده شناخته میگردند؛ مثل آدم، حواء، ادریس، نوح، ابراهیم و پیامبران (علیهم السلام) که [خداوند] ایمان به آنها و حجّتهای خود را لازم و واجب دانسته؛ اگرچه [انسان] آنها را ندیدهباشد. آنها (مؤمنین) به غیب ایمان میآورند در حالیکه از قیامت ترسان و نگران هستند.[3]

توضیح: این روایت با آیه 3 مرتبط است و در مقام تفسیر و توضیح و مصادیقی از غیب میباشد.

 

  1. الباقر (علیه السلام)- الذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ هُوَ الْبَعْثُ وَ النُّشُورُ وَ قِیَامُ الْقَائِمِ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وَ الرَّجْعَهْ.

 

ترجمه: امام باقر (علیه السلام) [منظور از غیب] زندهشدن پس از مرگ، روز رستاخیز، قیام قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و رجعت است.[4]

توضیح: این روایت با آیه 3 مرتبط است و در مقام تفسیر و مشخص کردن مصادقی از غیب میباشد.

 

  1. العسکری (علیه السلام)- الذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ قَالَ یُصَدِّقُونَ بِالْبَعْثِ وَ النُّشُورِ وَ الْوَعْدِ وَ الْوَعِیدِ.[5]

ترجمه: امام عسکری (علیه السلام) آنها کسانی هستند که زندهشدن پس از مرگ، روز رستاخیز، نوید و وعید را تصدیق کرده و باور دارند.

توضیح: این روایت با آیه 3 مرتبط است و در مقام تفسیر و مشخص کردن مصادقی از غیب میباشد.

 

  1. الصّادق (علیه السلام)- أَمَّا الْغَیْبُ فَهُوَ الْحُجَّهُ الْغَائِبُ (عجل الله تعالی فرجه الشریف).

ترجمه: امام صادق (علیه السلام) [منظور از] غیب، حجّت غایب (عجل الله تعالی فرجه الشریف)میباشد.

توضیح: این روایت با آیه 3 مرتبط است و در مقام تفسیر و مشخص کردن مصادقی از غیب میباشد.[6]

 

[1] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام  ,  جلد۵۲  ,  صفحه۱۲۴

[2] مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الأنوار (ط - بیروت) - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق. ج‌ 65 ؛ ص285 و 286

[3] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۱۱۸ الإمام العسکری، ص۶۷/ بحارالأنوار، ج۶۵، ص۲۸۵/ نورالثقلین

 

[4] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۱۱۸ بحارالأنوار، ج۲۴، ص۳۵۱/ تأویل الآیات الظاهرهًْ، ص۳۳

[5] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۱۱۸ بحارالأنوار، ج۶۵، ص۲۷۳/ نورالثقلین

[6] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۱۱۸ بحارالأنوار، ج۵۱، ص۵۲

 

۱۳ دی ۰۰ ، ۱۳:۲۹ محمد حکم آبادی

#نکات_تفسیری

  1. (یؤمنون): ایمان، عبارتست از جایگیر شدن اعتقاد در قلب، و این کلمه از ماده (ء- م- ن) اشتقاق یافته، کانه شخص با ایمان، بکسى که بدرستى و راستى و پاکى وى اعتقاد پیدا کرده، امنیت مى‏دهد، یعنى آن چنان دل گرمى و اطمینان مى‏دهد که هرگز در اعتقاد خودش دچار شک و تردید نمى‏شود، چون آفت اعتقاد و ضد آن شک و تردید است  و ایمان همانطور که قبلاً هم گفتیم، معنایى است داراى مراتبى بسیار چون اذعان و اعتقاد، گاهى بخود چیزى پیدا میشود و تنها اثر وجود آن چیز بر آن اعتقاد مترتب میشود، و گاهى از این شدیدتر است، بطورى که به پاره‏اى لوازم آن نیز متعلق مى‏گردد و گاهى از این نیز شدیدتر میشود، و به همه لوازم آن متعلق میشود، و از همین جا نتیجه مى‏گیریم: که مؤمنین هم در اعتقادشان بغیب، و بخداى حاضر و ناظر، و بروز جزاى او، در یک طبقه نیستند، بلکه طبقات مختلفى دارند.

* (بالغیب): کلمه غیب بر خلاف شهادت، عبارتست از چیزى که در تحت حس و درک آدمى قرار ندارد، و آن عبارتست از خداى سبحان، و آیات کبراى او، که همه از حواس ما غایبند، و یکى از آنها وحى است، که در جمله (وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ) الخ، به آن اشاره فرموده. «بقره:4» پس مراد از ایمان به غیب در مقابل ایمان بوحى، و ایمان بآخرت، عبارتست از ایمان بخداى تعالى، و در نتیجه در این چند آیه به ایمان بهمه اصول سه‏گانه دین اشاره شده است، و قرآن کریم همواره اصرار و تاکید دارد در اینکه بندگان خدا نظر خود را منحصر در محسوسات و مادیات نکنند، و ایشان را تحریک مىکند به اینکه: از عقل سلیم و لب خالص پیروى کنند. [1]

  1. در این آیات صفات پرهیز کاران که از نور هدایت قرآن بهره‏مند شده‏اند بیان شده است اولین صفت آنان اینست که ایمان بغیب دارند، در اینکه مقصود از غیب چیست اقوالى گفته شده است:

1- واجبات و محرمات و مباحات یعنى احکام.

2- قیامت و بهشت و جهنم (از حسن).

3- آنچه از ناحیه خداست (از ابن عباس).

4- هر چه از علم و اطلاع مردم عادى بیرون است (از ابن مسعود).

و در همین عموم داخل میشود آنچه امامیه نقل کرده‏اند در تطبیق به غیبت حضرت مهدى علیه السلام و زمان ظهورش زیرا جز خدا کسى آن زمان را نمیداند.

5- قرآن (زرّ بن حبیش)[2]

 

  1. قرآن، هستى را به دو بخش تقسیم مىکند: عالم غیب و عالم شهود. متّقین به کلّ هستى ایمان دارند، ولى دیگران تنها آنچه را قبول مىکنند که برایشان محسوس باشد. حتّى توقّع دارند که خدا را با چشم ببینند و چون نمى‏بینند، به او ایمان نمى‏آورند. چنانکه برخى به حضرت موسى گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً» [3]ما هرگز به تو ایمان نمى‏آوریم، مگر آنکه خداوند را آشکارا مشاهده کنیم.

این افراد دربارهى قیامت نیز مى‏گویند: «ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ»[4]جز این دنیا که ما در آن زندگى مىکنیم، جهان دیگرى نیست، مى‏میریم و زنده مى‏شویم و این روزگار است که ما را از بین مى‏برد.

چنین افرادى هنوز از مدار حیوانات نگذشته‏اند و راه شناخت را منحصر به محسوسات مى‏دانند و مى‏خواهند همه چیز را از طریق حواسّ درک کنند. متّقین نسبت به جهان غیب ایمان دارند، که برتر از علم و فراتر از آن است. در درونِ ایمان، عشق، علاقه، تعظیم، تقدیس و ارتباط نهفته است، ولى در علم، این مسائل نیست. [5]

  1. پیام‏ها:

1- ایمان، از عمل جدا نیست. در کنار ایمان به غیب، وظایف و تکالیف عملى مؤمن بازگو شده است. «یؤمنون ... یقیمون ... ینفقون»

2- اساسى‏ترین اصل در جهان‏بینى الهى آن است که هستى، منحصر به محسوسات نیست. «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»

3- پس از اصل ایمان، اقامهى نماز و انفاق از مهم‏ترین اعمال است. «یُؤْمِنُونَ ... یُقِیمُونَ ... یُنْفِقُونَ» (در جامعهى الهى که حرکت وسیر الى اللّه دارد، اضطراب‏ها و ناهنجارى‏هاى روحى و روانى و کمبودهاى معنوى، با نماز تقویت و درمان مىیابد و خلأهاى اقتصادى و نابسامانى‏هاى ناشى از آن، با انفاق پر و مرتفع مى‏گردد.)

  1. برگزارى نماز، باید مستمر باشد نه موسمى و مقطعى. «یُقِیمُونَ الصَّلاةَ» (فعل مضارع بر استمرار و دوام دلالت دارد.)[6]
  1. هُدىً لِلْمُتَّقِینَ

(... براى پرهیزگاران هدایت است.)

تقوا؛ عامل آماده شدن روح براى دریافت هدایت قرآن کریم

حقیقت این کتاب و طبیعتش و کیانش و ماهیّتش، هدایت است ... ولى براى که؟ چه کسى را این کتاب، هدایت و نور و راهنمایى صریح و خیرخواهانه میدهد؟ متّقین را. تقواى دل و روح است که آن را آمادهى بهرهگیرى از این کتاب میکند، درهاى فروبستهى قلب آدمى را میگشاید تا حقایق این کتاب در آن نفوذ کند و نقش خود را در آن به انجام رساند، روح آدمى را مهیّا میسازد که از این حقایق، دامنها پر کند و بهرهها بگیرد و به نداى آن پاسخ بگوید.

آنانکه میخواهند به هدایت قرآن نائل شوند، باید با دل حقپذیر و مخلص و با روحى که از خشیت و مراقبت مالامال است، بدان روى آورند. زندانى و فریفتهى ضلالتها نباشند ... دراینصورت است که قرآن از رازها و نورهاى خود پرده بر میدارد و شعاع خود را بر این دلى که چنین باتقوا و بیمناک و حسّاس و حقنیوش بدو روى آورده است، میتاباند.

مقصود از تقوا

کسى از ابَیّبن کعب - صحابى پیامبر - پرسید: تقوا چیست؟ گفت: به راه پر از خار رفتهاى؟ گفت: آرى! پرسید: چگونه؟ گفت: دامن برچیدم و کوشیدم. گفت: تقوا همین است. [7]

آرى تقوا همین است ... در راه زندگى - راهى که در هر قدمش دهها خار دامنگیر هست: خار هوسها و خواستها، خار طمعها و آزها، خار هراسها و ترسها، خار امیدوارى به آنانکه از پاسخ دادن به امیدها عاجزند، خار بیمناکى از آنانکه مالک سود و زیانى نیستند و خاربنهاى دیگر ... - با دلى بیدار و وجدانى شفّاف و روحى همواره نگران و پرهیز و مراقبتى دمبهدم بیشتر، گام برداشتن و خود را از این خارهاى دامنگیر، برکنار گرفتن. [8]

 

[1] ترجمه تفسیر المیزان    ج‌ 1    73    

[2] ترجمه مجمع‌البیان فى تفسیر القرآن    ج‌ 1    61    

[3] بقره، 55.

[4] جاثیه، 24.

[5] تفسیر نور    ج‌ 1    48    

[6] تفسیر نور    ج‌ 1    49    

[7]  . تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص ۴۲ «ناشر»

[8] قطب، سید، فی ظلال القرآن، صفحه: ۶۴، مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی، دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای، انتشارات انقلاب اسلامی، تهران - ایران، 1398 ه.ش.

۱۳ دی ۰۰ ، ۱۳:۳۲ محمد حکم آبادی

#امام و آقا

  1. اولین خصوصیت این است که «اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ». یعنى آن کسانى که ایمان به غیب مىآورند، که در ترجمه گفتیم آنها که به غیب باور مىآورند. ایمان به غیب در قرآن جاهاى متعددى خشیت به غیب و توجه به غیب ذکر شده، مثلاً در یک جا، «وَ خَشِیَ الرَّحْمٰنَ بِالْغَیْبِ»[1] و از این قبیل آیات آمده و غیب یعنى آنچه که پنهان از حواس آدمى است و تمام عالم وجود به غیب و شهادت تقسیم مىشود و شهادت یعنى آن عالم مشهود ما، البته نه مشهود با چشم فقط، بلکه مشهود به حواس، آنچه را که شما آن را لمس مىکنید و در مقابل شماست، که زیر چاقوى جراحى شما مىآید، روى تلسکوپ مثلاً کیهاننگر شما مىآید، زیر ذرهبین و میکروسکوپ شما مىآید: آنچه که شما مىبینید آنچه که شما مىشنوید، آنچه که شما حس مىکنید این شهادت است و ماوراى این شهادت، عالم ادامه دارد، وجود به آنچه من و شما آدمى مىبینید و مىتوانید ببینید محدود نیست. بلکه وجود در نواحى و مناطقى که احساس آدمى قادر به درک آن نیست ادامه دارد، یعنى غیب عالم و این مرز جهان بینىها و بینشهاى الهى با بینشهاى مادى است.[2]
  2. مرز ادیان الهى و جهان بینىهاى الهى همین جاست، که ماوراى آنچه آدمى مىبیند و حس مىکند چیز دیگرى و عالم دیگرى هم وجود دارد، حالا چه چیزى آن عالم را براى انسان ثابت مىکند؟ برهان عقلى، و این نکته اصلى است. عقل وجود خدا را ثابت مىکند، عقل پیام خدا و درس خدا و رهنمود خدا، یعنى وحى را به ما ثابت مىکند. عقل وجود قیامت و بسیارى از چیزهایى را که عالم غیب هست ثابت مىکند، که البته یک مقدارى را عقل ثابت مىکند و یک مقدارى را هم آن چیزهایى که بهوسیلهى برهان عقلى ثابت شده است ثابت مىکند. یعنى وقتى شما ثابت کردهاید که خدا هست توحید را ثابت کردهاید و وقتى مبدأ را ثابت کردهاید بعد نبوت را ثابت کردهاید، بعد از آن نبى که بهوسیله برهان عقلى ثابت شده است مىآید و به شما از عالم غیب خبر مىدهد مثل: فرشتگان و بهشت و دوزخ و آنها را ما و شما قبول مىکنیم که بعضى از اینها: مثل بهشت و دوزخ و معاد را همانطور که اشاره کردیم برهان عقلى داریم و بسیارى از چیزها هم برهان عقلى ندارد، اما ناطق به حق، یعنى الهام گیرنده از وحى الهى که پیغمبر باشد مىگوید و وقتى او گفت ما به او اعتماد و ایمان داریم و مىدانیم که راست مىگوید، چون خود پیغمبر با برهان عقلى ثابت شده، پس اولین شرط تقوا ایمان به غیب آوردن و غیب را قبول کردن و وجود را از محدودیت رهاندن، یعنى کائنات را در همین محسوسات انسانى و درک ناقص بشر محدود نکردن است[3]
  3. آن انسانى که ایمان به غیب ندارد جورى زندگى مىکند و مىاندیشد و انسانى که ایمان به غیب دارد جور دیگرى، و این ایمان انسان را رها نمىکند وقتى که انسان ایمان به غیب مىآورد در نوع بینش او و نوع عمل او و نوع تلاش و مبارزهى او یک تفاوت محسوسى با آن انسان مادى که ایمان ندارد بهوجود مىآید که من به برخى از این خصوصیات اشاره کردم. ایمان به غیب به انسان هدف مىبخشد، و لذا وقتى شما ایمان به غیب نداشته باشید نمىتوانید یک هدف واقعى قبول بکنید. [4]
  4. «وَ یُقِیمُونَ الصَّلاٰةَ»: و نماز را بهپا مىدارند. من بارها این را گفتهام که بهپاداشتن نماز غیر از گزاردن نماز است و متأسفانه در بعضى از ترجمهها مشاهده مىشود مىنویسند و نماز مىگزارند، در حالى که نمازگزاردن در عربى مىشود «یصلون» و «یُقِیمُونَ الصَّلاٰةَ» یعنى نماز را بهپا مىدارند، پس بهپاداشتن نماز چیزى بیش از گزاردن نماز است، که البته نمازگزاردن را هم شامل مىشود. یعنى اگر شما بخواهید جزو نماز بهپادارندگان باشید نمىتوانید نمازگزاردن را ترک کنید. بهپاداشتن نماز، یعنى در محیط و در جامعه این واجب و این حقیقت لطیف را بهوجود آوردن و محیط را محیط نماز کردن و دیگرى را به نماز دعوت کردن و نماز را با توجه ادا کردن، و مفاهیم نماز را در زندگى تحقق بخشیدن است، که مفهوم اصلى نماز عبارت است از: خضوع انسان در مقابل پروردگار و عمل انسان به فرمان پروردگار؛ این آن عنصر اصلى نماز است که در حاشیهاش هم چیزهاى دیگرى وجود دارد. پس شرط دوم متقین اقامهى صلوة است «یُقِیمُونَ الصَّلاٰةَ» و آنکه قبلاً گفتیم: «اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»، یکى از مقومات تقوا بود در عالم بینش و این دومى، اقامهى صلوة یکى از مقومات تقوا در عالم خودسازى است و خودسازى بسیار مهم است.[5]
  5. «وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ»: و از آنچه که ما روزى آنها کردهایم انفاق مىکنند. حالا آیا این انفاق همان زکاتى است که در کتابهاى فقهى گفته شده به نُه چیز تعلق مىگیرد و در غیر آن نُه چیز زکوة نیست؟ نه این آن نیست. البته ممکن است در مورد زکوة هم ما نظرات فقهى دیگرى را هم سراغ داشته باشیم. و بشناسیم که دایره زکوة را بسى وسیعتر گرفته باشند و از آنچه که در این نُه چیز وجود دارد و ممکن است وجود داشته باشد اما به هر حال این آن انفاق نیست و فراتر از آن است.

انفاق کردن یعنى خرجکردن از مال، و بدیهى است که مراد از این خرجکردن، آن خرجى نیست که انسان براى خودش مىکند، چون خرجکردن براى خود را هر انسانى مىکند و بىتقواها بیشترش را براى خورد و خوراک و لذت و شهوترانى خودشان خرج مىکنند. پس مقصود آن نیست، بلکه مقصود انفاق در راه خداست. یعنى در راه هدفهاى والا و در راه آرمانهاى الهى خرجکردن بسیار مهم است! و این انفاق داراى دو فایده است: یک فایده، فایده نقد و تخلفناپذیر و همگانى، و آن عبارت است از فایدهاى که به انفاق کننده مىرسد. و فایده دوّم: فایده محتمل و نهچندان همگانى که به انفاق شونده مىرسد. درست عکس آن چیزى که در تصور عمومى وجود دارد. همه خیال مىکنند ما که انفاق مىکنیم و خرج مىکنیم به انفاق شونده، یعنى به آن کسى که پول مىدهیم فایده مىرسد، در حالى که اینطور نیست، یعنى قبل از آنکه به او فایده برسد اولین فایده به ما که انفاق مىکنیم رسیده است. من یک وقتى در گذشته پیرامون بحث انفاق و زکوة مىگفتم: شما که دست در جیب کردى و این پول را درآوردى تا رساندى دست گیرنده فایده بردى و واقعیت همین است. چرا؟ چون اصل قضیه دلکندن از آن چیزى است که شما آن را متعلق به خودتان مىدانید و این کار بزرگ است، که در آیهى شریفه قرآن مىفرماید: «وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[6] کسى که نگاه داشته شود از شح او رستگار است و مشکل دنیاى امروز همین است. [7]

 

[1]  . یس: ۱۱

[2] خامنه‌ای، علی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، بیانات، جلد: ۱۳، صفحه: ۴۸

[4] خامنه‌ای، علی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، بیانات، جلد: ۱۳، صفحه: ۴۸

[5] خامنه‌ای، علی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، بیانات، جلد: ۱۳، صفحه: ۴۸

[6]  . حشر: ۹، تغابن: ۱۶

[7] خامنه‌ای، علی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، بیانات، جلد: ۱۳، صفحه: ۴۸

۱۳ دی ۰۰ ، ۱۳:۳۵ محمد حکم آبادی

#نظرشخصی و بیان مصداق

1- تشکیل جامعه توحیدی با هدایتگری کتاب الهی ملازم با برپایی کامل ارکان دین الهی است؛ یعنی توحید و نبوت و معاد و عدل وامامت است؛ اما ایمان به غیب جزء یکی از ارکان اصلی دین الهی و مایز بین جهان بینی توحیدی و الحادی میباشد و پذیرش آن آثار بسیاری در سبک زندگی انسان، چه درابعاد فردی و اجتماعی و اعتقادی و اخلاقی و چه در ابعاد عملی به دنبال دارد؛ ونیز دارای مراتبی است که از غیب مطلق (پروردگار عالم) آغاز گشته و تا عالم مادون آن ادامه دارد. ونیز به برخی از مراحل غیب در این سوره پرداخته شده است که مرتبه ای از آن در داستان خلقت حضرت آدم ع اشاره شده است آنجایی که پروردگار عالم نسبت به ملائکه اش پرده ای از علم غیبش را کنار میزند

۱۳ دی ۰۰ ، ۱۳:۳۶ محمد حکم آبادی

#متفرقه

  1. التحقیق:

أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو ما یقابل الشهادة. قال تعالى- عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ*، و باختلاف الشهادة و بالنسبة الیها یختلف مفهوم الغیب. فالشهادة بمعنى الحضور، و الحضور إمّا بالحضور المکانىّ، أو بالحضور عند الحواسّ الظاهرة، أو بحضور، فی النظر و العلم، أو بحضور فی مقام المعرفة و البصیرة، و فی قبال کلّ من هذه المراتب الأربعة غیب.

فالأوّل کما فی:

لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِ- 12/ 10.

أى فی نقطة غائبة من الجب. و فعالة من أوزان المصدر کالشرافة و الکرامة، و یبنى ممّا یدلّ على امتداد فی حالة أو صفة، بقرینة الفتحة و الألف.

و الثانی کما فی:

فَقالَ ما لِیَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبِینَ- 27/ 20.

یراد غیبته عن الحضور و عن النظر و عن المرأى و المسمع.

و الثالث کما فی:

وَ یَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ ... قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- 18/ 22.

یراد ما غاب عن علمهم.

و الرابع کما فی:

عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً- 72/ 26.

و فی مطلق الغیب کما فی:

عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ- 23/ 6.

عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ- 6/ 73.

و من الغَیْبِ مرتبة خامسة: و هو ما یختصّ علمه باللّه تعالى، فانّ اللّه تعالى یظهر من الغیب مقدارا محدودا لرسله و أولیائه على حسب استعدادهم و بمقتضى تحمّلهم و حاجاتهم فی أنفسهم و فی مقام الرسالة. و هذا المعنى هو فی قبال مطلق الشهادة الّتى تکون فی المراتب الأربعة، من شهادة العوامّ، و الخواصّ و خواصّ الخواصّ و هم الأنبیاء. وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ‏ الْغَیْبِ‏ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها- 6/ 59.

عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ- 72/ 26.

تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ- 11/ 49.

وَ لا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِما شاءَ- 2/ 255.

نعم إنّ اللّه تعالى و تبارک لا نهایة لنوره و لا حدّ له و هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ، و کذلک علمه، فهو غیر محدود و لا منتهى له، فانّ علمه عین ذاته، و لا تعدّد إلّا بالاعتبار و فی مقام التفهیم.

و أمّا علم سائر خلقه: فهو محدود و ممّا یعلّمهم اللّه من علمه.

فظهر أنّ لِلْغَیْبِ خمس مراتب: اثنتان منها مادّیّتان، و اثنتان معنویّتان، و الثالثة منها تتحقّق فی کلّ من المادّىّ و المعنوىّ.

و هذه المراتب تختلف باختلاف الخلق علما و إحاطة و شهودا. و أمّا- اللّه تعالى و تبارک: فلا غیب عنده- عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ*.

فللإنسان أن یتوجّه بأنّ علمه محدود کوجوده، و شهوده للغیب کقطرة من بحر الغیب، کما أنّ وجوده کقطرة من بحر الوجود المطلق، و کلّما وسع علمه و دقّ نظره و نفذ بصره: فهو فی محدودة وجوده.

فالإنسان لا یمکن أن یحیط بکلّ شیء و یشهد کلّ شیء، حتّى لا یبقى له غیب، إلا أن یعتقد بأنّ العالم محدود بعلمه المحدود، و لیس ما وراء شهوده خبر و لا أثر من وجود. و هذا غایة الجهل و نهایة المحدودیّة. و على هذا ابتدأ کتاب اللّه المجید بقوله تعالى: الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ. فإن الایمان بالغیب أوّل مفتاح للعلم و الترقّى. إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ‏ بِالْغَیْبِ‏- 36/ 11.

إِنَّ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ- 67/ 12.

و أمّا الِاغْتِیَابُ: فهو افتعال، و یدلّ على اختیار الفعل، و یراد اختیار الورود فی غیبة بالنسبة الى عمل و موضوع. [1]

 

[1] مصطفوى، حسن، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم - بیروت - قاهره - لندن، چاپ: سوم، 1430 ه.ق.ج 7، ص:354-356

۱۳ دی ۰۰ ، ۱۳:۳۸ محمد حکم آبادی

#متفرقه

آیت الله مصباح در مورد علم غیب میفرمایند:

ذهن ما انسان‌‌هاى عادى تابع عوامل طبیعى است. انسان‌‌هاى عادى هنگامى که از مادر متولد مى‌‌شوند از طریق حواس ابتدا با محسوسات آشنا مى‌‌شوند و در آغاز، فهم و ادراک آنها در محدوده محسوسات و مادیات شکل مى‌‌گیرد؛ لکن به تدریج قواى فکرى انسان رشد مى‌‌کند و کم کم قدرت تجرید پیدا مى‌‌کند و در نتیجه قدرت درک مطالب مافوق مادى براى او حاصل مى‌‌شود. هر قدر عقل انسان از رشد و قدرت تجرید بیش‌‌ترى برخوردار شود و از فضاى مادّه و مادیات فراتر رود به همان میزان حقایق ماوراى طبیعى را بهتر درک مى‌‌کند و چون همه انسان‌‌ها از نظر رشد عقلى در سطح یکسانى نیستند از نظر ادراک امور نامحسوس نیز یکسان نمى‌‌باشند. کم نیستند انسان‌‌هایى که ده‌‌ها سال از عمرشان مى‌‌گذرد، امّا فهم و درک آنها در همان حدّ فهم و درک اطفال هفت، هشت ساله باقى مانده است و بعد از گذشت عمرى، هنوز ممکن است خدا و مجردات را زمانى و مکانى تصور کنند؛ زیرا فهم و استعداد آنها و قدرت تعقل و توانایى ذهنى آنان هم‌‌چنان در محدوده مادیات باقى مانده است، در حالى که اساس دین، ایمان به غیب است؛ یعنى ایمان به حقایق مجرد و غیرمادى. قرآن مى‌‌فرماید: ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیب؛ آن قرآن بى‌‌شک هدایت‌‌گر پرهیزکاران؛ یعنى کسانى که ایمان به غیب مى‌‌آورند، مى‌‌باشد.

بنابراین اساس ایمان این است که انسان به حقایقى غیر از محسوساتْ ایمان بیاورد و به آنها اعتقاد داشته باشد. امّا حقیقت و کُنه آن حقایق چیست، مطلبى است که فهم آن جز با الهام‌‌هاى الهى که بر دل انبیا و ائمّه معصومین(علیهم السلام) وارد مى‌‌شود، قابل درک نیست. ما انسان‌‌هاى متعارف براى درک شمّه‌‌اى از امور و حقایق ماوراى طبیعى راهى جز تقویت قواى عقلانى خود و گذر تدریجى از محسوسات به مجردات و امور ماوراى طبیعت نداریم.[1]

 

1-حکمت وجود متشابهات در قرآن،ص9

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی