جزء 29 (برخی شرایط کارگزار)
سوره مبارکه قلم - 10 تا 15
#آیات_مرتبط
2- إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُواْ نَشهْدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشهْدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ * اتخَّذُواْ أَیْمَانهَمْ جُنَّةً فَصَدُّواْ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنهَّمْ سَاءَ مَا کاَنُواْ یَعْمَلُون (1-2 /منافقون)
این آیه مرتبط است به خطاب "لا تطع المکذبین" و نیز این آیه "لا تطع کل حلاف مهین".
#آیات_مرتبط
3- وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَکَ مَعَ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَیۡنَاکَ عَنۡهُمۡ تُرِیدُ زِینَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِکۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَکَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطا (28 / کهف)
این آیه نیز مرتبط است با سه آیه ابتدایی و دو آیه آخر این بخش از آیات سوره قلم، و در مقابلِ اطاعت نکردن از اهل دنیا توصیه میکندکه یک کارگزار باید با چه کسانی ارتباط داشته باشد ، کسانی که دائماًبه یاد خدا هستند هرچند مقام و منزلت اجمتاعی خاصی نداشته باشند.
#آیات_مرتبط
4- و یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ (6/حجرات)
این آیه مرتبط است با این که یک کارگزار در هر مقام و مسئولیتی که باشد باید به افرادی که فسقشان آشکار شده است اعتماد نکند، من جمله از آن فسوق نه رذیله اخلاقی است که در سوره قلم به آن اشاره شده است.
#آیات_مرتبط
5- وَیۡل لِّکُلِّ هُمَزَةٖ لُّمَزَةٍ * ٱلَّذِی جَمَعَ مَالا وَعَدَّدَهُۥ * یَحۡسَبُ أَنَّ مَالَهُۥ أَخۡلَدَهُۥ * کَلَّاۖ لَیُنۢبَذَنَّ فِی ٱلۡحُطَمَةِ * (1-4 / همزه)
این آیه نیز مرتبط است با "هماز و مشاء بنمیم" و نیز مرتبط است با "أن کان ذا مال و بنین" سوره قلم.
#آیات_مرتبط
6- الَّذینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ * وَ ما یُکَذِّبُ بِهِ إِلاَّ کُلُّ مُعْتَدٍ أَثیمٍ * إِذا تُتْلى عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ (13-11/ مطففین)
این آیه مرتبط است با "فلاتطع المکذبین" و همچنین با "مناع للخیر و معتد اثیم" و نیز آیه آخر این بخش از آیات سوره قلم.
#آیات_مرتبط
7- أَفَبِهذَا الْحَدیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ * وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ (81-82 / واقعه)
این آیه مرتبط است با "فَلَا تُطِعِ ٱلمُکَذِّبِینَ" و نیز با "وَدُّواْ لَو تُدهِنُ فَیُدهِنُونَ"
#آیات_مرتبط
8- مَّنَّاعٖ لِّلۡخَیۡرِ مُعۡتَدٖ مُّرِیبٍ (25/ ق)
این آیه مرتبط است با " مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثیمٍ" آیات سوره قلم.
#روایات
1- شَرَفُ اَلدِّینِ اَلنَّجَفِیُّ: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى، عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ اَلْمُخْتَارِ، عَنْهُمْ (صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ): قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ لاتُطِعْ کُلَّ حَلاّفٍ مَهِینٍ اَلثَّانِی هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمِیمٍ `مَنّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ `عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنِیمٍ قَالَ: «اَلْعُتُلُّ: اَلْکَافِرُ اَلْعَظِیمُ اَلْکُفْرِ، وَ اَلزَّنِیمُ: وَلَدُ اَلزِّنَا». (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد۳۰ , صفحه۲۵۸)
#روایات
3- عدة من أصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد عن یحیى بن إبراهیم عن أبیه عن ابى سلام المتعبد انه سمع أبا عبد الله علیه السلام یقول لسدیر: یا سدیر من حلف بالله کاذبا کفر، و من حلف بالله صادقا اثم، ان الله عز و جل یقول: «وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَیْمانِکُمْ». (الکافی (ط - الإسلامیة) / ج7 / 435 / باب کراهیة الیمین ..... ص : 434)
#روایات
4- حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ثَلَاثَةٌ لَا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ السَّفَّاکُ لِلدَّمِ وَ شَارِبُ الْخَمْرِ وَ مَشَّاءٌ بِنَمِیمَةٍ. (الخصال / ج1 / 180 / ثلاثة لا یدخلون الجنة ..... ص : 179)
#روایات
5- الطبرسی: الزنیم: هو الذی لا أصل له، عن علی (علیه السلام) (مجمع البیان 10: 502)
#روایات
6- رسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: ما قَرُبَ عَبدٌ مِن سُلطانٍ إلّا تَباعَدَ مِن اللّهِ تعالى،ولا کَثُرَ مالُهُ إلّااشتَدَّ حِسابُهُ،ولا کَثُرَ تَبَعُهُ إلّاکَثُرَ شَیاطینُهُ. (النوادر للراوندی:20/89.)
#روایات
7- الإمامُ علیٌّ علیه السلام: مَن أطاعَ التَّوانِیَ ضَیَّعَ الحُقوقَ، ومَن أطاعَ الواشِیَ ضَیَّعَ الصَّدِیق. (نهج البلاغة:الحکمة 239.)
#نکات_تفسیری
-" وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَهِینٍ ... زَنِیمٍ" کلمه" حلاف" به معناى کسى است که بسیار سوگند مىخورد، و لازمه بسیار سوگند خوردن در هر امر مهم و غیر مهم و هر حق و باطل، این است که سوگند خورنده احترامى براى صاحب سوگند قائل نباشد، و چون سوگندها به نام خدا بوده، پس معلوم مىشود سوگند خورنده، عظمتى براى خداى عز و جل قائل نیست، و همین بس است براى رذلى او، و رذالت این صفت.[1]
[1] طباطبایى، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، 20جلد، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامى - ایران - قم، چاپ: 5، 1374 ه.ش.
#نکات_تفسیری
2-این نه صفت رذیله، اوصافى است که خداى تعالى بعضى از دشمنان دین را که پیامبر (ص) را به اطاعت خود و مداهنه دعوت مىکردند توصیف کرده، و در حقیقت جامع همه رذائل است.
" عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنِیمٍ"- معنایش این است که شخص مورد نظر بعد از آن معایب و رذائلى که برایش ذکر کردیم عتل و زنیم هم نیز هست. بعضى[1] از مفسرین گفتهاند از تعبیر" بعد ذلک" فهمیده مىشود که دو صفت اخیر از سایر رذائلى که برایشان شمرد بدتر است.
و ظاهرا در این جمله اشارهاى است به اینکه شخص مورد نظر آن قدر داراى صفات خبیث است که دیگر جا ندارد در امر حق از او اطاعت شود، و بر فرض هم که از آن خبائث صرفنظر شود، وى فردى تندخو و خشن و بىاصل و نسب است که اصلا نباید در جوامع بشرى به مثل او اعتنا شود، باید از هر جامعهاى طرد شود، و افراد جامعه نه به سخن او گوش دهند و نه در عملى پیرویش کنند.[2]
#نکات_تفسیری
3-" أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنِینَ" ظاهرا کلمه" أن" حرف لام در تقدیر دارد، و تقدیر آن" لان" باشد، و این جار و مجرور متعلق به فعلى است که از مجموع صفات رذیله مذکور استفاده مىشود، و معنایش این است که:" او چنین و چنان مىکند براى اینکه مالدار است". و خلاصه مالدارى یاغیش کرده، به نعمت خدا کفران مىورزد، و در نتیجه بیگانگى از خدا، تمامى رذائل خبیثه در دلش پیدا شده، بجاى اینکه شکر خدا را در برابر آن اموال بجا آورد، و نفس خود را اصلاح کند کفران مىورزد، و بنا بر این، آیه شریفه در افاده مذمت و تهکم، جارى مجراى آیه شریفه است که مىفرماید:" أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ" [1]
[1] طباطبایى، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، 20جلد، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامى - ایران - قم، چاپ: 5، 1374 ه.ش.
#نکات_تفسیری
4- قرآن ، بارها رسول خدا را از پیروى منحرفان با جمله «لا تُطِعْ» [1] و «لا تَتَّبِعْ» [2] نهى فرموده است.
براى نجات مردم، دشمن را با تمام ابعادش معرفى کنید. در این آیات حدود ده خصلت نقل مىکند که به خاطر یکى از آنها پرهیز از آنان لازم است، تا چه رسد به اینکه تمام این خصلت ها در گروه یا فردى باشد.
رهبر جامعه که مورد اطاعت و پذیرش مردم است باید سرچشمه نشاط و امید و وحدت و تقوا باشد و صفاتى همچون عیبجویى، سخن چینى، بخل، تجاوز، خشونت که هریک عامل دلسردى و تفرقه است در رهبر ممنوع است و در این آیات، فرمانبرى از صاحبان این خصلتها نهى شده است.
در روایات مىخوانیم: خداوند به حضرت شعیب فرمود: من جمعیّت صد هزار نفرى را گرفتار قهر خود مىکنم با اینکه چهل هزار نفرشان بد و شصت هزار نفرشان خوبند و این به خاطر آن است که خوبان غیرت دینى ندارند و با گناهکاران مداهنه مىکنند.[3][4]
#امام و آقا
- [بیانات مقام معظم رهبری مرتبط با بحث رذایل اخلاقی و به خصوص این دو صفت موجود در آیات سوره قلم: مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثیمٍ و أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنینَ.]
به طور طبیعی، نفس آدمی راضی نمیشود بخشی از مالش را که با زحمات شخصی خود، به دست آورده و آینده و زندگی خود را منوط به آن میداند، و در حقیقت، آن را جزئی از زندگی خود قرار داده، برای غیر خود مصرف کند. بخل، حرص، طمع و تمام صفات ناپسند مربوط به مال، که آیاتی از قرآن به آن اشاره دارد، به این دلیل بروز پیدا میکند که انسان خیال میکند که مالش باید فقط برای خودش مصرف بشود. او مالِ خود را جزئی از وجود خود میداند و میخواهد صرف خودش شود.
چنانکه بخواهیم جامعه ای بسازیم که مجال و بستری مناسب برای رشد و تعالی و فضایل اخلاقی انسان باشد و به سویِ هدفی واحد حرکت نماید و زندگی جدید و فردای بهتری را همراه با رفاه و آسایش، برای همه ی افراد فراهم کند، شرط اساسی آن، این است که افراد این جامعه نسبت به یکدیگر گذشت داشته باشند؛ یعنی همه ی موجودی خود را فقط برای خود ندانند و مانند کرم ابریشم نباشند که همه چیز را برای خود میخواهد؛ بلکه دیگران را که خارج از وجود اویند، دارای نصیب بدانند و از موجودی خود و از نیروی مال و فکر و بدن و بیان و سایر امتیازات انسانی، دیگران را نیز برخوردار کنند و آن گاه که مصالح آنها با جمع اختلاف پیدا میکند، جمع را بر خود مقدم بدارند.
به همین دلیل در اسلام صفاتی مانند بخل که ریشه در خویشتن پرستی دارد، نفی و تقبیح شده است: « وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُون»[1] آنها که از بخل و طمع نفس خود مصون و در امان بمانند، پیروزمندان هستند.
در اسلام سعی شده آن رذایلی که با خویشتن پرستی و خود خواهی ارتباط پیدا میکند از جامعه رخت بربندد و انسانها به گونه ای تربیت شوند که فقط خود را نخواهند؛ یعنی خود را نپرستند و آنچه میخواهند برای جمع بخواهند و انسانیت را یک شیء واحد به حساب آورند و خودشان را نیز گوشه ای از انسانیت؛ نه اینکه خود را قطب و محور فرض نمایند و همه ی عالم را بر گِرد این قطب در گردش ببینند.
براین اساس، از نظر اسلام همه ی صفاتی که مرجع آن خودپرستی و خود خواهی باشد و باعث شود انسان فقط خود را ببیند، نه دیگران را، دنائت و رذالت شمرده شده است؛ لذا به آن صفات، «رذایل اخلاقی» گفته میشود.[2]
#امام و آقا
2- [این بیان میتواند توضیح این آیه باشد " أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنینَ "]
از قرآن هم به وضوح به دست میآید که کسانی که ثروتهای زیادی دارند، نفس آن ثروت، سبب تیرگی روح، و مانع احساس وظیفه، و سدّ راه انفاق مال در راه خدا میشود. در اجتماع نیز میبنینم که ثروتمندان، انفاق کمتری دارند و کمتر بذل و بخشش میکنند.[1]
[1] کتاب بیان قرآن حضرت آیت الله العظمی خامنه ای، تفسیر سوره برائت ، ص541
#امام و آقا
3- [این بیان میتواند توضیح این آیه باشد " أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنینَ "]
اجتناب از اشرافیگرى؛ یعنى ضد ارزش کردن. در انقلاب ما این نکته وجود داشت؛ این را بتدریج بعضى ها سعى کردند کمرنگ کنند. این در مسائل اقتصادى ما اثر دارد، در مسائل روانى ما اثر دارد. اشرافیگرى و گرایش به اشرافیگرى، یک ضد ارزش بود در انقلاب. یعنى افرادى در سطوح مختلف بودند که از اینکه به اشرافیگرى نسبت داده شوند، یا از آنها چیزى دیده شود که جزو خصوصیات اشرافیگرى باشد، بشدت اجتناب میکردند. مسئولین کشور در درجه ى اول متعهد به این قضیه هستند و باید باشند. این تدریجاً ضعیف شد. امروز خوشبختانه همان موج ضد ارزش کردن اشرافیگرى، بحمداللَّه وجود دارد؛ یعنى دولت، مسئولین دولتى ساده زیستند، مردمى هستند و این خیلى فرصت خوبى است؛ نعمت بزرگى است. (بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان در دانشگاه علم و صنعت ۱۳۸۷/۰۹/۲۴)
اگر چنانچه خدای نکرده این دوران مسئولیت برای ما دستاوردی نداشته باشد، یا خدای نکرده بر روی ما تأثیر منفی گذاشته و ما را بدهکار کرده باشد، این بدترین سرنوشتی است که ممکن است برای امثال ما و شما، این مسئولیتها رقم زده باشد.۱۳۹۲/۰۳/۰۸ ، آفت مسئولیت در یک نظامی که متکی به آرا مردم و متکی به ایمان مردم است، این است که مسئولین به فکر رفاه شخصی بیفتند؛ به فکر جمعآوری برای خودشان بیفتند؛ در هوس زندگی اشرافیگری، به این در و آن در بزنند؛ این آفت بسیار بزرگی است.۱۳۹۰/۰۳/۱۴، آن ملتهائی که ذلیل و مقهور دست دشمن شدند، عمدهی علت این بود که مسئولان - پیشروان قافلهی ملت - شجاعت لازم، اعتماد به نفس لازم را نداشتند.۱۳۸۷/۰۹/۲۴
#امام و آقا
4- [این بیان میتواند توضیح این آیه باشد " وَدُّواْ لَو تُدهِنُ فَیُدهِنُونَ "]
یک جملهی دیگر از این نامهی مبارک این است: «ثم انظر فی امور عمّالک»؛ کارها و امور کارگزاران خودت را مورد توجه قرار بده. اول، انتخاب کارگزاران است؛ «فاستعملهم اختباراً»؛ با آزمایش آنها را انتخاب کن؛ یعنی نگاه کن ببین چه کسی شایستهتر است. همین شایستهسالارییی که امروز بر زبان ماها تکرار میشود، به معنای واقعی کلمه باید مورد توجه باشد. امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) هم در اینجا به آن سفارش میکنند. «و لا تولهم محاباة و اثرة»؛ نه از روی دوستی و رفاقت کسی را انتخاب کن، که ملاکها را در او رعایت نکنی - فقط چون رفیق ماست، انتخابش میکنیم - نه از روی استبداد و خودکامگی؛ انسان بگوید میخواهم این فرد باشد؛ بدون اینکه ملاک و معیاری را رعایت کند یا با اهل فکر و نظر مشورت کند.
بعد خصوصیات این افراد را ذکر میکند: اهل تجربه باشند، اهل حیا باشند و ...؛ بعد میرسد به اینجا که «ثم اسبغ علیهم الارزاق»؛ وقتی کارگزار خوبی را انتخاب کردی، زندگیاش را تأمین کن. من همیشه به مدیران میگویم، در گذشته هم گفتهام، الان هم به آقای دکتر احمدینژاد و به شماها میگویم؛ دائم مأموران و منتخبان خودتان را زیر نظر داشته باشید؛ دائم نگاه کنید و از اینها غافل نشوید. دیدهاید که نگهبانها در شب نورافکنهایی را دائم میچرخانند و گوشهها را نگاه میکنند؛ شما هم همینطور باید بهطور دائم امور را زیر نظر داشته باشید و نگاه کنید؛ بنابراین از کار کارگزارانتان غفلت نکنید. «ثم تفقد اعمالهم»؛ یعنی از کارهای اینها جستجو کن، ببین کار انجام میدهند یا نه؛ درست انجام میدهند یا نه؛ آیا تخلفی در کارهایشان وجود دارد یا خیر. «و ابعث العیون من اهل الصدق و الوفاء علیهم»؛ کسانی را که چشم و گوش تو هستند، بگمار تا کارهای اینها را نگاه کنند. «فأن تعاهدک فیالسّر لامورهم حدوة لهم علی استعمال الامانة و الرفق بالرعیة»؛ این موجب میشود که اینها بتوانند امانت را بیشتر حفظ کنند.
بعد میفرمایند: «فانّ احد منهم بسط یده الی خیانة اجتمعت بها علیه عندک اخبار عیونک»؛ اگر ثابت شد که کسی خیانت کرده - نه اینکه تا گزارشی رسید، فوراً به آن ترتیب اثر بدهید؛ نه، همه متفق باشند؛ یعنی معلوم باشد و گزارشهای متواتر و مسلّمی برسد که این شخص خیانت کرده - آنوقت «اکتفیت بذلک شاهداً فبسطت علیه العقوبة فی بدنه و اخذته بما اصاب من عمله»[1]؛ دیگر باید مجازات شود. البته مجازات انواع و اقسامی دارد، شکلهای گوناگونی دارد، اقتضائات گوناگونی دارد؛ هر طور که اقتضای مجازات است، عمل شود.۱۳۸۴/۰۷/۱۷
[1] نامه ۵۳ :عهد نامه مکتوب آن حضرت است براى مالک اشتر نخعى- رحمه اللّه- زمانى که او را به امارت مصر و مناطق تابعه آن انتخاب نمود و این برنامه به وقتى بود که کار حاکم مصر محمد بن ابو بکر در آشفتگى قرار داشت. این عهد نامه طولانىترین عهد نامه و از جهت در برداشتن خوبیها جامعترین آنهاست
#داستان و شعر
میکند نزدیک راه عیب جویان را به خود***کارپردازی که دور از کار، میگوید سخن
(صائب تبریزی)
#داستان و شعر
مده نزد خود راه، بد گوی را نه مرد سخنچینِ دو روی را
(توسی)
#داستان و شعر
میان دو کس، جنگ چون آتش است سخنچین بد بخت هیزم کش است
(سعدی)
#داستان و شعر
سخنچین و بی دانش و چاره گر نباید که یابد به پیشت گذر
(فردوسی)
#نظر شخصی و بیان مصادیق
طبق آیات سوره قلم، آنچه را که یک کارگزار در آغاز مسئلویتش باید به آن توجه کند، پوشیدن لباس تقوا است و مراقبت از نفس است؛ و تقوا چون دارای مراتب است به میزان مسئولیت افراد میزان درجه تقوای افراد نیز متفاوت میشود، و به همان اندازه ثواب و عقاب افراد نیز کم و زیاد میشود. در یک کلام این تقواست که جلوی اطاعت و فرمان بری از نااهلان و انسان هایی که جامع رذایل اخلاقی هستند را میگیرد؛ طبیعی است اگر شخصی حتی کارگزار هم نباشد، اما با اشخاصی که چنین ویژگی هایی را دارند همنشینی داشته باشد از مسیر بندگی خارج میشود؛ همچون سیب سالمی که در جعبه ای باشد و در اثر هم جواری با سیبی خراب، خراب شود و تغییرکند. مثال های فراوانی را میتواند در این باره ذکر کرد که فقط به داستان پسر حضرت نوح (ع) اشاره میکنیم که خدای متعال درباره ای او به حضرت نوح (ع) میفرماید: قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلین[1] فرمود: «اى نوح! او از اهل تو نیست! او عمل غیر صالحى است [فرد ناشایستهاى است]! پس، آنچه را از آن آگاه نیستى، از من مخواه! من به تو اندرز مىدهم تا از جاهلان نباشى!!» انسانی که با ناهلان نسشت و برخواست کند اهل رفاقت و انس با خدا و توفیق خدمت رسانی صحیح به خلق الناس را از دست میدهد. لذا خدای متعال به مومنین توجه میدهد که زبان حال انسان های پلید معذب در آتش قهر الهی چنین است: وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً * یا وَیْلَتى لَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً * لَقَدْ أَضَلَّنی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنی وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً.[2] و روزى که ستمکار، دو دست خود را [از شدت اندوه و حسرت به دندان] مىگزد [و] مىگوید: اى کاش همراه این پیامبر راهى به سوى حق برمىگرفتم، اى واى، کاش من فلانى را [که سبب بدبختى من شد] به دوستى نمىگرفتم، بىتردید مرا از قرآن پس از آنکه برایم آمد گمراه کرد. و شیطان همواره انسان را [پس از گمراه کردنش تنها و غریب در وادى هلاکت] وامىگذارد. و از آن طرف خدای متعال برای در امان ماندن پیامبرش از مکر و حیله های شیاطین انس و جن میفرماید: وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَکَ مَعَ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَیۡنَاکَ عَنۡهُمۡ تُرِیدُ زِینَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِکۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَکَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطا (کهف/ 28) بنابراین برای شخص کارگزار همنشینی با مستضعفین و فرودستان امری است لازم، همچنان که دوری از مستکبرین لازم میباشد. همنشینی با هر یک از این دو گروه آثاری دارد که مهمترین آثار همنشینی با قشر ضعیف جامعه موجب میشود تا کارگزار ساده زیستی خود را حفظ کند و مشی نامتعارف و بیرون از چارچوب الهی نداشته باشد. و از مهمترین آثار همنشینی با قشر مرفه جامعه دور شدن انسان از فضای معنویت و کار برای خداست و دچار آفات و رزایل اخلاقی شدن است.
بیگمان خطاب لاتطع.. به نبی مکرم اسلام (ص) از باب ناآگاهی حضرتش به این مسئله نیست؛ بلکه از باب توجه و رحمت و دلسوزی خاص حضرت حق (جل جلاله) نسبت به بهترین مخلوقاتش است؛ همچون مادری مهربان که با وجود اینکه میدانند فرزند دلبندش مواظب و مراقب خود است اما باز هم او را از سر دلسوزی و محبت شدیدی که به او دارد نصیحت میکند.
نکته دیگر اینکه هر انسان که دارای مسئولیتی، باید توجه داشته باشد که بی توجه به اوامر الهی نمیتواند خودسرانه اموراتش را سامان بخشد و به موفقیت که اسمی از اسماء الله است دست یابد بلکه باید صاحب این اسم، یعنی از الله که مستجمع جمیع اسماء و صفات است، یاری طلبد و از او برنامه زندگانی بخواهد تا به او بدهد و او را به سوی خود هدایت کند. چرا که او کسی است که: «الَّذِى خَلَقَ فَسَوَّى * وَ الَّذِى قَدَّرَ فَهَدَى.»[3] آفرید و منظم کرد، و همان که اندازهگیرى کرد و هدایت نمود. خلاصه بدون توکل و راهنمایی های الهی در قالب خطاب های ارشادی هرگز پیامبر (ص) موفقیت به تشکیل حکومت اسلامی و ترویج دین الهی نمی شد.
#آیات_مرتبط
1- یَـٰأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ ٱتَّقِ ٱللَّهَ وَلَا تُطِعِ ٱلۡکَٰفِرِینَ وَٱلۡمُنَٰفِقِینَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیما (1 / احزاب)
این آیه مرتبط است با انتخاب کارگزاری که تقوا را رعایت میکند و همچنین اعتماد به دشمنان نمیکند؛ و نیز مرتبط است با این مطلب که مردم افرادی را که دارای چنین ویژگی ای هستند را، به عنوان کارگزار انتخاب کنند. و این آیه با خطاب های "لا تطع" آیات سوره قلم نیز مرتبط است.