جزء 28 (کاهش فاصله طبقاتی)
سوره مبارکه حشر - 7
وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثِیر مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً(۷۰ سوره اسرا)
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیرًا مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ۗ وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا یُنْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ (34 توبه)
إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَهً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (60 توبه)
وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ إِن کُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللّهِ (41 انفال)
کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّـهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ ۚ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ ۖ فَهَدَى اللَّـهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ ۗ وَاللَّـهُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (213 بقره)
وَ هُوَ الَّذی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَریعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحیمٌ (165 انعام)
نهج البلاغه(در توصیف جامعهای که دچار مشکل اختلاف طبقاتی است: و قد أصبحتم فى زمن لا یزداد الخیر فیه الا ادبارا، و لا الشر فیه الا اقبالا و لا الشیطان فى هلاک الناس الا طمعا، فهذا أو ان قویت عدته، و عمت مکیدته و امکنت فریسته، اضرب بطرفک حیث شئت من الناس فهل تبصر الا فقیرا یکابد فقرا، او غنیا بدل نعمة اللَّه کفرا، او بخیلا اتخذ البخل بحق اللَّه وفرا، او متمردا کان باذنه عن سمع المواعظ وقرا؟ صبحى صالح خطبه 129 ص 187
المیزان:
و قوله: «کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ» أی إنما حکمنا فی الفیء بما حکمنا کیلا یکون دولة بین الأغنیاء منکم و الدولة ما یتداول بین الناس و یدور یدا بید. جلد 19 صفحه 204
نمونه[1]:
این آیه یک اصل اساسى را در اقتصاد اسلامى بازگو مىکند و آن اینکه جهتگیرى اقتصاد اسلامى چنین است که در عین احترام به" مالکیت خصوصى" برنامه را طورى تنظیم کرده که اموال و ثروتها متمرکز در دست گروهى محدود نشود که پیوسته در میان آنها دست به دست بگردد.
البته این به آن معنى نیست که ما پیش خود قوانین وضع کنیم و ثروتها را از گروهى بگیریم و به گروه دیگرى بدهیم، بلکه منظور این است که اگر مقررات اسلامى در زمینه تحصیل ثروت و همچنین مالیاتهایى همچون خمس و زکات و خراج و غیر آن و احکام بیت المال و انفال درست پیاده شود خود به خود چنین نتیجهاى را خواهد داد که در عین احترام به تلاشهاى فردى مصالح جمع تامین خواهد شد، و از دو قطبى شدن جامعه (اقلیتى ثروتمند و اکثریتى فقیر) جلوگیرى مىکند.
[1] جلد 23 صفحه 507
شهید مطهری: لزوم گردش پول در میان همه مردم[1]
حال چرا فىء به یتامى و مساکین و ابن السبیل و این فقرا و دیگران برسد؟ اینجا قرآن تعلیلى کرده که از این تعلیل یک اصل کلى براى جاهاى دیگر استفاده کردهاند: «کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ» براى اینکه این مال و ثروت، چیزى نباشد که فقط در میان اغنیاى شما گردش کند؛ یعنى فلسفه این حکم این است که پول و ثروت در میان همه طبقات پخش شود و اختصاص به یک طبقه معین نداشته باشد که فقط در میان آنها در یک مدار بسته گردش کند، در مدار بازى باشد که همه مردم را شامل شود. کلمه «دُولَة» و «دَوْلَة» هر دو در زبان عرب استعمال مىشود، هر دو هم به اعتبار تداول یعنى دست به دست شدن است. دولت را هم «دولت» مىگویند چون دست به دست مىشود یعنى براى یک نفر یا براى یک عده باقى نمىماند، اینها مىروند عده دیگر مىآیند، آن عده مىروند باز عده دیگر مىآیند. از آن جهت که به اصطلاح یک «حالت» است به آن مىگویند «دَولة» ولى آن چیزى که دست به دست مىشود مثل خود پست یا پول را مىگویند «دُولة». حال قرآن مىگوید این پول که دست به دست مىشود نباید در یک مدار محدود که مدار اغنیاست دست به دست شود، باید در مدار عموم دست به دست شود؛ چون پول به هر حال در گردش و حرکت است، نمىتواند در یک جا بماند، ولى اینکه پول نمىتواند در یک جا بماند دو جور است: یک وقت هست فقط در میان یک طبقه و در یک مدار محدود گردش مىکند، و یک وقت هست در یک مدار نامحدود گردش مىکند؛ که از این جمله این نظریه اسلام استنباط شده است که نظر اسلام در باب ثروت این است که در یک مدار محدود گردش نکند بلکه در یک مدار نامحدود یعنى در دست همه مردم [گردش کند.] بهترین مثل آن چرخ و فلک است.
چرخ و فلک همیشه در حال گردش است، یعنى آن که در آن رأس قرار گرفته مىآید پایین و در آن پایینترین نقطه، و آن که در نقطه پایین بوده مىرود بالا؛ دومرتبه همینطور گردش مىکند، به یک حال باقى نمىماند. قرآن حرفش این است که پول باید در میان همه مردم بگردد نه در میان یک طبقه معین.
«وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ» آنچه را که پیامبر به شما مىدهد بگیرید و آنچه را که از آن نهى مىکند باز بایستید؛ یعنى اوامر و نواهى پیغمبر باید معیار و ملاک قانون در میان شما باشد؛ و از خدا بترسید که خداوند شدید العقاب است.
[1] مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج27، ص: 153
علامه طباطبائی در المیزان یکی از علل و اهداف تأکید شدید نسبت به انفاق را تعدیل ثروتها و کم کردن فاصله طبقاتى در جامعه میدانند[1]: و قد کشف توالی الأیام عن صدق القرآن فی نظریته هذه- و هی تقریب الطبقات بإمداد الدانیة بالإنفاق و منع العالیة عن الإتراف و التظاهر بالجمال- حیث إن الناس بعد ظهور المدنیة الغربیة استرسلوا فی الإخلاد إلى الأرض، و الإفراط فی استقصاء المشتهیات الحیوانیة. و استیفاء الهوسات النفسانیة، و أعدوا له ما استطاعوا من قوة، فأوجب ذلک عکوف الثروة و صفوة لذائذ الحیاة على أبواب أولی القوة و الثروة، و لم یبق بأیدی النمط الأسفل إلا الحرمان، و لم یزل النمط الأعلى یأکل بعضه بعضا حتى تفرد بسعادة الحیاة المادیة نزر قلیل من الناس و سلب حق الحیاة من الأکثرین و هم سواد الناس، و أثار ذلک جمیع الرذائل الخلقیة من الطرفین، کل یعمل على شاکلته لا یبقى و لا یذر، فأنتج ذلک التقابل بین الطائفتین، و اشتباک النزاع و النزال بین الفریقین و التفانی بین الغنی و الفقیر و المنعم و المحروم و الواجد و الفاقد، و نشبت الحرب العالمیة الکبرى، و ظهرت الشیوعیة، و هجرت الحقیقة و الفضیلة، و ارتحلت السکن و الطمأنینة و طیب الحیاة من بین النوع و، هذا ما نشاهده الیوم من فساد العالم الإنسانی، و ما یهدد النوع بما یستقبله أعظم و أفظع.
[1] ج2 ص384
علامه طباطبایی در المیزان اختلاف طبقاتی را منشأ فساد در جامعه معرفی میکنند [1]:
فإن اختلاف الطبقات بالثروة أو الجاه و المقام المؤدی بالآخرة إلى بروز الفساد فی المجتمع من لوازمها لکن المجتمع الإسلامی مجتمع متشابه الأجزاء لا تقدم فیها للبعض على البعض و لا تفاضل و لا تفاخر و لا کرامة و إنما التفاوت الذی تستدعیه القریحة الإنسانیة و لا تسکت عنه إنما هو فی التقوى و أمره إلى الله سبحانه لا إلى الناس قال تعالى: یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ «الحجرات:13»، و قال تعالى: فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ: «البقرة: 148» فالحاکم و المحکوم و الأمیر و المأمور و الرئیس و المرءوس و الحر و العبد و الرجل و المرأة و الغنی و الفقیر و الصغیر و الکبیر فی الإسلام فی موقف سواء من حیث جریان القانون الدینی فی حقهم و من حیث انتفاء فواصل الطبقات بینهم فی الشئون الاجتماعیة على ما تدل علیه السیرة النبویة على سائرها السلام و التحیة.
[1] ج4 ص124
علامه طباطبایی در المیزان پیشرفت واقعی را پیشرفتی تعریف میکنند که همراه با کاهش اختلاف طبقاتی باشد وگرنه هرچقدر هم که پیشرفت حاصل شود، اساسا پیشرفت نبوده و هیچ سودی ندارد[1]:
أن الفرد هو العنصر الوحید لتکون المجتمع، و رفع اختلاف الطبقات الذی هو من أصول برنامج الإسلام، و إلقاء التعادل و التوازن بین قوى المجتمع المختلفة و تثبیت الاعتدال فی مسیره بأرکانه و أجزائه لا یتم إلا بإصلاح حال الأجزاء أعنی الأفراد و تقریب أحوالهم بعضهم من بعض.
أما قصر مال المجتمع فی صرفه فی إیجاد الشوکة العامة و التزیینات المشترکة و رفع القصور المشیدة العالیة و الأبنیة الرفیعة الفاخرة و تخلیة القوی و الضعیف أو الغنی و الفقیر على حالهما لا یزیدان کل یوم إلا ابتعادا فلتدل التجربة الطویلة القطعیة أنه لا یدفع غائلا و لا یغنی طائلا.
[1] ج 9 ص 388
علامه طباطبایی در المیزان علت تشریع دین در زمان حضرت نوح را انحراف تدریجى بشر از فطرت انسانى و پیدایش اختلاف طبقاتى بعد از حضرت آدم(ع) دانسته و رسالت شریعت را مبارزه با این انحراف معرفی میکنند[1]:
کان الناس بعد آدم (ع) یعیشون أمة واحدة على بساطة و سذاجة، و هم على الفطرة الإنسانیة حتى فشا فیهم روح الاستکبار و آل إلى استعلاء البعض على البعض تدریجیا و اتخاذ بعضهم بعضا أربابا و هذه هی النواة الأصلیة التی لو نشأت و اخضرت و أینعت لم تثمر إلا دین الوثنیة و الاختلاف الشدید بین الطبقات الاجتماعیة باستخدام القوی للضعیف، و استرقاق العزیز و استدراره للذلیل، و حدوث المنازعات و المشاجرات بین الناس.
فشاع فی زمن نوح (ع) الفساد فی الأرض، و أعرض الناس عن دین التوحید و عن سنة العدل الاجتماعی و أقبلوا على عبادة الأصنام، و قد سمى الله سبحانه منها ودا و سواعا و یغوث و یعوق و نسرا (سورة نوح).
و تباعدت الطبقات فصار الأقویاء بالأموال و الأولاد یضیعون حقوق الضعفاء و الجبابرة یستضعفون من دونهم و یحکمون علیهم بما تهواه أنفسهم (الأعراف هود- نوح).
فبعث الله نوحا (ع) و أرسله إلیهم بالکتاب و الشریعة یدعوهم إلى توحید الله سبحانه و خلع الأنداد و المساواة فیما بینهم (البقرة آیة 213) بالتبشیر و الإنذار.
[1] ج10 ص 248
بهطور کلی انفاق یکی از راه حلهای اساسی اسلام برای حل معضل اختلاف طبقاتی است. در مقابل انفاق، مسئله ربا قرار داشته و بهعنوان یکی از ریشههای اصلی اختلاف طبقاتی که اغلب جوامع دچار آن هستند معرفی میشود[1]:
بلاى رباخوارى! به دنبال بحث در باره انفاق در راه خدا و بذل مال براى حمایت از نیازمندان در این آیه(275 سوره مبارکه بقره) و دو آیه بعد، از مسأله رباخوارى که درست بر ضد انفاق و یکى از عوامل مهم زندگى طبقاتى و طغیان اشراف بود، سخن مىگوید.
[1] تفسیر نمونه جلد1 ص247
پیرامون کامنت قبلی، در جای دیگر داریم که[1]:
«رباخوارى» یکى از عوامل اصلى فقر و اختلاف طبقاتى است؛ یعنى ربا موجب مى شود طبقه اى غیر مولّد، ولى سرمایه دار تمام هستى طبقه ضعیف و مولّد را تدریجاً ببلعند. ناگفته پیداست این نوع فساد اقتصادى، به دنبال خود مفاسد اخلاقى و اجتماعى و سیاسى گوناگونى را موجب مى شود و سرچشمه انواع وابستگیهاى فسادانگیز خواهد بود.
[1] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ جلد 2 ؛ صفحه 439
امام موسی صدر[1]:
قیود و محدودیتهایی که در این دین براى تحصیل ثروت تشریع شده از حرمت ربا (جلوگیرى از بانکدارى ربوى)، که اساس سرمایه دارى امروز دنیا را بهوجود آورده است، تحریم احتکار، جلوگیرى از معاملاتِ «جزاف» و «غَرر»، که احیاناً موجب ثروتهاى بى کران است و گاه سبب ضرر مى شود و از این جهت به قمار شبیه است، و بعد از اینها قوانین ارث یکباره سرمایۀ عظیمى را به چند سرمایۀ کوچک مبدّل مى کند. بنابراین، مى توان گفت غالباً ثروتهای افسانه اى بهوجود نمى آید..
این مطلبْ خود درخور مقالهای فنّى، مفصّل و دامنه دار است، که در دین اسلام سعى شده است از تظاهر به ثروتمندى جلوگیرى شود تا حتى المقدور از ایجاد شکافهای عظیم و تجلّى آنها در روحیۀ افراد پیشگیرى شود..
ریختوپاش (تبذیر و اسراف) حرام گردیده و مُترَفینْ همهجا ملامت شده اند. یکى از اساتید بزرگ معتقد بود لباسِ شهرت یعنى لباسى که سبب مشهور شدن شخص شود به همین دلیل حرام شده است. چه، تظاهر به تجمّل خود سبب شهرت است.
[1] http://www.tahqiq.ir/Archive/472335/159
شهید بهشتی در مذمت جامعه طبقاتی[1]:
بالا بروید یا پایین بیایید، اصلاً قرآن رابر سر جامعه ای پهن کنید، مادام که در آن جامعه در یک سو گرسنه بیچاره از سرما لرزان وجود دارد، و از سوی دیگر متنعمان برخوردار از همه چیز، این جامعه لجن است. تمام چهرهاش را هم که با قرآن بپوشانید باز لجن است. آیا کسی در دنیا منتظر این می شود که ببیند ان جامعه جامعه قرآنی است، یا انجیلی، یا توراتی، یا بودایی، یا اوستایی، یا مائوئیست؟ نگاه می کند اگر در جامعه به همه انسانها به چشم انسان نگاه می شود و ضرورتهای زندگی آنها تأمین می شود… در جامعه ای دیگر به انسانها به عنوان انسان نگاه نمی شود، احتیاجات آنها بی ارزش است، خیابانهای یک طرف شهر گلکاری دارد، اما طرف دیگرش چندین سال است که چاله – چوله هایش به دره و ماهور تبدیل شده. این جامعه هر برچسبی می خواهد داشته باشد، آیا مردم سالم دنیا در رده بندی این دو نوع جامعه و خوب و بد کردنش حالت انتظار پیدا می کنند و می گویند ببینیم آیات قرآن در این زمینه چه می گوید؟ یا انجیل در این باره چه گفته؟ نصوص اوستا چه می فرماید؟ اوپانیشادهای آیین هندی چه می گوید؟ کتاب مائو در این باره چه آورده؟ لنین در این زمینه جه گفته؟ مارکس چه گفته؟ این حرفها نیست. منتظر اینها نیستیم. می گوییم این جامعه بد است؛ نافص است؛ دارای کمبود است. شکی نیست. این قدر بحث نمی خواهد.
[1] جلسهی پنجم از سلسله جلسات تفسیر قرآن با عنوان “مکتب قرآن" چاپ شده در کتابی تحت عنوان بایدها و نبایدها
یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَر وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ(۱۳ سوره حجرات)