جزء 4 (پرهیز از شخص محوری)
سوره مبارکه آل عمران - 144
#نکات تفسیری
" انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ" انقلاب بر عقبین (دو پاشنه) بنا به گفته راغب به معناى این است که فلانى متمایل به برگشتن شد و برگشت و جمله:" انقلب على عقبیه" نظیر جمله " رجع على حافرته" و جمله:" فَارْتَدَّا عَلى آثارِهِما قَصَصاً"، و کلمه:" رجع" همه به معناى برگشتن به محل اول یا حال اول است (مفردات راغب ص 340) و چون در آیه مورد بحث" انقلاب بر اعقاب" را جزاى شرطى قرار داده که عبارت است از مرگ و یا کشته شدن رسول خدا (ص)، این معنا را مىفهماند که منظور از برگشت، برگشتن از دین است، نه برگشتن از کار جنگ، چون هیچ ارتباطى میان فرار از جنگ با مرگ و یا قتل رسول خدا (ص) نیست، و تنها رابطه و نسبتى که تصور دارد بین مرگ آن جناب و برگشتن از ایمان به کفر است، و دلیل بر اینکه مراد این است، جمله: " وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ ..." مىباشد که در آیات بعد قرار دارد و بیانگر حال همین اشخاص است که اگر رسول خدا (ص) از دنیا برود از دین خدا بر مىگردند، چون غیر از حفظ منافع دنیایى خود هیچ همى ندارند، اگر بدین خدا هم مىگروند براى تامین همین منافع است، در نتیجه ما دام که از پستان دین مىدوشند دین دارند، و از آن دم مىزنند، همین که منافعى برایشان نداشت، و بلکه به منافع دنیایىشان لطمه زد از آن بر مىگردند، و آنها که در جنگ احد با شنیدن قتل رسول خدا (ص) برگشتند، (از دین برگشتند نه از جنگ)، علاوه بر اینکه نظیر آن فرارى که در احد از این طایفه سر زد، در غیر احد از قبیل جنگ حنین و خیبر و غیر آن دو نیز سر زد، و خداى تعالى در آن دو جریان چنین خطابى به آنها نکرد، و از فرار و پشت کردنشان به جنگ، چنین تعبیرى نکرد و نفرمود: شما در خیبر و حنین" انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ" بلکه تنها فرمود (و در روز حنین وقتى از کثرت جمعیت خود مغرور شدید، همین باعث شد که کارى از پیش نبرید، و زمین با همه فراخ و وسعتش بر شما تنگ شود و در آخر فرار کنید) (سوره توبه آیه: 25)پس حق این است که مراد از" انقلاب على الاعقاب"، برگشتن به کفر سابق است، نه فرار از جنگ.[1]
[1] ترجمه تفسیر المیزان، ج4، ص: 55
#نکات تفسیری
در نتیجه حاصل معناى آیه با در نظر گرفتن سیاق عتاب و توبیخش این مىشود: که محمد ص سمتى جز رسالت از ناحیه خدا ندارد (مانند سایر رسولان که وظیفهشان تنها رساندن رسالت پروردگارشان است) نه مالک امر خودش است، و نه امور عالم، امر عالم تنها و تنها به دست خدا است، دین هم دین خدا است و با بقاى خدا باقى است، پس این چه معنا دارد که شما مسلمانان ایمان خود را وابسته بزنده بودن آن جناب کنید، بطورى که اگر آن جناب به مرگ و یا به قتل از دنیا برود قیام بدین خدا را رها کنید، و به قهقرا و عقب برگردید، و هدایت خود را از دست داده و دچار گمراهى و غوایت شوید؟.[1]
[1] ترجمه تفسیر المیزان، ج4، ص: 56
#نکات تفسیری
معناى عبارت" السلال" و عبارت" القاء بایدى" همین است، که این عده ایمانشان قائم به وجود رسول خدا بود، یعنى با بقاى آن جناب باقى و با مرگ آن جناب از بین مىرفت، و معناى آن جز این نمىتواند باشد که ایمان آورده بودند تا ثواب دنیا و خیر آن را به دست آورند، و همین نقیصه است که خداى تعالى در آن آیه مورد بحث به خاطر آن عتاب و ملامتشان کرده است، مؤید این معنا جمله آخر آیه است که مىفرماید:" وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ" چون خداى سبحان همین جمله را در آیه بعد که در باره جویندگان ثواب آخرت است تکرار کرده، از این مىفهمیم که در جنگ احد بعضى از صحابه بودهاند که ایمانشان چنین ایمانى مستعار نبوده بلکه ایمان جدى و واقعى بوده است (دقت بفرمائید).[1]
[1] ترجمه تفسیر المیزان، ج4، ص: 57
#نکات تفسیری
فرد پرستى ممنوع
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ:
با استفاده از حوادث جنگ احد آیه حقیقت دیگرى را به مسلمانان مىآموزد و آن اینکه اسلام آئین فرد پرستى نیست و به فرض که پیامبر در این میدان شربت شهادت مىنوشید وظیفه مسلمانان بدون تردید ادامه مبارزه بود، زیرا با مرگ یا شهادت پیامبر، اسلام پایان نمىیابد بلکه آئین حقى است که تا ابد جاویدان خواهد ماند.
مسئله فرد پرستى یکى از بزرگترین خطراتى است که مبارزات هدفى را تهدید مىکند، وابستگى به شخص معین اگر چه پیامبر خاتم باشد مفهومش پایان یافتن کوشش و تلاش براى پیشرفت، به هنگام از دست رفتن آن شخص است و این وابستگى یکى از نشانههاى بارز عدم رشد اجتماعى است.
مبارزه پیامبر ص با فرد پرستى یکى دیگر از نشانههاى حقانیت و عظمت او است زیرا اگر او به خاطر شخص خویش قیام کرده بود لازم بود این فکر را در مردم تقویت کند که همه چیز به وجود او بستگى دارد و اگر او از میان برود همه چیز پایان خواهد یافت، ولى رهبران راستین همانند پیغمبر اکرم ص هیچگاه مردم را به چنین افکارى تشویق نمىکنند، بلکه به شدت با آن مبارزه مىکنند، و به آنها مىگویند: هدف ما، از خود ما بالاتر است و هرگز با نابودى ما نابود نخواهد شد و لذا قرآن با صراحت در آیه فوق مىگوید:
" محمد تنها فرستاده خدا است، پیش از او هم فرستادگانى بودند که از دنیا رفتند آیا اگر او بمیرد یا کشته شود باید شما سیر قهقرایى کنید؟ و به آئین بت پرستى بازگردید؟" جالب توجه اینکه: در آیه براى بیان سیر قهقرایى جمله" انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ" به کار رفته است، زیرا" اعقاب" جمع" عقب" (بر وزن خشن) به- معنى پاشنه پا است بنا بر این" انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ" به معنى" عقب گرد مىکنید" مىباشد و آن تصویر روشنى است از سیر قهقرایى و ارتجاع به معنى واقعى است منتها از کلمه ارتجاع صریحتر و روشنتر است.[1]
[1] تفسیر نمونه، ج3، ص: 115
#نکات تفسیری
درسى را که این آیه در باره مبارزه با فرد پرستى مىدهد درسى است براى همه مسلمانان در همه قرون و اعصار، آنها باید از قرآن بیاموزند که مسائل هدفى هرگز نباید قائم به شخص یا اشخاص باشد بلکه باید بر محور یک سلسله اصول و تشکیلات ابدى دور بزند که با تغییر افراد یا فوت آنان حتى اگر پیامبر بزرگ خدا باشد آن کار تعطیل نگردد، اصولا رمز بقاى یک مذهب و یا یک تشکیلات همین است، بنا بر این برنامهها و تشکیلاتى که قائم به شخص هستند تشکیلاتى ناسالم و غیر طبیعى محسوب مىشوند که به زودى متلاشى خواهند شد.
اما متاسفانه و رویهمرفته غالب تشکیلات جوامع اسلامى هنوز قائم به اشخاص است و به همین دلیل بسیار زود از هم مىپاشد، مسلمانان باید با الهام از آیه فوق مؤسسات گوناگون خود را آن چنان پىریزى کنند که از اشخاص لایق کاملا بهرهگیرى شود اما در عین حال وابسته به شخص آنها نباشد.
وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ کِتاباً مُؤَجَّلًا همان طور که گفتیم شایعه بى اساس شهادت پیامبر در احد عده زیادى از
مسلمانان را به وحشت افکند تا آنجا که از میدان جنگ فرار کردند و حتى بعضى مىخواستند از اسلام هم برگردند، در آیه فوق مجددا براى تنبیه و بیدارى این دسته مىفرماید: مرگ بدست خدا و فرمان او است و براى هر کس اجلى مقرر شده است که نمىتواند از آن فرار کند، بنا بر این اگر پیامبر در این میدان شربت شهادت مىنوشید چیزى جز انجام یافتن یک سنت الهى نبود با این حال نباید مسلمانان از آن وحشت کنند و دست از ادامه مبارزه بردارند.[1]
[1] تفسیر نمونه، ج3، ص: 117
#نکات تفسیری
در تفاسیر آمده است: در جنگ احد هنگامى که شایعه گردید محمّد کشته شد. این شایعه موجب شادى و روحیه گرفتن کفّار شد و جمعى از مسلمانانِ ضعیفالایمان پا به فرار گذاشتند. برخى به فکر گرفتن امان از ابوسفیان فرمانده کفّار افتادند. در برابر این گروه، مسلمانانى با صداى بلند فریاد مىزدند: اگر محمّد هم نباشد راه محمّد و خداى محمّد باقى است، فرار نکنید. {حجت الاسلام قرائتی: زمانى به نوشتن این آیه رسیدم که بنیانگذار جمهورى اسلامى حضرت امام خمینى قدس سره به ملکوت اعلى پیوست و در تشییع پیکر ایشان حدود ده میلیون نفر در تهران شرکت کردند. مسلمانان ایران براساس همین آیه بر پیمان خود استوار ماندند و با انتخاب رهبرى عادل و فقیه؛ «آیةالله خامنهاى» با امام و آرمانهاى بلند او تجدید بیعت نمودند}.[1]
[1] تفسیر نور، ج1، ص: 618
#نکات تفسیری
پیامها:
1- وظیفه پیامبر، رسالت و ابلاغ پیام خداست. «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ»
2- مگر با مرگِ انبیاى قبل، پیروانشان از دین برگشتند؟! «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ...»
3- جامعهى اسلامى باید چنان تشکّل و انسجامى داشته باشد که حتّى مرگ رهبر به آن ضربهاى نزند. «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ»
4- پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نیز تابع سنّتهاى الهى و قوانین طبیعى همچون مرگ و حیات است. «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ»
5- عمر پیامبر محدود است، نه راه او. «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ»
6- فردپرستى ممنوع. راه خدا که روشن شد، آمد و شد افراد نباید در پیمودن خط الهى ضربه وارد کند. «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ»
7- ایمان خود را چنان ثابت و استوار سازید که حوادث تاریخ آن را نلرزاند. «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ»
8- دست برداشتن از خط انبیا، سقوط و عقبگرد است. «انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ».[1]
[1] تفسیر نور، ج1، ص: 619
#نکات تفسیری
خداوند بیان میفرماید که هیچگاه نباید امر الهى متروک بماند چه پیغمبر بین آنها باشد و چه نباشد:
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ: یعنى محمد بشریست که خداوند او را براى رسالت خود برگزید که قبل از او نیز پیامبرانى بودند که رسالت خود را به انجام رسانیدند و از دنیا رفتند و بعضى از آنها نیز کشته شدند و محمد (ص) نیز مانند پیغمبران گذشته وفات خواهد کرد و مرگ و شهادت براى او محال نیست. و گفتهاند مراد اینست که اصحاب انبیاء پس از مرگ و یا قتل پیغمبر خود مرتد نشدند شما نیز بآنها اقتدا کنید.[1]
[1] ترجمه مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج4، ص: 280
#نکات تفسیری
در این آیه با توجه به ضعفى که مسلمانان در جنگ احد پس از شیوع خبر کشته شدن پیامبر از خود نشان دادند، مسلمانان را مورد عتاب قرار مىدهد به آنها گوشزد مىکند که محمد (ص) فقط یک پیام رسان است یعنى اساس دین از جانب خداست و محمد (ص) واسطهاى بیش نیست و پیش از او هم پیامبرانى آمدهاند و رفتهاند بعضى از آنها مانند موسى با اجل خود از دنیا رفتند و بعض چون یحیى و زکریا کشته شدند ولى آنچه پایدار است ذات الهى و دین اوست سپس مىپرسد اگر محمد مرد و یا کشته شد آیا شما از دین اسلام دست مىکشید و دوباره به جاهلیت بر مىگردید؟ این سیر قهقرایى شما، زیانى براى خدا نمىرساند بلکه آنکه ضرر مىکند شما هستید که نعمت بزرگ اسلام را از دست مىدهید.
اینکه در اینجا به صورت تردید بیان مىکند و مىگوید: مُرد یا کشته شد، مطابق با اندیشه و پیش بینى مردم صحبت مىکند چون از نظر مردم، محمد (ص) یا مىمیرد و یا کشته مىشد و از این دو حالت بیرون نبود و این مانع از آن نبود که در علم خدا مشخص بود که پیامبر در جنگ کشته نمىشود بلکه با اجل خود مىمیرد.
در مجموع، این آیه به مسلمانان هشدار مىدهد که فرد پرست نباشند و دین خدا را به وجود اشخاص حتى پیامبر مربوط نسازند زیرا دین خدا با آمدن و رفتن اشخاص تغییر نمىیابد و مرگ پیامبر نباید باعث سستى مسلمانان و یا بیرون رفتن آنها از دین اسلام باشد و بالاخره آنچه اصالت دارد عقیده است نه فرد، در عین حال احترام به پیامبر و اطاعت از او و اطاعت از جانشینان به حق او هم لازم است و آنها به عنوان نگهبانان و پاسداران اسلام باید اطاعت شوند.
با وجود این هشدار قرآن، باز دیدیم که پس از رحلت پیامبر اسلام بعضى از مسلمانان مرتد شدند و بعضى از آنان هر چند به ظاهر مسلمان بودند ولى توصیههاى پیامبر را درباره ولایت و امامت نادیده گرفتند.[1]
[1] تفسیرکوثر، ج2، ص: 255
#نکات تفسیری
او تنها رسول است تا رسالت الهى و هدفها و مسئولیتها را برساند و انقلابى در درون و اندیشه و اخلاق پدید آورد، انقلابى انسانى و الهى که با استقامت قامت و بر طبق فطرت پیش رود. و خلق رسالت و مسئولیت پذیر، با اراده و پاى خود آن را پیش برند. نه آنکه متکى به رهبر باشند و جاذبه او. رهبرى باید رسالت باشد نه رسول و همان جاذبه رسالت باید پیش ببرد. پس اگر او بمیرد یا کشته شود نباید انقلاب پیشرو به انقلاب پسرو برگردد.[1]
[1]تفسیر پرتوى از قرآن، ج5، ص: 362
#نکات تفسیری
قرآن مجید در آیه [آیه 31 توبه] درس بسیار پر ارزشى به همه پیروان خود مىدهد و یکى از عالیترین مفاهیم توحید را ضمن آن خاطر نشان مىسازد، و مىگوید:
هیچ مسلمانى حق ندارد اطاعت بى قید و شرط انسانى را بپذیرد، زیرا این کار مساویست با پرستش او، همه اطاعتها باید در چهار چوبه اطاعت خدا در آید و پیروى از دستور انسانى تا آنجا مجاز است که با قوانین خدا مخالفت نداشته باشد این انسان هر کس و هر مقامى مىخواهد باشد.زیرا اطاعت بى قید و شرط مساوى است با پرستش، و شکلى است از بت پرستى و عبودیت، اما متاسفانه مسلمانان با فاصله گرفتن از این دستور مهم اسلامى و بر پا ساختن بتهاى انسانى گرفتار تفرقهها و پراکندگیها و استعمارها و استثمارها شدهاند و تا این بتها شکسته نشود و کنار نرود نباید انتظار بر طرف شدن نابسامانیها را داشته باشند.اصولا این گونه بت پرستى از بتپرستیهاى زمان جاهلیت که در برابر سنگو چوب سجده مىکردند خطرناکتر است زیرا آن بتهاى بى روح پرستش کنندگان خویش را هیچگاه استعمار نمىکردند، اما انسانهایى که به شکل" بت" در مىآیند بر اثر خودکامگى، پیروان خود را به زنجیر اسارت مىکشند و گرفتار همه گونه انحطاط و بدبختى مىگردانند.[1]
[1] تفسیر نمونه، ج7، ص: 367
#روایات
1- و روى عبد الله بن الحسن باسناده عن آبائه علیهم السلام انه لما جمع أبو بکر على منع فاطمة فدک و بلغها ذلک جاءت الیه، و قالت: أ تقولون مات محمد صلى الله علیه و آله، فخطب جلیل استوثق منه فتقه، و انفتق رتقه «1» و أظلمت الأرض لغیبته. و کسفت النجوم لمصیبته. و أکدت الا مال و خشعت الجبال و أضیع الحریم و أزیلت الحرمة عند مماته فتلک و الله النازلة الکبرى و المصیبة العظماء. لا مثلها نازلة و لا بائقة عاجلة أعلن بها کتاب الله جل ثناؤه فی أفنیتکم «5» فی ممساکم و مصبحکم یهتف فی أفنیتکم هتافا و صارخا و تلاوة و الحانا، و لقبله ما حل بأنبیاء الله و رسله حکم فصل و قضاء حتم وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ ایها بنى قیلة أ هضم تراث أبیه و أنتم بمرأى منى و مسمع و منتدأ و مجمع،...
ترجمه: آیا میگوئید محمد صلى اللَّه علیه و آله بدرود حیات گفت، این مصیبتى است بزرگ و در نهایت وسعت، شکاف آن بسیار، و درز دوخته آن شکافته، و زمین در غیاب او سراسر تاریک گردید، و ستارگان بیفروغ، و آرزوها به ناامیدى گرائید، کوهها از جاى فروریخت، حرمتها پایمال شد، و احترامى براى کسى پس از وفات او باقى نماند.
به خدا سوگند که این مصیبت بزرگتر و بلیّه عظیمتر است، که همچون آن مصیبتى نبوده و بلاى جانگدازى در این دنیا به پایه آن نمی رسد، کتاب خدا آن را آشکار کرده است، کتاب خدایى که در خانههایتان، و در مجالس شبانه و روزانهتان، آرام و بلند، و با تلاوت و خوانندگى آن را مىخوانید، این بلائى است که پیش از این به انبیاء و فرستاده شدگان وارد شده است، حکمى است حتمى، و قضائى است قطعى، خداوند می فرماید: محمد پیامبرى است که پیش از وى پیامبران دیگرى درگذشتند، پس اگر او بمیرد و یا کشته گردد به عقب برمىگردید، و آنکس که به عقب برگردد به خدا زیانى نمیرساند، و خدا شکرکنندگان را پاداش خواهد داد».
اى پسران قیله- گروه انصار-...[1]
2- فی أمالی شیخ الطائفة قدس سره باسناده الى ابن عباس ان علیا علیه السلام کان یقول فی حیوة رسول الله صلى الله علیه و آله: ان الله عز و جل یقول: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ» و الله لا ننقلب على أعقابنا بعد إذ هدانا الله، و الله لئن مات أو قتل لا قاتلن على ما قاتل علیه حتى أموت، و الله انى لاخوه و ابن عمه و وارثه فمن أحق به منى؟[2]
3- عن الأصبغ بن نباتة، قال: سمعت أمیر المؤمنین (علیه السلام) یقول فی کلام له یوم الجمل: «یا أیها الناس، إن الله تبارک اسمه و عز جنده لم یقبض نبیا قط حتى یکون له فی أمته من یهدی بهداه، و یقصد سیرته، و یدل على معالم سبیل الحق الذی فرض الله على عباده» ثم قرأ: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ.[3]
4- و قال النبیّ صلّى اللّٰه علیه و آله و سلم: إذا جاءکم عنی حدیث فاعرضوه على کتاب اللّٰه تعالى فما وافق کتاب اللّه فاقبلوه و ما خالفه فاضربوا به عرض الحائط.[4]
#آیات مرتبط
1- وَ إِذْ قالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنِی إِسْرائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَد. (6 صف)
2- وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ (30 توبه)
3- ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (117 مائدة)
#شان نزول
این آیه نیز ناظر به یکى دیگر از حوادث جنگ احد است و آن اینکه:
در همان حال که آتش جنگ میان مسلمانان و بت پرستان به شدت شعلهور بود ناگهان صدایى بلند شد و کسى گفت: محمد را کشتم ... محمد را کشتم ...
این درست همان دم بود که مردى بنام" عمرو بن قمیئه حارثى" سنگ به سوى
پیامبر پرتاب کرد، پیشانى و دندان آن حضرت شکست و لب پائین وى شکافت و خون صورت وى را پوشانید «1». در این موقع دشمن مىخواست پیامبر را به قتل برساند که مصعب بن عمیر یکى از پرچمداران ارتش اسلام جلو حملات آنها را گرفت ولى خودش در این میان کشته شد، و چون او شباهت زیادى به پیامبر داشت دشمن چنین پنداشت که پیغمبر در خاک و خون غلطیده است و لذا این خبر را با صداى بلند به همه لشگرگاه رسانید.
انتشار این خبر به همان اندازه که در روحیه بت پرستان اثر مثبت داشت در میان مسلمانان تزلزل عجیبى ایجاد کرد، جمعى که اکثریت را تشکیل مىدادند به دست و پا افتاده و از میدان جنگ به سرعت خارج مىشدند، حتى بعضى در این فکر بودند که با کشته شدن پیامبر از آئین اسلام برگردند و از سران بت پرستان امان بخواهند، اما در مقابل آنها اقلیتى فداکار و پایدار همچون على ع و ابو- دجانه و طلحة و بعضى دیگر بودند که بقیه را به استقامت دعوت مىکردند از جمله" انس بن نضر" به میان آنها آمد و گفت: اى مردم اگر محمد ص کشته شد، خداى محمد کشته نشده، بروید و پیکار کنید و در راه همان هدفى که پیامبر کشته شد، شربت شهادت بنوشید، پس از ایراد این سخنان به دشمن حمله نمود تا کشته شد، ولى به زودى روشن گردید که پیامبر زنده است و این خبر اشتباه بوده است یا دروغ، آیه فوق در این مورد نازل گردید و دسته اول را سخت نکوهش کرد.[1]
[1] تفسیر نمونه، ج3، ص: 115
#امام و آقا
امام خمینی : این معنا را که هى دیده مىشود که [مىگویند] باید یک کارى بشود که ملت راضى بشود، ملت اسلام را مىخواهد؛ کارى بهتر از اسلام چى؟ چه مىخواهید بکنید؟
شما کارهایتان را خوب بکنید. ملت ایران رأى داده است به جمهورى اسلامى؛ هر چه زحمت داشته و توان داشته است در طبق اخلاص گذاشته است گفته ما اسلام را مىخواهیم؛ شما اگر با اسلام بد هستید، خوب تشریف ببرید اروپا و امریکا و هرجا دلتان مىخواهد، آنجا زندگى کنید. یا همین جا زندگى کنید و اگر ملت را مىخواهید، هى نگویید که «ملت با من است»، «ملت با من است». ملت با اسلام است. نه با من است و نه با شما و نه با دیگرى. من اگر یک کلمهاى بر خلاف اسلام بگویم، همین ملت مىریزند و من را از بین مىبرند. ملت اسلام را مىخواهد. ملت شخص نمىخواهد. شخصپرست نیست ملت. ملت مىخواهد که قوانین اسلام در این مملکت پیاده بشود. ملت این همه زحمت کشیده است که دین اسلام را برقرار کند در یک مملکتى که صدها سال و در این اخیر پنجاه سال کوشش شد به اینکه اسلام را کنار بگذارند؛ کوشش شد به اینکه روحانیت را کنار بگذارند و تضعیف کنند. ملت روحانیت را به تبع اسلام مىخواهد. اگر- خداى نخواسته- روحانى هم بر خلاف اسلام بکند، آن هم یک ساواکى است. فرقى نمىکند. بدتر از ساواکى هم هست! این معناها را از گوشهایشان بیرون کنند آقایان که این مردم دیگر از جمهورى اسلامى کنار رفتهاند. خیر، شماها کنار رفتهاید. شما خودتان را علاج کنید. مرضهاى باطنیتان را علاج کنید که ننویسند که این مملکت دیگر رفته از بین. این مملکت از بین نرفته؛ و این جمهورى اسلامى هم سر جاى خودش هست؛ و این مردم هم دنبال جمهورى اسلامى هستند؛ و این مردم هم از مجلس، مادامى که مجلس بر طریقه اسلام باشد، و از دولت، مادامى که دولت بر طریقه اسلام باشد، و از رئیس جمهور، مادامى که رئیس جمهور در طریق اسلام باشد، طرفدارى مىکنند. هر کدامتان بلغزید، مردم دیگر از شما طرفدارى نمىکنند. براى اینکه مردم اسلام را مىخواهند. امر دایر مىشود بین من، و پیغمبر اکرم؛ کدام مسلمان است که ترجیح بدهد من را؟ امر دایر مىشود بین شما، و اسلام؛ کدام مسلمان است که شما را بر اسلام ترجیح بدهد؟ این خیالها را از کلههایتان بیرون کنید که الآن اگر وضعى بشود، مردم دیگر آن مردم نیستند.
مردم اسلام را مىخواهند. تا آخر هم مىخواهند.
این قلمها یک قدرى ملاحظه بکنند این مسائل را. همین طور مىنشینند توى خانههایشان حکم مىکنند ملت این طورى است! خوب، ملت اینهاست که شما مىبینید که در کوچه و بازار و آنهایى که در جنگ هستند و آنهایى که هر روز مىآیند و مىگویند که ما مىخواهیم برویم جنگ. ملت من و تو نیستیم! ملت آنها هستند. میزان آنها هستند.[1]
[1] صحیفه امام، ج14، ص: 371
#امام وآقا
[در اذهان مردم، درباره برنامه انقلاب به عنوان یک انقلاب اسلامى، اشتباهى وجود دارد. مضامین فکرى، اقتصادى و بین المللى انقلاب اسلامى ایران چیست؟]
امام خمینی : انقلاب اسلامى بر مبناى اصل توحید استوار است که محتواى این اصل در همه شئون جامعه سایه مىافکند. در اسلام، تنها معبود انسان و بلکه کل جهان، خداست که همه انسانها باید براى او یعنى براى رضاى او عمل کنند. هیچ چیز و هیچ کس را نپرستند. در جامعهاى که شخصپرستیها و شخصیتپرستیها، نفعپرستیها و لذتپرستیها و هر نوع پرستش محکوم مىشود و فقط انسانها دعوت مىشوند به پرستش خدا، در آن صورت همه روابط بین انسانها، چه اقتصادى و یا غیر اقتصادى در داخل چنین جامعهاى و در رابطه این جامعه با خارج تغییر مىکند و ضوابط عوض مىشود، همه امتیازات لغو مىشود. فقط تقوا و پاکى ملاک برترى است. زمامدار با پایین ترین فرد جامعه برابر است. ضوابط و معیارهاى متعالى الهى و انسانى، مبناى پیمانها و یا قطع روابط است.[1]
[1] صحیفه امام، ج5، ص: 81
#امام و آقا
امام خمینی: بنابراین با توجه به مکتبى بودن انقلاب، مسلّم مىشود که دفاع از مکتب از وظایف اساسى قواى مسلّح است و اصولًا قواى مسلّح در اسلام، حفظ مکتب و دفاع از آن را در سرلوحه مأموریتهاى خود به شمار مىآورد و تمام تلاش، تحرّکات، اقدامات، جنگ و دفاعش بر این مبنا انجام مىگیرد.
قرآن مجید به آن عدّه از مسلمانان که در جنگ احد با شایعه کشته شدن رسول خدا دچار تردید، حیرت و سستى شدند، هشدار مىدهد که:«أفَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اعْقابِکُمْ ...»
آیا اگر او- رسول خدا- بمیرد یا کشته شود عقبگرد مىکنید- و به دوران جاهلیت بازمىگردید-؟!
از این آیه شریفه استفاده مىشود که کوشش و نبرد سپاه اسلام حتى به خاطر شخص پیامبر (ص) نیست، بلکه به خاطر راه و هدف پیامبر (ص) است که رزمنده مسلمان به خاطر آن مىجنگد و جان خود را نثار مىکند.
و چه خوب سخن گفت آن رزمنده دلاور در همان غزوه احد بعد از انتشار شایعه شهادت پیامبر (ص) که:
«إِنْ کانَ مُحَمَّدٌ (ص) قَدْ قُتِلَ فَإِنَّ رَبَّ مُحَمَّدٍ (ص) لَمْ یِقْتَلْ فَقاتِلُوا عَلى ما قاتَلَ عَلَیْهِ مُحَمَّدٌ (ص)» ( تاریخ طبرى، ج 2، ص 201 و سیره ابن هشام، ج 3، ص 88)
اگر محمد صلى اللَّه علیه و آله کشته شد همانا خداى او زنده است، پس نبرد کنید براى آنچه که پیامبر (ص) براى او جنگید.
سخن این رزمنده بیانگر این مطلب است که، ما به خاطر خدا و هدف محمد (ص) مىجنگیم و این هدف مقدّس، جاودان است.
امیرالمؤمنین (ع) نیز درباره نبردهاى ایام حکومت خود چنین مىگوید:
«بار خدایا! ... هدف ما این بود که نشانهها، آثار و آیات بینّات دینت را به جایگاه اصلىاش باز گردانیم و بار دیگر چراغ هدایت را فرا راه بندگانت روشن کنیم.» ( نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه 131).[1]
[1] نیروهاى مسلح در وصیتنامه امام خمینى(ره)، ص: 22
#امام و آقا
امام خمینی: و اینجانب با آنچه در ملت عزیز از بیدارى و هوشیارى و تعهد و فداکارى و روح مقاومت و صلابت در راه حق مىبینم و امید آن دارم که به فضل خداوند متعال این معانى انسانى به اعقاب ملت منتقل شود و نسلا بعد نسل بر آن افزوده گردد با دلى آرام و قلبى مطمئن و روحى شاد و ضمیرى امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوى جایگاه ابدى سفر مىکنم و به دعاى خیر شما احتیاج مبرم دارم و از خداى رحمن و رحیم مىخواهم که عذرم را در کوتاهى خدمت و قصور و تقصیر بپذیرد و از ملت امیدوارم که عذرم را در کوتاهیها و قصور تقصیرها بپذیرند و با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند و بدانند که با رفتن یک خدمتگزار در سدّ آهنین ملت خللى حاصل نخواهد شد که خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند و اللّه نگهدار این ملت و مظلومان جهان است.[1]
[1] وصیت نامه حضرت امام خمینى (جاوید نامه)، متن، ص: 94
#امام و آقا
امام خمینی: با ریختن خون عزیز ما، تأیید شد انقلاب ما. این انقلاب باید زنده بماند، این نهضت باید زنده بماند، و زنده ماندنش به این خونریزیهاست. بریزید خونها را؛ زندگى ما دوام پیدا مىکند. بکُشید ما را؛ ملت ما بیدارتر مىشود. ما از مرگ نمىترسیم؛ و شما هم از مرگ ما صرفه ندارید. دلیل عجز شماست که در سیاهى شب، متفکران ما را مىکشید. براى اینکه منطق ندارید. اگر منطق داشتید که صحبت مىکردید؛ مباحثه مىکردید. لکن منطق ندارید، منطق شما ترور است! منطق اسلام ترور را باطل مىداند. اسلام منطق دارد؛ لکن با ترور شخصیتهاى بزرگ ما، شخصهاى بزرگ ما، اسلام ما تأیید مىشود.[1]
[1] صحیفه امام، ج7، ص: 183
#امام و آقا
ما میخواستیم این جامعه را با این خصوصیات بسازیم - ما یعنی ملت ایران، انقلاب ایران، انقلابیون ایران؛ منظور، شخص بنده و چند نفر دیگر نیست - و آن را بگذاریم جلوی چشم آحاد بشر و امت اسلامی؛ بگویند این است که هم مطلوب اسلام است، و هم میسور مردم این روزگار است.[1]
[1] بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاههای شیراز 14/۰۲/1387
#امام و آقا
حال به فرض، زید و عمروی که در موضع حکومت در این دین قرار گرفتهاند، بهوسیله عدّهای مورد تهمت، اهانت و دشنام هم قرار بگیرند؛ مانعی ندارد. افراد، انسانها، من و هزاران هزار امثال من، فدای بقای دین؛ چه اهمیتی دارد!؟ دین باید اجرا شود، دین باید تحقّق پیدا کند و این در غدیر، رسماً و بهعنوان یک حقیقت قانونی در اسلام، مشخص شد. البته از اوّلِ هجرت، پیغمبر اکرم صلیاللَّهعلیه و آله و سلّم حاکم بود؛ اما خیلیها امید بسته بودند که وقتی این شخص که آورنده اسلام است و این رشتهای که افراد و دلها را به هم متّصل کرده است، از میان مردم خارج شد، چیزی باقی نمانَد! با نصب ولی، با نصب حاکم و تعیین کسی که میتوانست رشته این کار شود، جلوِ این پندار در عالم قانونگذاری گرفته شد. اساس قضیه هم این است که قانونی وجود داشته باشد؛ لذا فرمود: «الیوم یَئس الّذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم»؛ از امروز به بعد که ولایت، معیّن و تکلیف حکومت و سرپرستی و اداره و زمامداری کشور، معلوم شد، دیگر از دشمن خارجی نترسید. «واخشونی»؛ حالا از من بترسید.[1]
[1] بیانات در دیدار کارگزاران نظام 1378/۰۱/16
#امام و آقا
همهی پیغمبران که مبعوث شدند، در مقابلشان مستکبرینی داشتند. قرآن را ملاحظه کنید؛ یکی از بخشهای بسیار جالب و پرجاذبهی قرآن، بخش مبارزهی پیغمبران با مستکبرین است. زمان آنان بدون استثنا، با پیروزی پیغمبران تمام میشود - بدون استثنا، نگاه کنید - البته ممکن است آن پیغمبر، در وسط راه شهید شود، یا از دنیا برود؛ ولی جبههی پیغمبر، بر جبههی دشمنان پیغمبر، بدون استثنا پیروز شده است. هر چه تاریخ را نگاه میکنید، این گونه است. قرآن را نگاه کنید، «انا لننصر رسلنا»؛ اصلاً نصرت، متعلّق به پیغمبران است.[1]
[1] بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران 1375/11/12
#امام و آقا
اینجور نیست که همهى مواضعى که آحاد مردم - از جمله دانشجویان که جزو قشرهاى پیشرو هستند - اتخاذ میکنند، بایستى الگوگرفته و برگردان نظراتى باشد که رهبرى ابراز میکند؛ نه، شما بهعنوان یک انسان مسلمان، مؤمن، صاحب فکر، باید نگاه کنید، تکلیفتان را احساس کنید، تحلیل داشته باشید - که من حالا عرض خواهم کرد - نسبت به اشخاص، نسبت به جریانها، نسبت به سیاستها، نسبت به دولتها، موضع داشته باشید، نظر داشته باشید. اینجور نیست که شما باید منتظر بمانید، ببینید که رهبرى دربارهى فلان شخص، یا فلان حرکت، یا فلان عمل، یا فلان سیاست چه موضعى اتخاذ میکند که بر اساس آن، شما هم موضعگیرى کنید؛ نه، اینکه کارها را قفل خواهد کرد. رهبرى وظایفى دارد، آن وظایف را اگر خداى متعال به او کمک کند و توفیق بدهد، عمل خواهد کرد؛ شما هم وظایفى دارید؛ به صحنه نگاه کنید، تصمیمگیرى کنید؛ منتها معیار عبارت باشد از تقوا؛ معیار، تقوا باشد. تقوا یعنى اسیر هواى نَفْس نشدن در جانبدارى و طرفدارى یا در مخالفت و معارضه، در انتقاد یا در تمجید؛ این را رعایت کنید. اگر این رعایت شد، هم انتقاد خوب است، هم جانبدارى و تمجید خوب است: از شخص، از دولت، از فلان جریان سیاسى؛ از فلان حادثهى سیاسى؛ هیچ اشکالى ندارد. البته اگر در یک زمینهاى نظرى هم از سوى این حقیر ابراز شد، آن کسانى که حسنِظن دارند و این نظر را قبول دارند، ممکن است این هم یکى از عواملى باشد که در تشخیص آنها دخالت خواهد داشت؛ لکن این به معناى این نیست که وظیفهى افراد در مورد موضعگیرىها و در مورد اظهارنظرها ساقط بشود؛ نه، هرکسى نگاه کند [و وظیفهاش را انجام بدهد]. عرض کردم معیار این است که با رعایت تقوا باشد؛ یعنى بدون گرایش به هواى نَفْس؛ اگر انتقاد میکنیم، اگر طرفدارى و جانبدارى میکنیم، اگر یک حرکت را، یک سیاست را تأیید میکنیم یا اگر رد میکنیم، واقعا از روى احساس وظیفه و تکلیف و بدون دخالت دادن اغراض نفسانى [باشد]؛[1]
[1] بیانات در دیدار دانشجویان 01/۰۵/۱۳۹۳
#امام و آقا
نوبت مجلس خبرگان است که به وظایف خود عمل کند، هم نوبت مجلس شورای اسلامی است که به وظایف خود عمل کند؛ هم نوبت دولت محترم است که به وظایف خود عمل کند؛ ما وظایفی داریم. مردم آمدند در میدان و نمایندگان خودشان را معیّن کردند. به نظر من مجلس خبرگان مهمترین جایی است که بایستی متوجّه به وظایف خودش باشد. من اگر بخواهم در یک کلمه عرض بکنم، آن یک کلمه این خواهد بود که مجلس خبرگان باید انقلابی بماند؛ باید انقلابی فکر کند و انقلابی عمل بکند؛ این خلاصهی مطلب. در تفسیر این مطلب، خیلی حرف میشود زد؛ یکی این است که در انتخاب رهبر آینده، ملاحظهی خدا را بکنید. احتمال اینکه این دورهای که تازه شروع خواهد شد، مبتلا بشود به این آزمایش، احتمال کمی نیست؛ آن وقتیکه بنا است رهبر انتخاب بشود، ملاحظات و رودربایستیها را کنار بگذارند؛ خدا را در نظر بگیرند، وظایف را در نظر بگیرند، نیاز کشور را در نظر بگیرند؛ بر این اساس رهبر انتخاب بشود؛ مهمترین وظیفه به نظر ما این است؛ مراقبت کنند. اگرچنانچه در این مرحله و در این وظیفهی بزرگ کوتاهی انجام بگیرد، در اساس کار مشکل به وجود خواهد آمد؛ این مهمترین مسئله است که بایستی مورد توجّه قرار بگیرد.[1]
[1] بیانات در دیدار رئیس و اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 1394/12/20
#امام و آقا
بر خلاف نظام شوروی سابق، در نظام اسلامی رهبری یک شخص نیست بلکه یک آبرو و حقیقتی برگرفته از ایمان و محبت و عشق و عاطفه مردم است، بگونهیی که حتی امام راحل عظیمالشأن نیز حاضر بود همهی هستی و آبروی خود را برای حفظ جایگاه رفیع رهبری دینی در نظام اسلامی فدا کند و بنده بر این اساس، آمادهام جان و آبروی خود را برای حفظ اسلام، انقلاب و نظام فدا سازم. رهبری، در نظام اسلامی مسؤولیت سنگین حفظ نظام و انقلاب را بر عهده دارد و هر جا احساس کند یک بخش از نظام با اسلام و انقلاب ناهماهنگ است، به وظیفهی خود عمل خواهد کرد; در حالی که شوروی سابق از این ویژگی محروم بود وگر نه نقشهی غرب در فروپاشی آن کشور ناکام میماند.[1]
[1] دیدار کارگزاران نظام با رهبر انقلاب در آستانه میلاد امام حسن عسکری (ع) 1379/04/19
#امام و آقا
نکتهی مهم اینکه نقشآفرینی مردم در عرصهی تحولات صرفا با پیروزی انقلاب پایان نیافت. مردم در تمامی اتفاقات بعدی اعم از تعیین ساختار نظام سیاسیِ برآمده از انقلاب، تدوین قانون اساسی، انتخاب مسئولین عالیرتبه و حل مسائل پیشروی انقلاب و کشور مستقیما حضور و نقش داشتهاند. امری که در سایر انقلابها با این کیفیت و گستردگی وجود نداشته است: «نکتهی اساسی در انقلاب ما این بود که نقش مردم با پیروزی انقلاب تمام نشد؛ و این از حکمت امام بزرگوار ما و ژرفنگری آن مرد حکیم و معنوی و الهی بود... یعنی پنجاه روز بعد از پیروزی انقلاب، نظام سیاسی کشور به وسیلهی رفراندوم مردم تعیین شد... در این دویست سال اخیر - که سالهای انقلابهای بزرگ است - در هیچ انقلابی چنین اتفاقی نیفتاده است که با این فاصلهی کم، نظام جدید به وسیلهی خود مردم، نه به وسیلهی یک عامل دیگر، تعیین شود.[1]
[1] بیانات در اجتماع بزرگ مردم کرمانشاه 1390/07/20
#امام و آقا
حضرت آقا: اما حقیقت غیر از این است؛ حقیقت این است که در کشور ما حکومت و مردمی وجود ندارد - همه یکی اند - مسئولین حکومت، از شخص حقیر این بنده گرفته تا دیگران، هر کدام قطرههائی هستیم در اقیانوس عظیم این ملت.
رحمت خداوند بر روان پاک امام بزرگوارمان که سلسلهجنبان این حرکت عظیم، او بود؛ و رحمت خداوند بر روان پاک شهدای عزیزمان که آنها بودند که پیشروان و سابقون این حرکت عظیم بودند، که «و السّابقون السّابقون. اولئک المقرّبون»؛ (۲) اینها هستند که راه را باز کردند، هموار کردند؛ و رحمت خدا بر شما مردم عزیز، بر شما جوانان عزیز، که اینجور بصیرت و آمادگی را از خودتان نشان میدهید و دشمن را از دست اندازی به کشورتان و نظامتان و انقلابتان مأیوس میکنید. خداوند ان شاءاللَّه یار و نگهدار شما باشد. [1]
[1] بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام ۱۹ دی 1388/10/19
#داستان
حجت الاسلام قرائتی: زمانى به نوشتن این آیه (وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ )رسیدم که بنیانگذار جمهورى اسلامى حضرت امام خمینى قدس سره به ملکوت اعلى پیوست و در تشییع پیکر ایشان حدود ده میلیون نفر در تهران شرکت کردند. مسلمانان ایران براساس همین آیه بر پیمان خود استوار ماندند و با انتخاب رهبرى عادل و فقیه؛ «آیةالله خامنهاى» با امام و آرمانهاى بلند او تجدید بیعت نمودند.[1]
[1] تفسیر نور، ج1، ص: 618
#متفرقه
#مطهری
قرآن کریم آنجا که رسول اکرم را فرمان مىدهد که خلافت و ولایت و زعامت على علیه السلام را بعد از خودش به مردم ابلاغ کند، مىفرماید:
یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ (مائده/ 67)
اى فرستاده! این فرمان را که از ناحیه پروردگارت فرود آمده به مردم برسان، اگر نکنى رسالت الهى را ابلاغ نکردهاى. به کدام موضوع اسلامى این اندازه اهمیت داده شده است؟ کدام موضوع دیگر است که ابلاغ نکردن آن با عدم ابلاغ رسالت مساوى باشد؟.
در جریان جنگ احد که مسلمین شکست خوردند و خبر کشته شدن پیغمبر اکرم پخش شد و گروهى از مسلمین پشت به جبهه کرده فرار کردند، قرآن کریم چنین مىفرماید:
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ (آل عمران/ 144).
محمّد جز پیامبرى که پیش از او نیز پیامبرانى آمدهاند نیست. آیا اگر او بمیرد و یا در جنگ کشته شود شما فرار مىکنید و دیگر کار از کار گذشته است؟!.
حضرت استاد علامه طباطبایى (روحى فداه) در مقاله «ولایت و حکومت» از این آیه چنین استنباط فرمودهاند که کشته شدن پیغمبر اکرم در جنگ نباید هیچ گونه وقفهاى در کار شما ایجاد کند؛ شما فوراً باید تحت لواى آن کس که پس از پیغمبر زعیم شماست به کار خود ادامه دهید. به عبارت دیگر، فرضاً پیغمبر کشته شود یا بمیرد، نظام اجتماعى و جنگى مسلمین نباید از هم بپاشد.
در حدیث است که پیغمبر اکرم فرمود: اگر سه نفر (حد اقل) همسفر شدید، حتماً یکى از سه نفر را امیر و رئیس خود قرار دهید. از اینجا مىتوان فهمید که از نظر رسول اکرم هرج و مرج و فقدان یک قوه حاکم بر اجتماع که منشأ حل اختلافات و پیونددهنده افراد اجتماع با یکدیگر باشد، چه اندازه زیانآور است.[1]
[1] مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (سیرى در نهج البلاغه)، ج16، ص: 430
#متفرقه
اینک امام عزیزمان در میان ما نیست، امّا راه امام در پیش روى ما و چراغ راه آیندهی ما است. و مگر نه این است که محمّد رسول خدا (ص) نیز به رحمت الهى پیوست؟ و مگر نه این است که خداوند در مورد رسول گرامیاش میفرماید: اَ فَاِىن ماتَ اَو قُتِلَ انقَلَبتُم عَلیًّ اَعقابِکُم ؟ (۵) امام عزیزمان وارث راه پیامبر عظیمالشّأن اسلام بود و خود را فدوى این مکتب الهى میدانست و یقیناً با رفتن او از میان ما و پیوستنش به ملکوت اعلىٰ همچون جدّ بزرگوارش محمّد (ص) راه او هرگز نمرده و نخواهد مرد، که این راه در میان قلوب همهی مسلمین گشوده شده و جاى دارد و امام عزیز ما در استمرار این راه، حیات جاویدان یافته است.
ملّت عزیز و قهرمان ایران! بر شما فرزندان امام، بر شما مؤمنین صَدیق (۶) امام، و بر شما امّت ایثارگر و صبور او این سوگ بزرگ را تسلیت میگوییم و با شما بر پیمودن راهش میثاق میبندیم، که این تسلّاى همگى ما است. میدانیم و میدانید که آرامش روح ملکوتى امام، مترتّب بر پیمودن راه او است؛ پس همعهد میشویم و با اماممان در این وداع آخر بیعت میکنیم که لحظهاى از پیمودن آن راه خدایى باز نَایستیم. یقیناً میدانیم صبر و بردبارى و خویشتندارى، ضرورت موفّقیّت پیمودن چنین راهى است و تحقّق این آرمان که پرچمدارش امام عزیزمان بود، متضمّن استوارى، عزم، صبر و بردبارى در این مصیبت و تحمّل آن است؛ چه اینکه مرگ حق است -فَاِذا جآءَ اَجَلُهُم لا یَستَأخِرونَ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمون- (۷) و در آن لحظهاى درنگ نیست و مشمول حال برگزیدهترین مخلوق خداوند یعنى رسول گرامیاش نیز شد. آنچه ماندنى و باقى است، آرمانها و اصول مکتب الهى اسلامى است که منادى و احیاگر آن در عصر حاضر، امام عزیز ما بود. اگر پیغمبر و ائمّه (علیهم السّلام) با بقاى مکتب و استمرار راهشان در تاریخ جاویدان شدند، یقیناً امام عزیزمان نیز در تداوم نهضت جهانى اسلام و زنده ماندن راهش باقى خواهد ماند. بیاییم اینگونه اماممان را در احیاى همیشگى راهش زنده بداریم.
ملّت عزیز و سوگوار! شرف و افتخار، اقتدار و سربلندى ایران اسلامى مدیون رهبرى حضرت امام و حرکتى است که معظّمٌله آن را ترسیم و هدایت کردند و ما آن را پیموده و میپیماییم. زنده نگهداشتن راه امام، همچنان حضور در صحنه و هوشیارى و مراقبت همه را میطلبد. همگى شما واقفید که ایران اسلامى دشمنان زخمخوردهی زیادى داشته و دارد که لحظهاى از توطئه علیه آن باز نَایستاده و نخواهند ایستاد. دشمنان خارجى و داخلى این انقلاب بزرگ -این حماسهی بینظیر تاریخ معاصر- به دلیل ضربات مهلکى که از این انقلاب خوردهاند، همواره مترصّد فرصت بوده و هستند تا در صورت امکان، انتقام خود را از این انقلاب الهى بگیرند. در زمان حیات امام عزیزمان، دشمنانْ این آرزو را به اعتبار هدایت هوشمندانه و رهبرى سازشناپذیر امام و صفوف مستحکم و نفوذناپذیر شما پشت سر امام، به گور بردند. اینک زمان، هوشیارى بیشتر همهی ما را میطلبد. صفوف خود را با قوّت و انسجام سابق تحکیم نموده و تقویت نماییم و با هوشیارى مراقب تحرّکات و توطئههاى احتمالى دشمنان باشیم. یقیناً از اصلیترین وصایاى امام عزیزمان به ما این است که حُصون (۸) انقلاب را هوشیارانه پاسدار و با چشم باز مراقب رخنهی دشمنان در آن باشیم. نیروهاى مسلّح نیز با آمادگىِ صددرصد در کنار شما در صحنه حضور داشته و آمادهی هر نوع مقابله با تحرّکات احتمالى دشمنان داخلى و خارجى میباشند.[1]
[1] اطّلاعیّه سران سه قوّه و نخستوزیر بهمناسبت ارتحال حضرت امام خمینى 1368/03/14
#آیات مرتبط
وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوار (149 اعراف)
#نظر شخصی و بیان مصادیق
در سال 1368، زمانی که بنیانگذار کبیر جمهوری اسلامی از دنیا رفتند، بسیاری از دولت ها و ملت ها، چه دوست و چه دشمن، چه افراد داخلی و چه خارجی، توهم داشتند که این انقلاب و این حرکت عظیم، دائر مدار شخص است و با رفتن امام خمینی، این حرکت افول خواهد کرد. به همین دلیل دشمنان جمهوری اسلامی منتظر از دنیا رفتن امام بودند. غافل از این که به فرموده خود امام خمینی، این ملت مکتبی ست و اسلام را میخواهد لذاست که انقلا ب کردند. در زمان حیات خود حضرت امام خمینی نیز دشمنان انقلاب به کمک استکبار جهانی، در پی معدوم کردن چهره های انقلاب برآمدند و این در دستور کار آنها قرار گرفت و تعدادی از شاگردان و تربیت یافتگان مکتب امام را به شهادت رساندند و خیال می کردند که با این کار؛ انقلاب، افول خواهد کرد و دوباره میتوانند به چپاول و دست اندازی به منابع این کشور بپردازند و اسلام و مسلمین را عقب نگه دارند. ولی آنها در محاسبات خود اشتباه کرده بودند، چرا که این مکتب، مبانی و ملاکات روشنی دارد که با رفتن اشخاص، کار زمین نمی ماند و به سمت هدف خود ادامه می دهد به همین دلیل، در پی ترور شهید مطهری امام خمینی فرمودند: (بکُشید ما را ما زنده تر میشویم) چون مکتب داریم. و این درسی ست که از اهل بیت گرفته ایم. در زمان ایشان، بنی امیة و بنی عباس اشتباه بزرگی کردند و آن این بود که به ترور امامان معصوم پرداختند چه به صورت علنی و چه به صورت مخفیانه و خیال میکردند که با رفتن یک امام، این چراغ فروزان خاموش میشود. یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُون (8 صف).
پس اگر مکتب و راه روشن باشد و ساختار مستحکم ایجاد شده باشد، نباید باکی داشت که رهبر، از دنیا برود و این مطلوب، نیازمند پیگیری اهداف و برنامه های آن رهبر می باشد.
شخص گرایی در هر جا و هر برنامه ای ، مذموم است. انشاءالله در انتخابات پیشرو نیز متوجه این موضوع باشیم و مکتب اشخاص را ملاک قرار دهیم و نه خود شخص را که اگر خود آن شخص دچار تزلزلی شد، به راحتی از او دست برداریم و ملاک را اهداف عالیه قرار دهیم
#نکات تفسیری
اگر در کلامى نظیر آیه مورد بحث هر دو کلمه (یعنى موت و قتل) آمده باشد، آن وقت موت تنها به معناى مردن به اجل خدایى است، و قتل به معناى مردن به خاطر عمل اختیارى شخص دیگر است.[1]
[1] ترجمه تفسیر المیزان، ج4، ص: 55