جزء 30
جمع بندی
سوره کوثر امتداد حاکمیت اسلام و محو دشمنی ها و بی اثر بودن کار آنان
سوره فیل نماد قدرت نماییی خدا و حمایت از دین خود
جمع بندی
سوره کوثر امتداد حاکمیت اسلام و محو دشمنی ها و بی اثر بودن کار آنان
سوره فیل نماد قدرت نماییی خدا و حمایت از دین خود
در اینکه منظور از" کوثر" در اینجا چیست؟ در روایتى آمده است که وقتى این سوره نازل شد پیغمبر اکرم ص بر فراز منبر رفت و این سوره را تلاوت فرمود، اصحاب عرض کردند: این چیست که خداوند به تو عطا فرموده؟ گفت:
نهرى است در بهشت، سفیدتر از شیر، و صافتر از قدح (بلور) در دو طرف آن قبههایى از در و یاقوت است" ...[1].
در حدیث دیگرى از امام صادق ع مىخوانیم که فرمود:" کوثر نهرى است در بهشت که خداوند آن را به پیغمبرش در عوض فرزندش (عبد اللَّه که در حیات او از دنیا رفت) به او عطا فرمود.
بعضى نیز گفتهاند: منظور همان" حوض کوثر" است که تعلق به پیامبر ص دارد و مؤمنان به هنگام ورود در بهشت از آن سیراب مىشوند[2].
بعضى آن را به نبوت تفسیر کرده، و بعضى دیگر به قرآن، و بعضى به کثرت اصحاب و یاران، و بعضى به کثرت فرزندان و ذریه که همه آنها از نسل دخترش فاطمه زهرا ع به وجود آمدند، و آن قدر فزونى یافتند که از شماره بیرونند، و تا دامنه قیامت یادآور وجود پیغمبر اکرمند، بعضى نیز آن را به" شفاعت" تفسیر کرده و حدیثى از امام صادق در این زمینه نقل نمودهاند[3].
تا آنجا که" فخر رازى" پانزده قول در تفسیر" کوثر" ذکر کرده است، ولى ظاهر این است که غالب اینها بیان مصداقهاى روشنى از این مفهوم وسیع و گسترده است، زیرا چنان که گفتیم" کوثر" به معنى" خیر کثیر و نعمت فراوان" است، و مىدانیم خداوند بزرگ نعمتهاى فراوان بسیارى به پیغمبر اکرم ص ارزانى داشت
در اینجا دو تفسیر دیگر براى آیه فوق ذکر شده است:
1- منظور از جمله" وَ انْحَرْ" رو به قبله ایستادن به هنگام نماز است، چرا که ماده" نحر" به معنى گلوگاه مىباشد، سپس عرب آن را معنى" مقابله با هر چیز" استعمال کرده است، و لذا مىگویند" منازلنا تتناحر" یعنى:
" منزلهاى ما در مقابل یکدیگر است".
2- منظور بلند کردن دستها به هنگام تکبیر و آوردن آن در مقابل گلوگاه و صورت است، در حدیثى مىخوانیم:" هنگامى که این سوره نازل شد پیغمبر اکرم ص از جبرئیل سؤال فرمود: این" نحیره"[1] اى که پروردگارم مرا به آن مامور ساخته چیست؟
" جبرئیل" عرض کرد:" این نحیره نیست، بلکه خداوند به تو دستور مىدهد هنگامى که وارد نماز مىشوى موقع تکبیر، دستها را بلند کن، و همچنین هنگامى که رکوع مىکنى یا سر از رکوع برمىدارى، و یا سجده مىکنى، چرا که نماز ما و نماز فرشتگان در هفت آسمان همین گونه است، و براى هر چیزى زینتى است، و زینت نماز بلند کردن دستها در هر تکبیر است"[2].
و در حدیثى از امام صادق ع مىخوانیم که در تفسیر این آیه با دست مبارکش اشاره کرده و فرمود:" منظور این است که دستها را اینگونه در آغاز نماز بلند کنى به طورى که کف آنها رو به قبله باشد"[3].
[1] ( 1)" نحیره" به معنى آخرین روز ماه است، چرا که در آن روز انسان به استقبال ماه نو مىرود، و بعضى آن را به معنى آخرین شب و روز ماه گرفتهاند، بنا بر این معنى روایت چنین مىشود" این استقبال از ماه آینده که خدا مرا به آن امر کرده چیست؟ و لذا جبرئیل گفت" نحیره" نیست.
[2] ( 1 و 2)" مجمع البیان" جلد 10 صفحه 550.
[3] ( 1 و 2)" مجمع البیان" جلد 10 صفحه 550.
نکتهها:
1-" فاطمه (ع)" و" کوثر"
گفتیم" کوثر" یک معنى جامع و وسیع دارد، و آن" خیر کثیر و فراوان" است، و مصادیق آن زیاد است، ولى بسیارى از بزرگان علماى شیعه یکى از روشنترین مصداقهاى آن را وجود مبارک" فاطمه زهرا" (سلام اللَّه علیها) دانستهاند، چرا که شان نزول آیه مىگوید: آنها پیغمبر اکرم ص را متهم مىکردند که بلا عقب است، قرآن ضمن نفى سخن آنها مىگوید:" ما به تو کوثر دادیم".
از این تعبیر استنباط مىشود که این" خیر کثیر" همان فاطمه زهرا ع است، زیرا نسل و ذریه پیامبر ص به وسیله همین دختر گرامى در جهان انتشار یافت نسلى که نه تنها فرزندان جسمانى پیغمبر بودند، بلکه آئین او و تمام ارزشهاى
اسلام را حفظ کردند، و به آیندگان ابلاغ نمودند، نه تنها امامان معصوم اهل بیت ع که آنها حساب مخصوص به خود دارند، بلکه هزاران هزار از فرزندان فاطمه ع در سراسر جهان پخش شدند که در میان آنها علماى بزرگ و نویسندگان و فقها و محدثان و مفسران والا مقام و فرماندهان عظیم بودند که با ایثار و فداکارى در حفظ آئین اسلام کوشیدند.
در اینجا به بحث جالبى از" فخر رازى" برخورد مىکنیم که در ضمن تفسیرهاى مختلف کوثر مىگوید:
قول سوم این است که این سوره به عنوان رد بر کسانى نازل شده که عدم وجود اولاد را بر پیغمبر اکرم ص خرده مىگرفتند، بنا بر این معنى سوره این است که خداوند به او نسلى مىدهد که در طول زمان باقى مىماند، ببین چه اندازه از اهل بیت را شهید کردند، در عین حال جهان مملو از آنها است، این در حالى است که از بنى امیه (که دشمنان اسلام بودند) شخص قابل ذکرى در دنیا باقى نماند، سپس بنگر و ببین چقدر از علماى بزرگ در میان آنها است، مانند باقر و صادق و رضا و نفس زکیه[1] و[2].
کسی که پیامبر را ابتر میداند، کار پیغمبر را،(دینی که از جانب خدا آورده ) کاری بیعاقبت و بیهوده میدانسته است. و آن را یک جریان بینتیجه میداند. که در جاهای دیگر قرآن هم داریم که «یتربصوا حتی حین»، میمیرد و کار تمام میشود، و در تفکر جاهلی خودشان این تصور بوده است که چون پیامبر فرزند پسر ندارد، راه او هم ادامه پیدا نمیکند. ولی سوره مسئله را در پسر داشتن یا پسر نداشتن متوقف نکرده است. بحث سر ابتر بودن یا نبودن است، حالا آن عرب زمان نزول، به چه منظوری پیامبر را ابتر خوانده؟ این متاثر از این است که ایشان فرزند پسر ندارد و قرآن این را هم تأیید میکند و میفرماید «و ما محمد ابا احدٍ من رجالکم». (اینها همه قبول) اما بالاخره تهمتی که پیامبر زده میشود، یا هر ارزیابی که از جریان رسالت میشود، ارزیابی ابتر بودن است.
خدای متعالی در چنین فضایی به پیامبر میفرماید: « بسم اللّه الرحمن الرحیم إنا أعطیناک الکوثر». همانا ما به تو عنایت کردیم کوثر را. خدا در فضایی که پیامبر را ابتر میخوانند، به او کوثر عنایت میکند، پس این کوثر هر چه که هست مقابل «ابتر» بودن است. ما به تو کوثر دادیم، بدخواهت خودش «ابتر» هست، یعنی چون تو کوثر داری ابتر نیستی. کوثر اگر بخواهد در مقابل ابتر بودن معنا شود، «ابتر» انقطاع را میفهماند، کوثر جریان و اتصال را می فهماند.
اگر ابتر: بی دوام بودن، انقطاع، بی نتیجه بودن و... است.
کوثر در نقطۀ مقابل آن: جریان، اتصال، دوام داشتن است.
ما در دو لایه مشمول سوره هستیم
فلذا در زمان ما، خود ما در دو لایه مشمولیم:
1- میگوییم که سوره خطاب به پیامبر اسلام است؛ قبول. و از ظاهر سوره به خصوص با توجه به ذهنیتی که نسبت به سوره داریم، که این حقیر یقین ندارم که سوره پیامبر را از جهت شخصی مورد خطاب قرار داده باشد، به عنوان محمد بن عبداللّه (ص)، اما بر فرض، آن هم که باشد، دو جهت و دو طرف در سوره هست: یک طرف، طرف پیغمبر است، و یک طرف بدخواهد پیغمبر است. یعنی در حصری که این سوره تشکیل داده یک طرف رسول خداست و یک طرف بدخواه رسول خداست. آن کس که بدخواه است در طرف ابتر میگنجد. ولی آن کس که بدخواه نبود، در طرف کوثر میگنجد هر چند در تبعیت رسول خدا باشد.
یعنی من نوعی که بد خواه پیغمبر نیستم، پس مشمول ابتر بودنی که قرآن میفرماید نیستم. قرآن به کسی ابتر میگوید که بدخواه پیغمبر باشد، من به دلیلی که بدخواه پیامبر نیستم، ابتر هم نخواهم بود.
یعنی من در کوثری که پیامبر دارد سهم دارم، این کوثر به پیامبر داده شده ولی من هم در آن سهیم هستم. مثل جایی که قرآن را بر تو نازل کردیم ولی برای مردم است. جایی میگوید به تو جایی میگوید به سوی مردم این قرآن را نازل کردیم.
ما به تو کوثر دادیم ولی فقط بدخواه تو ابتر هست. و کسی که بدخواه تو نیست در این کوثر سهیم است.
حالااین
کوثر چه چیزی دارد؟ هر چیزی که باعث دوام است. خود پیامبر میفرماید: « إنّی تارک
فیکم الثقلین، کتاب اللّه و عترتی» یعنی چیزی که جریان و دوام میبخشد رسالت
پیامبر را، قرآن و عترت است. اینها مصادیق اصلی کوثراند.
2-
اگر ما نگاه توسعهای به این سوره
داشته باشیم، «إنا أعطیناک الکوثر» را به این معنی میتوانیم معنی بکنیم که: ای
انسان ما به تو کوثر دادیم، حالا کوثر به تناسب انسان همان فطرت خداجو و خداخواهی
است که خدا در وجود او نهاده است، که اگر با این کوثر زندکی کند و اگر شکرانۀ این
نعمت را به جای بیاورد، «صل لربک و النحر». باشد، و به غیر این کوثر، عنایت نداشته
باشد، این استمرار و بقا و جاودانگی او را در پی خواهد داشت. و آن کسی که بدخواه
او باشد ابتر خواهد بود.
سورةُ الفِیل
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفیلِ (1)
أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فی تَضْلیلٍ (2)
وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابیلَ (3)
تَرْمیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ (4)
فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ (5)
2- سختترین مجازات با کمترین وسیله!
قابل توجه اینکه خداوند قدرت خود را در برابر مستکبران و گردنکشان در این ماجرا به عالیترین وجهى نشان داده است، شاید مجازاتى سختتر از مجازات لشکر ابرهه در دنیا پیدا نشود که جمعى چنان درهم کوبیده شوند که به صورت کاه خرد شده و خورده شده (عصف ماکول) درآیند.
براى نابودى جمعیتى با آن همه قدرت و شوکت از سنگریزههایى سست، و از پرندههاى ضعیف و کوچکى همانند پرستو استفاده شود، این هشدارى است به همه گردنکشان و مستکبران جهان، تا بدانند در برابر قدرت او تا چه حد ناتوانند؟! حتى گاه مىشود خداوند این ماموریتهاى بزرگ را به دست موجودات کوچکترى مىسپرد، مثلا میکربى را که هرگز با چشم دیده نمىشود ماموریت مىدهد در یک مدت کوتاه به سرعت توالد و تناسل کند، و اقوام نیرومندى را به یک بیمارى خطرناک مسرى مانند" وبا" و" طاعون" مبتلا سازد و در مدتى کوتاه همه را مانند برگ خزان بر زمین ریزد.
سد عظیم" مارب" در" یمن"- چنان که در تفسیر سوره سبا گفتیم- وسیله پیدایش عمران و آبادى فراوان و تمدن عظیم و نیرومندى شد، و به دنبال آن طغیان این قوم فزون گشت، ولى فرمان نابودى آن به طورى که در بعضى از روایات آمده است به یک یا چند موش صحرایى سپرده شد! تا در آن سد عظیم نفوذ کنند و سوراخى در آن به وجود آوردند. بر اثر نفوذ آب تدریجا این سوراخ بزرگ و بزرگتر شد، سرانجام سد عظیم درهم شکست، و آبى که پشت آن متراکم بود تمام آن آبادیها و خانهها و کاخها را ویران ساخت، و آن جمعیت عظیم نابود یا در مناطق دیگر پراکنده و سرگردان شدند، و این است قدرت نمایى خداوند بزرگ.
تحقیر اصحاب فیل
خدای متعالی اصحاب فیل را نابود میکند ولی در کنار این نابودی آنها را تحقیر هم میکند. یکبار هست که بگوییم تو فیل به میدان آوردهای؟ من هم مثلاً دایناسور میآورم! شما اصحاب فیل را برای نابودی خانه خدا میآوری؟ من هم دایناسوری را برای نابودی شما میآورم که فیلهای شما را له کنند! و اگر شما تیر و شمشیر به میدان میآوری، من هم شهاب سنگهای بزرگ آسمانی میآورم! نه! اینجا خدا فرموده شما فیل میآوری؟ من هم پرندگان کوچک با سنگ ریزه کوچک میآورم! تا به تو بگویم که چیزی نیستی! و عددی نیستی! و به این قدرت خود دل خوش ندار، نتیجهای نمیگیری. طرف منم. «ربک». با این نمیشود طرف شد.
مثلا ما میگوییم که آمریکا بمب اتم دارد و کلاهک هستهای دارد و هواپیماهای پیشرفته غیر قابل نفوذ دارد و با او نمیشود طرف شد! ولی خدا همین هواپیمای پیشرفته او را با بیارزشترین چیز در عالم نابود کرد، نمونهاش در طبس. که این همه کید را برای اینکه بتوانند انقلاب را نابود کنند! چگونه خدا با یک طوفان شن نابود میکند؟ و خلاصه به ابرقدرت بودن نیست.
این به مخاطب سوره چه کمکی میکند؟ به پیامبر این کمک را میکند که به این که دست خالی هستی و جبهه مقابل ابرقدرت هست، نگاه نکن. سوره به پیامبر که جایگاهش به عنوان رهبر جامعه اسلامی روشن است، دلداری میدهد و آنچه که از ایشان به پیروان دیگر تسری میکند روشن هست و آن که به رهبران دیگر در جوامع اسلامی که در جبهه حق دارند رهبری میکنند، تسری میکند، روشن هست.
این سوره برای تقویت جبهه حق است از رهبر و پیرو و تمام کسانی که جبهه حق در طول تاریخ دارد، در مقابل جبهه باطل و اینکه جبهه باطل هر چه قدر هم ابر قدرت باشد، اگر خدا بخواهد نابود کند کاری نمیتواند بکند.
خلاصه تفسیر نمونه ج27 368
مشهور این است که این سوره در" مکه" نازل شده است ولى بعضى احتمال مدنى بودن آن را دادهاند، این احتمال نیز داده شده است که این سوره دو بار نازل شده یک بار در مکه و بار دیگرى در مدینه، ولى روایاتى که در شان نزول این سوره وارد شده، قول مشهور را که این سوره مکى است تایید مىکند.
در شان نزول این سوره مىخوانیم:" عاص بن وائل" که از سران مشرکان بود، پیغمبر اکرم ص را به هنگام خارج شدن از مسجد الحرام ملاقات کرد، و مدتى با حضرت گفتگو نمود، گروهى از سران قریش در مسجد نشسته بودند و این منظره را از دور مشاهده کردند، هنگامى که" عاص بن وائل" وارد مسجد شد به او گفتند: با که صحبت مىکردى؟ گفت: با این مرد" ابتر"! این تعبیر را به خاطر این انتخاب کرد که" عبد اللَّه" پسر پیغمبر اکرم ص از دنیا رفته بود، و عرب کسى را که پسر نداشت" ابتر" (یعنى بلا عقب) مىنامید، و لذا قریش این نام را بعد از فوت پسر پیغمبر براى حضرت انتخاب کرده بود (سوره فوق نازل شد و پیغمبر اکرم ص را به نعمتهاى بسیار و کوثر بشارت داد، و دشمنان او را ابتر خواند)[1].
در فضیلت تلاوت این سوره در حدیثى (از پیغمبر اکرم ص) آمده است:
من قرأها سقاه اللَّه من انهار الجنة، و اعطى من الاجر بعدد کل قربان قربه العباد فى یوم عید، و یقربون من اهل الکتاب و المشرکین[2].
[1] ( 1)" مجمع البیان" جلد 10 صفحه 549.
[2] ( 2)" مجمع البیان" جلد 10 صفحه 548.