جزء 29
داستان حضرت نوح (صبر و انتظار فرج)
سوره هل اتی و داستان ایثار اهلبیت(ع)
داستان حضرت نوح (صبر و انتظار فرج)
سوره هل اتی و داستان ایثار اهلبیت(ع)
تفسیر: نخستین پیام نوح
گفتیم این سوره بیانگر آن قسمت از حالات نوح است که مربوط به مساله دعوت او مىباشد
نخست از مساله بعثت او شروع کرده، مىفرماید:" ما نوح را به سوى قومش فرستادیم، و گفتیم: قوم خود را انذار کن پیش از آنکه عذاب دردناک به سراغشان آید" (إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
تکیه روى" انذار" (و بیم دادن) با اینکه پیامبران هم" بیم دهنده" بودند و هم" بشارت دهنده" به خاطر آن است که انذار غالبا تاثیر قویتر دارد، همانگونه که براى ضمانت اجرایى قوانین در تمام دنیا روى انذار و مجازات تکیه مىشود.
*** نوح این پیامبر" اولو العزم" که صاحب نخستین شریعت و آئین الهى بود و دعوت جهانى داشت بعد از دریافت این فرمان به سراغ قومش آمد و گفت:
اى قوم! من براى شما بیم دهنده آشکارى هستم" (قالَ یا قَوْمِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ)
***" هدف این است که خداوند یگانه یکتا را پرستش کنید و هر چه غیر از او است به دور افکنید، تقوا را پیشه نموده، و از دستورات من که دستور خدا است اطاعت کنید" (أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِیعُونِ)
در حقیقت نوح محتواى دعوت خود را در سه جمله خلاصه کرد: پرستش خداى یکتا، رعایت تقوا و اطاعت از قوانین و دستوراتى که او از سوى خدا آورده که مجموعه عقاید و اخلاق و احکام بود.
خلاصه دعوت نوح ع ، دعوت به عبودیت و تقوا و اطاعت از ولی خداست.
راه رسیدن به تقوا نیز جز از طریق اطاعت ولی خدا قابل پیمودن نیست.
کسانی که با دعوت انبیاء مقابله می کنند در واقع مقابل عبودیت الله می ایستند چراکه روحیه استکبار در وجود آنها مانع از تواضع در برابر عظمت خداست . مستکبرین خود را خدای عالم می دانند و همه را بنده خود می دانند .
این بندگی مورد انتظار مستکبرین نه به معنای رکوع و سجده مردم در برابر آنها بلکه به معنای تبعیت بی چون و چرا و بی حد و مرز از آن چیزی است که آنها در عالم بنا نهند.
شاید کسانی به ظاهر خود را عبد خدا بدانند اما در عمل، مخالفتی که با ولی خدا می کنند نشان از باطن خبیث آنها و استکبار در برابر خداوند دارد.
[سوره نوح (71): آیات 5 تا 9]
قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلاً وَ نَهاراً (5) فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائِی إِلاَّ فِراراً (6) وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً (7) ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِهاراً (8) ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً (9)
در این آیات در ادامه رسالت و ماموریت نوح براى دعوت قومش سخنانى از زبان خود او، هنگامى که به پیشگاه پروردگار شکایت مىبرد، نقل شده که بسیار آموزنده است.
سخنان نوح در این زمینه سخنانى است که مىتواند راهگشا براى همه مبلغان دینى باشد، مىفرماید:" نوح گفت پروردگارا! من قوم خود را شب و روز به سوى تو دعوت کردم" (قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلًا وَ نَهاراً) و لحظهاى در ارشاد و تبلیغ آنها کوتاهى نکردم.
***" اما این دعوت و ارشاد من چیزى جز فرار از حق بر آنها نیفزود" (فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائِی إِلَّا فِراراً) و این عجیب است که دعوت به سوى چیزى سبب فرار از آن شود، اما با توجه به اینکه تاثیر دعوتهاى نیاز به یک نوع آمادگى و سنخیت و جاذبه متقابل دارد جاى تعجب نیست که در دلهاى نا آماده اثر معکوس و منفى ببخشد، و به تعبیر دیگر افراد لجوج و دشمن حق هنگامى که دعوت مردان خدا را مىشنوند در مقابل آن مقاومت به خرج مىدهند، و همین مقاومت آنها را از خدا دورتر مىکند و کفر و نفاق را راسختر مىسازد.
سپس نوح در ادامه این سخن مىافزاید: (وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً).
گذاشتن انگشت در گوشها براى این بوده که صداى حق را نشنوند و پیچیدن لباس بر خویشتن یا به این معنى است که لباس بر سر مىانداختند تا پشتوانهاى براى انگشتان فرو کرده در گوش باشد و کمترین امواج صوتى به پرده صماخ آنها نرسد، و از آنجا که پیامى به مغز منتقل نگردد! و یا مىخواستند صورت خود را بپوشانند مبادا چشمانشان بر قیافه ملکوتى نوح این پیامبر بزرگ بیفتد، در واقع اصرار داشتند هم گوش از شنیدن باز ماند و هم چشم از دیدن! این راستى حیرتانگیز است که انسان به این مرحله از عداوت و دشمنى با حق برسد که حتى اجازه دیدن و شنیدن و اندیشیدن را به خود ندهد.
در بعضى از تفاسیر اسلامى آمده است که بعضى از آن قوم منحرف دست فرزندان خویش را گرفته و نزد" نوح" مىبردند، و به فرزند خود چنین مىگفتند:
از این مرد بترس مبادا تو را گمراه کند این وصیتى است که پدرم به من کرده، و من الان همان سفارش را به تو مىکنم (تا حق وصیت و خیر خواهى را ادا کرده باشم)[1].
این آیه نشان مىدهد که نوح با عمر طولانى خود در طى چند نسل هم چنان به دعوت الهى خویش ادامه مىداد و هرگز خسته نمىشد.
و ضمنا نشان مىدهد که یکى از عوامل مهم بدبختى آنها استکبار و غرور بود، زیرا خود را بالاتر از این مىدیدند که در برابر انسانى مانند خود هر چند نماینده خدا باشد و قلبش کانون علم و دانش و تقوا سر تسلیم فرود آورند، این کبر و و غرور همیشه یکى از موانع مهم راه حق بوده و ثمره شوم آن را در تمام طول تاریخ بشر در زندگى افراد بىایمان مشاهده مىکنیم.
اصولا ساختمان انسان چنین است که اگر در مسیر باطل آن قدر پیش برود که ریشههاى فساد در وجود او مستحکم گردد، و در اعماق وجودش نفوذ کرده به صورت طبیعت ثانوى در آید نه دعوت مردان خدا در او اثر مىبخشد، و نه پیامهاى رساى الهى فایدهاى مىدهد.
*** نکتهها:
1- راه و رسم تبلیغ
آنچه در آیات فوق درباره دعوت نوح آمده در عین این که وسیلهاى براى تسلى خاطر پیامبر ص و مؤمنان اندکى که در مکه به او پیوستند بود یک برنامه عمومى و همگانى را براى همه مبلغان راه خدا ارائه مىدهد.
او هرگز انتظار نداشت مردم دعوتش را اجابت کرده، در یک مرکز عمومى شهر جمع شوند سپس با آرامش خاطر در حالى که همگان چشم به دهان او دوخته و گوش به سخنانش دارند پیام الهى را به آنان برساند، بلکه از لحن آیات استفاده مىشود (و در بعضى از روایات نیز آمده) که او گاه به سراغ مردم در خانههایشان مىرفت، یا در کوچه و بازار آنها را به طور خصوصى صدا مىزد، و با حوصله و لحن محبت آمیزى تبلیغ مىکرد، و گاه در مجالس عمومى که به منظورهاى دیگرى از قبیل جشن و عزا تشکیل شده بود مىآمد و با صداى بلند و آشکار فرمان خدا را بر آنها مىخواند، اما همیشه با عکس العملهاى نامطلوب و توهین و استهزاء، و گاه ضرب و جرح روبرو مىشد، ولى با این حال هرگز دست از کار خود برنداشت.
و شگفتانگیزتر اینکه در طول نهصد و پنجاه سال دعوتش تنها حدود هشتاد نفر به او ایمان آوردند که اگر این دو عدد را بر یکدیگر تقسیم کنیم روشن مىشود که براى هدایت هر یک نفر به طور متوسط حدود دوازده سال تبلیغ کرد!!.
آیا اگر مبلغان اسلامى از یک چنین استقامت و پشتکارى برخوردار باشند اسلام با این محتواى غنى و جالب عالمگیر نخواهد شد؟!***
2- فرار از حقیقت چرا؟
گاه انسان تعجب مىکند که مگر ممکن است در زیر این آسمان کسانى پیدا شوند که حتى حاضر به شنیدن حرف حق نباشند و از آن فرار کنند؟ سخن از پذیرش نیست سخن تنها از شنیدن است.
ولى تاریخ مىگوید این گونه افراد بسیار بودهاند.
نه تنها قوم نوح به هنگامى که آنها را دعوت به توحید مىکرد انگشت در گوش نهاده و جامه بر سر و صورت مىپیچیدند که حق را نشنوند و نبینند، بلکه در عصر پیامبر اسلام ص طبق صریح قرآن گروهى بودند که وقتى صداى دلانگیز پیامبر ص به آیات قرآن بلند مىشد با جار و جنجال و سوت و صفیر چنان غوغایى به راه مىانداختند که هیچکس صداى او را نشنود، وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوارلِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ: (فصلت 26).
در تاریخ خونین کربلا نیز آمده است هنگامى که امام حسین ع سالار شهیدان مىخواست دشمنان منحرف را ارشاد و بیدار کند چنان جنجالى به راه انداختند که صداى امام در میان آنها گم شد[1].
امروز نیز این برنامه ادامه دارد منتهى در اشکال و چهرههاى دیگر، طرفداران باطل با انواع سرگرمیهاى ناسالم، موسیقیهاى مخرب مواد مخدر و مانند آن چنان جوى فراهم کردهاند که مردم مخصوصا جوانان نتوانند صداى دلنواز مردان خدا را بشنوند.
#اقول :
فرهنگ غرب با سرگرم کردن انسان ها به دنیا عملا مانع از رسیدن پیام حق به انسان ها می گردد.
کسی با تفریح و سرگرمی مشکل ندارد اما اگر این مقوله به قدری زندگی انسان را پر کند که جایی برای تفکر و اندیشه در راه حق و حقیقت و رشد و تعالی معنوی نماند ، قطعا این تفریح و سرگرمی مذموم است.
جمهوری اسلامی عملا تبلیغ راه انبیاء و رساندن دعوت انبیاء به گوش جهانیان است . دعوتی که به خاطر هماهنگی با فطرت انسان ها به گوش جان انسان ها می نشیند.
گام دوم :
برای همه چیز میتوان طول عمر مفید و تاریخ مصرف فرض کرد، امّا شعارهای جهانی این انقلاب دینی از این قاعده مستثنا است؛ آنها هرگز بی مصرف و بی فایده نخواهند شد، زیرا فطرت بشر در همه ی عصرها با آن سرشته است. آزادی، اخلاق، معنویّت، عدالت، استقلال، عزّت، عقلانیّت، برادری، هیچ یک به یک نسل و یک جامعه مربوط نیست تا در دوره ای بدرخشد و در دوره ای دیگر افول کند. هرگز نمیتوان مردمی را تصوّر کرد که از این چشم اندازهای مبارک دل زده شوند. هرگاه دل زدگی پیش آمده، از روی گردانی مسئولان از این ارزشهای دینی بوده است و نه از پایبندی به آنها و کوشش برای تحقّق آنها.
گام دوم :
سابعاً: نماد پُرابّهت و باشکوه و افتخارآمیز ایستادگی در برابر قلدران و زورگویان و مستکبران جهان و در رأس آنان آمریکای جهان خوار و جنایت کار، روزبه روز برجسته تر شد. در تمام این چهل سال، تسلیم ناپذیری و صیانت و پاسداری از انقلاب و عظمت و هیبت الهی آن و گردن برافراشته ی آن در مقابل دولتهای متکبّر و مستکبر، خصوصیّت شناخته شده ی ایران و ایرانی بویژه جوانان این مرز و بوم به شمار میرفته است. قدرتهای انحصارگر جهان که همواره حیات خود را در دست اندازی به استقلال دیگر کشورها و پایمال کردن منافع حیاتی آنها برای مقاصد شوم خود دانسته اند، در برابر ایران اسلامی و انقلابی، اعتراف به ناتوانی کردند. ملّت ایران در فضای حیات بخش انقلاب توانست نخست دست نشانده ی آمریکا و عنصر خائن به ملّت را از کشور برانَد و پس از آن هم تا امروز از سلطه ی دوباره ی قلدران جهانی بر کشور با قدرت و شدّت جلوگیری کند.
[سوره نوح (71): آیات 21 تا 25]
قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ یَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلاَّ خَساراً (21) وَ مَکَرُوا مَکْراً کُبَّاراً (22) وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً (23) وَ قَدْ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلاَّ ضَلالاً (24) مِمَّا خَطِیئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصاراً (25)
تفسیر: لطف حق با تو مداراها کند ...
هنگامى که نوح آخرین تلاش خود را در طى صدها سال به کار زد، و آن قوم، جز گروه اندکى، هم چنان بر کفر و بتپرستى و گمراهى و فساد اصرار ورزیدند از هدایت آنها مایوس شد، رو به درگاه خدا آورد، و ضمن مناجات مستدلى از خداوند تقاضاى مجازات براى آنها کرد، چنان که در آیات مورد بحث مىخوانیم:
(قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ یَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلَّا خَساراً).
اشاره به اینکه رهبران این قوم جمعیتى هستند که تنها امتیازشان اموال و فرزندان زیاد است، آن هم اموال و فرزندانى که جز در مسیر فساد به کار گرفته نمىشود، نه خدمتى به خلق مىکنند، و نه خضوعى در برابر خالق دارند، و این امکانات فراوان مایه غرور و طغیان و سرکشى آنها شده است.
سپس مىافزاید:" این رهبران ضال و مضل مکر عظیمى به کار بردند" (وَ مَکَرُوا مَکْراً کُبَّاراً).
" کبار" که صیغه مبالغه از" کبر" است و در اینجا به صورت نکره ذکر شده، نشان مىدهد که آنها طرحهاى شیطانى عظیم و گستردهاى براى گمراه ساختن مردم، و ممانعت از قبول دعوت نوح ریخته بودند
احتمال دارد که همان مساله بت پرستى بوده باشد،
آیه بعد مىتواند گواه این مطلب باشد، زیرا بعد از اشاره سر بسته به این مکر بزرگ مىافزاید: رؤساى" آنها گفتند: دست از خدایان و بتهاى خود برندارید" (وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ).
و هرگز دعوت نوح را به خداى یگانه نپذیرید، خدایى که هرگز دیده نمىشود، و با دست قابل لمس نیست!
مخصوصا روى پنج بت تاکید کردند، و گفتند (وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً).
(به راستی استکبار امروز از چه راه های به دنبال تسلط بر انسان ها است ؟ با فرهنگ منحط خود چه بت هایی را در زندگی انسان علم کرده و مردم را به آن بت ها دعوت می کند؟)
*** سپس نوح مىافزاید:" خداوندا این رهبران گمراه و خود خواه گروه بسیارى را گمراه ساختند" (وَ قَدْ أَضَلُّوا کَثِیراً).
نوح (ع) نخستین پیامبر اولوا العزم
قرآن مجید در آیات فراوانى از نوح ع سخن مىگوید، و روى هم رفته در بیست و نه سوره از قرآن درباره این پیامبر بزرگ، سخن گفته شده، و نام او 43 بار در قرآن آمده است.
قرآن مجید، قسمتهاى مختلفى از زندگى او را دقیقا شرح داده، قسمتهایى که بیشتر مربوط به جنبههاى تعلیم و تربیت و پند و اندرز گرفتن مىشود.
مورخان و مفسران نوشتهاند، اسم نوح ع" عبد الغفار" یا" عبد الملک" یا" عبد الاعلى" بوده، و لقب" نوح" از این نظر به او داده شده است که سالیاندراز بر خویشتن یا بر قوم خود نوحهگرى مىکرد، نام پدرش" لمک" یا" لامک" بود، و در مقدار عمرش اختلاف است، بعضى 1490 سال، و در بعضى از روایات 2500 سال آمده، و در باره قوم او نیز عمرهاى طولانى در حدود 300 سال نوشتهاند، آنچه مسلم است اینکه او عمرى بسیار طولانى داشت، و طبق صریح قرآن 950 سال در میان قومش درنگ کرد (و مشغول تبلیغ بود).
نوح سه فرزند داشت" حام" و" سام" و" یافث" و مورخان معتقدند که تمام نژادهاى امروز کره زمین به آن سه فرزند باز مىگردد، گروهى نژاد" حامى" هستند که در منطقه آفریقا ساکنند، و گروه دیگرى از نژاد" سامى" هستند که در خاور میانه و خاور نزدیک سکنى دارند، و نژاد" یافث" را ساکنان چین مىدانند.
" نوح" فرزند دیگرى داشت بنام" کنعان" که با پدر مخالفت نمود حتى حاضر نشد در کشتى نجات به او ملحق شود، و با بدان بنشست و ارزش خاندان نبوت را گم کرد، و طبق صریح قرآن سر انجام همچون سایر کفار در طوفان غرق شد.
در اینکه چند نفر در این مدت طولانى به نوح ایمان آوردند، و با او بر کشتى سوار شدند، نیز گفتگو است: بعضى 80 نفر و بعضى 7 نفر! نوشتهاند داستان نوح در ادبیات عربى و فارسى انعکاس فراوانى دارد و بیشتر روى طوفان و کشتى نجات او تکیه شده است.
" نوح" اسطورهاى از صبر و شکر و مقاومت بود و گفتهاند نخستین کسى است که براى هدایت انسانها علاوه بر منطق وحى از منطق استدلال و عقل نیز کمک گرفت، (همانگونه که در آیات این سوره به خوبى منعکس است) و به همین دلیل حق بزرگى بر همه خداپرستان جهان دارد.
خلاصه تفسیر نمونه ج25 56
[سوره نوح (71): آیات 1 تا 4]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (1) قالَ یا قَوْمِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ (2) أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِیعُونِ (3) یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرْکُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذا جاءَ لا یُؤَخَّرُ لَوْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (4)