نور در حرم نور

تفسیر قران در محضر حضرت معصومه سلام الله علیها

نور در حرم نور

تفسیر قران در محضر حضرت معصومه سلام الله علیها

کلمات کلیدی

آخرین نظرات

جزء 27

يكشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۸، ۰۴:۰۵ ق.ظ

سوره نجم و مقام معراج،

معنویت و مقام انسان،
سوره حدید و باطن مومن و منافق آیه 12

۹۸/۰۳/۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین صفاریان

j27

نظرات  (۱۰)

۱۲ خرداد ۹۸ ، ۰۵:۲۳ امیرحسین صفاریان
هیچ مکتبی را در جهان- چه در شرق و چه در غرب، چه در گذشته و چه در حال- نمی‌توان سراغ گرفت که چون قرآن برای انسان ارزش و اهمیت قایل شده باشد.

قرآن انسان را جانشین خدا بر روی زمین می‌داند. وی را موجودی می‌داند که فرشتگان او را سجده کرده‌اند. همه آسمان‌ها و زمین مسخر اویند و موجودات جهان آفرینش سر تمکین در برابر او فرود آورده‌اند.
قرآن انسان را چونان مکاتب مادی مطرح نمی‌سازد. او را موجودی در عرض سایر موجودات به شمار نمی‌آورد. برای انسان ارزشی بالاتر از همه موجودات جهان آفرینش قایل است. وی را ترکیبی از جسم و روح، ماده و معنا می‌داند. وی را موجودی می‌داند که حیات او تا ابدیت ادامه دارد. قرآن انسان را موجودی می‌داند که توانسته بار امانت الهی را که آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها از پذیرش آن سرباز زده‌اند به دوش گیرد. قرآن انسان را موجودی می‌داند که خدا او را گرامی داشته و او را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری داده است.
۱۲ خرداد ۹۸ ، ۰۵:۲۵ امیرحسین صفاریان
آنچه علامه طباطبائی ـ رحمه الله ـ در المیزان به آن اشاره کرده است در رابطه با علت گرامی داشتن انسان بر سایر مخلوقین عبارتند از:

1.قوه نطق داشتن.

2.تعدیل القامة بودن.

3.انگشتان دست انسان جوری است که قادر است ‏خیلی کارها را انجام دهد.

4.با دست غذا خوردن.

5.خط نوشتن.

6.حسن صورت.

7.تسلط بر بسیاری از مخلوقین و مسخر کردن.

8.آفرینش ابوالبشر به دست‏خداوند.

9.قرار دادن ـ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ـ از انسان‏ها.



مخلوقاتی که در قرآن با انسان مقایسه می‏شوند عبارتند از:

1.جن.

2.فرشته.

3.حیوانات.

4.نباتات.

5.جمادات.

انسان بر سه گروه اخیر طبق آیات قرآن برتری دارد، مثلا: «وَهُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِیًّا وَتَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهَا...»[5]«او کسی است که دریا را مسخر (شما) ساخت تا از آن گوشت تازه بخورید و زیوری برای پوشیدن (مانند مروارید) از آن استخراج کنید» . در این آیه، قرآن، از برتری انسان بر دریا و آن‏چه در دریا از موجودات زنده هست، خبر می‏دهد. یا در آیه دیگر می‏خوانیم: «أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ‏».[6] طبق این آیه ، آنچه در آسمان‏ها و زمین است مانند خورشید و ستارگان و معادن و دریاها و گیاهان و حیوانات، در خدمت انسان گماشته شده است. از مجموع این آیات استفاده می‏شود انسان بر سه گروه اخیر برتری دارد و ریشه‏ی این تکریم همان قوه‏ی عقل و اندیشه و اعضای بدن او از قبیل دست و زبان و انگشتان است. اگر انسان از این اعضای بدنی و عقل محروم بود هرگز نمی‏توانست ‏با وسایل ابتدایی و قدیم و یا مدرن امروز به مسافرت‏های دور و نزدیک برود. معلوم است که تنها انسان است که در شرایط زندگی ارضی دارای چنین امتیازاتی است موجودات دیگر با این که حرکت، رفت و آمد خور و خواب و شهوت دارند ولی از امکاناتی که انسان برخوردار است محرومند.

«اما برتری انسان بر جن‏»

جن هم مانند انسان نیک و بد و صالح و غیر صالح دیندار و بی‏دین دارند ولی از خود، پیامبر ندارند و ناچار از پیامبر انسان‏ها تبعیت می‏کنند.

«وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِک...» . (جن/11) آیا قرآن حکایت از این دارد که جن ها هم مانند انسان ها به دو دسته صالح و نیکوکار و غیر صالح تقسیم می‏شوند و یا در آیه دیگر خبر می‏دهد که گروهی از آنها مسلمان و گروهی غیر مسلمانند ، مانند آیه «وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ» . (جن/14) و در آیه دیگر حکایت از ایمان آوردن گروهی از آنها به پیامبر می‏دهد: «قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ...» . (جن/1 و 2) و در این آیه خبر از این داده می‏شود که گروهی از آنها به وسیله قرآن به راه راست هدایت می‏شوند و نتیجه می‏گیرد که انسان از جن هم برتر است. اما فرشته هم مامور می‏شود بر آستان انسانیت ‏سجده کند بنابراین انسانیت واقعی سجود ملائکه‏ها می‏شود. نتیجه این است که انسان بر همه موجودات ارضی (زمینی) اعم از جن و حیوان برتری ذاتی دارد اما بر فرشتگان برتری ذاتی ندارد چون در قرآن درباره فرشته ها می‏خوانیم: «عِبَادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ‏».[7] «همه بندگان مقرب خدا هستند که هرگز پیش از امر خدا کاری نخواهند کرد و هر چه کنند به فرمان اوست‏» . «وَإِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ کِرَامًا کَاتِبِینَ یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ».[8] «البته نگهبان‏ها بر مراقبت احوال و اعمال شما مامورند، آنها نویسنده‏ی اعمال شما و فرشته مقرب شمایند، شما هر چه کنید همه را می‏دانند» . نتیجه آن که از نظر ذاتی، انسان و فرشته رقابتی ندارند و از طرفی مانعی ندارد که از لحاظ کرامت و شرافت اکتسابی حتی بر فرشتگان هم برتری پیدا کنند.[9] آیت الله جوادی آملی در ذیل آیه «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»[10] «پس خلقتی دیگر انشاء نمودیم آفرین بر قدرت کامل بهترین آفریننده‏» می‏فرماید: خدای که خود را خالق کل شی‏ء معرفی می‏کرد فرمود: «اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ ».[11]چه مجردات مثل فرشتگان و چه مادی درباره هیچ ‏کدام نفرموده: «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ » فقط در مورد انسان آن هم بعد از افاضه‏ی روح و خلق جدید فرمود: «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ...» یعنی مبارک بودن خدا. آیا برای آن است که نطفه را به صورت علقه درآورد؟ آیا برای آن است که علقه را به صورت مضغه درآورد؟ آیا برای آن است که مضغه را به صورت جنین درآورد؟ آیا برای آن است که ماده جامد را به مرحله‏ی نفس نباتی و سپس به مرحله‏ی نفس حیوانی رسانید؟ این طور نیست چون این تحولات در بسیاری از حیوانات دیگر هم وجود دارد. حیوانات دیگر هم همین‏طورند; از این آیه معلوم می‏شود مبارک بودن خدا از جهت افاضه‏ی جسم انسان یا نشئه‏ی نباتی او نیست و هم‏چنین مربوط به نشئه‏ی حیوانی او هم نیست ‏بلکه مربوط به مقام انسانیت اوست و این مقام انسانیت است که مسجود فرشتگان است و مکرم‏تر از موجودات دیگر و فی نفسه گرامی است. باز آیه «فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ‏»[12] که روح انسان را به خودش نسبت داده است و همین افاضه روح الهی مایه‏ی مسجود شدن او بود.[13] و دلیل این که انسانیت از ملائکه هم بالاتر است این است که مقام انسان مسجود ملائکه شد. نظر آیت الله جوادی آملی هم در کتاب «کرامت در قرآن‏» همین می‏باشد. در نتیجه اگر مخلوقات منحصر در همین پنج گروه می‏باشند، انسان اشرف مخلوقات می‏باشد و اگر غیر از این پنج گروه، مخلوقاتی دیگری هم داشته باشیم اشرف مخلوقات بودن انسان را نمی‏شود از قرآن استفاده کرد البته نه این که قرآن عکس آن را ثابت کرده است ‏بلکه اگر فرضا مخلوقی باشد قرآن در مورد آن توقف کرده است.

۱۲ خرداد ۹۸ ، ۰۵:۲۶ امیرحسین صفاریان
امتیازات انسان از دیدگاه قرآن کریم را ملاحظه می‏کنیم:

1.یکی از امتیازات انسان در قرآن کریم بیان او می‏باشد: «عَلَّمَهُ الْبَیان‏»[16]به او تعلیم نطق فرمود. آنچه انسان به وسیله آن بتواند درون خود را و آموخته‏های خود را برای دیگران بازگو کند از آن تعبیر به بیان می‏شود.

2.یکی دیگر از معیارهای مورد توجه قرآن خودشناس بودن انسان است : «بَلِ الإنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ»[17] در آیه آمده است که انسان: خود آگاه است ‏یعنی از احوال و وضعیت روحی و اخلاقی خودش خبر دارد و این آگاهی او از امتیازات او به حساب می‏آید.

3 قدرت یادگیری و آموختن علم:

قرآن در این باره آورده است « عَلَّمَ الإنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ»[18]انسان می‏تواند چیزی را که نمی‏داند یاد بگیرد و جهل خود را کم کند و دامنه‏ی علم او را هم محدود نکرده است‏ بلکه مرتب می‏تواند از جهالت و نادانی‏های خود پرده بردارد و هزار مسئله مجهولی که در پیش رو دارد به حل آنها بپردازد و در این وادی از نقص به سوی کمال حرکت کند.

4.متفکر بودن انسان:

یکی دیگر از توجهاتی که خالق متعال به انسان کرده است او را متفکر قرار داده است. « وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ»[19]با تفکر و تدبر است که انسان قیامت و حشر و نشر را که در آیات آمده است می‏تواند به آن پی ببرد و هر چیزی را علت‏یابی کند و برای هر چیزی ابتدا و انتهایی، در نظر بگیرد...[20]

5. فرستادن پیامبر از بین انسان ها نه موجودات دیگر: «یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی...»[21] «ای فرزندان آدم چون پیامبرانی از جنس شما بیایند و آیات را برای شما بیان کنند»

6.مسجود ملائکه شدن انسان: «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَ...»[22] «چون فرشتگان را فرمان دادیم که بر آدم سجده کنند همه سجده کردند مگر ابلیس‏» .

7.نماینده‏ی خدا در روی زمین بودن:

یکی دیگر از امتیازات انسان این است که خداوند انسان را جانشین خود و نماینده‏ی خود در روی زمین قرار داده است و این را خوب می‏دانیم تا انسان دارای مرتبه‏ی بلندی نباشد این لیاقت را پیدا نمی‏کرد که نماینده‏ی خداوند معرفی شود: «وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلِیفَةً‏»[23] «به یاد آر آنگاه که پروردگار فرشتگان را فرمود من در زمین خلیفه خواهم گماشت‏» .

8.خلقت زمین برای انسان: «وَالأرْضَ وَضَعَهَا لِلأنَامِ»[24] البته در این که معنی انام چه می‏باشد اختلاف است. گروهی آن را بر هر ذات روح داری اطلاق کرده‏اند. و قول دیگر این‏که انام به معنی انسان است. علامه می‏فرماید: الانام الناس[25]و قول دیگر این است که انام یعنی انسان و جن. باید توجه داشت در صورتی‏ که انام منحصرا به معنی انسان باشد این آیه به عنوان امتیازات انسان به حساب می‏آید.

9.انسان اختیار انتخاب خیر و شر را دارد: «وَیَدْعُ الإنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ وَکَانَ الإنْسَانُ عَجُولا»
۱۲ خرداد ۹۸ ، ۰۵:۳۷ امیرحسین صفاریان
ر تفکر اسلامی و بر پایه انسان‌شناسی اسلامی، انسان بزرگ‌تر از آن است که در قالب صرف مادی بگنجد؛ زیرا او فقط ماده نیست. انسان واجد یک عنصر غیر مادی است، این عنصر غیر مادی چنان که مکتب اسلام به ما می‌آموزد همان روح الهی است. آزادی انسان، وحدت انسان و تقسیم‌ناپذیری آن، درونی بودن تجربه حقیقت الهی انسان، خودآگاهی ذاتی انسان، مختار بودن انسان، مسئول بودن انسان، امانت‌داری انسان، خلافت الهی انسان، کرامت انسان و جاودانگی حیات انسان از جمله ویژگی‌های بعد معنوی وجودی انسان می‌باشد. (هاشمیان، 202-191) در اشعار منسوب به امام علی (علیه‌السلام) آمده است:

 

أ تزعم أنک جرم صغیر *** و فیک انطوی العالم الاکبر
۱۲ خرداد ۹۸ ، ۰۵:۴۵ امیرحسین صفاریان
آیه مبارکه نفخت من روحی:
چرا نفرموده نفخت روحی؟ فرموده نفخت من روحی؟ روح که تجزیه بردار نیست!؟
(من) نشویه است و به معنی تنزل آن روح است در انسان. پس جزء روح خدا نیست بلکه نازله آن روح است. جزء چه فرقی با نازله میکند؟ وقتی مگوییم جزء یعنی یک جزء را واجد است و یک جزء را فاقد. ولی وقتی میگوییم نازله یعنی همه حقایق خداوند در انسان بتمامه هست ولی نازله اش. نازله اثرش این است که از مبدا چیزی کم نمیشود ولی آن منزول فیه همان نازله را در مرتبه خودش کاملا نمایان میکند.
حال انسان در حرکت کمالی خودش سعی میکند که به آن روح برسد.

اینجاست که عظمت انسان و روح انسان متجلی میشود.
۱۲ خرداد ۹۸ ، ۰۵:۴۵ امیرحسین صفاریان
#خلاصه داستان معراج

پیامبر(ص) فرمود: من در مکه بودم که جبرییل نزد من آمد و گفت: «ای محمد! برخیز». برخاستم و کنار در رفتم. ناگاه جبرئیل و میکائیل و اسرافیل را در آنجا دیدم. جبرئیل، مرکبی به نام «براق» نزد من آورد و به من گفت: «سوار شو». بر براق سوار شدم و از مکه بیرون رفتم. به بیت المقدس رسیدم. هنگامی که به بیت المقدس رسیدم، فرشتگان از آسمان نزد من به زمین فرود آمدند و مرا به داشتن مقام و منزلت ارجمند در پیشگاه خداوند مژده دادند. آنگاه در بیت المقدس نماز خواندم...

یکی از معجزات علمی و عملی پیامبر اعظم(ص) که به تصریح قرآن کریم در سایه عبودیت آن حضرت رخ داده، «معراج» است که در اولین آیه سورة اسرا و آیات هشتم تا هجدهم سورة نجم می توان اشاراتی را دربارة آن مشاهده کرد. آغاز ماجرا در سورة اسرا چنین آمده است:

پاک و منزه است خدایی که بنده اش را در یک شب از مسجدالحرام به مسجد الاقصی برد که گرداگردش را پربرکت ساختیم، تا نشانه های خود را به او نشان دهیم. او شنوا و بیناست.

البته آن گونه که از روایات برمی آید معراج ضمن دو مرحله انجام شده است در مرحله اول همان گونه که در آیه فوق مشاهده کردیم ایشان را شبانه از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی سیر می دهند و پس از آن تا آسمان هفتم و تا جایی صعود می کنند که احدی جز خداوند متعال حضور نداشته است و تمام این ماجرا در بیداری بوده و بنابر نظر اکثر علمای شیعه با همین بدن جسمانی اتفاق افتاده و نه در خواب یا با روح زیرا معراج صرفاً روحانی فضیلت چندانی را برای ایشان اثبات نمی کند و چنان عظمتی را که مورد تأکید و روایات است بر نمی تابد.

مرحله دوم معراج در سورة نجم چنین توصیف شده است:

سپس [پیامبر(ص) در شب معراج] نزدیک و نزدیک تر شد، تا آنکه فاصله او [با مقام قرب خاص خدا] به اندازه طول دو کمان یا کمتر بود. در اینجا، خداوند آنچه را وحی کردنی بود، به بنده اش وحی کرد. آنچه را دید، انکار نکرد. آیا با او دربارة آنچه دید، مجادله و ستیز می کنید؟ و بار دیگر نیز او را نزدیک سدرةالمنتهی که بهشت جاویدان در آنجاست، دیده است. در آن هنگام که چیزی (شکوه و نور خیره کننده ای) سدرةالمنتهی را پوشانده بود. چشم او هرگز منحرف نشدو طغیان نکرد. (آنچه را دید، واقعیت بود) او در شب معراج، برخی نشانه های بزرگ پروردگارش را دید.

هر چند روایات دربارة معراج آنقدر متعدد است که به حد تواتر رسیده و مورد قبول همگان می باشد لیکن راجع به زمان، مکان و تعداد دفعات وقوع آن میان محدثان، مورخان و مفسران اختلاف نظر وجود دارد:

ـ زمان اولین معراج را بهتر است نه ماه یا دوسال پیش از ولادت حضرت زهرا(س) بدانیم زیرا حضرت محمد(ص) روزی در جواب یکی از همسران خود که از شدت محبت به فرزندشان گله کرده بود، تشکیل نطفه ایشان را در آسمان و شب معراج خوانده اند.3

ـ مکان آن نیز خانه حضرت خدیجه(س) خانة ام هانی خواهر حضرت علی(ع)، شعب ابی طالب، و مسجدالحرام در کنار کعبه گفته شده است.

ـ آن گونه که از ظاهر روایات برمی آید، احتمالاً معراج بیش از دو مرتبه و طی دفعات متعدد اتفاق افتاده که یکی از آنها بسیار شاخص و معروف شده که گفته شده این معراج در شب هفدهم ماه رمضان سال دهم بعثت اتفاق افتاده است.4

معراج در یک نگاه

روشنایی روز از صحنه گیتی رخت بر بسته و تاریکی شب، همه جا را فرا گرفته بود. مردم از کار و تلاش روزانه، دست کشیده و در خانه خود آرمیده بودند. پیامبر اسلام نیز می خواست پس از ادای فریضه، برای رفع خستگی در بستر آرام بگیرد. ناگهان صدای آشنای جبرئیل امین را شنید: «ای محمد! برخیز! با ما همسفر شو؛ زیرا سفری دور و دراز در پیش داریم».

جبرئیل امین، مرکب فضاپیمایی به نام «براق» را پیش آورد. محمد(ص) این سفر با شکوه و بی سابقه را از خانه ام هانی یا مسجدالحرام آغاز کرد، ولی با همان مرکب به سوی بیت المقدس روانه شد و در مدت بسیار کوتاهی در آن محل فرود آمد. در مسجدالاقصی (بیت المقدس) با حضور ارواح پیامبران بزرگ مانند ابراهیم(ع)، موسی(ع) و عیسی(ع) نماز گزارد. امام جماعت نیز پیامبر اکرم(ص) بود. سپس از مسجدالاقصی، «بیت اللحم» ـ زادگاه حضرت مسیح(ع) ـ و خانه های پیامبران دیدن کرد. پیامبر در برخی جایگاه ها به شکرانه چنین سفری و تحیت محل های متبرکه، دو رکعت نماز شکر به جای آورد.

آن گاه مرحله دوم سفر خود را که حرکت به سوی آسمان های هفت گانه بود، آغاز کرد. پیامبر همه آسمان ها را یکی پس از دیگری پیمود و ساختار جهان بالا و ستارگان را دید. ولی در هر آسمان به صحنه های تازه ای برمی خورد و با ارواح پیامبران و فرشتگان سخن می گفت. او در بعضی آسمان ها با دوزخ و دوزخیان و در بعضی آسمان های دیگر با بهشت و بهشتیان برخورد کرد و از مراکز رحمت و عذاب پروردگار بازدید به عمل آورد. ایشان، درجه های بهشتیان و اشباح دوزخیان را از نزدیک مشاهده کرد.

سرانجام به «سدرة المنتهی» در آسمان هفتم و «جنةالمأوی» (بهشت برین) رسید و در آنجا، آثار شکوه پروردگار هستی را دید. وی چنان اوج گرفت و به جایی رسید که جز خدا، هیچ موجودی به آنجا راه نداشت. حتی جبرئیل از حرکت باز ایستاد و گفت: «به یقین، اگر به اندازه سرانگشتی بالاتر آیم، خواهم سوخت».5

آنگاه حضرت محمد(ص) در آن جهان سراسر نور و روشنایی، به اوج شهود باطنی و قرب الی الله و مقام «قاب قوسین أو أدنی» رسید. خداوند در این سفر، دستورها و سفارش های بسیار مهمی به پیامبر فرمود. بدین صورت، معراج که از بیت الحرام ـ و به گفته بعضی، از خانه ام هانی، دختر عموی آن حضرت و خواهر امیرالمؤمنین علی(ع) ـ آغاز گشته بود، در سدرةالمنتهی پایان پذیرفت. سپس به پیامبر دستور داده شد از همان راهی که عروج کرده است، باز گردد.

پیامبر هنگام بازگشت، در بیت المقدس فرود آمد و از آنجا راه مکه را در پیش گرفت. ایشان در میانه راه به کاروان بازرگانی قریش برخورد کرد، در حالی که آنان شتری را گم کرده بودند و در پی آن می گشتند. پیامبر از آبی که در میان ظرف آنان بود، قدری نوشید و باقی مانده آن را به زمین ریخت و بنابر روایتی، روی آن، سرپوش گذارد. حضرت محمد(ص) پیش از طلوع فجر در خانه «ام هانی» از مرکب فضاپیمای خود فرود آمد.6

مشاهدات زمینی رسول خدا(ص)

با توجه به آنکه معراج در نوبت های متعددی انجام شده و در هر کدام از این سفرها پیامبر(ص) مشاهدات متفاوتی داشته اند، لذا در هر فرصتی که پیش می آمده به فراخور شرایط صحنه ای از آن ماجراها را برای اصحاب و اطرافیان خویش ترسیم و تصویر می کرده اند.

حضرت محمد(ص) در خانه ام هانی، برای نخستین بار، راز سفر خود را با دختر عمویش، ام هانی در میان گذاشت. سپس هنگامی که روز آغاز گشت، قریش و مردم مکه را از این جریان باخبر ساخت. داستان معراج و فضانوردی شگفت انگیز پیامبر در آن مدت کوتاه که به نظر قریش، امری ناممکن بود، همه جا پخش شد. سران قریش بیش از پیش بر محمد(ص) خشم گرفتند و بنابر عادت همیشگی خود، به تکذیب او برخاستند. از ایشان خواستند که وضع ظاهری ساختمان بیت المقدس را بیان کند. آنان گفتند: کسانی در مکه هستند که بیت المقدس را دیده اند. اگر راست می گویی، آنجا را تشریح کن تا ما تو را در این خبر شگفت انگیز، تصدیق کنیم.

پیامبر بزرگوار اسلام، وضع ظاهری ساختمان بیت المقدس را برای آنان بازگو کرد. افزون بر آن، حوادثی را که در میانه راه مکه و بیت المقدس و هنگام بازگشت از معراج رخ داده بود، بیان کرد. ایشان گفت: «در میان راه، به کاروان فلان قبیله برخوردم که شتری از آنها گم شده بود. در میان اثاثیه آنان، ظرف آبی بود که من از آن نوشیدم. سپس آن را پوشاندم. در جای دیگر به گروهی برخوردم که شتری از آنها رمیده و دست آن شکسته بود.» قریش گفتند: از کاروان قریش خبر ده. پیامبر فرمود: «آنان را در «تنعیم» (در ابتدای حرم) دیدم که شتری خاکستری رنگ در پیشاپیش آنان حرکت می کرد. آنان کجاوه ای روی شتر گذارده بودند و اکنون به شهر مکه وارد می شوند».

قریش از این خبرهای قطعی، سخت ناراحت شدند و گفتند: اکنون صدق و کذب گفتار او برای ما آشکار می شود. همه انتظار می کشیدند که کاروان چه زمانی وارد شهر می شود. ناگهان پیشگامان کاروان وارد شهر شدند. اهل کاروان، شرح قضیه را همانگونه که رسول اکرم(ص) بازگفته بود، تصدیق کردند.7

معراج از زبان پیامبر اعظم(ص)

پیامبر(ص) فرمود:

من در مکه بودم که جبرییل نزد من آمد و گفت: «ای محمد! برخیز». برخاستم و کنار در رفتم. ناگاه جبرئیل و میکائیل و اسرافیل را در آنجا دیدم. جبرئیل، مرکبی به نام «براق» نزد من آورد و به من گفت: «سوار شو». بر براق سوار شدم و از مکه بیرون رفتم. به بیت المقدس رسیدم. هنگامی که به بیت المقدس رسیدم، فرشتگان از آسمان نزد من به زمین فرود آمدند و مرا به داشتن مقام و منزلت ارجمند در پیشگاه خداوند مژده دادند. آنگاه در بیت المقدس نماز خواندم.8

در روایت دیگر آمده است که پیامبر اعظم(ص) فرمود:

ابراهیم خلیل(ع) به همراه گروهی از پیامبران پیش من آمدند و مرا بشارت دادند. سپس موسی و عیسی(ع) آمدند. پس از آن، جبرییل دستم را گرفت و مرا بالای صخره (سنگی در بیت المقدس) برد و بر روی آن نشاند. ناگاه ماجرای معراج را پیش خود دیدم که مانند آن را در شکوه و جلال، هرگز ندیده بودم. از آنجا به آسمان دنیا (آسمان اول) صعود کردم. آنان به من سلام می کردند.

سپس جبرئیل مرا به آسمان ششم برد. در آنجا، انبوه آفریدگان و کروبیان (مجردات و فرشتگان و ارواح) را دیدم. سپس همراه جبرئیل به آسمان هفتم صعود کردم. در آنجا با آفریدگان خدا و فرشتگان بسیار دیدار کردم.9

حدیث معراج

از جمله روایات مشهوری که به ماجرای معراج می پردازد روایت اخلاقی مفصلی است که سخنان خداوند متعال را خطاب به حبیب خود محمد مصطفی(ص) در بر می گیرد. در واقع پیام های خداوند و سوغات رسول او(ص) از این سفر برای مسلمانان و پیروان ایشان در همه اعصار و دوران ها بوده و با توجه به اهمیتی که داشته شرح های متعددی بر آن نوشته شده است.10

در این روایت مفصل از برترین کردار، شایستگان محبت خداوند، پارساترین مردمان، ویژگی دنیازدگان، ویژگی اهل آخرت، پاداش زاهدان، پرهیزکاری زینت مؤمن، ارزش سکوت، اهمیت رزق حلال، جایگاه و اثر روزه و ویژگی عابدان و مسائلی از این دست سخن به میان آمده است.

مشاهدات پیامبر اعظم(ص) در آسمان

ضمن روایت فوق و دیگر روایاتی که به نقل ماجرای معراج می پردازند، گزارش هایی از مشاهدات حضرت محمد(ص) از آسمان ها، اهل بهشت و اهل جهنم و ملائکه آمده که به نحوی هر کدام سعی در تکمیل روایات بالا با ارائه شواهد و نمونه هایی از آثار اعمال دارند.11

همراهان رسول اکرم(ص) در معراج

در بعضی از احادیثی که از ائمه معصومین(ع) دربارة معراج آمده، از رسول خدا(ص) نقل کرده اند که فرمود:

من وقتی همة مراحل را طی کرده و از آسمان ها گذشتم و به بیت المعمور و نزدیک سدرةالمنتهی رسیدم، بعضی از اصحابم مرا همراهی می کردند. آنها که لباس نو در بر داشتند وارد شدند و آنها که نداشتند ماندند. عده ای را به همراه خود بردم و عده ای به همراهم آمدند.12

که ظاهراً اشاره به معصومین(ع) و آن دسته از مؤمنانی است که به دنبال ایشان آن مقام را طی کردند و در آینده در ضمن نماز که ره آورد این معراج است، خواهند کرد.11

موعود(ع) در معراج

اصلی ترین مشاهده پیامبر اعظم(ص) در شب معراج را باید شهود انوار مقدسه ائمه(ع) بدانیم که اصحاب متعددی روایت ذیل یا مشابه آن را از آن حضرت نقل کرده اند و همان طور که خواهیم دید در میان دوازده امام(ع)، حضرت مهدی(ع) جایگاهی ویژه و ممتاز دارند. ضمن این روایات نقل شده است که رسول خدا(ص) فرمود:

همانا خدای عزوجل در آن شب که به گردشی شبانه برده شدم (معراج) به من وحی فرمود: ای محمد چه کسی را در زمین میان امتت به جای خود گذاشتی؟ ـ در حالی که خدا خود بدان آگاه تر بود ـ عرض کردم: پروردگارا، برادرم را فرمود: ای محمد، علی ابن ابی طالب را؟ عرض کردم: بلی ای خدای من، فرمود: ای محمد من ابتدا از مقام ربوبیت نظری بر زمین افکندم و تو را از آن اختیار کردم. هیچ گاه یادی از من نمی شود مگر اینکه تو نیز با من یاد کرده شوی. من خود محمودم و تو محمد؛ سپس نظری دیگر بر زمین افکندم و از آن علی بن ابی طالب را برگزیدم و او را وصی تو قرار دادم، پس تو سرور پیامبران و علی از نام های من است و «علی» (مشتق آن) نام اوست. ای محمد، من، علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان را از یک نور آفریدم؛ سپس ولایت ایشان را بر فرشتگان عرضه داشتم، هر که آن را پذیرفت از مقربین گردید و هر که آن را رد نمود به کافران پیوست. ای محمد، اگر بنده ای از بندگانم مرا چندان پرستش کند تا رشته حیاتش از هم بگسلد و پس از آن در حالی که منکر ولایت آنان است با من روبه رو شود، او را در آتش دوزخ خواهم افکند سپس فرمود: ای محمد، آیا مایلی آنان را ببینی؟ عرض کردم: بلی. فرمود: قدمی پیش گذار. من قدمی جلو نهادم. ناگاه دیدم علی بن ابی طالب و حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفربن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی آنجا بودند و حجت قائم همانند ستاره ای درخشان در میان آنان بود، پس عرض کردم: پروردگار من اینان چه کسانی اند؟ فرمود: اینان امامان هستند و این یک نیز قائم است که حلال کننده حلال من و حرام دارنده حرام من است، و از دشمنان من انتقام خواهد گرفت. ای محمد، او را دوست بدار که من او را دوست می دارم و هر کس را که او را دوست بدارد نیز دوست می دارم.
۱۲ خرداد ۹۸ ، ۰۵:۴۷ امیرحسین صفاریان
#گام دوم

شش) افزایش چشمگیر معنویت و اخلاق در فضای عمومی جامعه
سادساً: عیار معنویّت و اخلاق را در فضای عمومی جامعه بگونه‌ای چشمگیر افزایش داد. این پدیده‌ی مبارک را رفتار و منش حضرت امام خمینی در طول دوران مبارزه و پس ‌از پیروزی انقلاب، بیش ‌از هر چیز رواج داد؛ آن انسان معنوی و عارف و وارسته از پیرایه‌های مادّی، در رأس کشوری قرار گرفت که مایه‌های ایمان مردمش بسی ریشه‌دار و عمیق بود. هرچند دست تطاول تبلیغات مروّج فساد و بی‌بندوباری در طول دوران پهلوی‌ها به آن ضربه‌های سخت زده و لجنزاری از آلودگی اخلاقی غربی را به درون زندگی مردم متوسّط و بخصوص جوانان کشانده بود، ولی رویکرد دینی و اخلاقی در جمهوری اسلامی، دلهای مستعد و نورانی بویژه جوانان را مجذوب کرد و فضا به سود دین و اخلاق دگرگون شد. مجاهدتهای جوانان در میدانهای سخت از جمله دفاع مقدّس، با ذکر و دعا و روحیه‌ی برادری و ایثار همراه شد و ماجراهای صدر اسلام را زنده و نمایان در برابر چشم همه نهاد. پدران و مادران و همسران با احساس وظیفه‌ی دینی از عزیزان خود که به جبهه‌های گوناگون جهاد می‌شتافتند دل کندند و سپس، آنگاه که با پیکر خون‌آلود یا جسم آسیب‌دیده‌ی آنان روبه‌رو شدند، مصیبت را با شکر همراه کردند. مساجد و فضاهای دینی رونقی بی‌سابقه گرفت. صف نوبت برای اعتکاف از هزاران جوان و استاد و دانشجو و زن و مرد و صف نوبت برای اردوهای جهادی و جهاد سازندگی و بسیج سازندگی از هزاران جوان داوطلب و فداکار آکنده شد. نماز و حج و روزه‌داری و پیاده‌روی زیارت و مراسم گوناگون دینی و انفاقات و صدقات واجب و مستحب در همه‌جا بویژه میان جوانان رونق یافت و تا امروز، روزبه‌روز بیشتر و باکیفیّت‌تر شده است. و اینها همه در دورانی اتّفاق افتاده که سقوط اخلاقی روزافزون غرب و پیروانش و تبلیغات پُرحجم آنان برای کشاندن مرد و زن به لجنزارهای فساد، اخلاق و معنویّت را در بخشهای عمده‌ی عالم منزوی کرده است؛ و این معجزه‌ای دیگر از انقلاب و نظام اسلامی فعّال و پیشرو است.
۱۲ خرداد ۹۸ ، ۰۵:۵۲ امیرحسین صفاریان
#روایت

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع): قَالَ لَمَّا أُسْرِیَ بِرَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ حَضَرَتِ الصَّلاةُ أَذَّنَ جَبْرَئِیلُ وَ أَقَامَ الصَّلاةَ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ تَقَدَّمْ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص تَقَدَّمْ یَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ لَهُ إِنَّا لا نَتَقَدَّمُ عَلَی الادَمِیِّینَ مُنْذُ أُمِرْنَا بِالسُّجُودِ لادم


 بِإِسْنَادِهِ إِلَى عَمْرِو بْنِ جُمَیْعٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: کَانَ جَبْرَئِیلُ ع إِذَا أَتَى النَّبِیَّ ص قَعَدَ بَیْنَ یَدَیْهِ قَعْدَةَ «3» الْعَبِیدِ وَ کَانَ لَا یَدْخُلُ حَتَّى یَسْتَأْذِنَه‏


بابی در بحار الانوار هست تحت عنوان: فضل الإنسان و تفضیله على الملک و بعض جوامع أحواله‏


۱۲ خرداد ۹۸ ، ۰۵:۵۷ امیرحسین صفاریان
در فلسفه غرب سالهاست که انسان از ارزش و اعتبار افتاده است. سخنانى که در گذشته در باره انسان و مقام ممتاز وى گفته مى‏شد و ریشه همه آنها در مشرق زمین بود، امروز در اغلب سیستمهاى فلسفه غربى مورد تمسخر و تحقیر قرار مى‏گیرد.
انسان از نظر غربى تا حدود یک ماشین تنزل کرده است، روح و اصالت آن مورد انکار واقع شده است. اعتقاد به علت غایى و هدف داشتن طبیعت یک عقیده ارتجاعى تلقى مى‏گردد.
در غرب از اشرف مخلوقات بودن انسان نمى‏توان دم زد، زیرا به عقیده غرب عقیده به اشرف مخلوقات بودن انسان و اینکه سایر مخلوقات طفیلى انسان و مسخّر انسان مى‏باشند ناشى از یک عقیده بطلمیوسى کهن در باره هیئت زمین و آسمان و مرکزیت زمین و گردش کرات آسمانى به دور زمین بود؛ با رفتن این عقیده جایى براى اشرف مخلوقات بودن انسان باقى نمى‏ماند. از نظر غرب، اینها همه خودخواهیهایى بوده است که در گذشته دامنگیر بشر شده است. بشر امروز متواضع و فروتن است، خود را مانند موجودات دیگر بیش از مشتى خاک نمى‏داند، از خاک پدید آمده و به خاک باز مى‏گردد و به همین جا خاتمه مى‏یابد.
غربى متواضعانه روح را به عنوان جنبه‏اى مستقل از وجود انسان و به عنوان حقیقتى قابل بقا نمى‏شناسد و میان خود و گیاه و حیوان ازاین‏جهت فرقى قائل نمى‏شود. غربى میان فکر و اعمال روحى و میان گرماى زغال سنگ از لحاظ ماهیت و جوهر تفاوتى قائل نیست؛ همه را مظاهر ماده و انرژى مى‏شناسد. از نظر غرب صحنه حیات براى همه جانداران و از آن جمله انسان میدان خونینى است که نبرد لا ینقطع زندگى آن را به وجود آورده است. اصل اساسى حاکم بر وجود جانداران و از آن جمله انسان اصل تنازع بقاست. انسان همواره مى‏کوشد خود را در این نبرد نجات دهد.
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (نظام حقوق زن در اسلام)، ج‏19، ص: 151
عدالت و نیکى و تعاون و خیرخواهى و سایر مفاهیم اخلاقى و انسانى همه مولود اصل اساسى تنازع بقا مى‏باشد و بشر این مفاهیم را به خاطر حفظ موقعیت خود ساخته و پرداخته است.
از نظر برخى فلسفه‏هاى نیرومند غربى انسان ماشینى است که محرک او جز منافع اقتصادى نیست. دین و اخلاق و فلسفه و علم و ادبیات و هنر همه رو بناهایى هستند که زیربناى آنها طرز تولید و پخش و تقسیم ثروت است؛ همه اینها جلوه‏ها و مظاهر جنبه‏هاى اقتصادى زندگى انسان است. خیر، این هم براى انسان زیاد است؛ محرک و انگیزه اصلى همه حرکتها و فعالیتهاى انسان عوامل جنسى است. اخلاق و فلسفه و علم و دین و هنر همه تجلیات و تظاهرات رقیق شده و تغییر شکل داده عامل جنسى وجود انسان است.
من نمى‏دانم اگر بناست منکر هدف داشتن خلقت باشیم و باید معتقد باشیم که طبیعت جریانات خود را کورکورانه طى مى‏کند، اگر یگانه قانون ضامن حیات انواع جاندارها تنازع بقا و انتخاب اصلح و تغییرات کاملًا تصادفى است و بقا و موجودیت انسان مولود تغییرات تصادفى و بى‏هدف و یک سلسله جنایات چند میلیون سالى است که اجداد وى نسبت به انواع دیگر روا داشته تا امروز به این شکل باقى مانده است، اگر بناست معتقد باشیم که انسان خود نمونه‏اى است از ماشینهایى که اکنون خود به دست خود مى‏سازد، اگر بناست اعتقاد به روح و اصالت و بقاى آن خودخواهى و اغراق و مبالغه در باره خود باشد، اگر بناست انگیزه و محرک اصلى بشر در همه کارها امور اقتصادى یا جنسى یا برترى طلبى باشد، اگر بناست نیک و بد به‏طور کلى مفاهیم نسبى باشند و الهامات فطرى و وجدانى سخن یاوه شمرده شود، اگر انسان جنساً بنده شهوات و میلهاى نفسانى خود باشد و جز در برابر زور سر تسلیم خم نکند، و اگر ...
چگونه مى‏توانیم از حیثیت و شرافت انسانى و حقوق غیر قابل سلب و شخصیت قابل احترام انسان دم بزنیم و آن را اساس و پایه همه فعالیتهاى خود قرار دهیم؟!
غرب در باره انسان دچار تناقض شده است‏
در فلسفه غرب تا آنجا که ممکن بوده به حیثیت ذاتى انسان لطمه وارد شده و مقام‏ انسان‏ پایین آمده است. دنیاى غرب از طرفى انسان را از لحاظ پیدایش و عللى که او را به وجود آورده است، از لحاظ هدف دستگاه آفرینش در باره او، از لحاظ ساختمان‏
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (نظام حقوق زن در اسلام)، ج‏19، ص: 152
و تار و پود وجود و هستى‏اش، از لحاظ انگیزه و محرک اعمالش، از لحاظ وجدان و ضمیرش، تا این اندازه او را پایین آورده که گفتیم.
آنگاه اعلامیه بالابلند در باره ارزش و مقام انسان و حیثیت و کرامت و شرافت ذاتى و حقوق مقدس و غیر قابل انتقالش صادر مى‏کند و همه افراد بشر را دعوت مى‏کند که به این اعلامیه بالابلند ایمان بیاورند.
براى غرب لازم بود اول در تفسیرى که از انسان مى‏کند تجدید نظرى به عمل آورد، آنگاه اعلامیه‏هاى بالابلند در زمینه حقوق مقدس و فطرى بشر صادر کند.
من قبول دارم که همه فلاسفه غرب انسان را آن‏چنان‏که شرح داده شد تفسیر نکرده‏اند؛ عده زیادى از آنها انسان را کم و بیش آن‏چنان تفسیر کرده‏اند که شرق تفسیر مى‏کند. نظر من طرز تفکرى است که در اکثریت مردم غرب به وجود آمده و مردم جهان را تحت تأثیر قرار داده است.
اعلامیه حقوق بشر را باید کسى صادر کند که انسان را در درجه‏اى عالى‏تر از یک ترکیب مادى ماشینى مى‏بیند، انگیزه‏ها و محرکهاى انسان را منحصر به امور حیوانى و شخصى نمى‏داند، براى انسان وجدان انسانى قائل است. اعلامیه حقوق بشر را باید شرق صادر کند که به اصل «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» «1» ایمان دارد و در انسان نمونه‏اى از مظاهر الوهیت سراغ دارد. کسى باید دم از حقوق بشر بزند که در انسان آهنگ سیر و سفرى تا سرمنزل «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ‏» «2» قائل است.
اعلامیه حقوق بشر شایسته آن سیستمهاى فلسفى است که به حکم «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» «3» در سرشت انسان تمایل به نیکى قائلند.
اعلامیه حقوق بشر را باید کسى صادر کند که به سرشت بشر خوشبین است و به حکم «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ‏» «4» آن را معتدل‏ترین و کاملترین سرشتها مى‏داند.
آنچه شایسته طرز تفکر غربى در تفسیر انسان است، اعلامیه حقوق بشر نیست بلکه همان طرز رفتارى است که غرب عملًا در باره انسان روا مى‏دارد؛ یعنى کشتن همه عواطف انسانى، به بازى گرفتن ممیّزات بشرى، تقدم سرمایه بر انسان، اولویت‏
______________________________
 (1). بقره/ 30.
 (2). انشقاق/ 6.
 (3). شمس/ 7 و 8.
 (4). تین/ 4.
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (نظام حقوق زن در اسلام)، ج‏19، ص: 153
پول بر بشر، معبود بودن ماشین، خدایى ثروت، استثمار انسانها، قدرت بى‏نهایت سرمایه دارى، که اگر احیاناً یک نفر میلیونر ثروت خود را براى بعد از خودش به سگ محبوبش منتقل کند آن سگ احترامى ما فوق احترام انسانها پیدا مى‏کند؛ انسانها در خدمت یک سگ ثروتمند به عنوان پیشکار، منشى، دفتردار استخدام مى‏شوند و در مقابل او دست به سینه مى‏ایستند و تعظیم مى‏کنند.
غرب، هم خود را فراموش کرده و هم خداى خود را
مسأله مهم اجتماع بشر در امروز این است که بشر به تعبیر قرآن «خود» را فراموش کرده است، هم خود را فراموش کرده و هم خداى خود را. مسأله مهم این است که «خود» را تحقیر کرده است، از درون بینى و توجه به باطن و ضمیر غافل شده و توجه خویش را یکسره به دنیاى حسى و مادى محدود کرده است. هدفى براى خود جز چشیدن مادیات نمى‏بیند و نمى‏داند، خلقت را عبث مى‏انگارد، خود را انکار مى‏کند، روح خود را از دست داده است. بیشتر بدبختیهاى امروز بشر ناشى از این طرز تفکر است و متأسفانه نزدیک است جهانگیر شود و یکباره بشریت را نیست و نابود کند. این طرز تفکر در باره انسان سبب شده که هرچه تمدن توسعه پیدا مى‏کند و عظیم‏تر مى‏گردد، متمدن به سوى حقارت مى‏گراید. این طرز تفکر در باره انسان موجب گشته که انسانهاى واقعى را همواره در گذشته باید جستجو کرد و دستگاه عظیم تمدن امروز به ساختن هر چیز عالى و دست اول قادر است جز به ساختن انسان.
گاندى مى‏گوید:
 «غربى براى آن مستحق دریافت لقب خدایى زمین است که همه امکانات و موهبتهاى زمینى را مالک است. او به کارهاى زمینى قادر است که ملل دیگر آنها را در قدرت خدا مى‏دانند. لکن غربى از یک چیز عاجز است و آن تأمل در باطن خویش است. تنها این موضوع براى اثبات پوچى درخشندگى کاذب تمدن جدید کافى است.
تمدن غربى اگر غربیان را مبتلا به خوردن مشروب و توجه به اعمال جنسى نموده است، به خاطر این است که غربى به جاى «خویشتن‏جویى» در پى نسیان و هدر ساختن خویشتن است.

۱۲ خرداد ۹۸ ، ۰۵:۵۹ امیرحسین صفاریان
دنیاى غرب انسان را لگدمال کرد و کوبید و تحقیر کرد. برعکسِ گذشته که انسان را تعظیم مى‏کردند و او را مرکز عالم امکان و هدف خلقت مى‏خواندند و انسان را داراى روح ملکوتى، اشرف کائنات و اشرف مخلوقات مى‏خواندند، یکمرتبه دنیاى غرب همه این حرفها را اساساً به سُخره گرفت که انسان اشرف کائنات و اشرف مخلوقات است یعنى چه؟ انسان هدف خلقت است یعنى چه؟ انسان یک موجود آسمانى است یعنى چه؟ انسان یک موجود خیلى خیلى عادى است.
دنیاى غرب از جنبه‏هاى زیادى آن ارزشهایى را که بشر سابق براى انسان قائل بود یک‏یک انکار کرد. وقتى این موجود را به صورت یک ماشین معرفى کرد
______________________________
 (1). به تعبیر خود قرآن، آیت یعنى نشانه، یعنى چیزى که جنبه غیبى و جنبه الهى قرآن را نشان مى‏دهد و اینکه از ماوراء فکر یک بشر مادى صادر شده، و امکان نداشته که یک انسان، یک مغز متفکر هر اندازه هم متفکر باشد این طور حقایق‏شناس باشد.
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (انسان شناسى قرآن)، ج‏29، ص: 173
- ماشینى که فقط از ماشینهاى دیگرى که در دنیا وجود دارد پیچیده‏تر است- دیگر آن شرافت و قداستى که در قدیم بود تقریباً رفت، و با سقوط انسان طبعاً ملاکهاى انسانى و ارزشهاى اخلاقى و معنوى متزلزل شد. این هم که امروز هرچه کوشش مى‏کنند که این ملاکهاى انسانى را احیا و از نو زنده کنند ولى نمى‏شود، براى این است که خود انسان را قبلًا میرانده و متلاشى کرده‏اند و از ارزش انداخته‏اند.
موجودى که فقط به صورت یک ماشین است هیچ ارزش معنوى ندارد، حال ماشین هر مقدار هم عظیم و پیچیده باشد. یک «ساعت» را که همه قطعاتش فرضاً پنجاه، شصت قطعه مى‏شود، با آپولو در نظر بگیرید که فرضاً از پنج میلیون قطعه ساخته شده است. آپولو از نظر شما خیلى عظیم‏تر و مهمتر از ساعت است اما شما هرگز براى آپولو احساس قداست و شرافت نسبت به ساعت نمى‏کنید. آن هم براى شما یک ماده بى‏جانى است و هیچ ارزش معنوى ندارد.
دنیاى غرب باز برگشته و مى‏خواهد به انسان ارزش بدهد منتها با فلسفه تفکیک میان انسان و خدا، که این هم باز یک بن‏بست دیگرى است. برخلاف آنچه که قبلًا ادیان به انسان ارزش داده بودند که انسان ارزش خود را از همان ناحیه ارتباط و اتصالش با خدا- که از آنجا آمده است و به آنجا برمى‏گردد- [پیدا مى‏کرد] اینها بدون اینکه مسئله پیوند انسان با خدا را مطرح کنند مى‏خواهند به انسان ارزش بدهند و این یک فلسفه صد در صد عقیمى است. این اصالتى که امروز مى‏خواهند به انسان منهاى خدا و انسان منهاى روح بدهند- که انسان منهاى خدا، انسان منهاى روح هم مى‏شود- کارى است نشدنى و تلاشى است بیهوده.
انسان، امروز موضوع مهمى شده است، لهذا ما باید با شناسایى اسلام درباره انسان آشنا شویم و این براى ما بسیار مفید، ضرورى و لازم است.
انسان، موجودى خاکى و ملکوتى‏
در قرآن کریم درباره انسان این تعبیر آمده است که انسان موجودى است هم خاکى و هم ملکوتى. از طرفى از خاک و لجن و گل و لاى به وجود آمده و از طرف دیگر درباره او «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» «1» گفته شده است.
______________________________
 (1). حجر/ 29 و ص/ 72.
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (انسان شناسى قرآن)، ج‏29، ص: 174
از قدیم الایام این مطلب درباره انسانْ بالخصوص گفته شده که انسان در میان دو قطب متضاد واقع شده که از جانب یک قطب، به سوى بالا کشیده مى‏شود و تمایل به صعود و ترقى و تعالى در او هست، و از سوى دیگر به واسطه سرشت دیگرى که دارد تمایلى به سوى پایین در او احساس مى‏شود، که این شاید مهمترین مسئله‏اى بوده که از قدیم درباره انسان مى‏گفته‏اند.
در حدیث معروفى آمده است که خداوند فرشته را از عقل محض آفرید و حیوان را از شهوت محض- البته شهوت در اینجا به معنى اعمّ است- و انسان را آفرید و عقل و شهوت را در این موجود ترکیب کرد و درهم آمیخت و سرشتى اینچنین پدید آورد.
إنَّ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ رَکَّبَ فِى الْمَلائِکَةِ عَقْلًا بِلا شَهْوَةٍ وَ رَکَّبَ فِى الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلا عَقْلٍ وَ رَکَّبَ فى بَنِى آدَمَ کِلَیْهِمَا ... «1».
آنچه که شهوت طبعاً به دنبال خود مى‏آورد خودخواهى، حرص، طمع، جنایت و تنازع است و از آن طرف آنچه عقل- معنایش هرچه هست- به دنبال مى‏آورد فهم و درک و میل به بالاست.
همین امر موضوع مهمى در ادبیات ما شده است، مخصوصاً در ادبیات عرفانى.
مولوى همین حدیث را به شعر درآورده است‏ «2». مى‏گوید:
 
در حدیث آمد که خلّاق مجید         خلق عالم را سه گونه آفرید «3»    

به انسان که مى‏رسد همین تضاد را شرح مى‏دهد و مکرر هم درباره این تضاد در انسان صحبت مى‏کند.
 
جان گشاید سوى بالا بالها         در زده تن در زمین چنگالها «4»    

بهتر از همه حرفهایش آن تمثیل معروفى است که در این زمینه ذکر کرده است که مجنون مى‏خواست با شترى که تازه زاییده بود به سوى لیلى برود و هر وقت غافل مى‏شد شتر به طرف بچه‏اش برمى‏گشت. در ضمنِ این تمثیل مى‏گوید:
 
            
______________________________
 (1). علل الشرائع ج 1/ ص 4.
 
            

 (2). این حدیث در کتب شیعه آمده؛ نمى‏دانم در کتب اهل تسنن هم هست یا نه. چون مولوى احادیثش را معمولًا از کتب اهل سنت مى‏گرفته شاید این در کتب اهل سنت هم باشد، اگرچه او به این حرفها مقید نیست و هرجا که حدیثى پیدا کند که در نظر او معنایى عالى داشته باشد نقل مى‏کند، حال چه از طرق شیعه باشد چه از طرق سنّى.
 
            

 (3). مثنوى دفتر چهارم، ص 621.
 
            

 (4). مثنوى دفتر دوم، ص 623.
 
            

مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (انسان شناسى قرآن)، ج‏29، ص: 175
 
میل جان اندر ترقى و شرف‏         میل تن در کسب اسباب و علف‏ «1»    

طبعاً براى انسان در این تضاد، وظیفه‏اى هم هست، آن وظیفه چیست؟ آیا وظیفه این است که یکى از دو ضد را به کلى رها کند و به ضد دیگر بچسبد یا با استفاده از همین ضد و با تحت کنترل درآوردن همین ضد، یک ضد بر ضد دیگر حکومت کند؟ این مسئله دیگرى است و در این زمینه سخنان زیادى گفته شده است.
البته اگر درباره نظر قرآن بحث کنیم نمى‏گوییم چون قرآن گفته است که انسان یک موجود خاکى است و از لجن و گل و لاى به وجود آمده است و از طرف دیگر «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» «2» درباره او گفته شده است، این دلیل مى‏شود که از نظر قرآن انسان یک موجودى است که داراى دو سرشت متضاد است. این که ما مثلًا لجن را نسبت به خاک رس پست بشماریم، یک امر نسبى است یعنى الان از نظر زندگى ما سنگ و خاک بهتر است از لجن متعفّن، اما از نظر طبیعى یعنى‏نزدیک بودن به افق حیات، بسا هست که همان لجن از نظر ترکیبات شیمیایى‏اش به موجود زنده نزدیکتر باشد از این خاک رُسى که ما مى‏بینیم. ولى قطع نظر از این جهت هم- که البته این جهت را حدیث هم تأیید مى‏کند- انسان در قرآن یک موجود زشت و زیباست.
انسان، موجودى زشت و زیبا
انسان در قرآن یک موجود زشت و زیباست؛ یعنى هم به زیبایى یاد شده در حدّ اعلاى زیبایى- مقصودم از زیبایى، زیبایى ظاهرى نیست، زیبایى معنوى و قدس و شرافت است- و هم به زشتى یاد شده، آنهم در حدّ اکثرى که زشتى و انحطاط و تسفّل و پستى فرض مى‏شود. از یک طرف قرآن با تعبیرات فوق‏العاده‏اى درباره انسان بحث مى‏کند و از طرف دیگر انسان را به باد مذمت مى‏گیرد: وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا «3»، إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا «4»، وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْ‏ءٍ
______________________________
 (1). مثنوى دفتر سوم ص 535.
 (2). حجر/ 29 و ص/ 72.
 (3). اسراء/ 11.
 (4). احزاب/ 72.
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (انسان شناسى قرآن)، ج‏29، ص: 176
جَدَلًا «1»، قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ‏ «2». همان انسانى که در آیات دیگر مدح شده است، مورد سرزنش و ملامت و مذمت قرآن قرار گرفته است.
ما نخست آیاتى را که درباره مدح انسان است و در انسان‏شناسى قرآن نشان مى‏دهد که انسان مقامى بلند دارد و موجودى فوق‏العاده در طبیعت است و یک موجود عادى نیست مى‏خوانیم و بعد آیاتى را که در مورد مذمت انسان است مطرح مى‏کنیم. آنوقت ببینیم چطور مى‏شود که یک موجود هم ستایش مى‏شود و هم مذمت؟ آیا این فقط اشاره به دو سرشتى بودن انسان است یا امر دیگرى در کار است، که این را جداگانه بحث مى‏کنیم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی