نور در حرم نور

تفسیر قران در محضر حضرت معصومه سلام الله علیها

نور در حرم نور

تفسیر قران در محضر حضرت معصومه سلام الله علیها

کلمات کلیدی

آخرین نظرات

جزء 20

جمعه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۷:۴۰ ق.ظ

قارون و مال اندوزی انقلابیون در جامعه

قصص 1 تا 14: موسی ع و مبعوث شدن به پیامبری

قارون و آثار فرهنگی مخرب وی در جامعه مانور تجمل

۹۸/۰۲/۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین صفاریان

j20

نظرات  (۱۲)

. باید به خودمان و دلمان بپردازیم؛ دل ما بیش از جسم ما احتیاج به مراقبت دارد. اگر بخواهیم دل، نورانی و مهبط رحمت و هدایت الهی باشد، باید به آن بپردازیم. رها کردن دل - که به جاذبه‌ها و مغناطیسهای مادی بسرعت و آسانی قابل جذب است - خطرناک است؛ دچار خودشیفتگی، غرور و غفلت میشویم؛ احتیاج داریم که بدانیم.
در دو جای از قرآن این عبارت هست که: «ثمّ اذا خوّلناه نعمة منّا قال انّما اوتیته علی علم» - هم در سوره‌ی زمر هست و هم احتمالاً در سوره‌ی لقمان - خدا نعمتی به انسان میدهد، اما انسان از دهنده‌ی نعمت غافل میشود و تصور میکند که این خود اوست که توانسته این نعمت، این موقعیت و این فرصت را به دست آورد. عین همین عبارت درباره‌ی قارون هست که وقتی به او اعتراض کردند که این نعمتها را از خدا بدان، سهم خودت را هم ببر؛ اما آن را در راه خدا مصرف کن، او در جواب گفت: «انّما اوتیته علی علم عندی»؛ خودم به دستش آوردم، هنر خودم بود؛ این همان خطای بزرگی است که ممکن است همه‌ی ما دچارش بشویم؛ غرّه شدن به خود. عین همین قضیه، غرّه شدن به خداست. آیه‌ی شریفه: «فلا تغرّنّکم الحیاة الدّنیا و لا یغرّنّکم باللَّه الغرور» درباره‌ی غرّه شدن به خداست؛ به خدا هم غرّه نشوید.
در دعای صحیفه‌ی سجادیه میفرماید: «فالویل الدائم لمن اغترّ بک»، «ما اطول تردّده فی عقابک»، «ما ابعده عن الفرج». مغرور شدن به خدا یعنی نابحق از خدا توقع کردن؛ بدون اینکه انسان عمل صالحی را به میدان بیاورد، از خدا پاداش بخواهد؛ این که انسان بگوید، ما که بنده‌ی خوب خدا هستیم و خدا حتماً به ما کمک خواهد کرد؛ این که انسان از حلم الهی سوء استفاده کند و به گناه ادامه بدهد؛ از عذاب خدا خود را ایمن بداند؛ اینها همه غرّه شدن به خداست. امام سجاد میفرماید: خدایا! مصیبت دائمی برای آن کسی است که به تو غرّه بشود. این غرّه شدن به خدا، همان بلایی است که بر سر بنیاسرائیل آمد. خدای متعال آنها را ملت برگزیده قرار داده بود؛ اما چون به خدا غرّه شدند و وظایف خودشان را انجام ندادند، خدای متعال درباره‌ی آنها فرمود: «ضربت علیهم الذّلة و المسکنة». آنها همانهایی هستند که خدای متعال در چند جای قرآن تصریح کرده که من اینها را مردمان برگزیده قرار دادم؛ «و انّی فضّلتکم علی العالمین»؛ اما همین‌ها با عمل بد خود کاری کردند که خدای متعال درباره‌ی آنها فرمود: «ضربت علیهم الذّلة و المسکنة و باؤوا بغضب من اللَّه»، و مورد خشم الهی قرار گرفتند. غرّه شدن به خدا، این چیزها را دنبال خودش دارد. بایستی به خودمان، دلمان و جانمان و به شستشوی روانی خودمان بپردازیم و وظایف سنگین، ما را غافل نکند. البته، راه باز است؛ همین نمازهای پنجگانه، همین امکان دعا، همین نافله، همین نماز شب؛ همه از راههای به خود پرداختن است؛ این راهها را در مقابل ما باز گذاشته‌اند. اگر تنبلی نکنیم، میشود؛ آن وقت انسان اعتلاء و نورانیت پیدا میکند و کارهایش برکت پیدا میکند.
عزیزان من! من و شما بیش از مردم عادی به این مسائل احتیاج داریم. در بین این وظایف معنویای که ما به عهده داریم، من فکر کردم و دیدم امروز وظیفه‌ی «شکر»، یکی از بزرگترین وظایف ماست. گفتم چند جمله‌ای راجع به شکر صحبت کنم. آیه‌ای که تلاوت کردم، از سوره‌ی ابراهیم - «و اذ تأذّن ربّکم لأن شکرتم لازیدنّکم» - خیلی آیه‌ی مهمی است؛ هم تشویق است، هم تهدید است. اگر شکر کردید، ازدیاد نعمت دنبالش هست و برکات الهی پیدرپی خواهد رسید؛ اگر کفران کردید، عذاب خدا دنبالش است؛ بروبرگرد ندارد؛ هیچ نقطه‌ی استثنایی هم در تاریخ ندارد. اگر یک موردی را شما تصور کنید که پس چطور در فلان‌جا خدا عذاب شدید خودش را نشان نداد، این کوتاهی تحلیل است و اگر پای تحلیل به میان بیاید، معلوم خواهد شد که هیچ استثناء ندارد. «شکر» چیست؟ شکر، چند پایه‌ی اصلی دارد: اول، شناختن نعمت و توجه پیدا کردن به آن است. آفتِ اول ما این است که به نعمت توجه نمیکنیم؛ نعمت سلامت را جز بعد از مریض شدن و ناقص‌العضو شدن نمیفهمیم؛ نعمت جوانی را جز بعد از پیر شدن، درست تشخیص نمیدهیم؛ اشکال کار این است. نعمت امنیت را جز بعد از دچار شدن به ناامنی نمیفهمیم. مردم کوفه، وقتی نعمت امیرالمؤمنین را فهمیدند، که حجاج بالای سرشان آمد؛ مردم مدینه نعمت وجود امیرالمؤمنین و امام حسن را آن روز فهمیدند، که مسلم‌بن‌عقبه بالای سرشان آمد، قتل‌عامشان کرد، زنهاشان را بیناموس کرد، بعد هم گفت همه‌تان باید اقرار کنید که برده‌ی یزید هستید. مردم یکی یکی آمدند و جلویش اقرار کردند و هر کس اقرار نکرد، گردنش را زد. آن مردم، آن وقت فهمیدند که حکومت امیرالمؤمنین و حکومت امن و امان و حکومت احترام و تکریمِ به مردم در دورانِ قبل، چقدر ارزش داشته است. دوم، نعمت را از او دانستن. سوم، از خدا سپاسگزار بودن. نه اینکه بگوییم نعمت را خدا داده و وظیفه‌اش بوده که بدهد؛ نه، بلکه بدهکار بودن در مقابل خدای متعال. و چهارم، این نعمت را به کار گرفتن؛ مثل یک پلّکان. وقتی نعمتی را به شما میدهند، این پله‌ای از یک نردبان است که پایتان را روی آن گذاشته‌اید، تا بالا بروید؛ حالا نوبت پله‌ی بعدی است. اگر دسترسی به پله‌ی بعدی پیدا کرده‌اید، پس این هم یک نعمت است؛ از آن استفاده کنید و پایتان را روی آن بگذارید و بروید بالا. آن کسی که دسترسی به پلّکانِ نردبان پیدا میکند، اما پایش را روی آن نمیگذارد، شکر نکرده است. شما ببینید خود این شکر با این ارکان، چه نعمت بزرگ خدایی است. امام حسین (علیه‌السلام) در دعای عرفه عرض میکند که من اگر هر کدام از نعمتهای تو را شکر کنم، خود آن شکر، یک نعمت است؛ پس من اگر تا آخر دهر زنده بمانم، با همه‌ی وجودم گواهی میدهم که شکر یک نعمت تو را نمیتوانم به‌جا بیاورم؛ چون همین که آن نعمت را شکر کنم، خود اینکه توفیق شکر پیدا کرده‌ام، یک نعمت دیگر است و باید آن را شکر کنم و همین‌طور تسلسل پیدا میکند تا ابد.
 میفرماید: «و انفقوا فی سبیل الله و لا تلقوا بایدیکم الی التّهلکة»؛ یعنی در راه خدا انفاق کنید و به دست خودتان، خودتان را در هلاکت نیندازید. که یک روایتی در بعضی از تفاسیر نقل کردند در ذیل این آیه که در یکی از جنگهای مسلمین با روم که ابوایوب انصاری صحابی پیغمبر اکرم هم در آن شرکت داشت، یکی از سربازان اسلام که مرد متهور و شجاعی بود، رفت به میدان و جنگید و در صفوف دشمن رخنه کرد تا اینکه رفت به قلب دشمن. عده‌ای که در این طرف او را نگاه میکردند، فریادشان بلند شد که: «سبحان الله القی بنفسه الی التّهلکة»؛ این شخص خودش را به هلاکت انداخت، یعنی اشاره‌ی به آیه‌ی قرآن که: «و لا تلقوا بایدیکم الی التّهلکة». حالا حساسیت یک مسلمان قرآن‌شناس را اینجا ببینید که چقدر زیاد است. ابوایوب انصاری در آنجا حاضر بود، دید اینها دارند در معنای «و لا تلقوا بایدیکم الی التّهلکة» اشتباه میکنند و فکر میکنند معنای اینکه نباید انسان خود را به دست خود در هلاکت بیندازد، این است که نباید به قلب لشگر دشمن بزند و دارند این جوان مسلمان شجاع را به خاطر شجاعتش محکوم میکنند؛ فریادش بلند شد، گفت ساکت باشید، این آیه درباره‌ی ما نازل شد. ما آنجا بودیم و میدانیم که این آیه برای چه نازل شد. ماجرا این بود که وقتی اسلام بعد از گذشت چند سالی بعد از هجرت یک عزتی پیدا کرد و یاوران اسلام زیاد شدند، ما که انصار بودیم با خودمان فکر کردیم که خب، روز اول مهاجرین محتاج به کمک ما بودند، ما آنها را کمک میکردیم و به مصارف جامعه‌ی اسلامی مدد میرساندیم. امروز دیگر خوب است ما یک قدری به خودمان برسیم، برویم سراغ کسب و کارمان و ترمیم خرابیهامان و تهیه‌ی لوازم زندگی به قدر یک زندگی مرفه و از جهاد در راه خدا و از انفاق در راه خدا غافل میشدیم. این آیه نازل شد، به ما گفت: «و انفقوا فی سبیل الله»؛ در راه خدا انفاق کنید، «و لا تلقوا بایدیکم الی التّهلکة»؛ خودتان در تهلکه نیندازید با این فکر غلط، با این تصوری که دیگر حالا ما کار خودمان را کردیم، خوب است یک قدری هم به خودمان بپردازیم و برسیم. «فتهلکة فی الاقامة فی المال و الولد»؛ ابوایوب انصاری گفت: تهلکه در این است که مسلمان پابند مال خود و زندگی خود و خانواده‌ی خود بشود و از تکلیف الهی که جهاد و انفاق هست، غافل بشود. تهلکه این نیست که انسان شجاعی با دشمن خدا مقابله کند، اگرچه جانش به خطر بیفتد. این برداشت مسلمان صدر اسلام از آیه‌ی «و انفقوا فی سبیل الله و لا تلقوا بایدیکم الی التّهلکة» است.

 آن مسئله‌ای که در باب انفاق باید مورد توجه قرار بگیرد و من خیلی گذرا از آن عبور میکنم تا به آیاتی که یادداشت کردم برسم، این است که برای رفع فقر در جامعه، برای پر کردن خلأهای مالی در جامعه، برای شریک کردن همه‌ی آحاد مردم در اداره‌ی جامعه، بهترین راه و موفقترین وسائل، همان وسیله و راهی است که اسلام معین کرده. یعنی اینکه کسانی که تمکن دارند، به هر اندازه‌ای که تمکن دارند، به مخارج عمومی، به مصارف عمومی کمک کنند که یکی از آنها کمک به فقراست، اما منحصر در کمک به فقرا هم نیست. این نمیشود که در جامعه‌ی اسلامی کسانی کسب مال و ثروت بکنند و تصور بکنند که آنچه دارند، «انّما اوتیتوه علی علم»،(۴) حرف قارون را بزنند. قارون وقتی میگفتند این اموال را جمع میکنی، میگفت من با زیرکی خودم، با دانائی خودم، با کوشش و تلاش خودم به دست آوردم، ناز شصتم. این فکر، فکر غلطی است که کسی بگوید آنچه من به دست آوردم، با تلاش و زیرکی و هوشیاری خودم بوده، پس ناز شصتم. نه، مسئله این نیست در منطق اسلام، مسئله این است که همه موظفند به نیازهای اجتماعی کمک کنند. اگر در همین جامعه‌ی کنونی ما رفع فقر در جامعه با یک برنامه‌ریزی به وسیله‌ی کمکهای مردمی مورد توجه قرار بگیرد، مطمئناً در طول چند سالی وضعیت جامعه و چهره‌ی کشور عوض خواهد شد و در همه جای دنیا همین جور است. البته در مقیاس جهانی هم بین کشورهای فقیر و غنی مسائلی از همین قبیل و حادتر از این وجود دارد که حالا او از محل بحث ما خارج است؛ ما در چهارچوب جامعه‌ی خودمان بحث میکنیم. پس برای اینکه در جامعه تعادل ثروت به وجود بیاید، جامعه دو قطبی از لحاظ ثروت نشود، اسراف و فساد مالی به وجود نیاید، فقر به وجود نیاید، بهترین راه و موفقترین شیوه‌ها همین شیوه‌ی انفاق است. شما لذا میبینید که در قرآن آیات متعددی، ده‌ها آیه درباره‌ی انفاق هست و برای راه‌های مختلف، از جمله برای جهاد فی سبیل الله که گمان میکنم هفت تا، هشت تا آیه در قرآن، جهاد با مال را در کنار جهاد با جان قرار داده. همچنانی که جهاد با نفس واجب است، پس جهاد با مال هم واجب است. «و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم»؛(۵) هم مال و هم جان، در یک ردیف، در یک طراز، با یک لحن مورد توجه قرار گرفته.
دو چیز را با هم نباید مخلوط کرد. یکی، تولید ثروت است. کسی فعالیت کند به شکل صحیحی و ثروت تولید کند. یکی، نحوه‌ی تولید و نحوه‌ی استفاده است. بخش اول قضیه، چیز مطلوبی است؛ چون هر ثروتی که در جامعه تولید میشود، به معنای ثروتمند شدن مجموع جامعه است. بخش دوم که بخش حساس است، این است که چگونگی تولید مورد توجه قرار بگیرد؛ از راههای غیرقانونی، با استفاده‌ی از تقلبات و تخلفات نباشد؛ مصرف او، مصرف نامطلوبی از نظر شرع نباشد؛ بتواند مثل خونی در رگهای جامعه جریان پیدا کند؛ صرف در فساد نباشد. این آیه‌ی شریفه را ملاحظه کنید - سوره‌ی قصص، آیات مربوط به قارون - قارون یک نمونه‌ی کامل و یک ثروتمند نامطلوب از نظر اسلام و قرآن و شرع و همه است. از قول قوم قارون، (یا بزرگان و متدینین بنیاسرائیل، یا حضرت موسی) قرآن نقل میکند؛ «قال له قومه» - این حرفها از آدمهای عامی و معمولی نیست؛ بنابراین حرفهای معتبری است؛ علاوه بر اینکه خودِ قرآن این حرفها را تقریر میکند؛ یعنی بیان و اثبات میکند - که به او میگویند: «و ابتغ فیما اتاک الله دار الأخرة»؛ آنچه که خدا به تو داد، این را وسیله‌ی به دست آوردنِ آخرت قرار بده. در روایات ما هم هست: «نعم العون الدّنیا علی الأخرة»؛ از این ثروت برای آباد کردن آخرتت استفاده کن.

توصیه‌ی دوم: «و لا تنس نصیبک من الدّنیا»؛ سهم خودت را هم فراموش نکن. خود تو هم سهمی داری، نصیبی داری؛ آن را هم ما نمیگوییم که استفاده نکن؛ خودت بهره‌مند نشو از این ثروت؛ نه، بهره‌مند هم بشو؛ مانعی ندارد.

سوم: «و أحسن کما أحسن الله إلیک»؛ خدا به تو این ثروت را داده؛ تو هم وسیله‌ای بشو که بتوانی این ثروت را به دست مردمی که نیازمندند، برسانی. یعنی سهمی از این را به مردم بده.

چهارم: «و لا تبغ الفساد فی الأرض»؛ فساد ایجاد نکن. آفت ثروت که باید از آن جلوگیری کرد، ایجاد فساد است. مترف نشو. به او نمیگویند ثروت جمع نکن، یا از این ثروتی که داری، برای ازدیاد آن استفاده نکن؛ یا آن را به کار تولید و سازندگی و تجارت نزن؛ میگویند سوءاستفاده نکن؛ از این ثروتت استفاده‌ی خوب بکن، که بهترین استفاده این است که آخرتت را با این آباد کنی. نصیب خودت را هم داشته باش؛ سهم خودت را هم داشته باش. منطق اسلام این است.

شما در کتابها خوانده‌اید، از اهل منبر و خطبا هم زیاد شنیده‌اید که امیرالمؤمنین اوقاف زیادی دارد. گفت: «لا وقف إلّا فی ملک». کسی که مالک نباشد، که نمیتواند وقف کند. این اوقاف، املاک امیرالمؤمنین بود. امیرالمؤمنین این املاک را به ارث که نبرده بود، با کار خودش تولید کرده بود. در آن وضعیت کم آبی، امیرالمؤمنین چاه میزد، آب بیرون میآورد، مزرعه درست میکرد، آباد میکرد، بعد وقف میکرد. بعضی از اوقاف امیرالمؤمنین، قرنها مانده. پیداست چیزهای ریشه‌دار و مهمی بوده است. به‌هرحال، تولید ثروت چیز خوبی است. اگر چنانچه در این تولید ثروت، قصد صرف او برای کار خیر، برای پیشرفت کشور، برای کمک به محرومان باشد، حسنه هم هست، ثواب هم دارد.

اگر از من سؤال کنند کسی ثروتی تولید کند برای اینکه بیست نفر یا صد نفر انسان را که زندگیشان سرشار از محرومیت است، به نوا برساند، یا مثلاً فرض بفرمایید که پنجاه نفر را که در فلان شهر زندگی میکنند و در آرزوی یک بار زیارت قبر مطهر علی‌بن‌موسیالرضا در حسرتند و نتوانستند بروند، اینها را با ثروتش به زیارت ببرد، این بهتر است یا با همین پولی که میخواهد با آن تولید ثروت کند، ده سال پشت سر هم عمره برود، بنده به طور قطع و یقین و بدون هیچ تردید خواهم گفت اولی مقدم است. حالا هر سال عمره نرود. تولید ثروت فینفسه ممدوح است؛ اگر با نیت کمک باشد، آن وقت حسنه‌ی الهی هم هست؛ اجر الهی و اخروی هم دارد.
 جواب قارون در مواجهه با حضرت موسی (علیه‌السلام)
ماجرای حضرت موسی (علیه‌السلام) از آن ماجراهای عبرت‌آمیز و عجیب تاریخ است. درباره‌ی این ماجرا هرچه بگویم تمام نمی‌شود. واقعاً قرآن گنجینه‌ی عظیمی از تجربه‌ی موسوی برای ماست. در این ماجرای عجیب، یکی از نقاط برجسته، خراب و فاسد شدنِ کسانی از همراهان موسی علیه‌السّلام است که از همراهیِ او برگشتند. من این‌ها را عرض می‌کنم تا کسانی که اهل تأمّل در آیات قرآنند، دنبالش بروند.
در قرآن چند مورد از این مسائل داریم که یکی مربوط به سامری است، (۱) یکی مربوط به قارون است (۲) و یکی هم مربوط به کسانی است که از رفتن به داخل ارض مقدسّه استنکاف کردند. (۳) این‌ها مصادیق رجعت و ارتداد است. قارونِ مبغوضِ خبیثِ ملعونِ الهی، آن قدر انسان بدی است که قرآن کریم بخشی را به او اختصاص داده است. مشکل قارون این‌جاست که وقتی حضرت موسی علیه‌السّلام به او می‌فرماید «اموالی را که تو به دست آوردی، زینت است» و به نصیحت وی می‌پردازد، در جواب آن حضرت می‌گوید: «انما اوتیتهُ علی علم»؛ (۴) من آگاه و عالم و توانا بودم.» به تعبیر امروزی: «هوش و ذکاوت داشتم، زرنگی داشتم، سیاست بلد بودم. ناز شستم که این اموال را از این راه‌ها به دست آوردم. به کسی مربوط نیست!» او نمی‌فهمید که اموال را خدا داده بود. کمااین‌که جان را خدا به انسان می‌دهد، فرزند را خدا به انسان می‌دهد، دین را خدا به انسان می‌دهد و همه چیز مالِ خداست.
ای انسان نادان! چرا سرکشی می‌کنی؟! چرا اشتباه می‌کنی و می‌گویی «منم که این مال را به دست آوردم»؟! «من» کیست؟! خدای متعال به مبارزان فداکاری که به میدان جنگ رفتند؛ جان‌هایشان را در مقابل تیرهای دشمن سپر کردند؛ جنگیدند و بینی دشمن را به خاک مالیدند و نهایتاً دشمن را شکست دادند، می‌گوید: «و ما رمیت اذ رمیت و لکن اللَّه رمی» (۵) این تیری که تو قبلاً نحوه‌ی انداختنش را یاد گرفتی، سپس نشانه گرفتی، دقّت کردی و زدی تا این‌که به هدف خورد، کارِ تو نبود. تو آن را به هدف نزدی، بلکه خدا زد. نیروی من هم مالِ خداست، اراده‌ی من هم مالِ خداست. دقّت نظر من هم مالِ خداست. اصلاً هر چه دارم مالِ خداست. آن وقت در مقابل این قدرتِ مالکِ محیطِ مدبّری که همه چیز من در قبضه‌ی قدرت اوست، گردن بالا بگیرم و بگویم «من»!؟ این، آن نقطه‌ی فسادِ بشری است. هر جا این باشد، بد است و موجب فساد می‌شود.(۶)
مغرور شدن ملت‌ها و مسؤولان ملت‌ها همیشه مایه‌ی سرنگون شدن و سقوط آن‌ها شده است. هیچ‌کس نگوید «من» کردم. خدای متعال در قرآن با لحن استهزاءآمیزِ نافذِ خود می‌گوید که قارون گفت: «قال انّما اوتیته علی علم عندی» من خودم بودم که با توانایی خودم توانستم به این نقطه برسم! خدای متعال او را در اعماق زمین سرنگون کرد. ما باید تلاش کنیم؛ ما باید مجاهدت کنیم. هیچ ملتی بدون مجاهدت، بدون تلاش، بدون ابتکار، بدون نوآوری، بدون فتح مراحل گوناگون پیشرفت، به جایی نمی‌رسد؛ اما برکت از خداست، توفیق از خداست.(۷)

 نعمت را از خدا بدانیم
به تواناییهای خود و آنچه به نظر ما قدرت ماست، تکیه‌ی استقلالی و ذاتی نکنیم؛ از خدا کمک بخواهیم و خود را محتاج او بدانیم مثل قارون و بعضی امّتهای گذشته نگوییم: «انّما اوتیته علی علمٍ عندی»؛ این غلط است. کمک را همیشه از خدا بخواهیم؛ راه را هم به سوی او باز بدانیم. راه همه‌ی ما به سوی خدا باز است.(۸)
حقیقت شکر این است که انسان نعمت را از خدا بداند. نه این‌که به زبان بگوید؛ با همه‌ی وجود باور کند که آنچه از نعمت در اختیار اوست، از سوی خداست. این طور نباشد که خیال کند، اوست که این نعمت را برای خود فراهم کرده است. این، جلب غضب و حرمان از نعمت الهی را فراهم خواهد کرد که «انما اوتیته علی علم». اگر بگویم که خودم این دانایی‌ها و این تمکّن‌ها را به دست آورده‌ام، غلط است. قرآن این‌طور می‌فرماید که «ما اصابک من حسنة فمن اللَّه»؛ (۹) هر حادثه‌ی نیکو که به شما می‌رسد، از خداست. «ما بکم من نعمة فمن‌اللَّه»؛ (۱۰) هر نعمتی که دارید، از سوی خداست. در دعا هم به ما یاد داده‌اند که به خدای متعال عرض کنیم: «ما بنا من نعمة فمنک وحدک لاشریک لک لا اله الّا انت»؛ (۱۱) هر نعمتی که ما در اختیار داریم، از توست. حدّاکثر این است که ما بتوانیم خود را قابل نعمت و حافظ نعمت خدا کنیم.(۱۲)
در دو جای از قرآن این عبارت هست که: «ثمّ اذا خوّلناه نعمة منّا قال انّما اوتیته علی علم» (۱۳) - هم در سوره‌ی زمر هست و هم احتمالاً در سوره‌ی لقمان - خدا نعمتی به انسان می‌دهد، اما انسان از دهنده‌ی نعمت غافل می‌شود و تصور می‌کند که این خود اوست که توانسته این نعمت، این موقعیت و این فرصت را به دست آورد. عین همین عبارت درباره‌ی قارونهست که وقتی به او اعتراض کردند که این نعمت‌ها را از خدا بدان، سهم خودت را هم ببر؛ اما آن را در راه خدا مصرف کن، او در جواب گفت: «انّما اوتیته علی علم عندی»؛ خودم به دستش آوردم، هنر خودم بود؛ این‌‌ همان خطای بزرگی است که ممکن است همه‌ی ما دچارش بشویم؛ غرّه شدن به خود. عین همین قضیه، غرّه شدن به خداست. آیه‌ی شریفه: «فلا تغرّنّکم الحیاة الدّنیا و لا یغرّنّکم باللَّه الغرور» (۱۴) درباره‌ی غرّه شدن به خداست؛ به خدا هم غرّه نشوید.(۱۵)

برخورد با متخلفان حتی با اقوام و برادرخود!

6-هنگامی که گزارش فساد و اختلاس 30 هزار درهمی منذر بن جارود عبدی یکی از کارگزاران آن حضرت به ایشان رسید، او را عزل کرد، سی هزار درهم را پس گرفت و به او نوشت «شایستگی این را نداری که در جمع آوری بیت المال به تو اعتماد شود» (نهج البلاغه - نامه 71) و یا آن بزرگوار در فرمانی به مالک اشتر می فرماید: «ثمّ تفقّد أعمالهم و ابْعَثِ العیونَ...- با فرستادن مأموران مخفی مواظب کارگزاران خود باش، چنانچه یکی از آنان، دست به خیانتی زد، بدون تأخیر، خیانتکار را کیفر ده، آنگاه وی را در مقام خواری و مذلت بنشان و داغ خیانت بر پیشانی او بگذار و طوق رسوایی بر گردنش بیفکن!». نامه های فراوانی از علی(ع) در نهج البلاغه وجود دارد که در آنها به کارگزارانش که در معرض اتهام حیف و میل بیت المال بودند، نوشته: « تو در نزد من خوار و زبون و کم ارزش و بی مقدار خواهی شد.» (نامه 43) و «چنان بر تو سخت می گیرم که در زندگی حقیر و ضعیف شوی » (نامه 20). ماجرای گذاشتن آتش گداخته در دست برادرش عقیل برای درخواست اندکی ناچیز از بیت المال، بیش از حقش، و ماجرای برخورد با علی ابن رافع که گردن بندی از بیت المال به دخترش به امانت داده بود، نیاز به توضیح ندارد.

مصلحت گرایی بر مدار اشرافیگری!

7-یکی از بدعت هایی که علی(ع) با آن به مبارزه برخاست، مصلحت اندیشی در برابر احکام خدا بود. مرحوم شرف الدین در کتاب «اجتهاد در مقابل نص»، مصادیق فراوانی را ذکر کرده که چگونه برخی از اصحاب و خلفا، براساس تشخیص خود تحت عنوان مصلحت گرایی بر مدار اشرافیگری عمل می کردند. قاطعیت علی (ع) موجب شد برخی سیاست مداران از جمله مغیرة بن شعبه نگران مصلحتِ نظام و حکومتِ علی و رای و بیعت سران و متنفذان جامعه شوند. آنان به علی(ع) پیشنهاد دادند برخی کارگزاران فاسد از جمله معاویة و عبد اللّه بن عامر را برکنار نکن تا آنها بیعت کنند. اما امام با چهره ای برآشفته از این پیشنهاد، بر سر آنها فریاد زد: «به خدا سوگند، ساعتی هم آنها را مسئولیت نمی دهم و با این پیشنهاد در دینم نیرنگ وارد مکنید و در کارم پستی روا مدارید».

قاطعیت و صراحت، در برابر غارتگران بیت المال

8-دوران حکومت چهار سال و نه ماهِ امیرالمؤمنین (ع) دوران مبارزه با فرهنگ اشرافیگری جاهلیت بود که بعد از رحلت پیامبر اسلام دوباره به جامعه برگشته بود. امام علی (ع) با تمام وجود و بدون ملاحظهِ روش های معمول گذشته، با قاطعیت و صراحت، جلوی تمام غارتگران بیت المال ایستاد و عدالت را تحقق بخشید، هر چند خود شهید عدالت شد. اما علی(ع) در این مبارزه اهل زد و بندهای سیاسی- اقتصادی پشت پرده نبود «وَ لا تُخالِطوُنی بِالمُصانِعَة - با من با ساخت و پاخت و تبانی معاشرت نکنید»( خطبه 216).

حقوق های نجومی پرداخت و دریافت! کدام یک مقصر هر دو یا؟!

9-حال آیا اگر دولت و دیگر قوا با مدیران متخلف براساس سیره و روش مولا علی(ع) برخورد می کردند، هیچ وزیر و مدیری به خود جرأت می داد که حقوق های نجومی پرداخت و یا دریافت کند؟

دستان ناپاک امانت داران بزرگ بیت المال؟!

10-یکی از مسایل و موضوعات مهم در مبارزه با فساد و غارت بیت المال و در شرایط کنونی برخورد با حقوق های نجومی از نگاه مولا علی(ع) این است که مبارزه با فساد و حقوق های نجومی «دستان پاک» می خواهد و کسانی که حتی شائبه رانت خوری و دریافت پاداش های نجومی را داشته باشند، نمی توانند مسئول چنین امر مهمی شوند، چه برسد که اسناد فساد آنها فاش شده باشد!. علی(ع) در این خصوص تاکید میکند: «لایُقیم أمرُ الله إلاّ مَن لا یُصانِع...- امر خدا را هرگز نمی تواند اقامه کند جز کسی که اهل سازش و زد و بند با مفسدان و دشمنان نباشد». وقتی دستان متولیان مبارزه با فساد ناپاک باشد، چنین دستان آلوده ای، کسانی را که شکم های خود را از بیت المال پر کرده اند، «امانتدار بزرگ بیت المال» می خوانند و می گویند: «پرداخت های حقوق های نجومی برای مقابله با فسادهای بیشتر، ضروری است و برخورد با حقوق های نجومی خود موجب فساد می شود»!. سبحان الله! این توجیهات تداعی کننده سخنان پدر معنوی این جماعت اشرافی است که می گفت برای ساختن یک سد، حیف و میل صدها میلیون تومان و برای توسعه، له شدن مردم اشکالی ندارد!!!.

زندگی حیوانی و اشرافی گری ممنوع!

11-اگر می خواهیم دچار سرنوشت اشرافی گری بعد از رحلت پیامبر نشویم، باید هشدارهای رهبر معظم انقلاب را جدی بگیریم، رهبر معظم انقلاب در سخنرانی اخیرشان به مسئولان هشدار دادند: « جلوی این فسادها و این زیاده خواهی ها و زیاده خوری ها و این حقوق های گزاف را بگیرید، بایستی فراگیر و دنبال شود، باید رها نشود.جلوی اشرافی گری باید گرفته بشود- 11 / 5 / 95».

رهبر معظم انقلاب سال ها قبل از این نیز به پدران معنوی این قوم اشرافی هشدار داده بودند: «مگر مردم کورند؟. آقایان! مگر مردم نمی بینند که ما چگونه زندگی می کنیم؟ نمی شود ما در زندگی مادّی مثل حیوان بچریم و بغلتیم... مثل اشراف عروسی بگیریم، مثل اشراف خانه درست کنیم!. ..از آیه شریفه «و اذا اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها» بترسیم. اندازه نگه دارید. اینها ما را از مردم دور می کند. مردم رودربایستی ندارند؛ خدا هم با کسی رودربایستی ندارد.

کتاب  تاریخ انبیاء (از آدم خلیفة اللّه (ع) تا خاتم رسول اللّه (ص)) 
دشمنی قارون با موسی علیه السلام
دشمنی قارون با موسی علیه السلام

قارون پسر عموی موسی بود و نام اصلی او (یصهر بن ناهث) بود. او از نظر ثروت بر همه برتری داشت و تورات را بهتر از همه می دانست و به کیمیاگری نیز آشنا بود، او بر جای گنجهای یوسف آگاهی داشت.

موسی به هنگام حضور در مصر، قارون را حاکم بنی اسرائیل کرد. ولی قارون بر آنها ظلم می کرد. کلیدهای گنجهای قارون بقدری زیاد بود که با شصت استر آنها را حمل می کرد. سنگینی کلیدهای آهنی بقدری زیاد بود که مجبور می شد آنها را از چوب بسازد.

هنگامی که قارون از میان مردم عبور می کرد چهار هزار اسب سوار به همراه سه هزار کنیز سیمین تن او را همراهی می کردند. از طرفی موسی هارون را رئیس کشتارگاه و بیت القربان کرده بود تا قوم هدایای خود را برای قربانی نزد او بسپارند. قارون از این امتیازی

[173]

که هارون داشت به موسی شکایت کرد و خواست خود رئیس آنجا باشد. موسی گفت؛ این مسئولیت به امر خدا به هارون بخشیده شده است و برای اینکه این گفته را ثابت کند چوبدستی های مختلفی را از دیگران به هم بست و داخل عبادتگاه گذاشت صبح که شد همه دیدند که فقط بر عصای هارون برگهای سبز روییده است.

با این وجود قارون موسی را به جادوگری متهم کرد ولی موسی باز با او مدارا کرد و در دادن زکات به او تخفیفات زیاد داد. اما قارون همین مقدار اندک که در مقابل هر هزار دینار یک دینار بود. را هم نپرداخت

فرهنگ جاهلیتِ اشرافی گری و حقوق های نجومی

1-رسول خدا(ص) فرمود: «إذا وُسِّدَ الاَمرُ الی غَیرِ اَهلِهِ فانتَظِرالسَّاعَة: آنگاه که کار به دست نااهل سپرده شود، منتظر قیامت و هلاکت باشید.». «فَلیسَت تصْلح الرّعیة الا بِصَلاح الولاة وَ لا تَصْلح الولاة الا بِاستقامة الرَّعیة: پس مردم صالح نمی شوند مگر به اصلاح زمامداران، و زمامداران صالح نمی شوند مگر با استقامت مردم» (خطبه 216 امیرالمومنین(ع)- این هشدارهای پیامبر اسلام(ص) و امیرالمومنین(ع) برای هدایت جامعه اسلامی و برقراری عدالت، انگار نیاز امروز جامعه ماست. اگر جلوی دست اندازی به اموال عمومی و غارتگری بیت المال توسط برخی مدیرانی که مستی اشرافیگری وجود آنها را فرا گرفته، گرفته نشود، حسب تذکرات رهبر معظم انقلاب که بر گرفته از این هشدارهاست، فرهنگ جاهلیتِ اشرافی گری به جامعه سرریز خواهد کرد و کشور را در معرض تهدید قرار خواهد داد. اما آنچه که می تواند جلوی این تهدید را بگیرد، براساس فرمایش مولا علی(ع) مطالبه مردم و افکارعمومی از مسئولان برای پیگیری و برخورد قاطع با غاصبان اموال عمومی و ثروت های بادآورده از جمله حقوق های نجومی، و مقاومت مردم بر این مطالبه خود است.

قارون بن یصهر بن قاهت» از بنی ‌اسرائیل و از نزدیکان حضرت موسی(پسر عمو، یا پسر خاله) بود. بیشتر اندیشمندان او را پسر عموی موسی(ع) می ‌دانند.
قرآن کریم قارون را به دلیل تکبر و مال ‌پرستی و خودداری از پذیرش دستورات دینی، در ردیف متکبرانی؛ مانند فرعون و هامان قرار می‌دهد. در این کتاب مقدس به اصل ماجرای بلعیده شدن او و ثروتش در زمین اشاره شده، اما در پاره ‌ای از روایات، جزئیات بیشتری از این حادثه نقل شده است.
 

پاسخ تفصیلی

«قارون بن یصهر بن قاهت»[۱] از بنی ‌اسرائیل و از نزدیکان حضرت موسی(پسر عمو،[۲] یا پسر خاله[۳]) بود. بر اساس نقل ابن کثیر، بیشتر اندیشمندان او را پسر عموی موسی(ع) می ‌دانند.[۴]
به نظر می ‌رسد قارون در نزد فرعون مقام ویژه ‌ای داشت؛
[۵] و بر اساس نقلی عامل و کارگزار فرعون بر بنی ‌اسرائیل بود.[۶]
در سه سوره از قرآن نام قارون آمده است.
[۷] در بخشی از آیات سوره قصص سخن از درگیری بنی ‌اسرائیل با این مرد ثروت ‌مند و سرکش به میان آمده، قارونی که مظهر ثروت آمیخته با کبر و غرور و طغیان بود؛ همان ‌طور که قرآن درباره ثروت قارون و طغیان او چنین می ‌گوید: «قارون از قوم موسى بود، اما بر آنان ستم کرد، ما آن ‌قدر از گنج ‌ها به او داده بودیم که حمل کلیدهاى آن براى یک گروه زورمند مشکل بود! [به خاطر آورید] هنگامى را که قومش به او گفتند: این همه شادى مغرورانه مکن، که خداوند شادی ‌کنندگان مغرور را دوست نمی ‌دارد».[۸]
در میان بنی ‌اسرائیل افراد متعهد و دلسوزی وجود داشتند که از نگران نتایج و آثار تکبر و مال اندوزی قارون هم برای خودش و هم برای دیگران بوده و به نصیحتش می ‌پرداختند:
«و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب و بهره ‌ات را از دنیا فراموش مکن و همان ‌گونه که خدا به تو نیکى کرده نیکى کن و هرگز در زمین در جست ‌وجوى فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد».
[۹]
اما قارون در پاسخ می ‌گفت: «این ثروت را به ‌وسیله دانشی که نزد من است به دست آوردم».
[۱۰]
برخی از مفسّران، علم قارون را به کاردانی و مهارت تفسیر کرده ‌اند.
[۱۱] برخی دیگر از مفسران این علم را چند چیز می ‌دانند: ۱٫ علم تورات، ۲٫ علم انواع تجارت و کشاورزی و سایر مکاسب، ۳٫ علم کیمیا.[۱۲]
به هرحال، خداوند برای هدایت این متکبر دنیاپرست، پیامبر زمانش (حضرت موسی) را به سویش فرستاد:
«ما موسی را با آیات خود و دلیل روشن فرستادیم به سوی فرعون و هامان و قارون، ولی آنها گفتند او ساحری بسیار دروغ ‌گو است».
[۱۳]
سرانجام قارون این شد که؛
«ما، او و خانه ‌اش را در زمین فرو بردیم و گروهی نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کنند و خود نیز نمی ‌توانست خویشتن را یاری دهد».
[۱۴]
«و قارون و فرعون و هامان را [هم هلاک کردیم‏]. و براستى موسى براى آنان دلایل آشکار آورد، [ولى آنها] در آن سرزمین سرکشى نمودند و [با این همه بر ما] پیشى نجستند».
[۱۵]

یادکرد قرآن از قارون

نام قارون 4 بار در سه سوره از قرآن آمده است. در بخشی از آیات سوره قصص سخن از درگیری بنی اسرائیل با این مرد ثروتمند و سرکش به میان آمده، قارونی که مظهر ثروت آمیخته با کبر و غرور و طغیان بود.

حضرت موسی علیه السلام در طول زندگی خود با سه قدرت طاغوتی تجاوزگر مبارزه کرد: فرعون که مظهر قدرت حکومت بود و قارون که مظهر ثروت بود و سامری که مظهر صنعت و فریب و اغفال بود. (گر چه مهمترین مبارزه موسی علیه السلام با قدرت حکومت است ولی دو مبارزه اخیر نیز برای خود واجد اهمیت و محتوی درسهای آموزنده و بزرگ است).

قارون از نظر اطلاعات و آگاهی، معلومات قابل توجهی از تورات داشت، نخست در صف مؤمنان بود ولی ضعف ایمان و غرور و ثروت و کمی ظرفیت، او را به آغوش کفر کشانید.

قرآن درباره ثروت قارون چنین می گوید: «إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِن قَوْمِ مُوسیَ‌ فَبَغَی‌ عَلَیْهِمْ وَ ءَاتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُوْلیِ الْقُوَّةِ...‌»؛[۳]قارون از قوم موسی علیه السلام بود اما بر آنان ستم کرد، ما آنقدر از گنجها به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود...

بعضی از مفسرین گفته‌اند: مراد از «مفاتح» کلید گنجینه‌هاست،[۴] برخی دیگر قائلند، «مفاتح» خود گنجینه‌هاست.[۵]

به هر حال منظور هر کدام که باشد گویای ثروت فراوان قارون است. در میان بنی اسرائیل افراد متعهد و دلسوزی وجود داشت که از تکبر و مال اندوزی او بر حال خودش و دیگران نگران بودند و در صدد نصیحتش برآمدند و در چندین مرحله به اندرز او پرداختند:

  1. «إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَاتَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَایحُِبُّ الْفَرِحِین‌»؛ (به خاطر آورید) هنگامی را که قومش به او گفتند: این همه شادی مغرورانه مکن که خداوند شادی‌کنندگان مغرور را دوست نمی‌دارد.
  2. «وَابْتَغِ فِیمَا ءَاتَئکَ اللَّهُ الدَّارَ الاَْخِرَةَ وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا»؛ و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب و بهره‌ات را از دنیا فراموش مکن.
  3. «وَأَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ»؛ و همان‌گونه که خدا به تو نیکی کرده، نیکی کن.
  4. «وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فیِ الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَایحُِبُّ الْمُفْسِدِین»؛[۶] و هرگز در زمین در جستجوی فساد مباش که خدا مفسدان را دوست ندارد!

اما او در پاسخ گفت: «قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلیَ‌ عِلْمٍ عِندِی‌»؛[۷] گفت این ثروت را بوسیله دانشی که نزد من است، بدست آورده‌ام.

برخی، علم او را به کاردانی و مهارت تفسیر کرده‌اند.[۸] برخی دیگر از مفسران این علم را چند چیز می‌دانند:

  1. علم تورات
  2. علم انواع تجارت و کشاورزی و سایر مکاسب
  3. علم کیمیا[۹]

ادامه داستان به رخ کشیدن ثروت به مردم و حسرت خوردن عده‌ای بر این دارایی است: «فَخَرَجَ عَلیَ‌ قَوْمِهِ فیِ زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَوةَ الدُّنْیَا یَالَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتیِ‌َ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ»؛[۱۰] آراسته به زیورهای خود به میان مردمش آمد. آنان که خواستار زندگی دنیوی بودند. گفتند: ای کاش آنچه به قارون داده شده ما را نیز می‌بود، که او سخت برخوردار است.

این آیه ما را به این امور رهنمون می‌کند:

1- ثروتمندان دوست دارند که زینت و آرایش و امکانات گوناگون خود را به رخ مردم بکشند؛ به همین جهت کاخهای بلند و آراسته برای خود می‌سازند و هنگام آمدن به میان مردم با زیب و زیور و با لباسهای نو و پاکیزه و وسایل سواری زیبا می‌آیند؛ و اینها (اغلب) برای برتری فروختن به توده مردم و محرومان است.

2- مردم ظاهربین، دلباخته احوال ظاهری ثروتمندان می‌شوند و آرزو می‌کنند که همچون آنان مالدار باشند، به همین جهت آرامش روحی خود را از دست می دهند.

3– دلباختگان، دوستدار زندگی دنیوی و امور مادّیند و می‌پندارند، ثروتمندان دارای بختی بلندند لیکن مؤمنانی که خواستار چیزهای ناپایدار نیستند و به این ثروتها به عنوان هدف نهایی هستی انسان نمی‌نگرند.[۱۱]

در حقیقت در اینجا کوره عظیم امتحان الهی داغ شد، از یک سو قارون در وسط کوره قرار گرفته و باید امتحان خیره‌سری خود را بدهد و از سوی دیگر دنیاپرستان بنی اسرائیل در گرداگرد این کوره قرار گرفته‌اند. ولی در مقابل این گروه عظیم، گروه اندکی عالم و اندیشمند، پرهیزگار و باایمان که افق فکرشان از این مسائل برتر و بالاتر بود در آنجا حاضر بودند، کسانی که شخصیت را با معیار زر و زور نمی‌سنجیدند، کسانی که بر این گونه نمایشهای مسخره همیشه لبخند تمسخرآمیز می‌زدند و این مغزهای پوک را تحقیر می‌کردند:[۱۲] «وَ قَالَ الَّذِینَ أُوتُواْالْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیرٌْ لِّمَنْ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ لَا یُلَقَّئهَا إِلَّا الصَّابرُِون‌»؛[۱۳] اما دانش‌یافتگان گفتند: وای بر شما. برای آنها که ایمان می‌آورند و کارهای شایسته می‌کنند ثواب خدا بهتر است و بدین ثواب جز صابران نرسند.

از میان همه قابلیت های نیکو و برجسته، در اینجا قرآن تنها بر «علم» تکیه می‌کند، چرا که علم خمیرمایه و ریشه ایمان و استقامت و عشق به ثواب الهی و سرای آخرت است.

تعبیر به «الَّذِینَ أُوتُواالْعِلْمَ» پاسخ کوبنده‌ای است به قارون که خود را عالم می‌دانست، قرآن می‌گوید: عالم اینها هستند که افق فکرشان این چنین بلند است، نه تو خیره‌سر و مغرور! و به این ترتیب باز هم می‌بینیم که ریشه همه برکات و خیرات به علم و دانش حقیقی بازمی‌گردد.

به هر حال، خداوند برای هدایت این متکبر دنیاپرست، پیامبر زمانش (حضرت موسی علیه السلام) را به سویش فرستاد، همچنان که قرآن می‌فرماید: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسیَ‌ بَِایَتِنَا وَ سُلْطَانٍ مُّبِینٍ إِلیَ‌ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ فَقَالُواْ سَاحِرٌ کَذَّاب»؛[۱۴] ما موسی را با آیات خود و دلیل روشن فرستادیم به سوی فرعون و هامان و قارون ولی آنها گفتند: او ساحری بسیار دروغگوست.

موسی علیه السلام از او زکات می‌خواهد ولی قارون سرباز می‌زند و مردم را علیه او می‌شوراند و زنی را برای اتهام به حضرت موسی علیه السلام تحریک می کند تا نسبت زنا به نبی خدا بدهد ولی اتفاقاَ آن زن قارون را رسوا می کند، لذا حضرت موسی علیه السلام از خدا می‌خواهد تا عذاب خود را بر قارون نازل کند.[۱۵]

سرانجام قارون

«فخََسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا کَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ یَنْصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَ مَا کاَنَ مِنَ الْمُنتَصِرِین»؛[۱۶]سپس ما، او و خانه اش را در زمین فرو بردیم و گروهی نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کنند و خود نیز نمی توانست خویشتن را یاری دهد.

البته قرآن از ذکر محل وقوع حادثه ساکت است که آیا در مصر بوده یا صحرای سینا؟ از روایات و تفاسیر برمی‌آید، محل زندگی بنی اسرائیل صحرای سینا بوده است و نیز طبق آیات او کاخ مجللی داشته بنابراین شاید حادثه در مصر رخ داده است.[۱۷]

داستان قارون (سمبل ثروتمند مغرور) روشنگر این حقیقت است که غرور و مستی ثروت، گاه انسان را به انواع جنون می‌کشاند، جنون نمایش دادن ثروت و به رخ دیگران کشیدن، جنون لذت بردن از تحقیر تهی‌دستان و باز همین غرور و مستی و عشق بی‌حد و حصر به زر و سیم، گاه سبب می‌شود که دست به زشتترین و ننگین‌ترین گناهان بزند. در مقابل پیامبر پاک خدا قیام کند و به مبارزه و ستیز با حق و حقیقت برخیزد.[۱۸]

از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «...بزرگترین فساد آن است که آدمی از وضع خود راضی باشد و از خداوند غافل شود این حالت از حرص و تکبر و خودخواهی و فرورفتن در آرزوها و هوسها پدید می‌آید همان گونه پروردگار در داستان قارون بیان داشته است».

خداوند متعال در قرآن مجید درباره قارون می‌فرماید: «وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فیِ الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَایحُِبُّ الْمُفْسِدِین‌»؛[۱۹]

و این خصلت های پلید در قارون وجود داشت، ریشه همه این صفات از محبت دنیا و جمع کردن مال بدست می‌آید، هواپرستی و پیروی از نفس موجب می گردد که این خوی‌های زشت در انسان پدید آیند و آدمی از هوای نفس پیروی کند و دنبال هوسها برود مال‌پرستی و دنبال آمال و آرزوها رفتن و شهوت‌پرستی نمودن و اظهار خوشوقتی از ستایش و تعریف دیگران از خود، موجب می گردد که آدمی در دام شیطان گرفتار گردد و در راه او گام بردارد و همه اینها از غفلت و فراموش کردن خدا حاصل می گردد، علاج همه این دردها آن است که انسان جامعه فاسد را ترک کند و از گرایش به دنیا دست باز دارد و از عادات ناپسند خود را خلاص سازد و شهوت‌ها و هوس ها را از خود دور کند و به ذکر خدا مشغول گردد و طاعت خدا را گردن نهد.[۲۰]

این مطلب را با بیانی نورانی از حضرت رسول صلی الله علیه و آله به پایان می بریم: «هر کس لباسی بپوشد و در آن به خود بالیدن گیرد، خداوند او را به کنار دوزخ فروبرد، آنگاه همدم قارون گردد چرا که قارون اول کسی بود که تبخّر کرد و فخر فروخت پس خدای متعال او و سرایش را به زمین فرو برد، هر کس تکبر کند پس به تحقیق با خدا در کبریائیش ستیز نموده است».[۲۱]

بیانیه گام دوم انقلاب 
چهار) عدالت و مبارزه با فساد
۴) عدالت و مبارزه با فساد: این دو لازم و ملزوم یکدیگرند. فساد اقتصادیو اخلاقی و سیاسی، توده‌ی چرکین کشورها و نظامها و اگر در بدنه‌ی حکومتها عارض شود، زلزله‌ی ویرانگر و ضربه‌زننده به مشروعیّت آنها است؛ و این برای نظامی چون جمهوری اسلامی که نیازمند مشروعیّتی فراتر از مشروعیّتهای مرسوم و مبنائی‌تر از مقبولیّت اجتماعی است، بسیار جدّی‌تر و بنیانی‌تر از دیگر نظامها است. وسوسه‌ی مال و مقام و ریاست، حتّی در عَلَوی‌ترین حکومت تاریخ یعنی حکومت خود حضرت امیر‌‌المؤمنین (علیه‌السّلام) کسانی را لغزاند، پس خطر بُروز این تهدید در جمهوری اسلامی هم که روزی مدیران و مسئولانش مسابقه‌ی زهد انقلابی و ساده‌زیستی میدادند، هرگز بعید نبوده و نیست؛ و این ایجاب میکند که دستگاهی کارآمد با نگاهی تیزبین و رفتاری قاطع در قوای سه‌گانه حضور دائم داشته باشد و به‌معنای واقعی با فساد مبارزه کند، بویژه در درون دستگاه‌های حکومتی.

البتّه نسبت فساد در میان کارگزاران حکومت جمهوری اسلامی در مقایسه با بسیاری از کشورهای دیگر و بخصوص با رژیم طاغوت که سرتاپا فساد و فسادپرور بود، بسی کمتر است و بحمدالله مأموران این نظام غالباً سلامت خود را نگاه داشته‌اند، ولی حتّی آنچه هست غیر قابل قبول است. همه باید بدانند که طهارت اقتصادی شرط مشروعیّت همه‌ی مقامات حکومت جمهوری اسلامی است. همه باید از شیطانِ حرص برحذر باشند و از لقمه‌ی حرام بگریزند و از خداوند دراین‌باره کمک بخواهند و دستگاه‌های نظارتی و دولتی باید با قاطعیّت و حسّاسیّت، از تشکیل نطفه‌ی فساد پیشگیری و با رشد آن مبارزه کنند. این مبارزه نیازمند انسانهایی باایمان و جهادگر، و منیع‌الطّبع با دستانی پاک و دلهایی نورانی است. این مبارزه بخش اثرگذاری است از تلاش همه‌جانبه‌ای که نظام جمهوری اسلامی باید در راه استقرار عدالت به کار برد.

عدالت در صدر هدفهای اوّلیّه‌ی همه‌‌ی بعثتهای الهی است و در جمهوری اسلامی نیز دارای همان شأن و جایگاه است؛ این، کلمه‌ای مقدّس در همه‌ی زمانها و سرزمین‌ها است و به‌صورت کامل، جز در حکومت حضرت ولیّ‌عصر (ارواحنافداه) میسّر نخواهد شد ولی به‌صورت نسبی، همه جا و همه وقت ممکن و فریضه‌ای بر عهده‌ی همه بویژه حاکمان و قدرتمندان است. جمهوری اسلامی ایران در این راه گامهای بلندی برداشته است که قبلاً بدان اشاره‌ای کوتاه رفت؛ و البتّه در توضیح و تشریح آن باید کارهای بیشتری صورت گیرد و توطئه‌ی واژگونه‌نمایی و لااقل سکوت و پنهان‌سازی که اکنون برنامه‌ی جدّی دشمنان انقلاب است، خنثی گردد.

با این همه، اینجانب به جوانان عزیزی که آینده‌ی کشور، چشم‌انتظار آنها است صریحاً میگویم آنچه تاکنون شده با آنچه باید میشده و بشود، دارای فاصله‌‌ای ژرف است. در جمهوری اسلامی، دلهای مسئولان به‌طور دائم باید برای رفع محرومیّتها بتپد و از شکافهای عمیق طبقاتی بشدّت بیمناک باشد. در جمهوری اسلامی کسب ثروت نه‌تنها جرم نیست که مورد تشویق نیز هست، امّا تبعیض در توزیع منابع عمومی و میدان دادن به ویژه‌خواری و مدارا با فریبگران اقتصادی که همه به بی‌عدالتی می‌انجامد، بشدّت ممنوع است؛ همچنین غفلت از قشرهای نیازمند حمایت، به‌هیچ‌رو مورد قبول نیست. این سخنان در قالب سیاستها و قوانین، بارها تکرار شده است ولی برای اجرای شایسته‌ی آن، چشم امید به شما جوانها است؛ و اگر زمام اداره‌ی بخشهای گوناگون کشور به جوانان مؤمن و انقلابی و دانا و کاردان -که بحمدالله کم نیستند- سپرده شود، این امید برآورده خواهد شد؛ ان‌شاءالله.

مجله  فرهنگ کوثر  پاییز 1382، شماره 59 
حراستِ بیت المال از دیدگاه علوی
مقدّمه

روش زمامداری در اسلام و روابط حکومت با جامعه، بر اساس مساوات و عدالت و احترام و رعایت حقوق همگان و توجّه به آحاد ملّت و حذف تشریفاتِ بیهوده است.

«حاکم» در اسلام، فردی است که مسئولیّتش از افراد دیگر بیشتر و وظائفش از همگان خطیرتر است. حاکم مانند برادری مهربان و خادمی دلسوز و امین، انجام وظیفه می نماید و حکومت را وسیله اشباع غرایز حیوانی، خودخواهی و نخوت قرار نمی دهد.

حاکم نمی تواند خود و کسانش را بر دیگران برگزیند و برای خود و وابستگانش دستگاه و تجمّلات فراهم کند و به روش کسری و قیصر عمل نماید، از مردم فاصله بگیرد و بیش از حقّ خود از «بیت المال» بردارد.

حکومت در اجتماع اسلامی، باید درخشان ترین مظهر «عدالت اسلامی» باشد و از استبداد و استثمار، به هر نحوه، منزّه باشد و در تقسیم بیت المال بین افراد ملت هیچ گونه تبعیض روا ندارد....

حکومت امام علی علیه السلام نشان دهنده تمام این اصول و روشن ترین تجلّی حکومت انسانی و معرّفِ حقیقی روح عدالت و مساوات اسلام است.

در این نوشتار مختصر، تنها به حفظ و حراست از بیت المال و بهره گیری از آن در حکومت امام علی علیه السلام می پردازیم.

ستیز با ناهنجاری

در فرهنگ امام علی علیه السلام بهره گیری از بیت المال و حفظ و حراست از آن بر اساس قانون، از اهمیّت ویژه ای برخوردار است. یکی از اموری که حضرت بر آن اصرار و پافشاری می ورزید، جلوگیری از بخشش های ناروای بیت المال و تقسیم مساوی آن بین مسلمانان، اعم از عرب، عجم، مولی و عبد بود؛ چیزی که بسیاری از اصحاب از آن رویگردان بوده، تاب و تحمل پذیرش آن را نداشتند. این عده به همین جهت، یکی بعد از دیگری به آن حضرت اعتراض نموده و پس از مدّتی کناره گیری، عَلَم مخالفت و دشمنی برافراشتند.

از زمان خلیفه دوم، بیت المال بر اساس سوابق و درجات اصحاب تقسیم می شد. در زمان عثمان نیز همین سیاست، با تساهل افزون تری ادامه یافت؛ یعنی نه تنها طبق دیوان عمر، اموال بیت المال به طور نامساوی تقسیم می شد؛ بلکه حاتم بخشی های بی حساب و کتابی از سوی خلیفه سوم صورت می گرفت. از این رو ذائقه بسیاری از اصحاب به اخّاذیِ ناروا از بیت المال عادت کرده، مسئله تساهل در استفاده غیر عادلانه از بیت المال رواج یافت. امام علی علیه السلام پس از رسیدن به خلافت، در همان روزهای نخست، فرمود:

«اَلا و اِنَّ کلّ قطعة اقطعها عثمان من مالِ اللّه مردودٌ علی بَیتِ المال المسلمین...1 و اللّه لو وجدتُهُ قد تزوّج به النّساء و ملک به الاماءُ، لرددتُه فانّ فی العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه أضیق؛2 آگاه باشید هر قطعه زمینی را که عثمان از مال خدا به کسی هدیه داده، به بیت المال مسلمانان عودت داده خواهد شد... قسم به خدا! اگر با آن اموال، زنانی کابین بسته و یا کنیزانی خریده باشند، آن را بازپس خواهم گرفت؛ زیرا «عدالت» مایه گشایش و رفاه است و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمّل ظلم و ستم برایش گران تر خواهد بود.»

علی علیه السلام سپس برای تمام کارگزارانش این بخشنامه را صادر فرمود:

«لایسخروا المسلمین، من سألکُم غیر الفریضة فقد اعتدی فلاتعطوه3؛ هر کس بیش از سهم تعیین شده اش را طلبید، زیاده طلبی کرده است. از پرداخت زیاده، خودداری کنید.»

تقسیم مساوی بیت المال، موجب نارضایتی و اعتراض بسیاری از بیعت کنندگان و دوستان دور و نزدیک آن حضرت شد؛ به طوری که افرادی چون: طلحه، زبیر و حتی نزدیکان آن حضرت چون: برادرش عقیل4 و خواهرش امّ هانی5 بدان اعتراض کردند.

یحیی بن عروة بن زبیر می گوید: وقتی نزد پدرم سخن از علی علیه السلام به میان می آمد، او از حضرت بد می گفت، ولی یک بار به من گفت: «پسرم! قسم به خدا! مردم از علی جدا نشدند مگر به خاطر دنیا».

اسامة بن زید، پیکی نزد حضرت فرستاد و گفت:

«عطای مرا بفرست، شما می دانی که اگر در دهان شیر بروی، با شما می آیم».

امیرمؤمنان علیه السلام در پاسخ نوشت:

«انّ هذا المال لمن جاهد علیه، و لکن لی مالاً بالمدینة فأصب منه ما شئت؛6</P>

این مال برای کسی است که در جهاد شرکت کرده باشد؛ اما من در مدینه مالی دارم، هرچه می خواهی از آن بگیر.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: یکی از دوستان امیرمؤمنان علیه السلام از ایشان مالی درخواست نمود، حضرت فرمود:

«یخرج عطائی فأُقاسِمُک هُو؛ (آنگاه که حقوق من رسید، از آن به تو می دهم»؛ ولی آن شخص به آن مقدار قانع نشد و گفت: برایم کافی نیست. به معاویه پیوست.7


مجله  فرهنگ کوثر  پاییز 1382، شماره 59 
حراستِ بیت المال از دیدگاه علوی
مقدّمه

روش زمامداری در اسلام و روابط حکومت با جامعه، بر اساس مساوات و عدالت و احترام و رعایت حقوق همگان و توجّه به آحاد ملّت و حذف تشریفاتِ بیهوده است.

«حاکم» در اسلام، فردی است که مسئولیّتش از افراد دیگر بیشتر و وظائفش از همگان خطیرتر است. حاکم مانند برادری مهربان و خادمی دلسوز و امین، انجام وظیفه می نماید و حکومت را وسیله اشباع غرایز حیوانی، خودخواهی و نخوت قرار نمی دهد.

حاکم نمی تواند خود و کسانش را بر دیگران برگزیند و برای خود و وابستگانش دستگاه و تجمّلات فراهم کند و به روش کسری و قیصر عمل نماید، از مردم فاصله بگیرد و بیش از حقّ خود از «بیت المال» بردارد.

حکومت در اجتماع اسلامی، باید درخشان ترین مظهر «عدالت اسلامی» باشد و از استبداد و استثمار، به هر نحوه، منزّه باشد و در تقسیم بیت المال بین افراد ملت هیچ گونه تبعیض روا ندارد....

حکومت امام علی علیه السلام نشان دهنده تمام این اصول و روشن ترین تجلّی حکومت انسانی و معرّفِ حقیقی روح عدالت و مساوات اسلام است.

در این نوشتار مختصر، تنها به حفظ و حراست از بیت المال و بهره گیری از آن در حکومت امام علی علیه السلام می پردازیم.

ستیز با ناهنجاری

در فرهنگ امام علی علیه السلام بهره گیری از بیت المال و حفظ و حراست از آن بر اساس قانون، از اهمیّت ویژه ای برخوردار است. یکی از اموری که حضرت بر آن اصرار و پافشاری می ورزید، جلوگیری از بخشش های ناروای بیت المال و تقسیم مساوی آن بین مسلمانان، اعم از عرب، عجم، مولی و عبد بود؛ چیزی که بسیاری از اصحاب از آن رویگردان بوده، تاب و تحمل پذیرش آن را نداشتند. این عده به همین جهت، یکی بعد از دیگری به آن حضرت اعتراض نموده و پس از مدّتی کناره گیری، عَلَم مخالفت و دشمنی برافراشتند.

از زمان خلیفه دوم، بیت المال بر اساس سوابق و درجات اصحاب تقسیم می شد. در زمان عثمان نیز همین سیاست، با تساهل افزون تری ادامه یافت؛ یعنی نه تنها طبق دیوان عمر، اموال بیت المال به طور نامساوی تقسیم می شد؛ بلکه حاتم بخشی های بی حساب و کتابی از سوی خلیفه سوم صورت می گرفت. از این رو ذائقه بسیاری از اصحاب به اخّاذیِ ناروا از بیت المال عادت کرده، مسئله تساهل در استفاده غیر عادلانه از بیت المال رواج یافت. امام علی علیه السلام پس از رسیدن به خلافت، در همان روزهای نخست، فرمود:

«اَلا و اِنَّ کلّ قطعة اقطعها عثمان من مالِ اللّه مردودٌ علی بَیتِ المال المسلمین...1 و اللّه لو وجدتُهُ قد تزوّج به النّساء و ملک به الاماءُ، لرددتُه فانّ فی العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه أضیق؛2 آگاه باشید هر قطعه زمینی را که عثمان از مال خدا به کسی هدیه داده، به بیت المال مسلمانان عودت داده خواهد شد... قسم به خدا! اگر با آن اموال، زنانی کابین بسته و یا کنیزانی خریده باشند، آن را بازپس خواهم گرفت؛ زیرا «عدالت» مایه گشایش و رفاه است و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمّل ظلم و ستم برایش گران تر خواهد بود.»

علی علیه السلام سپس برای تمام کارگزارانش این بخشنامه را صادر فرمود:

«لایسخروا المسلمین، من سألکُم غیر الفریضة فقد اعتدی فلاتعطوه3؛ هر کس بیش از سهم تعیین شده اش را طلبید، زیاده طلبی کرده است. از پرداخت زیاده، خودداری کنید.»

تقسیم مساوی بیت المال، موجب نارضایتی و اعتراض بسیاری از بیعت کنندگان و دوستان دور و نزدیک آن حضرت شد؛ به طوری که افرادی چون: طلحه، زبیر و حتی نزدیکان آن حضرت چون: برادرش عقیل4 و خواهرش امّ هانی5 بدان اعتراض کردند.

یحیی بن عروة بن زبیر می گوید: وقتی نزد پدرم سخن از علی علیه السلام به میان می آمد، او از حضرت بد می گفت، ولی یک بار به من گفت: «پسرم! قسم به خدا! مردم از علی جدا نشدند مگر به خاطر دنیا».

اسامة بن زید، پیکی نزد حضرت فرستاد و گفت:

«عطای مرا بفرست، شما می دانی که اگر در دهان شیر بروی، با شما می آیم».

امیرمؤمنان علیه السلام در پاسخ نوشت:

«انّ هذا المال لمن جاهد علیه، و لکن لی مالاً بالمدینة فأصب منه ما شئت؛6</P>

این مال برای کسی است که در جهاد شرکت کرده باشد؛ اما من در مدینه مالی دارم، هرچه می خواهی از آن بگیر.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: یکی از دوستان امیرمؤمنان علیه السلام از ایشان مالی درخواست نمود، حضرت فرمود:

«یخرج عطائی فأُقاسِمُک هُو؛ (آنگاه که حقوق من رسید، از آن به تو می دهم»؛ ولی آن شخص به آن مقدار قانع نشد و گفت: برایم کافی نیست. به معاویه پیوست.7

قانون مداری

در فرهنگ آن امام، بهره گیری از بیت المال مسلمانان بر پایه قانون، از اهمیّت ویژه ای برخوردار است. یکی از توصیه های مهم و کاربردی علی علیه السلام به کارگزارانش، بهره گیری معقول و قانونی از بیت المال است. حضرت بارها کارگزارانش را از خطرها و آفت های قانون شکنی در مورد بیت المال، برحذر داشته است. سیاست اقتصادی علی علیه السلام در مورد بهره گیری از بیت المال، یکی از اصولی ترین سیاست های اقتصادی است که برای کارگزاران همه دوره ها کاربرد دارد.

متأسّفانه یکی از اموری که جوامع امروزه را رنج می دهد، استفاده و بهره گیری غیر قانونی برخی از کارگزاران و نزدیکان آنها از بیت المال است. سرگذشت برخی از این دست کارگزاران، نشان می دهد که یکی از عوامل مهمّ ناهنجاری آنان مربوط به بهره گیری ناروا از اموال عمومی بوده است. برخی از نزدیکان کارگزاران و اطرافیان آنها از قدرت، سوء استفاده کرده، آن گونه از بیت المال بهره می گیرند که گویا تمام بیت المال، اموال شخصی آنان است. علی علیه السلام در مورد استفاده غیر قانونی عثمان بن عفّان و نزدیکان او از بیت المال، می فرماید:

«و قام معه بنو أبیه یَخْضَمُونَ مالَ اللّه خِضْمَةَ الاِبلِ نِبتَةَ الرَّبیع8؛ هنگامی که عثمان به خلافت قیام کرد، خویشاوندانش با او ایستادند و بیت المال را مانند شترِ مهار بریده ای که گیاهان بهاری را بچرد، خوردند و بر باد دادند.»

بر اساس ضرورتِ رعایت قانون در بهره گیری از بیت المال است که علی علیه السلام به مالک اشتر توصیه می کند که خود و نزدیکان او در استفاده از اموال عمومی، حریم قانون را حفظ کنند:

«و ایّاکَ و الاِستئْثارَ بما النّاسُ فیه أسوةٌ9؛ بپرهیز از اینکه چیزی را به خود مخصوص داری که بهره همه مردم در آن (بیت المال) یکسان است.»

همچنین می فرماید:

«والی، نزدیکان و خویشاوندانی دارد که خوی برتری جویی دارند و گردن فرازی... ریشه ستم اینان را با بریدن اسباب آن درآور و به هیچ یک از اطرافیان و خویشاوندانت زمینی را به بخشش وامگذار...»10

ثروت های بادآورده

حضرت در اموال کارگزاران به شدّت دقّت می کرد؛ اگر کسی به طور غیر منتظره صاحب ثروت یا خانه و زمینی می شد، به سرعت منبع درآمد او را جست و جو می کرد. اگر کارگزاری به ناحق از بیت المال سهم افزون تری برای خود می گرفت، با برخورد تند علی علیه السلام مواجه می شد. از این رو، زیاده خواهان از آن حضرت جدا شده، به معاویه می پیوستند. کما اینکه یزید بن حجیه ـ فرماندار «ری» و دشتپی11، مصقلة بن هبیرة12 و نعمان بن عجلان13 پس از خیانت در بیت المال، به سوی معاویه گریختند.

«شریح قاضی» در کوفه خانه ای به هشتاد دینار خرید14، حضرت سریع «قنبر» را دنبال او فرستاد و به شدّت وی را مورد بازخواست قرار داد. شریح، خود ماجرا را چنین نقل می کند:

وقتی نزد علی علیه السلام رفتم، گفت: به من خبر رسیده خانه ای به هشتاد دینار خریده ای...؟ گفتم: بله ای امیرمؤمنان!

ایشان فرمود:

«ای شریح! از خدا بترس، همانا به زودی کسی به سراغت می آید که به سند خانه ات نمی نگرد و به دلائل و توجیهات تو بر مالکیت این خانه، نگاه نمی کند، تو را از خانه ات بیرون آورده، به قبر تسلیم می کند، در حالی که نه مالی همراه داری و نه خانه ای! قدری درنگ کن! ببین این خانه را از غیر مالت نخریده باشی و یا از مال غیرِ حلال نپرداخته باشی، که اگر چنین باشد، در دنیا و آخرت خسارت کرده و زیان نموده ای.»15

امام علی علیه السلام در نامه ای به یکی از نمایندگانش می فرماید:

«... به من اطلاع داده اند که تو زمین را برهنه کرده ای ـ و محصول درختان و زراعت را برای خویشتن جمع کرده ای و چیزی به مردم نداده ای ـ و همه اموال بیت المال را هم برای خویش اندوخته ای! بنابراین، گزارش کار خود ـ و حسابِ دخل و خرجت ـ را برایم بفرست. و به یاد داشته باش که حسابرسی خداوند در رستاخیز، از حسابرسی و بررسی مردم، دقیق تر است؛ زیرا ممکن است در اینجا، کسی گزارشْ برخلاف واقع بنویسد، یا دروغی بگوید، اما در روز قیامت همه چیز روشن است و پرونده ها حقایق را نشان می دهند.»16

برخورد امام علی علیه السلام با برادرش عقیل ـ که سهم بیشتری از بیت المال می خواست ـ حاکی از دقّت بسیار و اهتمام آن امام همام در بهره گیری از بیت المال و رعایت قانون است. عقیل به خاطر سختی معیشت، خدمت آن حضرت رسید و گفت:

برادر! فرزندانم گرسنه هستند، زندگی ام به سختی می گذرد، مقداری سهم ما را از بیت المال زیاد کن.

حضرت که در بالاخانه ای مُشْرِف به سرای تجّار بود، فرمود:

برادر! برخیز، مقداری از پول هایی که در این تجارتخانه است، بیاور.

عقیل پاسخ داد:

آیا مرا به سرقت امر می کنی؟

حضرت فرمود:

برادر! تو مرا به دزدی دعوت می کنی؟ این بیت المال مسلمانان است. من حق ندارم بیش از آنچه به دیگران می دهم، به تو بدهم.

این است سیره حکومتی علی علیه السلام و آن هم مسئله خاموش کردن چراغش در نیمه شب و عدم استفاده از روغن چراغ بیت المال برای کار شخصی خود!17

علی علیه السلام نهایت توجّه خود را در زمینه حفظ و حراست از بیت المال و بهره گیری صحیح از آن به کار گرفته؛ تا آنجا که به کارگزارانش دستور می دهد که حتّی در نوشتن نامه ها از اسراف بپرهیزند. می فرماید:

«أدقّوا اقلامکم و قاربوا بین سُطورکم و احذِفوا عن فُضولِکم و اقصدوا قَصْدَ الْمَعانی و ایّاکم و الْاِکْثار فانّ اموال المسلمین لاتحتمل الاضرار؛18 قلم ها را نازک کنید، فاصله سطرها را کم، مطالب اضافی را حذف کنید و به معانی توجّه داشته باشید. از پرنویسی، دوری شود، زیرا اموال مسلمانان تحمّل ضرر ندارد.»

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی