جزء 18
سوره مومنون و نور
داستان افک و فضای مجازی و اشاعه فحشاء
سوره مومنون و نور
داستان افک و فضای مجازی و اشاعه فحشاء
شان نزول:
براى آیات فوق دو شان نزول نقل شده است:
شان نزول اول که مشهورتر است و در کتب تفسیر اهل سنت آمده و در تفاسیر شیعه نیز بالواسطه نقل شده چنین است:
" عایشه" همسر پیامبر خدا ص مىگوید:
پیامبر خدا ص هنگامى که مىخواست سفرى برود، در میان همسرانش قرعه مىافکند، قرعه به نام هر کس مىآمد او را با خود مىبرد، در یکى از غزوات قرعه به نام من افتاد، من با پیامبر ص حرکت کردم، و چون آیه حجاب نازل شده بود در هودجى پوشیده بودم، جنگ به پایان رسید، و ما باز- گشتیم نزدیک مدینه رسیدیم، شب بود، من از لشکر گاه براى انجام حاجتى کمى دور شدم هنگامى که بازگشتم متوجه شدم گردنبندى که از مهرههاى یمانى داشتم پاره شده است به دنبال آن باز گشتم و معطل شدم هنگامى که بازگشتم دیدم لشکر حرکت کرده، و هودج مرا بر شتر گذاردهاند و رفتهاند در حالى که گمان مىکردهاند من در آنم، زیرا زنان در آن زمان بر اثر کمبود غذا سبک جثه بودند بعلاوه من سن و سالى نداشتم، به هر حال در آنجا تک و تنها ماندم، و فکر کردم هنگامى که به منزلگاه برسند و مرا نیابند به سراغ من باز مىگردند، شب را در آن بیابان ماندم.
اتفاقا صفوان یکى از افراد لشکر مسلمین که او هم از لشکر گاه دور مانده بود شب در آن بیابان بود، به هنگام صبح مرا از دور دید نزدیک آمد هنگامى که مرا شناخت بى آنکه یک کلمه با من سخن بگوید جز اینکه" إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ" را بر زبان جارى ساخت شتر خود را خواباند، و من بر آن سوار شدم او مهار ناقه را در دست داشت، تا به لشکرگاه رسیدیم، این منظره سبب شد که گروهى درباره من شایعهپردازى کنند و خود را بدین سبب هلاک (و گرفتار مجازات الهى) سازند.
کسى که بیش از همه به این تهمت دامن مىزد،" عبد اللَّه بن ابى سلول" بود.
ما به مدینه رسیدیم و این شایعه در شهر پیچید در حالى که من هیچ از آن خبر نداشتم، در این هنگام بیمار شدم، پیامبر ص به دیدن مىآمد ولى لطف سابق را در او نمىدیدم، و نمىدانستم قضیه از چه قرار است؟ حالم بهتر شد، بیرون آمدم و کم کم از بعضى از زنان نزدیک از شایعهسازى منافقان آگاه شدم.
بیماریم شدت گرفت، پیامبر ص به دیدن من آمد، از او اجازه خواستم به خانه پدرم بروم، هنگامى که به خانه پدر آمدم از مادر پرسیدم مردم چه مىگویند؟ او به من گفت: غصه نخور به خدا سوگند زنانى که امتیازى دارند و مورد حسد دیگران هستند درباره آنها سخن بسیار گفته مىشود.
در این هنگام پیامبر ص" على بن ابى طالب" ع و" اسامة بن زید" را مورد مشورت قرار داد که در برابر این گفتگوها چه کنم؟
اما اسامة گفت: اى رسول خدا ص او خانواده تو است و ما جز خیر از او ندیدهایم (اعتنایى به سخنان مردم نکن).
و اما على ع گفت: اى پیامبر! خداوند کار را بر تو سخت نکرده است، غیر از او همسر بسیار است، از کنیز او در این باره تحقیق کن.
پیامبر ص کنیز مرا فرا خواند، و از او پرسید آیا چیزى که شک و شبههاى پیرامون عایشه برانگیزد هرگز دیدهاى؟ کنیز گفت: به خدایى که تو را به حق مبعوث کرده است من هیچ کار خلافى از او ندیدهام.
در این هنگام پیامبر ص تصمیم گرفت این سخنان را با مردم در میان بگذارد، بر سر منبر رفت و رو به مسلمانان کرد و گفت: اى گروه مسلمین! هر گاه مردى (منظورش عبد اللَّه بن ابى سلول بود) مرا در مورد خانوادهام که جز پاکى از او ندیدهام ناراحت کند اگر او را مجازات کنم معذورم؟! و همچنین اگر دامنه این اتهام دامان مردى را بگیرد که من هرگز بدى از او ندیدهام تکلیف چیست؟
" سعد بن معاذ انصارى" برخاست عرض کرد: تو حق دارى، اگر او از طایفه" اوس" باشد من گردنش را مىزنم (سعد بن معاذ بزرگ طایفه اوس بود) و اگر از برادران ما از طایفه" خزرج" باشد تو دستور بده تا دستورت را اجرا کنیم.
" سعد بن عباده" که بزرگ" خزرج" و مرد صالحى بود در اینجا تعصب قومیت او را فرو گرفت (عبد اللَّه بن ابى که این شایعه دروغین را دامن مىزد از طایفه خزرج بود) رو به سعد کرد و گفت: تو دروغ مىگویى! به خدا سوگند توانایى بر کشتن چنین کسى را اگر از قبیله ما باشد نخواهى داشت!" اسید بن خضیر" که پسر عموى" سعد بن معاذ" بود رو به" سعد به عباده" کرد و گفت تو دروغ مىگویى! به خدا قسم ما چنین کسى را به قتل مىرسانیم، تو منافقى، و از منافقین دفاع مىکنى!.
در این هنگام چیزى نمانده بود که قبیله" اوس" و" خزرج" بجان هم بیفتند و جنگ شروع شود، در حالى که پیامبر ص بر منبر ایستاده بود، حضرت بالآخره آنها را خاموش و ساکت کرد.
این وضع هم چنان ادامه داشت و غم و اندوه شدید وجود مرا فرا گرفته بود و یک ماه بود که پیامبر هرگز در کنار من نمىنشست.
من خود مىدانستم که از این تهمت پاکم و بالآخره خداوند مطلب را روشن خواهد کرد.
سر انجام روزى پیامبر ص نزد من آمد در حالى که خندان بود، و نخستین سخنش این بود بشارت بر تو باد که خداوند تو را از این اتهام مبرا ساخت، در این هنگام بود که آیات ان الذین جاءوا بالافک ... تا آخر آیات نازل گردید.
(و به دنبال نزول این آیات آنها که این دروغ را پخش کرده بودند همگى حد قذف بر آنها جارى شد)[1].
شان نزول دوم که در بعضى از کتب در کنار شان نزول اول ذکر شده است چنین است:" ماریه قبطیه" یکى از همسران پیامبر ص از سوى" عایشه" مورد اتهام قرار گرفت، زیرا او فرزندى از پیامبر ص بنام ابراهیم داشت، هنگامى که ابراهیم از دنیا رفت پیامبر ص شدیدا غمگین شد، عایشه گفت چرا اینقدر ناراحتى؟ او در حقیقت فرزند تو نبود، فرزند" جریح قبطى" بود!! هنگامى که رسول خدا این سخن را شنید على ع را مامور کشتن" جریح" کرد که به خود اجازه چنین خیانتى را داده بود.
هنگامى که على ع به سراغ جریح با شمشیر برهنه رفت و او آثار غضب را در چهره حضرت مشاهده نمود فرار کرد و از درخت نخلى بالا رفت هنگامى که احساس کرد ممکن است على ع به او برسد خود را از بالاى درخت بزیر انداخت در این هنگام پیراهن او بالا رفت و معلوم شد که اصلا او آلت جنسى ندارد.
على ع به خدمت پیامبر آمد و عرض کرد آیا باید در انجام دستورات شما قاطعانه پیش روم یا تحقیق کنم؟ فرمود باید تحقیق کنى، على ع جریان را عرض کرد پیامبر ص شکر خدا را بجاى آورد و فرمود شکر خدا را که بدى و آلودگى را از دامان ما دور کرده است.
در این هنگام آیات فوق نازل شد و اهمیت این موضوع را بازگو کرد[2].
*** تحقیق و بررسى
با اینکه نخستین شان نزول- همانگونه که گفتیم- در بسیارى از منابع اسلامى آمده ولى جاى گفتگو و چون و چرا و نقاط مبهم در آن وجود دارد از جمله:
1- از تعبیرات مختلف این حدیث- با تفاوتهایى که دارد- به خوبى استفاده مىشود که پیامبر اکرم ص تحت تاثیر موج شایعه قرار گرفت تا آنجا که با یارانش در این زمینه به گفتگو و مشاوره نشست و حتى بر خورد خود را با عایشه تغییر داد، و مدتى طولانى از او کنارهگیرى نمود، و رفتارهاى دیگرى که همه حاکى از این است که پیامبر ص طبق این روایت شایعه را تا حد زیادى پذیرا شد.
این موضوع نه تنها با مقام عصمت سازگار نیست، بلکه یک مسلمان با ایمان و ثابت القدم نیز نباید این چنین تحت تاثیر شایعات بیدلیل قرار گیرد، و اگر شایعه در فکر او تاثیر ناخودآگاهى بگذارد در عمل نباید روش خود را تغییر دهد و تسلیم آن گردد، تا چه رسد به معصوم که مقامش روشن است.
آیا مىتوان باور کرد که عتابها و سرزنشهاى شدیدى که در آیات بعد خواهد آمد که چرا گروهى از مؤمنان تحت تاثیر این شایعه قرار گرفتند؟ چرا مطالبه چهار شاهد ننمودند؟ شامل شخص پیامبر ص نیز بشود؟! این یکى از ایرادهاى مهمى است که ما را در صحت این شان نزول لا اقل گرفتار تردید مىکند.
2- با اینکه ظاهر آیات چنین نشان مىدهد که حکم مربوط به" قذف" (نسبت اتهام عمل منافى عفت) قبل از داستان" افک" نازل شده است، چرا پیامبر ص در همان روز که چنین تهمتى از ناحیه" عبد اللَّه بن ابى سلول" و جمعى دیگر پخش شد، آنها را احضار نفرمود و حد الهى را در مورد آنها اجرا نکرد؟ (مگر اینکه گفته شود که آیه قذف و آیات مربوط به افک همه یک جا نازل شده و یا به تعبیر دیگر آن حکم نیز به تناسب این موضوع تشریع گردیده که در این صورت این ایراد منتفى مىشود ولى ایراد اول کاملا به قوت خود باقى است)[3].
و اما در مورد شان نزول دوم، مشکل از این بیشتر است چرا که:
اولا: مطابق این شان نزول کسى که مرتکب تهمت زدن شد، یک نفر بیشتر نبود، در حالى که آیات با صراحت مىگوید گروهى در این مساله فعالیت داشتند، و شایعه را آن چنان پخش کردند که تقریبا محیط را فرا گرفت، و لذا ضمیرها در مورد عتاب و سرزنش مؤمنانى که در این مساله درگیر شدند همه به صورت جمع آمده است، و این با شان نزول دوم به هیچوجه سازگار نیست.
ثانیا: این سؤال باقى است که اگر عایشه مرتکب چنین تهمتى شده بود و بعدا خلاف آن ثابت گردید چرا پیامبر ص حد تهمت بر او اجرا نکرد؟
ثالثا: چگونه امکان دارد پیامبر اکرم ص تنها با شهادت یک زن حکم اعدام را در مورد یک متهم صادر کند، با اینکه رقابت در میان زنانى که داراى یک همسرند عادى است، این امر ایجاب مىکرد که احتمال انحراف از حق و عدالت یا حد اقل اشتباه و خطا در حق او بدهد.
به هر حال آنچه براى ما مهم است این شان نزولها نیست، مهم آن است که بدانیم از مجموع آیات استفاده مىشود که شخص بیگناهى را به هنگام نزول این آیات متهم به عمل منافى عفت نموده بودند، و این شایعه در جامعه پخش شده بود.
و نیز از قرائن موجود در آیه استفاده مىشود که این تهمت درباره فردى بود که از اهمیت ویژهاى در جامعه آن روز برخوردار بوده است.
و نیز گروهى از منافقان و بظاهر مسلمانها مىخواستند از این حادثه بهره- بردارى غرضآلودى به نفع خویش و به زیان جامعه اسلامى کنند که آیات فوق نازل شد و با قاطعیت بىنظیرى با این حادثه بر خورد کرد، و منحرفان بد زبان و منافقان تیره دل را محکم بر سر جاى خود نشاند.
(در فضای کنونی جامعه کسانی که ناامیدند و بذر این ناامیدی را در جامعه می پراکنند چه بسا مصداق این آیه باشند)
بدیهى است این احکام شان نزولش هر که باشد انحصار به او و آن زمان و مکان نداشته، و در هر محیط و هر عصر و زمان جارى است.
تفسیر: داستان پر ماجراى افک (تهمت عظیم)
نخستین آیه مورد بحث بى آنکه اصل حادثه را مطرح کند مىگوید:
" کسانى که آن تهمت عظیم را مطرح کردند گروهى از شما بودند" (إِنَّ الَّذِینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ).
واژه" افک" (بر وزن فکر) بنا به گفته" راغب" به هر چیزى گفته مىشود که از حالت اصلى و طبیعیش دگرگون شود، مثلا بادهاى مخالف را که از مسیر اصلى انحراف یافته" مؤتفکه" مىنامند، سپس به هر سخنى که انحراف از حق پیدا کند و متمایل به خلاف واقع گردد، و از جمله دروغ و تهمت" افک" گفته مىشود.
واژه" عصبه" (بر وزن غصه) در اصل از ماده" عصب" به معنى رشتههاى مخصوصى است که عضلات انسان را به هم پیوند داده و مجموعه آن سلسله اعصاب نام دارد، سپس به جمعیتى که با هم متحدند و پیوند و ارتباط و همکارى و همفکرى دارند" عصبه" گفته شده است، به کار رفتن این واژه نشان مىدهد که توطئهگران در داستان" افک" ارتباط نزدیک و محکمى با هم داشته و شبکه منسجم و نیرومندى را براى توطئه تشکیل مىدادند.
به هر حال قرآن به دنبال این جمله به مؤمنانى که از بروز چنین اتهامى نسبت به شخص پاکدامنى سخت ناراحت شده بودند دلدارى مىدهد که" گمان نکنید این ماجرا براى شما شر است بلکه براى شما خیر بود" (لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ).
چرا که پرده از روى نیات پلید جمعى از دشمنان شکست خورده و منافقان کور دل برداشت، و این بد سیرتان خوش ظاهر را رسوا ساخت، و چه خوب است که محک تجربه به میان آید تا آنان که غش دارند سیهرو شوند، و چه بسا اگر این حادثه نبود و آنها هم چنان ناشناخته مىماندند در آینده ضربه سختتر و خطرناکترى مىزدند.
این ماجرا به مسلمانان درس داد که پیروى از شایعهسازان، آنها را به روزهاى سیاه مىکشاند باید در برابر این کار به سختى بایستند.
درس دیگرى که این ماجرا به مسلمانان آموخت این بود که به ظاهر حوادث تنها ننگرند، چه بسا حوادث ناراحت کننده و بد ظاهرى که" خیر کثیر" در آن نهفته است.
سپس در دنبال این آیه به دو نکته اشاره مىکند:
نخست اینکه مىگوید:
" این هایى که دست به چنین گناهى زدند، هر کدام سهم خود را از مسئولیت و مجازات آن خواهند داشت" (لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ).
(عَنْهُ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ مَنِ اسْتَنَّ بِسُنَّةِ عَدْلٍ فَاتُّبِعَ کَانَ لَهُ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْءٌ وَ مَنِ اسْتَنَّ بِسُنَّةِ جَوْرٍ فَاتُّبِعَ کَانَ لَهُ مِثْلُ وِزْرِ مَنْ عَمِلَ بِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یُنْقَصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَیْء المحاسن، ج1، ص: 27)
جمله دوم اینکه" کسى که بخش عظیم این گناه را از آنها بر عهده گرفت عذاب عظیم و دردناکى دارد" (وَ الَّذِی تَوَلَّى کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِیمٌ).
*** سپس روى سخن را به مؤمنانى که در این حادثه فریب خوردند و تحت تاثیر واقع شدند کرده و آنها را شدیدا طى چند آیه مورد سرزنش قرار داده، مىگوید:
" چرا هنگامى که این تهمت را شنیدید مردان و زنان با ایمان نسبت به خود گمان خیر نبردند"؟! (لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً).
یعنى چرا هنگامى که سخن منافقان را درباره افراد مؤمن استماع کردید با حسن ظن به دیگر مؤمنان که به منزله نفس خود شما هستند بر خورد نکردید.
" و چرا نگفتید این یک دروغ بزرگ و آشکار است" (وَ قالُوا هذا إِفْکٌ مُبِینٌ). شما که سابقه زشت و رسواى این گروه منافقان را مىدانستید.
شما که از پاکدامنى فرد مورد اتهام به خوبى آگاه بودید.
شما که از روى قرائن مختلف اطمینان داشتید چنین اتهامى امکان پذیر نیست.
شما که به توطئههایى که بر ضد پیامبر ص از ناحیه دشمنان صورت مىگرفت واقف بودید.
با اینهمه جاى ملامت و سرزنش است که این گونه شایعات دروغین را بشنوید و سکوت اختیار کنید، تا چه رسد به اینکه خود آگاهانه یا ناآگاه عامل نشر آن شوید!.
جالب اینکه در آیه فوق بجاى اینکه تعبیر کند شما درباره متهم به این تهمت باید حسن ظن داشته باشید مىگوید: شما نسبت به خودتان باید حسن ظن مىداشتید، این تعبیر چنان که گفتیم اشاره به این است که جان مؤمنان از هم جدا نیست و همه به منزله نفس واحدند که اگر اتهامى به یکى از آنها متوجه شود گویى به همه متوجه شده است و اگر عضوى را روزگار بدرد آورد قرارى براى دیگر عضوها باقى نمىماند و همانگونه که هر کس خود را موظف به دفاع از خویشتن در برابر اتهامات مىداند باید به همان اندازه از دیگر برادران و خواهران دینى خود دفاع کند.
جنبه قضائی مسئله
*** تا اینجا سرزنش و ملامت آنها جنبههاى اخلاقى و معنوى دارد که به هر حساب جاى این نبود که مؤمنان در برابر چنین تهمت زشتى سکوت کنند و یا آلت دست شایعهسازان کور دل گردند.
سپس به بعد قضایى مساله توجه کرده مىگوید:" چرا آنها را موظف به آوردن چهار شاهد ننمودید"؟ (لَوْ لا جاؤُ عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ).
" اکنون که چنین گواهانى را نیاوردند آنها نزد خدا دروغگویانند" (فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِکَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْکاذِبُونَ).
این مؤاخذه و سرزنش نشان مىدهد که دستور اقامه شهود چهار گانه و همچنین حد قذف در صورت عدم آن، قبل از آیات" افک" نازل شده بود.
اما این سؤال که چرا شخص پیامبر ص اقدام به اجراى این حد نکرد پاسخش روشن است، زیرا تا همکارى از ناحیه مردم نباشد اقدام به چنین امرى ممکن نیست زیرا پیوندهاى تعصب آمیز قبیلهاى گاهى سبب مىشد که مقاومتهاى منفى در برابر اجراى بعضى از احکام و لو به طور موقت ابراز شود، چنان که طبق نقل تواریخ در این حادثه چنین بود.
*** سر انجام تمام این سرزنشها را جمع بندى کرده، مىگوید:" اگر فضل و رحمت خدا در دنیا و آخرت شامل حال شما نبود به خاطر این کارى که در آن وارد شدید عذاب عظیمى دامانتان را مىگرفت" (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِیما أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذابٌ عَظِیمٌ).
با توجه به اینکه" افضتم" از ماده" افاضه" به معنى خروج آب با کثرت و فزونى است، و نیز گاهى به معنى فرو رفتن در آب آمده است، از این تعبیر چنین بر مىآید که شایعه اتهام مزبور آن چنان دامنه پیدا کرد که مؤمنان را نیز در خود فرو برد!.
*** آیه بعد در حقیقت توضیح و تبیین بحث گذشته است که چگونه آنها در این گناه بزرگ بر اثر سهلانگارى غوطهور شدند، مىگوید:" به خاطر بیاورید هنگامى را که به استقبال این دروغ بزرگ مىرفتید و این شایعه را از زبان یکدیگر مىگرفتید" (إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ).
" و با دهان خود سخنى مىگفتید که به آن علم و یقین نداشتید" (وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ).
" و گمان مىکردید این مساله کوچکى است در حالى که در نزد خدا بزرگ است" (وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ).
در واقع این آیه به سه قسمت از گناهان بزرگ آنها در این رابطه اشاره مىکند:
" نخست" به استقبال این شایعه رفتن و از زبان یکدیگر گرفتن (پذیرش شایعه).
" دوم" منتشر ساختن شایعهاى را که هیچگونه علم و یقین به آن نداشتند و بازگو کردن آن براى دیگران (نشر شایعه بدون هیچگونه تحقیق).
" سوم" آن را عملى ساده و کوچک شمردن در حالى که نه تنها با حیثیت دو فرد مسلمان ارتباط داشت، بلکه با حیثیت و آبروى جامعه اسلامى گره خورده بود (کوچک شمردن شایعه، و به عنوان یک وسیله سرگرمى از آن استفاده کردن).
*** و از آنجا که این حادثه بسیار مهمى بود که گروهى از مسلمانان آن را سبک و کوچک شمرده بودند بار دیگر در آیه بعد روى آن تکیه کرده، و موجى تازه از سرزنش بر آنها مىبارد، و تازیانهاى محکمتر بر روح آنها مىنوازد، و مىگوید:
" چرا هنگامى که این دروغ بزرگ را شنیدید نگفتید ما مجاز نیستیم از این سخن بگوئیم (چرا که تهمتى است بدون دلیل) منزهى تو، اى پروردگار، این بهتان بزرگى است"! (وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا سُبْحانَکَ هذا بُهْتانٌ عَظِیمٌ).
[سوره النور (24): آیات 17 تا 20]
یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (17) وَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (18) إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (19) وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ (20)
تفسیر:
اشاعه فحشاء ممنوع است
باز در این آیات سخن از" داستان افک" و عواقب شوم و دردناک شایعهسازى و اتهام ناموسى نسبت به افراد پاک است، چرا که این مساله بقدرى مهم است که قرآن لازم مىبیند چند بار از طرق گوناگون و مؤثر این مساله را تحلیل کند، و چنان محکم کارى نماید که در آینده چنین صحنهاى در جامعه مسلمین تکرار نشود.
نخست مىگوید:" خداوند شما را اندرز مىدهد که مانند این عمل را هرگز تکرار نکنید اگر ایمان (به خدا و روز جزا) دارید" (یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ).
یعنى این نشانه ایمان است که انسان به سراغ این گناهان عظیم نرود، و اگر مرتکب شد یا نشانه بى ایمانى است و یا ضعف ایمان، در حقیقت جمله مزبور یکى از ارکان توبه را ترسیم مىکند، چرا که تنها پشیمانى از گذشته کافى نیست باید نسبت به عدم تکرار گناه در آینده نیز تصمیم گرفت، تا توبهاى جامع الاطراف باشد.
*** باز براى محکم کارى، سخن را از شکل یک حادثه شخصى به صورت بیان یک قانون کلى و جامع تغییر داده و مىگوید:" کسانى که دوست مىدارند زشتیها و گناهان قبیح در میان افراد با ایمان اشاعه یابد عذاب دردناکى در دنیا و آخرت دارند (إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ).
قابل توجه اینکه نمىگوید کسانى که اشاعه فحشاء دهند، بلکه مىگوید" دوست دارند که چنین کارى را انجام دهند" و این نهایت تاکید در این زمینه است.
به تعبیر دیگر مبادا تصور شود که این همه اصرار و تاکید به خاطر این بوده که همسر پیامبر ص یا شخص دیگرى در پایه او، متهم شده است، بلکه در مورد هر کس و هر فرد با ایمان چنین برنامهاى پیش آید تمام آن تاکیدات و اصرارها در مورد او صادق است، چرا که جنبه شخصى و خصوصى ندارد، هر چند ممکن است بر حسب موارد جنبههاى دیگرى بر آن افزوده شود.
البته کلمه" فاحشه" یا" فحشاء" در قرآن مجید غالبا در موارد انحرافات جنسى و آلودگیهاى ناموسى به کار رفته، ولى از نظر مفهوم لغوى چنان که" راغب" در" مفردات" گوید:" فحش" و" فحشاء" و" فاحشه" به معنى هر گونه رفتار و گفتارى است که زشتى آن بزرگ باشد، و در قرآن مجید نیز گاهى در همین معنى وسیع استعمال شده مانند وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ:" کسانى که از گناهان بزرگ و از اعمال زشت و قبیح اجتناب مىکنند ..." (سوره شورى آیه 37).
و به این ترتیب وسعت مفهوم آیه کاملا روشن مىشود.
و در پایان آیه مىفرماید:" و خدا مىداند و شما نمىدانید" (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
او از عواقب شوم و آثار مرگبار اشاعه فحشاء در دنیا و آخرت به خوبى آگاه است، ولى شما از ابعاد مختلف این مساله آگاه نیستید.
*** در آخرین آیه مورد بحث که در عین حال آخرین آیات" افک" و مبارزه با" اشاعه فحشاء" و" قذف" مؤمنان پاکدامن است، بار دیگر این حقیقت را تکرار و تاکید مىکند که:" اگر فضل و رحمت الهى شامل حال شما نمىشد، و اگرخداوند نسبت به شما رحیم و مهربان نبود آن چنان مجازات عظیم و دردناکى در این دنیا براى شما قائل مىشد که روزگارتان سیاه و زندگیتان تباه گردد" (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ).
خلاصه ای از تفسیر نمونه، ج14، ص: 406
*** 1- اشاعه فحشاء چیست؟
از آنجا که انسان یک موجود اجتماعى است، جامعه بزرگى که در آن زندگى مىکند از یک نظر همچون خانه او است، و حریم آن همچون حریم خانه او محسوب مىشود، پاکى جامعه به پاکى او کمک مىکند و آلودگى آن به آلودگیش.
روى همین اصل در اسلام با هر کارى که جو جامعه را مسموم یا آلوده کند شدیدا مبارزه شده است.
اگر مىبینیم در اسلام با غیبت شدیدا مبارزه شده یکى از فلسفههایش این است که غیبت، عیوب پنهانى را آشکار مىسازد و حرمت جامعه را جریحه دار مىکند.
اگر مىبینیم دستور عیبپوشى داده شده یک دلیلش همین است که گناه جنبه عمومى و همگانى پیدا نکند.
اگر مىبینیم گناه آشکار اهمیتش بیش از گناه مستور و پنهان است تا آنجا که در روایتى از امام على بن موسى الرضا ع مىخوانیم:
المذیع بالسیئة مخذول و المستتر بالسیئة مغفور له:
" آن کس که گناه را نشر دهد مخذول و مطرود است و آن کس که گناه را پنهان مىدارد مشمول آمرزش الهى است"[1].
و اگر مىبینیم در آیات فوق موضوع اشاعه فحشاء با لحنى بسیار شدید و فوق- العاده کوبنده محکوم شده نیز دلیلش همین است.
اصولا گناه همانند آتش است، هنگامى که در نقطهاى از جامعه این آتش روشن شود باید سعى و تلاش کرد که آتش خاموش، یا حد اقل محاصره گردد، اما اگر به آتش دامن زنیم و آن را از نقطهاى به نقطه دیگر ببریم، حریق همه جا را فرا خواهد گرفت و کسى قادر بر کنترل آن نخواهد بود.
از این گذشته عظمت گناه در نظر عامه مردم و حفظ ظاهر جامعه از آلودگیها خود سد بزرگى در برابر فساد است، اشاعه فحشاء و نشر گناه و تجاهر به فسق این سد را مىشکند، گناه را کوچک مىکند، و آلودگى به آن را ساده مىنماید.
در حدیثى از پیامبر اسلام ص مىخوانیم: من اذاع فاحشة کان کمبتدئها:
" کسى که کار زشتى را نشر دهد همانند کسى است که آن را در آغاز انجام داده"[2].
در حدیث دیگرى از امام موسى بن جعفر ع مىخوانیم که مردى خدمتش آمد و عرض کرد: فدایت شوم از یکى از برادران دینى کارى نقل کردند که من آن را ناخوش داشتم، از خودش پرسیدم(چقدر مهم است که قبل از قضاوت در مورد کار دیگران ، حقیقت کارها را خود افراد بپرسیم) انکار کرد در حالى که جمعى از افراد موثق این مطلب را از او نقل کردهاند، امام فرمود:
کذب سمعک و بصرک عن اخیک و ان شهد عندک خمسون قسامة و قال لک قول فصدقه و کذبهم، و لا تذیعن علیه شیئا تشینه به و تهدم به مروته، فتکون من الذین قال اللَّه عز و جل إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ[3] و[4].
ذکر این نکته نیز لازم است که" اشاعه فحشاء" اشکال مختلفى دارد:
گاه به این مىشود که دروغ و تهمتى را دامن بزند و براى این و آن بازگو کند.
گاه به این است که مراکزى که موجب فساد و نشر فحشاء است به وجود آورد.
گاه به این است که وسائل معصیت در اختیار مردم بگذارند و یا آنها را به گناه تشویق کنند و بالآخره گاه به این حاصل مىشود که پرده حیا را بدرند و مرتکب گناه در ملاء عام شوند، همه اینها مصداق" اشاعه فحشاء" است چرا که مفهوم این کلمه، وسیع و گسترده مىباشد (دقت کنید).
*** 2- بلاى شایعهسازى
جعل و پخش شایعات دروغین و نگران کننده یکى از مهمترین شاخههاى جنگ روانى توطئهگران است.
هنگامى که دشمن قادر نیست از طریق رویارویى صدمهاى وارد کند دست به پخش شایعات مىزند، و از این طریق افکار عمومى را نگران و به خود مشغول ساخته و از مسائل ضرورى و حساس منحرف مىکند.
شایعهسازى یکى از سلاحهاى مخرب براى جریحهدار ساختن حیثیت نیکان و پاکان و پراکنده ساختن مردم از اطراف آنها است.
در آیات مورد بحث- طبق شان نزولهاى معروف- منافقین براى لکهدار ساختن حیثیت پیامبر خدا و متزلزل ساختن وجاهت عمومى او دست به جعل نا جوانمردانه ترین شایعات و پخش آن زدند و پاکى بعضى از همسران پیامبر بزرگ اسلام را- با استفاده از یک فرصت مناسب- زیر سؤال کشیدند، و براى مدتى نسبتا طولانى چنان افکار مسلمانان را مشوب و ناراحت کردند که مؤمنان ثابت قدم و راستین همچون مار گزیده به خود مىپیچیدند تا اینکه وحى الهى به یارى آنان آمد و چنان گوشمال شدیدى به منافقان شایعهساز داد که درس عبرتى براى همگان شد.
گر چه در جامعههایى که خفقان سیاسى وجود دارد نشر شایعات یک نوع مبارزه محسوب مىشود، ولى انگیزههاى دیگرى همچون انتقامجویى، تصفیه حسابهاى خصوصى، تخریب اعتماد عمومى، لکهدار ساختن شخصیت افراد بزرگ و منحرف ساختن افکار از مسائل اساسى نیز عوامل پخش شایعات محسوب مىباشد.
این کافى نیست که ما بدانیم چه انگیزهاى سبب شایعهسازى است، مهم آن است که جامعه را از اینکه آلت دست شایعهسازان گردد و به نشر آن کمک کند و با دست خود وسیله نابودى خویش را فراهم سازد بر حذر داریم، و به مردم توجه دهیم که باید هر شایعه را همانجا که مىشنویم دفن کنیم و گر نه دشمن را خوشحال و پیروز ساختهایم، بعلاوه مشمول عذاب الیم دنیا و آخرت که در آیات فوق به آن اشاره شده خواهیم بود.
*** 3- کوچک شمردن گناه-
در آیات فوق از مسائلى که مورد نکوهش قرار گرفته این بود که شما گناهى همچون نشر بهتان و تهمت را مرتکب مىشوید و در عین حال آن را کوچک مىشمرید.
به راستى کوچک شمردن گناه خود یکى از خطاها است، کسى که گناهى مىکند و آن را بزرگ مىشمرد و از کار خود ناراحت است در مقام توبه و جبران بر مىآید، اما آن کس که آن را کوچک مىشمرد و اهمیتى براى آن قائل نیست و حتى گاه مىگوید:" خوشا به حال من اگر گناه من همین باشد"! چنین کسى در مسیر خطرناکى قرار گرفته، و هم چنان به گناه خود ادامه مىدهد.
به همین دلیل در حدیثى از امیر مؤمنان على ع مىخوانیم: اشد الذنوب ما استهان به صاحبه:" شدیدترین گناهان گناهى است که صاحبش آن را سبک بشمارد"[5].
[1] ( 2) اصول کافى جلد 2 باب ستر الذنوب،
[2] ( 1) اصول کافى جلد 2 باب التعییر.
[3] ( 1) کتاب ثواب الاعمال طبق نقل تفسیر نور الثقلین جلد 2 صفحه 582.
[4] ( 2) البته این مسئله استثناهایى دارد از جمله موضوع شهادت در دادگاه و یا مواردى که براى نهى از منکر هیچ راهى جز پرده برداشتن از روى زشتکارى یک نفر وجود ندارد مىباشد.
[5] ( 1) نهج البلاغه کلمات قصار شماره 348.
المحاسن، ج1، ص: 104
44 عقاب الإذاعة
84 عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ جَمِیعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ مَعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع
یَقُولُ إِنَّ الْعَبْدَ یُحْشَرُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مَا یُدْمِی دَماً فَیُدْفَعُ إِلَیْهِ شِبْهُ الْمِحْجَمَةِ أَوْ فَوْقَ ذَلِکَ فَیُقَالُ لَهُ هَذَا سَهْمُکَ مِنْ دَمِ فُلَانٍ فَیَقُولُ یَا رَبِّ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ أَنَّکَ قَبَضْتَنِی وَ مَا سَفَکْتُ دَماً قَالَ بَلَى سَمِعْتَ مِنْ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ کَذَا وَ کَذَا فَرَوَیْتَهَا عَنْهُ فَنُقِلَتْ عَنْهُ حَتَّى صَارَ إِلَى فُلَانٍ الْجَبَّارِ فَقَتَلَهُ عَلَیْهَا فَهَذَا سَهْمُکَ مِنْ دَمِه
دنیای مجازی(لفظ " فضای مجازی" بسیار خسته کننده شده برای همین از لفظ " دنیای مجازی" استفاده می کنم ، اگر لفظ بهتری هم پیدا کردید که بهتر) به ظاهر مجازی است اما اثرات واقعی زیادی در زندگی ما دارد . طبق این روایت شریف ، نقل یک خبر می تواند منجر به ریختن خون یک انسان بی گناه گردد ، می تواند منجر به فروپاشی یک زندگی شود ، می تواند منجر به به هم ریختن یک فامیل شود .
باید در دنیای مجازی در انتشار اخبار دقت داشت.
باز ارسال (فروارد) کردن یک مطلب ، با چند کلیک ، کار به ظاهر ساده ای است اما بدانیم روز قیامت باید برای حتی همین کار ساده پاسخگو باشیم. تبعات این کار ساده ما می تواند بسیار عظیم باشد.پس باید دقت کرد.
در دنیای مجازی باید دست به عصا راه رفت زیرا دنیای تاریکی است .
المحاسن، ج1، ص: 104
42 عقاب من أذاع فاحشة و من عیر مسلما بذنب
82 عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَلِیِ
بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَذَاعَ فَاحِشَةً کَانَ کَمُبْتَدِئِهَا وَ مَنْ عَیَّرَ مُسْلِماً بِذَنْبٍ لَمْ یَمُتْ حَتَّى یَرْکَبَه
اشاعه فحشاء در جامعه امروز مانند اختلاس و دزدی ، رانت خواری، روزه خواری در ملاء عام ، بی بندوباری و بد حجابی ، مانور تجمل گرایی و اشرافیت
در درجه اول مخالفت با دین خداست و اگر هم احترامی برای دین خدا قائل نیستند ، بی احترامی به قانون و شهروندان این مملکت است
المحاسن، ج1، ص: 27
6 ثواب من سن سنة عدل
8 عَنْهُ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ مَنِ اسْتَنَّ بِسُنَّةِ عَدْلٍ فَاتُّبِعَ کَانَ لَهُ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْءٌ وَ مَنِ اسْتَنَّ بِسُنَّةِ جَوْرٍ فَاتُّبِعَ کَانَ لَهُ مِثْلُ وِزْرِ مَنْ عَمِلَ بِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یُنْقَصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَیْء
حتما از این دست حق الناس بر گردن همه ما هست که حالا یا اطلاع داریم یا اینکه نداریم
در هرصورت در آستانه شب قدر با استغفار و طلب حلالیت ، خود را آماده دریافت نورانیت این شبها کنیم
[سوره النور (24): آیات 11 تا 16]
إِنَّ الَّذِینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذِی تَوَلَّى کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِیمٌ (11) لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً وَ قالُوا هذا إِفْکٌ مُبِینٌ (12) لَوْ لا جاؤُ عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِکَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْکاذِبُونَ (13) وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِیما أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذابٌ عَظِیمٌ (14) إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ (15)
وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا سُبْحانَکَ هذا بُهْتانٌ عَظِیمٌ (16)
ترجمه:
11- کسانى که آن تهمت عظیم را مطرح کردند گروهى از شما بودند، اما گمان نکنید این ماجرا براى شما بد است، بلکه خیر شما در آن است، آنها هر کدام سهم خود را از این گناهى که مرتکب شدند دارند، و کسى که بخش عظیم آن را بر عهده گرفت عذاب عظیمى براى او است.
12- چرا هنگامى که این (تهمت) را شنیدید مردان و زنان با ایمان نسبت به خود (و کسى که همچون خود آنها بود) گمان خیر نبردند؟ چرا نگفتید این یک دروغ بزرگ و آشکار است؟! 13- چرا چهار شاهد براى آن نیاوردند؟ اکنون که چنین گواهانى نیاوردند آنها در پیشگاه خدا دروغگویانند.
14- و اگر فضل و رحمت الهى در دنیا و آخرت نصیب شما نمىشد به خاطر این گناهى که کردید عذاب سختى به شما مىرسید.
15- بخاطر بیاورید زمانى را که به استقبال این دروغ بزرگ رفتید، و این شایعه را از زبان یکدیگر مىگرفتید، و با دهان خود سخنى مىگفتید که به آن یقین نداشتید، و گمان مىکردید این مساله کوچکى است در حالى که نزد خدا بزرگ است! 16- چرا هنگامى که آن را شنیدید نگفتید براى ما مجاز نیست که به این تکلم کنیم؟ خداوندا منزهى تو، این بهتان بزرگى است!