خلاصه ای از تفسیر نمونه، ج11، ص: 105
شرح مختصر
سرنوشت گنهکاران قوم لوط
در آیات گذشته داستان ملاقات فرشتگان مامور عذاب قوم لوط را با ابراهیم خواندیم، و در این آیات داستان خارج شدن آنها از نزد ابراهیم و آمدن به ملاقات لوط را مىخوانیم.
نخست مىگوید:" هنگامى که فرستادگان خداوند نزد خاندان لوط آمدند" (فَلَمَّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ ...)***
لوط" به آنها گفت شما افرادى ناشناختهاید" (قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ)
مفسران مىگویند این سخن را به این جهت به آنها گفت که آنان به صورت جوانانى خوش صورت و زیبا نزد او آمدند، او که مىدانست محیطش تا چه حد آلوده گناه انحراف جنسى است، فکر مىکرد مبادا ورود این میهمانان مایه دردسر براى او گردد، از یک سو میهمان است و محترم و قدومش مبارک، و از سوى دیگر محیطى است ننگین و آلوده و پر از مشکلات.
لذا در آیات سوره هود که همین داستان به مناسبت دیگرى در آن آمده است، تعبیر به" سِیءَ بِهِمْ" مىکند، یعنى این موضوع بر لوط پیامبر بزرگ خدا سخت ناگوار آمد، و از آمدنشان ناراحت شد، سپس گفت امروز روز سختى در پیش دارم!.
*** ولى فرشتگان زیاد او را در انتظار نگذاردند، با صراحت" گفتند: ما چیزى را براى تو آوردهایم که آنها در آن تردید داشتند" (قالُوا بَلْ جِئْناکَ بِما کانُوا فِیهِ یَمْتَرُونَ).
یعنى مامور مجازات دردناکى هستیم که تو کرارا به آنها گوشزد کردهاى ولى هرگز آن را جدى تلقى نکردند؟
*** سپس براى تاکید گفتند" ما واقعیت مسلم و غیر قابل تردیدى را براى تو آوردهایم" یعنى عذاب حتمى و مجازات قطعى این گروه بىایمان منحرف (وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِ).
باز براى تاکید بیشتر اضافه کردند" ما مسلما راست مىگوئیم" (وَ إِنَّا لَصادِقُونَ).
یعنى این گروه تمام پلها را پشت سر خود خراب کردهاند و جایى براىشفاعت و گفتگو در مورد آنها باقى نمانده است، تا لوط حتى به فکر شفاعت نیفتد و بداند اینها ابدا شایستگى این امر را ندارند.
*** و از آنجا که باید گروه اندک مؤمنان (خانواده لوط بجز همسرش) از این مهلکه جان به سلامت ببرند دستور لازم را به لوط چنین دادند:" تو شبانه هنگامى که چشم مردم گنهکار در خواب است و یا مست شراب و شهوت، خانوادهات را بر دار و از شهر بیرون شو" (فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ).
ولى" تو پشت سر آنها باش" تا مراقب آنان باشى و کسى عقب نماند (وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ).
ضمنا" هیچیک از شما نباید به پشت سرش نگاه کند" (وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ).
" و به همان نقطهاى که دستور به شما داده شده است (یعنى سرزمین شام یا نقطه دیگرى که مردمش از این آلودگیها پاک بودهاند) بروید" (وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ).
سپس لحن کلام تغییر مىیابد و خداوند مىفرماید" ما به لوط چگونگى این امر را وحى فرستادیم که به هنگام طلوع صبح همگى ریشهکن خواهند شد، به گونهاى که حتى یک نفر از آنها باقى نماند" (وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ).
*** (دقت کنید) سپس قرآن داستان را در اینجا رها کرده و به آغاز باز مىگردد، و بخشى را که در آنجا ناگفته مانده بود به مناسبتى که بعدا اشاره خواهیم کرد بیان مىکند و مىگوید:
" مردم شهر از ورود میهمانان تازه وارد لوط آگاه شدند و به سوى خانه او حرکت کردند، و در راه به یکدیگر بشارت مىدادند" (وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ).
آنها در آن وادى گمراهى و ننگین خود فکر مىکردند طعمه لذیذى به چنگ آوردهاند، جوانانى زیبا و خوشرو، آنهم در خانه لوط!
تعبیر به" أَهْلُ الْمَدِینَةِ" نشان مىدهد که حد اقل گروه زیادى از مردم شهر به سوى خانه لوط حرکت کردند و این امر روشن مىسازد که آنها تا چه حد وقیح و رسوا و جسور شده بودند، مخصوصا که جمله یَسْتَبْشِرُونَ (یکدیگر را بشارت مىدادند) حکایت از عمق آلودگى آنها مىکند، چرا که این عمل ننگین را شاید کمتر کسى در میان حیوانات و چارپایان نظیرش را دیده است، اگر کسى هم انجام دهد، لا اقل با کتمان و اختفاء و احساس شرمسارى است اما این ملت زشتکار و فرومایه آشکارا به یکدیگر تبریک مىگفتند!!
***" لوط" که سر و صداى آنها را شنید در وحشت عجیبى فرو رفت و نسبت به میهمانان خود بیمناک شد، زیرا هنوز نمىدانست که این میهمانان ماموران عذابند و فرشتگان خداوند قادر قاهرند، لذا در مقابل آنها ایستاد و" گفت: اینها میهمانان منند، آبروى مرا نریزید" (قالَ إِنَّ هؤُلاءِ ضَیْفِی فَلا تَفْضَحُونِ).
یعنى از مساله خدا و پیغمبر و جزا و کیفر، اگر صرف نظر کنیم، حد اقل این مساله انسانى و سنتى که میان همه افراد بشر اعم از مؤمن و کافر وجود دارد مىگوید که به میهمان احترام باید گذارد شما چگونه بشرى هستید که حتى سادهترین مسائل انسانى را نمىفهمید، اگر دین ندارید لا اقل آزاده باشید!***
سپس اضافه کرد بیائید و" از خدا بترسید و مرا در برابر میهمانانم شرمنده نسازید" (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ).
*** ولى آنها چنان جسور و به اصلاح پر رو بودند که نه تنها احساس شرمندگى در خویش نمىکردند بلکه از لوط پیامبر، چیزى هم طلبکار شده بودند، گویى جنایتى انجام داده، زبان به اعتراض گشودند و" گفتند: مگر ما به تو نگفتیم احدى را از مردم جهان به مهمانى نپذیرى و به خانه خود راه ندهى" (قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعالَمِینَ) چرا خلاف کردى، و به گفته ما عمل ننمودى؟!
و این به خاطر آن بود که قوم و جمعیت مزبور افرادى خسیس و بخیل بودند، و هرگز کسى را به خانه خود میهمان نمىکردند، و اتفاقا شهرهاى آنها در مسیر قافلهها بود و مىگویند آنها براى اینکه کسى در آنجا توقف نکند، این عمل شنیع را با بعضى از واردین انجام داده بودند، و کم کم براى آنها عادتى شده بود، لذا گویا هر گاه لوط پیامبر با خبر مىشد که شخص غریبى به آن دیار گام نهاده براى اینکه گرفتار چنگال آنها نشود وى را به خانه خود دعوت مىکرد اما آنها پس از آنکه از این جریان آگاه شدند خشمگین گشتند و به او صریحا گفتند حق ندارى بعد از این میهمانى به خانه خود راه دهى!
بنا بر این به نظر مىرسد که کلمه" عالمین" در آیه فوق اشاره به رهگذران و افرادى است که اهل آن شهر و دیار نبودند و گذارشان به آنجا مىافتاد.
*** به هر حال لوط که این جسارت و وقاحت را دید از طریق دیگرى وارد شد، شاید بتواند آنها را از خواب غفلت و مستى انحراف و ننگ، بیدار سازد، رو به آنها کرده گفت: چرا شما راه انحرافى مىپوئید، اگر منظورتان اشباع غریزه جنسى است چرا از طریق مشروع و ازدواج صحیح وارد نمىشوید" اینها دختران منند (آمادهام آنها را به ازدواجتان در آورم) اگر شما مىخواهید کار صحیحى انجام دهید راه این است" (قالَ هؤُلاءِ بَناتِی إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ).
بدون شک دختران لوط تعداد محدودى بودند، و آن جمعیت افراد زیادى، ولى هدف لوط این بود که به آنها اتمام حجت کند و بگوید من تا این حد نیز آماده فداکارى براى حفظ حیثیت مهمانان خویش، و نجات شما از منجلاب فساد هستم.
ناگفته پیدا است که لوط نمىخواست دختران خود را به ازدواج مشرکان گمراه در آورد بلکه هدفش این بود که بیائید و ایمان بیاورید و بعد هم دختران خودم را به ازدواج شما در مىآورم.
*** اما واى از مستى شهوت، مستى انحراف، و مستى غرور و لجاجت، اگر ذرهاى از اخلاق انسانى و عواطف بشرى در آنها وجود داشت، کافى بود که آنها را در برابر چنین منطقى شرمنده کند، لا اقل از خانه لوط باز گردند و حیا کنند،اما نه تنها منفعل نشدند، بلکه بر جسارت خود افزودند و خواستند دست به سوى میهمانان لوط دراز کنند!! اینجاست که خدا روى سخن را به پیامبر اسلام کرده، مىگوید:" قسم به جان و حیات تو که اینها در مستى خود سخت سرگردانند"! (لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ).
و در سوره هود به دنبال بحثى مشابه همین بحث خواندیم که فرشتگان پرده از روى کار خود برداشتند، رو به سوى لوط کرده، گفتند: نترس آنها به تو آسیبى نمىرسانند. و در آیه 37 سوره قمر مىخوانیم: هنگامى که آنها بر جسارت خویش افزودند و تصمیم بر تجاوز به میهمانان گرفتند چشمانشان را نابینا ساختیم وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ فَطَمَسْنا أَعْیُنَهُمْ و چنان که در بعضى از روایات آمده یکى از فرشتگان مشتى خاک به صورت آنها پاشید، همه نابینا شدند، (و فریاد زنان باز گشتند).
*** در اینجا سخن الهى درباره این قوم اوج مىگیرد و در دو آیه فشرده و کوتاه سرنوشت شوم آنها را به صورتى قاطع و کوبنده و بسیار عبرتانگیز بیان مىکند، و مىگوید:" سرانجام فریاد تکان صیحه وحشتناکى به هنگام طلوع آفتاب، همه را فرا گرفت" (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقِینَ).
*** ولى به این اکتفاء ننمودیم بلکه شهر آنها را به کلى زیر و رو کردیم" بالاى آن را پائین و پائین را بالا قرار دادیم"! (فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها.) این مجازات نیز براى آنها کافى نبود" به دنبال آن بارانى از سجیل (گلهاى متحجر شده) بر سر آنان فرو ریختیم"! (وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ).
*** اینجاست که قرآن به نتیجهگیرى تربیتى و اخلاقى پرداخته مىگوید" در این داستان نشانههایى است براى افراد با هوش"! (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ)، آنها که با فراست و هشیارى و بینش مخصوص خود از هر علامتى جریانى را کشف مىکنند و از هر اشارهاى حقیقتى و از هر نکتهاى، مطلب مهم و آموزندهاى را.
*** اما تصور نکنید که آثار آنها به کلى از میان رفته، نه" بر سر راه کاروانیان و گذر کنندگان همواره ثابت و برقرار است" (وَ إِنَّها لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ).
اگر باور ندارید برخیزید و بروید و ویرانههاى این شهرهاى بلا دیده را که بر سر راه مسافران در طریق شام (از سوى مدینه قرار دارد بنگرید و بیندیشید، بیندیشید و عبرت گیرید، عبرت گیرید و به سوى خدا باز گردید، و راه توبه را پیش گیرید، و آلودگیها را از دل و جان خود بشوئید.
*** باز هم به عنوان تاکید بیشتر و دعوت افراد با ایمان به تفکر و اندیشه در این داستان عبرتانگیز اضافه مىکند که در این داستان نشانهاى است براى افراد با ایمان (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ).
برای مطالعه بیشتر به جلد 9 تفسیر نمونه صفحه 189 تا 198 مراجعه فرمائید).
*** 4- مستى شهوت و غرور!
گر چه مستى شراب مشهور است ولى مستىهایى بدتر از مستى شراب نیز پیدا مىشود که از آن جمله مستى مقام و مستى شهوت است، در آیات فوق خواندیم که خداوند به جان پیامبرش سوگند یاد مىکند که این گروه در مستى خود سرگردان و حیرانند، آن چنان که روشنترین جاده نجات را نمىبینند، کار به جایى مىرسد که پیامبر بزرگى همچون لوط حاضر مىشود دختران خود را به ازدواج آنها در آورد تا از طریق حلال و مشروع اشباع شوند و از گناه و آلودگى و ننگ رهایى یابند اما باز هم آنها دست رد بر سینه او مىگذارند!
ضمنا این پیامبر بزرگ، این درس آموزنده را به ما مىدهد که براى مبارزه با مفاسد تنها روى نفى تکیه نکنید، بلکه روى اثبات هم باید تکیه کرد، یعنى باید غرائز بشر را از طریق صحیح اشباع نمود تا به فساد نگراید، گرچه قوم لوط افراد فاسد استثنایى بودند که این برنامه در آنها مؤثر نیفتاد، ولى معمولا این روش یکى از مؤثرترین روشهاست.
هنگامى که بخواهیم با سرگرمیهاى غیر سالم مبارزه کنیم باید در درجه اول بکوشیم و سرگرمى سالم براى مردم فراهم سازیم، همین گونه در برنامههاى دیگر.
جالب اینکه در بعضى از روایات مىخوانیم، لوط این پیامبر پر استقامت حدود سى سال در میان این جمعیت پست و فرومایه به تبلیغ مشغول بود اما هیچکس جز خانوادهاش به او ایمان نیاوردند (به استثناى همسرش)[1].
چه پرشکوه است اینهمه استقامت، آنهم در میان این چنین فرومایگان که انسان حتى از یک ساعت زندگى در میان آنها به ستوه مىآید، و چه درد آور است با چنین همسرى ساختن! در سوره ذاریات آیه 35 و 36 مىخوانیم: فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فِیها مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ؟" ما تمام کسانى را که ایمان داشتند از آن سرزمین قبل از نزول بلا بیرون بردیم، اما جز یک خانواده با ایمان در آن وجود نداشت!.
و از اینجا نیز روشن مىشود که مجازات الهى خشک و تر را هرگز با هم نمىسوزاند، حتى اگر یک نفر مؤمن راستین و وظیفهشناس باشد او را نجات مىبخشد.
تفسیر نمونه ج9 192
5- تحریم همجنس گرایى.
همجنس گرایى چه در مردان باشد و چه در زنان در اسلام از گناهان بسیار بزرگ است و هر دو داراى حد شرعى است.
حد همجنسگرایى در مردان خواه فاعل باشد یا مفعول اعدام است
اجراى این حدود، شرائط دقیق و حساب شدهاى دارد که در کتب فقه اسلامى آمده است.
روایاتى که در مذمت همجنس گرایى از پیشوایان اسلام نقل شده آن قدر زیاد و تکان دهنده است که با مطالعه آن هر کس احساس مىکند که زشتى این گناه به اندازهاى است که کمتر گناهى در پایه آن قرار دارد.
از جمله در روایتى از پیامبر اسلام ص مىخوانیم
لما عمل قوم لوط ما عملوا بکت الارض الى ربها حتى بلغ دموعها الى السماء، بکت السماء حتى بلغ دموعها العرش، فاوحى اللَّه الى السماء ان احصبیهم، و اوحى الى الارض ان اخسفى بهم
:" هنگامى که قوم لوط آن اعمال ننگین را انجام دادند زمین آن چنان ناله و گریه سر داد که اشکهایش به آسمان رسید، و آسمان آن چنان گریه کرد که اشکهایش به عرش رسید، در این هنگام خداوند به آسمان وحى فرستاد که آنها را سنگباران کن! و به زمین وحى فرستاد که آنها را فرو بر"![2] (بدیهى است گریه و اشک جنبه تشبیه و کنایه دارد).
و در حدیثى از امام صادق ع مىخوانیم که پیامبر ص فرمود:
من جامع غلاما جاء یوم القیامة جنبا لا ینقیه ماء الدنیا و غضب اللَّه علیه و لعنه و اعد له جهنم و ساءت مصیرا .... ثم قال ان الذکر یرکب الذکر فیهتز العرش لذلک
:" هر کس با نوجوانى آمیزش جنسى کند روز قیامت ناپاک وارد محشر مىشود، آن چنان که تمام آبهاى جهان او را پاک نخواهند کرد، و خداوند او را غضب مىکند و از رحمت خویش دور مىدارد و دوزخ را براى او آماده ساخته است و چه بد جایگاهى است" ... سپس فرمود:" هر گاه جنس مذکر با مذکر آمیزش کند عرش خداوند به لرزه در مىآید"[3].
در حدیث دیگرى از امام صادق ع مىخوانیم:" آنها که تن به چنین کارى در مىدهند بازماندگان سدوم (قوم لوط) هستند" سپس اضافه فرمود:" من نمىگویم از فرزندان آنها هستند ولى از طینت آنها هستند" سؤال شد همان شهر سدوم که زیر و رو شد، فرمود:" آرى چهار شهر بودند سدوم و صریم و لدنا و غمیرا (عمورا)[4].
فلسفه تحریم هم جنسگرایى.
گرچه در دنیاى غرب که آلودگىهاى جنسى فوق العاده زیاد است، این گونه زشتیها مورد تنفر نیست و حتى شنیده مىشود در بعضى از کشورها همانند انگلستان طبق قانونى که با کمال وقاحت از پارلمان گذشته این موضوع جواز قانونى پیدا کرده!! ولى شیوع این گونه زشتیها هرگز از قبح آن نمىکاهد و مفاسد اخلاقى و روانى و اجتماعى آن در جاى خود ثابت است.
گاهى بعضى از پیروان مکتب مادى که اینگونه آلودگیها را دارند براى توجیه عملشان مىگویند ما هیچگونه منع طبى براى آن سراغ نداریم!.
ولى آنها فراموش کردهاند که اصولا هر گونه انحراف جنسى در تمام روحیات و ساختمان وجود انسان اثر مىگذارد و تعادل او را بر هم مىزند.
توضیح اینکه: انسان به صورت طبیعى و سالم تمایل جنسى به جنس مخالف دارد و این تمایل از ریشهدارترین غرائز انسان و ضامن بقاء نسل او است.
هر گونه کارى که تمایل را از مسیر طبیعیش منحرف سازد، یک نوع بیمارى و انحراف روانى در انسان ایجاد مىکند.
مردى که تمایل به جنس موافق دارد و یا مردى که تن به چنین کارى مىدهد هیچکدام یک مرد کامل نیستند، در کتابهاى امور جنسى" هموسکو آلیسم" (همجنس گرایى) به عنوان یکى از مهمترین انحراف ذکر شده است.
ادامه این کار تمایلات جنسى را نسبت به جنس مخالف در انسان تدریجا مىکشد و در مورد کسى که تن به این کار در مىدهد احساسات زنانه تدریجا در او پیدا مىشود، و هر دو گرفتار ضعف مفرط جنسى و به اصطلاح سرد مزاجى مىشوند، به طورى که بعد از مدتى قادر به آمیزش طبیعى (آمیزش با جنس مخالف) نخواهند بود.
با توجه به اینکه احساسات جنسى مرد و زن هم در ارگانیسم بدن آنها مؤثر است و هم در روحیات و اخلاق ویژه آنان، روشن مىشود که از دست دادن احساسات طبیعى تا چه حد ضربه بر جسم و روح انسان وارد مىسازد، و حتى ممکن است افرادى که گرفتار چنین انحرافى هستند، چنان گرفتار ضعف جنسى شوند که دیگر قدرت بر تولید فرزند پیدا نکنند.
این گونه اشخاص از نظر روانى غالبا سالم نیستند و در خود یک نوع بیگانگى از خویشتن و بیگانگى از جامعهاى که به آن تعلق دارند احساس مىکنند.
قدرت اراده را که شرط هر نوع پیروزى است تدریجا از دست مىدهند، و یک نوع سرگردانى و بىتفاوتى در روح آنها لانه مىکند.
آنها اگر به زودى تصمیم به اصلاح خویشتن نگیرند و حتى در صورت لزوم از طبیب جسمى یا روانى کمک نخواهند و این عمل به صورت عادتى براى آنها در آید، ترک آن مشکل خواهد شد، ولى در هر حال هیچوقت براى ترک این عادت زشت دیر نیست، تصمیم مىخواهد و عمل.
بهر حال سرگردانى روانى تدریجا آنها را به مواد مخدر و مشروبات الکلى و انحرافات اخلاقى دیگر خواهد کشانید و این یک بدبختى بزرگ دیگر است.
جالب اینکه در روایات اسلامى در عباراتى کوتاه و پر معنى اشاره به این مفاسد شده است، از جمله در روایتى از امام صادق ع مىخوانیم که کسى از او سؤال کرد لم حرم اللَّه اللواط:" چرا خداوند لواط را حرام کرده است" فرمود:
من اجل انه لو کان اتیان الغلام حلالا لاستغنى الرجال عن النساء و کان فیه قطع النسل و تعطیل الفروج و کان فى اجازة ذلک فساد کثیر
:" اگر آمیزش با پسران حلال بود مردان از زنها بىنیاز (و نسبت به آنان بىمیل) مىشدند، و این باعث قطع نسل انسان مىشد و باعث از بین رفتن آمیزش طبیعى جنس موافق و مخالف مىگشت و این کار مفاسد زیاد اخلاقى و اجتماعى ببار مىآورد"[5].
آخرین نکتهاى که در اینجا باید یادآور شویم این است که کشیده شدن افراد به اینگونه انحراف جنسى علل بسیار مختلفى دارد و حتى گاهى طرز رفتار پدر و مادر با فرزندان خود، و یا عدم مراقبت از فرزندان همجنس، و طرز معاشرت و خواب آنها با هم در خانه ممکن است از عوامل این آلودگى گردد.
اخلاق قوم لوط.
در روایات و تواریخ اسلامى اعمال زشت و ننگین دیگرى به موازات انحراف جنسى از آنها نقل شده است از جمله در" سفینة البحار" مىخوانیم:
قیل کانت مجالسهم تشتمل على انواع المناکیر مثل الشتم و السخف و الصفح و القمار و ضرب المخراق و خذف الاحجار على من مر بهم و ضرب المعازف و المزامیر و کشف العورات
تفسیر نمونه، ج9، ص: 198
" گفته مىشود مجالس آنها مملو بود از انواع منکرات و اعمال زشت، فحشهاى رکیک و کلمات زننده با هم رد و بدل مىکردند، با کف دست بر پشت یکدیگر مىکوبیدند، قمار مىکردند، و بازیهاى بچهگانه داشتند، سنگ به عابران پرتاب مىکردند و انواع آلات موسیقى را بکار مىبردند و در حضور جمع بدن خود را برهنه و کشف عورت مىنمودند"![6]
روشن است در چنان محیط آلودهاى، انحراف و زشتى هر روز ابعاد تازهاى بخود مىگیرد، و اصولا قبح اعمال ننگین برچیده مىشود و آن چنان در این مسیر پیش مىروند که هیچ کارى در نظر آنها زشت و منکر نیست!.
و از آنها بدبختتر اقوام و ملتهایى هستند که در عصر پیشرفت علوم و دانشها در همان راه گام برمىدارند و حتى گاهى اعمالشان بقدرى ننگین و رسوا است که اعمال قوم لوط را به فراموشى مىسپارد.
[( 1) وسائل الشیعه جلد 14 صفحه 249.
[4] ( 2) وسائل الشیعه جلد 14 صفحه 253.
[5] ( 1) وسائل الشیعه جلد 14 صفحه 252.
[6] ( 1) سفینة البحار صفحه 517.
میزان الحکمه ج5 82 من تزوج فی حداثة سنه
8003. رسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: أیُّما شابٍّ تَزَوَّجَ فی حَداثَةِ سِنِّهِ عَجَّ شَیطانُهُ: یا وَیلَهُ! عَصَمَ مِنّی دِینَه(کنز العمّال: 44441.)
میزان الحکمه ج5 80 الحدیث:
7994. رسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: مَن أحَبَّ أن یَلقَى اللّهَ طاهِرا مُطَهَّرا فَلْیَلْقَهُ بزَوجَة (بحار الأنوار: 103/ 220/ 18.)
تحکیم خانواده از نگاه قرآن و حدیث 26 أهمیة تأسیس الاسرة
عنه صلى الله علیه و آله: تَزَوَّجوا فَإِنّی مُکاثِرٌ بِکُمُ الامَمَ غَدا فِی القِیامَةِ، حَتّى إنَّ السِّقطَ لَیَجیءُ مُحبَنطِئا «5» عَلى بابِ الجَنَّةِ، فَیُقالُ لَهُ: ادخُلِ الجَنَّةَ، فَیَقولُ: لا، حَتّى یَدخُلَ أبَوایَ
الجَنَّةَ قَبلی. «6»
تحکیم خانواده از نگاه قرآن و حدیث 28 برکات الأهل
9. رسول اللّه صلى الله علیه و آله: زَوِّجُوا «4» أیاماکُم «5»؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى یُحَسِّنُ لَهُنَّ فی أخلاقِهِنَّ، ویُوَسِّعُ لَهُنَّ فی أرزاقِهِنَّ، ویَزیدُهُنَّ فی مُروآتِهِنَّ. «6»
تحکیم خانواده از نگاه قرآن و حدیث 32 تزویج الأولاد
تَزویجُ الأَولادِ
18. رسول اللّه صلى الله علیه و آله: مِن حَقِّ الوَلَدِ عَلى والِدِه ثَلاثَةٌ: یُحَسِّنُ اسمَهُ، ویُعَلِّمُهُ الکِتابَةَ، ویُزَوِّجُهُ إذا بَلَغَ. «2»
19. عنه صلى الله علیه و آله: حَقُّ الوَلَدِ عَلى والِدِهِ... إذا کانَت انثى أن یَستَفرِهَ «3» امَّها... ویُعَجِّلَ سَراحَها إلى بَیتِ زَوجِها. «4»
20. عنه صلى الله علیه و آله: مَن بَلَغَ وَلَدُهُ النِّکاحَ وعِندَهُ ما یُنکِحُهُ، ثُمّ أحدَثَ حَدَثا فَالإِثمُ عَلَیهِ. «5»
21. عنه صلى الله علیه و آله: فِی التَّوراةِ مَکتوبٌ: مَن بَلَغَتِ ابنَتُهُ اثنَتَی عَشرَةَ سَنَةً فَلَم یُزَوِّجها،
فَأَصابَت إثما، فَإِثمُ ذلِکَ عَلَیهِ.
تحکیم خانواده از نگاه قرآن و حدیث 168 خانه و اثاث خانه بانوى بانوان
سنن ابن ماجة عن عائشة وامّ سلمة: أمَرَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله أن نُجَهِّزَ فاطِمَةَ حَتّى نُدخِلَها عَلى عَلِیٍّ. فَعَمَدنا إلَى البَیتِ فَفَرَشناهُ تُرابا لَیِّنا مِن أعراضِ البَطحاءِ، ثُمَّ حَشَونا
مِرفَقَتَینِ لیفا، فَنَفَشناهُ بِأَیدینا، ثُمَّ أطعَمنا تَمرا وزَبیبا، وسَقَینا ماءً عَذبا، وعَمَدنا إلى عودٍ فَعَرَضناهُ فی جانِبِ البَیتِ لِیُلقى عَلَیهِ الثَّوبُ ویُعَلَّقَ عَلَیهِ السِّقاءُ، فَما رَأَینا عُرسا أحسَنَ مِن عُرسِ فاطِمَةَ. «9»
225. سنن ابن ماجَة به نقل از عایشه و امّ سلمه: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به ما دستور داد که جهیزیه فاطمه علیهاالسلام را آماده سازیم تا او را به خانه على علیه السلام ببریم. ما به اتاق رفتیم و آن را از خاکهاى نرمِ کنارههاى بطحاء، فرش کردیم. سپس دو بالش از لیف خرما پر نمودیم و آنها را با دست خود زدیم تا از هم باز شدند. آن گاه غذایى
از خرما وکشمش آماده ساختیم، و آب گوارایى تهیه نمودیم، و یک قطعه چوب، براى پهن کردن لباسها و آویختن مَشک آب، در گوشه اتاق، به دیوار نصب کردیم. بدین سان، عروسىاى نکوتر از عروسى فاطمه ندیدیم[سوره النحل (16): آیات 112 تا 114]
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنعُمِ اللَّهِ فَأَذاقهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ (112) وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ (113) فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالاً طَیِّباً وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (114)
تفسیر نمونه ج11 428
تفسیر: آنها که کفران کردند و گرفتار شدند
کرارا گفتهایم که این سوره، سوره نعمتها است، نعمتهاى معنوى و مادى در زمینههاى مختلف که به تناسب آن بحثهاى دیگر به میان آمده است، در آیات مورد بحث نتیجه کفران نعمتهاى الهى را در قالب یک مثال عینى مىخوانیم.
نخست مىگوید:" خداوند براى آنها که ناسپاسى نعمت مىکنند مثلى زده است:" منطقه آبادى را که در نهایت امن و امان بوده" (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً).
" این آبادى آن چنان امن و امان بود که ساکنانش با اطمینان در آن زندگى داشتند" و هرگز مجبور به مهاجرت و کوچ کردن نبودند (مُطْمَئِنَّةً).
علاوه بر نعمت امنیت و اطمینان،" انواع روزىهاى مورد نیازش به طور وافر از هر مکانى به سوى آن مىآمد" (یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ).
" اما سرانجام این آبادى- یعنى ساکنانش- کفران نعمتهاى خدا کردند و خدا لباس گرسنگى و ترس را به خاطر اعمالشان بر اندام آنها پوشانید" (فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ).
*** نه تنها نعمتهاى مادى آنها در حد کمال بود که از نعمتهاى معنوى یعنى وجود فرستاده خدا و تعلیمات آسمانى او نیز برخوردار بودند" پیامبرى از خود آنها به سوى آنها آمد و آنها را به آئین حق دعوت کرد و اتمام حجت نمود ولى آنها به تکذیبش پرداختند" (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَکَذَّبُوهُ).
" در این هنگام عذاب الهى آنها را فرو گرفت، در حالى که ظالم و ستمگر بودند" (فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ).
*** با مشاهده چنین نمونههاى زنده و روشنى شما در راه آن غافلان و ظالمان و کفران کنندگان نعمتهاى الهى گام ننهید" شما از آنچه خدا روزیتان کرده است حلال و پاکیزه بخورید و شکر نعمتهاى او را بجا آورید اگر او را مىپرستید" (فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالًا طَیِّباً وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ).
نکتهها:
1- آیا مثال است یا یک جریان تاریخى؟
در آیات فوق هنگامى که سخن از یک منطقه آباد و پر نعمت به میان آمده که بر اثر کفران نعمت گرفتار ناامنى و گرسنگى و بدبختى شد، تعبیر به" مثلا" نموده، و از سوى دیگر فعلهایى که در این آیه ذکر شده بصورت فعل ماضى است که بیانگر وقوع چنین حادثهاى در خارج است.
در میان مفسران گفتگو واقع شده که آیا هدف بیان یک مثال کلى بوده یا بیان یک واقعیت عینى خارجى است؟.
طرفداران احتمال دوم در اینکه این منطقه کجا بوده است باز گفتگو دارند:
گروهى معتقدند اشاره به سرزمین مکه است و شاید تعبیر" یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ" (روزى آن منطقه به طور فراوان از هر مکانى فرا مىرسید) باعث تقویت این احتمال شده است چرا که این تعبیر دلیل بر این است که آن منطقه یک منطقه تولید کننده مواد مورد نیاز نبوده، بلکه از خارج به آن حمل مىشده، و از این گذشته با جمله" یُجْبى إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْءٍ" (ثمرات همه چیز به سوى آن آورده مىشود) که در سوره قصص آیه 57 آمده و قطعا اشاره به سرزمین" مکه" است بسیار سازگار است.
ولى مشکل آن است که از نظر تاریخى چنین حادثهاى به طور آشکار در مورد مکه دیده نمىشود که روزى بسیار پر نعمت و امن و امان باشد، و روز دیگر قحطى و ناامنى آن را به شدت فرا گیرد.
بعضى دیگر گفتهاند این داستان مربوط به گروهى از بنى اسرائیل بوده است که در منطقه آبادى مىزیستند و بر اثر کفران نعمت گرفتار قحطى و ناامنى شدند.
شاهد این سخن حدیثى است که از امام صادق ع نقل شده که فرمود:
" گروهى از بنى اسرائیل آن قدر زندگى مرفهى داشتند که حتى از مواد غذایى مجسمههاى کوچک مىساختند و گاهى با آن بدن خود را نیز پاک مىکردند، اما سرانجام کار آنها به جایى رسید که مجبور شدند همان مواد غذایى آلوده را بخورند و این همان است که خداوند در قرآن فرموده:" ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً ..."[1].
روایات دیگرى نزدیک به همین مضمون از امام صادق ع و تفسیر على بن ابراهیم نقل شده است که روى اسناد همه آنها نمىتوان تکیه کرد و گرنه مساله روشن بود[2].
این احتمال نیز وجود دارد که آیه فوق اشاره به داستان قوم" سبا" باشد که در سر زمین آباد" یمن" مىزیستند و چنان که قرآن در سوره سبا آیات 15- 19 داستان زندگى آنها را بازگو کرده سرزمین بسیار آباد و پر میوه و امن و امان و پاک و پاکیزه داشتهاند که بر اثر غرور و طغیان و استکبار و کفران نعمتهاى خدا آن چنان سرزمینشان ویران و جمعیتشان پراکنده شد که عبرتى براى همگان گشت.
جمله:" یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ" الزاما دلیل بر این نیست که آن منطقه خود آباد نبوده بلکه ممکن است منظور از" کُلِّ مَکانٍ" اطراف آن شهر و دیار بوده، و مىدانیم محصولات یک منطقه وسیع معمولا به شهر یا روستاى مرکزى انتقال مىیابد.
این نکته نیز لازم به یادآورى است که هیچ مانعى ندارد آیه فوق اشاره به همه اینها باشد.
و در هر حال از آنجا که تاریخ مناطق بسیارى را به یاد دارد که گرفتار چنین سرنوشتى شدهاند مشکل مهمى در تفسیر آیه باقى نمىماند، هر چند عدم اطمینان کافى به تعیین محل آن سبب شده است که بعضى از مفسران آن را یک مثال کلى تلقى کنند، نه یک منطقه معین، ولى ظاهر آیات فوق متناسب با این تفسیر نیست بلکه تعبیرات آن همه حکایت از وجود یک واقعیت عینى خارجى مىکند.
2- رابطه امنیت و روزى فراوان
در آیات فوق براى این منطقه آباد خوشبخت و پر برکت، سه ویژگى ذکر شده است که نخستین آنها امنیت، سپس اطمینان به ادامه زندگى در آن، و بعد از آن مساله جلب روزى و مواد غذایى فراوان مىباشد که از نظر ترتیب طبیعى به همان شکل که در آیه آمده صورت حلقههاى زنجیرى علت و معلول دارد، چرا که تا امنیت نباشد کسى اطمینان به ادامه زندگى در محلى پیدا نمىکند، و تا این دو نباشند کسى علاقهمند به تولید و سر و سامان دادن به وضع اقتصادى نمىشود.
و این درسى است براى همه ما و همه کسانى که مىخواهند سرزمینى آباد و آزاد و مستقل داشته باشند، باید قبل از هر چیز به مساله" امنیت" پرداخت، سپس مردم را به آینده خود در آن منطقه امیدوار ساخت، و به دنبال آن چرخهاى اقتصادى را به حرکت در آورد.
ولى این نعمتهاى سهگانه مادى هنگامى به تکامل مىرسند که با نعمت معنوى ایمان و توحید هماهنگ گردند، به همین دلیل در آیات فوق بعد از ذکر نعمتهاى سه گانه مىگوید:" وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ" پیامبرى از جنس آنها براى هدایتشان ماموریت پیدا کرد"[3].
*** 4- کفران نعمت و تضییع مواهب الهى
در روایتى که در بالا آوردیم خواندیم که این قوم مرفه آن چنان گرفتار غرور و غفلت شدند که حتى از مواد مفید و محترم غذایى براى پاک کردن بدنهاى آلوده خود استفاده مىکردند و به همین جهت خداوند آنها را گرفتار قحطى و ناامنى کرد.
این هشدارى است به همه افراد و ملتهایى که غرق نعمتهاى الهى هستند تا بدانند هر گونه اسراف و تبذیر و تضییع نعمتها جریمه دارد جریمهاى بسیار سنگین.
این هشدارى است به آنها که همیشه نیمى از غذاى اضافى خود را به زبالهدانها مىریزند.
هشدارى است به آنها که براى سفرهاى که سه چهار نفر میهمان بر سر آن دعوت شده است معادل غذاى 20 نفر از غذاهاى رنگین تهیه مىبینند، و حتى باقیمانده آن را به مصرف انسانهاى گرسنه نمىرسانند.
و هشدارى است به آنها که مواد غذایى را در خانهها براى مصرف شخصى و در انبارها براى گرانتر فروختن آن قدر ذخیره مىکنند که مىگندد و فاسد مىشود اما حاضر نیستند به نرخ ارزانتر و یا رایگان در اختیار دیگران بگذارند!.
آرى اینها همه در پیشگاه خدا مجازات و جریمه دارد و کمترین مجازات آن سلب این مواهب است.
اهمیت این مساله آن گاه روشنتر مىشود که بدانیم مواد غذایى روى زمین نامحدود نیست، و به تعبیر دیگر به میزان این مواد، نیازمندان و گرسنگانى نیز وجود دارند که هر گونه افراط و تفریط در آن باعث محرومیت گروهى از آنها مىشود.
به همین دلیل در روایات اسلامى سخت به این مساله توجه شده است تا آنجا که از امام صادق ع در حدیثى مىخوانیم که فرمود:" پدرم ناراحت مىشد از اینکه بخواهد دستش را که آلوده به غذا بود با دستمال پاک کند بلکه به خاطر احترام غذا دست خود را مىمکید و یا اگر کودکى در کنار او بود و چیزى در ظرفش باقى مانده بود ظرف او را پاک مىکرد، و حتى خودش مىفرمود گاه مىشود غذاى کمى از سفره بیرون مىافتد و من به جستجوى آن مىپردازم به حدى که خادم منزل مىخندد (که چرا دنبال یک ذره غذا مىگردم) سپس اضافه کرد جمعیتى پیش از شما مىزیستند که خداوند به آنها نعمت فراوان داد، اما ناشکرى کردند و مواد غذایى را بى جهت از میان بردند و خداوند برکات خود را از آنها گرفت و به قحطى گرفتارشان ساخت"![4]
[سوره الحجر (15): آیات 61 تا 77]
فَلَمَّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ (61) قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ (62) قالُوا بَلْ جِئْناکَ بِما کانُوا فِیهِ یَمْتَرُونَ (63) وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (64) فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ (65)
وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ (66) وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ (67) قالَ إِنَّ هؤُلاءِ ضَیْفِی فَلا تَفْضَحُونِ (68) وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ (69) قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعالَمِینَ (70)
قالَ هؤُلاءِ بَناتِی إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ (71) لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ (72) فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقِینَ (73) فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ (74) إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ (75)
وَ إِنَّها لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ (76) إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ (77)