نور در حرم نور

تفسیر قران در محضر حضرت معصومه سلام الله علیها

نور در حرم نور

تفسیر قران در محضر حضرت معصومه سلام الله علیها

کلمات کلیدی

آخرین نظرات

جزء 11

جمعه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۷:۲۶ ق.ظ
سوره  توبه و یونس
داستان مسجد ضرار و نیز مخلفین از جنگ تبوک و قبول توبه آنان و نیز قبول توبه قوم یونس در آیات پایانی سوره یونس (98)
۹۸/۰۲/۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین صفاریان

j11

نظرات  (۷)

۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۷:۵۵ امیرحسین صفاریان
امام صادق علیه السلام فرمود: حضرت یونس علیه السلام از سى سالگى تا 63 سالگى تبلیغ کرد، تنها دو نفر به او ایمان آوردند. حضرت، مردم را نفرین کرد و از میان آنان رفت. یکى از آن دو مؤمن که حکیمى دانا بود، با دیدن نفرین پیامبر و رفتنش از آن منطقه، بر بلندى رفت و با فریاد به مردم هشدار داد. مردمِ متأثّر شده و با راهنمایى او از شهر بیرون رفتند و میان خود و فرزندانشان فاصله انداختند و به درگاه خدا ناله و توبه کردند تا بخشوده شدند.

یونس علیه السلام چون برگشت، دید که آن قوم هلاک نشده‏اند، سبب را پرسید، ماجرا را برایش شرح دادند.


منبع: تفسیر صافی و مجمع البیان

۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۸:۰۰ امیرحسین صفاریان

منافقان به بهانه‏ى افراد ناتوان و بیمار یا روزهاى بارانى، در برابر مسجد قُبا مسجدى ساختند که در واقع پایگاه تجمّع خودشان بود، و از پیامبر در آستانه‏ى عزیمت به جنگ تبوک، خواستند آنجا نماز بخواند و افتتاح کند. بعد از مراجعت پیامبر صلى الله علیه و آله از تبوک، آیه نازل شد و نیّت شومشان را بر ملا کرد. پیامبر فرمان داد

مسجد را آتش بزنند و ویران کنند و محلّ آن را زباله‏دان کنند. «1»

طبق بعضى روایات، ساختِ مسجد ضرار در مدینه، به دستور ابوعامر بود. وى که پدر حنظله‏ى غسیل الملائکه است، از عابدان مسیحى بود و در قبیله‏ى خزرج نفوذ داشت. با هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله و گسترش و نفوذ اسلام، او به مخالفت با پیامبر پرداخت و نقش منافقانه در جنگ احد داشت. سرانجام به مکّه گریخت و از آنجا به روم رفت و از پادشاه روم براى براندازى اسلام کمک خواست. شگفتا که او رهبر منافقان بود و پسرش حنظله، عاشقِ اسلام و پیامبر و شهید شد! «2»

هنگام دعوت پیامبر براى نماز در مسجد ضرار، سه مسأله را مطرح کردند: عشق به نماز جماعت، عشق به ناتوانان و عشق به رهبر و نماز او. و هر سه منافقانه بود. منافقان همواره چنین بوده‏اند؛ در برابر موسى، سامرى توطئه مى‏کند، در برابر مسجد نبوى، مسجد اموى مى‏سازند و در برابر على علیه السلام قرآن بر نیزه مى‏کنند. همان گونه که گوساله‏ى سامرى را سوزاندند، مسجد منافقان را نیز مى‏سوزانند تا درسى براى تاریخ باشد.

در کوفه و شام نیز به خاطر پیروزى یزید بر امام حسین علیه السلام مساجدى ساخته شد، که امامان ما آنها را مساجد ملعونه نامیدند!

۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۸:۰۳ امیرحسین صفاریان
حساب مردان خدا از محاسبات عادّى ما انسان‏ها جداست و هیچ چیز نمى‏تواند مانع راه روشن و رسالت الهى آنان گردد. ابراهیم علیه السلام آشکارا به مردم فرمود: «أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» مگر حضرت زینب کبرى علیها السلام در حال اسارت در شام به یزید نفرمود: «انى استصغرک» من تورا حقیر مى‏دانم وسپس رگبار انتقاد را نثار حکومت او کرد؟

مگر امام خمینى قدس سره در اوج سلطنت جائرانه و سراپا مسلح شاه که همه‏ى قدرت‏هاى داخلى و حمایت‏هاى خارجى را پشتیبان خود داشت نفرمود: «شاه باید برود» و مگر به جانشین شاه نفرمود: «من توى دهن این دولت مى‏زنم» مگر به استکبار مسلّط جهانى، آمریکا نفرمود که: «آمریکا هیچ غلطى نمى‏تواند بکند» به راستى این جملات باکدام ملاحظات سیاسى واحتیاطات معمولى سازگار است؟

بعضى معتقدند که براى برخورد با مظاهر و عوامل فساد باید با آنها مبارزه‏ى منفى کرد، همانطور که یکى از بزرگان نسبت به سینماهاى زمان طاغوت که وسیله‏اى جدّى در انحراف نسل جوان بود اظهار مى‏داشت که اگر مردم به سینما نروند خود بخود تعطیل مى‏شود، امّا آیه فوق این تفکّر را محکوم مى‏کند و اصرار دارد که باید مایه‏ى فساد برچیده شود. چنانچه حضرت موسى علیه السلام گوساله طلایى را آتش زد و پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مسجد ضرار پایگاه منافقان را تخریب کرد.

۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۸:۲۴ امیرحسین صفاریان

آیه ی مورد بحث گروه دیگری را نشان می دهد که اینها هم با اینکه منافق نبودند اما تحت تاثیر وسوسه ی منافقان قرار گرفته و از رفتن به میدان جهاد تخلف نموده و همچنان در مدینه ماندند تا رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و مجاهدان از تبوک برگشتند. اینان از کار خود پشیمان و شرمنده شده و برای عذرخواهی نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم  آمدند. رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم با بی اعتنایی کامل با آنها برخورد کرد و حتی کلمه ای با آنها سخن نگفت! مسلمانان نیز به پاس احترام آن حضرت، از آنها اعراض کرده و همگی با چهره ی منقبض با آنها رو به رو شدند و کلمه ای با آنها حرف نزدند! این جریان در مدینه پخش شد و یک اعتصاب عمومی علیه آنها که سه نفر بودند بوجود آمد و حتی به خانواده های آنها نیز کشیده شد. زنان و فرزندانشان نیز از آنها اعراض نموده و از سخن گفتن با آنها لب فرو بستند و کار بالا گرفت تا آنجا که زنانشان خدمت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم آمده و گفتند: اگر امر می فرمایید، از شوهرانمان جدا بشویم. فرمودند: نه! جدا نشوید. اما نزدیکشان نروید و به خود راهشان ندهید. آنها سخت در فشار افتادند و دیدند هیچ راه ندارند. راستی که چه مبارزه ی خوب و موثری که نه هزینه ای دارد و نه دعوا و دردسری! یک محاصره ی اجتماعی علیه بدکاران که هیچ چاره ای جز بازگشتن از کجروی نمی یابند. این جمله از امام امیرالمومنین علیه السلام نقل شده که: «رسول خدا ما را امر فرموده که با معصیت کاران با ترش رویی و چهره ی درهم کشیده برخورد نمائیم». آنها دیدند، نه در خانه جایی دارند و نه در بازار و خیابان و مسجد. در همه جا مورد تحقیر و بی اعتنایی قرار گرفته اند. ناچار از شهر بیرون رفتند و مدتی در بیابان ماندند. بستگانشان برای آنها غذا می بردند ولی حرف نمی زدند! غذا را می گذاشتند و می رفتند. بعد از مدتی با خودشان گفتند: ما هم مسلمانیم و باید از پیامبرمان تبعیت کنیم. اگر او با ما حرف نمی زند، ما هم از یکدیگر اعراض کرده و از هم جدا شویم. لذا از هم جدا شده و هر کدام به گوشه ای از بیابان رفتند و مشغول دعا و تضرع و زاری شدند تا خدا توبه شان را بپذیرند. این حال ادامه داشت تا پس از پنجاه روز، آیه ی مورد بحث نازل شد و پذیرش توبه شان از جانب خدا اعلام گردید


مرحوم علامه ی طباطبایی (رض) اینجا به نکته ای توجه کرده و فرموده اند: همیشه توبه ی بنده میان دو توبه ی خدا قرار می گیرد. اول خدا توبه می کند، یعنی بازگشت به رحمت کرده و توفیق به بنده می دهد، آنگاه بنده توبه می کند، یعنی بازگشت به اطاعت می کند، و بار دیگر خدا توبه می کند یعنی عذر بنده اش را می پذیرد. در نتیجه دو توبه از خدا و یک توبه از بنده است. در اینجا هم می بینیم «تاب علیهم» توبه ی خداست. «لیتوبوا» توبه ی بنده است. بعد «إن الله هو التواب الرحیم» توبه ی دوم خداست. توبه ی اول خدا توبه ی توفیق است و توبه ی دومش توبه ی غفران و این کمال لطف و عنایت خداست.

تا که از جانب معشوق نباشد کششی                                  کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد

و لذا در آیه ی شریفه جمله ای «لیتوبوا» که دنبال جمله ی «ثم تاب علیهم» آمده است، نشان می دهد که توبه ی انسان غایت توبه ی خداست، یعنی خدا عنایت خود را شامل حال انسان گنهکار می کند، برای این که او متنبه گشته و توبه کند و آنگاه خدا هم بپذیرد. «إن الله هو التواب الرحیم»، «چرا که خداوند توبه پذیر مهربان است».

۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۸:۳۴ امیرحسین صفاریان

آیه 117: این آیه در مورد غزوه تبوک و مشکلات طاقت‏فرسایى‏ که به مسلمانان در این جنگ رسید نازل شده، این مشکلات به قدرى بود که گروهى تصمیم به بازگشت گرفتند اما لطف و توفیق الهى شامل حالشان شد، و هم چنان پا بر جا ماندند.

از جمله کسانى که مى‏گویند آیه در مورد او نازل شده" ابو حیثمه" است، که از یاران پیامبر ص بود، نه از منافقان، ولى بر اثر سستى از حرکت به سوى میدان تبوک به اتفاق پیامبر ص خوددارى کرد.

ده روز از این واقعه گذشت. هوا گرم و سوزان بود، روزى نزد همسران خود آمد، در حالى که سایبانهاى او را مرتب و آماده و آب خنک مهیا و طعام خوبى فراهم ساخته بودند، او ناگهان در فکر فرو رفت و به یاد پیشواى خود پیامبر ص افتاد و گفت: رسول خدا ص که هیچ گناهى ندارد و خداوند گذشته و آینده او را تضمین فرموده، در میان بادهاى سوزان بیابان اسلحه به دوش گرفته، و رنج این سفر دشوار را بر خود تحمل کرده، ابو حیثمه را ببین که در سایه خنک و کنار غذاى آماده و زنان زیبا قرار گرفته است، این انصاف نیست.

سپس رو به همسران خود کرد و گفت به خدا قسم با هیچکدام از شما یک کلمه سخن نمى‏گویم، و در زیر این سایبان قرار نمى‏گیرم، تا به پیامبر ص ملحق شوم، این سخن را گفت و زاد و توشه برگرفت و بر شتر خود سوار شد و حرکت، کرد، هر قدر همسرانش خواستند با او سخن بگویند او کلمه‏اى بر زبان جارى نکرد، و هم چنان به حرکت ادامه داد تا به نزدیکى تبوک رسید.

مسلمانان به یکدیگر مى‏گفتند: این سوارى است که از کنار جاده مى‏گذرد اما پیامبر ص فرمود اى سوار! ابو حیثمه باشى بهتر است.

هنگامى که نزدیک شد و مردم او را شناختند گفتند آرى ابو حیثمه است، شتر خود را بر زمین خواباند و به پیامبر ص سلام گفت، و ماجراى خویش را بازگو کرد، پیامبر ص به او خوش‏آمد گفت و براى او دعا فرمود.

- به این ترتیب او از جمله کسانى بود که قلبش متمایل به باطل شده بود، اما به خاطر آمادگى روحى خداوند او را متوجه حق ساخت و ثابت قدم گردانید.
<!-- p.MsoFootnoteText, li.MsoFootnoteText, div.MsoFootnoteText {mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-link:"Footnote Text Char"; margin:0cm; margin-bottom:.0001pt; text-align:justify; mso-pagination:widow-orphan; direction:rtl; unicode-bidi:embed; font-size:10.0pt; font-family:"Traditional Arabic","serif"; mso-fareast-font-family:Calibri; mso-fareast-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Traditional Arabic; mso-bidi-language:AR-SA;} span.MsoFootnoteReference {mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; vertical-align:super;} span.FootnoteTextChar {mso-style-name:"Footnote Text Char"; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-unhide:no; mso-style-locked:yes; mso-style-link:"Footnote Text"; mso-ansi-font-size:10.0pt; mso-bidi-font-size:10.0pt; font-family:"Traditional Arabic","serif"; mso-ascii-font-family:"Traditional Arabic"; mso-hansi-font-family:"Traditional Arabic"; mso-bidi-font-family:Traditional Arabic; mso-bidi-language:AR-SA;} -->
۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۸:۳۵ امیرحسین صفاریان

چرا از جنگ تبوک به" ساعة العسرة" تعبیر شده است؟!

" ساعت" از نظر لغت به معنى بخشى از زمان است، خواه کوتاه باشد یا طولانى، البته به زمانهاى خیلى طولانى، ساعت گفته نمى‏شود، و" عسرت" به معنى مشقت و سختى است.

تاریخ اسلام نشان مى‏دهد که مسلمانان هیچگاه به اندازه جریان تبوک در فشار و زحمت نبودند.

زیرا از طرفى حرکت به سوى تبوک در موقع شدت گرماى تابستان بود.

و از سوى دیگر خشکسالى مردم را به ستوه در آورده بود.

و از سوى سوم فصلى بود که مى‏بایست مردم همان مقدار محصولى که بر درختان بود جمع‏آورى و براى طول سال خود آماده کنند.

از همه اینها گذشته فاصله میان مدینه و تبوک بسیار طولانى بود.

و دشمنى که مى‏خواستند با او روبرو شوند، امپراطورى روم شرقى، یکى از نیرومندترین قدرتهاى جهان روز بود.

اضافه بر اینها، مرکب و آذوقه در میان مسلمانان به اندازه‏اى کم بود که‏

گاه ده نفر مجبور مى‏شدند به نوبت از یک مرکب استفاده کنند، بعضى از پیاده‏ها حتى کفش بپانداشتند، و مجبور بودند با پاى برهنه از ریگهاى سوزان بیابان بگذرند، از نظر غذا و آب به قدرى در مضیقه بودند که گاهى یک دانه خرما را چند نفر به نوبت، در دهان گرفته و مى‏مکیدند تا موقعى که تنها هسته آن باقى مى‏ماند، و یک جرعه آب را چند نفر مى‏نوشیدند.

ولى با تمام این اوصاف مسلمانان غالبا روحیه قوى و محکم داشتند و على رغم تمام این مشکلات به سوى دشمن همراه پیامبر ص حرکت کردند و با این استقامت و پایمردى عجیب درس بزرگى براى همه مسلمین جهان در تمام قرون و اعصار به یادگار گذاشتند، درسى که براى همه نسلها کافى بود، و وسیله پیروزى و غلبه بر دشمنان بزرگ و مجهز و خطرناک.

شک نیست در میان مسلمانان افرادى بودند که روحیه ضعیفترى داشتند، و همانها بودند که فکر بازگشت را در سر مى‏پروراندند که قرآن از آن تعبیر به‏" مِنْ بَعْدِ ما کادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ‏" کرده است (زیرا" یزیغ" از ماده" زیغ" به معنى تمایل و انحراف از حق به سوى باطل است).

ولى همانگونه که دیدیم روحیه عالى اکثریت، و لطف پروردگار آنها را نیز از این فکر منصرف ساخت، و به جمع مجاهدان راه حق پیوستند.

<!-- p.MsoFootnoteText, li.MsoFootnoteText, div.MsoFootnoteText {mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-link:"Footnote Text Char"; margin:0cm; margin-bottom:.0001pt; text-align:justify; mso-pagination:widow-orphan; direction:rtl; unicode-bidi:embed; font-size:10.0pt; font-family:"Traditional Arabic","serif"; mso-fareast-font-family:Calibri; mso-fareast-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Traditional Arabic; mso-bidi-language:AR-SA;} span.MsoFootnoteReference {mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; vertical-align:super;} span.FootnoteTextChar {mso-style-name:"Footnote Text Char"; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-unhide:no; mso-style-locked:yes; mso-style-link:"Footnote Text"; mso-ansi-font-size:10.0pt; mso-bidi-font-size:10.0pt; font-family:"Traditional Arabic","serif"; mso-ascii-font-family:"Traditional Arabic"; mso-hansi-font-family:"Traditional Arabic"; mso-bidi-font-family:Traditional Arabic; mso-bidi-language:AR-SA;} -->
۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۸:۴۱ امیرحسین صفاریان
#گام دوم

افزایش چشمگیر معنویت و اخلاق در فضای عمومی جامعه
سادساً: عیار معنویّت و اخلاق را در فضای عمومی جامعه بگونه‌ای چشمگیر افزایش داد. این پدیده‌ی مبارک را رفتار و منش حضرت امام خمینی در طول دوران مبارزه و پس ‌از پیروزی انقلاب، بیش ‌از هر چیز رواج داد؛ آن انسان معنوی و عارف و وارسته از پیرایه‌های مادّی، در رأس کشوری قرار گرفت که مایه‌های ایمان مردمش بسی ریشه‌دار و عمیق بود. هرچند دست تطاول تبلیغات مروّج فساد و بی‌بندوباری در طول دوران پهلوی‌ها به آن ضربه‌های سخت زده و لجنزاری از آلودگی اخلاقی غربی را به درون زندگی مردم متوسّط و بخصوص جوانان کشانده بود، ولی رویکرد دینی و اخلاقی در جمهوری اسلامی، دلهای مستعد و نورانی بویژه جوانان را مجذوب کرد و فضا به سود دین و اخلاق دگرگون شد. مجاهدتهای جوانان در میدانهای سخت از جمله دفاع مقدّس، با ذکر و دعا و روحیه‌ی برادری و ایثار همراه شد و ماجراهای صدر اسلام را زنده و نمایان در برابر چشم همه نهاد. پدران و مادران و همسران با احساس وظیفه‌ی دینی از عزیزان خود که به جبهه‌های گوناگون جهاد می‌شتافتند دل کندند و سپس، آنگاه که با پیکر خون‌آلود یا جسم آسیب‌دیده‌ی آنان روبه‌رو شدند، مصیبت را با شکر همراه کردند. مساجد و فضاهای دینی رونقی بی‌سابقه گرفت. صف نوبت برای اعتکاف از هزاران جوان و استاد و دانشجو و زن و مرد و صف نوبت برای اردوهای جهادی و جهاد سازندگی و بسیج سازندگی از هزاران جوان داوطلب و فداکار آکنده شد. نماز و حج و روزه‌داری و پیاده‌روی زیارت و مراسم گوناگون دینی و انفاقات و صدقات واجب و مستحب در همه‌جا بویژه میان جوانان رونق یافت و تا امروز، روزبه‌روز بیشتر و باکیفیّت‌تر شده است. و اینها همه در دورانی اتّفاق افتاده که سقوط اخلاقی روزافزون غرب و پیروانش و تبلیغات پُرحجم آنان برای کشاندن مرد و زن به لجنزارهای فساد، اخلاق و معنویّت را در بخشهای عمده‌ی عالم منزوی کرده است؛ و این معجزه‌ای دیگر از انقلاب و نظام اسلامی فعّال و پیشرو است.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی