نور در حرم نور

تفسیر قران در محضر حضرت معصومه سلام الله علیها

نور در حرم نور

تفسیر قران در محضر حضرت معصومه سلام الله علیها

کلمات کلیدی

آخرین نظرات

جزء 10

شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۰:۰۴ ب.ظ

 منافقین و جنگ تبوک و جنگ حنین

۹۸/۰۲/۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین صفاریان

j10

نظرات  (۵)

۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۱۳ محمدجعفر مصلحی

داستان جنگ حنین

خلاصه ای از تفسیر نمونه    ج‏7    336

[سوره التوبة (9): آیات 25 تا 27]

لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَواطِنَ کَثِیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ (25) ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ (26) ثُمَّ یَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (27)

انبوه جمعیت به تنهایى کارى نمى‏کند

در آیات گذشته دیدیم که خداوند مسلمانان را دعوت به فداکارى همه جانبه در مسیر جهاد و برانداختن ریشه شرک و بت پرستى مى‏کند، و به آنها که عشق‏ زن و فرزند، اقوام و خویشاوندان، و مال و ثروت آن چنان روحشان را فرا گرفته که حاضر به فداکارى و جهاد نیستند، شدیدا اخطار مى‏کند.

به دنبال آن، در آیات مورد بحث، به مساله مهمى اشاره مى‏کند که هر رهبرى در لحظات حساس باید پیروان خود را به آن متوجه سازد، و آن اینکه:

اگر عشق مال و فرزند گروهى از افراد ضعیف الایمان را از جهاد بزرگى که با مشرکان در پیش داشتند باز دارد، نباید گروه مؤمنان راستین از این موضوع نگرانى به خود راه دهند، براى اینکه خداوند نه در آن روزهایى که نفراتشان کم بود (مانند میدان جنگ بدر) آنها را تنها گذارد، و نه در آن روز که جمعیتشان چشم پر کن بود (مانند میدان جنگ حنین)، انبوه جمعیت دردى را از آنها دوا کرد، بلکه در هر حال یارى خدا و مددهاى او بود که باعث پیروزیشان شد.

تعداد لشکر اسلام را در جنگ  حنین دوازده هزار نفر بود که در هیچیک از جنگهاى اسلامى تا آن روز این عدد سابقه نداشت، آن چنان که بعضى از مسلمانان مغرورانه گفتند:" لن نغلب الیوم"!"

اما چنان که در شرح غزوه" حنین" به خواست خدا خواهیم گفت، این انبوه جمعیت که گروهى از آنها از افراد تازه مسلمان و ساخته نشده بودند، موجب فرار لشکر و شکست ابتدایى شد، ولى سرانجام لطف خدا آنها را نجات داد.

این شکست ابتدایى چنان بود که قرآن اضافه مى‏کند (وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ‏ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ‏).


*** در این موقع که سپاه اسلام در اطراف سرزمین حنین پراکنده شده بود، و جز گروه کمى با پیامبر ص باقى نمانده بودند، و پیغمبر ص به خاطر فرار آنها شدیدا نگران و ناراحت بود،خداوند آرامش و اطمینان خویش را بر پیامبرش و بر مؤمنان فرستاد" (ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ‏).

" و هم چنین لشکریانى که شما نمى‏دیدید، براى تقویت و یاریتان فرو فرستاد" (وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها).


همانگونه که در ذیل آیات مربوط به" غزوه بدر" گفتیم نزول این ارتش نامرئى الهى براى تحکیم و تقویت روح مسلمانان و ایجاد نیروى ثبات و استقامت در جان و دل آنان بود، نه اینکه فرشتگان و نیروهاى غیبى در جنگ شرکت کرده باشند.

و در پایان نتیجه نهایى جنگ" حنین" را چنین بیان مى‏کند:" خداوند افراد بى ایمان و بت‏پرست را کیفر داد" (گروهى کشته و گروهى اسیر و جمعى پا به فرار گذاردند آن چنان که از دسترس ارتش اسلام خارج شدند)        (وَ عَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا  وَ ذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ‏).

ولى با این حال درهاى توبه و بازگشت را به روى اسیران و فرار کنندگان از کفار(اقول : اینکه مخاطب آیه اسراء کفار است یا مسلمانانی که در جنگ لغزیدند ؛ فیه کلام ) باز گذارد که اگر مایل باشند به سوى خدا باز گردند و آئین حق را بپذیرند، لذا در آخرین آیه مورد بحث مى‏گوید:" سپس خداوند بعد از این جریان توبه هر کس را بخواهد (و او را شایسته و آماده براى توبه واقعى بداند) مى‏پذیرد" (ثُمَّ یَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ).


نکات قابل توجه :

*** 1-" غزوه عبرت‏انگیز حنین"

" حنین" سرزمینى است در نزدیکى شهر طائف و چون این غزوه در آنجا واقع شد به نام غزوه حنین معروف شده.

این" غزوه" از آنجا شروع شد که بنا بگفته" ابن اثیر" در کامل طایفه بزرگ" هوازن" هنگامى که از فتح مکه با خبر شدند رئیسشان" مالک بن عوف" آنها را جمع کرد و به آنها گفت ممکن است" محمد" بعد از فتح مکه به جنگ با آنها برخیزد، و آنها گفتند پیش از آنکه او با ما نبرد کند صلاح در این است که ما پیش دستى کنیم.

هنگامى که این خبر به گوش پیامبر ص رسید به مسلمانان دستور داد آماده حرکت به سوى سرزمین هوازن شوند.


در آخر ماه رمضان یا در ماه شوال سنه هشتم هجرت بود که رؤساى طایفه هوازن نزد مالک بن عوف جمع شدند و اموال و فرزندان و زنان خود را بهمراه آوردند تا به هنگام درگیرى با مسلمانان هیچکس فکر فرار در سر نپروراند و به این ترتیب وارد سرزمین" اوطاس" شدند.

پیامبر ص پرچم بزرگ لشکر را بست و به دست على ع داد و تمام کسانى که براى فتح مکه پرچمدار بخشى از لشکر اسلام بودند بدستور پیامبر با همان پرچم به سوى میدان" حنین" حرکت کردند.

دو هزار نفر از مسلمانانى که در فتح مکه اسلام را پذیرفته بودند به اضافه ده هزار نفر سربازان اسلام که همراه پیامبر براى فتح مکه آمده بودند که مجموعا دوازده هزار نفر مى‏شدند براى میدان جنگ حرکت کردند.

" مالک بن عوف" که مرد پر جرئت و با شهامتى بود به قبیله خود دستور داد غلافهاى شمشیر را بشکنند و در شکافهاى کوه و دره‏هاى اطراف، و لابلاى درختان، بر سر راه سپاه اسلام کمین کنند، و به هنگامى که در تاریکى اول صبح مسلمانان به آنجا رسیدند یکباره به آنان حمله‏ور شوند و لشکر را در هم بکوبند.

هنگامى که پیامبر نماز صبح را با یاران خواند فرمان داد به طرف سرزمین" حنین" سرازیر شدند، در این موقع بود که ناگهان لشکر" هوازن" از هر سو مسلمانان را زیر رگبار تیرهاى خود قرار دادند گروهى که در مقدمه لشکر قرار داشتند (و در میان آنها تازه مسلمانان مکه بودند) فرار کردند، و این امر سبب شد که باقیمانده لشکر به وحشت بیفتند و فرار کنند.

خداوند در اینجا آنها را با دشمنان به حال خود واگذارد و موقتا دست از حمایت آنها برداشت زیرا به جمعیت انبوه خود مغرور بودند، و آثار شکست در آنان آشکار گشت.

اما على ع که پرچمدار لشکر بود با عده کمى در برابر دشمن ایستادند و هم چنان به پیکار ادامه دادند.


شایسته است تذکر به نقش بی بدیل خواص در جهت دهی عامه مردم


مقدمه سپاه به هنگام فرار و عقب‏نشینى از کنار پیامبر ص گذشت، پیامبر ص به عباس که صداى بلند و رسایى داشت دستور داد فورا از تپه‏اى که در آن نزدیکى بود بالا رود و به مسلمانان فریاد زند

" یا معشر المهاجرین و الانصار یا اصحاب سورة البقرة یا اهل بیعت الشجرة الى این تفرون هذا رسول اللَّه ص".


امبد بخشی در میانه جنگ حنین :

بیانیه گام دوم

نخستین توصیه ی من امید و نگاه خوش بینانه به آینده است. بدون این کلید اساسیِ همه ی قفلها، هیچ گامی نمیتوان برداشت. آنچه میگویم یک امید صادق و متّکی به واقعیّتهای عینی است. اینجانب همواره از امید کاذب و فریبنده دوری جسته ام، امّا خود و همه را از نومیدی بیجا و ترس کاذب نیز برحذر داشته ام و برحذر میدارم. در طول این چهل سال -و اکنون مانند همیشه- سیاست تبلیغی و رسانه ای دشمن و فعّال ترین برنامه های آن، مأیوس سازی مردم و حتّی مسئولان و مدیران ما از آینده است. خبرهای دروغ، تحلیل های مغرضانه، وارونه نشان دادن واقعیّتها، پنهان کردن جلوه های امیدبخش، بزرگ کردن عیوب کوچک و کوچک نشان دادن یا انکار محسّنات بزرگ، برنامه ی همیشگی هزاران رسانه ی صوتی و تصویری و اینترنتی دشمنان ملّت ایران است؛ و البتّه دنباله های آنان در داخل کشور نیز قابل مشاهده اند که با استفاده از آزادی ها در خدمت دشمن حرکت میکنند. شما جوانان باید پیش گام در شکستن این محاصره ی تبلیغاتی باشید. در خود و دیگران نهال امید به آینده را پرورش دهید. ترس و نومیدی را از خود و دیگران برانید. این نخستین و ریشه ای ترین جهاد شما است. نشانه های امیدبخش -که به برخی از آنها اشاره شد- در برابر چشم شما است. رویشهای انقلاب بسی فراتر از ریزشها است و دست ودلهای امین و خدمتگزار، بمراتب بیشتر از مفسدان و خائنان و کیسه دوختگان است. دنیا به جوان ایرانی و پایداری ایرانی و ابتکارهای ایرانی، در بسیاری از عرصه ها با چشم تکریم و احترام مینگرد. قدر خود را بدانید و با قوّت خداداد، به سوی آینده خیز بردارید و حماسه بیافرینید.

هنگامى که مسلمانان صداى عباس را شنیدند بازگشتند و گفتند" لبیک، لبیک" مخصوصا انصار در این بازگشت پیش قدم بودند، و حمله سختى از هر جانب به سپاه دشمن کردند، و با یارى پروردگار به پیشروى ادامه دادند، آن چنان که طایفه" هوازن" به طرز وحشتناکى به هر سو پراکنده شدند و پیوسته مسلمانان آنها را تعقیب مى‏کردند.

حدود یکصد نفر از سپاه دشمن کشته شد و اموالشان به غنیمت به دست مسلمانان افتاد و گروهى نیز اسیر شدند".

و در پایان این نقل تاریخى مى‏خوانیم که پس از پایان جنگ نمایندگان قبیله هوازن خدمت پیامبر آمدند و اسلام را پذیرفتند و پیامبر محبت زیاد به آنها کرد و حتى" مالک بن عوف" رئیس و بزرگ آنها اسلام را پذیرفت، پیامبر ص اموال و اسیرانش را به او بر گرداند، و ریاست مسلمانان قبیله‏اش را به او واگذار کرد.

در حقیقت عامل مهم شکست مسلمانان در آغاز کار علاوه بر غرورى که به خاطر کثرت جمعیت پیدا کردند وجود دو هزار نفر از افراد تازه مسلمان بود که طبعا جمعى از منافقان، و عده‏اى براى کسب غنائم جنگى و گروهى بى هدف در میان آنها وجود داشتند، و فرار آنها در بقیه نیز اثر گذاشت.

و عامل پیروزى نهایى، ایستادگى پیامبر ص و على ع و گروه اندکى از یاران و یادآورى خاطره پیمانهاى پیشین و ایمان به خدا و توجه به حمایت خاص او بود.

نمى‏دانیم چه تفاوتى بین جمله" ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ‏" که در آیات فوق خواندیم، و جمله دیگرى که در آیه 16 سوره انفال گذشت مى‏باشد آنجا که مى‏گوید:" وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلى‏ فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ‏":

بنا بر این اگر این دو آیه را در کنار هم قرار دهیم ثابت مى‏شود که مسلمانان در آن روز مگر گروه کمى مرتکب خطاى بزرگى شدند، منتها بعد توبه کردند و بازگشتند.

 

*** 3- ایمان و آرامش‏

" سکینة" در اصل از ماده" سکون" به معنى یک نوع حالت آرامش و اطمینان است، که هر گونه شک و دودلى و ترس و وحشت را از انسان دور مى‏سازد، و او را در برابر حوادث سخت و پیچیده ثابت قدم مى‏گرداند،" سکینه" با ایمان رابطه نزدیکى دارد، یعنى زائیده ایمان است، افراد با ایمان هنگامى که به یاد قدرت بى پایان خداوند مى‏افتند و لطف و مرحمت او را در نظر مى‏آورند، موجى از امید در دلشان پیدا مى‏شود، و اینکه مى‏بینیم در بعضى از روایات" سکینه" به ایمان تفسیر شده‏[1] و در بعضى دیگر به یک" نسیم بهشتى" در شکل و صورت انسان‏[2] همه بازگشت به همین معنى مى‏کند.

در قرآن مجید سوره فتح آیه 4 مى‏خوانیم:" هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ‏":" او کسى است که سکینه را در دلهاى مؤمنان فرو فرستاد، تا ایمانى بر ایمان آنها افزوده شود.

جالب توجه اینکه قرآن در آیات مورد بحث نمى‏گوید:" ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ علیکم" با اینکه تمام جمله‏هاى پیش از آن به صورت خطاب و با ضمیر" کم" ذکر شده است، بلکه مى‏گوید" عَلَى الْمُؤْمِنِینَ‏

اشاره به اینکه منافقان و آنها که طالبان دنیا در میدان جهاد بودند سهمى از این" سکینه" و آرامش نداشتند، و تنها این موهبت نصیب افراد با ایمان مى‏شود.

 

5- نکته‏اى که توجه به آن امروز براى مسلمانان نهایت لزوم را دارد، این است که از حوادثى چون حادثه" حنین" تجربه بیندوزند، و بدانند کثرت نفرات و جمعیت انبوهشان هرگز نباید مایه غرورشان گردد، از جمعیت انبوه به تنهایى کارى ساخته نیست، مساله مهم وجود افراد ساخته شده و مؤمن و مصمم است، هر چند گروه کوچکى باشند، همانگونه که یک گروه کوچک سرنوشت جنگ" حنین" را تغییر داد، بعد از آنکه انبوه جمعیت تا آزموده و ساخته نشده مایه هزیمت و شکست شده بودند. مهم این است که افراد آن چنان با روح ایمان و استقامت و فداکارى پرورش یابند که دلهایشان مرکز" سکینه" الهى گردد، و در برابر سخت‏ترین طوفانهاى زندگى چون کوه پا بر جا و آرام بایستند.



[1] ( 1)- تفسیر برهان جلد دوم ص 114

[2] ( 2)- تفسیر نور الثقلین جلد 2 صفحه 201

۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۲۰ محمدجعفر مصلحی
داستان جنگ تبوک

خلاصه ای از تفسیر نمونه    ج‏7    412

[سوره التوبة (9): آیات 38 تا 39]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ قَلِیلٌ (38) إِلاَّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (39)

در روایات اسلام آمده است که پیامبر معمولا مقاصد جنگى و هدفهاى نهایى خود را قبل از شروع جنگ براى مسلمانان روشن نمى‏ساخت تا اسرار نظامى اسلام به دست دشمنان نیفتد، ولى در مورد" تبوک" چون مسئله شکل دیگرى داشت قبلا با صراحت اعلام نمود که ما به مبارزه با" رومیان" مى‏رویم زیرا مبارزه با امپراطورى روم شرقى همانند جنگ با مشرکان مکه و یا یهود" خیبر" کار ساده‏اى نبود، و مى‏بایست مسلمانان براى این در گیرى بزرگ کاملا آماده شوند و خود سازى کنند.

به علاوه فاصله میان مدینه و سرزمین رومیان بسیار زیاد بود، و از همه گذشته فصل تابستان و گرما و برداشت محصول غلات و میوه‏ها بود.

" تبوک"، منطقه‏اى است میان" مدینه" و" شام" که الان مرز کشور" عربستان سعودى" محسوب مى‏شود، و در آن روز نزدیک سرزمین امپراطورى روم شرقى که بر شامات تسلط داشت محسوب مى‏شد

فصل چیدن میوه‏ها و برداشت محصول فرا رسیده بود و براى مردمى که یک زندگى محدود کشاورزى و دامدارى دارند این روزها ایام سرنوشت محسوب مى‏شود چرا که رفاه یک سال آنها به آن بستگى دارد.

بعد مسافت، گرمى هوا نیز چنان که گفتیم به این عوامل باز دارنده کمک مى‏کرد.
در اینجا وحى آسمانى به یارى مردم شتافت و آیات قرآن پشت سر یکدیگر نازل شد و در برابر این عوامل منفى قرار گرفت.
در نخستین آیه مورد بحث قرآن با شدت هر چه تمامتر مردم را به جهاد دعوت مى‏کند،
گاهى به زبان تشویق
 و گاهى به زبان ملامت و سرزنش
و گاهى به زبان تهدید
 با آنها سخن مى‏گوید و از هر درى براى آماده ساختن آنها وارد مى‏شود.
اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ‏" کنایه از تمایل به ماندن در وطن و حرکت نکردن به سوى میدان جهاد است،
سپس با سخن ملامت آمیزى مى‏گوید:"  أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ‏).
سپس مسئله را از لحن ملامت آمیز بالاتر برده و شکل یک تهدید جدى به خود مى‏گیرد و مى‏گوید: إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً
و اگر گمان مى‏کنید با کنار رفتن شما و پشت کردنتان به میدان جهاد چرخ پیشرفت اسلام از کار مى‏افتد و فروغ آئین خدا به خاموشى مى‏گراید سخت در اشتباهید زیرا : وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ‏ وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً).


نکته :
2- از آیات فوق به خوبى استفاده مى‏شود که دلبستگى مجاهدان به زندگى دنیا آنها را در امر جهاد سست مى‏کند. مجاهدان راستین باید مردمى پارسا و زاهد پیشه و بى اعتنا به زرق و برقها باشند، امام على بن الحسین ع در ضمن دعائى که براى مرزبانان کشورهاى اسلامى مى‏کند چنین مى‏گوید:
" و انسهم عند لقائهم العدو ذکر دنیاهم الخداعة و امح عن قلوبهم خطرات المال الفتون‏

۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۲۳ محمدجعفر مصلحی
ادامه داستان جنگ تبوک
[سوره التوبة (9): آیه 40]
إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلى‏ وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (40)
[سوره التوبة (9): آیات 41 تا 42]
انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (41) لَوْ کانَ عَرَضاً قَرِیباً وَ سَفَراً قاصِداً لاتَّبَعُوکَ وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (42)
گفتیم جنگ" تبوک" یک وضع استثنایى داشت، و توأم با مقدماتى کاملا مشکل و پیچیده بود، به همین جهت عده‏اى از افراد ضعیف الایمان و یا منافق از شرکت در این میدان تعلل مى‏ورزیدند،
در آیات گذشته خداوند گروهى از مؤمنان را سرزنش کرد که چرا به هنگام صدور فرمان جهاد، سنگینى به خرج مى‏دهند؟ و فرمود دستور جهاد به سود خود شما است و گرنه خدا مى‏تواند به جاى افراد بى اراده و تن پرور مردمى شجاع و با ایمان و مصمم قرار دهد، بلکه حتى بدون آنهم قادر است پیامبر ص خود را حفظ کند آن چنان که در داستان" غار ثور" و" لیلة المبیت" حفظ نمود.
عجب اینکه چند تار" عنکبوت" که بر دهانه" غار" تنیده شده بود سبب انحراف فکر دشمنان لجوج و سرکش شد و از در" غار" بازگشتند و پیامبر خدا سالم ماند، جایى که خداوند با چند تار عنکبوت مى‏تواند مسیر تاریخ بشر را دگرگون سازد چه نیازى به کمک این و آن دارد تا بخواهند ناز کند، در حقیقت همه این دستورات براى تکامل و پیشرفت خود آنها است نه براى رفع نیازمندى خداوند.

(انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا).
این دو کلمه مفهوم جامعى دارد که همه حالات انسان را شامل مى‏شود، یعنى اعم از اینکه جوان باشید یا پیر، مجرد باشید یا متاهل، کم عائله باشید یا پرعائله، غنى باشید یا فقیر، بدون گرفتارى باشید یا گرفتار، زراعت و باغ و تجارت داشته باشید یا نه، در هر صورت و در هر حال و در هر موقعیت بر شما لازم است
(وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ‏).
یعنى جهادى همه جانبه و فراگیر، چرا که در برابر دشمن نیرومندى که از ابر قدرتهاى آن زمان محسوب مى‏شد قرار داشتند، و بدون آن پیروزى ممکن نبود.
لَوْ کانَ عَرَضاً قَرِیباً وَ سَفَراً قاصِداً لاتَّبَعُوکَ وَ لکِنْ ...
این موضوع منحصر به جنگ" تبوک" و زمان پیامبر ص نبود، در هر جامعه‏اى گروهى" تنبل" یا" منافق و طماع و فرصت طلب" وجود دارند که همیشه منتظرند لحظات پیروزى و نتیجه گیرى فرا رسد آن گاه خود را در صف اول جا بزنند، فریاد بکشند، گریبان چاک کنند و خود را از نخستین مجاهد و برترین مبارز و دلسوزترین افراد معرفى کنند تا بدون زحمت از ثمرات پیروزى دیگران بهره گیرند!.


کسانی که برای انقلاب یک سیلی هم نخورده اند در برخی مناصب ، تیشه به ریشه این انقلاب می زنند لذا باید دقت داشت در پست های حساس کسانی را گمارد که دلبسته انقلاب و دلسوز این مردم و نظام باشند . کسانی که درد کشیده باشند تا درد دردمندان را درک کنند


ولى همین گروه مجاهد سینه چاک و مبارز دلسوز به هنگام پیش آمدن حوادث مشکل هر کدام به سویى فرار مى‏کنند و براى توجیه فرار خود عذرها و بهانه‏ها مى‏تراشند یکى بیمار شده، دیگرى فرزندش در بستر بیمارى افتاده، سومى خانواده‏اش گرفتار وضع حمل است، چهارمى چشمش دید کافى ندارد، پنجمى مشغول تهیه مقدمات است و همچنین! ولى بر افراد بیدار و رهبران روشن لازم است که این گروه را از آغاز شناسایى کنند و اگر قابل اصلاح نیستند از صفوف خود برانند!.

۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۲۴ محمدجعفر مصلحی
ادامه داستان جنگ تبوک

[سوره التوبة (9): آیات 43 تا 45]
عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ (43) لا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ (44) إِنَّما یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ (45)

از آیات فوق استفاده مى‏شود که گروهى از منافقان نزد پیامبر آمدند و پس از بیان عذرهاى گوناگون و حتى سوگند خوردن، اجازه خواستند که آنها را از شرکت در میدان" تبوک" معذور دارد، و پیامبر به این عده اجازه داد.
انصاف این است که در این آیه هیچگونه دلیلى بر صدور گناهى از پیامبر ص وجود ندارد، حتى در ظاهر آیه، زیرا همه قرائن نشان مى‏دهد چه پیامبرص به آنها اجازه مى‏داد و چه اجازه نمى‏داد این گروه منافق در میدان" تبوک" شرکت نمى‏جستند، و به فرض که شرکت مى‏کردند نه تنها گرهى از کار مسلمانان نمى‏گشودند بلکه مشکلى بر مشکلات مى‏افزودند، چنان که در چند آیه بعد مى‏خوانیم:" لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلَّا خَبالًا": بنا بر این هیچگونه مصلحتى از مسلمانان با اذن پیامبر ص فوت نشد، تنها چیزى که در این میان وجود داشت این بود که اگر پیامبر ص به آنها اجازه نمى‏داد مشت آنها زودتر باز مى‏شد و مردم به ماهیتشان زودتر آشنا مى‏شدند ولى این موضوع چنان نبود که از دست رفتن آن موجب ارتکاب گناهى باشد، شاید فقط بتوان نام ترک اولى بر آن گذارد
این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که: عتاب و خطاب مزبور جنبه کنایى داشته و حتى ترک اولى نیز در کار نباشد، بلکه منظور بیان روح منافقگرى منافقان با یک بیان لطیف و کنایه آمیز بوده است.
سپس به شرح یکى از نشانه‏هاى مؤمنان و منافقان پرداخته مى‏گوید (لا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ‏).
به هر حال مؤمنان در پرتو ایمانشان تصمیم و اراده‏اى محکم و خلل‏ناپذیر دارند راه را به روشنى دیده‏اند، مقصدشان معلوم، و هدفشان مشخص است، به همین دلیل با عزمى راسخ و بدون تردید و دودلى با گامهایى استوار به پیش مى‏روند.اما منافقان چون هدفشان تاریک و نامشخص است گرفتار حیرت و سرگردانى هستند و همیشه به دنبال بهانه‏اى براى فرار از زیر بار مسئولیتها مى‏گردند.
این دو نشانه مخصوص" مؤمنان" و" منافقان" صدر اسلام و میدان جنگ" تبوک" نبود بلکه هم امروز نیز" مؤمنان راستین" را از" مدعیان دروغین" با این دو صفت مى‏توان شناخت، مؤمن، شجاع و مصمم است و منافق بزدل و ترسو و متحیر و عذرتراش!

۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۲۶ محمدجعفر مصلحی
ادامه داستان جنگ تبوک

[سوره التوبة (9): آیات 46 تا 48]
وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لکِنْ کَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِینَ (46) لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلاَّ خَبالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَ فِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (47) لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ کارِهُونَ (48)

ترجمه:
46- اگر آنها (راست مى‏گفتند و) مى‏خواستند (به سوى میدان جهاد) خارج شوند وسیله‏اى براى آن فراهم مى‏ساختند، ولى خدا از حرکت آنها کراهت داشت لذا (توفیقش را از آنان سلب کرد و) آنها را (از این کار) باز داشت، و به آنها گفته شد با" قاعدین" (کودکان و پیران و بیماران) بنشینید.
47- اگر همراه شما (به سوى میدان جهاد) خارج مى‏شدند چیزى جز اضطراب و تردید به شما نمى‏افزودند و به سرعت در بین شما به فتنه‏انگیزى (و ایجاد تفرقه و نفاق) مى‏پرداختند و در میان شما افرادى (سست و ضعیف) هستند که بسیار از آنها پذیرا مى‏باشند، و خداوند از ظالمان با خبر است.
48- آنها پیش از این (نیز) اقدام به فتنه‏انگیزى کردند و کارها را براى تو دگرگون ساختند (و بهم ریختند) تا زمانى که حق فرا رسید و فرمان خدا آشکار گشت (و پیروز شدید) در حالى که آنها کراهت داشتند.

تفسیر :
عدم شرکت اینگونه افراد در میدان جهاد نه تنها جاى تاسف نیست بلکه شاید جاى خوشحالى باشد، زیرا آنها نه فقط مشکلى را نمى‏گشایند بلکه با آن روح نفاق و بى ایمانى و انحراف اخلاقى سر چشمه مشکلات تازه‏اى خواهند شد.
در حقیقت به مسلمانان یک درس بزرگ مى‏دهد که هیچگاه در فکر افزودن سیاهى لشکر و کمیت و تعداد نباشند، بلکه به فکر این باشند که افراد مخلص و با ایمان را انتخاب کنند هر چند نفراتشان کم باشد، این درسى بود براى دیروز مسلمانان، و براى امروز و براى فردا.
نخست مى‏گوید:" اگر آنها همراه شما به سوى میدان جهاد (تبوک) حرکت مى‏کردند نخستین اثر شومشان این بود که چیزى جز تردید و اضطراب بر شما نمى‏افزودند" (لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلَّا خَبالًا).
" خبال" به معنى اضطراب و تردید"
بعلاوه" آنها با سرعت کوشش مى‏کنند در میان نفرات لشکر نفوذ کنند و به ایجاد نفاق و تفرقه و از هم گسستن پیوندهاى اتحاد بپردازند" (وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ) سپس به مسلمانان اخطار مى‏کند که مراقب باشید" افراد ضعیف الایمانى در گوشه و کنار جمعیت شما وجود دارند که زود تحت تاثیر سخنان این گروه‏ منافق قرار مى‏گیرند" (وَ فِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ‏).


شایسته است تذکر به اینکه مسئول در جمهوری اسلامی و همه کسانی که نقشی در این جهاد همه جانبه با استکبار دارند نباید دنباله رو غرب و دلبسته آن باشد . منظومه فکری انقلابی با منظومه فکری استکبار در تضاد است .
چنین افرادی با چنین تفکراتی جز هزینه و زحمت برای انقلاب در پی نخواهند داشت .
مردم نیز باید در انتخاب خود برای انتخابات پیش رو دقت کنند
چنین کسانی در دایره مسئولین نبایند باشند


بنا بر این وظیفه مسلمانان قوى الایمان آن است که مراقب این گروه ضعیف باشند مبادا طعمه منافقان گرگ صفت شوند.
(لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ‏). و این اشاره به داستان" جنگ احد" است که" عبد اللَّه بن ابى" و یارانش از نیمه راه باز گشتند و دست از یارى پیامبر ص برداشتند، و یا اشاره به سائر مواردى است که توطئه بر ضد شخص پیامبر و یا افراد مسلمین چیدند که تاریخ اسلام آنها را ثبت کرده است.
نقشه‏ها کشیدند تا اوضاع‏ مسلمانان را بهم بریزند و آنها را از جهاد باز دارند و اطراف تو خالى شود (وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ).
اما هیچیک از این توطئه‏ها و تلاشها به جایى نرسید، و همه نقش بر آب شد و تیرشان به سنگ خورد (حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ‏).
اما خواست و اراده بندگان در برابر اراده و مشیت پروردگار کمترین اثرى نمى‏تواند داشته باشد، خدا مى‏خواست تو را پیروز کند و آئینت را به سراسر جهان برساند و موانع را هر چه باشد از سر راه بردارد و بالآخره این کار را کرد.
اما موضوع مهم این است که بدانیم آنچه در آیات فوق بیان شده همانند مطالب دیگر قرآن اختصاصى به عصر و زمان پیامبر ص نداشته، در هر جامعه‏اى گروهى منافق همیشه وجود دارند که سعى مى‏کنند در لحظات حساس و سرنوشت ساز با سمپاشى و سخن‏چینى افکار مردم را به هم بریزند، روح وحدت را از بین ببرند، و تخم شک و تردید را در افکار بپاشند، اما اگر جامعه بیدار باشد مسلما با یارى پروردگار که وعده پیروزى به دوستانش داده است همه نقشه‏هاى آنها خنثى مى‏شود و توطئه‏هایشان در نطفه خفه مى‏گردد، به شرط اینکه مخلصانه جهاد کنند و با هوشیارى و دقت مراقب این دشمنان داخلى باشند.




ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی