جزء 7
مائده آسمانی 112 تا 115
انعام 74 تا 83 سیر افاقی و انفسی انقلاب
ارائه ملکوت و احتجاج ابراهیم ع
شراب و قمار آیه
مائده آسمانی 112 تا 115
انعام 74 تا 83 سیر افاقی و انفسی انقلاب
ارائه ملکوت و احتجاج ابراهیم ع
شراب و قمار آیه
شهید احمدعلی نیّری کیست؟
شهید احمدعلی نیّری در سال 1345 و در روستای «آینهورزان» دماوند به دنیا آمد. خانوادهاش در کودکی او به تهران مهاجرت کرده و در محله مولوی ساکن شدند. از همان زمان کودکی پای او به مسجد امینالدوله که آیتالله حقشناس امام جماعتش بود، باز شد.
او یکی ازشاگردان خاص آیتالله حق شناس بود و سیر و سلوک معنوی را از 10 سالگی و در محضر ایشان آغاز کرد. مسیری که در موقع شهادتش در اسفند 1364 و در حالی که تنها 19 سال سن داشت، از او یک عارف واصل ساخته بود. به طوری که آیتالله حقشناس شب روز خاکسپاری او در قطعه 24 بهشت زهرا-سلامالله علیها- وقتی به همراه چند نفر از دوستان به منزل این شهید رفته بودند، خطاب به برادرش گفتند: من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم . به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است؛ اما نه روی زمین! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد وگفت تا زندهام به کسی حرفی نزنید...
از عفاف چشم به این مقام رسید...
محسن نوری از دوستان شهید «احمدعلی نیّری» تعریف میکند که:
«یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمیدانم چرا در این چند سال اخیر شما این قدر رشد معنوی کردید اما من... لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم.
نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت: احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اونجا رودخانه است برو اونجا آب بیار من هم راه افتادم. راه زیادی نبود از لابهلای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم و همانجا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوتهها مخفی شدم. من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم: «خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این گناه میگذرم.»
بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همینطور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود: «هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم!»
احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد
عیسی بن مریم گفت:خداوندا،پروردگارا! مائده ای از آسمان بر ما فرو فرست که برای نسل کنونی و آیندگان ما عید و نشانه ای از تو باشد و ما را روزی ده که تو بهترین روزی دهندگانی.
نکته ها:
* معمولاً دعاهای قرآن با اسم«رب»آغاز می شود؛ولی در این آیه با دو کلمه ی «اللّهُمَّ رَبَّنا» آمده است.شاید به خاطر اهمیّت این حادثه و پیامدهای آن باشد.
پیام ها:
1-توسّل به اولیای خداوند برای قضای حوائج،جایز است. قالَ الْحَوارِیُّونَ یا عِیسَی ... قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ اللّهُمَّ ...
2-برای پیامبران، مردم تاریخ و نسل ها مطرح اند. «لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا»
3-از نشانه های الهی،باید برای همیشه درس گرفت. «وَ آیَهً مِنْکَ»
4-عید وجشن مذهبی از نظر قرآن کار صحیحی است. «تَکُونُ لَنا عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا» (میلاد اولیای خدا وبعثت پیامبر،کمتر از نزول مائده آسمانی نیست)
5-حضرت عیسی،در دعا به جای مسأله ی خوردن،به الهی بودن مائده توجّه
می کند. «آیَهً مِنْکَ»
6-در دعا،خدا را با ادب کامل و با صفت مناسب با خواسته،صدا بزنیم.ابتدای آیه «اللّهُمَّ رَبَّنا» آمده و آخر آیه «خَیْرُ الرّازِقِینَ»
7-به درخواست های مادی جهت معنوی دهیم.(حواریّون اوّلین هدف خود را خوردن و سپس اطمینان داشتن «نَأْکُلَ مِنْها وَ تَطْمَئِنَّ» بیان کردند،ولی حضرت عیسی ابتدا برجا گذاشتن نشانه ی سرور برای تاریخ «عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا» سپس نشانه قدرت خداوند «وَ آیَهً مِنْکَ» و در مرحله سوم مسئله رزق را مطرح فرمود «وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرّازِقِینَ» و بدین گونه به همه فهماند که مسائل معنوی و اجتماعی بر مسائل گروهی و اقتصادی مقدّم است).
8-به خدا توجّه کنیم و به سراغ دیگران نرویم. «وَ أَنْتَ خَیْرُ الرّازِقِینَ»
خداوند فرمود:من آن(مائده)را بر شما نازل می کنم،امّا هر کدام از شما بعد از آن کفر ورزد،او را چنان عذاب خواهم کرد که هیچ یک از جهانیان را آن گونه عذاب نکنم.
نکته ها:
* داستان نزول مائده به صورتی که در قرآن آمده است،در انجیل نیامده است.[84]
* در روایات آمده است:«پس از نزول مائده،برخی کافر شده،به صورت خوک درآمدند».[85]
در بعضی روایات می خوانیم:«آنچه نازل شد نان و گوشت بود».[86]
* اگر برای یاران عیسی علیه السلام غذای آسمانی نازل شد،طبق روایات،برای رسول خدا صلی الله علیه و آله هم میوه ی بهشتی نازل گردید که منشأ پیدایش فاطمه ی زهرا علیها السلام شد.[87]
پیام ها:
1-دعای پیامبران مستجاب می شود. رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَیْنا ... إِنِّی مُنَزِّلُها
2-آنان که به علم و یقین و شهود می رسند،مسئولیّت سنگین تری دارند و کیفر تخلّفشان هم سخت تر است. فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ ...پس کسانی که به مقام علم و شهود دست نیافته اند،از قهر خداوند دورترند.
3-عذاب خداوند،درجاتی دارد. «عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً»
4-آن که توقّع بیشتری دارد ومائده ی آسمانی می خواهد،باید تعهّد بیشتری هم داشته باشد. مائِدَهً مِنَ السَّماءِ ... عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً
ابراهیم مواجه با گروه ستاره پرستان، شیوه جدیدی در پیش گرفت که عبارت بود از:
الف. همراهی با خصم تا سقوط اوحضرت ابراهیم علیه السلام نیز در مرحله ارشاد و راه نمایی ستاره پرستان، در اجتماع آنان حضور یافت و خود را هم عقیده با ایشان نشان داد. سپس با دلایل منطقی و نیز استدلال به باورهایشان، بطلان عقیده آنان را ثابت نمود.
یکی از طرق مناظره این است که در احتجاج ها، گاه فرد محاجّه کننده برای اثبات باطل بودن نظر طرف مقابل، به برخی از اعتقادات او گردن می نهد و مقدّماتی از او را به ظاهر قبول می کند تا به کمک آن ها عقاید وی را محکوم نماید.
قرآن کریم دعوت ستاره پرستان را چنین بیان می دارد: «فلمّا جنّ علیه اللّیل رءا کوکبا قال هذا ربّی فلمّا افل قال لا احبّ الافلین»؛ (انعام:76) هنگامی که (تاریکی) شب او را پوشاند، ستاره ای مشاهده کرد و گفت: این خدای من است؟ اما هنگامی که غروب کرد، گفت: «غروب کنندگان را دوست ندارم.»
بدین سان حضرت ابراهیم علیه السلام به دو نتیجه کلی دست یافت:
1. افول؛ دلیلی بر حدوث: حضرت ابراهیم علیه السلام مسأله ربوبیت ستارگان را از این نظر که دارای غروب هستند، باطل می داند؛ زیرا افول یعنی: غیبت و پنهان شدن شی ء بعد از ظهورش. پس افول دلالت بر حرکت و حادث بودن دارد و حادث نیاز به محدث؛ چنانچه شیخ حرّ عاملی نیز همین مطلب را بیان می دارد.(21) جالب توجه این که حضرت ابراهیم علیه السلام از استدلالی در بطلان پرستش ستارگان استفاده کرد که در ردّ پرستش ماه و خورشید نیز به کار آید تا به تدریج، زمینه را برای ردّ نظر خورشیدپرستان و ماه پرستان نیز آماده سازد. از این رو، در اولین مرحله دعوت، مسأله افول را مطرح کرد و آن را بسط داد و فرمود: آفلین را دوست ندارم.
2. عدم هدایت آفل: حضرت ابراهیم علیه السلام افول ستارگان را دلیلی برای گمراهی عبادت کننده می شمارد؛ چنان که شیخ صدوق در روایتی از علی بن محمد بن الجهم آورده است که گفت: به مجلس مأمون وارد شدم. حضرت رضا علیه السلام نیز آن جا بودند، مأمون از حضرت سؤال کرد: یاابن رسول الله، آیا شما نمی گویید که انبیا معصوم هستند؟ حضرت فرمود: آری. گفت: پس این آیه را توضیح دهید: «فلّما جنّ علیه الّلیل رأی کوکباً قال هذا ربّی ...» (انعام: 76) وقتی شب او را فرا گرفت، ستاره ای دید، گفت: این پروردگار من است.
حضرت فرمود: ابراهیم علیه السلام در میان سه گروه واقع شده بود: گروهی که (ستاره) زهره را می پرستیدند، گروهی که ماه را ستایش می کردند و گروهی نیز خورشید را، و این در زمانی بود که از مخفی گاهش، که او را نهان داشته بودند، خارج شد. وقتی شب او را فرا گرفت و زهره را دید، از روی انکار گفت: آیا این پروردگار من است؟ وقتی ستاره غروب کرد، گفت: من غروب کننده ها را دوست ندارم؛ زیرا افول و غروب از صفات پدیده هاست، نه از صفات موجود قدیم و ازلی. و وقتی ماه را در آسمان دید، با حالت انکار گفت: آیا این پروردگار من است؟ وقتی غروب کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدایت نکند، گم راه خواهم شد. منظورش این بود که اگر پروردگارم هدایتم نمی کرد، گم راه شده بودم. فردا صبح خورشید را دید و باز از روی انکار گفت: آیا این پروردگار من است؟ این از ماه و زهره بزرگ تر است، وقتی خورشید هم غروب کرد، به آن سه گروه رو کرده و فرمود: «یا قوم انّی بری ءٌ ممّا تشرکون انّی وجَّهتُ وجهی للّذی فطر السّموات و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین» (انعام: 78و79)؛ ای مردم، من از آنچه شما آن ها را شریک خدا قرار می دهید، بر کنار هستم. من روی خود را به سوی کسی که آسمان ها و زمین را آفریده، برمی گردانم؛ از باطل به سوی حق می روم و مشرک نیستم.
مؤید این مطلب آیات قرآن کریم است که در ادامه بیان شیوه حضرت ابراهیم علیه السلام در دعوت ستاره پرستان، می فرماید: «فلّما رأ القمر بازغاً قال هذا ربّی فلمّا افل قال لئن لم یهدنی ربّی لاکوننّ من القوم الضّالّین» (انعام: 77)؛ پس هنگامی که ماه را دید که (سینه افق را) می شکافد، گفت: «این خدای من است؟» اما هنگامی که (آن هم) غروب کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا راه نمایی نکند، مسلّما از گروه گم راهان خواهم بود.
با توجه به ظرافت خاصی که در این کلام نهفته است، حضرت ابراهیم علیه السلام ابتدا با بت پرستان همراهی نمود و خود را هم عقیده با آن ها معرفی کرد، سپس در ردّ عقیده ایشان عدم هدایت ماه را عنوان نمود که با غروب خود از دیدها پنهان شده، در لحظه غیبتش هدایت گر نمی باشد. بدین دلیل، موجب گم راهی عبادت کنندگان خواهد بود.
ابو عبیده از ابو جعفر علیه السلام درباره قول حضرت ابراهیم علیه السلام که گفت «لئن لم یهدنی ربّی لاکوننّ من القوم الضّالّین» نقل می کند که فرمود: «ای ناسیا للمیثاق» یعنی: (اگر پروردگار مرا هدایت نکند، جزو ضالین می شوم؛ کسانی که) میثاق الهی را فراموش کرده اند.(22)
ماننداین روایت رامسعده ازاباعبدالله علیه السلام نیزنقل نموده است.(23)
حضرت ابراهیم علیه السلام در برخورد با خورشید پرستان نیز همین شیوه را به کار گرفت. در قرآن کریم آمده است: حضرت می فرماید: «فلمّا رأی الشّمس بازغةً قال هذا ربّی هذا اکبر فلمّا افلت قال یا قوم انّی بری ءٌ ممّا تشرکون» (انعام: 78)؛ و هنگامی که خورشید را دید (که سینه افق را) می شکافت، گفت: «این خدای من است، این (که از همه) بزرگ تر است، اما هنگامی که غروب کرد، گفت: ای قوم من، از شریک هایی که شما (برای خدا) می سازید، بی زارم.
وی تنها امتیاز خورشید را بر سایر ستارگان و یا ماه در نظر مردم، بر بزرگی اندازه و فروزندگی آن دانست. همو با صبوری منتظر غروب خورشید شد تا قدم به قدم با مردم پیش آید و با محسوسات آن ها هدف خود را پیاده کند. سپس با افول خورشید، بی زاری خود را از معبودهای دروغین آن ها، که حادث بودند و موجب هدایت عبادت کنندگان نمی شدند، بیان می داشت و با این مقدّمه، به اثبات پروردگار پرداخت.
1) علی بن محمد بن جهم روایت کرده است که در مجلس مأمون حضور داشتم و علی بن موسی الرضا علیه السلام نیز نزد وی بودند. مأمون به ایشان گفت: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم! شما عقیده داری که پیامبران معصومند؟ فرمود: بلی. پس در مورد برخی از آیه های قرآن که مربوط به پیامبران بود سئوال کرد و از جمله این که به ایشان گفت: این فرموده خدای عز و جل در مورد ابراهیم علیه السلام: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَی کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی» را توضیح دهید.
سپس حضرت رضا علیه السلام فرمودند: هنگامی که ابراهیم علیه السلام از نقبی که در آن مخفی شده بود، بیرون آمد، سه گروه از مردم را یافت: گروهی که ستاره زهره را و گروهی که ماه را و گروهی که خورشید را می پرستیدند. پس هنگامی که شب بر او سایه انداخت و ستاره زهره را دید، (از روی انکار و طلب علم) گفت: این خدای من است؟! هنگامی که این ستاره افول کرد، گفت: من افول کنندگان را دوست ندارم، زیرا که افول از صفات حادث است نه چیزی که قدیم است. پس از آن، وقتی که ماه را دید که طلوع کرده است، انکارآمیز و پرسشگرانه گفت: این پروردگار من است؟ زمانی که ماه از دیدگان نهان شد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدایت نکند، از گمراهان خواهم بود.
چون صبح شد و خورشید را دید که درخشان و آشکار است، (از روی انکار و پرسش، نه از روی پذیرش و اقرار) گفت: این پروردگار من است؟! این از زهره و ماه هم بزرگتر است! آن گاه که خورشید غروب کرد، به گروه های سه گانه ای که زهره، ماه و خورشید را می پرستیدند، گفت: «یَا قَوْمِ اِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ * اِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ». ابراهیم علیه السلام خواست برای آنان بطلان دینشان را روشن و ثابت کند که پرستش همانند زهره، ماه یا خورشید سزاوار نیست و تنها شایسته ستایش، همانا آفریننده آنها و خالق آسمان ها و زمین است. آن چه ابراهیم با آن بر قومش حجت آورد و استدلال کرد، از چیزهایی بود که خداوند عز و جل به او الهام کرده بود. همچنان که می فرماید: «وَتِلْکَ حُجَّتُنَا آتَیْنَاهَا اِبْرَاهِیمَ عَلَی قَوْمِهِ»#1# [و آن حجت ما بود که به ابراهیم در برابر قومش دادیم]. پس مأمون گفت: آفرین بر تو ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم.#2#
2) امام صادق علیه السلام در باره «وَکَذَلِکَ نُرِی اِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ» فرمود: خدا روزنه ای برای حضرت ابراهیم در آسمانهای هفت گانه گشود تا این که توانست بالای عرش را نیز ببیند و روزنه ای در زمینهای هفت گانه برای وی گشوده شد و همین کار برای محمد صلی الله علیه و آله و سلم نیز انجام گرفت و من می بینم که این کار برای صاحبتان و ائمه پس از او که سلام و درود خدا بر ایشان باد، نیز انجام می گیرد.#3#
3) احمد بن محمد برقی، در حدیثی مرفوع از جاثلیق (عالم بزرگ مسیحیان) روایت کرده است که وی از امیر مؤمنین علیه السلام سئوال کرد... و آن گاه حدیث را ذکر کرده و میگوید: «الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ»،#4# [کسانی که عرش (خدا) را حمل میکنند و آنها که پیرامون آنند] آنان عبارتند از عالمانی که خدا بار علمش را بر دوش آنان گذاشته است و هر آن چه خداوند تبارک و تعالی در ملکوت خویش خلق کرده است، از این چهار شئ خارج نمی باشد و آن همان ملکوتی است که خدا به بندگان برگزیده اش و به خلیل وی علیه السلام نشان داده است. پس فرمود: «وَکَذَلِکَ نُرِی اِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ».#5#
🔴امام خمینی
مکتبهای مادّی، تمام همّتشان این است که مرتع درست بشود، تمام همّت این است که منزل داشته باشند، رفاه داشته باشند [..]. اسلام، مقصدش بالاتر از اینهاست؛ مکتب اسلام، یک مکتب مادّی نیست، یک مکتب مادّی- معنوی است. مادّیّت را در پناه معنویّت، اسلام قبول دارد. معنویّات، اخلاق، تهذیب نفس، اسلام برای تهذیب نفس انسان آمده است؛ برای انسانسازی آمده است. همۀ مکتبهای توحیدی، برای انسانسازی آمدهاند، ما مکلّفیم انسان بسازیم». امام
با حاکمیت دین گامهای مهمی در تقویت ایمان و تربیت دینی مردم بهخصوص جوانان برداشته شد. در این زمینه دستاوردی چون «تربیت جوانانِ مؤمن و انقلابی» به تعبیر رهبری «فتحالفتوح امام خمینی» بوده است: «فتحالفتوح امام، ساختن جوانان مؤمن، مخلص، سالم، صادق، بیاعتنای به شهوات و دلهایشان متوجه به سمت خدا بود. در طول تاریخ، در این مملکت و یا در سایر ممالک اسلامی، ما چه موقع اینقدر جوان خوب و صالح، مثل دوران انقلاب داشتیم؟» رهبری
***
2 - عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 175
3 - بصائر الدرجات، ص 113، ح 2، باب20
4 - غافر/7
5 - کافی، ج 1، ص 213
6 - اختصاص ص322