نور در حرم نور

تفسیر قران در محضر حضرت معصومه سلام الله علیها

نور در حرم نور

تفسیر قران در محضر حضرت معصومه سلام الله علیها

کلمات کلیدی

آخرین نظرات

جزء 5

شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۰:۰۱ ب.ظ

124: ابراهیم و سبک زندگی
اشاره به دستورات خداوند در سوره نساء درباره نظام خانواده
128: صلح در خانواده

۹۸/۰۲/۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین صفاریان

j5

نظرات  (۱۴)

۱۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۲۹ امیرحسین صفاریان


    #مقام_والاى_ابراهیم_در_قرآن
 بررسى آیات قرآن نشان مى‏دهد که خداوند براى ابراهیم، مقام فوق‌العاده والایى قرار داده است، مقامى که براى هیچ‌یک از پیامبران پیشین قائل نشده است. بزرگى مقام این پیامبر الهی را از تعبیرات زیر به‌خوبی مى‏توان دریافت:

1. خداوند از ابراهیم به‌عنوان یک «امت» یاد کرده و شخصیت او را به‌منزله یک امت مى‏ستاید: «إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» (نحل/120).

2. مقام خلیل اللهى را به او عطا فرموده است: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّٰهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اِتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرٰاهِیمَ حَنِیفاً وَ اِتَّخَذَ اَللّٰهُ إِبْرٰاهِیمَ خَلِیلاً»؛  (نساء/ 125).

در روایتی نیز آمده این مقام به سبب آن بود که ابراهیم هرگز چیزى از کسى نخواست و هرگز تقاضاکننده‏اى را محروم نکرد: «إِنَّمَا اتَّخَذَ اللَّهُ‏ عَزَّ وَ جَلَ‏ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا لِأَنَّهُ لَمْ یَرُدَّ أَحَداً وَ لَمْ یَسْأَلْ أَحَداً قَطُّ غَیْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»(صدوق، 1378، 2، 76).

 3. از برگزیدگان و نیکان صالحان، صدیقان، بردباران و وفای‌به‌عهدکنندگان معرفی شده است: «وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ* إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَى الدَّارِ وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ»(ص/45-46)؛ و نیز: «وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ» (نحل/122)؛ «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا»  (مریم/41)؛ «وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ» (توبه/114)؛ «إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ»  (هود/75).
4. رسیدن به مقام تسلیم: قرآن مجید از دو مبلغ معصوم به‌عنوان دو قهرمان میدان تسلیم، یاد می‌کند که در برابر آزمایش سخت الهى، بدون کمترین تأملی سر تسلیم فرود آوردند و بدون درنگ به انجام فرمان خدا اقدام کردند؛ آن دو، حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل علیه السلام، پدر و پسری نمونه بودند: حضرت ابراهیم علیه السلام در کهولت داراى فرزند شد، وقتى اسماعیل به سنین نوجوانى و جوانى رسید، خداوند به پدر دستور داد که پسر را در راه او قربانى کند، او عزمش را براى اجراى دستور خدا جزم کرد و پسر را نیز در جریان گذاشت و گفت: «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَابُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى...»  (صافات/102) و اسماعیل بدون چون‌وچرا اعلام کرد: «قَالَ یَاأَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ‌شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ» (صافات/102). آنان بدین‌سان، پرشکوه‌ترین صحنه تسلیم در برابر امر خدا را آفریدند و اسوه نیکوى موحدان و مبلغان در طول تاریخ شدند و خداوند نیز ضمن امضا و پذیرش تسلیم آنان، ابراهیم علیه السلام را از کشته شدن اسماعیل علیه السلام بازداشت. قرآن مجید، آن داستان زیبا را چنین ترسیم می‌کند: «فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ*وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَاإِبْرَاهِیمُ*قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ* إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِینُ* وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ»  (صافات/103-107)
5. حضرت ابراهیم علیه السلام یکی از دو اسوه حسنه قرآن است: اسوه حسنه، تنها در سه آیـه قـرآن آمـده کـه دو آیـه پـیرامون حضرت ابراهیم علیه السلام و همراهان اوست و یک آیه نیز در مورد پیامبر عظیم‌الشأن اسلام است؛ آیات 4 و 6 ممتحنه به اسوه نیکو بودن ابراهیم و همراهان او تصریح مى‌کند: «قَد کانَت لَکُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فى ابراهیم والَّذینَ مَعَهُ...» (ممتحنه/4) ، «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ امن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ» (ممتحنه/6). شخصیت ابراهیم علیه السلام مورد پذیرش همه ملل است (طبری، 1412، 16، 70؛ طوسی، تبیان، بی‌تا، 7، 131؛ طبرسی، 1372 6، 779). تا آنجا که اهل کتاب، ابراهیم علیه السلام را منسوب به خود و خود را پیرو او مى‌دانستند (طبرسی،6 ، 799؛ قرطبی، 11، ص 113). جمله «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ وَالْیَوْمَ الاْخِرَ...» بـه اهداف ارزنده الگو گیری پرداخته و آن نزدیک شدن به درگاه الهى و دست‌یابی به سعادت اخروى است.
6. شجاعت او در تبلیغ توحید و خداپرستی بی‌نظیر بود: او بدون واهمه از تهدیدها و خطرات، با آرامش کامل و طمأنینه خاص خود به بیان عقاید راسخ خود می‌پرداخت و مردم زمان خویش را دعوت به توحید می‌نمود. این ‌کار او هر چند با شیوه‌های مسالمت‌آمیز و گفتار نرم صورت می‌پذیرفت، اما موجب لرزان شدن پایه‌های حاکمیت طاغوت شد و آنها ابراهیم را بارها تهدید کردند. او شجاعانه و بدون در نظر گرفتن تهدیدات به بیان پیام الهی می‌پرداخت. این ‌کار موجب واکنش شدید ظالمان شد تا آنجا که تصمیم گرفته شد که ابراهیم در آتش انداخته شود. خداوند در قرآن آیه 24 سوره عنکبوت می‌فرماید: «فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ»  البته پایمردی و شجاعتی چنین در راه خداوند هرگز بی‌پاسخ نمی‌ماند و خداوند این بنده خوب خود را محافظت می‌نمود: «فَأَنْجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»
 7. خداوند پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله را به پیروی از آیین ابراهیم دستور داده است: «ثُمَّ أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ أَنِ اِتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرٰاهِیمَ حَنِیفاً وَ مٰا کٰانَ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ»  (نحل/123).

۱۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۳۹ امیرحسین صفاریان
#وش_های_تربیتی_حضرت_ابراهیم

در زیر به نمونه‌هایی از روش‌هایی که حضرت ابراهیم در تربیت افراد از آن بهره‌ جسته ‌است، اشاره می‌شود:

 1. بیدارکردن وجدان: یکی از روش‌های تربیتی آن است که وجدان شخص را بیدار کند و یا زمینه را به‌گونه‌ای فراهم کند تا شخص با داوری وجدان خویش،‌ به تصحیح و اصلاح رفتار زشت خود بپردازد و یا اصولاً در کاری وارد نشود که وجدان او را می‌آزارد و او را با خودش درگیر می‌کند. بی‌گمان وجدان، سخت‌ترین داور در زندگی هر انسانی است که با شدت تمام و خشونت بی‌مانندی، همواره شخص گناهکار و خطاکار را مجازات می‌کند. حضرت ابراهیم علیه السلام پس از ارائه پرسشی تکان‌دهنده که در آن عقل و اندیشه افراد مورد خطاب قرار داده است، می‏فرماید: «أَفَرَأَیْتُمْ مَا کُنْتُمْ تَعْبُدُون» (شعراء/75)، حضرت در ادامه جهت خطاب را از عقل مخاطب به دل او می‏کشاند و می‏گوید: «أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ* فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِینَ» (شعراء/76-77).

همچنین پس از جدال‌های عقلانی پیاپی که منجر به شکستن بت‏ها به دست او می‌شود، وقتی ‌که به او یورش می‏آورند، لحن و خطابش متوجه دل‌ها می‏شود: «وَقَالَ إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّی سَیَهْدِینِ* رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ»  (صافات/99-100).

در محاجه با ستاره‌پرستان نیز، پس از گفت‌وشنودی استدلالی، آنها را مورد خطاب قرار می‏دهد: «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»  (انعام/79).

حضرت ابراهیم علیه السلام علیه بت‏ها تصمیم قاطعی می‏گیرد و در موقعیتی مناسب آنها را درهم می‏شکند. همه بت‏ها جز بت بزرگ را تکه‌تکه می‏کند و امیدوار است که مردم با دیدن این صحنه، بت بزرگ را متهم نمایند: «وَتَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنَامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ * فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا کَبِیرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ» (انبیاء/57-58). وقتی مردم شهر متوجه این اوضاع شدند، به سراغ ابراهیم علیه السلام رفته و با ایشان محاجه می‏نمایند. حضرت نیز با استدلالاتی که دل و وجدان را خطاب قرار می‏دهد، آنها را مجاب می‏نماید. «قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنٰا یا إِبْراهِیمُ» (انبیاء/62)، ابراهیم به‌منظور الزام خصم و ابطال الوهیت اصنام در جواب می‏فرماید: «قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ کَانُوا یَنْطِقُونَ».  (انبیاء/63). بدین ترتیب از آنها می‏خواهد حقیقت را از خود بت بپرسند که چه کسی این کار را انجام داده است؛ البته اگر بت‏ها می‏توانند حرف بزنند. حضرت با این سؤال می‏خواهد این نتیجه را بگیرد که بت‏ها نمی‏توانند حرف بزنند؛ از این‌رو، الوهیت آنها باطل می‏شود و خود مردم هم با رجوع به وجدان خود به این امر اعتراف می‏کنند؛ پس حجت بر آنان تمام شده و هر یک در دل، خود را خطاکار دانسته و حکم به این کردند که خود او ظالم است نه ابراهیم: «فَرَجَعُوا إِلَى أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ»(انبیاء/64)؛

ولی برای باطل جلوه‌دادن حق و حق جلوه‌دادن خود، با اینکه حق را می‏دانستند، ابراهیم علیه السلام را حق‌ستیز خواندند و گفتند: تو که می‏دانی که اینها حرف نمی‏زنند و به سبب این سخن را می‏گویی که از خود دفاع کنی: «ثُمَّ نُکِسُوا عَلَى رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاءِ یَنْطِقُونَ»  (انبیاء/65). حضرت ابراهیم وقتی‌که دید وجدان‌ها تا اندازه‏ای متنبه شده، بعد از تسلیم دل، عقل آنها را نیز مورد خطاب قرار داد و بعد از ابطال الوهیت بت‏ها، آنها را توبیخ نموده و می‏فرماید: «قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنْفَعُکُمْ شَیْئًا وَلَا یَضُرُّکُمْ، أُفٍّ لَکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»  (انبیاء/66-67).

    2. طرح پرسش و تردیدافکنی: یکی دیگر از روش‌های تربیتی قرآن، ایجاد سؤال در ذهن مخاطب و تربیت‌شونده و تردیدافکنی نسبت به باورها، بینش‌ها و نگرش‌های آنان است. هنگامی‌که در ذهن و قلب شخصی چیزی جاگیر شود، به‌سادگی نمی‌توان آن را تغییر داد. این روش می‌تواند کمک کند تا شخص متنبه و متذکر به بطلان امری و یا چیزی شود. خداوند در آیات قرآنی گزارش‌های بسیاری را نقل می‌کند که پیامبران از این روش برای ایجاد هوشیاری و بیداری در دیگران استفاده کرده‌اند. بر اساس آیات قرآن، حضرت ابراهیم با پرسش‌های منطقی تلاش می‌کرد بر وجدان خفته مشرکان اثرگذار باشد. او با تأکید بر نواقص بسیار آشکار بت‌ها و سایر موجوداتی که می‌پرستیدند، به آنان یادآور می‌شد که سازنده‌ جهان هستی و آفریننده زمین و آسمان را بپرستند؛ قرآن دراین‌باره می‌فرماید: «إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ یَاأَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا یَسْمَعُ وَلَا یُبْصِرُ وَلَا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئًا»  (مریم/42) در این عبارت حضرت ابراهیمعلیه السلام سودمندی عمل آزر را که امری طبیعتاً منطقی و عقلانی است، مطرح می‌کند و مبانی سستش را در معرض تشکیک جدی قرار می‌دهد.

3. تأکید همه‌جانبه بر عبادت و نماز: به ‌موازات اهتمام به ساختن و تطهیر بیت‌الله و بنیان‌گذاری نخستین مسجد، ابراهیم نماز را به‌مثابه والاترین جلوه عبادت و کرنش به درگاه الهى در مسجد، گرامى داشت و به نحواحسن ادا نمود، آنجا که هدف هجرت و اسکان ذریه خود در سرزمین بى‌کشت و زرع را اقامه نماز اعلام کرد: «رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاةَ»  (ابراهیم/37). تا آنجا که توفیق اقامه نماز را براى خود و خاندانش از خدا مسئلت نمود: «رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء»  (ابراهیم/40). بیش از هر چیز، این هماهنگى میان قول، دعا و واقعیت جارى در زندگى شایان توجه است. ابراهیم که توفیق اقامه نماز را از خدا می‌طلبد، خود و خاندانش سخت‌ترین شرایط را به‌سبب اقامه و به پا داشتن نماز به جان خریده و پشت سرنهاده‌اند. این خصال نیکوست که شخصیتى را به اسوه تمام مؤمنان تبدیل می‌کند و مصلایش میعادگاه هر آرزومند می‌شود.«وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى» (بقره/125).

    4. پیشتازى در نیکی‌ها: ابراهیم، ترسیم‌کننده شخصیتى پویا، فعال، شاداب و بانشاط در عرصه تبلیغ، تربیت و زندگى است. بی‌جهت نیست که قرآن او را یک امت می‌شمرد. در اثر این پویایى و نشاط، او در همه فضایل ایمانى و کمالات عملى پیشتاز است؛ او نخستین مؤسس امت مسلمان و موحد است. از آنجا که تا زمان وى امت اسلامى هرگز شکل نگرفته بود، او درصدد تشکیل آن برآمد و از خداوند نیز یارى خواست: «رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مسلماً لَکَ»  (بقره/128)؛ از سوى دیگر، او به تعلیم الهى پیشتاز اداى مناسک حج از طواف، اعتکاف، قربانى‌کردن و نماز گشت و این سنت‌های نیکو را از خویش برجاى نهاد. امام کاظم علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می‌کند که فرمود: «أَوَّلُ مَنْ قَاتَلَ إِبْرَاهِیمُ علیه السلامحَیْثُ أَسَرَتِ‏ الرُّومُ‏ لُوطاً ع فَنَفَرَ إِبْرَاهِیمُ حَتَّى اسْتَنْقَذَهُ مِنْ أَیْدِیهِمْ» (نخستین جهادگر در راه خدا ابراهیم بود که چون رومیان لوط را به اسارت گرفتند، ابراهیم حرکت کرد و او را از دستشان نجات داد) . او همچنین مبتکر و پیشتاز اقسام برائت و اظهار بیزارى و انزجار از کفر و کافران است. او نیز نخستین کسى است که با مناظره و احتجاج کوبنده و مستدل، بینى کافران را در عرصه عقاید و افکار به خاک سایید. چند مورد از پیشتازی‌های ابراهیم از زبان عبدالله بن عباس، چنین بیان شده است: «ابراهیم اولین کسى بود که از میهمان پذیرایى کرد؛ نخستین کسى بود که با شمشیر مبارزه کرد؛ نخستین فردى بود که مناسک را به پا داشت؛ او نخستین کسى است که در راه خدا قربانى کرد؛ اولین کسى است که براى خدا مهاجرت کرد؛ او نخستین پیامبرى است که خدا مردگان را برایش زنده کرد؛ اولین کسى است که نعلین (کفش) به پا کرد و نخستین کسى بود که غنیمت را تقسیم نمود

   5. اهتمام به خانواده: در سیره تربیتی ابراهیم علیه السلام، هدایت خانواده و ذریه به‌عنوان نزدیک‌ترین افراد به انسان و سپس دیگران از جایگاهى بااهمیت برخوردار است؛ گویى این استراتژى کلى تمام انبیاى الهى همچون پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، نوح، لوط و اسماعیل است که تربیت دینى را از خانواده و بستگان خویش آغاز کنند. ابراهیم، در آغاز راه، دعوت را از پدر یا عمو، به همراه رعایت مودت و احترام شروع می‌کند. او مناظره‌هایی نیز با پدر دارد. در چند موضع از مناظره‌ها خطاب او به پدر و قوم است؛ اما حداقل در دو موضع، تنها خطاب او متوجه پدر (یا عمو) است:«و إذ قال إبراهیم لأبیه آزر أتتخذ أصناما آلهة إنى أراک و قومک فى ضلال مبین»  (انعام/74). بدین ترتیب، با توجهات دلسوزانه و خطاب‌های مملو از عاطفه و محبت، پیام‌های توحیدى را به دل و اندیشه پدر عرضه کرد. پس از دعوت پدر، جلوه دیگر عنایت ابراهیم به خانواده را در دعاهاى عمیق و پر محتوایى می‌یابیم که درباره خانواده و فرزندان خود به درگاه الهى تقدیم می‌کند. در واقع این دعاها ترجمان سلوک و تجلى رفتار و منش خاندان او نیز است:«وَاجْنُبْنِی وَبَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ» (ابراهیم/35) «رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ»  (ابراهیم/41). «رَب اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصلَاةِ وَمِنْ ذُریتِی رَبنَا وَتَقَبلْ دُعَاءِ»  (ابراهیم/40). «رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَا»  (بقره/128). «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ» (ابراهیم/37).

تجلى دیگر عنایت به خانواده در وصیت اصیل و سفارش مؤکد او به فرزندانش هویداست، آنجا که همه را به کلمه توحید می‌خواند: «وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ و یعقوب یَابَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»(بقره/132). این توجه عمیق تا آنجا پیش می‌رود که علاوه‌بر ترویج توحید در میان آنان، تلاش ابراهیم بر این است که هر یک از ذریه و بنین او اسوه و امام مؤمنان شوند: «قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی» (بقره/124). به تعبیر دیگر، انتظار او از خاندان رسالت و امامت بیش از آن است که مؤمنانى خداترس باشند؛ بلکه از آنان اسوه شدن و امام بودن را توقع دارد تا راهنماى طریق در راه ماندگان و مربى سالکان طریقت باشند.
تذکر این نکته در برنامه مهم است که اگر هر کس متصدی تبلیغ در خانواده و یا فامیل و اطرافیان خود باشد دنیا گلستان میشود!
۱۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۴۲ امیرحسین صفاریان


    شیوه‌_های_تبلیغی_حضرت_ابراهیم
 پیامبری چون ابراهیم با آن مدح و ثنایی که قرآن در حق او ابراز داشته و با آن تأکید بر توحید و خدامداری، باید پیاده‌کننده روش‌های اصیل دعوت و مبتکر شیوه‌های جدید تبلیغ باشد. در زیر به معرفی و شرح شیوه‌های کلی دعوت ابراهیم و روش‌های عملی آن پرداخته می‌شود:

1. تصریح به توحید و خداپرستی در همه شرایط: از جمله ویژگی‌های حضرت ابراهیم، شجاعت بی‌نظیر وی در ترویج یکتاپرستی بود. او بدون واهمه از تهدیدها و خطرات، با آرامش کامل و طمأنینه خاص خود به بیان عقاید راسخ خود می‌پرداخت و مردم زمان خویش را دعوت به توحید می‌نمود؛ اصرار بر مبارزه همه‌جانبه با بت‌پرستی تاحد قیام عملی و بت‌شکنی و نیز مجادله قوی با نمرود از جمله نمونه‌های شجاعت او به شمار می‌رود.

2. بیزاری و برائت از کفر و شرک: یکى از بارزترین جلوه‏‌هاى سیره‌ تبلیغى حضرت ابراهیم، همان برائت و بیزارى جستن از شرک و بت‌پرستى و اعتقاد به تعدد الهه است. او در این ‌راه تا آنجا پیش رفت که بت‌های شهر را با تبر شکست و با اینکه می‌دانست جانش در خطر است و مرگ او حتمی است، اما با صدای بلند و با صراحتی بی‌نظیر از بت‌ها اعلام برائت می‌کرد: «إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَه» (ممتحنه/4). این بیزاری از روشنگری بیانی و جدال کلامی آغاز و به اعتراض و بت‌شکنی و مقابله فیزیکی با بت‌ها منتهی شد.

3. استقامت و بردباری: حضرت ابراهیم علیه السلام با بردبارى و صبر خود در ترویج آئین الهی بر آزار قوم صبر می‌کرد. او حتی در برابر توهین، تحقیر و تهدید حاکم زمان خویش، به این امید که روزى هدایت یابند، بردبار بود. او همواره در آرزوی هدایت مردم بود و به درگاه الهی تضرع مى‌‏کرد و دعا مى‌نمود تا قومش هدایت شوند و از خدا می‌خواست تا فرصتى دیگر به آنان دهد تا به راه بیایند. او به‌قدری در راه هدایت مردم زمانش بردبار بود که قرآن کریم هم به این حلم و بردباری اشاره کرده است: «إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیب»  (هود/75).

6-4. مناظره و جدال احسن: مجادله به معنای گفت‌وگوی مبتنی بر دیالکتیک، روشی است که در قرآن به‌کاررفته است. اینکه انسان بتواند با استفاده از گفته‌های طرف مقابل و بیان موارد نقض سخن او، نتیجه روشنی را ارائه دهد از جدال احسن (وجادلهم بالتی هی احسن) است. پیامبران علیه السلام بارها از این روش برای تربیت مردمان استفاده کرده‌اند. در این روش شخص را باید به‌گونه‌ای متوجه افکار و رفتار باطل کرد تا به خود آید. اینکه حضرت ابراهیم علیه السلام با همراهی مردم بت‌پرست و خورشیدپرست بر آن می‌شود تا آنان را نسبت به خدایانی آگاه سازد که همواره دیده و شنیده نمی‌شوند و یا قدرت بر انجام یا ترک عملی ندارند و حتی نمی‌توانند سخنی بگویند و همیشه حضور ندارند تا کمک کند و به نقش پروردگاری و ربوبیت و تربیت خود بپردازند، یک روش جدلی نیکو است.

حضرت ابراهیم علیه السلام با چهار دسته از کافران و مشرکان مناظره و مباحثه نموده است:

۱. با عمویش آزر که در قرآن کریم با عنوان پدر ذکر شده است؛

۲. با نمرود؛

۳. کسانى که اجرام آسمانى مانند ماه، خورشید و ستاره را مى‌پرستیدند؛

۴. کسانى که سنگ و چوب‌هاى با دست خود تراشیده (بت) را مى‌پرستیدند؛


و در این چهار دسته میبینیم که با هر کدام به فراخور حال و مخاطب سخن به گفته و توانسته بر آنها غلبه کند.
۱۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۴۸ امیرحسین صفاریان
#غیرت_حضرت_ابراهیم

ما فی الکافی، عن علی عن أبیه و عدة من أصحابنا عن سهل جمیعا عن ابن محبوب عن إبراهیم بن زید الکرخی قال: سمعت أبا عبد الله (ع) یقول: إن إبراهیم (ع) کان مولده بکوثار «1» و کان أبوه من أهلها، و کانت أم إبراهیم و أم لوط (ع) و سارة- و ورقة- و فی نسخة رقبة- أختین و هما ابنتان للاحج، و کان لاحج نبیا منذرا و لم یکن رسولا.
و کان إبراهیم (ع) فی شبیبته على الفطرة- التی فطر الله عز و جل الخلق علیها حتى هداه الله تبارک و تعالى إلى دینه و اجتباه، و أنه تزوج سارة ابنة لاحج و هی ابنة خالته- و کانت سارة صاحبة ماشیة کثیرة- و أرض واسعة و حال حسنة، و کانت قد ملکت إبراهیم جمیع ما کانت تملکه- فقام فیه و أصلحه و کثرت الماشیة- و الزرع- حتى لم یکن بأرض کوثاریا رجل أحسن حالا منه.
و إن إبراهیم (ع) لما کسر أصنام نمرود و أمر به نمرود- فأوثق و عمل له حیرا «2» و جمع له فیه الحطب و ألهب فیه النار- ثم قذف إبراهیم (ع) فی النار لتحرقه- ثم اعتزلوها حتى خمدت النار- ثم أشرفوا على الحیر فإذا هم بإبراهیم (ع) سلیما- مطلقا من وثاقه فأخبر نمرود خبره- فأمرهم أن ینفوا إبراهیم (ع) من بلاده، و أن یمنعوه من الخروج بماشیته و ماله- فحاجهم إبراهیم (ع) عند ذلک فقال: إن أخذتم ماشیتی و مالی فإن حقی علیکم- أن تردوا علی ما ذهب من عمری فی بلادکم، و اختصموا إلى قاضی نمرود فقضى على إبراهیم (ع)- أن یسلم إلیهم جمیع ما أصاب فی بلادهم، و قضى على أصحاب نمرود أن یردوا على إبراهیم (ع)- ما ذهب من عمره فی بلادهم، و أخبر بذلک نمرود

المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏7، ص: 230
فأمرهم أن یخلوا سبیله- و سبیل ماشیته و ماله و أن یخرجوه، و قال: إنه إن بقی فی بلادکم أفسد دینکم و أضر بآلهتکم- فأخرجوا إبراهیم و لوطا (ع) معه من بلادهم إلى الشام.
*خرج إبراهیم و معه لوط لا یفارقه و سارة، و قال لهم: إِنِّی ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّی سَیَهْدِینِ‏ یعنی إلى بیت المقدس- فتحمل إبراهیم بماشیته و ماله- و عمل تابوتا و جعل فیه سارة- و شد علیها الأغلاق غیرة منه علیها- و مضى حتى خرج من سلطان نمرود، و سار إلى سلطان رجل من القبط یقال له «عزارة» فمر بعاشر له فاعترضه العاشر لیعشر ما معه- فلما انتهى إلى العاشر و معه التابوت- قال العاشر لإبراهیم (ع): افتح هذا التابوت لنعشر ما فیه- فقال له إبراهیم (ع): قل ما شئت فیه من ذهب أو فضة- حتى نعطی عشره و لا نفتحه. قال:
فأبى العاشر إلا فتحه- قال: و غصب‏ «1» إبراهیم (ع) على فتحه- فلما بدت له سارة و کانت موصوفة بالحسن و الجمال- قال له العاشر: ما هذه المرأة منک؟ قال إبراهیم (ع): هی حرمتی و ابنة خالتی، فقال له العاشر: فما دعاک إلى أن خبیتها فی هذا التابوت؟ فقال إبراهیم (ع): الغیرة علیها أن یراها أحد- فقال له العاشر: لست أدعک تبرح حتى أعلم الملک حالها و حالک.
قال: فبعث رسولا إلى الملک فأعلمه- فبعث الملک رسولا من قبله لیأتوه بالتابوت فأتوا لیذهبوا به فقال لهم إبراهیم (ع): إنی لست أفارق التابوت حتى یفارق روحی جسدی- فأخبروا الملک بذلک فأرسل الملک أن- احملوه و التابوت معه- فحملوا إبراهیم (ع) و التابوت و جمیع ما کان معه- حتى أدخل على الملک: فقال له الملک- افتح التابوت فقال له إبراهیم (ع): أیها الملک إن فیه حرمتی و ابنة خالتی- و أنا مفتد فتحه بجمیع ما معی.
قال: فغصب الملک إبراهیم على فتحه- فلما رأى سارة لم یملک حلمه سفهه أن مد یده إلیها- فأعرض إبراهیم (ع) وجهه عنها و عنه غیرة منه و قال: اللهم احبس یده عن حرمتی و ابنة خالتی- فلم تصل یده إلیها و لم ترجع إلیه فقال له الملک: إن إلهک هو الذی فعل بی هذا؟ فقال له: نعم إن إلهی غیور یکره الحرام، و هو الذی حال بینک و بین ما أردته من الحرام- فقال له الملک: فادع إلهک یرد علی یدی- فإن أجابک فلم أعرض لها- فقال إبراهیم (ع): إلهی رد إلیه یده لیکف عن حرمتی. قال: فرد الله عز و جل إلیه یده- فأقبل الملک نحوها ببصره ثم عاد بیده نحوها- فأعرض إبراهیم عنه بوجهه غیرة

المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏7، ص: 231
منه، و قال: اللهم احبس یده عنها. قال: فیبست یده و لم تصل إلیها.
فقال الملک لإبراهیم (ع): إن إلهک لغیور و إنک لغیور- فادع إلهک یرد إلی یدی فإنه إن فعل لم أعد- فقال إبراهیم (ع): أسأله ذلک على أنک إن عدت لم تسألنی أن أسأله- فقال له الملک: نعم فقال إبراهیم (ع): اللهم إن کان صادقا فرد یده علیه فرجعت إلیه یده.*
فلما رأى ذلک الملک من الغیرة ما رأى- و رأى الآیة فی یده عظم إبراهیم (ع)- و هابه و أکرمه و اتقاه، و قال له: قد أمنت من أن أعرض لها أو لشی‏ء مما معک- فانطلق حیث شئت و لکن لی إلیک حاجة- فقال إبراهیم (ع): ما هی؟ فقال له: أحب أن تأذن لی أن أخدمها- قبطیة عندی جمیلة عاقلة تکون لها خادما- قال: فأذن إبراهیم (ع) فدعا بها فوهبها لسارة- و هی هاجر أم إسماعیل (ع).
فسار إبراهیم (ع) بجمیع ما معه، و خرج الملک معه یمشی خلف إبراهیم (ع) إعظاما لإبراهیم و هیبة له- فأوحى الله تبارک و تعالى إلى إبراهیم (ع)- أن قف و لا تمش قدام الجبار المتسلط- و یمشی و هو خلفک، و لکن اجعله أمامک و امش خلفه و عظمه و هبه فإنه مسلط و لا بد من إمرة فی الأرض برة أو فاجرة- فوقف إبراهیم (ع) و قال للملک:
امض فإن إلهی أوحى إلی الساعة أن أعظمک و أهابک، و أن أقدمک أمامی و أمشی خلفک إجلالا لک- فقال له الملک: أوحی إلیک بهذا؟ فقال إبراهیم (ع): نعم- فقال له الملک: أشهد إن إلهک لرفیق حلیم کریم- و أنک ترغبنی فی دینک.
قال: و ودعه الملک فسار إبراهیم (ع)- حتى نزل بأعلى الشامات، و خلف لوطا (ع) فی أدنى الشامات. ثم إن إبراهیم (ع) لما أبطأ علیه الولد قال لسارة: لو شئت لبعتنی هاجر- لعل الله أن یرزقنا منها ولدا فیکون لنا خلفا، فابتاع إبراهیم (ع) هاجر من سارة- فوقع علیها فولدت إسماعیل (ع).
۱۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۲۴ امیرحسین صفاریان
#سبک_زندگی_ابراهیمی
«وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ» خدایا مرا دور کن و همچنین فرزندانم را «أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ» از عبادت اصنام که شرک است. چه شرک عملی باشد، گاهی صنم در اعتقاد است، گاهی صنم در روش زندگی است. در باورهای ماست. گاهی سبک زندگی من بت پرستی است. اطاعت طاغوت است. اطاعت استکباری است. لذا هر اطاعتی گفتند: عبادت است. لذا اگر در اسلام اینقدر سفارش شده که تشبه به کفار، خود این جزء حرام‌هاست، علتش این است که هر اطاعتی عبادت است. منتهی مراتب دارد. یک زمان هست من اعتقادم در عبادت آنهاست، یک زمان در عمل، همین هم که در عمل است خودش هم عبادت است. به تعبیر قرآنی و به تعبیر روایی هر اطاعتی از غیر خدا عبادت آن است. می‌خواهد شیطان باشد، می‌خواهد طاغوت باشد و هر چیزی که غیر خدا باشد. اگر این نگاه را داشته باشیم حواس ما جمع می شود که چرا دین اینقدر در ارتباطات ما حد و حدودی گذاشته که ما به آنجا کشیده نشویم.
۱۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۳۴ امیرحسین صفاریان
#احادیث_ذیل_خلیل_بودن_حضرت_ابراهیم

1- َ فِی الْعِلَلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ عَلِیٍّ الْبَصْرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْبُسْتِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْجُنَیْدِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ زَاهِرٍ عَنْ جَرِیرٍ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَطِیَّةَ الْعَوْفِیِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ‏ مَا اتَّخَذَ اللَّهُ‏ إِبْرَاهِیمَ‏ خَلِیلًا إِلَّا لِإِطْعَامِهِ الطَّعَامَ وَ الصَّلَاةِ بِاللَّیْلِ وَ النَّاسُ نِیَامٌ.


2- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ سَمِعْتُ أَبِی یُحَدِّثُ عَنْ أَبِیهِ ع أَنَّهُ قَالَ: إِنَّمَا اتَّخَذَ اللَّهُ‏ عَزَّ وَ جَلَ‏ إِبْراهِیمَ‏ خَلِیلًا لِأَنَّهُ لَمْ یَرُدَّ أَحَداً وَ لَمْ یَسْأَلْ أَحَداً قَطُّ غَیْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.


3- َ فِی الْعِلَلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع لِمَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلًا قَالَ لِکَثْرَةِ سُجُودِهِ‏ عَلَى‏ الْأَرْضِ‏.
۱۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۴۰ امیرحسین صفاریان
4-حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الشَّیْبَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْأَسَدِیُّ الْکُوفِیُّ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ الْآدَمِیِّ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ- بْنَ مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیَّ ع یَقُولُ‏ إِنَّمَا اتَّخَذَ اللَّهُ‏ عَزَّ وَ جَلَ‏ إِبْراهِیمَ‏ خَلِیلًا لِکَثْرَةِ صَلَاتِهِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ ص.
۱۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۴۷ امیرحسین صفاریان

ابراهیم اوّل نبى بود و هنوز رسول نبود، رسول شد و هنوز خلیل نبود، و خلیل اللّه شد و هنوز امام و رهبر نبود؛ بعد از همه اینها به مقام «امامت و رهبرى» رسید.

مفاد آیه کریمه‏ «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» (2) این است که: پس از آنکه ابراهیم همه مراحل را طى کرد و از همه آزمایشها پیروز و موفّق بیرون آمد و به اصطلاح فارسى از هفتخوان گذشت، ما به او اعلام کردیم که هم اکنون وقت آن رسیده است که ما تو را امام و رهبر قرار دهیم.

۱۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۵۲ امیرحسین صفاریان
#سبک_زندگی_ابراهیمی
موحد آن کسى نیست که فقط در فکرش موحد باشد، یعنى بتواند براى توحید دلیل بیاورد، براى توحید کتاب بنویسد، در باب توحید سخنرانى کند، در راه توحید مباحثه کند، هرکسى با او مباحثه کند جوابش را بدهد. البته این یک مرحله توحید است، لازم هم هست. اما توحید آن‏وقت براى انسان توحید واقعى است که تا آن اعماق روحش نفوذ کرده باشد، یعنى غیر از خدا چیزى را نبیند و چیزى را نخواهد و از چیزى نترسد. اگر انسان به حدى رسید که غیر از رضاى خدا هیچ چیزى را نخواست و هرچه را که خواست به آن دلیل خواست که رضاى خدا در اوست، موحد واقعى است؛ یعنى اگر سر سفره هم نشست فکر مى‏کند که الآن رضاى خدا در این است که من غذا بخورم یا نه؟ اگر حساب کرد رضاى خدا در این است که من این غذا را بخورم چون غذا حلال است، من هم گرسنه هستم و به غذا احتیاج دارم، باید غذا بخورم تا نیرو بگیرم تا بتوانم وظایف خودم را در راه رضاى خدا انجام بدهم پس مى‏خورم، و اگر از هیچ چیزى غیر خدا هم نترسید و باک نکرد و اگر در راه خدا از هیچ چیزى مضایقه نکرد، به چنین فردى مى‏گویند موحد عملى.
همان طورى که دیدیم ابراهیم از جانش به هیچ شکل مضایقه نکرد، او را در آتشها انداختند اهمیت نداد. او آماده بود براى اینکه در این آتشها کباب بشود.

ابراهیم‏ از مالش گذشت، یعنى هرچه داشت همه را گذاشت و از سرزمین اصلى خودش مهاجرت کرد و گفت: إِنِّی ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّی سَیَهْدِینِ‏ من به سوى پروردگارم مى‏روم، یعنى به دنبال عقیده و ایده‏ام مى‏روم. (ابراهیم از یک خانواده‏ به اصطلاح پایین نبود، گوسفند داشت، اسباب و اشیاء دیگر داشت). از همه اینها بالاتر این بود که از فرزندش در راه خدا گذشت، حاضر شد در راه خدا فرزند خودش را قربانى کند. من نکته اصلى را همین جا مى‏خواهم عرض کنم.
مسئله فدا کردن فرزند هم عجیب است. بینید، یک وقت هست به انسان دستورى مى‏دهند که فلسفه آن روشن است، یعنى عقل آدم آن را درک مى‏کند و مى‏فهمد. خوب، آدم یک کارى مى‏کند که هم دستور خداست و هم چیزى است که عقل خودش هم فلسفه‏اش را درک مى‏کند.
البته این یک انگیزه ضرورى براى ما مسلمانهاست که همه دستورهایى که خدا در قرآن و سنت به ما داده یک فلسفه‏اى دارد، منتها ما بسیارى از این فلسفه‏ها را درک مى‏کنیم و بسیارى را هنوز درک نکرده‏ایم و نباید هم انتظار داشته باشیم که از همه نیازهاى فردى (جسمى- روحى و دنیایى- آخرتى) و اجتماعى خودمان اطلاع داریم، و چون اطلاع داریم بنابراین فلسفه دستورها را مى‏توانیم بفهمیم. مثل یک مریضى که وقتى طبیب به او دستور مى‏دهد، مدعى باشد که من تمام خصوصیات بیمارى و تمام خصوصیات دواها را مى‏دانم، پس اگر طبیب هم دستور داد مى‏فهمم که چرا دستور داده. نه، این طور نیست.
اسلام ما را تشویق مى‏کند که به فلسفه‏هاى احکام پى ببریم، یعنى اگر فلسفه‏هاى احکام را بفهمیم اعتقاد ما به اسلام بیشتر مى‏شود. اما یک نکته هست و آن اینکه اگر یک مرد بزرگى به انسان دستورى بدهد، یک وقت انسان فلسفه آن دستور را مى‏داند و یک وقت نمى‏داند. کسى که حاضر است امر شما را اطاعت کند، مى‏آید به شما مى‏گوید آقا! من یک گرفتارى دارم، این گرفتاریم را چطور حل کنم؟
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (حج)، ج‏25، ص: 112
مى‏گویید برو فلان کار را بکن. یک وقت مى‏فهمد که اگر این کار را بکند چه فایده‏اى دارد، یا مى‏پرسد فایده این کار چیست، آیا ممکن است بفرمایید که چه فایده‏اى دارد؟ او اگر بفهمد و اطاعت کند، از نظر خودش خیلى مهم‏تر است که فهمیده و اطاعت کرده است. اما وقتى که بفهمد، نیمى دستور عقل خودش را به کار بسته، نیمى دیگر دستور آن آمر و فرمان‏دهنده را. اما اگر فلسفه را نفهمد و صرفاً روى اعتماد کامل به فرمانِ فرمان‏دهنده عمل کند، این از نظر اطاعت و عبادت مقام بالاترى دارد. او به قدرى به دستورهاى این آقا یا به دستورهاى این طبیب مطمئن است که با اینکه یک ذره از فلسفه آن چیزى نمى‏داند ولى مى‏گوید من آن را مى‏دانم.
مثل اینکه شما خودتان گاهى اوقات به یک طبیبى آن‏قدر اعتماد پیدا مى‏کنید، آن‏قدر به دستورهاى او اعتماد دارید که هرچه بگوید- و لو آنکه یک ذره فلسفه‏اش را نفهمید- عمل مى‏کنید. یک کسى مى‏گوید آقا! این کارها چیست که مى‏کنى؟
مى‏گوید آن کسى که من حرفش را گوش مى‏کنم آن‏قدر به او اطمینان و اعتماد دارم که مى‏دانم بیهوده حرف نمى‏زند و یک حسابى در کار است.
این را من مخصوصاً به جوانان عرض مى‏کنم که از نظر مقام عبودیت با اینکه انسان خوب است کوشش کند فلسفه‏هاى احکام را بفهمد اما یک وقت این در دِماغ آدم نیاید که من هر دستورى را که فلسفه‏اش را بفهمم به کار مى‏بندم اما اگر فلسفه‏اش را نفهمم به کار نمى‏بندم؛ اسلام گفته، ولى من به کار نمى‏بندم چون من نمى‏فهمم فلسفه‏اش چیست. این معنایش این است که من به اسلام اعتماد کامل ندارم؛ او دستورش را بدهد، من اگر خودم هم فلسفه‏اش را فهمیدم عمل مى‏کنم، اگر نفهمیدم نه. پس تو به حرف اسلام گوش نمى‏کنى، به اسلام اعتماد ندارى، به حرف خدا اعتماد ندارى، به حرف قرآن اعتماد ندارى. مى‏خواهى بفهمى، اگر فهمیدى عمل مى‏کنى. نه، شما این جور باید باشید که بگویید من به دستور اسلام اعتماد دارم، هرچه اسلام بگوید مى‏گویم «آمَنّا و سَلَّمْنا»، من عمل مى‏کنم. ولى براى اینکه معرفتم زیاد بشود مى‏خواهم فلسفه‏اش را بفهمم، نه اینکه براى اینکه عمل بکنم مى‏خواهم فلسفه‏اش را بفهمم؛ نه، من به‏هرحال به اسلام اعتماد دارم. به من گفته‏اند نماز صبح دو رکعت است، نماز ظهر چهار رکعت. چرا نماز صبح دو رکعت، نماز ظهر چهار رکعت؟ من نمى‏دانم، ولى من به دستور اسلام اعتماد دارم. کوشش هم مى‏کنم، اگر توانستم بفهمم بسیار خوب؛ اگر نتوانستم، فهمیدن من مقدمه عمل کردن نیست.
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (حج)، ج‏25، ص: 113
فهمیدن مقدمه معرفت است ولى عمل کردن من به این است که اسلام دستور داده باشد.
این است که عابد در مقام عبادت و در مقام عمل سراغ این نمى‏رود که فلسفه را بفهمد، بعد عمل کند. در مقام معرفت سراغ فلسفه مى‏رود، در مقام عمل تسلیم محض است.
اگر به ابراهیم، قهرمان توحید، مى‏گفت: ابراهیم! پسرت را بفرست در فلان جنگ که باید با کفار بجنگد و در آنجا در راه مثلًا جهاد کشته بشود و ابراهیم فرمان را عمل مى‏کرد، آن‏قدرها مهم نبود. به ابراهیم در عالم رؤیا امر مى‏شود «1»: ابراهیم! فرزند جوانت اسماعیل را به دست خودت به منى مى‏برى.
سرزمین همین مسجد الحرام بود. در روایت هست که این چاه زمزم- که حالا آب از آن مى‏گیرند و چون عمیق‏ترش کرده‏اند آب زیادى هم برمى‏دارند- نبود.
هاجر و اسماعیل را که ابراهیم آورد، اسماعیل بچه‏اى بود که روى زمین خوابیده بود و نمى‏توانست بنشیند. همان جا که این بچه پایش را به زمین مى‏زد، از همان جا به امر الهى این چشمه پیدا شد و ابراهیم هم به امر خدا گاهى اوقات مى‏آمد خبر مى‏گرفت. خودِ تسلیمِ آنجا را ببینید! به ابراهیم مى‏گوید: برو زن و بچه را تنها در بیابان وحشتناک بگذار و بیا. ولى ابراهیم چون مى‏داند این امر خداست «لِمَ» نمى‏گوید، «چرا» نمى‏گوید. مى‏داند این یک فلسفه‏اى دارد و بى‏حساب نیست. زن و بچه را مى‏گذارد و مى‏رود. بعد قبیله «جُرهُم» آمدند و چون این آب پیدا شده بود- و عرب هم که نیاز زیادى به آب دارد- آنجا چادر زدند و کم‏کم آنجا یک دهى شد و اسماعیل به این شکل در آنجا بزرگ شد. چه جوانى! جوان برومندى، جوان رشیدى، جوان بامعرفتى، آن‏چنان بامعرفت که خود قرآن نقل مى‏کند وقتى که حضرت ابراهیم به اسماعیل اعلام مى‏کند که پسرکم! در عالم رؤیا این‏چنین به من دستور مى‏دهند که سر تو را به دست خودم ببُرم، فوراً عرض مى‏کند: یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ «2» پدرجان! امر خداست، اطاعت کن. یک همچو پسرى!
ابراهیم اعتمادش به امر خدا و تسلیمش در مقابل امر خدا تا آنجاست که یک امرى که از نظر عقل و فکر او هیچ فلسفه‏اى نمى‏توانست داشته باشد «3» چون اعتماد داشت گفت خدا گفته است من باید عمل بکنم، من در مقابل امر خدا تسلیمم چون اعتماد و اطمینان دارم، مطمئنم خدا که دستور بدهد بیهوده نیست.
۱۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۰۸ امیرحسین صفاریان
#بیانیه_گام_دوم

هفت) سبک زندگی
۷) سبک زندگی: سخن لازم دراین‌باره بسیار است. آن را به فرصتی دیگر وامیگذارم و به همین جمله اکتفا میکنم که تلاش غرب در ترویج سبک زندگی غربی در ایران، زیانهای بی‌جبران اخلاقی و اقتصادی و دینی و سیاسی به کشور و ملّت ما زده است؛ مقابله با آن، جهادی همه‌جانبه و هوشمندانه میطلبد که باز چشم امید در آن به شما جوانها است.
۱۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۱۹ امیرحسین صفاریان
1- مقابله کردن با مشرکین و کفار به صورت علنی و مجدانه. چنانچه حضرت ابراهیم ع اینقدر این کار را انجام داد که جان گرامیش به خطر افتاد.

2- توحید محض و عمل به آن در زندگی. چنانچه حضرت ابراهیم این اعتقاد را داشت و این اعتقاد به مرحله عمل هم رسیده بود. چرا که آن هنگام که حضرت را به آتش می انداختند ایشان کمک همه افراد جن و انس را پس زد و معتقد بود که خداوند قادر مطلق است و او را یاری خواهد داد.

3- غیرت. حضرت ابراهیم نسبت به خانواده خود بسیار غیرتمند بودند. چنانچه در روایات هم آمده که وکان ابراهیم رجلا غیورا. تذکر این نکته لازم است که غیرت شمشیری است دو لبه. برخی غیرت را آنقدر تنزل میدهند که رابطه همسر با نامحرم را بی غیرتی نمیدانند و برخی نیز آن قدر افراط میکنند که به سخت گیری و کج خلقی با خانواده می انجامد. در این مورد باید نگاهمان به قرآن و روایات و احکام الهی باشد و آنرا بدون افراط و تفریط انجام دهیم.

4- تسلیم محض. چنانچه ایشان طبق دستور الهی دست به ذبح فرزند دلبندشان زدند یا خانواده شان را در سرزمینی بی آب و علف رها کردند.

5- صبر در آزمایشات الهی. چنانچه حضرت بسیار مورد آزمایش الهی قرار گرفت و با صبر از همه آنها سربلند بیرون آمده و سرانجام به مقام امامت رسید.
۱۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۲۱ امیرحسین صفاریان
# سیر تکامل حضرت ابراهیم


 مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‏ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى اتَّخَذَ إِبْرَاهِیمَ‏ عَبْداً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ نَبِیّاً وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ نَبِیّاً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ خَلِیلًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ خَلِیلًا قَبْلَ أَنْ یَجْعَلَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ الْأَشْیَاءَ قَالَ‏ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قَالَ فَمِنْ عِظَمِهَا فِی عَیْنِ إِبْرَاهِیمَ‏ قَالَ‏ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ‏ قَالَ لَا یَکُونُ السَّفِیهُ إِمَامَ التَّقِیِّ.
۱۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۳۴ امیرحسین صفاریان
#امام خمینی

قال اللَّه تعالى: قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏. «2»
خداى تعالى در این کلام شریف، از سرمنزل تاریک طبیعت تا منتهاى سیر انسانیت را بیان کرده، و بهترین موعظه‏هایى است که خداى عالم از میانه تمام مواعظ انتخاب فرموده و این یک کلمه را پیشنهاد بشر فرموده. این کلمه تنها راه اصلاح دو جهان است. قیام براى خداست که ابراهیم‏ خلیل‏ الرحمن را به منزل خلّت رسانده و از جلوه‏هاى گوناگون عالم طبیعت رهانده‏
 
خلیل‏آسا درِ علم الیقین زن‏         نداى «لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ‏ «3»» زن‏     

قیام للَّه است که موسى کلیم را با یک عصا به فرعونیان چیره کرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد و نیز او را به میقات محبوب رساند و به مقام صَعْق‏ «4» و صَحْو «5» کشاند. قیام براى خداست که خاتم النبیین- صلى اللَّه علیه و آله- را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بتها را از خانه خدا برانداخت و به جاى آن توحید و تقوا را گذاشت و نیز آن ذات مقدس را به مقام‏ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏ «6» رساند.
خودخواهى و ترک قیام براى خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهاى اسلامى را زیر نفوذ دیگران درآورده. قیام براى منافع شخصى است که روح وحدت و برادرى را در ملت اسلامى خفه کرده. قیام براى نفس است که بیش از ده میلیون جمعیت شیعه را به طورى از هم متفرق و جدا کرده که طعمه مشتى شهوت‏پرست پشت میزنشین شدند. قیام براى شخص است که یک نفر مازندرانى بیسواد «رضا خان پهلوى.» را بر یک گروه چندین میلیونى چیره مى‏کند که حَرْث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود کند. قیام براى نفع شخصى است که الآن هم چند نفر کودک خیابانگرد را در تمام کشور بر اموال و نفوس و اعراض مسلمانان حکومت داده. قیام براى نفس اماره است که مدارس علم و دانش را تسلیم مشتى کودک ساده کرده و مراکز علم قرآن را مرکز فحشا کرده. قیام براى خود است که موقوفات مدارس و محافل دینى را به رایگان تسلیم مشتى هرزه گرد بیشرف کرده و نَفَس از هیچ کس در نمى‏آید آید. قیام براى نفس است که چادر عفت را از سر زنهاى عفیف مسلمان برداشت و الآن هم این امر خلاف دین و قانون در مملکت جارى است و کسى بر علیه آن سخنى نمى‏گوید. قیام براى نفعهاى شخصى است که روزنامه‏ها که کالاى پخش فساد اخلاق است، امروز هم همان نقشه‏ها را که از مغز خشک رضا خان بیشرف تراوش کرده، تعقیب مى‏کنند و در میان توده پخش مى‏کنند. قیام براى خود است که مجال به بعضى از این وکلاى قاچاق داده که در پارلمان بر علیه دین و روحانیت هر چه مى‏خواهد بگوید و کسى نفس نکشد
هان اى روحانیین اسلامى! اى علماى ربانى! اى دانشمندان دیندار! اى گویندگان آیین دوست! اى دینداران خداخواه! اى خداخواهان حق‏پرست! اى حق‏پرستان شرافتمند! اى شرافتمندان وطنخواه! اى وطنخواهان با ناموس! موعظت خداى جهان را بخوانید و یگانه راه اصلاحى را که پیشنهاد فرموده بپذیرید و ترک نفعهاى شخصى کرده تا به همه سعادتهاى دو جهان نایل شوید و با زندگانى شرافتمندانه دو عالم دست در
آغوش شوید.
انّ للَّه فى ایّام دهرکم نفحاتٌ ألا فتعرّضوا لها
______________________________
 (1)- این پیام، یکى از تاریخى ترین اسناد مبارزاتى امام خمینى به شمار مى‏آید واصل نسخه خطى آن در کتابخانه وزیرى یزد نگهدارى مى‏شود.
۱۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۳۹ امیرحسین صفاریان
#گام دوم


-برای همه‌چیز میتوان طول عمر مفید و تاریخ مصرف فرض کرد، امّا شعارهای جهانی این انقلاب دینی از این قاعده مستثنا است؛ آنها هرگز بی‌مصرف و بی‌فایده نخواهند شد، زیرا فطرت بشر در همه‌ی عصرها با آن سرشته است. آزادی، اخلاق، معنویّت، عدالت، استقلال، عزّت، عقلانیّت، برادری، هیچ یک به یک نسل و یک جامعه مربوط نیست تا در دوره‌ای بدرخشد و در دوره‌ای دیگر افول کند. هرگز نمیتوان مردمی را تصوّر کرد که از این چشم‌اندازهای مبارک دل‌زده شوند. هرگاه دل‌زدگی پیش آمده، از روی‌گردانی مسئولان از این ارزشهای دینی بوده است و نه از پایبندی به آنها و کوشش برای تحقّق آنها.




-پس آ‌نگاه انقلاب ملّت ایران، جهان دوقطبی آن روز را به جهان سه‌قطبی تبدیل کرد و سپس با سقوط و حذف شوروی و اقمارش و پدید آمدن قطبهای جدید قدرت، تقابل دوگانه‌ی جدید «اسلام و استکبار» پدیده‌ی برجسته‌ی جهان معاصر و کانون توجّه جهانیان شد. از سویی نگاه امیدوارانه‌ی ملّتهای زیر ستم و جریانهای آزادی‌خواه جهان و برخی دولتهای مایل به استقلال، و از سویی نگاه کینه‌ورزانه و بدخواهانه‌ی رژیم‌های زورگو و قلدرهای باج‌طلب عالم، بدان دوخته شد. بدین‌گونه مسیر جهان تغییر یافت و زلزله‌ی انقلاب، فرعونهای در بسترِ راحت آرمیده را بیدار کرد؛ دشمنی‌ها با همه‌ی شدّت آغاز شد و اگر نبود قدرت عظیم ایمان و انگیزه‌ی این ملّت و رهبری آسمانی و تأییدشده‌ی امام عظیم‌الشّأن ما، تاب آوردن در برابر آن‌همه خصومت و شقاوت و توطئه و خباثت، امکان‌پذیر نمیشد.




-سابعاً: نماد پُرابّهت و باشکوه و افتخارآمیز ایستادگی در برابر قلدران و زورگویان و مستکبران جهان و در رأس آنان آمریکای جهان‌خوار و جنایت‌کار، روزبه‌روز برجسته‌تر شد. در تمام این چهل سال، تسلیم‌ناپذیری و صیانت و پاسداری از انقلاب و عظمت و هیبت الهی آن و گردن برافراشته‌ی آن در مقابل دولتهای متکبّر و مستکبر، خصوصیّت شناخته‌شده‌ی ایران و ایرانی بویژه جوانان این مرز و بوم به‌شمار میرفته است. قدرتهای انحصارگر جهان که همواره حیات خود را در دست‌اندازی به استقلال دیگر کشورها و پایمال کردن منافع حیاتی آنها برای مقاصد شوم خود دانسته‌اند، در برابر ایران اسلامی و انقلابی، اعتراف به ناتوانی کردند. ملّت ایران در فضای حیات‌بخش انقلاب توانست نخست دست‌نشانده‌ی آمریکا و عنصر خائن به ملّت را از کشور برانَد و پس از ‌آن هم تا امروز از سلطه‌ی دوباره‌ی قلدران جهانی بر کشور با قدرت و شدّت جلوگیری کند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی