" عزم" به معناى اراده محکم و استوار است،" راغب" در" مفردات" مىگوید: عزم به معنى تصمیم گرفتن بر انجام کارى است (عقد القلب على امضاء الامر).
در قرآن مجید گاهى" عزم" در مورد" صبر" به کار رفته، مانند وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ:" کسى که صبر کند و عفو نماید این از عزم امور است" (شورى 43).
(یعنی صبر و اراده محکم توأمان فرض شده اند)
و گاه به معنى" وفاى به عهد" مانند: وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً:" ما به آدم از قبل عهد کردیم، اما او فراموش کرد و بر سر عهد خود نایستاد" (طه- 115).
ولى با توجه به این که پیامبران صاحب شریعت جدید و آئین تازه با مشکلات و گرفتارىهاى بیشترى روبرو بودند، و براى مقابله با آن عزم و اراده محکمترى لازم داشتند به این دسته از" پیامبران"،" اولوا العزم" اطلاق شده است، و آیه مورد بحث نیز ظاهرا اشاره به همین معنا است.
در ضمن اشارهاى است به این که پیغمبر اسلام ص نیز از همان پیامبران است، زیرا مىگوید" تو هم شکیبایى کن آن گونه که پیامبران اولوا العزم شکیبایى کردند".
و اگر بعضى" عزم" و" عزیمت" را به معنى" حکم و شریعت" تفسیر کردهاند به همین مناسبت است، و گرنه" عزم" در لغت به معنى شریعت نیامده است.
- وظیفه ما امتداد راه پر از سختی و مشکل پیامبران است. و باید عزم و اراده کنیم تا بر دشمنان غالب شویم و دین خدا بر زمین مستقر شود.
- در این مسیر رهبران هستند که سختترین وظیفه را بر عهده دارند. و عزم و صبر از فرائض رهبران دینی است.
این مطلب در تفسیر نمونه این گونه وارد شده است :
نکته: پیامبر اسلام اسطوره صبر و استقامت بود
زندگى پیامبران بزرگ خدا مخصوصا پیامبر اسلام ص بیانگر مقاومت بىحد و حصر آنها در برابر حوادث سخت، و طوفانهاى شدید، و مشکلات طاقتفرسا است، و با توجه به اینکه مسیر حق همیشه داراى اینگونه مشکلات است رهروان راه حق باید از آنها در این مسیر الهام بگیرند.
ما معمولا از نقطه روشن تاریخ اسلام به روزهاى تاریک پیشین مىنگریم و این نگرش که از" آینده به گذشته" است واقعیتها را طور دیگرى مجسم مىکند ما باید خود را در آن روز تصور کنیم که پیامبر ص تک و تنها بود، هیچ نشانهاى از پیروزى در افق زندگى او به چشم نمىخورد.
دشمنان لجوج براى نابودى او کمر بسته بودند، و حتى خویشاوندان نزدیکش در صف اول این مبارزه قرار داشتند! پیوسته به میان قبائل عرب مىرفت، و از آنها دعوت مىکرد، اما کسى به دعوت او پاسخ نمىگفت.
سنگسارش مىکردند آن چنان که از بدن مبارکش خون مىریخت، ولى دست از برنامه خود برنمىداشت.
آن چنان او را در محاصره اجتماعى و اقتصادى و سیاسى قرار دادند که تمام راهها به روى او و پیروان اندکش بسته شد، بعضى از گرسنگى تلف شدند، و بعضى را بیمارى از پاى درآورد.
یاران اندکش را شکنجه مىدادند، شکنجههایى که بر جان و قلب او مىنشست. روزهایى بر پیامبر گذشت که توصیف آن با بیان و قلم مشکل است، هنگامى که براى دعوت مردم به سوى اسلام به" طائف" آمد نه تنها دعوتش را اجابت نگفتند بلکه آن قدر سنگ بر او زدند که خون از پاهایش جارى شد.
افراد نادان را تحریک کردند که فریاد زنند و او را دشنام دهند، ناچار به باغى پناه برد در سایه درختى نشست، و با خداى خودش این چنین راز و نیاز کرد:
اللهم الیک اشکو ضعف قوتى، و قلة حیلتى، و هو انى على الناس، یا ارحم الراحمین! انت رب المستضعفین، و انت ربى، الى من تکلنى؟ الى بعید یتجهمنى؟ ام الى عدو ملکته امرى؟ ان لم یکن بک على غضب فلا ابالى ...
":" خداوندا! ناتوانى و نارسایى خودم و بىحرمتى مردم را به پیشگاه تو شکایت مىکنم، اى کسى که از همه رحیمان رحیمترى، تو پروردگار مستضعفین و پروردگار منى، مرا به که وا مىگذارى؟ به افراد دور دست که با چهره درهم کشیده با من روبرو شوند؟ یا به دشمنانى که زمام امر مرا به دست گیرند؟
پروردگارا! همین اندازه که تو از من خشنود باشى مرا کافى است" «1».
گاه ساحرش خواندند، و گاه دیوانهاش خطاب کردند.
گاه خاکستر بر سرش ریختند، و گاه کمر به قتلش بستند و خانهاش را در میان شمشیرها محاصره نمودند.
اما با تمام این احوال هم چنان به صبر و شکیبایى و استقامت ادامه داد.
و سرانجام میوه شیرین این درخت را چشید، آئین او نه تنها جزیره عربستان که شرق و غرب عالم را در برگرفت، و امروز بانگ اذان که فریاد پیروزى او است هر صبح و شام از چهار گوشه دنیا، و در تمام پنج قاره جهان، به گوش مىرسد.
و این است معنى" فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ". و این است راه و رسم مبارزه با شیاطین و اهریمنان و طریق پیروزى بر آنان و نیل به اهداف بزرگ الهى.
با اینحال چگونه عافیتطلبان مىخواهند بدون شکیبایى و تحمل رنج و درد به اهداف بزرگ خود نائل شوند؟
چگونه مسلمانان امروز در برابر اینهمه دشمنانى که کمر به نابودى آنها بستهاند مىخواهند بدون الهام گرفتن از مکتب اصیل پیغمبر اسلام ص پیروز شوند؟
مخصوصا رهبران اسلامى بیش از همه مامور به این برنامه اند چنان که در حدیثى از امیر مؤمنان على ع آمده است:
ان الصبر على ولاة الامر مفروض لقول اللَّه عز و جل لنبیه: فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ، و ایجابه مثل ذلک على اولیائه و اهل طاعته، بقوله: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ
:" صبر و استقامت بر رهبران و زمامداران فریضه است، زیرا خداوند به پیامبرش فرموده: فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ و همین معنى را بر دوستان و اهل طاعتش نیز فرض کرده است، چرا که مىگوید: براى شما در زندگى پیامبر تاسى نیکویى بود (و شما نیز باید همگى به او اقتدا کنید) «1».
از خداوند میخواهیم که صبر و عزم پیامبران را به ما عنایت کند تا بتوانیم بر دشمنان اسلام خصوصا آمریکا و عمالش پیروزش شویم
در حدیثی طولانی از امام صادق ع که در ابتدای روضه کافی است اینجور شروع میشود
از اسماعیل بن جابر که امام صادق (ع) این نامه را بیارانش نگاشت و بآنها فرمان داد آن را بهم درس بدهند و مورد مطالعه سازند و آن را بررسى کنند و بکار بندند و آنها هر کدام یک نسخه از آن را در نمازخانه منزل خود گذارده بودند و چون از کار نماز مىپرداختند آن را میخواندند و یاد آور میشدند.
زیرا کار شما بپایان نرسد تا همان را بکشید که خوبان پیش از شما کشیدند و اینکه در باره خودتان و اموالتان آزموده شوید و تا از دشمنان خدا بسیار آزار بینید و شکیبا باشید و بخود هموار کنید و تا آنجا که شما را خوار کنند و دشمن دارند و بر شما ستم بارند از آنها در خورد کنید و در برابرش رضاى خدا و سراى آخرت جوئید و تا آنجا که باید خشم آتشین خود را که از آزار و اتهام در راه خدا زاید فروخورید و تا آنجا که شما را در باره عقیده بحق دروغگو شمارند و دشمن دارند و با شماها بر سر آن کینهتوزند و باید بر همه اینها صبر کنید و مصداق آن همه در کتاب خدا است که جبرئیل بر پیغمبر «ص» فرود آورده، و شما شنیدید گفتار خدا را عز و جل براى پیغمبرتان (3- الاحقاف) صبر کن چونان که اولو العزم از رسولان صبر کردند و در باره آنها شتاب مکن، سپس خدا فرموده است (34- الانعام) اگر تو را دروغگو شمارند هر آینه دروغگو شمردند رسولان را پیش از تو و آنان بر آن تکذیب و آزار صبر کردند- راستى پیغمبر خدا و رسولان پیش از وى تکذیب شدند و با آن آزار کشیدند
آیت الله جوادی آملی بر عزم الأمور بودن صبر تأکید کرده و می گوید:... «عزم الامور» یعنی اموری که اگر بخواهد محقق بشود باید صاحبش تصمیم بگیرد، جزم پیدا کند و در لابهلای این اراده وهن راه پیدا نکند، او بشود مصمَّم تا این کار را انجام بدهد. آن سنگی که در آن خُلَل و فُرَجی نیست آن سنگ مستحکم را میگویند: صخرهٴ صمّاء. آن دوستی که در دوستی او خللی نیست، میگویند: دوستِ صمیمی. صمیم آن درونْ پر است؛ انسانی که بخواهد مصمّم بشود باید در محدودهْ اراده او، بی میلی، انزجار، کراهت و تردید راه پیدا نکند، تا این محدوده درونْ پر نشد، نمیگویند تصمیم، آن ارادهای که به اندک حادثهای عوض میشود، آن تصمیم نیست، پر نیست؛ لذا خدای سبحان فرمود: صبر جزء عزمالامور است یا لقمان وقتی به فرزندش وصیت میکند آیه 17 سوره لقمان میفرماید: صابر باش ﴿یا بنی أقم الصلاة وأْمُرْ بالمعروف و انْهَ عن المنکر واصبر علی ما أَصٰابک إنَّ ذلک من عزم الامور﴾؛ صبر نظیر کارهای عادی نیست که انسان بدون تصمیم بتواند، صبر کند؛ چون هر لحظه انسان باید زمام نفس را بکشد که مبادا از یک طرف شک، از یک طرف تردید، از یک طرف کراهت، از یک طرف انزجار، از یک طرف وهن راه پیدا کند و این مرکز تصمیم گیری را موهون کند، فرمود: ﴿ان ذلک من عزم الامور﴾ خب اگر چنانچه کسی مصمم شد و مهمترین عمل هم که اراده و عزم است برای او پیدا شد، خدای سبحان یک چنین انسانی را بشارت میدهد، فرمود: ﴿و بَشِّر الصّابرین﴾؛ صابر کسی است که جزء « عزم الامور»ها را محقق کرد.
مقام معظم رهبری سال ۹۳ را سال «اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی» نامگذاری کردند. یکی از کلیدواژههای مهم این شعار «عزم ملی» است.
همانطور که میدانیم نامگذاری یک سال به آن معنا نیست که این فرهنگ یا شعار مختص به آن سال است بلکه صرفا تمرکز در آن سال را میرساند.
پس این فرمان همچنان در سال 96 نیز جاری است.
می توان گفت به طور کلی شاخصهای مهم شکل دهنده «عزم» از نگاه قرآن بهرهگیری از خرد جمعی (مشورت با مسلمین)، توکل بر خدا، صبر و شکیبایی، نهراسیدن از موانع و فداکاری و ایثار است.