#نمونه انسان به حکم اینکه یک قلب بیشتر ندارد باید داراى یک کانون عاطفى و تسلیم در برابر یک قانون باشد. مهر یک معشوق در دل بگیرد. یک مسیر معین را در زندگى تعقیب کند. با یک گروه و یک جمعیت هماهنگ گردد، و گر نه تشتت و تعدد و راههاى مختلف و اهداف پراکنده او را به بیهودگى و انحراف از مسیر توحیدى فطرى مىکشاند.
#شان نزول حالا در شأن نزول این برخیها نقل کردند ابیمعمّر ادعا میکرد که من دارای
دو قلبم، دو فهمم با هر قلب و فهمم معاذ الله از این کسی که ادّعای رسالت
دارد بهتر میفهمم این در جریان جنگ بدر شرکت کرد و شکست خورد و سراسیمه
فرار کرد ابوسفیان دید این یک لنگ کفش دست اوست یک لنگ کفش پای او سراسیمه
دارد فرار میکند گفت چه خبر است گفت لشکر شکست خوردند و فرار کردند من هم
فرار کردم گفت حالا چرا یک لنگ کفش دستت است این نگاه کرد دید یک لنگ کفش
دستش است یک لنگ کفش پایش است گفت من خیال کردم هر دو لنگ کفش در پای من
است گفت تو آخر ادعا میکردی من دارای دو قلبم و با هر قلبم از حضرت بهتر
میفهمم این را به عنوان شأن نزول ذکر کردند[۱۰]
حالا چه این خبر درست باشد یا درست نباشد اصلِ مطلب تام است فرمود شما
پیشنهاد کفار را بخواهی بپذیری با ایمان جمع نمیشود پیشنهاد منافق را
بخواهی بپذیری با ایمان جمع نمیشود پیشنهاد سقفی را بخواهی بپذیری با
غدیری جمع نمیشود.
#نکته در مسائل سیاسی و اجتماعی هم به همین گونه است. نمیشود ما بگوییم حکومت اسلامی میخواهیم و اجرای حدود الهی میخواهیم و... از آنطرف هم در صدد اجرایی کردن اسنادی مانند 2030 باشیم که هیچ ربطی به اسلام ندارد. بلکه مخالف اسلام هم هست. یا مثلا بگوییم ما استقلال و عدم وابستگی به غرب میخواهیم و از طرف دیگر هم وارداتمان را زیاد کنیم و به تولید داخل بی اعتنایی نشان دهیم. یا مثلا خود را پیرو خط امام بدانیم و دوستدار ایشان و از طرف دیگر با دشمنان امام و انقلاب نشست و برخواست داشته باشیم.
گرایشهاى قلبى و فطرى انسان، یک چیز بیشتر نیست و هر چه انسان بر خلاف آن بگوید یا عمل کند، نفاق شخصى اوست نه ارادهى الهى