احتمالا این بحث در آستانه تولد امام جواد (ع) است. یک چیزى از امام جواد (ع) بگویم: طرفداران امام جواد (ع) حضرت را از یک درب خصوصى به جلسات مىبردند، امام رضا (ع) نامه نوشت که پسرم، فرزندم از همان درب برو که بقیه مىروند. بله البته یک وقت یک مسأله حفاظتى است، براى مسائل حفاظتى حفظ جان واجب است ممکن است بگویند ایشان از این درب نیاید چون ما همه افراد را نمىشناسیم ولى اگر مسأله حفاظتى نیست، بلکه تشریفاتى است، تشریفاتى ممنوع و حفاظتى واجب است. آخه یک وقت است مىگویند اگر ایشان برود در حمام عمومى آدمهایى که در حمام هستند نمىشناسیم یک وقت ممکن است ایشان را در حمام خفه کنند. مثل امیر کبیر، چون نمىشناسیم آدمهاى ناشناس یک وقتى برود که حمام غرق بشود طورى نیست براى حفظ جان شخص است. ولى یک وقت مىگویند: زشت است مثل بقیه لخت شود. چه فرق مىکند؟
یک کسى خیلى پز مىداد و باد دماغ داشت. حضرت یک مقدارى خاک برداشت گفت: این خاک آیا ذراتش با هم فرق مىکند؟ گفت: همه شما از این خاکید. چه فرق مىکند؟
یک غریبه که وارد مىشد نمىفهمید که کدام پیغمبر است و مىپرسید: «أَیُّکُمْ رَسُولُ اللَّه» کدامتان پیغمبر هستید؟ یعنى اینطور نبود که پیغمبر صندلى و میز و متکّایش و...یک طورى باشد که ...
قرآن مىگوید: پیغمبر از مردم بود. «رَسُولًا مِنْهُم» (بقره/ 129) در مردم بود. «فیهِمْ رَسُولا» (آلعمران/ 164) با مردم بود. «وَ الَّذینَ مَعَه» (اعراف/ 64) «مِنهُم»، «فیهِم»، «مَعَه» یعنى از مردم، در مردم، با مردم.
لقد جاءکم رسول من انفسکم
قل انّما انا بشر مثلکم
«و لو جعلناه ملکاً لجعلناه رجلًا و للبسنا علیهم ما یلبسون
کان رسولاللَّه صلى الله علیه و آله یجلس علىالارض و یأکل علىالارض و تعقیل الشاة و یجیب دعوة المملوکs
«انّ اللَّه یکره من عبده ان یراه متمیّزاً بین اصحابه» «2»
به نقل از داستان راستان
امام رضا (ع) در حمام بودند و ناشناسى آمد و آن امام را نشناخت. گفت: مىشود براى ما کیسه بکشید؟ امام کیسه کشید. یک نفر این صحنه را دید، به مرد گفت: خجالت بکش، این امام رضا (ع) ست و هر چه التماس امام کرد که امام جسارت شد من نفهمیدم، امام گفتند من باید تا آخر کیسه را بکشم و باید بىتکلف بود.
«وَ اجْعَلْ لِذَوِى الْحَاجَاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِیهِ شَخْصَک» (نهجالبلاغه/ ص 439) قرار بده براى مردم گرفتار از زمانى را و فارغ کنى خودت را از کارهاى حکومتى و مملکتى و آزاد کنى خودت را و ببین مردم درد و دلشان چه هست. خودت را فارغ کن و یک زمانى را سهم بده به مردم که مردم مستقیم با خودت تماس بگیرند.
«وتَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّا» پهلوى مردم بصورت عام بنشین و بگو هر چه مىخواهید بگوئید. «فَتَوَاضَعْ فِیهِ لِلَّهِ الَّذِى خَلَقَک» تواضع کن در آن مجلس براى خدایى که تو را آفرید. «وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَک» لشکرت را بنشان یعنى به لشکرت بگو بروید کنار مىخواهم خودش با خودم حرف بزند. «وَأَعْوَانَکَ مِنْ أَحْرَاسِکَ وَ شُرَطِک» بنشان از مردم لشکرت را و یارانت و پاسدارها و شرطهها را (پلیس) همه را کنار بگذار و بگو مردم هر کس مىخواهد خودش با خودم حرف بزند. «حَتَّى یُکَلِّمَکَ مُکَلِّمُهُم» تا متکلم و سخنگوى آنها حرفش را بزند «غَیْرَ مُتَعْتِع» بدون اینکه دلواپس از جایى باشد و بدون دلهره حرفش را بزند
بدترین لباس به نزد امام صادق (ع) لباسى بود که دل مردم را به خود جذب کند. گاهى که لباس نو بود مىفرمود بشویید کمى از نو بودن بیفتد و اتو کشیده نباشد، ما باید دلها را جذب خدا کنیم