6. دنیا، دلربا است. «یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ» «12»
7. در آیه 20 سوره حدید، پنج ویژگى براى دنیا ذکر شده که با مراحل پنجگانه عمر انسان مطابقت دارد: و اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ ...
# غربی ها در علوم انسانی از بعد معنوی انسان خارج اند رخی از روشنفکران ایرانی، در دوره ی معاصر با تأثیرپذیری از غربیان و
تحولات معرفتی آن ها به ویژه در شک گرایی مدرن، نسبت به گزاره های دینی
تردید نمودند. این بحث قصد آن را دارد تا اثبات پذیری گزاره های دینی را
مدلّل ساخته و نشان دهد که پذیرش ظاهری عالمانه و اندیشمندانه، تنها مقلّد
فیلسوفان مغرب زمین بوده اند و بدون تأمّل، تماشاچی سخنان آن ها شده و
اثبات ناپذیری آموزه های دینی را ادعا می کردند. این رویکرد، از آسیب های
جدی این طایفه پرمدّعای ایران زمین است. اثبات پذیری گزاره های دینی، از
مباحث مهمّ در کلام جدید، فلسفه دین و معرفت شناسی دینی است. پرسش اصلی در
این پژوهش این است که اگر معرفت، به معنای باور صادق موجّه تلقّی شود؛
در اینجا ذکر چند اعتراف از فیزیکدانان بزرگ نیز خالی از فایده نیست. هایزنبرگ:
« فرمولهای ریاضی جدید دیگر خود طبیعت را توصیف نمی کنند ، بلکه بیانگر
دانش ما از طبیعت هستند. ما مجبور شده ایم که توصیف طبیعت را که قرنها هدف
واضح علوم دقیقه به حساب می آمد کنار بگذاریم. تنها چیزی که فعلاً می
توانیم بگوییم این است که در حوزه ی فیزیک اتمی جدید ، این وضعیت را قبول
کرده ایم ؛ زیرا آن به حدّ کافی تجارب ما را توضیح می دهد. » (دیدگاههای
فلسفی فیزیکدانان معاصر ، ص34) کمبل: « حوزه ی کار فیزیک مطالعه ی یک
جهان خارجی نیست ؛ بلکه مطالعه ی بخشی از جهان داخلی تجارب است. و دلیلی
وجود ندارد که ساختارهایی نظیر W که ما وارد می کنیم تناظری با واقعیت
خارجی داشته باشند.» (همان) هایزنبرگ: « هستی شناسی ماتریالیسم مبنی بر
این توهّم است که ... واقعیت مستقیم دنیای اطراف ما را می توان به حوزه ی
اتمی تعمیم داد. امّا این تعمیم غیر ممکن است. اتمها شیء نیستند. » (همان ،
ص 42) آلبرت اینشتین گفته است: « این فرض که موج و ذرّه ، تنها اشکال
ممکن مادّه هستند اختیاری است و چیزی تضمین نمی کند که در آینده صورتهای
دیگر مادّه کشف نشوند. حدّ اکثر می توان گفت که تا این زمان نتوانسته ایم
به بیش از این دست یابیم.» (تحلیلی از دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر ،
نوشته دکتر مهدی گلشنی ، ص73)
# گذشته از اعترافات دانشمندان بزرگ علوم طبیعی ، تاریخ علوم تجربی نیز گواه
صادقی است که نشان می دهد نظریات علوم تجربی دائماً در حال تحوّل و ابطال
می باشند. مثلاً روزگاری قانون جاذبه ی نیوتن جزء یقینیات فیزیک شمرده می
شود و حتّی کسی گمان نمی کرد که روزی ابطال گردد ولی ملاحظه فرمودید که
نظریه ی نسبیت عامّ اینشتین ، نظریه ی نیوتن را از اساس باطل و طرحی دیگر
در انداخت. باز قانون ترکیب سرعتها در فیزیک نیوتنی از قطعیات فیزیک شمرده
می شد و تمام شواهد تجربی نیز آن را تأیید می کردند ، ولی نسبیت خاصّ
اینشتین ، نشان داد که این قانون نادرست بوده ولی نادرستی آن در سرعتهای
معمولی روشن نمی شود. خود نسبیت عامّ و خاصّ نیز هم اکنون در معرض نقد جدّی
دانشمندان قرار دارند و ایرادات فراوانی بر آنها وارد نموده اند ؛ ولی
هنوز نظریه ای جای آن را نگرفته است. فیزیکدانها حتّی نام نظریه جایگزین را
هم تعیین نموده ، نظریه وحدت نامیده اند ؛ چرا که قرار است آن نظریه فرضی
نسبیت و مکانیک کوانتوم را با هم متّحد نماید و نارسایی هر دو را برطرف
سازد. همچنین وضع موجود برخی علوم تجربی مثل روانشناسی و جامعه شناسی ،
خود گواه است که این روش ، یقین آور نیست.
در عصر کنونی دهها مکتب
روانشناسی و جامعه شناسی وجود دارند که برخی از آنها در تضادّ کامل با
یکدیگر قرار دارند. همه ی این مکاتب ، از روش علوم تجربی استفاده می کنند ؛
حال اگر این روش یقین آور است ، پس همه ی این مکاتب باید درست باشند. امّا
چگونه ممکن است این مکاتب متضادّ همه باهم درست باشند؟!!
# اگر دنبال علوم دنیایی که انسان را منقطع از وحی فرض می کنند برویم:
برای پاسخ به این سوال بهتر است؛ ویژگیهای علوم تجربی را ذکر کرده و رابطه ی
آنها با آموزه های دین را بررسی کنیم. تا شما بزرگوار بتوانید به پاسخ
دقیقتری دست یابید 1- یکی از مسائلی که در علوم تجربی مشاهده میشود این است که در این علوم نظریات متعدد و گاها متعارض همدیگر وجود دارد. در
علوم تجربی انسانی مثل روانشناسی یا روان پزشکی همواره چندین نظریه در عرض
هم در جامعه ی علمی حضور دارند و چه بسا برخی از این نظریات در تضادّ با
نظریه ی دیگر نیز می باشند. مثلاً برخی از مکاتب روانشناسی وجود روح را
انکار نموده تمام رفتارها و حالات انسان را ناشی از خواصّ مغز و بدن می
دانند ؛ در حالی که برخی مکاتب دیگر وجود روح را قبول دارند. همچنین برخی
مکاتب روانشناسی انسان را موجودی مختار می دانند ولی مکاتب دیگری هم هستند
که وجود اختیار را از ریشه انکار کرده ، انسان را ماشینی زنده فرض می کنند.
لذا در اینجا بهتر است بهجای علم روانشناسی بگوییم ، مکاتب گوناگون
روانشناسی وجود دارند که گاه متضادّ با یکدیگر نیز می باشند. با توجه
به این مقدمه توجه داشته باشید که حتی همان عملی که بیان کردید از نظر
روانشناسی مفید باشد احتمال دارد از نظر برخی مکاتب دیگر ر وانشناسی و یا
پزشکی مفید نباشد.
در همین زمینه من این را عرض بکنم که طبق آنچه که به ما گزارش دادند، در
بین این مجموعهی عظیم دانشجوئی کشور که حدود سه میلیون و نیم
مثلاً دانشجوی دولتی و آزاد و پیام نور و بقیهی
دانشگاههای کشور داریم، حدود دو میلیون اینها دانشجویان علوم
انسانیاند! این به یک صورت، انسان را نگران میکند. ما در زمینهی
علوم انسانی، کار بومی، تحقیقات اسلامی چقدر داریم؟ کتاب آماده در
زمینههای علوم انسانی مگر چقدر داریم؟ استاد مبرزی که معتقد به
جهانبینی اسلامی باشد و بخواهد جامعهشناسی یا روانشناسی
یا مدیریت یا غیره درس بدهد، مگر چقدر داریم، که این همه دانشجو برای این
رشتهها میگیریم؟ این نگران کننده است. بسیاری از مباحث علوم
انسانی، مبتنی بر فلسفههائی هستند که مبنایش مادیگری است، مبنایش حیوان انگاشتن
انسان است، عدم مسئولیت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه
معنوی به انسان و جهان است. خوب، این علوم انسانی را ترجمه کنیم، آنچه را
که غربیها گفتند و نوشتند، عیناً ما همان را بیاوریم به جوان خودمان تعلیم
بدهیم، در واقع شکاکیت و تردید و بیاعتقادی به مبانی الهی و اسلامی و
ارزشهای خودمان را در قالبهای درسی به جوانها منتقل کنیم؛ این چیز خیلی
مطلوبی نیست. این از جملهی چیزهائی است که بایستی مورد توجه قرار
بگیرد؛ هم در مجموعههای دولتی مثل وزارت علوم، هم در شورای عالی
انقلاب فرهنگی، هم در هر مرکز تصمیمگیری که در اینجا وجود دارد؛
اعم از خود دانشگاهها و بیرون دانشگاهها. به هر حال
نکتهی بسیار مهمی است. این حالا راجع به مسائل مربوط به دانشگاه.
به عقیده ایشان آن مکتبی که به تمام
شئون و مراتب هستی آدمی توجه نموده و برای همه امورات آن برنامه ارائه کرده
است تعالیم روح بخش انبیاء و اولیای عظام (ع) و مکتب اسلام است
ایشان با
اشاره به نقص انسانشناسیهای مدرن و اسلام شناسیهای تحویلنگر کسانی را
توانمند به شناخت انسان میداند که ملهم به الهام الهی باشند
___ اینهایی که
ادعای انسان شناسی و اسلامشناسی میکنند ادعاست! کی انسان را میشناسد و
کی اسلام را یک پردههایی یک ورقهای بسیار مختصری از انسان یک ورقه بسیار
مختصری از اسلام وقتی که کسی بشناسد خیال می کند انسان را شناخته اسلام را
شناخته. انسان به معنای حقیقی انسان به آن معنایی که انسان است جز ذات
مقدس حق و آنهایی که ملهمند به الهام او کسی نمی شناسد. (
26. صحیفه امام، ج8، ص 326 )
با توجه به مباحث ذکر شده، براساس اندیشه حضرت امام خمینی(ره)، مشکل
عمده علوم انسانی غربی، در تحویلی نگری و فروکاستن هستی انسان به مرتبه
حیوانی و مادون آن است که این از انحصارگرایی روش حسی، عدم شناخت انسان و
بیگانگی با معارف انبیاء الهی(ع) ناشی میشود.
بنابراین از منظر امام (ره) انسان دارای شئون و مراتب متعددی است که به طور کلی دارای سه شئه و صاحب سه مقام و عالم است:
1 نشئه آخرت و عالم غیب و مقام روحانیت و عقل.
2 نشئه برزخ و عالم متوسط بین العالمین و مقام خیال.
3 نشئه دنیا و مقام ملک و عالم شهادت. (چهل حدیث، ص 386)
این انسان در مرتبه دنیا و حس با نباتات و حیوانات مشترکاتی دارد اما به
همین حد خلاصه نمیشود بلکه مراتبی بالاتر از مرتبه حیوانی دارد مرتبه
مثالی و نهایتا به واسطه تعقل از تجرد باطنی برخوردار است. (
صحیفه امام، ج3، صص231-230)
کتاب آماده در
زمینههای علوم انسانی مگر چقدر داریم؟ استاد مبرزی که معتقد به
جهانبینی اسلامی باشد و بخواهد جامعهشناسی یا روانشناسی
یا مدیریت یا غیره درس بدهد، مگر چقدر داریم، که این همه دانشجو برای این
رشتهها میگیریم؟ این نگران کننده است. بسیاری از مباحث علوم
انسانی، مبتنی بر فلسفههائی هستند که مبنایش مادیگری است، مبنایش حیوان انگاشتن
انسان است، عدم مسئولیت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه
معنوی به انسان و جهان است. خوب، این علوم انسانی را ترجمه کنیم، آنچه را
که غربیها گفتند و نوشتند، عیناً ما همان را بیاوریم به جوان خودمان تعلیم
بدهیم، در واقع شکاکیت و تردید و بیاعتقادی به مبانی الهی و اسلامی و
ارزشهای خودمان را در قالبهای درسی به جوانها منتقل کنیم؛
این چیز خیلی
مطلوبی نیست. این از جملهی چیزهائی است که بایستی مورد توجه قرار
بگیرد؛ هم در مجموعههای دولتی مثل وزارت علوم، هم در شورای عالی
انقلاب فرهنگی، هم در هر مرکز تصمیمگیری که در اینجا وجود دارد؛
اعم از خود دانشگاهها و بیرون دانشگاهها. به هر حال
نکتهی بسیار مهمی است. این حالا راجع به مسائل مربوط به دانشگاه.
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
قرآن در آیات متعددى سیماى دنیا و زندگى دنیوى را اینگونه ترسیم کرده است:
1. دنیا کم و ناچیز است. «مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ» «7»
2. دنیا فانى است، عبورگاه است نه توقفگاه. «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ» «8»
3. دنیاگرایى جز لهو و لعب نیست. «وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ» «9»
4. دنیا وسیله فریب است. «مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ»* «10»
5. دنیاگرایى مانع آخرتطلبى است. «أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ» «11»
6. دنیا، دلربا است. «یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ» «12»
7. در آیه 20 سوره حدید، پنج ویژگى براى دنیا ذکر شده که با مراحل پنجگانه عمر انسان مطابقت دارد: و اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ ...
الف) لعب و بازى. (کودکى)
ب) لهو و سرگرمى. (نوجوانى)ج) زینت و خودآرایى. (جوانى)
د) تفاخر و فخرفروشى. (میانسالى)
ه) تکاثر و ثروت اندوزى. (کهنسالى)