گروهی با استناد به آیه 73 سوره حج نسبت به عجز انسان در خلق موجود زنده ،با اشاره به توانمندی ها ی علمی بشر در خصوص شبیه سازی ها به رد این آیه شریفه می پردازند
ترجمه: اى مردم (درباره شما و بتها یا هر آن چه به جای خدا میپرسید: حتی نفس یا علم و ...) مثالى زده شده، پس بدان گوش فرا دهید: همانا کسانى که به جاى خدا مى خوانید هرگز مگسى هم نتوانند آفرید هر چند بر آن اجتماع کنند، و اگر مگسى از آنها چیزى برباید، نمیتواند آن را از او پس بگیرد، طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.
برای درک بیشتر حقیقت این آیه و مفهوم آن لازم است به چند نکته حتماً توجه شود:
الف – خلق (ایجاد و به وجود آوردن)، مبتنی بر دو کمال «علم» و «قدرت» است.
علم - تا کسی به حکمت، اسباب، ملزومات و ضرورت خلق چیزی «علم» نداشته باشد، نمیتواند آن را خلق کند و بشر نیز هیچگاه علمی را خلق و ایجاد نمینماید، بلکه فقط آن دسته از علوم معلوم شده (علمی که برای او ظاهر شده است) را «کشف» مینماید. کشف نیز یعنی یافتن و پیبردن به آن چیزی که قبلاً خلق شده و هست، نه ایجاد و خلق آن. به عنوان مثال: اتم، الکتریک و الکترونیک که با کشف بشر به وجود نیامدهاند، بلکه قبلاً خلق شدهاند و بشر تازه کشف کرده است. لذا کسی که علم جامع ندارد، نمیتواند چیزی را خلق کند.
قدرت - بسیاری ممکن است که علم به چیزی داشته باشند، اما «قدرت»، توان و امکانات درست کردن آن را نداشته باشند، چه رسد به خلق که هیچ کس چنین قدرتی ندارد.
بشر ذاتاً «فقیر»، ضعیف و ناتوان است و برای یک لحظه بقا و روی پا ایستادن خودش، به چیزها و شرایط غیر قابل شمارش دیگری نیازمند است، که هیچ کدام را خودش خلق نکرده است. لذا آن که در حیات و بقای خود نیازمند به غیر است، نمیتواند چیز دیگری را خلق کند. لذا در آخر آیه به این ناتوانی تصریح نموده و میفرماید: «ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ».
ب – به هر صنعت و درست کردنی نیز «خلق» نمیگویند. «خلق» یعنی: ایجاد بدون الگوی پیشین و توأم با کیفیت و اندازههای لازم (تقدیر). و موضوع اندازه و تقدیر نیز فقط به ابعاد فیزیکی بر نمیگردد، بلکه به حکمت، ضرورت، جایگاه و نقش مُقدر او در کارگاه آفرینش نیز اطلاق دارد.
دانشمندان امروزی خود اذعان دارند که وقتی فیزیولوژى موجودات زنده و فعالیتهاى بیولوژیکى و حیاتى یک حشره کوچک مانند مگس مورد مطالعه (کشف علم)، قرار میگیرد، بهت و حیرت افزوده میشود. چرا که مثلاً ساختمان مغز یک مگس و سلسله اعصاب و دستگاه گوارش او به مراتب از ساختمان مجهزترین هواپیماها برتر است و اصلاً قابل مقایسه با آن نیست و شناخت حکمت خلقت او در نظام هستی و چگونگی و چرایی به وجود آمدن این پیچیدگیها و اساساً مسئله حیات، (حتی حیات یک حشره)، معمایی لاینحل است.
د – حال این بشر ضعیف، با تمام ضعف علمی و تواناییاش، که حتی خود را نیز درست نشناخته است، کجا میتواند حتی یک مگس را خلق کند؟ در حالی که اگر مگس روی بدن آنها بنشیند و چیزی برباید (تغذیه کند)، توان باز پس گرفتن آن را هم ندارد.
بشر نه خودش را خلق کرده است و نه سیستم فیزیکی مغز خود را و اساساً حتی نمیتواند به یک سلول حیات ببخشد. بشر نه یک مگس یا کوچکتر از آن را خلق کرده است و نه میتواند خلق کند. بشر نه گاو را آفریده، نه نطفه گاو را، نه قوانین حاکم بر آن جهت به وجود آمدن و پرورش و به دنیا آمدن گوساله را خلق کرده است...؛ بلکه بشر فقط به یک سری از روابط فیزیکی بین اجزای موجود در عالم پیبرده است و توانسته است این روابط و شرایط را جاهایی فراهم کند، که آن نیز محکوم به قوانین علمی خاصی است که خودش آن را خلق نکرده است.
بشر نه بذر گندم را خلق کرده است و نه قوانین مترتب بر آن را آفریده است، نه خاک، نه آفتاب و نه خورشید و نه گردش زمین به دور خورشید و نه دیگر اجزای زمین و آسمان و ارتباط و آثار آنها بر یک دیگر را آفریده است، پس اگر بذری را در زمینی (مزرعه یا آزمایشگاه)، کاشت، در معرض نور (طبیعی یا مصنوعی) قرار داد و به آن آب داد، نمیتواند مدعی گردد که من نیز گندم خلق کردم – لذا خالق بشر عاقل را به کردهی خودش (مثل زراعت) متوجه میکند و متذکر میگردد:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَّا یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ» (الحج، 73)
ترجمه: اى مردم (درباره شما و بتها یا هر آن چه به جای خدا میپرسید: حتی نفس یا علم و ...) مثالى زده شده، پس بدان گوش فرا دهید: همانا کسانى که به جاى خدا مى خوانید هرگز مگسى هم نتوانند آفرید هر چند بر آن اجتماع کنند، و اگر مگسى از آنها چیزى برباید، نمیتواند آن را از او پس بگیرد، طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.
برای درک بیشتر حقیقت این آیه و مفهوم آن لازم است به چند نکته حتماً توجه شود:
الف – خلق (ایجاد و به وجود آوردن)، مبتنی بر دو کمال «علم» و «قدرت» است.
علم - تا کسی به حکمت، اسباب، ملزومات و ضرورت خلق چیزی «علم» نداشته باشد، نمیتواند آن را خلق کند و بشر نیز هیچگاه علمی را خلق و ایجاد نمینماید، بلکه فقط آن دسته از علوم معلوم شده (علمی که برای او ظاهر شده است) را «کشف» مینماید. کشف نیز یعنی یافتن و پیبردن به آن چیزی که قبلاً خلق شده و هست، نه ایجاد و خلق آن. به عنوان مثال: اتم، الکتریک و الکترونیک که با کشف بشر به وجود نیامدهاند، بلکه قبلاً خلق شدهاند و بشر تازه کشف کرده است. لذا کسی که علم جامع ندارد، نمیتواند چیزی را خلق کند.
قدرت - بسیاری ممکن است که علم به چیزی داشته باشند، اما «قدرت»، توان و امکانات درست کردن آن را نداشته باشند، چه رسد به خلق که هیچ کس چنین قدرتی ندارد.
بشر ذاتاً «فقیر»، ضعیف و ناتوان است و برای یک لحظه بقا و روی پا ایستادن خودش، به چیزها و شرایط غیر قابل شمارش دیگری نیازمند است، که هیچ کدام را خودش خلق نکرده است. لذا آن که در حیات و بقای خود نیازمند به غیر است، نمیتواند چیز دیگری را خلق کند. لذا در آخر آیه به این ناتوانی تصریح نموده و میفرماید: «ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ».
ب – به هر صنعت و درست کردنی نیز «خلق» نمیگویند. «خلق» یعنی: ایجاد بدون الگوی پیشین و توأم با کیفیت و اندازههای لازم (تقدیر). و موضوع اندازه و تقدیر نیز فقط به ابعاد فیزیکی بر نمیگردد، بلکه به حکمت، ضرورت، جایگاه و نقش مُقدر او در کارگاه آفرینش نیز اطلاق دارد.
دانشمندان امروزی خود اذعان دارند که وقتی فیزیولوژى موجودات زنده و فعالیتهاى بیولوژیکى و حیاتى یک حشره کوچک مانند مگس مورد مطالعه (کشف علم)، قرار میگیرد، بهت و حیرت افزوده میشود. چرا که مثلاً ساختمان مغز یک مگس و سلسله اعصاب و دستگاه گوارش او به مراتب از ساختمان مجهزترین هواپیماها برتر است و اصلاً قابل مقایسه با آن نیست و شناخت حکمت خلقت او در نظام هستی و چگونگی و چرایی به وجود آمدن این پیچیدگیها و اساساً مسئله حیات، (حتی حیات یک حشره)، معمایی لاینحل است.
د – حال این بشر ضعیف، با تمام ضعف علمی و تواناییاش، که حتی خود را نیز درست نشناخته است، کجا میتواند حتی یک مگس را خلق کند؟ در حالی که اگر مگس روی بدن آنها بنشیند و چیزی برباید (تغذیه کند)، توان باز پس گرفتن آن را هم ندارد.
بشر نه خودش را خلق کرده است و نه سیستم فیزیکی مغز خود را و اساساً حتی نمیتواند به یک سلول حیات ببخشد. بشر نه یک مگس یا کوچکتر از آن را خلق کرده است و نه میتواند خلق کند. بشر نه گاو را آفریده، نه نطفه گاو را، نه قوانین حاکم بر آن جهت به وجود آمدن و پرورش و به دنیا آمدن گوساله را خلق کرده است...؛ بلکه بشر فقط به یک سری از روابط فیزیکی بین اجزای موجود در عالم پیبرده است و توانسته است این روابط و شرایط را جاهایی فراهم کند، که آن نیز محکوم به قوانین علمی خاصی است که خودش آن را خلق نکرده است.
بشر نه بذر گندم را خلق کرده است و نه قوانین مترتب بر آن را آفریده است، نه خاک، نه آفتاب و نه خورشید و نه گردش زمین به دور خورشید و نه دیگر اجزای زمین و آسمان و ارتباط و آثار آنها بر یک دیگر را آفریده است، پس اگر بذری را در زمینی (مزرعه یا آزمایشگاه)، کاشت، در معرض نور (طبیعی یا مصنوعی) قرار داد و به آن آب داد، نمیتواند مدعی گردد که من نیز گندم خلق کردم – لذا خالق بشر عاقل را به کردهی خودش (مثل زراعت) متوجه میکند و متذکر میگردد:
«أَفَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ * أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» (الواقعه، 63 و 64)
ترجمه: آیا آنچه را کشت مىکنید ملاحظه کردهاید؟ آیا شما آن را زراعت مىکنید (زارع مطلق و قائم به خود هستید) یا ماییم که زراعت مىکنیم؟!