حفظ
آبروی دیگران برای آقای ابوترابی اهمییت زیادی داشت . گاهی بعضی از اسرا مسائل
شخصی دیگران افشا می کردند و مشکلاتی به وجود می آمد .
روزی
حاج آقا در میان جمع ، اهمییت این موضوع را با سوالی مطرح کرد و پرسید:« اگر
قرار باشد شما پا روی قرآن بگذارید یا آبروی کسی را ببرید کدام یک را انتخاب می
کنید؟ » .
اکثراً جواب دادند « پا گذاشتن روی قرآن معصیت
است ، ما دومی را انتخاب می کنیم » .
گفت
« اشتباه می کنید ؛ چرا که قرآن برای برای آبرو دادن به انسان آمده است . شما
وقتی آبروی کسی را بردید معنایش این است که با قرآن مخالفت کرده اید » .
******************************
کوه
صبر
چند
سال از دوران اسارتم را با آقای ابوترابی گذاراندم . اردوگاه موصلِ1 که بودیم یک روز رفتم پیش حاج آقا و پرسیدم «
همه برای حل مشکلاتشان به شما مراجعه می کنند ، این را چه طور تحمل می کنی و خم به
ابرو نمی آورید؟»
چیزی
نگفت . دوباره پرسیدم . از دادن جواب امتناع کرد . بار سوم وقتی اصرارم را دید ،
گفت « حسین آقا جون ، دو رکعت نماز و توسل به حضرت زهرا (س) ، کوه مشکلات را
مثل موم نرم می کند. ازآن زمان هر وقت به مشکلی بر می خورم همین کار را می کنم »
همان
روز نخست، پس از ورود آقای ابوترابی به اردوگاه موصل 2 و شادی اسرا،
بعثیها تصمیم گرفتند تا شادی بچهها را خراب کنند، مسئول اردوگاه «ضابط
احمد» پس از دستور بستن دربهای آسایشگاهها، دستور حمله را صادر کرد و
عراقیهای آماده، با کابل و چوب و نبشی و مشت و لگد به اسرای تازه وارد
یورش بردند، آن قدر زدند که خودشان هم خسته شدند و همه را خونآلود کردند.
اما
این مرحله اول بود. در مرحله دوم، ضابط احمد فریاد زد: «ابوترابی کیست؟»
حاج آقا با آن چهره آرام و چشمان محجوب و بدنی لاغر استخوانی، ایستاد و
گفت: «من هستم» و بعثی بیادب، او را به جلو فرا خواند و با یک سوت،
سربازانش را به حمله دوباره دستور داد. آنها هم هیچ کم نگذاشتند در میان
ضربه های فراوان و نامنظم، میگفتند: «به خمینی توهین کن» و سید سکوت کرده
بود و بچهها هم با چشمانی اندوه بار او را مینگریستند.
وقتی
فشارها زیاد شد. سید فریاد زد: «یا زهرا یا زهرا». کابلها بر پیکر نحیف او
فرود آمد و او تنها فریاد میزد: «یا زهرا». در این میان، به یکباره خون
از سینه سید فوران زد و لباس او پر از خون شد. عراقیها با دیدن پیکر
خونآلود او دست از شکنجه وی برداشتند.
# نوجوان 14 ساله در اسارت مهدی
طحانیان، نوجوان سیزده ساله ای بود که در عملیات بیت المقدس در نوزده
اردیبهشت 1361 به اسارت دشمن بعثی درآمد. مهدی همان نوجوانی است که یک سال
پس از اسارت، در برابر درخواست خانم خبرنگاری بی حجاب برای مصاحبه، خطاب به
شرط مصاحبه را محجبه شدن آن خبرنگار قرار داد و او مجبور شد تا حجاب خود
را رعایت کند و همرزمش علیرضا رحیمی شعر زیر را خواند:
ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است
# این نظام آسان دست ما نرسیده :تحمل از جانب خانم دباغ در شکنجه زمان شاه
یک مرتبه، مرا بر روی تختی خواباندند و دست ها و پاهایم را از طرفین بستند،
وقتی شکنجه گر وارد اتاق شد، سیگار روشنی بر لب داشت، بلافاصله آن را روی
دستم خاموش کرد و همراه با ضجه و ناله من به مسخره گفت «آخ! سیگارم خامومش
شد!» و دوباره سیگار دیگری روشن کرد، این بار آن را بر روی جاهای حساس بدنم
خاموش کرد که از تمام سلول هایم درد برخواست.
حدود 16 روز از
بدترین و وحشتناک ترین شکنجه ها را تحمل کردم، ولی هنوز چیزی یا مطلب درخور
و با اهمیتی به ماموران نگفته بودم؛ و این امر سخت بر مأموران و بازجوها
گران آمد. از این رو دست به کاری کثیف و غیرانسانی و خباثت آمیز زدند؛ دختر
دومم را که به تازگی به عقد جوانی درآمده بود دستگیر و به کمیته نزد من
آوردند. آنها فکر می کردند با چنین اقدامی و ایجاد فشار روحی و روانی،
مقاومت مرا در هم شکسته و مرا به حرف درمی آورند زهی خیال باطل!
# آیات قرآن آرامش و باعث مقاوت است به گفته ی مرضیه دباغ پس از چند روزی که این شکنجه ها را انجام می دادند و ۴
بعد از نیمه شب صدای زنجیر بند را شنیدم. وقتی زنجیر بند باز شد از لای
دریچه سلول نگاه کردم دیدم دو تا سرباز زیر بغل این بچه را گرفته اند و وسط
راهرو انداختند که هر چه با سطل آب روی صورتش می ریختند به هوش نمی آمد.من
هم با مشت به در می کوبیدم. صدای فریادهای من خیلی توی راهرو پیچیده بود.
آیت الله ربانی شیرازی (رضوان الله تعالی علیه) توی بند ما بود که صدای
فریادهای من را می شنید ، شروع کردند با یک صوت قشنگی آیه «واستعینوا
بالصبر والصلوه و انها لکبیره الا علی الخاشعین» خواندند. من مقداری آرامش
یافتم.
#آیات مرتبط و اینکه محکم کردن دلها سنت الهی ست -با استفاده از تفسیر نور
در چند مورد از آیات فوق این حقیقت به خوبى منعکس است که اگر انسان گامهاى نخستین را در راه" اللَّه" بردارد، و براى او به پاخیزد، کمک و امداد الهى به سراغ او مىشتابد، در یک جا مىگوید:
آنها جوانمردانى بودند که ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم.
در مورد دیگر مىگوید: ما دلهاى آنها را محکم ساختیم و نیرو و توان بخشیدیم.
و در پایان آیات نیز خواندیم که آنها در انتظار نشر رحمت الهى و یافتن راه نجات بودند.
آیات دیگر قرآن نیز این حقیقت را به روشنى تایید مىکند مگر نه این است که اگر انسان براى خدا مجاهده کند خدا او را به راه حق هدایت مىنماید"؟
(وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا) (سوره عنکبوت آخرین آیه).
و نیز در سوره محمد آیه 17 مىخوانیم: وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً:" آنها که راه هدایت را پوییدند خدا بر هدایتشان مىافزاید".
مىدانیم راه حق راهى است با موانع بسیار و دشواریهاى فراوان که اگر لطف خدا شامل حال انسان نشود پیمودن آن تا وصول به مقصد کار مشکلى است.
این را هم مىدانیم که لطف خداوند بالاتر از آن است که بنده حقجو و حق طلبش را در این مسیر تک و تنها بگذارد.
هنگامی که جنگ احزاب برپا شد و لشکرهای کفر دهها برابر مسلمانان بودند عده ای که برای خدا قیام کرده بودند با دیدن کثرت مشرکین و عِده و عُده ایشان بر خلاف عده ای ترسو بر ایمانشان افزوده شد.
وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إیماناً وَ تَسْلیماً (22)
از قبایل و احزاب مختلف ده هزار و به قولی بیست و چهار هزار نفر فراهم آمده بودند که دست کم پنج هزار و پانصد مرد جنگی؛ سه هزار شتر و ششصد اسب را همراه داشتند.
مسلمانان در حالی که فقط سی و شش اسب داشتند و شمار رزمندگانشان از سه هزار مرد جنگی بیشتر نمی شد، خود را برای جنگی نابرابر آماده کرده بودند.
مقام معظم رهبری در بیاناتی خطاب به مجمع جهانی اهل بیت
باید دانست که رحمت الهی و کمک الهی بستگی دارد به حرکت و تلاش انسان مؤمن؛ به عمل صالح او. باید در میدان باشیم، باید احساس وظیفه را فراموش نکنیم؛ مجاهدت را فراموش نکنیم؛ جهاد در صحنههای مختلف، وظیفهی ماست و ضامن پیشرفت و پیروزی ماست. در صحنهی سیاسی هم جهاد هست، در صحنهی فرهنگی هم جهاد هست، در صحنهی تبلیغاتی و ارتباطاتی هم جهاد هست، در صحنههای اجتماعی هم جهاد هست. جهاد فقط جهاد نظامی نیست؛ انواع و اقسام عرصههای زندگی بشر، عرصهی جهادند.
#مثالی خیلی خوب و امروزی از "ربطنا علی قلوبهم" بعد از قیام برای خدا در سخنان سید حسن نصرالله ( که خودش مصداق یکی از دارندگان روحیه جهادی و ایمانی و قیام است )
بیانات_سید_حسن_نصرالله_در_مراسم_روز_شهید: آبان 94
ایشان در این بیانات به اهمیت روحیه جهادی اشاره میکنند و میفرمایند:
از ابتدا(ی این نهضت) در مقابل جبروت و ماشین عظیم جنگی دشمن و پشتیبانی عظیم و بی حد و مرز آمریکا این روحیه و عمل جهادی و شهادتطلبانه قدرتمندترین سلاح ما بوده است.
و سپس به یکی از نمونه هایی که آن روزها اتفاق افتاد اشاره میکنند :
در تلویزیون دختر جوان فلسطینیای را دیدیم که در کمال آرامش، اطمینان و پایداری در حالی که میداند سرنوشتش یا کشته شدن است و یا حبس ابد، چاقویش را از کیفش در میآورد و به آن سرباز حمله میبرد و وقتی سرباز از مقابل او میگریزد سرباز را دنبال میکند! البته فیلم تقطیع شده است و ادامهاش روشن نیست. این حجتی بر همهی مردان این امت است و در عین حال مایهی عزت. این نتیجهی چیست؟ این روحیهی جهادی، اصیل و قدرتمند.
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
پا روی قرآن
حفظ آبروی دیگران برای آقای ابوترابی اهمییت زیادی داشت . گاهی بعضی از اسرا مسائل شخصی دیگران افشا می کردند و مشکلاتی به وجود می آمد .
روزی حاج آقا در میان جمع ، اهمییت این موضوع را با سوالی مطرح کرد و پرسید:« اگر قرار باشد شما پا روی قرآن بگذارید یا آبروی کسی را ببرید کدام یک را انتخاب می کنید؟ » .
اکثراً جواب دادند « پا گذاشتن روی قرآن معصیت است ، ما دومی را انتخاب می کنیم » .
گفت « اشتباه می کنید ؛ چرا که قرآن برای برای آبرو دادن به انسان آمده است . شما وقتی آبروی کسی را بردید معنایش این است که با قرآن مخالفت کرده اید » .
******************************
کوه صبر
چند سال از دوران اسارتم را با آقای ابوترابی گذاراندم . اردوگاه موصلِ1 که بودیم یک روز رفتم پیش حاج آقا و پرسیدم « همه برای حل مشکلاتشان به شما مراجعه می کنند ، این را چه طور تحمل می کنی و خم به ابرو نمی آورید؟»
چیزی نگفت . دوباره پرسیدم . از دادن جواب امتناع کرد . بار سوم وقتی اصرارم را دید ، گفت « حسین آقا جون ، دو رکعت نماز و توسل به حضرت زهرا (س) ، کوه مشکلات را مثل موم نرم می کند. ازآن زمان هر وقت به مشکلی بر می خورم همین کار را می کنم »