نور در حرم نور

تفسیر قران در محضر حضرت معصومه سلام الله علیها

نور در حرم نور

تفسیر قران در محضر حضرت معصومه سلام الله علیها

کلمات کلیدی

آخرین نظرات

6-3 سرگردانی نتیجه فرار از جهاد (مائده 26)

جمعه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۰۷ ب.ظ

5:26

۹۵/۰۳/۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
استاد ابوالقاسم

n6

نظرات  (۱۱)

39- شی‏[1]: عن حریز، عن بعض أصحابه، عن أبی جعفر علیه‏

السلام، قال رسول الله صلى الله علیه و آله: و الذی نفسی بیده لترکبن سنن من کان قبلکم حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة حتى لا تخطئون طریقهم و لا تخطئکم سنة بنی إسرائیل‏[2]، ثم قال أبو جعفر علیه السلام: قال موسى لقومه‏ یا قوم ادخلوا الأرض المقدسة التی کتب الله لکم‏[3] فردوا علیه- و کانوا ستمائة ألف- فقالوا: یا موسى إن فیها قوما جبارین و إنا لن ندخلها حتى یخرجوا منها فإن یخرجوا منها فإنا داخلون قال رجلان من الذین یخافون أنعم الله علیهما[4] أحدهما یوشع بن نون و کالب بن یوفنا[5]، قال: و هما ابن عمه‏[6] فقالا: ادخلوا علیهم الباب فإذا دخلتموه‏. إلى قوله: إنا هاهنا قاعدون‏[7] قال: فعصى ستمائة ألف‏[8]، و سلم هارون و ابناه و یوشع بن نون و کالب بن یوفنا[9]، فسماهم الله فاسقین، فقال: فلا تأس على القوم الفاسقین‏[10] فتاهوا أربعین سنة لأنهم عصوا، فکان حذو النعل بالنعل، إن رسول الله صلى الله علیه و آله لما قبض لم یکن على أمر الله إلا علی و الحسن و الحسین و سلمان و المقداد و أبو ذر فمکثوا أربعین حتى قام علی فقاتل من خالفه‏[11].



[1] ( 8) تفسیر العیاشی 1- 303 برقم 68، باختلاف یسیر.

[2] ( 1) مرت روایات الخاصة عن جملة مصادر عدها شیخنا المجلسی قدس سره فی بحاره 28- 6- 10 عن کمال الدین و تمام النعمة، و معانی الأخبار، و تفسیر القمی، و أمالی الشیخ المفید و غیرها، و جاء عن طریق العامة کما فی مسند أحمد بن حنبل 4- 125 و غیره. و الکل فی موضوع فی متابعة اللاحق للسابق، فراجع.

[3] ( 2) المائدة: 20- 22.

[4] ( 3) المائدة: 22 و 23.

[5] ( 4) فی تفسیر العیاشی: ابن نون و الآخر کالب بن یافنا ...

[6] ( 5) فی المصدر: و هما ابنا عمه .. و هو الظاهر.

[7] ( 6) المائدة: 24.

[8] ( 7) فی المصدر: فعصى أربعون ألف ...

[9] ( 8) فی التفسیر: ابن یافنا، و فیه نسخة بدل: یوفنا.

[10] ( 9) المائدة: 26.

[11] ( 10) جاءت الروایة فی تفسیر البرهان 1- 456، و الصافی 1- 433، و فی أکثر من مکان من البحار.

# داستان روایی جالب از اینکه قارون مورد محبت موسی بود بعد بخاطر عدم توبه و مسخره کردن موسی دچار عذاب شد حتی صوت خوش داشت 

النور المبین فی قصص الأنبیاء و المرسلین (للجزائری)، ص: 279

الفصل السابع فی قصة قارون و ذبح البقرة و ما یتعلق بها

تفسیر علی بن إبراهیم‏ کان سبب هلاک قارون أنه لما أخرج موسى بنی إسرائیل من مصر و أنزلهم البادیة و ذلک بعد غرق فرعون و قومه أمرهم بقتال الجبابرة فی أریحا أرض الشام فلم یطیعوه و قالوا فاذهب أنت و ربک فقاتلا إنا هاهنا قاعدون‏ ففرض الله علیهم دخولها و حرمها علیهم أربعین سنة و کانوا فی التیه و کان قارون منهم و کان یقرأ القرآن و لم یکن فیهم أحسن صوتا منه و کان یسمى المنون لحسن قراءته و قد کان یعمل الکیمیاء فلما طال الأمر على بنی إسرائیل فی التیه أخذوا فی التوبة و کان قارون امتنع أن یدخل معهم فی التوبة و کان موسى یحبه. فدخل علیه موسى فقال یا قارون قومک فی التوبة و أنت قاعد هاهنا ادخل معهم و إلا نزل بک العذاب فاستهان به و بقوله فخرج من عنده مغتما فجلس فی فناء قصره علیه جبة شعر و نعلان من جلد حمار فأمر قارون أن یصب علیه رماد قد خلط بالماء فصب علیه فغضب موسى غضبا شدیدا و کان فی کتفه شعرات کان إذا غضب خرجت من ثیابه و قطر منها الدم. فقال موسى یا رب إن لم تغضب لی فلست لک بنبی فأوحى الله إلیه قد أمرت السماوات و الأرض أن تطیعک فمرها بما شئت و قد کان قارون أمر أن یغلق باب القصر فأقبل موسى فأومى إلى الأبواب فانفرجت و دخل علیه فلما نظر إلیه قارون علم أنه قد أوتی بالعذاب فقال یا موسى أسألک بالرحم بینی و بینک فقال له موسى یا ابن لاوی لا یردنی کلامک یا أرض خذیه‏

# با توجه به این روایت اگر ملت ما از جهاد برگردد چون امت موسی نعل به نعل سنت ها تکرار می شود سیلی محکمی می خورد

113- عن حریز عن بعض أصحابه عن ابى جعفر علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم: و الذی نفسی بیده لترکبن سنن من کان قبلکم حذو النعل بالنعل، و القذة بالقذة حتى لا یخطون طریقهم، و لا یخطئکم سنة بنى إسرائیل، ثم قال أبو جعفر علیه السلام: قال موسى لقومه: «یا قوم ادخلوا الأرض المقدسة التی کتب الله لکم» فردوا علیه. و کانوا ستمائة ألف فقالوا: «یا موسى إن فیها قوما جبارین و إنا لن ندخلها حتى یخرجوا منها فإن یخرجوا منها فإنا داخلون قال رجلان من الذین یخافون أنعم الله علیهما» أحدهما یوشع بن نون و کلا بن یافثا[1] قال: و هما ابن عمه فقالا: ادخلوا علیهم الباب فإذا دخلتموه‏ الى قوله: انا هاهنا قاعدون قال: فعصى أربعون ألفا و سلم هارون و ابناه و یوشع بن نون و کلا بن یافثا، فسماهم الله فاسقین فقال: فلا تأس على القوم الفاسقین‏ فتاهوا أربعین سنة لأنهم عصوا، فکان حذو النعل بالنعل، ، ان رسول الله صلى الله علیه و آله لما قبض لم یکن على امر الله الا على و الحسن و الحسین و سلمان و المقداد و أبو ذر، فمکثوا أربعین حتى قام على فقاتل من خالفه.

# خطبه نهج البلاغه در این مورد 

الترجمة

از جمله خطب شریفه آن امام مبین و ولی مؤمنین است در نصیحت مخاطبین و إخبار از وقایع آتیه روزگار مى‏فرماید:

باید که متابعت نماید کوچکان شما ببزرگان شما، و باید که مهربانی نماید بزرگان شما بر کوچکان شما، و نباشید مثل جفاکاران أیام جاهلیت که نه در دین دانا شوید و نه از خداى تعالى کسب معرفت نمائید، مانند پوست بیرون تخمها در مواضع بچه بیرون آوردن که میباشد شکستن آن تخمها وزر و وبال و بیرون مى‏آید بچه‏هاى آنها شرارت و فساد.

و از جمله فقرات این خطبه است مى‏فرماید:

منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج‏10، ص: 87

متفرق میشوند بعد از ایتلاف ایشان و پراکنده مى‏شوند از أصل خودشان، یعنى از امام مفترض الطاعة، پس بعضى از ایشان أخذ کننده باشد شاخه را از آن أصل که هر جا میل کند آن شاخه آن هم میل مى‏کند با او با وجود این که بدرستى خداى تبارک و تعالى زود باشد که جمع کند ایشان را از براى بدترین روزى از براى بنی امیه ملعونین چنانچه مجتمع مى‏شود ابرهاى متفرقه در فصل پائیز.

الفت مى‏دهد خداى تعالى در میان ایشان پس مى‏گرداند متراکم و بر هم نشسته مثل أبرهاى متراکم پس از آن بگشاید خداوند عز و جل از براى ایشان درهائى که روان شوند از جاى هیجان ایشان مانند سیل دوبستان شهر سبا، بحیثیتی که سلامت نماند بر آن سیل کوه کوچکى و ثابت نشود مر آن را تلی و باز نگرداند راه آن را کوه محکمی و نه پشتهاى زمینی، متفرق مى‏سازد ایشان را خداى تعالى در درونهاى وادیهاى خود، پس در برد ایشان را در چشمهاى زمین و بگیرد بایشان از قومى حقهاى قوم دیگر را و جاى دهد قومى را در ممالک قومى، و سوگند بخدا هر آینه البته گداخته مى‏شود آنچه که در دست بنى امیه است از ملک و سلطنت چنانچه گداخته شود دنبه بر آتش.

اى مردمان اگر خذلان نمى‏ورزیدید از نصرت حق و سستى نمى‏کردید از اهانت باطل، هر آینه طمع نمى‏کرد در شما کسانى که مثل شما نبودند، و قوت نمى‏یافت کسى که قوت یافت بر شما، و لکن شما حیران و سرگردان شدید مثل حیرانى بنی إسرائیل، و قسم بزندگانى خودم هر آینه افزون کرده شود از براى شما حیرانى و سرگردانی بعد از من افزونى فراوان بسبب این که واپس گذاشتید حق را در پس پشتهاى خود و بریدید نزدیکتر بسوى پیغمبر را و پیوند کردید دورتر از آن را.

و بدانید این که اگر شما تبعیت نمائید دعوت کننده خودتان را که منم ببرد شما را براه راست پیغمبر خدا و کفایت کرده شوید از مشقت کجروى، و مى‏اندازید بار گران ثقیل را که عبارت است از وزر و عذاب آخرت از گردنهاى خودتان.

# انذار به ملت ایران (امت پیامبر ص) :عذاب قارون ناشی از زیر بار جهاد شانه خالی کردن بود

در تفسیر على بن ابراهیم پیرامون هلاکت قارون و ضمن توضیح آیه‏ فاذهب أنت و ربک فقاتلا إنا هاهنا قاعدون‏ [1] آمده است قارون از جمله کسانى بود که از فرمان موسى براى جنگیدن با گردنکشان اریحا در سرزمین مقدس فلسطین خوددارى ورزید. او به کیمیاگرى آشنا بود و تورات را با لحنى بسیار زیبا تلاوت مى‏نمود.

هنگامى که فرمان توبه و استغفار بر بنى اسرائیل نازل گشت قارون از همراهى با قوم خویش کناره گیرى کرد نصایح موسى در او اثرى نکرد تا آنکه حتى مورد آزار و اذیت قارون نیز واقع گشت. موسى (ع) به هنگام عصبانیت موهاى شانه‏اش راست شده و از میان آنها خون جارى مى‏گشت. چنین حالتى حکایت از خشم مفرط او داشت هنگامیکه اندرزهاى موسى در قارون نتیجه‏اى نبخشید از خداوند خواست تا عذابش را بر وى نازل گرداند آنروز قارون در میان قصر خود نشسته بود که ناگهان‏ مشاهده کرد درب به اراده موسى باز شده و آنحضرت بطرف وى مى‏آید. چیزى نگذشت که قصر عظیم قارون منهدم گشت و خود نیز تا زانو در خاک فرو رفت. در این لحظه قارون موسى را به قرابتى که میان آنهاست سوگند داد تا وى را نجات بخشد اما موسى از نفرین خود باز نگشت تا زمین او را در خود فرو برد آنگاه آنحضرت به خداوند عرضه داشت: پروردگارا اگر قارون مرا به ذات مقدس تو قسم داده بود یقینا اجابتش مى‏کردم اما بارى تعالى که از اینکار موسى خوشنود نبود خطاب به او گفت: بدان اگر من جاى تو بودم دعوتش را پذیرا مى‏گشتم. بهر حال از مرگ ترسى به خود راه مده زیرا که جایگاهى بس نیکو را برایت فراهم نموده‏ام.

 

باید انتخاب صف کرد، که در تاریخ همیشه این دو صف در برابر هم ایستاده اند و خواهند ایستاد:

صف هابیل در برابر قابیل

صف ابراهیم در برابر نمرود

صف موسى در برابر فرعون

صف محمد(ص) در برابر مشرکین

وسرانجام امروز انقلاب اسلامى ایران در برابر استکبار جهانى.

و فردا...

# روایات فرار از جهاد (جا دارد این بحث دوباره در سوره انفال پی گیری شود)

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفاً فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الأَدْبَار(آیه 15 سوره انفال)

«اى اهل ایمان، هرگاه با تهاجم و تعرض کافران در میدان کارزار روبرو شدید، مبادا از بیم آنها پشت کرده و از جنگ بگریزید».


وَمَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاء بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ (سوره انفال آیه 16)

«وهرکه در روز جنگ، پشت به آنها کرده، بگریزد به طرف خشم خدا روى آورده، جایگاهش در دوزخ خواهد بود که بدترین منزل است، مگر آنکه هدفش کناره گیرى از میدان براى حمله مجدد و یا به قصد پیوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد».

به طور اجمال، اثرات فرار از صحنه نبرد چنین است:

غضب خدا

عار و ننگ همیشگى

ذلّت همیشگى

جسور شدن دشمن

وسرانجام، مستحقّ آتش جهنّم شدن


1- عن امیرالمؤمنین(ع): «الفِرارُ مِنَ الزَّحْفِ مِنَ الْکَبائِرِ» (مستدرک الوسائل، ج 2, ص 255.)

حضرت على(ع) فرمود: «فرار از جهاد، از گناهان کبیره است».


2- قال امیرالمؤمنین(ع): «... و فیهِ استیجابُ النّارِ بِالْفِرارِ مِنَ الزَّحْفِ عِنْدَ حَضْرَةِ القِتالِ...» (وسائل الشیعه، ج 11, ص 71 - فروع، ج 5, ص 38.)

حضرت على(ع) فرمود: «... و در آن سزاوارى و استحقاق آتش (جهنّم) است به خاطر فرار از جهاد در وقت نبرد...».


3- حضرت امیر(ع) در جنگ صفین خطاب به لشکریانش فرمود: «... واستَحیُوا الْفَرَّ فَاِنَّهُ عارٌ باقِ فِى الأعْقابِ وَ نارْ یَوُمَ الْحِسابِ» (مستدرک الوسائل، ج 2, ص 259 ).

«... و شرم کنید از اینکه از میدان جنگ فرار کنید، پس به درستى که فرار موجب ننگى باقى در فرزندان آینده و آتش روز قیامت خواهد شد».


4- ... و قال امیرالمؤمنین(ع): «... و أیْمُ اللّهِ لاِنْ فَرَرْتُمْ مِن سَیْفِ العاجِلَةِ لا تَسْلَمُونَ مِن سَیْفِ الاخِرَةِ». (مستدرک الوسائل، ج 2, ص 259 - نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 124, ص 382 .)

... و حضرت على(ع) فرمود: «قسم به خدا، اگر شما از شمشیر دنیا فرار کنید (و از جبهه نبرد بگریزید) از شمشیر آخرت (و عذاب الهى) سالم نمى مانید».


5- قال على (ع): «... و أیْمُ اللّهِ لاِنْ فَرَرْتُمْ مِن سُیوُفِ العاجِلَةِ لا تَسْلَمُونَ مِن سُیُوفِ الاجِلَةِ» (وسائل الشیعه، ج 11, ص 72 ).

حضرت على(ع) فرمود: «قسم به خدا اگر از شمشیرهاى دنیا فرار کنید از شمشیرهاى آینده (قیامت) سالم نمى مانید».


6- عن عمران بن حصین قال: «لَمّا تَفَرَّقَ النّاسُ عَن رسولِ اللّه(ص) فى یَوُمِ الاُْحُدِ جاءَ عَلى(ع) مُتَقَلِّداً سَیْفَهُ حتّى قامَ بَینَ یَدیْهِ، فَرَفَعَ رَسولُ اللّه(ص) رأسَهُ فَقالَ لَهُ: ما بَالُکَ لَمْ تَفَرَّ مَعَ النّاسِ؟! فَقالَ: یا رَسُولِ اللّه أرجِعُ کافِراً بَعْدَ إسلامِى». (مستدرک الوسائل، ج 2, ص 256).

عمران بن حصین مى گوید: «وقتى که مردم در روز جنگ احد (بر اثر شکست ابتدایى مسلمین از مشرکین) از اطراف پیامبر اکرم(ص) متفرق شدند، على(ع) درحالى که شمشیرش را حمائل کرده بود، آمد تا در مقابل پیامبر ایستاد (و به دفاع از پیامبر(ص) پرداخت)، پس پیامبر خدا سرش را بلند کرد و فرمود: چگونه است که تو با مردم فرار نمى کنى؟ حضرت على(ع) عرض کرد: اى رسول خدا آیا من به حالت کفر بازگردم، پس از آنکه اسلام آوردم...».


7- قال امیرالمؤمنین(ع): «ولیعلم المنهزم بأنّه مُسخِطٌ ربّه: وموبق نفسه، و أنّ فى الفرار موجدة اللّه، و الذّلّ اللازم و العار الباقى و أن الفارّ لغیر مزید فى عمره، ولا محجوز بینه و بین قومه و لا یرضى ربه ولموت الرجل محقا قبل اتیان هذه الخصال خیر من الرضا بالتلبّس بها و الإقرار علیها...» (وسائل الشیعه، ج 11, ص 65 - فروع، ج 5, ص 41 با اندکى فرق).

حضرت على(ع) فرمود: «و کسى که (از میدان رزم و جنگ) فرار مى کند باید بداند که خدا را به غضب آورده است، و خود را هلاک گردانیده است و همانا در فرار، خشم خدا و ذلت همیشگى و ننگ باقى خواهد بود و به درستى که بر عمر او چیزى افزوده نمى شود و نمى تواند بین خود و مرگش فاصله اندازد، و خدایش را خشنود نمى گرداند و همانا مرگ و نیستى قبل از یافتن این خصلت (فرار از جنگ) بهتر است از راضى شدن به فرار، و اقرار بر آن...».


8- کتاب صفین (کتاب وقعة صفین، ص 256, چاپ مصر) للنصر بن مزاحم... عن زید بن وهب أن علیّاً... قال: ««ولیعلم المنهزم أنّه مُسخِطٌ لربّه: وموبق نفسه، و فى الفرار موجدة اللّه علیه، و الذّلّ اللازم و فساد العیش علیه، و أن الفارّ منه لایزید فى عمره، ولا یرضى ربه فموت الرجل محقا قبل اتیان هذه الخصال خیر من الرضا بالتلبّس بها و الإقرار علیها...» (بحارالانوار، ج 100, ص 28 .)

در کتاب صفین نصر بن مزاحم... از زید بن وهب نقل مى کند، که حضرت على(ع) (به یاران خود در جنگ صفین) فرمود: «و باید فرار کننده (از جبهه جنگ) بداند که او خدایش را به غضب آورده است و خود را به هلاک انداخته است و در فرار خشم خدا و ذلت همیشگى و فساد زندگى بر او خواهد بود. و به درستى که فرار کننده (از جنگ) چیزى بر عمرش افزوده نمى گردد، و خدایش را راضى نمى کند، پس اگر مرد در حالت باطل بمیرد قبل از آنکه این خصلت (ننگ فرار) را بیابد (براى او) از رضایت به فرار کردن و اقرار بر آن بهتر است.»


9- قال امیرالمؤمنین(ع): «وَ إنَّ الفَارَّ لَغَیْرُ مَزِید فى عُمرِهِ وَ لا مَحْجُوز بَیْنَهُ وَ بَیْنَ یَوُمِهِ» (نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 124, ص 383).

حضرت على(ع) فرمود: و به درستى که به عمر و زندگانى فرار کننده افزوده نمى شود و فرار مانع از مرگش نمى گردد».


10- قال امیرالمؤمنین(ع): «... واعلموا أنکم بعین اللّه، و مع ابن عم رسول اللّه(ص) فعاودوا الکَر، و استَحیوا من الفَرّ، فإنّه عار فِى الأعقاب، و نارٌ یَومُ الحِساب». (نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 65, ص 158).

حضرت على(ع) (به اصحاب خود در صفین) فرمود: «و بدانید که شما مدّ نظر خدا هستید و همراه با پسرعموى رسول خدا(ص) پس پى در پى (به دشمن حمله کنید) و از گریختن شرم نمائید، زیرا فرار ننگى براى اعقاب است (بعد از شما فرزندانتان را سرزنش خواهند کرد) و موجب آتش روز حساب و رستاخیز است (در قیامت به عذاب الهى گرفتار خواهید شد)».

سرگردانی بنی‎اسرائیل و ویژگیهای آنها
پس از هلاکت فرعون و فرعونیان، بنی‎اسرائیل همراه موسی ـ علیه السلام ـ از چنگال آنها نجات یافتند خداوند به بنی‎اسرائیل فرمان داد تا به سرزمین مقدّس فلسطین حرکت کنند و آنجا را محل سکونت خود قرار دهند. موسی ـ علیه السلام ـ فرمان خداوند را به آنها ابلاغ کرد.
بنی‎اسرائیل گفتند: «تا ستمگران (یعنی قوم عمالقه) از فلسطین بیرون نروند، ما به این فرمان عمل نمی‎کنیم و وارد سرزمین فلسطین نمی‎شویم.»
موسی ـ علیه السلام ـ از این سخن، سخت ناراحت شد، و به پیشگاه خداوند شکایت کرد، خداوند بر بنی‎اسرائیل غضب کرد و چنین مقرّر داشت که آنها چهل سال در بیابان (صحرای سینا) سرگردان بمانند.
گروهی از آنان از کار خود، سخت پشیمان شدند، و به درگاه خداوند روی آوردند، خداوند بار دیگر بنی‎اسرائیل را مشمول نعمتهای خود قرار داد که قسمتی از آنها در آیة 57 سورة بقره بازگو شده است آنجا که می‎خوانیم:
«و ابر را بر شما سایبان ساختیم و با مَنّ (شیرة مخصوص و لذیذ درختان) و سَلْوی (پرندگان مخصوص شبیه کبوتر) از شما پذیرایی به عمل آوردیم و گفتیم از نعمتهای پاکیزه‎ای که به شما روزی دادیم بخورید.»
آری بنی‎اسرائیل در بیابان خشک و سوزان برای یک مدّت طولانی (چهل سال) نیاز به مواد غذایی کافی داشتند، این مشکل را نیز خداوند برای آنها حل کرد. و یک سایة گوارا همچون سایة ابر، برای آنها تشکیل داد که از آزار تابش سوزان آفتاب در امان بمانند.
از یک‎سو پرندگان از فضاهای دور می‎آمدند، و بنی‎اسرائیل آنها را صید کرده و غذای لذیذ از گوشت آنها تهیه می‎کردند، و از سوی دیگر براثر بارش بارانها، درختانی در بیابان رویید و سبز شد، و دارای صمغ و شیرة مخصوصی شدند، و به این ترتیب از گرسنگی و تشنگی نجات یافتند.[1]
جوشیدن چشمة آب در بیابان بر اثر ضربة عصای موسی ـ علیه السلام ـ
بنی‎اسرائیل همراه موسی ـ علیه السلام ـ در بیابان خشک و سوزان صحرای سینا همچنان ادامة زندگی می‎دادند، آنها از جهت آب در مضیقة سختی قرار گرفتند، نزد موسی ـ علیه السلام ـ آمده و وضع ناهنجار خود را به او گفتند، و از او استمداد نمودند.
موسی ـ علیه السلام ـ از درگاه خداوند برای قوم خود تقاضای آب کرد، خداوند این تقاضا را قبول نمود و به موسی ـ علیه السلام ـ دستور داد که عصای خود را بر آن سنگ مخصوص که در آن بیابان بود بزند.
موسی ـ علیه السلام ـ عصای خود را بر آن سنگ زد، ناگهان آب از آن جوشید و دوازده چشمة آب (به تعداد قبایل بنی‎اسرائیل که دوازده قبیله بودند) با شدّت و سرعت جاری شد.
موسی ـ علیه السلام ـ طبق فرمان خداوند به بنی‎اسرائیل فرمود: «از روزی‎های الهی بخورید و بیاشامید و در زمین فساد نکنید و موجب گسترش فساد نشوید.»[2]
توقّع بیجا
بنی‎اسرائیل در عین آنکه همواره توسّط موسی ـ علیه السلام ـ مشمول مواهب و نعمتهای الهی می‎شدند، ولی از بهانه‎جویی دست نمی‎کشیدند. این بار به آن غذاهای «مَنّ و سَلْوی» (شیرة درخت و گوشت پرندگان) اکتفا نکرده نزد موسی ـ علیه السلام ـ آمده و تقاضای غذاهای متنوّع نمودند و چنین گفتند: «ای موسی! از خدای خود بخواه از آنچه از زمین می‎روید از سبزیجات، خیار، سیر، عدس و پیاز برای ما برویاند، ما هرگز حاضر نیستیم به یک نوع غذا اکتفا کنیم.»
موسی ـ علیه السلام ـ به آنها گفت: «آیا شما غذای پست‎تر از آنچه خدا به شما داده انتخاب می‎کنید؟ اکنون که چنین است وارد شهر (سرزمین فلسطین) شوید، زیرا آنچه می‎خواهید در آنجا وجود دارد.»[3]
ولی آنها که حاضر نبودند با حاکمان جبّار فلسطین جهاد کنند و در این راه سستی می‎کردند، چگونه می‎توانستند وارد سرزمین فلسطین و شام شوند، از این‎رو گرفتار غضب الهی و ذلّت و پریشانی گشتند[4] و چهل سال در بیابان ماندند، این است وضع ذلّت‎بار آنان که در امر جهاد سستی می‎کردند، چنانکه در داستان بعد خاطرنشان می‎شود.
سستی بنی‎اسرائیل در جهاد و ذلّت آنها
حضرت موسی ـ علیه السلام ـ در بیابان سینا به بنی‎اسرائیل گفت: «به سرزمین مقدّس (بیت‎المقدس و شام) که خداوند برای شما مقرّر داشته وارد شوید، و به پشت‎سر خود بازنگردید و عقب‎نشینی نکنید که زیانکار خواهید شد.»
بنی‎اسرائیل گفتند: «ای موسی در آن سرزمین جمعیتی ستمگر (یعنی عمالقه که مردمی جبّار و یاغی بودند) هستند، ما هرگز به آن سرزمین وارد نمی‎شویم تا آنها از آن سرزمین خارج شوند.»[5]
این پاسخ بنی‎اسرائیل بیانگر ضعف و سستی آنها در مسألة جهاد است، استعمار فرعونی آن چنان آنها را ذلیل و زبون نموده بود که آنها هرگز حاضر نبودند برای حفظ عزّت خود، با یاغیان بجنگند، و خود را به رنج و زحمت جهاد بیفکنند، آنها حتّی به موسی گفتند:
«فَاِذْهَبْ اَنْتَ و رَبُّکَ فَقاتِلا اِنّا ههُنا قاعِدُونَ؛ تو و پروردگارت بروید و با آنان بجنگید، ما همین جا نشسته‎ایم.»
ولی در میان بنی‎اسرائیل، دو نفر رادمرد که از خدا می‎ترسیدند و خداوند به آنها نعمت عقل و ایمان و شهامت داده بود گفتند: «شما وارد دروازة شهر آنان شوید، هنگامی که وارد شدید پیروز خواهید شد و بر خدا توکّل کنید اگر ایمان دارید.»[6]
این دو نفر یوشع بن نون (وصی موسی) و کالب بن یوفنا بودند، مطابق پاره‎ای از روایات، حضرت موسی ـ علیه السلام ـ یوشع را پیشاپیش بنی‎اسرائیل به جنگ عمالقه فرستاد. آنها به فرماندهی یوشع به شهر اَریحا هجوم بردند و با ستمگران آنجا جنگیدند تا بر آنها پیروز شدند. موسی ـ علیه السلام ـ وارد شهر اَریحا شد و پس از مدّتی در آنجا از دنیا رفت.
یوشع جانشین موسی ـ علیه السلام ـ شد و به عنوان یکی از پیامبران، زمام امور بنی‎اسرائیل را به دست گرفت و راه موسی ـ علیه السلام ـ را ادامه داد، و سرانجام بر همة سرزمین شام مسلط شد، و پس از 27 سال زندگی بعد از موسی ـ علیه السلام ـ از دنیا رفت.
در این هنگام کالب بن یوفنا جانشین او شد و زمام رهبری بنی‎اسرائیل را به دست گرفت.[7]
[1] . سرگردانی چهل سال آنها در بیابان، براثر کوتاهی و گناه خودشان بود که ذلّت را بر جهاد ترجیح دادند، اگر آنها وارد شهر فلسطین می‎شدند و با عمالقه می‎جنگیدند و آن ستمگران را از آنجا بیرون می‎کردند، این گونه گرفتار بیابان نمی‎شدند، گویی لازم بود چهل سال بگذر تا نسل انقلابی جدید روی کار آیند و به جنگ عمالقه بروند، و خود و مردم را از حاکمان زورمند و یاغی نجات دهند.
[2] . بقره، 60.
[3] . بقره، 61.
[4] . اقتباس از آیة 61 بقره.
[5] . مائده، 22 و 21.
[6] . مائده، 24 و 23.
[7] . اقتباس از بحارالانوار، ج 13، ص 374ـ375.
نتیجه‌گیری

بنی‌اسرائیل سال‌ها درآرزوی بازگشت به سرزمین کنعان بودند. هنگامی که آنان در پی خروج از مصر از نیرومندی و جنگاوری ساکنان کنعان آگاه شدند، فرمان الاهی را زیر پا نهاده و از موسی(ع) خواستند تا با خدای خویش به جنگ آن قوم روند. بنی‌اسرائیل به سبب این نافرمانی به مدت چهل سال از ورود به سرزمین موعود محروم شدند. آنان در این مدت، همواره به صورت قومی سرگردان در بیابان‌های اطراف زیسته و در تلاش برای ورود به آن سرزمین با اقوام گوناگون درگیر بودند. بسیاری از حوادث مهم، مانند نزول من و سلوی، درآمدن دوازده چشمه از سنگ و نزول بسیاری از احکام الاهی در این دوران اتفاق افتاد. سرانجام، نسل جدید بنی‌اسرائیل پس از چهل سال وارد سرزمین مقدس شدند.

تنبلی بنی اسرائیل در نبرد[ویرایش]

بنی اسرائیل، برای ورود به سرزمین مقدس و نبرد با متجاوزان تنبلی کردند. 
یـقوم ادخلوا الارض المقدسة التی کتب الله لکم ولاترتدوا علی ادبارکم فتنقلبوا خـسرین• قالوا یـموسی انا لن ندخلها ابدا ما داموا فیها فاذهب انت وربک فقـتلا انا هـهنا قـعدون. [۱] [۲]‌ای قوم! به سرزمین مقدسی که خداوند برای شما مقرر داشته، وارد شوید! و به پشت سر خود بازنگردید (و عقب گرد نکنید) که زیانکار خواهید بود! » (بنی اسرائیل) گفتند: «ای موسی! تا آنها در آنجا هستند، ما هرگز وارد نخواهیم شد! تو و پروردگارت بروید و (با آنان) بجنگید، ما همین جا نشسته‌ایم»!از شخص متکاسل و تنبل به «قاعد» تعبیر می‌شود. [۳]
پی آمد تنبلی بنی اسرائیل[ویرایش]

سرگردانی بنی اسرائیل در بیابان به مدت چهل سال، پیامد تنبلی آنان در جهاد با متجاوزان در ارض مقدس بود. 
یـقوم ادخلوا الارض المقدسة التی کتب الله لکم ولاترتدوا علی ادبارکم فتنقلبوا خـسرین• قالوا یـموسی انا لن ندخلها ابدا ما داموا فیها فاذهب انت وربک فقـتلا انا هـهنا قـعدون• قال فانها محرمة علیهم اربعین سنة یتیهون فی الارض فلا تاس علی القوم الفـسقین. [۷] [۸] [۹]‌ای قوم! به سرزمین مقدسی که خداوند برای شما مقرر داشته، وارد شوید! و به پشت سر خود بازنگردید (و عقب گرد نکنید) که زیانکار خواهید بود! » • (بنی اسرائیل) گفتند: «ای موسی! تا آنها در آنجا هستند، ما هرگز وارد نخواهیم شد! تو و پروردگارت بروید و (با آنان) بجنگید، ما همین جا نشسته‌ایم»! • خداوند (به موسی) فرمود: «این سرزمین (مقدس)، تا چهل سال بر آنها ممنوع است (و به آن نخواهند رسید) پیوسته در زمین (در این بیابان)، سرگردان خواهند بود و در باره (سرنوشت) این جمعیت گنهکار، غمگین مباش! » 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی