نور در حرم نور

تفسیر قران در محضر حضرت معصومه سلام الله علیها

نور در حرم نور

تفسیر قران در محضر حضرت معصومه سلام الله علیها

کلمات کلیدی

آخرین نظرات

جزء 22 (عزت و مقاومت)

يكشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۸، ۰۲:۴۱ ب.ظ

سوره مبارکه فاطر/ 10

 

مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَ الَّذینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ (10)

۹۸/۱۲/۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین صفاریان

j22

نظرات  (۱۱)

۲۰ اسفند ۹۸ ، ۱۶:۱۹ محمدرضا ترکمن

#ایات مرتبط:

1. سوره مبارکه منافقون ایه 8: یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ ۚ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَٰکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ

2. سوره مبارکه النسا آیه 139: الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ ۚ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا 3. سوره مبارکه یونس آیه 65: وَلَا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ ۘ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا ۚ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ

4. سوره مبارکه یوسف آیه 88 :فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قَالُوا یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا ۖ إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ 5. سوره مبارکه مریم آیه 81و :82 وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا- کَلَّا ۚ سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا

۲۳ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۲۱ محمدرضا ترکمن

#تفسیر:

تفسیر المیزان:

مفهوم  و معنای عزة:

[معناى" عزت" و مفاد آیه:" مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً"]" مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً" راغب در کتاب مفردات گفته: کلمه" عزت" به معناى آن حالتى است که نمى‏گذارد انسان شکست بخورد، و مغلوب واقع شود، و از همین قبیل است که مى‏گویند:" أرض عزاز- زمینى سخت" و در قرآن فرموده:" أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً" .پس صلابت، اصل در معناى عزت است، چیزى که هست از باب توسعه در استعمال، به کسى هم که قاهر است و مقهور نمى‏شود،" عزیز" گفته‏اند، مانند:" یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ" «2»، و همچنین در معنى غلبه استعمال کرده‏اند، مانند:" وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ" «3» و در قلت و صعوبت منال استعمال کرده‏اند مانند:" وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ" «4» و در مطلق صعوبت و سختى به کار برده‏اند، مانند:" عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ" «5» و عزت به معناى غیرت و حمیت نیز آمده، مانند آیه" بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ" «6» و آیاتى دیگر. حال که معناى لغوى کلمه عزت معلوم شد، مى‏گوییم، عزت به معناى اول، یعنى‏ اینکه چیزى قاهر باشد و نه مقهور، یا غالب باشد و شکست ناپذیر، مختص به خداى عز و جل است، چون غیر از خداى عز و جل، هر کسى را فرض کنى، در ذاتش فقیر، و در نفسش ذلیل است، و چیزى را که نفعش در آن باشد مالک نیست، مگر آنکه خدا به او ترحم کند، و سهمى از عزت به او بدهد، هم چنان که همین کار را با مؤمنین به خود کرده، و فرموده:" وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ- عزت خاص خدا و رسول خدا و مؤمنین است" با این بیان روشن شد که: جمله" مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً" سیاقش آن نیست که بخواهد اختصاص عزت به خدا را بیان کند، به طورى که غیر از خدا کسى دستش به آن نرسد، و نمى‏خواهد بفرماید هر کس در طلب عزت برآید، چیزى را طلب کرده که وجود ندارد، و ناشدنى است، بلکه معنایش این است که هر کس عزت مى‏خواهد باید از خداى تعالى بخواهد، زیرا عزت همه ‏اش ملک خدا است، و هیچ موجودى نیست که خودش بالذات عزت داشته باشد. در نتیجه به کار رفتن جمله" فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً" در جزاى شرط، از قبیل بکار بستن سبب در جاى مسبب است که عبارت است از درخواست عزت از خداوند (چون علم به اینکه عزت همه‏اش ملک خدا است، سبب است، و درخواست عزت از خدا مسبب، در آیه به جاى اینکه بفرماید: هر کس عزت مى‏خواهد از خدا بخواهد جمله از خدا بخواهد را برداشته سبب آن را به جایش گذاشته، و فرموده: هر کس عزت بخواهد عزت همه‏اش از خدا است) یعنى به وسیله عبودیت که آن هم حاصل نمى‏شود مگر با داشتن ایمان و عمل صالح، عزت را از خدا بگیرد. و وجه اتصال صدر آیه یعنى جمله" مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً" به ذیل آن، یعنى جمله" إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ" این است که: مشرکین قریش آلهه خود را وسیله عزت و شوکت خود مى‏گرفتند، هم چنان که قرآن کریم در این باره فرموده:" وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا" از این رو خداى سبحان این طالبان عزت را به سوى خودش دعوت کرد، و این چنین تذکرشان داد که عزت همه‏اش از خدا است. و در توضیح و بیان آن فرمود: براى اینکه یگانه‏ پرستى به سوى او صعود مى ‏کند، و عمل صالح هم آن را در صعود کردن کمک مى ‏دهد، در نتیجه انسان به خدا نزدیک مى ‏شود، و در اثر نزدیک شدن از منبع عزت کسب عزت مى‏کند.و اما کسانى که مکر مى‏ کنند، و به هر مکرى دست مى‏ زنند، تا به خیال خود عزتى کسب کنند، بر عکس عذابى شدید دارند، و مکرهایى که مى‏ کنند همه نابود و بى‏ نتیجه مى‏ شود، نه به جایى مى ‏رسد و نه عزتى برایشان کسب مى‏کند.

 

تفسیر نور:

هر کس خواهان عزّت است، پس عزّت، همه از آن اوست (و به هر که بخواهد مى‏دهد.) تنها سخن (و عقیده‏ى) پاک به سوى او بالا مى‏رود، و کار شایسته آن را بالا مى‏برد، و کسانى که براى انجام بدى‏ها نقشه مى‏کشند، برایشان عذاب سختى است و نیرنگ آنان است که تباه مى‏شود.

نکته‏ها:

 «الْکَلِمُ الطَّیِّبُ» همان شهادت به توحید و رسالت و ولایت است که در روایات مصادیق آن، اذکارى چون لا اله الا الله و سبحان الله و ... مطرح شده است.

 «یَبُورُ» از «بوار» و «بائر» به معناى کسادى زیاد و هلاکت است.

براى این آیه‏ى شریفه معانى دیگرى نیز قابل بیان است:

1- کلام نیکو به سوى خدا بالا مى‏رود، ولى عمل صالح به آن رفعت و درجه مى‏بخشد.

2- سخن نیکو هم خودش بالا مى‏رود و هم کارهاى خوب را بالا مى‏کشد.

کفّار، یا عزّت را در دلبستگى به اشیاى مادّى مى‏جویند، «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا»

و یا آن را از وابستگى به این و آن طلب مى‏کنند. «أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ» «2»

و حال آنکه عزّت تنها نزد خداوند است. «فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً»

پیام‏ها:

1- عزّت واقعى، نزد خداست، نه پیش مردم. «فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً»

2- عزّت واقعى، در سایه‏ى ایمان و عمل صالح است. فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً ... الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ‏

3- میان عقیده با عمل رابطه‏ى تنگاتنگ است و در یکدیگر اثر مى‏گذارند. «الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»

4- راه مؤمنان که عزّت را از طریق ایمان و عمل صالح مى‏جویند، راه رشد و تکامل است. «یَصْعَدُ- یرفع» و راه دیگران که عزّت را از طریق فریب و نیرنگ مى‏خواهند محو و هلاکت است. «یَبُورُ»

5- هیچ کس با نیرنگ و گناه به عزّت نمى‏رسد. «یَبُورُ»

 

تفسیر نمونه:

به دنبال این بحث توحیدى به اشتباه بزرگ مشترکان که عزت خویش را از بتها مى‏خواستند، و ایمان آوردن به پیامبر ص را مایه پراکندگى مردم از دور خود مى‏دیدند و مى‏گفتند:" إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى‏ مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا"" اگر هدایت را با تو پذیرا شویم دشمنان نیرومند ما را از این سرزمین مى‏ربایند" (قصص- 57).

اشاره کرده مى‏فرماید:" کسانى که عزت مى‏خواهند از خدا بطلبند چرا که تمام عزت از آن خداست" (مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً).

" عزت" به گفته" راغب" در" مفردات" در اصل آن حالتى است که انسان را مقاوم و شکست ناپذیر مى‏سازد، به زمینهاى صلب و محکم نیز به همین جهت عزاز (بر وزن اساس) مى‏گویند.

از آنجا که تنها ذات پاک اوست که شکست ناپذیر است، و گر نه همه مخلوقات به حکم محدودیتشان قابل شکستند، لذا تمام عزت از آن اوست، و هر کس عزتى کسب مى‏کند از برکت دریاى بى‏انتهاى اوست.

در حدیثى از انس نقل شده که پیامبر ص فرمود:

ان ربکم یقول کل یوم انا العزیز، فمن اراد عز الدارین فلیطع العزیز!:

" پروردگار شما همه روز مى‏گوید: منم عزیز و هر کس عزت دو جهان خواهد باید اطاعت عزیز کند"!.

در حقیقت انسان آگاه باید آب را از سرچشمه بگیرد، که آب زلال و فراوان آنجاست، نه از ظروف کوچک و مختصرى که هم محدود است و هم آلوده، و در دست این و آن مى‏باشد.

در حالات امام حسن بن على ع مى‏خوانیم که در ساعات آخر عمرش هنگامى که یکى از یاران به نام" جنادة بن ابى سفیان" از او اندرز خواست نصایح ارزنده و مؤثرى براى او بیان فرمود که از جمله این بود:

و اذا اردت عزا بلا عشیرة و هیبة

بلا سلطان فاخرج من ذل معصیة اللَّه الى عز طاعة اللَّه:

" هر گاه بخواهى بدون داشتن قبیله" عزیز" باشى و بدون قدرت حکومت، هیبت داشته باشى، از سایه ذلت معصیت خدا بدر آى و در پناه عزت اطاعت او قرار گیر"!.

و اگر مى‏بینیم در بعضى از آیات قرآن" عزت" را علاوه بر خداوند، براى پیامبر ص و مؤمنان قرار مى‏دهد" وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ" (منافقون- 8).

به خاطر آنست که آنها نیز از پرتو عزت پروردگار کسب عزت کرده‏اند، و در مسیر طاعت او گام بر مى‏دارند.

سپس راه وصول به" عزت" را چنین تشریح مى‏کند:" سخنان پاکیزه به سوى او صعود مى‏کند" (إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ).

" و عمل صالح را او بالا مى‏برد" (وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ).

" الکلم الطیب" به معنى سخنان پاکیزه است، و پاکیزگى سخن به پاکیزگى محتواى آن است، و پاکیزگى محتوا به خاطر مفاهیمى است که بر واقعیتهاى عینى پاک و درخشان تطبیق مى‏کند، و چه واقعیتى بالاتر از ذات پاک خدا، و آئین حق و عدالت او، و نیکان و پاکانى که در راه نشر آن گام بر مى‏دارند؟

لذا" الکلم الطیب" را به اعتقادات صحیح نسبت به مبدء و معاد و آئین خداوند تفسیر کرده‏اند.

آرى یک چنین عقیده پاکى است که به سوى خدا اوج مى‏گیرد، و دارنده‏اش را نیز پرواز مى‏دهد، تا در جوار قرب حق قرار گیرد، و غرق در عزت خداوند عزیز شود.

مسلما از این ریشه پاک شاخه‏هایى مى‏روید که میوه آن عمل صالح است، هر کار شایسته و مفید و سازنده، چه دعوت به سوى حق باشد، چه حمایت از مظلوم،. چه مبارزه با ظالم و ستمگر، چه خودسازى و عبادت، چه آموزش و پرورش، و خلاصه هر چیز که در این مفهوم وسیع و گسترده داخل است اگر براى خدا و به خاطر رضاى او انجام شود آن هم اوج مى‏گیرد و به آسمان لطف پروردگار عروج مى‏کند، و مایه معراج و تکامل صاحب آن، و برخوردارى از عزت حق مى‏شود.

این همان چیزى است که در سوره ابراهیم آیه 24 به آن اشاره شده أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها:" آیا ندیدى خداوند چگونه براى سخن پاکیزه، مثالى زده است؟ همانند درختى پاک که ریشه آن ثابت و برقرار، و شاخه آن در آسمان افراشته، هر زمان میوه‏هاى خود را به اذن پروردگارش به مشتاقان مى‏دهد".

از آنچه گفتیم روشن مى‏شود اینکه بعضى از مفسران کلمه طیبه را به لا اله الا اللَّه، و بعضى دیگر به سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر، و بعضى بعد از توحید محمد، رسول اللَّه، و على ولى اللَّه و خلیفة رسوله، تفسیر کرده‏اند، و یا در بعضى از روایات" الکلم الطیب" و" العمل الصالح" به ولایت اهل بیت ع یا مانند آن تفسیر شده است، همه از قبیل بیان مصداقهاى روشن براى آن مفهوم وسیع و گسترده است، و محدودیتى در مفهوم آن ایجاد نمى‏کند، چرا که هر سخنى که محتواى پاک و عالى داشته باشد همه در این عنوان جمع است.

به هر حال همان خداوندى که به مقتضاى آیه گذشته زمین مرده را با قطره‏هاى حیاتبخش باران زنده مى‏کند،" کلام طیب" و" عمل صالح" را نیز پرورش مى‏دهد، و به جوار قرب و رحمت خود مى‏رساند.

سپس به نقطه مقابل آن پرداخته، مى‏گوید:" کسانى که نقشه سوء مى‏کشند عذاب شدیدى براى آنهاست" (وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ).

" و تلاش و کوشش آلوده و ناپاک و فاسدشان نابود مى‏گردد و به جایى نمى‏رسد" (وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ).

گرچه این فاسدان مفسد چنین مى‏پندارند که با ظلم و ستم و دروغ و تقلب مى‏توانند عزتى براى خود کسب کنند، و مال و ثروت و قدرتى، اما در پایان کار هم عذاب الهى را براى خود فراهم ساخته‏اند و هم تلاشهاى آنها بر باد مى‏رود.

کسانى بودند که به گفته قرآن" خدایان ساختگى را مایه عزت خود مى‏پنداشتند"" وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا" (مریم- 81).

و منافقانى بودند که خود را عزیز، و مؤمنان را ذلیل فکر مى‏کردند، و" مى‏گفتند اگر به مدینه باز گردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون خواهند کرد"!" یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ (منافقون- 8).

افراد دیگرى بودند که قرب فراعنه را مایه عزت خویش تصور مى‏کردند، یا از گناه و ظلم و ستم آبرو مى‏طلبیدند اما همگى سقوط کردند، و تنها ایمان و عمل صالح است که به سوى خداوند عزیز بالا مى‏رود!" مکر" گرچه در لغت به معنى هر گونه چاره‏اندیشى است، اما در مواردى به معنى چاره‏اندیشهاى توأم با فساد به کار مى‏رود که آیه مورد بحث از آنهاست.

" سیئات" در آیه فوق همه زشتیها و بدیها را اعم از بدیهاى عقیدتى یا عملى شامل مى‏شود و اینکه بعضى آن را تفسیر به توطئه‏هاى مشرکان براى کشتن یا تبعید کردن پیامبر اسلام ص از مکه تفسیر کرده‏اند در واقع یکى از مصادیق آن را بیان کرده‏اند نه تمام مفهوم آن را.

جمله" یبور" از ماده" بوار" و" بوران" در اصل به معنى کسادى مفرط است، و از آنجا که اینچنین کسادى مایه نابودى است این کلمه به معنى هلاک و نابودى به کار مى‏رود، ضرب المثل معرفى است:" کسد حتى فسد":" آن قدر کساد شد که فاسد گردید"!

نکته‏ها:

1- تمام" عزت" از آن خدا است!

حقیقت عزت چیست؟ آیا چیزى جز رسیدن به مرحله شکست‏ناپذیرى مى‏باشد،؟ اگر چنین است عزت را در کجا باید جستجو کرد و چه چیز مى‏تواند به انسان عزت دهد؟

در یک تحلیل روشن به اینجا مى‏رسیم که حقیقت عزت در درجه نخست قدرتى است که در دل و جان انسان ظاهر مى‏شود، و او را از خضوع و تسلیم و سازش در برابر طاغیان و یاغیان باز مى‏دارد.

قدرتى که با داشتن آن هرگز اسیر شهوات نمى‏شود، و در برابر هوا و هوس سر فرود نمى‏آورد.

قدرتى که او را به مرحله نفوذناپذیرى در برابر" زر" و" زور" ارتقا مى‏دهد.

آیا این قدرت جز از ایمان به خدا، یعنى ارتباط با منبع اصلى قدرت و عزت سرچشمه مى‏گیرد؟

این در مرحله فکر و عقیده و روح و جان، و اما در مرحله عمل عزت از اعمالى سرچشمه مى‏گیرد که داراى ریشه صحیح و برنامه و روش حساب شده باشد و به تعبیر دیگر آن را در عمل صالح مى‏توان خلاصه کرد، این دو است که به انسان سر بلندى و عظمت مى‏دهد و به او عزت و شکست‏ناپذیرى مى‏بخشد.

" ساحران دنیاپرست" معاصر فرعون، نیرنگهاى خود را به نام و به عزت او آغاز کردند وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ:" گفتند به عزت فرعون سوگند که ما پیروز خواهیم شد" (شعراء- 44).

اما به زودى از عصاى چوپانى موسى ع شکست خوردند، ولى همانها

هنگامى که از زیر پرچم مذلت بار فرعون بیرون آمدند، و در سایه توحید قرار گرفتند و ایمان آوردند، چنان نیرومند و شکست ناپذیر شدند که سخت‏ترین تهدیدهاى فرعون در آنها مؤثر نیفتاد، دست و پا و حتى جان خویش را عاشقانه در راه خدا دادند و شربت شهادت نوشیدند، و با این عمل نشان دادند که در برابر زر و زور تسلیم نمى‏شوند و شکست‏ناپذیرند و تاریخ پر افتخار آنها امروز براى ما یک دنیا درس آموزنده است.

 

۲۳ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۲۳ محمدرضا ترکمن

#روایات:

۱. قال الامام الباقر علیه‌السّلام : «المؤمن اصلب من الجبل؛ خداباوران سخت تر از کوه هستند».کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۴۱.    

۲. قال الباقر علیه‌السّلام : «ان الله تعالی اعطی المؤمن ثلاث خصال: العز فی الدنیا و الآخره و الفلح فی الدنیا و الآخره و المهابه فی صدور الظالمین؛ خداوند متعال سه خصلت به مؤمن عنایت فرموده است: الف. عزت دنیا و آخرت ؛ ب. رستگاری و پیروزی دنیا و آخرت؛ جترس و مهابت مؤمن در دل ستمگران».کلینی، الکافی، ج۸، ص۲۳۴.    

۳. قال الصادق علیه‌السّلام : «شرف المؤمن صلاته بالیل و عزه کف الاذی عن الناس؛ شرافت مؤمن در گرو نماز شب و عزت او در گرو خودنگهداری از آزار مردم است».شیخ صدوق، الخصال، ج۱، ص۶.    

۴. قال الصادق علیه‌السّلام : «من اراد عزا بلا عشیره، و غنی بلا مال و هیبه بلا سلطان فلینقل من ذل معصیه الله الی عز طاعته؛ هرکه می‌خواهد بدون ایل و تبار عزتمند باشد و بدون مال و ثروت بی نیاز باشد و بدون قدرتی هیبت و شکوه داشته باشد، باید از خودداری معصیت خدا به عزت طاعت او درآید».شیخ صدوق، الخصال، ج۶، ص۱۶۹.    

۵. قال الصادق علیه‌السّلام : «قال ان الله فوض الی المؤمن امره کلها و لم یفوض الیه ان یکون ذلیلا؛ همانا خداوند متعال امور مؤمن را به او واگذار نموده؛ اما به او اجازه ذلیل بودن را نداده است».مجلسی، بحار الانوار، ج۶۴، ص۷۲.    

۶. قال علی علیه‌السّلام : «من بذل عرضه ذل» هرکس آبرویش را بدهد، حقیر می‌شود». آمدی، غرر الحکم، ج۵، ص۱۴۳.

۷. قال علی علیه‌السّلام : «ساعة ذل لا تفی بعز الدهر؛ لحظه‌ای ذلت برابر با عزت روزگار نیست». آمدی، غرر الحکم، ج۴، ص۱۳۳.

شخصی به امام حسن مجتبی علیه السلام عرض کرد: «فیک عظمة . قال لا بل فی عزة قال الله تعالی «ولله العزة ولرسوله وللمؤمنین » در شما عظمتی است . فرمود: نه، بلکه در من عزتی وجود دارد [. چنان که] خداوند می فرماید: «عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است24) بحار الانوار، ج 44، ص 106، روایت 15 .

 

امام علی علیه السلام می فرماید: «من اذل نفسه فی طاعة الله فهو اعز ممن تعزز بمعصیة اللههر کس نفس خود را در طاعت خدا خوار کند، عزیزتر از کسی است که با نافرمانی خدا به عزت برسد

و فرمود: «اذا طلبت العز فاطلبه بالطاعة; هرگاه جویای عزت شدی، آن را با اطاعت [و پیروی از خدا] بجوی 13) عبدالواحد آمدی، غررالحکم، شماره 4056 .

 

 

امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود: «اذا اردت عزا بلا عشیرة وهیبة بلا سلطان فاخرج من ذل معصیة الله الی عز طاعة الله; < هرگاه اراده عزتی بدون دار و دسته و هیبتی بدون سلطنت داشتی، از خواری معصیت الهی به سوی عزت اطاعت خداوند خارج شو 14) بحارالانوار، ج 44، ص 139 .

 

امام حسن عسگزی ع:ما تَرَکَ الحَقَّ عَزیزٌ إِلاّ ذَلَّ و َلا أَخَذ َبِهِ ذَلیلٌ إِلاّ عَزَّ؛

 هیچ عزیزى حق را ترک نکرد، مگر این که ذلیل شد و هیچ ذلیلى به حق عمل نکرد مگر این که عزیز شد.

 تحف العقول ص 489 - بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 374

 

رسول الله ص: إِنَّ رَبَّکُمْ یَقُولُ کُلَّ یَوْمٍ أَنَا الْعَزِیزُ فَمَنْ أَرَادَ عِزَّ الدَّارَیْنِ فَلْیُطِعِ الْعَزِیز

خداى تعالى هر روز مى فرماید: من پروردگار عزیز شما هستم، پس هر کس خواهان عزّت دو جهان است باید که از خداى عزیز اطاعت کند.

بحار الانوار(ط-بیروت) ج 68 ، ص 120

۲۳ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۲۸ محمدرضا ترکمن

#نظرات شخصی:

اقسام عزت

 عزت دارای اقسامی است:

 

← عزت فردی

عزت فردی یعنی فردفرد انسانها باید دارای این روحیه باشند. خودارزشمندی و اهمیت برای خود، در جان همه بنی‌آدم هست، نهایت این که در اثر علل و عواملی چون تربیت، آموزش و پرورش، والدین، اجتماع و نوع حکومت، تقویت یا تضعیف می‌شود. آموزه‌های دینی، عزت فردی را مورد توجه قرار داده و در واقع، از فردسازی آغاز می‌کند.

 

← عزت اجتماعی

عزت اجتماعی؛ در حوزه‌های سیاسی، نظامی و اقتصادی بروز می‌کند.

 

پیامدهای عزت حوزه فردی و اجتماعی 

عزت در هر دو حوزه، آثار و پیامدهایی دارد که به اجمال به اهم آنها اشاره می‌شود:

 

← طاغوت ستیزی و ستم گریزی

اگر این خصلت ارزشمند، جز آزادگی و عدم قبول سلطه طاغوت‌ها اثری نداشت، برای فضیلت و عظمت آن کافی بود. چنان که پیشتر گذشت، این خوی بزرگ، انسان را بلندهمت بار آورده و ثبات، پایداری و تحمل سختیها و ناملایمات در راه اهداف متعالی را به صاحب آن ارزانی می‌دارد و او را چون کوه در برابر تندبادهای ویرانگر، مقاوم می‌سازد و در اثر این علوت همت، به شیاطین درون و برون، پشت پا می‌زندتوصیه قرآن به مؤمنان این است که بر خدا توکل کنند، تنها ولایت او را بپذیرند و از غیر خدا هراسی به خود راه ندهند قرآن کریم برای مؤمنی که سلطه بیگانه را بپذیرد، کرامت و شخصیتی قائل نیستطاغوتها با بزرگ نمایی مشکلات و راه گشایی خود، می‌خواهند مؤمنان از ولایت الهی سر باز زنند. سلطه پذیری، از آثار حقارت نفس است. تاریخ، پیوسته گواهی می‌دهد که ستمگران و استثمارگران، تنها از طریق افراد درمانده که گرفتار کم شخصیتی و عقده حقارت بوده‌اند، بر مردمان، کشورها و امتها سلطه می‌یابند. آنها از میان مردمان حقیرالنفس و تحقیر شده که آمادگی انجام جنایتی دارند، امام علی (علیه‌السّلام) می‌فرمایند: «النفس الدنیة لاتنفک عن الدنائات».کسی که فرومایه و دنی النفس است، از کارهای پست و موهن جدایی ندارد.ref>تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ص۸۳.     سربازگیری می‌کنند، اما به هیچ قیمتی نمی‌توانند افراد عزتمند را تحت سلطه خویش درآورند؛ ولو به قیمت جان آنان تمام شود.

 

← هنجاریابی اخلاقی

چنان که قبلا اشاره شد، اسلام، محور و پایه همه تعلیمات اخلاقی خود را بر عزت و کرامت نفس نهاده و در آموزه‌های دینی، روی هیچ موضوعی به این اندازه تکیه نکرده است.

[۶۵]

 در این راستا اسلام هر چیزی را که زمینه ساز ذلت باشد یا کمترین رابطه‌ای با خوار شدن انسان داشته باشد، نهی کرده است؛ از جملهتقاضا و درخواست از اشخاص. روزی پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به اصحاب فرمود: «آیا با من بیعت نمی‌کنید؟» گفتند: چرا! فرمود: «تبایعونی علی ان لاتسالوا الناس شیئا»؛ با من چنین بیعت کنید که هیچ چیز از مردم تقاضا نکنید. پس از این گفت وگو، اصحاب به قدری مواظب بودند از کسی تقاضایی نکنند که حتی اگر سوار بر مرکب بودند و تازیانه از دستشان بر زمین می‌افتاد، به کسی نمی‌گفتند آن را به ما بده، بلکه خودشان پیاده می‌شدند و آن را برمی داشتند.

[۶۶]

 

← استقلال و خوداعتمادی

روحیه استقلال و خوداتکایی ناشی از کرامت و عزت نفس، از آثار این خصلت ارجمند است و در آموزه‌های دینی، همواره مورد تاکید قرار گرفته است. امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: «عز المؤمن استغنائه عن الناس»؛ عزت مؤمن در بی نیازی او از مردم است. در زندگی اجتماعی، مردم با کارهای مختلف بر اساس سلیقه‌ها و تخصص‌ها، نیازهای یکدیگر را برطرف می‌کنند. عار از کار و انتظار این که دیگران به جای او کارها را سامان دهند، مشمول عکس این فرمایش است که همان ذلت و طمع ورزی است. ایشان در جای دیگر فرموده‌اند: «شیعه ما از مردم چیزی تقاضا نمی‌کند، گرچه از گرسنگی بمیرد».

[۶۷]

 

← تقویت اراده و خودباوری

از مهمترین پیامدهای عزت نفس، داشتن اراده آهنین و قوی است که در انجام هیچ کاری احساس درماندگی و شکست نمی‌شود، اما «شخصی که به خودش شک می‌کند، مثل مردی است که دشمنانش را صف آرایی نموده، علیه خودش وارد جنگ می‌کند. شکست چنین شخصی، قطعی است؛ زیرا خود معتقد به شکست خویش است.» 

[۶۸]

شخص کریم النفس با خودباوری و نهراسیدن از شکست، بر خود و مشکلات غلبه می‌کند و به همین جهت، مخالفت با شهوات حیوانی برایش آسان است. امام علی (علیه‌السّلام) فرمود: «من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته»مشکل ما آدمیان، بر زمین ماندن کارهای ضروری، سرنوشت ساز و سخت است که ناشی از نبود همت بلند و غیرت و مردانگی است و این ناشی از عدم عزت نفس کافی است. به هر مقدار که نفس، عزیز و ارجمند باشد، اراده و انگیزه اش نیز قوی می‌شود و از انجام کارهای دشوار، اما مفید و انسانی، ابایی نداردروح بلند و عزتمند، جسم را به دنبال خود می‌کشد و نمی‌گذارد به خور و خواب و کم کاری عادت کند.

۲۳ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۳۱ محمدرضا ترکمن

#نظرات شخصی:

عوامل رسیدن به عزت در اسلام

 

همان گونه که اسلام بر اصل عزت تکیه کرده و آن را محور تعلیمات خود قرار می‌دهد، راه‌های رسیدن به آن و یا تقویت آن را نیز نشان می‌دهد. اسلام به منظور این که همه، با عزت نفس بار آیند و به ذلت آلوده نگردند، در تمام برنامه‌های عبادی، اجتماعی، اخلاقی، فرهنگی و اقتصادی خود، روح کرامت و عزت را مورد عنایت قرار داده، بلکه تمام آموزه‌های خود را با این خصلت پسندیده، هم آوا ساخته است که رعایت آنها عوامل پدیدآورنده عزت در جامعه اسلامی است. در این جا به برخی از آن موارد اشاره می‌شود:

 

← اطاعت از خداوند

از آن جا که تمام عزت در اختیار خداست، بی تردید، اطاعت از او، عزت آفرین و دوری از او، ذلت و زندگی نکبت بار است. رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «ان الله یقول کل یوم: انا ربکم العزیز فمن اراد عز الدارین فلیطع العزیز».

؛ خداوند هر روز ندا می‌دهد: من پروردگار عزیز شمایم و هر کس که خواهان عزت دو جهان است، از خدای عزیز اطاعت کند. امام علی (علیه‌السّلام) فرمود: «من اطاع الله عز و قوی»

؛ هر کس خدا را اطاعت کند، عزت یابد و قوی گردد. و فرمود: «اذا طلبت العز فاطلبه بالطاعة»

؛ هرگاه خواهان عزت شدی، آن را در اطاعت خدا بجوی؛ زیرا «هیچ عزتی به پای اطاعت و فرمانبرداری خدا نمی‌رسد».

اطاعت از خداوند، در چند مرحله است:

۱- نخست، ایمان به خداوند؛ تا اعتقاد شخص نسبت به خداوند، کامل و صحیح نباشد، دیگر گام‌ها مؤثر نخواهد بود. و در این مرحله باید چنان اعتقادی پیدا کند که دیگر هیچ چیز در دید او، قدر و منزلتی نداشته باشد.

۲- در مرحله بعد، دستورات الهی را به طور کامل انجام دهد و به تعبیر قرآن کریم عمل صالح داشته باشد.

این دو مرحله در آیه شریفه: «من کان یرید العزة فلله العزة جمیعا الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه»

 آمده است. این که قرآن کریم، عزت را از آن خدا، رسول و مؤمنان دانسته، از آن روست که مؤمنان با اعتقاد طیب به خداوند و با اطاعت از فرامین او به مدار عزت وی نزدیک می‌شوندسنت الهی بر این قرار گرفته که تا این رابطه میان خالق و مخلوق وجود دارد، عزت مؤمن باقی باشد و اگر از این مدار خارج شدند، جز ذلت و خواری نخواهند دید. نزدیکی به قدرت‌های پوشالی بشری، پذیرش ولایت کفار برای دست یابی به شکوه و عزت، جز خواری دربرندارد. در حدیث قدسی آمده است که خداوند به حضرت داوود (علیه‌السّلام) وحی کرد: «یا داوود! انی وضعت... العزة فی طاعتی و هم یطلبونه فی خدمة السلطان فلایجدونه»

؛ من عزت را در اطاعت از خودم قرار داده‌ام و آنها آن را در خدمت سلطان صاحبان قدرت غیر حقیقی می‌طلبند و نمی‌یابند. امام علی (علیه‌السّلام) فرمود: «من یطلب العز بغیر حق یذل مصلح بیدار، سیدجمال الدین اسدآبادی در این باره، مسلمانان را چنین مخاطب قرار می‌دهد:خداوند در آیات محکم خود، ما را چنین رهنمود داده که هیچ امتی از عرش عزت خود پایین نیامده و هلاک نشده و نامش از لوح هستی محو نگردیده است، مگر زمانی که به سنت‌ها و نوامیس الهی که خداوند آن را بر اساس حکمت بالغه خود مقرر داشته، پشت کرده‌اند. خداوند، عزت و برتری و رفاه و زندگی ساده و امنیت و راحت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد، مگر آن که آن قوم آنچه را در نفوس خود از نور عقل و صحت فکر و اشراق و بصیرت دارند، تغییر دهند و از افعال خداوند نسبت به ملل گذشته و تدبر در احوال ملت‌هایی که از راه خدا منحرف و هلاک شدند، عبرت نگیرند... ما اطاعت خدا را پشت سر افکندیم و از نصرت وی بهره نبردیم و او ما را به سبب بدی اعمالمان مجازات کرد و برای ما راه نجاتی جز توبه و رجوع به سوی او باقی نمانده است.

 

← حاکمیت ارزشهای اسلامی

یکی از عوامل مؤثر و مهم در ایجاد عزت و تقویت آن، حاکم شدن ارزشهای اسلامی در همه زمینه‌ها و در زندگی فردی و اجتماعی است. این ارزشها در یک تعبیر کلی، همان فرامین الهی و خواسته‌هایی است که مکتب اسلام، مردم را به رعایت آن الزام کرده است؛ از قبیل تحقق کامل عدالت، امنیت، اصلاح امور فرهنگی و اجتماعی، آبادانی و عمران، ارتقای سطح فکر و اندیشه، پرهیز از غفلت، نفاق، تملق و رفتارهای تحقیرآمیز،

بها دادن به انسان به عنوان خلیفه خدا، تساوی در برابر قانون، دوری از ظلم و تبعیض و هرگونه فساد، امر به معروف و نهی از منکر و رعایت اصل اهلیت و شایستگی در تصدی امور، اجرای دقیق قوانین و....

با حاکم شدن این گونه ارزش‌ها، امت اسلامی، عزتمند گشته و زیر بار هیچ ذلتی نخواهد رفت. اما قطعا چنین حاکمیت فراگیری از ارزش‌ها بدون وجود حکومت دینی که خود نیز از جمله ارزش‌هاست، امکان پذیر نیستعلت این که اسلام، علاوه بر عرضه ارزش‌ها و قوانین عزت آفرین، بر روی مجری قانون و تحقق آن آرمان‌ها، چه با نصب در زمان حضور یا توصیف در زمان غیبت، تاکید دارد، همین است که ارزش‌های دینی، چون با اجتماع سروکار دارد و جامعه‌ای بدون رهبری ره به جایی نمی‌برد، نیاز به حکومتی آگاه و قوی و مقتدر دارد. حکومت دینی بر اساس شرافت و کرامت انسانها بنا شده و تعلیم و تربیت و تکامل فرهنگی و معنوی و پیشرفت، سرلوحه کار آن است. در حکومت غیر دینی، ممکن است برخی افراد با همت بلند، کرامت و عزت خود را حفظ کنند، اما اکثریت جامعه، تابع برنامه‌های حاکمان هستند که نه از عزت آگاهند و نه ارزشهای دینی. از این رو، تحکیم همه جانبه و عزت آور ارزشهای دینی، نیازمند حکومت آگاه و مقتدر دینی است.

 حضرت علی (علیه‌السّلام) درباره فلسفه بعثت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرماید: فان الله تعالی بعث محمدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) لیخرج عباده من عبادة عباده الی عبادته و من عهود عباده الی عهوده و من طاعة عباده الی طاعته و من ولایة عباده الی ولایته.

دین که قرآن کریم از ولایت دشمنان خدا

، دوستی غیر مؤمنان

 و ولایت پذیری کفار

و منافقان به شدت نهی می‌فرماید، برای این است که در چنان ولایت‌هایی، چون ارزشها حاکم نیست، عزتی وجود ندارد. پس عزت در سایه تحکیم ارزشها حاصل می‌شود و حاکمیت ارزشها بدون حکومت دینی، قابل پیاده سازی و اجرا نمی‌باشد.

 

← تقویت هنجارهای اخلاقی

رابطه بین عزت نفس و هنجارهای اخلاقی، رابطه دادوستدی و تعامل مثبت و سازنده است. انسان عزتمند، هنجارهای اخلاقی را رعایت می‌کند و رعایت هنجارهای اخلاقی به تقویت و پایدار شدن عزت می‌انجامد. اساس و محور اخلاق در اسلام بر عزت و تکریم نفس و تطهیر آن از هرگونه آلودگی قرار داده شده است. تهذیب نفس، آزادسازی آن از بند شهوات و مبارزه با امیال حیوانی، در اسلام، جهاد اکبر نام گرفته؛ زیرا موفقیت در این میدان، وی را کریم النفس می‌سازد و به سادگی دچار آلودگی نمی‌شود. کسی که برای نفس خود ارزشی قائل نیست، هوای نفس او رها شده و میدان دار است، و در واقع، برده و اسیر خواسته‌های نفسانی می‌شود. منظور از این نفس، همان خود حیوانی است که در واقع، ناخود است. روح انسان، میدان مبارزه دائمی میان خود اصلی و ناخود امیال حیوانی است. هرجا عقل حاکم نباشد و میل‌های حیوانی پیروز گردند، روی عقل و فطرت انسانی پوشیده شده و شهوات، یکه تاز میدان روح او می‌شود و از عزت و ارجمندی، اثری نمی‌ماند. در این صورت، خود اصلی انسان، مغلوب و فراموش و به تعبیری، «گم» شده است و باید آن را پیدا کرد: «قل ان الخاسرین الذین خسروا انفسهم...». 

 حضرت علی (علیه‌السّلام) درباره لزوم خودیابی فرموده‌اند: «عجبت لمن ینشد ضالته و قد اضل نفسه فلایطلبها».

 در این گمگشتگی، نهایت حیرت، بی هویتی و حقارت نهفته است. لذا در نظام اخلاقی اسلام، تسلط بر نفس و مهار آن از آغازین روزهای حیات توصیه شده است، تا از ابتدا خود را گم نکند و بر فرض که غفلت کرد، آن را ادامه ندهد و به خود آید و مردانه در ترمیم و جبران مافات برآید.

 حضرت علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «غالبوا انفسکم علی ترک المعاصی تسهل علیکم مقادتها الی الطاعات»

؛ با ترک گناهان، بر نفس سرکش خود غلبه کنید تا عنانش را در دست گیرید و به آسانی به راه اطاعت بکشانید. عزت نفس، با پستی، ناپاکی اخلاقی و آلودگی به گناهان، ناسازگار است. عزت نفس و شرافت، نیرویی است که خودبه خود، مردم را به راه وظیفه شناسی و تعهد اخلاقی سوق داده، از اعمال خلاف اخلاق بازمی دارد. علی (علیه‌السّلام) می‌فرمایند: «من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیة»

؛ کسی که نفسش را گرامی می‌دارد، آن را با معصیت خوار و پست نمی‌کند.

 

← تقواگزینی

یکی از مهمترین عوامل و ابزار به دست آوردن عزت مؤمنانه، تقواست، امام علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «لا عز اعز من التقوی»

؛ هیچ عزتی عزیزتر از تقوا و پرهیزگاری نیست. یعنی نه تنها تقوا عزت آفرین است، که خود بزرگترین کرامت و عزت می‌باشد؛ زیرا تقوا نیرویی روحی، متعالی و مقدس است که منشا کشش‌ها و گریزهایی می‌شود. کشش به سوی ارزشهای معنوی و فوق حیوانی و گریز از پستی‌ها و آلودگی‌ها، و نتیجه این دو، مسلط شدن آدمی بر خود است. به همین جهت علی (علیه‌السّلام) تقوای عزت آفرین را حفاظ و پناهگاه و مصونیت معرفی فرموده است: «بندگان خدا! بدانید که تقوا حصاری بلند و غیر قابل تسلط است و بی تقوایی و هرزگی، حصاری است که مانع و حافظ ساکنان خود نیست و آن کس که به آن پناه ببرد، حفظ نمی‌کند. همانا با تقوا نیش گزنده خطاها بریده می‌شود

 رسول اکرم اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «هر کس می‌خواهد باعزت‌ترین مردم باشد، تقوای الهی پیشه کند»

؛ زیرا «هیچ کرامتی چون تقوا، انسان را عزیزترین فرد نمی‌سازد».

 اما کدام تقوا چنین اثری دارد؟ مسلما تقوایی که انسان را از فروافتادن در گناهان حفظ کند؛ یعنی تقوای «دلیل» و راهنما و رهگشا و فرقان حق و باطل، «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا»[

 و این همان تقوایی است که خلق و خوی پیامبران است، «علیک بالتقی فانه خلق الانبیاء»

و تقوایی است که نصیب هر کس گردد، خیر دنیا و آخرت به او رسد

 و انسان را باصلابت و نفوذناپذیر می‌کند.

لازمه رسیدن به چنین تقوایی، برداشتن دو گام است: نخست، انجام واجبات و دستورات الهی و دوم، ترک حرام‌ها که در مقابل این تقوا، تقوای فریب یا صرف لقلقه زبان و تظاهر وجود دارد و حتی پیشوایان جور با تمسک و تظاهر به آن، کار خود را موجه جلوه می‌دهند.به گفته کواکبی: هر مستبدی کوشش می‌کند برای تحکیم و تثبیت پایه‌های استبداد خود، به خودش جنبه قدسی بدهد و از مفاهیم دینی برای این منظور بهره جوید. تنها آگاهی و بالا بردن سطح شعور دینی و سیاسی مردم است که جلوی این سوء استفاده‌ها را می‌گیردتاریخ گواهی می‌دهد که معاویه دم از تقوا می‌زد و یزید با آن همه جنایت، می‌گفت: «اوصیکم عباد الله بتقوی الله العظیم» و حجاج که به تعبیر ابن خلکان در سفاکی و خون ریزی نظیر نداشت نیز می‌گفت: «اتقوا الله». در کنار این جورپیشگان و مستبدان، عالمان متهتک و متظاهر به تقوایی هستند که توجیه گر اعمال و رفتار آنان و عامل خوار کردن مظلومان و مستضعفانند. همانان که کمر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را شکستند و با نام اسلام، مانع تحقق آرمانهای ایشان شدند

 و به تعبیر امام سجاد (علیه‌السّلام) قطب آسیاب ظلمند و نردبان گمراهی.

 آری! چنین تظاهر و خودنمایی، نه تقواست و نه موجب عزت می‌شود.

از سوی دیگر، تقوای مثبت نیز دو گونه است:

۱. تقوای عزت آفرین که با حضور در صحنه و مصونیت ایجاد کردن در روح خود که تحت تاثیر محیط، جو، دنیا و خواهش‌های نفس قرار نگرفته و ملکه‌ای مقدس در روح او پیدا شود و به روح، قوت و نیرو دهد و نفس اماره و احساسات سرکش را رام و مطیع سازد. چنین تقوایی: «در درجه اول و به طور مستقیم، از ناحیه اخلاقی و معنوی، به انسان آزادی می‌دهد و او را از قید رقیت و بندگی هوا و هوس آزاد می‌کند، رشته حرص و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش برمی دارد و به طور غیر مستقیم نیز در زندگی اجتماعی، آزادی بخش انسان است. رقیت‌ها و بندگی‌های اجتماعی، نتیجه رقیت معنوی است. آن کس که بنده و مطیع مال یا مقام است، نمی‌تواند از جنبه اجتماعی، آزاد زندگی کند. بنابراین، درست است که بگوییم «عتق من کل ملکة»؛ یعنی تقوا همه گونه آزادی به انسان می‌دهد. پس تقوا، نه تنها قید و محدودیت نیست، بلکه عین حریت و آزادی است.

۲. گونه دیگر، تقوای گریز، پناه بردن به غار و انزوا و دوری کردن از محیط آلوده، از ترس مبتلا شدن به مرض است. چنین تقوایی نمی‌تواند دستور اسلام و عزت آور باشد؛ چون هیچ هنری نیست. تقوایی هنر و عزت آور است که در میدان اجتماع و نبرد با دشمنان به دست آید. نبرد و جهادی که هر کس آن را رها کند، ذلیل می‌شود.

 

← قناعت پیشگی

یکی از راهها و عوامل رسیدن به عزت، قناعت و دوری از رفاه زدگی است. قناعت از ویژگیهای مؤمنان و از امتیازات انسانهای بافضیلت است. افراد خودساخته و آراسته، دارای روحیه قناعت و عزتند و با این روحیه عالی، هیچ گاه چشم طمع به مال دیگران ندوخته و برای کسب مال و مقام، شخصیت والای خویش را خرد و حقیر نمی‌کنند. در روایات اسلامی از قناعت به عنوان وسیله عزت و بی نیازی و گنج فناناپذیر یاد شده است و در نقطه مقابل، اسراف و تبذیر و مصرف گرایی، وسیله شکست و ذلت معرفی شده است. تنها با نگاهی به تاریخ جوامع، درمی یابیم که ملتی توانسته است به خودکفایی اقتصادی و پیروزی در برنامه‌های خویش نایل آید که بر خود سخت گرفته و احتیاجات زاید بر زندگی و رفاه بیشتر را از خود دور کرده و ذلت زودگذر را فدای عزت پایدار نموده باشدامام خمینی (رحمه الله) منادی عزت و استقلال، گاه از ژاپن یاد می‌کرد که این روحیه قناعت و صرفه جویی، آنان را واداشته تا حداکثر استفاده را از امکانات موجود خود بنمایند و بسیاری از مردم جهان را نیازمند مصنوعات خود سازند. در حالی که با کمال تاسف، در کشور ما شاهد شاخص بالای اسراف و تبذیر و مصرف گرایی و تجمل هستیم و پس مانده مواد غذایی ما حجم بالایی از زباله‌ها را تشکیل می‌دهد. در خبرها آمده است: «سالانه غذای ۲۰ میلیون نفر را دور می‌ریزیم»! (روزنامه قدس، دوشنبه، ۱۴ مرداد ۱۳۸۱). امام راحل با حساسیت نسبت به موضوع می‌فرمود: «مردم در سر دو راهی عزت و ذلت قرار داشته و باید تصمیم بگیرند: یا رفاه و مصرف گرایی یا تحمل سختی و استقلال». آری! قناعت از مکارم اخلاق و از خصایص پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است و ما باید به پیروی از آن اسوه بشریت، خود را به این صفت متصف کنیم.امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: خداوند امتیاز پیامبرش را مکارم اخلاق قرار داد. شما نیز خود را در این مورد بیازمایید؛ اگر این ویژگی‌ها در شما بود، خدا را سپاس گویید و از او بخواهید که آنها را زیادتر کند. این امتیازات عبارت است ازیقین، قناعت، صبر، شکر، رضا، حسن خلق، سخاوت، غیرت، شجاعت و مردانگی.

 از آثار قناعت، عزت و سرفرازی است. علی (علیه‌السّلام) فرمود: «القناعة عز»؛ قناعت، سبب عزت است و فرمود: «قناعت، وسیله عزت و بی نیازی از مردم است» و «لا اعز من قانع»؛ هیچ کس از قانع عزیزتر نیست. «صفت قناعت، مرکبی است که آدمی را به مقصد می‌رساند و وسیله‌ای است که سعادت ابدی را به جانب آدمی بکشاند.»  

۲۳ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۳۲ محمدرضا ترکمن

#نظرات شخصی:

← تمرین صبوری

یکی از امتیازاتی که سبب پدید آمدن عزت پایدار می‌شود، صبر و بردباری است. صبر یعنی «حبس» و «منع» و این که انسان، خود را مهار کند و از قید نفس آزاد سازد؛ زیرا نتیجه صبر، حریت از اسارت نفس، و از ثمرات بزرگ این حریت، صبر در بلیات و نوائب استامام صادق (علیه‌السّلام) می‌فرمایند: آزاده در هر حال، آزاده است و اگر دچار گرفتاری شود، صبر کند و اگر مصیبتها بر سرش فروریزد، او را نشکند؛ ولو آن که اسیر و مغلوب شود و سختی جایگزین آسایشش شود؛ چنان که یوسف صدیق امین را بردگی و مغلوبیت و اسارت؛ زیان نبخشید و تاریکی و ترس چاه و آنچه بر سرش آمد، زیانش نزد، تا خدا بر او منت گذارد و ستمگر سرکش را بنده کرد، پس از آن که مالک او بود. خدا او را به رسالت فرستاد و به واسطه او به امتی رحم کرد. صبر چنین است و خیر در پی دارد؛ پس شکیبا باشید و دل به شکیبایی دهید تا پاداش ببینید.

صبر به مفهوم استقامت و نگه داری نفس است که عین رشد و جهادی دائمی است که گاه در تحمل مصائب و زمانی در خویشتن داری در برابر معاصی و گاه در ثبات قدم در اطاعت حق تجلی می‌کند.

توضیح هر یک از این سه حوزه صبر، به درازا می‌کشد؛ تنها به اشاره، درباره صبر از معاصی می‌گوییم؛ این جا صحنه اصلی کارزار است و با پیروزی در این صحنه، انسان به عزتی دائمی می‌رسد؛ زیرا مبارزه با نفس و بت اعظم است که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آن را دشمن‌ترین دشمنان خواندند.

اگر نفس را حبس نکنی، تو را حبس می‌کند و اگر او را مطیع خود نسازی، او تو را مشغول و مطیع خود می‌سازد، کانون اصلی صبر و استقامت، این جاست. تا طمع که یکی از شعله‌های سرکش نفس است، حبس نشود، اسارت و سرنگونی در پای آن هست. طمع، بردگی جاودان است و هر که خواستار آزادی است، باید از اسارت نفس برهد و طمع را در قلب خود جای ندهد؛ چرا که ثمره طمع، ذلت دنیا و بدبختی آخرت است.

 «اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع»؛ قربانگاه عقلها غالبا در پرتو طمع‌هاست. بنابراین، صبر و مقاومت در برابر خواهش‌ها و طمع‌های نفس، انسان را عزیز و باکرامت می‌کند.

حقیقتا انسان را عار آید که به واسطه شکم خود یا راه انداختن شهوت خویش، این قدر ذلت و خواری به خود راه دهد و از این مخلوق بی همه چیز و فقرای بی دست و پا و ذلیلان بی دانش، منت بکشدمنت اگر می‌کشی، از غنی مطلق و خالق سماوات و ارض بکش...[

 ‌ای بسا قدرتمندان و دارای سلطنت‌های ظاهره که از حریت و آزادی نفس و بزرگواری و بزرگمنشی بویی نبردند و بنده ذلیل و عبد مطیع نفس و هوی هستند و بدین جهت، از مخلوق ناچیز نیز تملق گویند. از حضرت علی بن الحسین (علیهماالسلام) منقول است که فرمود... «همانا من عار دارم از این که دنیا را خواهش کنم از آفریدگار آن، پس چگونه از مخلوقی مثل خود طلب کنم»... بدان که از برای صبر، نتایج بسیار است که از جمله آنها ارتیاض و تربیت نفس است. اگر انسان مدتی در پیشامدهای ناگوار و بلیات روزگار و در مشقت عبادات و مناسک و تلخی ترک لذت نفسانیه، به واسطه فرمان حضرت ولی النعم صبر کند و تحمل مشاق را اگرچه سخت و ناگوار باشد، بنماید، کم کم نفس عادت می‌کند و مرتاض می‌شود و از چموشی بیرون می‌آید و سختی تحمل مشاق بر آن آسان می‌شود و از برای نفس، ملکه راسخه نوریه پیدا می‌شود که به واسطه آن از مقام صبر ترقی می‌کند و به مقامات عالیه دیگر نایل می‌شود. بلکه صبر در معاصی، منشا تقوای نفس شود و صبر در طاعات، منشا انس به حق گردد و صبر در بلیات، منشا رضا به قضای الهی شود... صبر، کلید ابواب سعادات و سرمنشا نجات از مهالک است. بلکه صبر، بلیات را بر انسان آسان می‌کند و مشکلات را سهل می‌نماید و عزم و اراده را قوت می‌دهد و مملکت روح را مستقل می‌نماید و جزع و بی تابی، علاوه بر عاری که خود دارد و کاشف از ضعف نفس است، انسان را بی ثبات و اراده را ضعیف و عقل را سست می‌کند.

 

فواید و آثار عزت با توجه آیات و روایات

۱. سربلندی وافتخار؛

 ۲. دشمن کوبی؛

۳. نائل شدن به ثواب جهاد فی سبیل الله و شهادت در راه خدا؛

۴. اقامه دین؛

۵. شوکت و جایگاه اجتماعی؛

۶. استقلال شخصیت؛

۷. قدرت تصمیم گیری و مدیریت؛

۸. تن به امور پست و پایین ندادن؛ («النفس الدنیة لاتنفـک عن الدنائات؛ کسی که فرومایه است، از کارهای پست جدایی ندارد». )

 ۹. قدرت یافتن برای عبور از بحران‌ها و مشکلات؛

۱۰. پناه مردم بودن؛

۱۱. صدق و راستی، سیدالشهدا علیه‌السّلام فرمود: «الصدق عز والکذب عجز؛ صداقت، بزرگواری و دروغ ، عجز و ناتوانی است».

 

علایم و نشانه‌های بی عزتی 

۱. اضطراب در هنگام نزول مشکل؛

۲. متزلزل شدن به هر چیزی؛ اگر چه جزئی باشد؛

۳. عاجزماندن در برابر وقایع؛

۴. سهل انگاری در نهی از منکر؛

۵. فرار از جنگ ؛

۶. گداصفتی

۷. چشم داشت به دست و مال مردم؛ امام محمد باقر علیه‌السّلام می‌فرماید: «حاجت خواستن از مردم، سبب سلب عزت خواهد شد و قطع امید از آنچه در دست مردم است، مایه عزت مؤمن در دینش می‌باشد».  

۸. تن دادن اختیاری به خواری؛ پیامبر اکرم ، فرمودند: «اطلبوا الحوائج بعزة الانفس؛ حاجت هایتان را بخواهید؛ ولی عزت نفس خود را از دست ندهید».

۹. مغلوب شهوت خود شدن؛ وعفته علی قدر غیرته؛ پاک دامنی هرکسی به اندازه غیرت اوست».

۱۰. دورویی؛ علی علیه‌السّلام می‌فرماید: «نفاق المرء من ذل یجده فی نفسه؛ دورویی ناشی از حقارت و ذلتی است که منافق آن را در خود احساس می‌کند». 

 ۱۱. دروغ گویی؛ پیامبر اکرم، در این باره می‌فرماید: «لایکذب الکاذب الا من مهانة نفسه علیه؛ دروغ گو دروغ نمی‌گوید؛ مگر به سبب حقارتی که در وجودش احساس می‌کند». 

 ۱۲. غیبت کردن، امام علی علیه‌السّلام می‌فرماید: «الغیبة جهد العاجز؛ غیبت حداکثر کوشش‌های آدم‌های ناتوان است».

۲۳ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۳۳ محمدرضا ترکمن

#کلام بزرگان

عزت و مقاومت به بیان شهید مطهری ره:

در اسلام با همه ی اینها کهنَهَی اَلنَّفْسَ عَنِ اَلْهَوی هست، إِنَّ اَلنَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِهست، قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها. `وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاهاهست، موتوا قَبْلَ اَنْ تَموتوا هست، در عین حال روی عزت نفس هم تکیه شده است. قرآن می فرمایدوَ لِلّهِ اَلْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ نمی گوید عزت نفس خودپرستی است. پیغمبر فرمود: اُطْلُبُوا الْحَوائِجَ بِعِزَّةِ الْاَنْفُسِ. بشر به بشر حاجت پیدا می کند. فرمود: اگر حاجتی دارید هیچ وقت پیش کسی با ذلت حاجت نخواهید، با عزت نفس بخواهید؛ یعنی عزت خودتان را لکه دار نکنید، نگویید از نظر جهاد نفس و مبارزه با هوای نفس بهتر است که به شکل یک گدا از کسی چیزی بخواهم؛ نه، اسلام اجازه نمی دهد. اگر حاجتی پیش کسی داری، با عزت نفس حاجت خود را از او بخواه و بگیر.

ببینید علی علیه السلام در میدان جنگ چه می گوید. اینجا صحبت از عزت نفس و شرافت است، می فرماید: فَالْمَوْتُ فی حَیاتِکُمْ مَقْهورینَ وَ الْحَیاةُ فی مَوْتِکُمْ قاهِرینَ 

تن مرده و گریه ی دوستان     به از زنده و خنده ی دشمنان

مرا عار آید از این زندگی         که سالار باشم کنم بندگی

امام حسین علیه السلام می فرماید: مَوْتٌ فی عِزٍّ خَیْرٌ مِنْ حیاةٍ فی ذُلٍّ مردن در سایه ی عزت بهتر است از زندگی با ذلت. امام حسین علیه السلام نمی گوید جهاد با نفس حکم می کند که ما تن به حکم یزید و ابن زیاد بدهیم، چون بیشتر با نفس خودمان مجاهده کرده ایم! .

اَلا وَ اِنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ، یِأْبَی اللّهُ ذلِکَ لَنا وَ رَسولُهُ وَ الْمُؤْمِنونَ وَ حُجورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ 

پسر زیاد، این ناکس پسر ناکس، از من خواسته است که یکی از ایندو را برگزینم: یا تن به ذلت بدهم و یا شمشیر، وَ هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ ما کجا و تن به ذلت دادن کجا! خدا راضی نمی شود تن به ذلت بدهیم. می خواست بفرماید نه اینکه احساسات شخصی من است؛ مکتب من به من اجازه نمی دهد، خدای من به من اجازه نمی دهد، پیغمبر من به من اجازه نمی دهد، تربیت من به من اجازه نمی دهد، من در دامن علی علیه السلام و در دامن زهرا (سلام اللّه علیها) بزرگ شده ام، از پستان زهرا شیر خورده ام. آن پستانی که به من شیر داده به من اجازه نمی دهد، یعنی گویی مادرم اینجا حاضر است و به من می گوید: حسین! تو از پستان من شیر خورده ای؛ آن که از پستان من شیر خورده تن به ذلت نمی دهد. امام حسین نفرمود ما می رویم تن به ذلت ابن زیاد می دهیم، بگذار هرکاری می خواهد بکند، مگر غیر از این است که به ما اهانت و توهین می کند و فحش می دهد؟ هرچه او بیشتر از این کارها بکند، بیشتر جهاد با نفس کرده ایم! ابداً چنین چیزی نیست: لا وَ اللّهِ لا اُعْطیکُمْ بِیَدی اِعْطاءَ الذَّلیلِ وَ لا اَفِرُّ فِرارَ الْعَبیدِ من هرگز دست ذلت به شما نمی دهم و مانند بندگان فرار نمی کنم. یا به نقل دیگری: وَ لا اُقِرُّ اِقْرارَ الْعَبیدِ مانند بندگان اقرار و اعتراف نمی کنم و تن به ذلت نمی دهم. از این نوع تعبیرات در قرآن و حدیث و در کلمات ائمه ی اطهار (علهیم السلام) مخصوصاً در کلمات امام حسین علیه السلام خیلی زیاد است

مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 243

۲۳ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۳۴ محمدرضا ترکمن

#متفرقه:

عاشورای حسینی تبلور عزت و مقاوت

 

تبلور و تجسم آیات قرآن کریم و احادیث نبوی، در همه زمینه‌ها، از جمله عزت، به طور کامل در صحنه کربلا ظهور کرد. امام حسین (علیه‌السّلام) که در دامان پیامبر تربیت یافته و آموزه‌های وحیانی و نبوی و علوی را چشیده بود، برای همیشه به بشریت درس کرامت، غیرت و عزت دادبنی‌امیه که هم خود مردمانی پست بودند و جز جنایت و رذالت در کارنامه خود نداشتند و هم در به ذلت کشیدن امت اسلامی، سهم بسزایی داشتند، می‌خواستند ذلت بیعت با خود را بر آل محمد (علیهم‌السّلام) تحمیل کنند، اما آل الله با فدای جان، زیر بار نرفتند. سخنان آن حضرت، هر یک، درسی است برای نایل آمدن به عزت الهی؛ مانند این جملات: «مثلی لایبایع مثله»،ااعطیکم بیدی اعطاء الذلیل»

؛ همچون ذلیلان، دست بیعت به شما نخواهم داد. و در صبح عاشورا فرمود: «به خدا سوگند آنچه را از من می‌خواهند تسلیم نخواهم پذیرفت تا این که خدا را آغشته به خون خویش، دیدار کنم»و باز با رد درخواست بیعت ذلیلانه، فرمود: «الا و ان الدعی بن الدعی قد رکزنی بین اثنتین، بین السلة و الذلة و هیهات منا الذلة...» 

 و در ادامه فرمود: «زیرا خدا و پیامبرش و مؤمنان از این که ما به زیر بار ذلت برویم و دامن‌های پاک مادران و انسان‌های پاکدامن و جان‌های غیرتمند و نفوس باشرافت روا نمی‌دارند که اطاعت افراد پست را بر قتلگاه انسان‌های کریم و نیک منش، مقدم بداریم» و در جای دیگر می‌فرماید: «موت فی عز خیر من حیاة فی ذل» مرگ باعزت، از زندگی باذلت بهتر است و این سخن که در پهنه تاریخ، همواره درس عزت می‌دهد: «الموت اولی من رکوب العار»؛ مرگ، از پذیرش ننگ، سزاوارتر است.

امام (علیه‌السّلام) در سخنی ماندگار در مقابل تهدید مرگبار لشکر حر فرمود: من از مرگ باکی ندارم؛ مرگ، راحت‌ترین راه برای رسیدن به عزت است. مرگ در راه عزت، زندگی جاودانه است و زندگی ذلت بار، مرگ بی حیات؛ مرا از مرگ می‌ترسانی؟ چه گمان باطلی! همتم بالاتر از این است که از ترس مرگ، ظلم را تحمل کنم. جز این که مرا بکشید! مرحبا بر مرگ در راه خدا. ولی شما با کشتنم نمی‌توانید شکوه و عزت و شرف مرا از بین ببرید، چه هراسی از مرگ!

 ایشان در سخنی، کساد حق و رواج باطل را زمینه ساز قیام در راه حق و آماده شدن برای شهادت ـ اوج عزت یک مؤمن ـ می‌داند و می‌فرماید: الا ترون ان الحق لایعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه؟ لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا فانی لااری الموت الا السعادة و لا الحیاة مع الظالمین الا برما.

 حماسه کربلا، حماسه عزت مؤمنان است. شاگردان این مکتب، به خوبی آموخته‌اند که سعادت حقیقی، همان عزت ـ ارزش نهادن برای خود و بهایی برای دنیا قائل نشدن ـ است و زندگی در کنار ستمگران، جز ذلت نیست؛ پس چه بهتر که انسان بمیرد و ذلیل نشود.

امام حسین (علیه‌السّلام)، این اسوه عزت، پیروان صدیق خود را به این سیره حیات‌بخش دعوت کرده، می‌فرماید: «فلکم فی اسوة»؛ من اسوه و الگوی شما هستم. این روحیه پرافتخار در سیره همه اهل بیت (علیهم‌السّلام) موج می‌زند. امام علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «المنیة و لا الدنیة و التقلل و لا التوسل»

؛ مرگ آری، اما تن دادن به پستی هرگز؛ قناعت به کم آری، اما دست نیاز به سوی دیگری هرگزابن ابی الحدید معتزلی می‌گوید: سرور کسانی که زیر بار ذلت نرفتند، کسی که به مردم حمیت و مرگ زیر سایه شمشیرها را آموخت و چنین مرگی را بر پستی و ذلت ترجیح داد، ابوعبدالله حسین بن علی بن ابی طالب (علیهماالسلام) است که به او و یارانش امان داده شد، اما از آن جا که نمی‌خواست تن به ذلت دهد و نیز خوف آن داشت که ابن زیاد، اگر هم او را نکشد، به نوعی او را خوار و ذلیل سازد، مرگ را بر این زندگی ترجیح داد.

پیام عاشورا، پیام عزتی است که ناشی از انقطاع از تعلقات دنیایی است. شعار جاودان او این است: «انا الحسین بن علی آلیت ان لا انثنی...». او نه تنها «قتیل العبرة» است که «قتیل العزة» است، و این عزت خدایی در فرزندان، برادران، و یکایک یاران صادقش تجلی داشت که خود آن حضرت، آنان را به صلابت و آمادگی برای جانبازی و شهادت، ستوده است

پس از حادثه عاشورا، هر نهضتی اسلامی و شیعی که با پیوند با آن معدن غیرت و عزت صورت گرفت، همین روحیه عزتمندی در آنان به چشم می‌خورددشمن همواره از همین هراس داشته که این روحیه آزادی پرور، در مردم رسوخ کند و مانع بزرگی بر سر راه آنان پدید آورد. امام حسین (علیه‌السّلام) به همه عزت خواهان، این درس را آموخت که با دست خالی و نفراتی اندک و در محیطی خفقان آور، می‌توان به پا خاست و گوهر گرانمایه انسانی؛ یعنی شرافت و بزرگی را حفظ کرد و اگر بر خدا و حق تکیه داشت، پیروزی حاصل می‌شود.

 

تاریخ مقاومت

سران قریش که از نقشه های قبلی خود نتیجه نگرفتند، پیغمبر را سخت تحت مراقبت قرار دادند واز هر فرصت برای آزار رساندن به آن حضرت خودداری نمی کردند. سران هر قبیله، افراد مسلمان خود را شکنجه می دادند و آنها را وا می داشتند که از اسلام و پیغمبر برگردند.پیغمبر هم که وضع را چنین دید موضوع را با ابوطالب عموی خود در میان گذاشت و هردو صلاح را در آن دیدند که برای دوری از قریش و حفظ از گزند آنان کلیه مردان وزنان بنی هاشم به دفاع از پیغمبر پناه به دره ای واقع در بیرون مکه ببرند.دره را در زبان عربی «شعب» می گویند، و بعدها این دره معروف به «شعب بنی هاشم» یا « شعب ابی طالب» شد.

تمام افراد بنی هاشم اعم ازآنها که مسلمان شده بودند یا غیره مسلمانان آنها فقط روز غیرت قبیله ای به دعوت ابوطالب حاضر شدند در دره از پیغمبر حمایت کنند.

هنگامی که قریش اطلاع یافتند توانائی بر کشتن پیغمبر ندارند، و ابوطالب او را تسلم آنها نخواهد کرد، و از اشعار وی در این خصوص آگاهی یافتند، عهدنامه ای نوشتند و مهر کردند مبنی بر اینکه بنی هاشم را در دره خارج مکه محاصره اقتصادی کنند.

نه چیزی به آنها بفروشند و نه به آنها زن بدهند و نه از آنها زن بگیرند، و نه داد و ستد نمایند، مگر اینکه ابوطالب محمد را به آنان تحویل دهد تا او را به قتل رسانند! سپس همگی مضمون عهدنامه ر اتعهد نمودند و هشتاد نفر ذیل آن را مهر کردند.

به دنبال آن قریش، پیغبر و خاندانش و تمامی اولاد عبدالمطلب را غیر از ابولهب که در دفاع از پیغمبر شرکت نکرد، در محاصره اقتصادی قرار دادند. این واقعه شش یا هفت سال بعد از بعثت پیغمبر صلی الله علیه و آله و دو سال بعد از دعوت عمومی آن حضرت بود.

بدین گونه پیغمبر و بنی هاشم سه سال در آن دره به سر بردند تا آنجا که آنچه پیغمبر و ابوطالب و خدیجه داشتند به اتمام رسید، و سخت در مضیعه زندگی قرار گرفتند

تا این که با توجه به مقاومت مسلمانان خداوند متعال این عهدنامه را یه وسیله ضعیف ترین موجودات از بین برد و عزت و بزرگی را به مسلمانان عطا نمود 

۲۳ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۳۵ محمدرضا ترکمن

#کلام رهبری:

عزت از منظر رهبری:

مقاومت و مقاومت درمقابل نظام سلطه

بنده بارها گفته‌ام، هر کاری که آمریکا و نظام سلطه‌ی همراه آمریکا، درباره‌ی ایران و علیه ایران و ملّت ایران و نظام جمهوری اسلامی میتوانستند انجام بدهند، انجام داده‌اند؛ هر کاری نکردند، چون نمیشده بکنند، یک دلایلی وجود داشته، به خاطر آن دلایل نمیشده انجام بدهند؛ هر کاری ممکن بوده انجام بدهند، انجام داده‌اند در دشمنی. و نتیجه این است که مشاهده میکنید؛ این درخت عظیم، این شجره‌ی طیّبه، شجره‌ی طوبیٰ، روزبه‌روز اقتدار پیدا کرده؛ این بنای مستحکم، هر روز مستحکم‌تر از گذشته خودش را به رخ دشمن میکشد. آن وقت اینجا است که واژه‌ی مقاومت معنا پیدا میکند؛ اینکه ما میگوییم «نیروهای مقاومت، جریان مقاومت، جبهه‌ی مقاومت»، یعنی این؛ یعنی یک حقیقتی به نام اسلام در دوران معاصر سر بلند کرده است که این حرکت عظیم اسلامی، صد سال پیش، پنجاه سال پیش نبود، امروز وجود دارد که گریبان نظام سلطه را محکم میگیرد و برای آزادی و عدالت اقدام میکند؛ این به وجود آمده؛ آنها هر توانی که دارند، میخواهند در مقابل این به خرج بدهند که این را عقب برانند؛ اینجا است که «فَلِذٰلِکَ فَادعُ وَاستَقِم»؛(۱) هم دعوت لازم است، هم استقامت لازم است؛ مقاومت یعنی این.

بیانات در دیدار بسیجیان

 

مقاومت در مقابل آمریکا در منظر رهبری:

دو تفکر «ایستادگی» و «سازش» در عرصه‌ی عمل امتحان خود را پس داده‌اند؛ تجربه نشان داده ایستادگی در مسیر حق، به شرط عمل به الزاماتِ این حرکت، قطعاً پیروزی را به ارمغان می‌آورد. «قرآن این‌جور میگوید، میفرماید که «وَ اِن تَصبِروا وَ تَتَّقوا لا یَضُرُّکُم کَیدُهُم شَیئًا»؛ این یک قانون -قانون آفرینش- است. صبر و تقوا موجب میشود که همین دشمن عنود، این کپسول زشت کینه و بغضاء، با همه‌ی توانایی‌هایی که برای خودش فراهم کرده، هیچ غلطی در مقابل شما نتواند بکند؛ لَا یَضُرُّکُم کَیدُهُم شَیْئًا؛ یعنی هیچ زیانی به شما نمیتوانند برسانند؛ به شرط چه؟ به شرط صبر و تقوا...

صبر یعنی چه؟ صبر یعنی در میدان باقی ماندن، از میدان بیرون نرفتن. بعضی از میدان میگریزند؛ بعضی نمیگریزند امّا بتدریج از میدان کناره میگیرند؛ این خلاف صبر است. صبر یعنی پایداری کردن، در میدان ماندن، استقامت کردن... و تقوا؛ تقوا با معنای گسترده‌ی خود در این آیه‌ی شریفه مورد توجّه قرار گرفته است؛ هم به معنای عامّ تقوا است یعنی مراقبت از خود برای عدم انحراف از جادّه‌ی مستقیم شریعت اسلامی هم به معنای پرهیز و مراقبت از خود در مقابل دشمن... پرهیز از اعتماد به دشمن -به دشمن اعتماد نکنید- تقوا به این معنا است؛ به معنای مراقبت از حیله و مکر دشمن است؛ نه‌فقط به او اعتماد نکنید بلکه حتّی ترفند او را هم بفهمید، بدانید چه کار دارد میکند، چه حیله‌ای به کار میزند؛ آماده باشید، مراقب باشید؛ حیله‌های دشمن هم فقط حیله‌ی نظامی نیست. و هم تقوا به معنای رعایت تدبیر [است]؛ پرهیز از کار خلاف قاعده و خلاف عقلانیّت و پرهیز از سستی و سهل‌انگاری.» (۱۳۹۷/۴/۹)

 

دور جور انسان، دو جور تفکر

اما  دشمنی مستکبرین و مشخصاً دولت سلطه‌گر آمریکا علیه ملت ایران و نظام برآمده از انقلاب اسلامیِ این ملت تمام‌شدنی نیست و ادامه دارد. در چنین شرایطی همان دو نوع نگاهی که در دوران مبارزه علیه رژیم ستم‌شاهی مطرح بود و به آن اشاره شد، باز هم مطرح است. امروز هم «یک عدّه هستند که وقتی هیمنه‌ی آمریکا را می‌بینند، قدرت نظامی او را می‌بینند، قدرت دیپلماسی او را می‌بینند، قدرت تبلیغاتی او را می‌بینند، پول فراوان او را می‌بینند، مرعوب میشوند؛ میگویند ما که نمیتوانیم کاری بکنیم، چرا بیخودی نیروهایمان را هدر بدهیم؟ این‌جور افراد الان هستند، در زمان انقلاب ما هم بودند. ما مواجه بودیم با افرادی از این قبیل که میگفتند آقا بیخود چرا خودتان را زحمت میدهید؛ به یک حدّاقلّی قانع شوید و قضیّه را تمام کنید. یک عدّه این‌جور بودند.

یک عدّه‌ی دیگر هستند که نه، قدرت دشمن را با قدرت خدای متعال مقایسه میکنند، عظمت دشمن را در مقابل عظمت پروردگار قرار میدهند؛ آن‌وقت می‌بینند که اینها حقیر محضند، اینها چیزی نیستند. وعده‌ی الهی را هم راست میشمرند، حسنِ‌ظن به وعده‌ی الهی دارند؛ این مهم است. خدای متعال به ما وعده کرده است: «وَ لَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُه اِنَّ اللهَ لَقَوِیٌ عَزیز»؛ این وعده‌ی قطعی است.» (۱۳۸۹/۱۲/۱)

 

بر همین اساس افرادی که تفکرشان برآمده از آموزه‌های اسلامی نیست از «هزینه‌های چالش با مستکبرین» صحبت می‌کنند و «عقلانیّت را در این میدانند و میگویند که چالش با قدرتها هزینه دارد(۱۳۹۶/۳/۱۴) و نسخه‌ی «تسلیم» را برای ملت و نظام اسلامی تجویز می‌کنند. آن‌ها معتقدند «تسلیم شویم تا دشمن علیه ما موذیگری نکند.»‌(۱۳۹۷/۴/۹) اما «نمیدانند که هزینه‌ی تسلیم شدن بمراتب بیشتر از هزینه‌ی مقاومت کردن و ایستادگی کردن است. بله، ایستادگی کردن ممکن است هزینه‌ای داشته باشد، امّا دستاوردهای بسیار بزرگی دارد که صدها برابرِ آن هزینه برای ملّتها ارزش دارد؛ امّا تسلیم شدن در مقابل دشمن عنود و لجوج و خبیث، جز لگدمال شدن، جز ذلیل شدن، جز بی‌هویّت شدن هیچ اثری ندارد(۱۳۹۷/۴/۹) و البته در این زمینه نیز تجربیات روشنی پیش‌روی ماست. یکی از نمونه‌هایی که امروز ملت‌های دنیا به وضوح دیدند، ماجرای دوشیدن عربستان توسط آمریکا بود؛ عربستانی که بهترین روابط را با آمریکا بین کشورهای منطقه دارد و برنامه‌های خود را کاملاً بر اساس سیاست‌های ایالات متحده تنظیم می‌کند. در این ماجرا، «دولت سعودی برای اینکه با رئیس‌جمهور جدید آمریکا بتواند سازش بکند، مجبور میشود بیش از نیمی از ذخایرِ موجودی مالی خودش را در خدمت هدفها و طبق میل آمریکا هزینه کند. اینها هزینه نیست؟ سازش هم هزینه دارد(۱۳۹۶/۳/۱۴) این ماجرا، یکی از مصادیقی است که بر هزینه داشتن سازش گواهی می‌دهد.

 

از طرف دیگر، چالش و ایستادگی در برابر قدرت‌ها هم طبیعتاً دارای هزینه‌هایی هست اما بر اساس تفکر و اعتقاد اسلامی «چالش اگر عقلائی باشد، چالش اگر منطبق با منطق باشد، اگر با اعتمادبه‌‌نفس باشد، هزینه‌اش بمراتب کمتر از هزینه‌ی سازش است(۱۳۹۶/۳/۱۴) «ایستادگی کردن ممکن است هزینه‌ای داشته باشد، امّا دستاوردهای بسیار بزرگی دارد که صدها برابرِ آن هزینه برای ملّتها ارزش دارد... این قانون لایتخلّف پروردگار است که فرمود: فَلا تَهِنوا وَ تَدعوا اِلَی السَّلمِ وَ اَنتُمُ الاَعلَونَ وَ اللهُ مَعَکُم وَ لَن یَتِرَکُم اَعمالَکُم؛ سست نشوید، دعوت به سازش با دشمن نکنید، خدای متعال شما را برتر قرار داده است و برتر هستید «وَ لَن یَتِرَکُم» -یعنی «لَن یَنقُصَکُم»- خدای متعال برای شما کم نمیگذارد در مقابل مجاهدتی که انجام داده‌اید، پاداش این مجاهدت را به‌طور کامل به شما خواهد داد.» (۱۳۹۷/۴/۹)

۲۳ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۳۵ محمدرضا ترکمن

#کلام امام ره

مقاومت در صحبت های امام ره

مردم باید اراده‏اى مصمم و با فعالیت و پشتکار ریشه‏هاى وابستگى را بسوزانند. آنان باید براى رسیدن به عزت، شش‏گام اساسى بردارند:

خودى خود را بیابند،

یأس را از خود دور کنند،

خود کم‏بینى را از ذهن خود بیرون ببرند،

طمع را از دیگران ببرند،

خود را آماده تحمل مشکلات نمایند،

به خداى متعال توکل کنند و به انتظار این و آن ننشینند.

مردم باید براى رسیدن به ساحل عزت و استقلال و آزادى، در برابر طوفان‏هاى زودگذر پایدارى و مقاومت نموده به اصلاح نگرش خود بپردازند. باید رسانه‏هاى جمعى و به ویژه روزنامه‏ها و صدا و سیما متفکران و اندیشمندان جامعه را به تحلیل استقلال و وابستگى و زندگى در متن و حاشیه و خودباورى و غربزدگى فراخوانند و راه دست‏یابى به زندگى شرافتمندانه و عزیزانه و نیز استقلال و خود کفایى را تبیین و تشریح کنند و روز به روز از جلوه‏هاى فریبنده وابستگى و غربزدگى کم کنند و کاستى‏هاى فرهنگ بیگانه را با اعمال و رفتار و گفتار و تحلیل‏هاى علمى و مقالات تحقیقى و فیلم‏ها و سریال‏ها براى مردم روشن نمایند. باید مطبوعات، بنویسند که در دانشگاه‏هاى ایران قبل از انقلاب هیچ جوان مبتکرى قدرت ابراز یافته‏هاى خود را نداشت. باید صدا و سیما با کسانى که در مراکز علمى و نظامى آن دوره، شخصیت‏شان لگدکوب مستشاران قرار مى‏گرفت، گفت‏وگو کنند و از زبان آنان براى نسل جوان ما بگویند که حتى هنگام تعویض فیوز جنگنده‏هاى 4 F خلبان‏هاى ما را از کارگاه و آشیانه بیرون مى‏کردند که شما نمى‏دانید و نمى‏فهمید! تا جوانان ما بشنوند که مستشاران بى‏سواد، یا داراى مدرک‏هاى پایین، چه منت‏هایى بر اندیشمندان و متخصصان ما داشتند و چه توهین‏هایى به آنان روا مى‏داشتند. کارشناس‏هاى ساده آن‏ها با اسلحه مى‏گشتند و سرویس شخصى براى رفت و آمد داشتند و متخصصان عالى رتبه ما بدون اسلحه گماشته ویژه، بلکه با اتوبوس‏هاى عمومى جابه‏جا مى‏شدند. متخصصان ما حق نداشتند هنگام سرویس ماشین‏ها و ابزارهاى فنى پیشرفته حتى در محل کار خود حضور پیدا کنند، با آنان به صورت برده و خدمت‏کار برخورد مى‏شد و مستشاران براى حضور در ایران از ما حق توحش مى‏گرفتند. یکى از متخصصان پروازهاى نظامى مى‏گفت: بعد از پیروزى انقلاب اسلامى به مستشارى که مدتى همکارم بود و قصد مراجعت داشت، گفتم: خوب به سلامتى به وطنتان بر مى‏گردید، ناگاه با تغیّر گفت: بلى مى‏رویم، اما از روى جنازه شماها رد مى‏شویم!

                        منشور سعادت:  شرح وصیت‏نامه الهى  سیاسى حضرت امام خمینی (ره)، ص: 81

۲۳ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۳۶ محمدرضا ترکمن

#نظرات شخصی:

یکی از بهترین نمونه های به عزت رسیدن در دوران ما شهید عزیرمان شهید سلیمانی می باشد که با مقاومت خود سبب پیروزی بر کفار شدند و با خون خودشان عزت و سربلندی را به مسلمانان عطا کردند

سخنرانی رهبری در مورد ایشان:

 

و امّا درباره‌ی این شهید عزیز؛ دو سه مطلب را درباره‌ی شهید عزیزمان حاج قاسم سلیمانی عرض کنم: یکی درباره‌ی شخصیّت خود او است؛ خب این روزها خیلی درباره‌ی این بزرگوار، این رفیق خوب و عزیز ما و شجاع ما و خوش‌بخت ما که رفت به ملکوت اعلیٰ پیوست، صحبت شده و حرفهای درستی هم گفته شده آنچه در خصوصیّات او گفته‌اند لکن من چند جمله‌‌ای میخواهم عرض بکنم که به نظر من اینها مهم است:

 

 اوّلاً شهید سلیمانی، هم شجاع بود، هم با تدبیر بود؛ صِرف شجاعت نبود؛ بعضی‌ها شجاعت دارند امّا تدبیر و عقل لازم برای به کار بردن این شجاعت را ندارند. بعضی‌ها اهل تدبیرند امّا اهل اقدام و عمل نیستند، دل و جگر کار را ندارند. این شهید عزیزِ ما هم دل و جگر داشت -به دهان خطر میرفت و ابا نداشت؛ نه فقط در این حوادث این روزها، [بلکه] در دوران دفاع مقدّس هم در فرماندهی لشکر ثارالله همین جوری بود؛ خودش و لشکرش- هم با تدبیر بود؛ فکر میکرد، تدبیر میکرد، منطق داشت برای کارهایش. این شجاعت و تدبیرِ توأمان، فقط در میدان نظامی هم نبود، در میدان سیاست هم همین جور بود؛ بنده بارها به دوستانی که در عرصه‌ی سیاسی فعّالند این را میگفتم؛ رفتار او را، کارهای او را [میدیدم]. در عرصه‌ی سیاست هم، هم شجاع بود، هم با تدبیر بود؛ سخنش اثرگذار بود، قانع‌کننده بود، تأثیر‌گذار بود. از همه‌ی اینها بالاتر، اخلاص او بود؛ با اخلاص بود؛ این ابزار شجاعت و ابزار تدبیر را برای خدا خرج میکرد؛ اهل تظاهر و ریا و مانند اینها نبود. اخلاص خیلی مهم است. ماها تمرین کنیم در خودمان اخلاص را.

 

 یک خصوصیّت دیگر این بود که هم یک فرمانده جنگاورِ مسلّط بر عرصه‌ی نظامی بود، هم در عین حال بشدّت مراقب حدود شرعی بود. در میدان جنگ، گاهی افراد حدود الهی را فراموش میکنند، میگویند وقت این حرفها نیست؛ او نه، او مراقب بود. آنجایی که نباید سلاح به کار برود، سلاح به کار نمیبُرد؛ مراقب بود که به کسی تعدّی نشود، ظلم نشود؛ احتیاط‌هایی میکرد که معمولاً در عرصه‌ی نظامی، خیلی‌ها این احتیاط‌ها را لازم نمیدانند؛ [لکن] او احتیاط میکرد. به دهان خطر میرفت امّا جان دیگران را تا میتوانست حفظ میکرد؛ مراقب جان نزدیکانش، اطرافیانش، سربازانش، همکارانش در ملّتهای دیگر که در کنار او بودند، بود.

 

 یک نکته‌ی مهم این است که در مسائل داخل کشور -چون این حرفها غالباً ناظر به مبارزات منطقه‌ای و فعّالیّتهای منطقه‌ایِ او بود- اهل حزب و جناح و مانند اینها نبود، لکن بشدّت انقلابی بود. انقلاب و انقلابیگری خطّ قرمزِ قطعیِ او بود؛ این را بعضی‌ها سعی نکنند کم‌رنگ کنند، این واقعیّتِ او است؛ ذوب در انقلاب بود، انقلابیگری خطّ قرمز او بود. در این عوالم تقسیم به احزاب گوناگون و اسمهای مختلف و جناحهای مختلف و مانند اینها نبود امّا در عالَم انقلابیگری چرا، بشدّت پایبند به انقلاب، پایبند به خطّ مبارک و نورانیِ امام راحل (رضوان الله علیه) بود.

 

 یک نمونه از تدبیر و شجاعت او که این را دشمنانِ او خوب میدانند -شاید بعضی از دوستان ندانند- این بود که او به کمک ملّتهای منطقه یا با کمکهایی که به ملّتهای منطقه کرد، توانست همه‌ی نقشه‌های نامشروع آمریکا در منطقه‌ی غرب آسیا را خنثی کند. این آدم توانست در مقابل همه‌ی نقشه‌هایی که با پول، با تشکیلات تبلیغاتیِ وسیع آمریکایی، با توانایی‌های دیپلماسیِ آمریکایی، زورگویی‌هایی که آمریکایی‌ها روی سیاستمدارانِ دنیا بخصوص کشورهای ضعیف دارند، تهیّه شده بود قد علَم کند و این نقشه‌ها را در این منطقه‌ی غرب آسیا خنثی کند.

 

 آمریکایی‌ها در مورد فلسطین طرحشان و نقشه‌شان این بود که قضیّه‌ی فلسطین را به فراموشی بسپرند؛ فلسطینی‌ها را در حالت ضعف نگه دارند که جرئت نکنند دَم از مبارزه بزنند. این مرد، دست فلسطینی‌ها را پُر کرد؛ کاری کرد که یک منطقه‌ی کوچکی، یک وجب جا مثل نوار غزّه در مقابل رژیم صهیونیستیِ با آن همه ادّعا می‌ایستد، کاری و بلایی سرِ آنها می‌آورد که آنها سرِ ۴۸ ساعت میگویند آقا بیایید آتش‌بس بدهید؛ اینها را حاج قاسم سلیمانی کرد. دستشان را پُر کرد. کاری کرد که بتوانند بِایستند، بتوانند مقاومت کنند. این چیزی است که برادران فلسطینی ما مکرّر ‌در ‌مکرّر پیش خود بنده گفته‌اند. البتّه من میدانستم امّا آنها هم آمدند پیش ما شهادت دادند. در سفرهای متعدّدی که این رهبران فلسطینی آمدند، همه‌‌ی آنها این را [گفتند]. آن وقت در جلسه‌ای که ما غالباً با همین مسئولین مختلف که ارتباط با کار او داشتند داشتیم -جلسات رسمیِ معمولی- حاج قاسم یک گوشه‌ای می‌نشست که اصلاً دیده نمیشد. آدم گاهی اوقات میخواست بداند یا استشهاد کند، باید میگشت تا او را پیدا میکرد؛ خودش را جلوی چشم قرار نمیداد، تظاهر نمیکرد.

 

 نقشه‌ی آمریکا در عراق، در سوریه، در لبنان، به کمک و فعّالیّت این شهید عزیز خنثی شد. آمریکایی‌ها عراق را مثل رژیم طاغوتِ ایرانی -رژیم پهلوی؛ ایران در زمان طاغوت- یا امروزِ سعودی می‌پسندند، یک نقطه‌ای باشد پُر از نفت، در اختیار آنها که هر کار مایلند بکنند؛ به تعبیر آن شخص «مثل گاو شیرده»؛ اینها عراق را این جوری میخواهند. عناصر مؤمن عراقی و شجاع عراقی و جوانان عراقی و مرجعیّت در عراق در مقابل این قضایا ایستادند و حاج قاسم (رضوان الله تعالی علیه) به همه‌ی این جبهه‌ی بسیج به عنوان یک مشاور فعّال مدد رساند، کمک رساند، و به عنوان یک پشتیبان بزرگ در آنجا ظاهر شد. شبیه همین قضیّه در مورد سوریه هست، در مورد لبنان هست. در مورد لبنان، آمریکایی‌ها مایلند لبنان را از مهم‌ترین عامل استقلال لبنان -یعنی نیروی مقاومت و حزب‌الله- محروم کنند تا لبنان بی دفاع در مقابل اسرائیل قرار بگیرد که بیاید تا خود بیروت را بگیرد؛ کما اینکه قبلها و سالهای قبل آمدند. حزب‌الله بحمدالله روز‌به‌روز قوی‌تر شد. امروز، هم دست لبنان و هم چشم لبنان، حزب‌الله است؛ و نقش شهید عزیز ما در این حالت یک نقش ممتاز و برجسته است؛ تدبیر و شجاعت، مجاهد شجاع، برادر دلسوز.

 

 ملّتها بحمدالله بیدارند. ملّتها امروز بیدارند؛ ولی نقش شهید عزیز و رفقای محلّی این شهید [بی بدیل بود]؛ مثل همین شهید ابو‌مهدی (رضوان الله تعالی علیه) -مرد نورانی، مرد مؤمن، مرد شجاع که انسان وقتی نگاه میکرد، چهره‌ی او مصداق «و بَیِّض وَجهِی بنورک [بود]؛ ابو‌مهدی این جوری بود؛ چهره،‌ چهره‌ی نورانی معنویِ خداییشهید سلیمانی با امثال این جور انسانهای مؤمن و شجاع و نورانی توانستند کارهای بزرگی را انجام بدهند. این درباره‌ی شهید؛ البتّه بیش از اینها میشود درباره‌ی شهید عزیزمان صحبت کرد، فعلاً بس است.

 

 یک فصل دیگر در مورد شهید سلیمانی، برکات این شهادت عظیم است. این شهید عزیز هر وقت گزارشی میداد به ما -چه گزارش کتبی، چه گزارش شفاهی- از کارهایی که کرده بود، بنده قلباً و زباناً او را تحسین میکردم امّا امروز در مقابل آنچه او سرمنشأ آن شد و برای کشور بلکه برای منطقه به وجود آورد، در مقابل او من تعظیم میکنم کار بزرگی انجام شد، قیامتی به پا کرد. معنویّت او، شهادت او را این ‌جور برجسته کرد؛ این بدرقه‌های ایرانی و آن بدرقه‌های عراقی؛ در کاظمین، در بغداد، در نجف، در کربلا چه کردند با این پیکر اِرباًاِربا!( از روح مطهّر او، از اعماق دل تشکّر میکنیم.

 

 شهادت او، زنده بودن انقلاب در کشور ما را به رخ همه‌ی دنیا کشید. عدّه‌ای میخواستند وانمود کنند که انقلاب در ایران از بین رفته است، مرده است، تمام شده -البتّه عدّه‌ای هم سعی میکنند که این اتّفاق بیفتد- [امّا] شهادت او نشان داد که انقلاب زنده است؛ دیدید چه خبر شد در تهران؟ دیدید چه خبر شد در شهرهای دیگر؟ البتّه من برای این حادثه‌ی تلخی که در کرمان پیش آمد و تعدادی از هم‌میهنان عزیز کرمانی ما جان باختند، عمیقاً متأسّفم و متأثّرم و به خانواده‌های آنها تسلیت عرض میکنم، امیدوارم ان‌شاء‌الله ارواح مطهّر این جان‌باختگان هم با شهید سلیمانی محشور بشوندشهید سلیمانی چشمهای غبارگرفته‌ را باز کرد با این شهادت. دشمنان در مقابل عظمت ملّت ایران احساس خضوع کردند؛ ممکن است به رو نیاوردند امّا چاره‌ای ندارند. آن دشمنی که سعی میکند این مجاهد عظیم‌‌القدر را و این سردارِ فرماندهِ مبارزه‌ی با تروریسم را به عنوان یک تروریست معرّفی کند، آمریکایی‌های بی‌انصاف، آمریکایی‌های دروغ‌گو، آمریکایی‌های هَجوگو که واقعاً ارزشی برای حرفهایشان نمیشود قائل شد، اینها سعی میکردند این‌ جوری عمل کنند؛ ملّت ایران زد توی دهن اینها.

 

 یک نکته‌ی مهمّ قابل توجّه این است که خب حالا وظیفه‌ی ما چیست؛ بالاخره یک حادثه‌ی مهمّی اتّفاق افتاده است؛ بحث انتقام و مانند این حرفها، بحث دیگری است؛ حالا یک سیلی‌ای دیشب به اینها زده شد؛این مسئله‌ی دیگری است. آنچه در مقام مقابله مهم است -این کارهای نظامیِ به این شکل، کفایت آن قضیّه را نمیکند- این است که بایستی حضور فسادبرانگیز آمریکا در این منطقه منتهی بشود؛ تمام بشود. آنها در این منطقه جنگ آوردند، اختلاف آوردند، فتنه آوردند، ویرانی آوردند، خراب شدن زیربناها را آوردند. البتّه هر جا در دنیا قدم گذاشتند، همین جور عمل کردند؛ فعلاً منطقه‌ی خودمان جلوی چشم ما است. اصرار هم دارند که همین فساد و همین ویرانگری را نسبت به ایران عزیز و جمهوری اسلامی هم داشته باشند؛ مدام اصرار میکنند؛ این مسئله‌ی مذاکره و نشستن پشت میز و مانند اینها، مقدّمه‌ی دخالتها و حضورها است؛ این باید به پایان برسد. این منطقه قبول نمیکند حضور آمریکا را در کشورهای منطقه؛ ملّتهای منطقه قبول نمیکنند، دولتهای برخاسته از ملّتها قبول نمیکنند؛ بدون تردید. اینکه حالا بحث مهمّ دیگری است در یک ناحیه‌ی دیگری.

 

 آنچه وظیفه‌ی ما به عنوان مردم، به عنوان آحاد جمهوری اسلامی است: اوّلاً دشمن‌شناسی است؛ دشمن را [بشناسیم]؛ در شناخت دشمن اشتباه نکنید. نگویید که خب همه میدانیم؛ بله، شما میدانید که دشمن کیست؛ دشمن استکبار است، دشمن صهیونیسم است، دشمن آمریکا است؛ اینها را شما میدانید امّا تلاش وسیعی دارد انجام میگیرد برای اینکه این قضیّه را بعکس کنند، نظر مردم را عوض کنند، با شیوه‌های پیچیده‌ی تبلیغاتی؛ همه باید مراقب باشند؛ دشمن‌شناسی بسیار مهم است؛ یکی این؛ بعد، دانستن نقشه‌ی دشمن؛ دشمن چه کار دارد میکند، چه کار میخواهد بکند؛ و بعد، دانستن شیوه‌ی مقابله‌ی با نقشه‌ی دشمن؛ این را باید مردم ما بدانند. اتّکاء ما به مردم است. جمهوری اسلامی بدون خواست مردم، بدون کمک مردم، بدون آراء موافق و مثبت و اراده‌های مردم که چیزی نیست، معنایی ندارد. مردم بایستی هم دشمن را بشناسند، هم شیوه‌های کاریِ دشمن را بدانند، هم باید نحوه‌ی مقابله‌ی با این شیوه‌ها را بدانند؛ این کار صاحبان فکر است. خوشبختانه ما امروز در کشور، مردان شجاع و باتدبیر، کم نداریم؛ هم در عرصه‌ی نظامی، هم در عرصه‌ی علمی، هم در عرصه‌ی سیاسی، افراد باتدبیر و شجاع و دانا و آگاهی داریم؛ باید سخن اینها شنیده بشود؛ کاری که اینها مناسب میدانند، در سطح کشور، در سطح جامعه به نحو درستی انجام بگیرد؛ ما کم نداریم؛ خوشبختانه تربیت‌شدگان مکتب امام روز‌به‌روز بیشتر میشوند؛ یک بار امام [در مورد] جنگ فرمودند که فتح‌الفتوح این انقلاب تربیت جوانها و رشد دادن این نهالهای بالنده است؛ این را یک وقت امام فرمودند؛ حق با ایشان بود؛ کاملاً درست فرمودند؛ حکمت امام [بود]؛ این همه فتوحات و این همه کارهای مهم، در مقابل این کوچک است؛ تربیت انسانهای برجسته. امروز خوشبختانه ما افراد زیادی از این قبیل داریم.

 

 دشمن را بشناسیم. من این را به طور قاطع میگویم: دشمن عبارت است از آمریکا، رژیم صهیونیستی و دستگاه استکبار؛ دستگاه استکبار فقط آمریکا نیست، فقط دولتها نیستند؛ یک مجموعه‌ای از کمپانی‌ها و غارتگران دنیا و ستمکاران دنیا و مانند اینها [هستند] که با هر مرکزی که با ستم و غارتگری مخالف باشد مخالفند؛ دشمن اینها هستند؛ ما فلان دولتِ در منطقه یا بیرون منطقه که حالا یک وقتی یک حرفی هم علیه ما بزند و یک چیزی هم بگوید را دشمن به حساب نمی‌آوریم؛ اینها دشمن نیستند؛ مادامی که حرکتی از آنها در خدمت دشمن و علیه جمهوری اسلامی سَر نزند، اینها را دشمن به حساب نمی‌آوریم؛ دشمن آنها هستند؛ در شناخت دشمن نباید اشتباه کرد؛ اگر این را دانستیم، راه مقابله‌ی نقشه‌ی دشمن را هم اگر دانستیم [موفّق میشویم]. نقشه‌ی دشمن این است که جوانان ما را، مردم ما را در بخشهای گوناگون دچار خلل در عزم و اراده کند؛ نقشه‌ی اساسی دشمن این است؛ تردید‌افکنی در ایمان مردم و در عزم راسخ مردم؛ یعنی همان دو عنصری که عرض کردم؛ دو کلید‌واژه‌ی ایمان، و غیرت دینی. تردید‌افکنی در ایمان و غیرت دینی مردم آن چیزی است که دشمن دنبال آن است؛ میدانند که اگر چنانچه این اتّفاق افتاد، قدرت تهاجمی و حتّی قدرت دفاعی جمهوری اسلامی هم تحت تأثیر قرار خواهد گرفت و از بین خواهد رفت؛ لذا دارند توطئه میکنند؛ البتّه توطئه‌ی آمریکا و مانند آن، فقط این نیست؛ این مهمترینش است؛ علیه جمهوری اسلامی در میدان سیاست، در میدان اقتصاد -می‌بینید دیگر این تحریمها را- در میدان مسائل امنیّتی [توطئه میکنند]. چند روز قبل از قضایای آبان‌ماه -این قضایای مربوط به بنزین و مانند این حرفها- در یک کشور اروپایی، یک کشور کوچک، امّا واقعاً شریر و خبیث در اروپا، یک عنصر آمریکایی با یک تعداد ایرانی مزدور و وطن‌فروش، جمع شدند دور هم علیه جمهوری اسلامی بنا کردند برنامه‌ریزی کردن و نقشه درست کردن؛ نقشه هم همان چیزی بود که ما چند روز بعدش در قضایای بنزین دیدیم؛ یعنی مردم از حادثه بنزین اوقاتشان تلخ بود، یک عدّ‌ه‌ای از مردم به عنوان اعتراض آمدند بیرون؛ بمجرّد اینکه مردم -البتّه یک تعدادی از مردم؛ خیلی هم نبودند- وارد میدان شدند، این فریب‌خوردگان، این مغرضین، این عمّال دشمن، همان برنامه را شروع کردند اجرا کردن؛ یعنی بیایند، هم مراکز دولتی را، هم مراکز مردمی را تخریب کنند، آتش بزنند، آدم بکشند، ویران کنند، جنگ راه بیندازند؛ این نقشه‌ی قبلی بود. البتّه اینکه میگویم چند روز قبل از این، این چند روز تجدید نقشه بود، این کارهایی بود که از قبل کرده بودند، افراد را آماده کرده بودند، به یک عدّه مزدور پول داده بودند؛ این کارها را هم میکنند، هر چه بتوانند انجام میدهند. آن روز در جمعِ مردم عرض کردم،آن روزی که اینجا این اتّفاقِ افتاده بود، در آمریکا، در واشنگتن عناصر دولت آمریکا خوشحالی میکردند؛ به این طرف گفته بودند که کارِ ایران تمام شد؛ بعد از دو روز معلوم شد که کار خودشان تمام شده؛ خیلی اندوهگین و ناراحت و غصّه‌دار بودند. نقشه‌ی دشمن را باید فهمید؛ در مقابل این نقشه هم بایستی آن نقاط اساسی را مورد نظر داشت. نقاط اساسی عبارت است از مبانی فکری -چه [مبانی] فکریِ اسلامی، چه مسائل مربوط به انقلاب- و وحدت ملّی؛ این وحدتی که خوشبختانه در زیر تابوت پیکر مطهّر شهید سلیمانی و شهدای همراه ایشان در بین مردم دیده شد باید محفوظ بشود، محفوظ بماند؛ جهت‌گیری‌ مردم باید این جهت‌گیری باشد: جهت‌گیری انقلاب، جهت‌گیری تکریم از مردان انقلاب، جهت‌گیری تکریم شهیدان و تکریم هر چیزی که یادآورِ ارزشهای انقلاب است.

 

 همه‌ی ما این را هم بدانیم که دشمنی این جبهه‌ی دشمنی که نام بردم، موسمی و فصلی نیست؛ این دشمنی، یک دشمنی ذاتی است، دشمنی همیشگی است، هر وقت بتوانند ضربه بزنند میزنند. علاجش این است که ما خودمان را قوی کنیم؛ قوی از لحاظ نظامی، قوی از لحاظ امنیّتی، قوی از لحاظ سیاسی، قوی از لحاظ اقتصادی. از جهات مختلف خودمان را قوی کنیم که دشمن نتواند ضربه بزند؛ وَالّا دشمنی او دشمنی ذاتی است. اینکه بعضی خیال کنند که اگر چنانچه ما یک قدم عقب رفتیم، یک کمی کوتاه آمدیم، آمریکایی‌ها دست از دشمنی برمیدارند، بسیار خطا است؛ خطای فاحشی است این فکر. اینکه بعضی فکر کنند که شما کاری نکنید که آمریکا عصبانی بشود -میگویند بعضی‌ها و در روزنامه‌ها مینویسند- درست نقطه‌ی مقابل فرمایش پروردگار عالم است: وَ مَثَلُهُم فِی الإِنجیلِ کَزَرعٍ أَخرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوی‌ عَلی‌ سُوقِهِ یُعجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفَّارَ؛ رشد عناصر مؤمن، این نهالهای برومند، این جوانهای مؤمن، اصلاً برای این است که «لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفّار»، تا دشمن عصبانی بشود؛ از همین هم بیشتر عصبانی‌اند. عصبانی‌اند از جوانهای عرصه‌ی علم، از جوانهای عرصه‌ی جهاد، از جوانهای عرصه‌ی خدمت،از جوانهای عرصه‌ی نظامی؛ از اینها عصبانی‌اند

امیدواریم ان‌شا‌ءالله همیشه صدایتان رسا و زبانتان گویا و گامتان استوار در این راه باشد و خدای متعال رحمت کند عزیزان ما را، این شهدای اخیر را -شهید سلیمانی، شهید ابومهدی و همراهان عزیزشان را، چه آنهایی که عراقی بودند، چه آنهایی که ایرانی بودند- و خداوند رحمت کند همه‌ی کسانی را که راهِ حرکتِ این ملّت را هموار میکنند.

سایت Khamenei.ir

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی