جزء 15 (باطل از بین رفتنی است)
سوره مبارکه اسراء/ 81
وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً (81)
سوره مبارکه اسراء/ 81
وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً (81)
#نکات تفسیری
در مجمع البیان گفته کلمه" زهوق" به معناى هلاکت و بطلان است، وقتى گفته مىشود:" زهقت نفسه" معنایش این است که جانش بیرون آمد، گویى اینکه جانش به سوى هلاکت بیرون شد.
{«زهوق» چون، صیغه مبالغه است یعنی چیزی که به طور کامل محو و نابود میشود.}
مجمع البیان، ج 4، ص 88، جزء 15، چاپ بیروت نقل از ابن عباس و قتاده
#داستان
داستان عالِم و صدر اعظم
قصهاى را شنیدهام که خیلى وقتها پیش اتفاق افتاده. یکى از علماى یکى از شهرستانهاى فارس- که در قدیم خطاط زیاد داشته- به تهران آمده و در یکى از مسافرخانههاى تهران ساکن شده بود.
در اینجا پولش را دزد مىزند. مرد محترمى بوده. هیچ کس را هم نمىشناخته که از او کمک بگیرد.
بعد طرحى به فکرش مىرسد براى اینکه تحصیل پولى کند. مىآید فرمان امیر المؤمنین به مالک اشتر را روى یک کاغذ اعلا با یک خط بسیار عالى مىنویسد که آن را به صدر اعظم وقت اهدا کند. (طبق معمول، اینها هم پولى مىدادند.) خیلى روى آن زحمت مىکشد. بعد وقت مىگیرد و نزد آن آقاى صدراعظم مىرود. او نگاه مىکند و مىپرسد چیست؟ مىگوید فرمان امیر المؤمنین به مالک اشتر است. مىفهمد که این براى دریافت کمک آمده. آن آقا کمى مىنشیند. بعد مىخواهد برود. مىگوید نه، شما بفرمایید. باز مىنشیند. مردم مىآیند و مىروند. آخر وقت مىشود، مىبیند خبرى نشد. دوباره بلند مىشود که برود. مىگوید نه، شما بفرمایید. وقتى که همه غیر از نوکرها مىروند، این عالم باز مىخواهد برود. صدر اعظم مىگوید نه، شما بفرمایید، من با شما کار دارم.
وقتى که همه مراجعه کنندگان رفتند، به فرّاش مىگوید در را ببند، هیچ کس داخل نیاید. به آن آقا مىگوید بیا جلو. کنارش مىنشیند. مىگوید این را براى چه آوردهاى؟ آن عالم مىگوید: شما صدر اعظم هستید، من فکر کردم اگر بخواهم به شما خدمتى بکنم چیزى از این بهتر نیست که فرمان امیر المؤمنین را که دستور حکومت است و یک حاکم اگر بخواهد بر طبق موازین اسلامى حکومت کند این گونه باید حکومت کند، به شما اهدا کنم. فکر کردم مىتوانم از این راه خدمتى بکنم. گفت: بیا جلو. او را خوب نزدیکش آورد و به آرامى گفت: من از خودت یک چیزى مىپرسم. خود على به این عمل مىکرد یا نمىکرد؟ بله، عمل مىکرد. گفت: خودش که عمل کرد چه نتیجهاى گرفت؟ آیا جز شکست چیزى نصیبش شد که تو حالا این را براى من آوردهاى؟ گفت: جوابت را همین جا به تو مىدهم. تو چرا این را جلو مردم به من نگفتى؟ صبر کردى مردم بروند. مردم هم که رفتند چرا جلو نوکرهاى خودت نگفتى؟ تازه نوکرهایت را بیرون کردى و آرام به گوشم مىگویى. از کى مىترسى؟ از این مردم مىترسى. از چه چیزِ مردم مىترسى؟ غیر از همین على است که الآن در همین مردم حلول کرده؟ معاویه که مثل تو عمل مىکرد الآن کجاست؟ تو خودت هم مجبورى که حالا معاویه را لعنت بکنى. ولى على به دلیل همین منطقش [اکنون زنده است.] پس على شکست نخورده. باز هم امروز منطق اوست که طرفدار دارد، پس باز هم حق پیروز است.
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (فلسفه تاریخ(1 - 4))، ج15، ص: 1012
#نکات تفسیری
در این آیه که رسول خدا (ص) را امر مىکند به اینکه ظهور حق را به همه اعلام کند، و چون آیه شریفه در سیاق آیات قبلى یعنى از آیه" وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ" تا آخر سه آیه واقع شده این معنا از آن استفاده مىشود که منظور از آن این است که مشرکین را دلسرد نموده و اعلام کند که براى همیشه از او مایوس باشند، و یقین کنند که دیگر به هیچ وجه زورشان به آن جناب نمىرسد.
باز آیه شریفه دلالت بر این دارد که هیچ وقت باطل دوام نمىیابد، هم چنان که در جاى دیگر راجع به این معنا فرموده" وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ" (سوره ابراهیم، آیه 26).
ترجمه تفسیر المیزان، ج13، ص: 243
#امام
لزوم کوشش براى اقامه حق
شما متوقّع نباشید که قدرتهاى بزرگ جهانى، که منافع خودشان را در ایران از دست دادهاند و در سایر کشورها هم خوف این را دارند که از دست بدهند، آنها آرام بنشینند و تماشاگر باشند. آنها در کمین هستند و با همه قوا که دارند، کوشش مىکنند که این نهضت اسلامى ایران را در خارج از کشور وارونه جلوه بدهند و این یک مسئلهاى است که براى آنها حیاتى است؛ کشورهایى که همه جهان را مىخواهند ببلعند و قدرت خودشان را گسترش در همه کشورهاى جهان بدهند. نباید ما متوقّع باشیم که حالا که آنها در معرض خطر مىبینند منافع خودشان را، در ایران از دستشان رفت و در کشورهاى دیگر هم ملتها به تدریج، دارند بیدار مىشوند و به تدریج، مىخواهند متصل بشوند به این نهضت اسلامى ایران، آنها البته باید دست و پا بزنند، همان طورى که آیه شریفه را شما خواندید که: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ، إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً. باطل الآن خودش را در مقابل حق زبون مىبیند و براى او باطل خیلى ارزشمند است. باطل آنها بود که همه کشورهاى اسلامى جهان را عقب نگه داشته است، باطلهاى آنها بود که از مرکز دانشگاهها تا همه جاى کشور نفوذ کرده بودند و باطلِ خودشان را به پیش مىبردند و حالا مىبینند که در معرض زهوق است. نباید ما گمان کنیم که اینها دیگر دست برداشتهاند. از ایران دست برداشتهاند و از سایر کشورهایى هم که احتمال این را مىدهند در معرض این است که باطل در آنجا زاهق بشود. اینها مقابله با حق نکنند.
ما باید کوشش کنیم که مفاد این آیه شریفه را متحقق کنیم و همه ملتهاى اسلامى باید کوشش کنند که حق را در جامعه خودشان پیاده کنند، که مصداق جاءَ الْحَقُ متحقق بشود.
اگر حق آمد، باطل خود به خود زاهق خواهد شد. ما باید کوشش کنیم که از خودمان گرفته تا برادرهاى اسلامى و برادرهاى دینى خودمان در همه کشورهاى اسلامى، به حق توجه کنیم و حق را پیاده کنیم. مجرّد حرف نباشد که ما فقط یک شعارى بدهیم که حق آمد و باطل رفت. آمدن حق شعار نیست، آمدن حق عمل است، آمدن حق نشان دادن به حسب اعتقادات و اخلاق و اعمال است، پیاده کردن همه احکام الهى است. اگر احکام الهى در یک ملت پیاده بشود، باطل از آن ملت کوچ مىکند و اگر در همه ملتهاى اسلامى، احکام الهى- اخلاقى که سفارش شده است، اخلاق انسانى، عقاید ایمانى پیاده بشود، خود به خود باطل زاهق مىشود. شما برادرانى که در هند هستید و حالا تشریف آوردید اینجا و سایر برادرهایى که در ممالک دیگر هستند، چه ایرانى و چه غیر ایرانى، که همه برادر هستند، باید توجه داشته باشند که مفاد این آیه شریفه جاءَ الْحَقُ را متحقق کنند تا باطل خود به خود از بین برود.
اتحاد و پایدارى، حول محور حق
البته یک دستهجاتى که عامل آنهاست- همان طورى که شما تذکر دادید- در سایر بلاد اسلامى و غیر اسلامى، درصدد این هستند که این نهضت اسلامى ایران را در خارج بد جلوه بدهند، که اگر آن طورى که هست جلوه کند، قدمهاى مؤمنین در دنیا محکم مىشود و عزمشان راسخ مىشود و تمام منافعى که این قدرتهاى باطل دارند و با آن قدرتهاى باطل، همه حقها را زیر پا گذاشتهاند، [از بین مىرود.] اگر ما بیدار بشویم و نگذاریم اینهایى که در خارج هستند، آن برنامههایى که دیکته شده است و به آنها داده [شده] است پیاده بشود و اگر چند نفر آدم منحرف در- فرض کنید- هند، در پاکستان، در سایر بلاد اسلامى بخواهند یک کارى بکنند که این نهضت اسلامى ایران را مشوّه نشان بدهند به اهالى آن مملکت، شما برادرهاى اسلامى، که در آن ممالک هستید، در مقابل آنها ایستادگى کنید. حق پیروز مىشود. آنها باطلند و زهوق پیدا مىکنند. شما حق خودتان را بگویید، منتشر کنید و در مقابلِ آنهایى که بعکس جلوه مىدهند این نهضت اسلامى ایران را، شما در مقابل آنها بایستید و حق خودتان را به آن طورى که هست، ترویج کنید تا ان شاء اللَّه، حق در همه بلاد اسلام پیاده بشود و باطل خود به خود از همه ممالک اسلام، بلکه ان شاء اللَّه، از همه ممالک دنیا از بین برود و زاهق بشود.
لکن شرط عمده، پایدارى درباره حق است. باید پایدار ما باشیم در حق خودمان. این طور نباشد که باطل در باطل خودش مجتمع باشد و ما در حق خودمان متفرق. ما که مدعى این هستیم که اهل حق هستیم، مسلمانها که اهل حق هستند، قرآن کتاب آنهاست، کعبه قبله آنهاست. کسانى که به اسلام ایمان آوردهاند و به حق ایمان آوردهاند، باید در این حق خودشان مجتمع باشند و نگذارند این باطلها، که در باطل خودشان مىخواهند مجتمع بشوند، آنها پیروز بشوند. ما تکلیف همهمان این است که در حق خودمان با هم تفاهم داشته باشیم، چه اهالى یک کشور و چه اهالى همه کشورهاى اسلامى. و من امید آن را دارم که ملتها بسرعت رو به حق بروند و بسرعت رو به اجتماع و اتحاد بروند تا باطلها را با سرعت عقب بنشانند. خداوند شما و ما را در راه حق مصمّم کند و همه مسلمین و همه مستضعفین جهان پیروز باشند.
صحیفه امام، ج13، ص: 162
#کلام بزرگان
#شهید مطهری
ابزار ظلم در قدیم شمشیر و نیزه و تیر و سنان بود، امروز روزنامه و مجله و رادیو و تلویزیون و فیلمهاى سینمایى در مسیر منحرف کردن افکار بیش از شمشیر و تیغ کار مىکنند.
یادداشتهاى استاد مطهرى، ج7، ص: 248
#کلام بزرگان
#شهید مطهری
آقاى طباطبایى تعبیر خیلى خوبى دارند، مىگویند در قرآن آنجا که صحبت حق و باطل مىشود حق را «از خدا» مىداند ولى باطل را «به اذن خدا» مىداند. نمىگوید باطل از خداست، مىگوید به اذن خداست. «به اذن خداست» یعنى چه؟ اذن یعنى رفع مانع کردن، اجازه دادن یعنى مانع را برداشتن. معنى «باطل به اذن خداست» این است که خداوند مانع براى پیدایش باطل ایجاد نمىکند.
باطل از او نیست. البته «از او نیست» به این دلیل که باطل ازآنجهت که باطل است هستى نیست که از او باشد. شر به اذن خداست ولى از خدا نیست. در عین حال ثنویت هم نیست، نه اینکه از کانون دیگرى است.
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (فلسفه تاریخ(1 - 4))، ج15، ص: 1021
#شأن نزول
حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بِالْبَصْرَةِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو دَاوُدَ السِّجِسْتَانِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ قَتَادَةَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: قَالَ لِی جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ دَخَلْنَا مَعَ النَّبِیِّ ص مَکَّةَ وَ فِی الْبَیْتِ وَ حَوْلَهُ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ سِتُّونَ صَنَماً- یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ، فَأَمَرَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَأُلْقِیَتْ کُلُّهَا لِوَجْهِهَا، وَ کَانَ عَلَى الْبَیْتِ صَنَمٌ طَوِیلٌ یُقَالُ لَهُ: هُبَلُ، فَنَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ قَالَ لَهُ: یَا عَلِیُّ تَرْکَبُ عَلَیَّ أَوْ أَرْکَبُ عَلَیْکَ- لِأُلْقِیَ هُبَلَ عَنْ ظَهْرِ الْکَعْبَةِ. قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ بَلْ تَرْکَبُنِی. فَلَمَّا جَلَسَ عَلَى ظَهْرِی لَمْ أَسْتَطِعْ حَمْلَهُ لِثِقْلِ الرِّسَالَةِ، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ [بَلْ] أَرْکَبُکَ، فَضَحِکَ وَ نَزَلَ- فَطَأْطَأَ لِی ظَهْرَهُ وَ اسْتَوَیْتُ عَلَیْهِ، فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ- لَوْ أَرَدْتُ أَنْ أَمَسَّ السَّمَاءَ لَمَسِسْتُهَا بِیَدِی- فَأَلْقَیْتُ هُبَلَ عَنْ ظَهْرالْکَعْبَةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: وَ قُلْ جاءَ الْحَقُ یَعْنِی قَوْلَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ زَهَقَ الْباطِلُ یَعْنِی وَ ذَهَبَ عِبَادَةُ الْأَصْنَامِ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً یَعْنِی ذَاهِباً: ثُمَّ دَخَلَ الْبَیْتَ فَصَلَّى فِیهِ رَکْعَتَیْنِ.
شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج1، ص: 45
#نکات تفسیری
اصالت از آنِ حق است
از نظر قرآن مجید، شر و باطل اصالتى ندارد بلکه زائدهاى است که به طفیل حق پیدا مىشود. مثل سایه و نور یا ظلمت و نور که هر دو هستند ولى ظلمت در مقابل نور اصالتى ندارد؛ یعنى ما دو واقعیت نداریم که از دو منشأ مختلف سرچشمه گرفته باشند، یکى نور باشد دیگرى ظلمت، بلکه اصلْ نور است و آنجا که نور نیست ظلمت است نه اینکه آنجا که نور نیست چیز دیگرى ضد نور وجود دارد. ظلمت همان نبودن نور است.
و یا نظیر مسئله سلامت و بیمارى است، به این معنا که اگر بدن انسان بخواهد سالم باشد بایستى در آن تعادل برقرار گردد؛ یعنى مثلًا گلبولهاى سفید خونش از مقدار معین نه بیشتر باشد و نه کمتر، و همچنین گلبولهاى قرمز خونش، اوره خونش، فشار خونش. مرض چیزى نیست جز نبودن سلامتى و آنچه که در بدن انسان اصل است همان تعادل و سلامتى است و اگر در اثر نامیزانى طبایع مرضى پیش آمد خواه ناخواه به اصل اولیه که سلامتى باشد برخواهد گشت.
جامعه انسان به همان گونه که بدن محتاج تعادل و سلامتى است، به صداقت و امانت، به ایمان و عفت احتیاج دارد و نمىشود جامعه از اینگونه مفاهیم خالى باشد و اگر بکلى خالى شد نمىتواند حتى یک روز دوام بیاورد؛ و اگر چندى هم ظلم و تعدى و ناامنى و بىعفتى غلبه کند، از آنجا که اصلْ خیر و نور است و ظلمت و شر موقت است، به زودى به طبع اولیه خودش برمىگردد.
نظر قرآن در چند نکته خلاصه مىشود:
1. باطل اصالتى در جهان ندارد بلکه به طفیل حق پیدا مىشود.
2. به همین دلیل که اصالت ندارد دوام هم ندارد؛ آنچه که دوام دارد حق است.
3. در عین اینکه اصالت ندارد و دوام و استمرار هم ندارد، یک گسترش ظاهرى چشمگیر دارد که اگر چشم حقیقتبین نباشد انسان اصالت را به باطل مىدهد و فکر مىکند که حق چیز کوچکى است در مقابل باطل.
و این نکته بسیار قابل اهمیت است که با وجود اینکه باطل یک امر طفیلى و غیر اصیل بیش نیست و به خاطر طفیلى بودن و غیر اصیل بودنش مثل «کف» فانى مىگردد در عین حال هنگامى که ظاهر مىشود آنچنان ابعاد ظاهرى گستردهاى دارد و به شکل چشمگیرى پیدا مىشود که انسان اگر عمیق ننگرد مىگوید حق کو؟
هرچه هست باطل است. و این همان اشتباهى است که اغلب براى افراد رخ مىدهد و از آنجا که دیدشان عمیق نیست مىگویند: اگر حقى هم در جهان پدید آمده است مثل یک برقى بوده که پس از مدت کوتاهى خاموش گشته است و غیر آن هرچه هست در جهان، باطل حکومت مىکند. غافل از اینکه آنچه که اصالت دارد حق است و باطل نیروى خود را از حق گرفته است و طفیل اوست ولى روى حق را پوشانیده است.
قرآن مجید مبارزه حق و باطل و سرانجام آنها را در آیات زیادى مطرح کرده از جمله در سوره اسراء آیه 81 مىفرماید:
وَ قُلْ جاءَ الْحَقُ وَ زَهَقَ الْباطِلُ انَّ الْباطِلَ کانَ زَهوقاً.
بگو حق آمد، باطل تباه شد، ولى خیال نکنید که باطل قبلًا عینیتى داشت و واقعیتى بود و حالا که حق آمد، جاى او را گرفت و پر کرد؛ خیر، انَّ الْباطِلَ کانَ زَهوقاً باطل از بین رفتنى بود، یعنى یک صورت و یک اندام محض بود، یک نمود بود نه یک بود واقعى.یعنى از نظر قرآن جنگ حق و باطل جنگ یک هستى با هستى دیگر نیست بلکه در واقع جنگ هستیها با نیستیهاست، جنگ نقصها با کمالهاست؛ چون تمام باطلها به نقص برمىگردد. ظالم اگر ظالم است به خاطر نقص اوست، کمال او نیست؛ یعنى مثلًا از جهل و یا از احساس حقارت اوست که بدین وسیله مىخواهد جبران کند.
خلاصه اینکه قرآن مجید با وجود اینکه قائل به جنگ حق و باطل است در عین حال براى باطل اصالتى قائل نیست؛ برخلاف مادیین که یا اصولًا بشر را موجودى شرور بالذات مىدانند و یا براى بشر فطرتى قائل نبوده و او را تابع تحولات ابزار تولید مىدانند و قهراً آنان مدینه فاضله هم ندارند و نمىتوانند داشته باشند و اگر هم از آن دم بزنند بر خلاف مکتب آنهاست، زیرا پیشنهاد «مدینه فاضله» را که یک پیشنهاد اسلامى است کسى مىتواند بدهد که بشر را قابل اصلاح بداند.
قرآن مجید سرنوشت اقوام و تاریخ تمدنهایى را ذکر مىکند و با نقل آنها این حقیقت را بیان مىنماید که هر جامعهاى که در آن شر غلبه کند و باطل حکومت کند، آن جامعه محکوم به فنا و نیستى است و آنچه که باقى است جامعهاى است که بر آن حق حکومت نماید، و این مطلب شواهد گوناگونى دارد که در قرآن بدان اشاره شده است. چقدر جوامعى بودهاند که مشمول عذاب الهى شدهاند، به علت آنکه از مسیر حق منحرف گشته و به باطل رو نهادهاند.
ممکن است انسان به تاریخ بنگرد و افراد جنایتکارى را در میدان ملاحظه کند و بگوید همه تاریخ ظلمت محض است. اما این قضاوت صحیح نیست. این قضاوت از آنجا ناشى مىشود که گروهى مىپندارند تاریخ را شخصیتها به وجود مىآورند.
قرآن مجید مىفرماید اینها کف روى آب هستند و زایل مىگردند.
وقتى به تاریخ اسلام نظر مىاندازیم هارون الرشید را مىبینیم، آن قهرمان هزار و یک شب را، با آن زندانهایش و آن بادهگسارىهایش و ظلمهایش؛ مىگوییم تاریخ دنیا نمونهاش هارون است. قرآن مىگوید این طور نیست؛ هارون فانى است و بقا و دوامى ندارد و آن مردمانى که اصل زندگى را آنان اداره مىکنند، یعنى آنهاکهکشاورزى مىکنند و تولید مىنمایند و دادوستد مىکنند و بالاخره توده مردمى که کار مىکنند و چرخ جامعه را مىگردانند، آنان به چشم شما نمىآیند ولى مَثَل آنها مَثَل آب زیر کف است و هارونها به طفیل وجود آنها زندگى مىکنند و تو وظیفهات این است که با هارونها مبارزه کنى و مأیوس نگردى و نگویى که همیشه هارونها بودهاند که جامعه را اداره مىکردهاند؛ خیر، بلکه همان موسى بن جعفرى که در زندان هارون در کنار کاخى که عربدهها و مستیها از آن به گوش مىرسد قرار گرفته است همو باقى مىماند. گرچه فعلًا کسى اجازه ملاقات با او را ندارد، ولى در عین حال او در دل مردم به صورت یک نیروى حاکم بر هزاران نفوسْ جاودان مىماند؛ اندیشه و فکر موسى بن جعفر ابدى مىگردد و هارون با آن عظمت و کبکبه و دبدبه از بین مىرود.
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (آشنایى با قرآن(1 - 5))، ج26، ص: 15
#آیات مرتبط
آیات غلبه حق:
الف. أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ ... کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ. (رعد، 17)
ب. بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ ... (انبیاء، 18)
ج. وَ قُلْ جاءَ الْحَقُ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً. (اسراء، 81)
د. وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ.(عنکبوت، 52)
ه. أَمْ یَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى قَلْبِکَ وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ. (شورا، 24)
و. لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ. (انفال، 8)
ز. وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ. لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا یَرْضَوْنَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ. ذلِکَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ. ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِیالنَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ (تشبیه حق و باطل به روز و شب خیلى جالب است که در حقیقت نسبیت باطل را مىرساند) وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ. ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ. (حج، 58- 62)
ح. قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ. (سبأ، 49)
ط. ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ. کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ. (غافر، 4 و 5)
ى. الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ. وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ. ذلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ ... أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لِلْکافِرِینَ أَمْثالُها. ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلى لَهُمْ. (سوره محمد، 1- 3 و 10- 11)
یا. مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلى شَیْءٍ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ. أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ (تقدم راه و سنت و ضرورت تاریخ بر افراد). وَ ما ذلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ. وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعاً فَقالَ الضُّعَفاءُ ... وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ ... وَ أُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ... أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ. تُؤْتِی أُکُلَها ...(ابراهیم، 18- 25)
یب. الم. غُلِبَتِ الرُّومُ ... فِی بِضْعِ سِنِینَ ... بِنَصْرِ اللَّهِ ... وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ ... یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ. أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ. أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ. ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ. اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ. (روم، 1- 11)
یج. سوره سبأ از آیه قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى (آیه 46) تا آخر سوره بسیار جالب است.
ید. سوره نساء، آیه 70- 76. آخرین آیه این است:الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً.
یادداشتهاى استاد مطهرى، ج7، ص: 24
# متفرقه
رژیم طاغوتی پهلوی، مصداقی از باطل بود که با آن همه زر و زور ، تاب مقابله با مردم مسلمان به رهبری مردی از جنس حق را نداشت و از بین رفت. لذا ست که مرحوم شهید مطهری در صدر متن خیر مقدم بازگشت امام خمینی رحمه الله در فرودگاه مهر آباد این آیات را آوردند که: جاءَ الْحَقُ وَ زَهَقَ الْباطِلُ انَّ الْباطِلَ کانَ زَهوقاً (اسراء/ 81). فَانَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبونَ (مائده/ 56).
و در ادامه عرضه داشتند: هجرت شما از وطن عزیز در 14 سال پیش تحت فشار و اجبار سمبلهاى استبداد و استعمار، یادآور هجرت جدّ مکرمتان رسول خدا صلى الله علیه و آله و یاران بزرگواراوست که به گناه خواستارى جامعه توحیدى از شهر و دیار خود رانده شدند (الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ) (حج/ 40) و بازگشت امروزتان یادآور فتح مبین و عظیم مکه است که سمبلهاى زر و زور و بتهاى فلزى و گوشتى یکى پس از دیگرى از مقرّ حکمرانى به زیر آورده شدند و حکومت خدایى جایگزین حکومت طاغوتى گردید. لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ (فتح/ 27).
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (آینده انقلاب اسلامى ایران)، ج24، ص: 10
#امام
پیام [به ملت ایران و مسلمانان جهان در روز عید سعید قربان (اعلاى کلمه اسلام)]
موضوع: لزوم بسیج مسلمین جهان براى اعلاى کلمه اسلام
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حلول عید سعید قربان را که از اعیاد بزرگ اسلام و میعادگاه پیامبران عظیم الشأن، از حضرت ابراهیم تا حضرت محمد- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- بنیانگذاران توحید و عدالت و رهبران صراط مستقیم عبودیت است به ملت ایران و مسلمانان جهان تبریک عرض مىکنم، و از خداوند متعال مىخواهم که مسلمانان جهان را براى بپاداشتن سنت انبیاى عظام بیدار فرماید و در راه حصول هدف انبیا که فرزندان و عزیزان خود را فداى آن مىنمودند بسیج نماید تا با همت همگان پرچم توحید در فضاى سراسر جهان به اهتزاز درآید، و دست قدرتهاى چپاولگر از بلاد مسلمین و مستضعفین کوتاه گردد. در این سال، این عید براى مسلمانان از آن جهت مبارکتر است که در آستانه آن فرعون مصر [اشاره به هلاکت انور سادات( رئیس جمهور مصر) توسط خالد اسلامبولى و همرزمان مسلمان مصرى او] رهسپار کوى فرعونیان گردید، و براى ایران به علاوه از آن جهت که قواى شیطانى صدام رو به زوال و شیاطین پیوسته امریکا رو به اضمحلال است.
این جانب به همه مسلمانان و ملت عزیز ایران از پیروزىهاى پى در پى تبریک [عرض مىکنم] و سعادت و سلامت همگان را خواستارم. و امید است با انتصاب آقاى رئیس جمهور[در روز صدور پیام فوق، 17/ 7/ 1360، مراسم تنفیذ حکم سومین رئیس جمهور اسلامى ایران، آقاى سید على خامنهاى که پس از شهادت آقاى محمد على رجایى، در انتخابات 10 مهر 1360 از سوى مردم ایران انتخاب شده بود، در حضور امام خمینى برگزار گردید] و همت همه ارگانها مشکلات ایران رفع گردد. و السلام على عباد اللَّه الصالحین.
صحیفه امام، ج15، ص: 27
#آقا
... عنصر سوّمی که [این حرکت] نیاز دارد، این است که یک عامل امیدبخشی باید وجود داشته باشد، یک نقطهی روشنی باید وجود داشته باشد. در هر حرکتی اگر چنانچه این نقطهی روشن، این نقطهی امیدبخش وجود نداشته باشد، حرکت پیش نمیرود. این خوشبختانه در کشور ما، برای جامعهی ما، برای مردم ما، کاملاً در دسترس است؛ نقطهی روشن عبارت است از ظرفیّتهای ملّیای که ما اینها را شناختهایم؛ یعنی امروز حتّی شما جوانها ظرفیّتهای ملّت خودتان را شناختهاید. ملّت ایران نشان داده که میتواند کارهای بزرگ را بخوبی انجام بدهد، از عهده بربیاید؛ ملّت ایران انقلاب را راه انداخت، تشکیل جمهوری اسلامی را راه انداخت؛ اینها مثل معجزه است. تشکیل جمهوری اسلامی در دنیای دوقطبیِ کاپیتالیسم و کمونیسم -که آن روز بود- مثل یک معجزه است؛ واقعاً شبیه معجزهی عبور از دریا برای بنیاسرائیل یا عصای موسی است؛ مثل یک معجزه است. خب ملّت ایران این کار را کردند؛ این یک ظرفیّت خیلی مهمّی است. بعد [هم] توانستند این را نگه دارند. دیگران هم از این کارها همین چند سال قبل از این [کردند]؛ دیدید دیگر؛ بعضی از این کشورهای منطقهی شمال آفریقا و مانند آنها از این کارها کردند، امّا نتوانستند نگه دارند(اشاره به انقلابهای مردمی در کشورهای عربی که به بهار عربی موسوم گردید). ملّت ایران توانست نگه دارد. ملّت ایران توانست در مقابل ابرقدرتهای بزرگ دوران سینه سپر کند، آنها را به عقبنشینی وادار کند؛ پس این خودش یک نقطهی امید است. پس ما این نقطهی امید را داریم. البتّه نقاط امید زیاد است؛ یکیاش این است. یکی از نقاط امید، فرسودگی جبههی مقابل ما است. بنده به طور قاطع میگویم -البتّه یک عدّهای فوراً بنا میکنند توجیه و تأویل و انکار و مانند اینها، لکن بنده قاطعاً این را میگویم، میتوانم این را ثابت هم بکنم که حالا وقتش نیست- امروز تمدّن غربی دچار انحطاط است، یعنی واقعاً در حال زوال است: عَلیٰ شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانهارَ بِه؛ فی نارِ جَهَنَّم؛(سورهی توبه، بخشی از آیهی ۱۰۹) لب گودال است؛ این جوری است. البتّه حوادث و تحوّلات جوامع بتدریج اتّفاق میافتد؛ یعنی زود احساس نمیشود. حتّی خود اندیشمندان غربی این را احساس کردهاند و بر زبان میآورند و میگویند. این هم یکی از نقاط امید ما است. تمدّن غربی، تمدّن مادّی در مقابل ما قرار دارد و رو به فرسودگی است. این هم یکی از نقاط امیدبخش است؛ و بعد هم وعدهی تخلّفناپذیر خدا که «اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم».(سورهی محمّد، بخشی از آیهی ۷) خب، وَمَن اَصدَقُ مِنَ اللهِ قیلًا؟(سورهی نساء، بخشی از آیهی ۱۲۲) چه کسی از خدا راستگوتر است؟ وعدهی چه کسی از خدا درستتر است؟ خدا میگوید: اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم؛ اگر شما نصرت کردید خدا را، یعنی به سمت تمدّن اسلام و جامعهی اسلامی و تحقّق دین خدا پیش رفتید، خدا شما را یاری میکند؛ نقطهی امید. پس عنصر سوّم هم که وجود نقطهی امید است، وجود دارد.
... آخرین نکته که خیلی نکتهی مهمّی هم هست این است: یک چیزهایی ممکن است شما مشاهده کنید که برای شما ناپسند باشد؛ فرض کنید گرایش سیاسی فلان شخصیّت یا اِشکال در کار فلان مسئول در فلان قوّه برای شما ناخوشایند است. اگر صد مورد از این حوادث را هم مشاهده میکنید، ناامید نشوید؛ این آن توصیهی قطعی و اصلی من است. ناامید نشوید! همه چیز امیدبخش است برای ما، همه چیز نویددهنده است برای ما. همان طور که اشاره کردم، ما یک ملّتی هستیم که عوامل مژدهدهنده در پیرامون ما و در درون ما بمراتب بیشتر است از عوامل مأیوسکننده و ناامیدکننده. این عوامل مژدهدهنده را ببینید، پیدا کنید، به آنها دلگرم بشوید، به خدای متعال توکّل کنید، قصدتان را و نیّتتان را خالص کنید و بدانید که خدای متعال شما را کمک خواهد کرد و مدد خواهد کرد. انشاءالله همهی شماها زوال دشمنان بشریّت، یعنی همین تمدّنِ آمریکاییِ منحط و زوال اسرائیل را به لطف الهی خواهید دید.
بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان؛ 01\03\1398 ؛شانزدهمین روز از ماه مبارک رمضان
#آقا
...خب امروز جامعهی اسلامی هم مثل بقیّهی جوامع دچار مشکل است. شما نگاه کنید ببینید در دنیای اسلام چه خبر است. در دنیای اسلام یک عدّه انسانهای بیارزش و نالایق و پست، سرنوشت برخی از جوامع اسلامی را در دست گرفتهاند؛ مثل همین دولتهایی که مشاهده میکنید؛ سعودی و امثال اینها. اینها بهخاطر دوری از قرآن است، اینها بهخاطر عدم آشنایی با حقایق قرآنی است. البتّه یک مقداری عدم آشنایی است، یک مقداری عدم ایمان است. بظاهر معتقد به قرآنند، گاهی میلیونها نسخهی قرآن هم چاپ میکنند، مجّانی هم اینجاوآنجا تقسیم میکنند، امّا به محتوای قرآن، به معنای قرآن، به مضمون قرآن هیچ اعتقادی ندارند؛ قرآن میگوید «اَشِدّآءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَمآءُ بَینَهُم»،(سورهی فتح، بخشی از آیهی ۲۹) [ولی] اینها «اشدّاء علی المؤمنین، رحماء مع الکفّار» هستند. شما ملاحظه کنید ببینید وضع اینها چهجوری است؛ با کفّار مأنوسند، [به آنها] علاقهمندند، برای آنها از اموال ملّتشان [خرج میکنند]؛ چون خودشان که مالی ندارند؛ این پولهایی که اینها دارند و در حسابهای بانکیشان متراکم شده و این ثروتهای افسانهای، اینها مال کیست، اینها از کجا آمده؟ اینها ارث پدری که نیست؛ اینها پول نفت است، پول معادن زیرزمینی است، پول ثروتهای ملّی است؛ به جای اینکه صرف بهبود زندگی مردم بشود، میرود در حسابهای اینها متراکم میشود، از آن استفادهی شخصی و خصوصی میکنند؛ این پولهای مردم را تقدیم میکنند به کفّار، به دشمنان مردم. وَ اتَّخَذوا مِن دونِ اللهِ ءالِهَةً لِیَکونوا لَهُم عِزًّا * کَلّا سَیَکفُرونَ بِعِبادَتِهِم وَ یَکونونَ عَلَیهِم ضِدًّا؛(سوره مریم، آیات ۸۱ تا ۸۲) احمقها خیال میکنند که با دادن پول و با کمک کردن و با این چیزها میتوانند صمیمیّت دشمنان اسلام را جلب کنند، [درحالیکه] صمیمیّتی وجود ندارد؛ همانطور که خودشان هم گفتند، مثل گاو شیرده [هستند]؛ شیرشان را میدوشند، وقتیکه دیگر شیر نداشتند، ذبحشان میکنند. این وضع امروز دنیای اسلام است؛ با آنها آنجور، آنوقت با مردم یمن اینجور، با مردم بحرین اینجور؛ رفتارهای ضدّ دین. البتّه اینها نابودشدنی هستند. ظواهر را که نگاه کنید، این ظواهر نباید کسی را گول بزند؛ اینها رفتنی هستند، اینها ساقطشدنی و نابودشدنی هستند. اِنَّ الباطِلَ کانَ زَهُوقًا؛(سورهی اسراء، بخشی از آیهی ۸۱) اینها باطلند و قطعاً دچار زوال و سقوط و بدبختی و فروافتادگی خواهند شد؛ در این هیچ تردیدی نیست. البتّه ممکن است چهار صباح زودتر یا دیرتر انجام بگیرد؛ بستگی دارد به اینکه مؤمنین، جامعهی مؤمن، چهجوری عمل بکند؛ اگر درست عمل بکند، این اتّفاق زودتر میافتد؛ اگر درست عمل نکند، این اتّفاق چهار صباح دیرتر میافتد؛ امّا حتماً این اتّفاق میافتد. هم اینها، هم آن کسانی که اینها چشم امیدشان به آنها است، همه ساقطشدنی هستند.
... آنچه آینده دارد، آن اسلام است، آن قرآن است، آن شما جوانهای مؤمن هستید؛ آنکه آینده دارد شما جوانان مؤمن هستید. الان میخواندند که «وَ مَن اَصدَقُ مِنَ اللهِ قیلًا»؛(سورهی نساء، بخشی از آیه ۱۲۲) چه کسی از خدا راستگوتر است؟ چه کسی از خدا به آینده عالمتر است؟ و خدای متعال این را فرموده است که آینده متعلّق است به مؤمنین، متعلّق است به صالحین، متعلّق است به مجاهدین فیسبیلالله؛ در این هیچ تردیدی نیست؛ این یک وعدهی الهی است. امّا اگر کسی دچار وسوسه و تردید هم بشود، وعدهی الهی هم دل او را آرام نکند، تجربهها باید دل او را آرام کند. بنده مکرّر این را عرض میکنم و با همهی وجود اعتقاد به این معنا دارم. اگرچنانچه هیچ وعدهای هم به ما داده نشده بود، با این تجربههایی که ملّت ایران از سی چهل سال پیش به این طرف دارد، باید یقین میکرد که آینده متعلّق به او است؛ باید یقین میکرد که پیروزی متعلّق به او است. ما کسانی هستیم که در کشورمان یک حکومتی بر سر کار بود که همین مغازله و معاشقهای که میبینید حکّام آمریکا با آن بیچارهها -عقبافتادههای فکری و عقلی و همهچیز- انجام میدهند، همین مغازله(گفتگوی عاشقانه) را آن روز با حکومت ایران انجام میدادند؛ خیلی بیشتر، خیلی بهتر. صریحاً میگفتند «شما ژاندارم ما در خلیج فارس هستید»، به حکومت طاغوت ما این حرف را میزدند. آنها، هم عقلشان بیشتر از اینها بود، هم تواناییهایشان زیاد بود، اتّکائشان هم به این طواغیت، بیشتر از اینها بود و ارتباطاتشان قویتر بود؛ درعینحال که یک چنین حکومتی بر سرِ کار بود، ملّت ایران توانست با قدرت ایمان، با مجاهدت، با فداکاری، این حکومت را علیرغم همهی پشتیبانیهای جهانیای که از او میشد ساقط کند و به جای او چیزی را سرِ پا کند که قدرتهای استکباری طاقت دیدن آن را ندارند؛ یعنی نظام جمهوری اسلامی؛ این یک تجربه. دیگر از این تجربه بهتر؟ وَلاتَهِنوا وَلاتَحزَنوا وَ اَنتُمُ الاَعلَونَ اِن کُنتُم مُؤمِنین؛(سورهی آلعمران، آیهی ۱۳۹) ایمان اگر [حاصل] شد، شما برترید. در راه ایمان قوی باشید، صریح باشید، ثابتقدم باشید؛ بنده اصرار دارم که در زمینهی ذکر مبانی اسلامی، آحاد ملّت ایران و مسئولین کشور صریح باشند.
بیانات در محفل انس با قرآن کریم 06\03\1396
#آقا
…آنهائی که صرفه و صلاحشان در این است که ملتهای مسلمان و دولتهای مسلمان با یکدیگر بجنگند، از یکدیگر متنفر باشند، از یکدیگر بترسند، یکدیگر را تهدید به حساب بیاورند، اینها همان کسانی هستند که دوام قدرت استکباری و استعماریشان به این وابسته است که در دنیا جنگ باشد؛ جنگ برای آنها وسیلهی غارتگریهای آنهاست. این همه انسانها نابود بشوند، این همه اموال ملتها صرف خرید تسلیحات بشود، صرف تولید تسلیحات گرانقیمت بشود، برای چه؟ برای اینکه صاحبان کمپانیهای بزرگ پول بیشتری به دست بیاورند، لذت بیشتری از زندگیشان ببرند. این همان نظام طاغوتىِ جاهلانهی خطرناک بشریت است که متأسفانه بر زندگی انسانهای دور از جادهی توحید حاکم است.
قطعاً این روش باقی نمیماند؛ چون خلاف حق است، چون باطل است، ازبینرفتنی است؛ «جاء الحقّ و زهق الباطل انّ الباطل کان زهوقا».(اسراء: ۸۱) باطل یعنی آن چیزی که برخلاف سنت الهی در آفرینش است؛ این از بینرفتنی است، این زائل شدنی است، این ماندنی نیست. و نشانههای این زوال را هم امروز انسان مشاهده میکند. انسان به وضع بینالمللی که نگاه میکند، نشانههای این زوال را میبیند.
وضع دنیا عوض شده است؛ ملتها بیدار شدهاند؛ خوشبختانه این بیداری در ملتهای مسلمان بیشتر است؛ ملتهای مسلمان، حکومتهای مسلمان، اهمیت اسلام و عظمت اسلام و عظمت این تکیهگاه مورد اعتماد و قابل اطمینان را دارند درک میکنند. امروز بیداری اسلامی در دنیای اسلام موجب شده است که قدرتها دیگر آن توانائی گذشته را نداشته باشند. وضع آمریکا امروز با گذشته فرق کرده است. قدرتهای بعد از آمریکا هم وضعشان همین جور است؛ معلوم است. ملتهای مسلمان باید راه توحید را مغتنم بشمرند و وعدهی الهی را صادق بدانند. امروز سعادت مسلمانها در این است که بر محور اسلام با یکدیگر متحد شوند.
امیدواریم که خداوند متعال به همهی دولتهای اسلامی و به همهی ملتهای اسلامی کمک کند که به خودشان اعتماد کنند، به خودشان تکیه کنند، از قدرتهای مستکبر نترسند؛ بدانند که این قدرتها نیرویشان رو به زوال است؛ نیروی جعلی و باطل است، و این باطل باقیماندنی نیست؛ آنچه که میماند، آن چیزی است که به سود بشریت است، به سود انسانهاست؛ «و امّا ما ینفع النّاس فیمکث فی الأرض».(رعد: ۱۷)
بیانات در دیدار مسئولان نظام در روز عید مبعث؛ 19\04\138
#آیات مرتبط
آیات تعزّز قرآن:
از جمله آیاتى که بر این مطلب دلالت مىکند آیاتى است که ما در خدمات متقابل اسلام و ایران (ج 1، ص 66) نام آنها را تعزّز قرآن گذاشتیم که دلالت مىکند که فرضاً این قوم به اسلام نگرایید، خداوند قوم دیگرى را به جاى اینها قرار خواهد داد.این آیات به مقصود ما در اینجا ادلّ است. مفاد این آیات این است که نوعى ضرورت است نفوذ این دین و غلبه حق بر باطل. فرضاًشما کنار بروید قوم دیگرى جاى شما را خواهند گرفت، یعنى ضرورت جامعه است. آن آیات از این قرار است:
الف. انعام، آیه 89:فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ.
ب. النساء، آیه 133:إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرِینَ وَ کانَ اللَّهُ عَلى ذلِکَ قَدِیراً.
ج. محمد، آیه آخر:وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ.
د. سوره مائده، آیه 54:یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ.
یادداشتهاى استاد مطهرى، ج7، ص: 24
#روایت
در تفسیر نورالثقلین
407- فِی رَوْضَةِ الْکَافِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی قَوْلِهِ: وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ قَالَ: إِذَا قَامَ الْقَائِمُ ذَهَبَتْ دَوْلَةُ الْبَاطِلِ.
408- فِی کِتَابِ الْإِحْتِجَاجِ لِلطَّبْرِسِیِّ (ره) بِإِسْنَادِهِ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ عَلَیْهِ السَّلَامُ حَدِیثٌ طَوِیلٌ یَذْکُرُ فِیهِ خُطْبَةَ الرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَوْمَ الْغَدِیرِ وَ فِیهَا: مَعَاشِرَ النَّاسِ لَا تَضِلُّوا عَنْهُ وَ لَا تُنَفِّرُوا مِنْهُ، وَ لَا تَسْتَنْکِفُوا مِنْ وَلَایَتِهِ، فَهُوَ الَّذِی یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَ یَعْمَلُ بِهِ، وَ یُزْهِقُ الْبَاطِلَ وَ یَنْهَى عَنْهُ.
409- فِی مَجْمَعِ الْبَیَانِ قَالَ ابْنُ مَسْعُودٍ: دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَکَّةَ وَ حَوْلَ الْبَیْتِ ثَلَثُمِائَةِ وَ سِتُّونَ صَنَماً، فَجَعَلَ یَطْعَنُهَا بِعُودٍ فِی یَدِهِ، وَ یَقُولُ: «جاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً».
410- فِی الْخَرَائِجِ وَ الْجَرَائِحِ عَنْ حَکِیمَةَ خَبَرٌ طَوِیلٌ وَ فِیهِ وَ لَمَّا وُلِدَ الْقَائِمُ عَلَیْهِ السَّلَامُ کَانَ نَظِیفاً مَفْرُوغاً مِنْهُ، وَ عَلَى ذِرَاعِهِ الْأَیْمَنِ مَکْتُوبٌ: «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً».
411- فِی أَمَالِی شَیْخِ الطَّائِفَةِ قُدِّسَ سِرُّهُ بِإِسْنَادِهِ إِلَى سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَى عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ قَالَ: دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَوْمَ فَتْحِ مَکَّةَ وَ الْأَصْنَامُ حَوْلَ الْکَعْبَةِ، وَ کَانَتْ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ سِتِّینَ صَنَماً، فَجَعَلَ یَطْعَنُهَا بِمِخْصَرِةٍ (المخصرة: ما یتوکأ علیه کالعصا) فِی یَدِهِ وَ یَقُولُ: «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً وَ مَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَ مَا یُعِیدُ» فَجَعَلَتْ تَنْکَبُّ لِوَجْهِهَا.
تفسیر نور الثقلین، ج3، ص: 21
#امام
پیام [به مردم اصفهان (تجلیل از شهیدان و خانوادههاى آنها)]
این جانب با عرض تبریک و تسلیت به مردم قهرمان و شهیدپرور استان نیروخیز اصفهان و همه ملت بزرگ ایران که وفادارى خود را به اسلام و خداى متعال به نحو احسن به اثبات رساندهاند، اطمینان دارم که این فداکاریها و جانبازیها در آینده نزدیک شجره طیبه اسلام را بیش از پیش بارور مىنماید، و دشمنان قسمخورده اسلام را به نابودى و اضمحلال محکوم خواهد ساخت.
صحیفه امام، ج17، ص: 9
#امام
وصیتنامه سیاسى- الهى
کدام افتخار بالاتر و والاتر از اینکه امریکا با همه ادعاهایش و همه سازوبرگهاى جنگىاش و آن همه دولتهاى سرسپردهاش و به دست داشتن ثروتهاى بىپایانِ ملتهاى مظلوم عقب افتاده و در دست داشتن تمام رسانههاى گروهى، در مقابل ملت غیور ایران و کشور حضرت بقیة اللَّه- ارواحنا لمقدمه الفداء- آن چنان وامانده و رسوا شده است که نمىداند به که متوسل شود! و رو به هر کس مىکند جواب رد مىشنود! و این نیست جز به مددهاى غیبى حضرت بارى تعالى- جلَّت عظمتُه- که ملتها را بویژه ملت ایران اسلامى را بیدار نموده و از ظلمات ستمشاهى به نور اسلام هدایت نموده.
من اکنون به ملتهاى شریف ستمدیده و به ملت عزیز ایران توصیه مىکنم که از این راه مستقیم الهى که نه به شرقِ ملحد و نه به غربِ ستمگرِ کافر وابسته است، بلکه به صراطى که خداوند به آنها نصیب فرموده است محکم و استوار و متعهد و پایدارْ پایبند بوده، و لحظه [اى] از شکر این نعمت غفلت نکرده و دستهاى ناپاک عمال ابرقدرتها، چه عمال خارجى و چه عمال داخلى بدتر از خارجى، تزلزلى در نیت پاک و اراده آهنین آنان رخنه نکند؛ و بدانند که هر چه رسانههاى گروهى عالم و قدرتهاى شیطانى غرب و شرق اشتلم مىزنند دلیل بر قدرت الهى آنان است و خداوند بزرگ سزاى آنان را هم در این عالم و هم در عوالم دیگر خواهد داد. «إنَّه ولىُّ النِّعَم و بِیَدِه ملکوتُ کلِّ شىء».
و با کمال جِد و عجز از ملتهاى مسلمان مىخواهم که از ائمه اطهار و فرهنگ سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، نظامى این بزرگ راهنمایان عالم بشریت به طور شایسته و به جان و دل و جانفشانى و نثار عزیزان پیروى کنند.
...
و لازم است در نوحهها و اشعار مرثیه و اشعار ثناى از ائمه حق- علیهم سلام اللَّه- به طور کوبنده فجایع و ستمگریهاى ستمگران هر عصر و مصر یادآورى شود؛ و در این عصر که عصر مظلومیت جهان اسلام به دست امریکا و شوروى و سایر وابستگان به آنان و از آن جمله آل سعود، این خائنین به حرم بزرگ الهى- لعنة اللَّه و ملائکته و رسله علیهم- است به طور کوبنده یادآورى و لعن و نفرین شود. و همه باید بدانیم که آنچه موجب وحدت بین مسلمین است این مراسم سیاسى است که حافظ ملّیت مسلمین، بویژه شیعیان ائمه اثنى عشر- علیهم صلوات اللَّه و سلم- [است].
و آنچه لازم است تذکر دهم آن است که وصیت سیاسى- الهى این جانب اختصاص به ملت عظیم الشأن ایران ندارد، بلکه توصیه به جمیع ملل اسلامى و مظلومان جهان از هر ملت و مذهب مىباشد.
صحیفه امام، ج21، ص: 39
#شعر
#فلسطین
بشارتِ قرآن
هر چند غمی به چشم تو پنهان است
در دست تو سنگ و در دلت ایمان است
پیروز تویی، قسم به «تین» و «زیتون»
پیروزیِ تو، بشارتِ قرآن است
رضا اسماعیل
#کلام بزرگان
#شهید مطهری
نظریه ست که میگوید جهان و همچنین انسان ترکیبى است از خیر و شر. دوگانگى واقعاً بر جهان و بر انسان حکمفرماست، نیمى از عالم خیر است و نیمى شر، همچنین نیمى از وجود انسان خیر است و نیمى شر. نیمى از عالم نبایستنى است ولى [به وجود] آمده، باید نمىبود ولى حالا هست. [یعنی فکر ثنوی]
همینطور انسان. اگر برخى امور نمىبود خیلى خوب بود، انسان واقعاً کامل بود ولى بههرحال وجود دارد.
حالا چطور شده که قضیه این گونه شده؟ وقتى که در جهان و در انسان دوگانگى دیدهاند، آمدهاند آن قضیه را مطرح کردهاند که اصلًا در مبدأ و منشأ، دوگانگى هست، چون در آنِ واحد امکان ندارد که همه عالم از یک مبدأ و از یک اصل و ریشه مایه گرفته باشد و در عین حال این گونه دوگانگى پیدا کرده باشد و انسان نیمى خیر و نیمى شر، نیمى نور و نیمى ظلمت باشد.
ناچار آمدهاند به دو مبدأ قائل شدهاند که همان فکر ثنوى است که بیش از هر جایى ریشه در ایران داشته. آنوقت آمدهاند به یک جنگ کلى میان سپاهیان خیر و نور از یک طرف و سپاهیان شر و ظلمت از طرف دیگر قائل شدهاند در سطح کل جهان. آنها سپاه یزدان و اینها سپاه اهریمن، چندین هزار سال با یکدیگر جنگیدهاند، ولى نوید دادهاند که در آخر سپاهیان خیر و نور بر سپاهیان شر وظلمت پیروز خواهند شد. پایان عالم [به این شکل است که] در کل جهان و قهراً و به تبعش در جامعه انسان سپاه شر و ظلمت شکست خواهند خورد و معدوم خواهند شد و سپاه خیر و نور باقى خواهند بود، هم دنیا از شر شر راحت مىشود هم جامعه انسانى. این هم یک طرز تفکر.
نظریه درست
طرز تفکر دیگر این است که شُرور در تحلیل نهایى به نیستیها منتهى مىشود نه به هستیها. ما دوگونه هستى نداریم: هستیهاى خیر و هستیهاى شر، بلکه شر در ذات خودش نیستى است.
هستیهایى را ما شر مىگوییم نه ازآنجهت که هستى است بلکه ازآنجهت که منشأ نیستى در شىء دیگر مىشود، که اگر منشأ نیستى در شىء دیگر نمىشد خودش به خودى خود شر نبود، ازآنجهت که منشأ نیستى در شىء دیگر مىشود [شر است.] و در جامعه انسانى هم عیناً همینطور است یعنى شرور، اخلاق رذیله، صفات ناپسند، جریانهاى نامطلوب در جامعه همه همان جریانهایى است که به این دلیل این جریانها بد است که منشأ عدمها و نیستیها هستند. در این تحلیل، شر وجود دارد ولى شر نه ازآنجهت شر است که خودش خودش است بلکه ازآنجهت که رابطهاى با یک شىء دیگر دارد و مانع هستى یا کمال هستى آن مىشود.
و در جامعه انسان قهراً آنچه که شر است (به همین معنا که عرض مىکنیم) و آنچه که شر نیست و خیر است یعنى جنبه مضر بودن و منشأ عدم بودن در آن نیست بلکه جنبه خیر و کمال در آن هست، اینها با یکدیگر در حال نزاع و جنگ هستند که آن را «جنگ حق و باطل» مىنامند. در اصطلاح قرآن مسئله تنازع میان حق و باطل مطرح است.
پس این تحلیل، وجود شر را قبول مىکند ولى در تحلیل نهایى به جایى مىرسد که دیگر آن مسئله منتفى مىشود که باید دو منشأ و دو مبدأ وجود داشته باشد یکى خیر و یکى شر. و نزاع میان حق و باطل را هم مىپذیرد و مىگوید که میان حق و باطل چنین نزاعى هست. منتها اینها را در صحنه وجود انسان و جامعه پیاده مىکند. از یک طرف سخن از فرشته مىگوید، فرشتهاى که خیر را الهام مىکند، از طرف دیگر به یک شیطان قائل است که شر را وسوسه مىکند. انسانها قهراً دوگونه مىشوند: انسانهایى که از فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها(شمس/ 8 )استفاده مىکنند، راه خیر و حق و ایمان و راه انبیا را مىروند، و انسانهایى که تحت تأثیر شیطان قرار مىگیرند، آن وسوسهها را مىپذیرند، به تعبیر قرآن به دعوت انبیا کفر یا نفاق مىورزند. آنوقت انسان مىشود ممزوجى از خیر و شر و جامعه هم مىشود ممزوجى از خیر و شر یا حق و باطل؛ و این نزاع و درگیرى حق و باطل همیشه، هم در صحنه وجود فرد و هم در صحنه اجتماع حکمفرماست و وجود دارد.
حال غلبه با کدام است؟ (اصالت با کدام است؟) یک وقت ما مىگوییم غلبه نهایى با کدام است؟ مسلّم است که در ادیان غلبه نهایىِ ریشه کن کننده با خیر و حق و حقیقت و عدالت است، و عدل بر ظلم، خیر بر شر، نور بر ظلمت و دین بر کفر غلبه خواهد کرد:
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ (توبه/ 33، صف/ 9).
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ ... وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً (نور/ 55).
به این مضمون باز هم آیات در قرآن داریم. این یک امر مسلّم است. ولى قبلش چطور؟ یعنى در مجموعِ جریان [تاریخ] از روزى که انسان بر روى زمین آمده است [غلبه با کدام است؟] از نظر منطق قرآن صف آرایى حق و باطل، دین و کفر، عدل و ظلم، نور و ظلمت در مقابل یکدیگر همیشه بوده و هست ولى قرآن نه به مقیاس اکثریت و اقلیت- که مسئله دیگرى است- بلکه به این مقیاس که پیروزى با کیست، دوام با کیست، کدام شکست مىخورد و کدام پیروز مىشود، کدام یک باقى مىماند و کدام یک وجودش موقت است، دراینباره سخن گفته است که ما مىخواهیم آیاتش را مطرح کنیم. به نظر مىرسد که از آیات قرآن کاملًا این مطلب استنباط مىشود بدون اینکه قرآن روى اکثریت تکیه کرده باشد (اکثریت ملاک نیست)، بلکه روى اینکه تداوم مال کیست، کدام یک دوام دارد، کدام یک براى بقاى جامعه ملاک است، کدام یک پیروز است و کدام یک موقت [تکیه کرده است.] قرآن مىگوید حق پیروز است و باطل شکست مىخورد، حق دائم است و باطل موقت است.
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (فلسفه تاریخ(1 - 4))، ج15، ص: 100
#نکات تفسیری
#شهید مطهری
آیا این مطلب درست است که باطل در اکثر و حق در اقلیت است؟
مسئله اقلّ و اکثر را که آیا در منطق قرآن اقل حق است و اکثر باطل، گفتهاند- و بیشتر، حکماى اسلامى گفتهاند- که قرآن مردم را به سه گروه تقسیم کرده: اصحاب المیمنة، اصحاب المشأمة، السابقون السابقون.
«السابقون السابقون» یعنى آن خوبانِ خوبان که هیچ بدى در آنها وجود ندارد، خوب خوب و ممتاز هستند. اصحاب المشأمة یعنى آن بدهایى که بدِ بد هستند. اصحاب المیمنة مردم متوسط هستند، خوبى هم دارند بدى هم دارند، ولى البته خوبیشان در مجموع بر بدىشان مىچربد. انسان همین قدر که معصوم نبود بدى دارد. عادل هم اگر باشد بالاخره بدى دارد، گناه مىکند. تا چه رسد به اینکه عادل نباشد و فاسق باشد. گفتهاند که خوبِ خوب در اقلیت است، خیلى کماند، بدِ بد هم در اقلیت است. بو على مىگوید نظیر این است که سالمِ سالم در میان مردم خیلى کم است، کسى که هیچ گونه بیمارى در او نباشد، هیچ ضعف و نقصى در هیچ جاى بدنش وجود نداشته باشد، گوش و چشم و اعصاب و معده و رودهاش سالمِ سالم باشد. مریضِ مریض هم در اقلیت است. اکثریت مردم، هم بیمارند هم سالم ولى در مجموع سلامتشان بر بیماریشان غلبه دارد. او (یا ملا صدرا) مثال دیگرى مىزند به زشت و زیبا. مىگوید زیباى زیبا در میان مردم در اقلیت است، زشتِ زشت هم در اقلیت است، اکثریت مردم کسانى هستند که بین این دو قطب قرار گرفتهاند.
تلاش قرآن بر این است که مردم را از جهت بدى به جهت خوبى ببرد، یعنى در جهت انسان ایده آل ببرد، در این جهت که هرچه خوبتر و خوبتر باشند. قهراً افرادى که حد وسط هستند از نظر قرآن مطلوب نیستند. آنها انسان ایده آل قرآن و انسان مطلوب قرآن نیستند ولى این معنایش این نیست که شر بر خیر غلبه دارد.
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (فلسفه تاریخ(1 - 4))، ج15، ص: 103
#آقا
... اوّلین درس عملی از این موضوع این است که نابود کردن بنای ظلم در سطح جهان، نه فقط ممکن است، بلکه حتمی است. این، مطلب بسیار مهمّی است که نسلهای بشری امروز معتقد نباشند که در مقابل ظلم جهانی، نمیشود کاری کرد. امروز وقتی ما با نخبگان سیاسی دنیا از ظلمهای مراکز قدرت بینالمللی و سیستم جهانىِ ظلم - که امروز به سرکردگی استکبار در همه دنیا وجود دارد - صحبت میکنیم، میبینیم آنها میگویند بله؛ چیزی که شما میگویید، درست است؛ واقعاً ظلم میکنند؛ اما کاری نمیشود کرد! یعنی مجموعه بزرگی از نخبگان که سررشته کار در دنیا در دست آنهاست، اسیر یأس و ناامیدیاند و این یأس و ناامیدی را به ملتهای خود سرریز میکنند و آنها را از اینکه بتوان نقشه ظالمانه و شیطانی امروز دنیا را عوض کرد، مأیوس میکنند. بدیهی است که انسانهای مأیوس نمیتوانند هیچ حرکتی در راه اصلاح انجام دهند. آن چیزی که انسانها را وادار به کار و حرکت میکند، نور و نیروی امید است. اعتقاد به مهدی موعود، دلها را سرشار از نور امید میکند. برای ما که معتقد به آینده حتمی ظهور مهدی موعود علیهالسّلام هستیم، این یأسی که گریبانگیر بسیاری از نخبگان دنیاست، بیمعناست. ما میگوییم نخیر، میشود نقشهی سیاسی دنیا را عوض کرد؛ میشود با ظلم و مراکز قدرت ظالمانه درگیر شد و در آینده نه فقط این معنا امکانپذیر است، بلکه حتمی است. وقتی ملتی معتقد است نقشه ظالمانه و شیطانىِ امروز در کلّ عالم قابل تغییر است، آن ملت شجاعت مییابد و احساس میکند دست تقدیر، تسلّط ستمگران را برای همیشه به طور مسلّم ننوشته است.
انسانها میتوانند تلاش کنند و پرچم عدالت را - ولو در یک نقطه محدود - بلند کنند. شما ببینید ملتهایی که امروز در گوشه و کنار عالم زیر فشارِ ظلم و ستم زندگی میکنند، اگر این امید را در دل خود بپرورانند که میشود با ظلم مبارزه کرد، چه اتّفاقی در دنیا میافتد و چطور ملتها بیدار میشوند! یک روز ملت ایران هم در پنجه اقتدار رژیم طاغوتی دچار همین یأس بود؛ ولی امام بزرگوار ما با تعالیم اسلامی، این یأس را از دلها پاک کرد و به مردم امید و شجاعت داد. نتیجه این شد که این مردم به پا خاستند، نهضت کردند، تن به سختی دادند، مبارزه کردند، از جان خود دریغ نکردند و توانستند در این نقطه از عالم، با عوامل ظلم و نظام ظالمانه و شیطانی مبارزه و آن را ریشهکن و سرنگون کنند.
امروز دستگاههای تبلیغاتىِ مراکز استکباری دنیا و روشنفکرانِ وابسته به آنها، در سطح عالم اینطور تبلیغ میکنند که هیچ حرکتی در مقابل نظم ظالمانه کنونی ممکن نیست. با فکر انقلاب و آرمانگرایی مبارزه میکنند و میخواهند ملتها را متقاعد کنند که به همین وضعیت کنونىِ ظالمانه دنیا بسازند و در مقابل آن هیچ عکسالعملی نشان ندهند. فکر اعتقاد به مهدی، نقطه مقابل این تبلیغات غلط و ظالمانه است. جوانان و روشنفکران و عموم ملت ما با اعتقاد به ظهور مهدی علیهالصّلاةوالسّلام این اعتقاد راسخ را در دل خود پرورش میدهند که نظم ظالمانه جهانی، قابل زوال است و ابدی نیست؛ میشود با آن مبارزه و در مقابل آن ایستادگی کرد.
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت عید نیمهشعبان؛ 30\07\1381
#آقا
... این نظام، یکی از بزرگترین خاصیتهایش، مقابله با استکبار و تفرعن قدرتهای مستکبر عالم است. نظام اسلامی، در مقابل زورگویىِ هیچ قدرتی، یک لحظه کوتاه نخواهد آمد. ما میدانیم که چون عدل و حق، جریان اصلی و طبیعی عالم وجود است و حرکت موجودات و همه اجزای عالم و رشد همه سلّولهای موجود زنده و حرکت همه ملکولهای اشیا و اجسام در جهت حقّ است؛ رشد غیر حق، رشد باطل و رشد سرطانی است و محکوم به فناست. بنابراین هرحرکتی که بر اساس داعیه حق باشد و تلاش و مجاهدت پشت سر آن باشد، آن پیروز خواهد شد. لذا ما که ادّعا میکنیم و میگوییم ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی، بالاخره مستکبران را از تحت تفرعشان به خاک خواهند کشید، بر این اساس - یعنی قاعده و قانون عالم آفرینش - حرف میزنیم.
البته «انّهم یرونه بعیدا و نریه قریباً» (معارج: ۶ و ۷). آدمهای ظاهربین این را دور میبینند؛ همچنان که در دوران مبارزات، آدمهای ظاهربین، زوال حکومت پهلوی و رژیم ستمشاهی را هم دور از دسترس، بلکه ناممکن میدیدند؛ اما ممکن بود و محقّق شد و انجام گرفت. ده سال قبل از این، اگر کسی ادّعا میکرد که رژیم مارکسیستی از روی عالم محو خواهد شد و از اتّحاد جماهیر شوروی با آن نام و نشان، اثری باقی نخواهد ماند، هیچکس از افراد ظاهربین باور نمیکرد. خیلی از حقایق عالم، اینگونه است.
استکبار و تفرعنِ بشری و استبداد نسبت به ملتها، در عالم باقیماندنی نیست. اگر شما میبینید که فلان قدرت و بهمان قدرت و در رأس همه، رژیم ظالم و ستمگر امریکا، امروز این حرفها را با فریاد و عربده بیان میکنند، گمان نکنید که اینها هم به معنای قدرت حقیقی و ماندگار است؛ نخیر، هیچ اعتباری ندارد. ما نمیخواهیم پیشگویی کنیم و زمان معیّن نماییم؛ طبیعت عالم این است که حق پیروز میشود، به شرط اینکه اهل حق دنبال آن بایستند و مبارزه کنند و برای آن تلاش نمایند.
ملت ایران به فضل پروردگار در همه این میدانها پیروز خواهد شد. به لطف الهی، تا امروز بر همه موانع فائق آمده است؛ در آینده نیز همینطور خواهد بود. گمان نکنید که ملت ایران چون در دنیا پشتیبانی قدرتها را ندارد، ضعیف است؛ نخیر، خیلی قوی است؛ به خاطر اینکه همین معنویت و همین ایمان در اوست و همین مسؤولان دلسوز و علاقهمند و مؤمن در این کشور تلاش و کار میکنند. آحاد ملت بایستی یکپارچه و یکصدا و یکزبان، این راه را ادامه دهند و دنبال این راه حرکت کنند. خدای متعال هم تفضّل خواهد کرد و انشاءاللَّه روزبهروز پیشرفتهای نظام جمهوری اسلامی در زمینههای معنویّت و مادیّت و سیاست و اداره امور کشور، بهتر خواهد شد و این مشکلات ریز و درشتی که برخی تحمیل شده است و برخی طبیعت پیشرفت کار است، انشاءاللَّه به فضل الهی و به همت مسؤولان و با کمک مردم برطرف خواهد گردید.
بیانات در دیدار جمعی از پرستاران؛ 19\06\1376
#روایت
من خطبة علی بن ابی طالب علیه السلام
الْحَمْدُ لِلَّهِ النَّاشِرِ فِی الْخَلْقِ فَضْلَهُ وَ الْبَاسِطِ فِیهِمْ بِالْجُودِ یَدَهُ نَحْمَدُهُ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ وَ نَسْتَعِینُهُ عَلَى رِعَایَةِ حُقُوقِهِ وَ نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ غَیْرُهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِأَمْرِهِ صَادِعاً وَ بِذِکْرِهِ نَاطِقاً فَأَدَّى أَمِیناً وَ مَضَى رَشِیداً وَ خَلَّفَ فِینَا رَایَةَ الْحَقِّ مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا زَهَقَ وَ مَنْ لَزِمَهَا لَحِقَ یده...
و زهقت نفسه بالفتح زهوقا أی خرجت قال تعالى وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ (سورة التوبة 85)و زهقت الناقة إذا سبقت و تقدمت أمام الرکاب و زهق الباطل اضمحل یقول ع من خالفها متقدما لها أو متأخرا عنها فقد خرج عن الحق و من لازمها فقد أصاب الحق.
شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج7، ص: 84
#آقا
... ببینید در این چند سال با ایران چه کردند. آنچه توانستند، ضربه حواله کردند. حالا بعضی از آن ضربهها اصلاً وارد نشده و نخورده و خدای متعال ضربه را برگردانده است؛ بعضی از آن ضربهها هم خورده، اما اثری نکرده؛ بعضی هم اثرهای کمعمقی کرده؛ بعضیها هم بالاخره صدمهیی زده؛ لیکن دشمن کوچکتر و کمتر از آن بوده است که بتواند ما را از پا بیندازد. ما اگر توجه بکنیم، دشمن ناکام خواهد شد؛ ولی اگر ما غفلت بکنیم و بیدار نباشیم، دشمن ناکام نشده و موفق خواهد شد.
چه کسی گفته که باطل هیچوقت در دنیا قادر نخواهد بود که به حق ضربه بزند، یا موقتاً آن را از بین ببرد؟ کدام قانونی اینچنین میتواند باشد؟ آن چیزی که در قانون الهی است، این است که در نهایت، حق پیروز خواهد شد؛ در نهایت، باطل سرنگون خواهد شد؛ اما چه کسی گفته است که در اثنای راه، باطل فرصت پیدا نخواهد کرد که حق را مورد ضربات خود قرار دهد و حتّی آن را از میدان خارج کند؟
البته یک قانون دیگر هست: اگر به خاطر حق، مبارزه انجام بگیرد، هیچ باطلی قادر نخواهد بود جلو بیاید. اگر مبارزه و مجاهدت بشود، خدای متعال کمک و هدایت میکند؛ اما اگر مجاهدت نشود، اگر بیکار بنشینیم، اگر هوشیاری بخرج ندهیم، اگر در سنگر بخوابیم، آیا باز هم دشمن نمیآید سنگر ما را فتح کند؟ چه کسی چنین چیزی را گفته است؟ ما باید تلاش کنیم، تا دشمن ناکام بشود. اگر ما تلاش نکردیم، دشمن کامیاب خواهد شد؛ و نستجیر باللَّه من ذلک. ما نباید بگذاریم در زمان ما و با مسؤولیت ما و روی دوش ما، اینچنین شود. به همین خاطر، تکلیف علما از این جهت هم بسیار مهم است.
... آینده بحمداللَّه آیندهی خوبی است. آنچه که ما در افق آینده میبینیم، این است که به فضل الهی دشمن در دنیا محاصره خواهد شد. سعی کردند ما را در منطقه محاصره کنند؛ اما خدای متعال از اطراف اینها را محاصره خواهد کرد؛ «یغشیهم العذاب من فوقهم و من تحت ارجلهم»؛(عنکبوت: 55) حالا نمونههایش را در اینجا دارید مشاهده میکنید؛ این بیداری اسلامی از این قبیل است؛ این تلاشی کشور اتحاد جماهیر شوروی سابق از این قبیل است؛ این اختلافات داخلی و نژادی و قومی در اروپا از این قبیل است. ما آرزوی جنگ برای کسی نمیکنیم؛ اما کار خدا تماشایی است!
بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان بوشهر؛ 11\10\1370
#آقا
... ما بحمداللَّه افق را روشن میبینیم. ما این بیداری را، بیداری مبارکی بهحساب میآوریم. ما احساس میکنیم که حربهی ابرقدرتها روزبهروز کُندتر میشود؛ همچنان که آن ابرقدرت متلاشی شد و آن مجموعهی عظیم از جغرافیای عالم محو گردید و آن ابرقدرتی که آنگونه در دنیا حکم میراند، امروز از او عین و اثری نیست؛ این، رفتار عالم را به ما نشان میدهد.
حرکت عالم و حرکت تاریخ، به سمت محو قدرتهای ستمگر و انشاءاللَّه رشد ارزشهاست؛ البته شرط آن، تلاش و مجاهدت است. هیچ چیز بدون مجاهدت به دست نخواهد آمد؛ «و من اراد الاخرة و سعی لها سعیها و هو مؤمن»؛ (اسراء: ۱۹) شرطش اینهاست. مسلمانان باید سعی کنند، باید ایمان داشته باشند، تا خدای متعال انشاءاللَّه دریچههای رحمت را به روی آنها باز کند. این راه ملت ایران است؛ این راه این جوانان مؤمن است؛ راه مردمی است که برای اسلام تا امروز با اخلاص مجاهدت کردند. انشاءاللَّه که خداوند متعال هم دست ما و دست همهی ملتهای مسلمان را بگیرد، ما را هدایت کند، به ما کمک کند و انشاءاللَّه قلب مقدس ولىّعصر(ارواحنافداه) از ما راضی و خشنود باشد.
بیانات در دیدار کارگزاران نظام؛ 13\11\137
#آقا
... شک نیست که در مصاف حق و باطل، پیروزی از آن حق و شکست و زوال، سرنوشت باطل است، مشروط بر آنکه جبهه حق از نیروی مادی و معنوی خویش به گونه ای درست بهره بگیرد و با خردمندی و تلاش شایسته و با استقامت و امید و با توکل به خدا و اعتماد به نفس، راه درست را بجوید و بپیماید.
پیام به کنگرهی عظیم حج؛ 08\11\1382
#آقا
... امروز میبینید که وضع دنیا چگونه است. این کاخهای مرتفع و خیلی پُر زر و زیور، اما با پایههایی از مقوا، یکی پس از دیگری دارد فرو میریزد. این شوروی، امپراتورىِ بزرگِ به اصطلاح سوسیالیستی و کارگری بود؛ اما آنگونه فرو ریخت و در هم مچاله شد! نمیشود گفت فرو ریخت؛ اصلاً نابود و له شد! شبیه همین فعل و انفعال، الان در بعضی از جاهای دیگر دنیا هم دارد انجام میگیرد؛ منتها تا آن وقتی که آشکار بشود، مقداری زمان میطلبد. این تمدنها و زر و زیورهای ضد حق دارند له میشوند.
بنای حق باید مرتفع باشد. گمان نکنید که اگر باطل به خاطر زوالپذیریش از بین رفت، حق به خودی خود و بدون تلاش، در دنیا عَلَم خواهد شد - ابداً - باطل دیگری سر جایش میآید؛ مگر آن وقتی که حق، خود را آنچنان که هست، عرضه کند. این باطلها مرتب پشت سر هم میآیند و میروند؛ مرتب به وجود میآیند و از بین میروند. طبیعت باطل، زایل شدن و از بین رفتن است. گمان نشود که اگر باطل از بین رفت، ممکن است اسلام یا حق، بدون تلاش و مجاهدت، بدون تعریف و تبیین، بدون زحمت کشیدنِ من و شما، در دنیا جایگزین باطلها بشود؛ نه، بسته به این است که من و شما چه کار کنیم.
پس، باید از اهلبیت همچنان درس گرفت؛ همچنان این درسها را به مردم داد؛ همچنان تربیت کرد؛ تا بر اثر این کوششها، مُرّ حق و لُبّ حق بتواند جانشین باطلها بشود.
بیانات در دیدار جمعی از مداحان؛ 05\10\137
#آقا
... این اتّفاقی است که امروز در دنیای غرب - بخصوص در بعضی از کشورهای غربی - رخ میدهد. البته این قسم توفانهای اجتماعی و تاریخی بتدریج خودش را نشان میدهد. آدمهای ناهوشمند تا آن اواخر هم نمیفهمند چه شد؛ به طریق اولی آدمهای خودخواه و خودپرست و سودطلب و به فکر جیب خود هم یا نمیفهمند، یا اگر هم بفهمند، برایشان اهمیت ندارد؛ اما آدمهای تیزبین و دلسوز در هر جامعهای این خطر را حس میکنند که ببینند نسل جوانشان از دست میرود. الان این اتّفاق افتاده است؛ یعنی دلسوزان و هوشمندان در همان جوامع غربی که عرض کردم، احساس کردهاند که برای آنها چه فاجعهای رخ میدهد. جوانانشان به میزان بسیار زیادی دچار بلاهای اجتماعی مثل اعتیاد و از این قبیل هستند. تعداد بسیار زیادشان دچار هیجانهای گمراه کنندهاند که منجر به قتل و دزدی و غارت و جنایت و شهوترانیهای بسیار زشت میشود. تعداد زیادی هم دچار بیتفاوتیاند؛ در انتخاباتها و در مسائل جمعی شرکت نمیکنند. وقتی از آنها سؤال میپرسند که چرا شرکت نمیکنید، میگویند برایمان اهمیتی ندارد - حالت بیتفاوتی - اینها نشانههای زوال است.
حالا فلان نظریهپردازان صهیونیسم بنشینند و در مجلّات پرتیراژ جهانی خود بنویسند که بههرحال ما امروز یا فردا مالک جهانیم. اینها را نوشتند! متفکّران سیاسی آمریکایی صریحاً این را میگویند که بشریت چه بخواهد، چه نخواهد، سرنوشت دنیا امروز و فردا در دست ماست؛ حقّ ما هم هست! این را مینویسند و من خودم این را دیدم. خوب؛ بگویند. واقعیت غیر از این را نشان میدهد؛ چون ابزار پیشرفت، بیش از همه چیز، سلامت عزم و ارادهی انسانی و داشتن یک هدف جمعی است، تا همه به آن هدف توجّه کنند، آن را قلباً بپذیرند و با قدرت به سمت آن هدف حرکت کنند.
بیانات در دیدار دانشجویان و دانشآموزان بسیجی «طرح ولایت»؛ 13\06\1378
#آقا
... مکرّر در بیانات امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) و بیانات مسئولین جمهوری اسلامی، محو دولت اسرائیل مطرح شده است؛ دشمنان این را بد معنا میکنند؛ محو دولت اسرائیل به معنای محو مردم یهودی نیست -ما با آنها هیچ کاری نداریم- [منظور] محو آن حکومت است، محو آن رژیم تحمیلی است. «محو اسرائیل» یعنی مردم فلسطین که صاحبان واقعی آن سرزمینند -چه مسلمانشان، چه مسیحیشان، چه یهودیشان- خود صاحبان اصلی دولت خودشان را انتخاب بکنند؛ بیگانهها و اراذل و اوباشی مثل نتانیاهو و مانند اینها را که واقعاً اراذلند، از بین خودشان ازاله کنند، بیرون کنند، کشور را خودشان اداره کنند؛ محو اسراییل یعنی این، و این اتّفاق خواهد افتاد. بعضی استبعاد میکنند که چطور مثلاً بعد از گذشت هفتاد سال [فلسطین مستقل میشود]؛ کشورهای بالکان و بعضی از کشورهای دیگر هم بعد از شصت سال، هفتاد سال که در تصرّف دیگران بودند مستقل شدند، برگشتند به ملّتهای خودشان؛ هیچ بُعدی ندارد. وَ ما ذٰلِکَ عَلَی اللهِ بِعَزیز؛(سورهی ابراهیم، آیهی ۲۰ و سورهی فاطر آیهی ۱۷) این اتّفاق خواهد افتاد. ما طرفدار مردم فلسطین هستیم، ما طرفدار استقلال فلسطین هستیم، ما طرفدار نجات فلسطین هستیم، ما یهودستیز نیستیم؛ در کشور خود ما عدّهای یهودی وجود دارند که با کمال امنیّت دارند زندگی میکنند.
بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى؛ 24\08\1398
#آقا
... یک جمله راجع به رژیم صهیونیستی عرض بکنیم؛ بعد از اتمام این مذاکراتِ هستهای، شنیدم صهیونیستها در فلسطین اشغالی گفتند فعلاً با این مذاکراتی که شد، تا ۲۵ سال از دغدغهی ایران آسودهایم؛ بعد از ۲۵ سال فکرش را میکنیم. بنده در جواب عرض میکنم اوّلاً شما ۲۵ سال آینده را نخواهید دید. انشاءالله تا ۲۵ سال دیگر، به توفیق الهی و به فضل الهی چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت؛ ثانیاً در همین مدّت هم روحیّهی اسلامیِ مبارز و حماسی و جهادی، یک لحظه صهیونیستها را راحت نخواهد گذاشت؛ این را بدانند. ملّتها بیدار شدهاند، میدانند دشمن کیست؛ حالا دولتها و بوقهای تبلیغاتی و مانند اینها میخواهند جای دشمن و دوست را عوض کنند، [امّا] به جایی نمیرسد. ملّتها -ملّتهای مسلمان، بخصوص ملّتهای منطقه- حواسشان جمع است و میدانند. خب، این وضع رژیم صهیونیستی و آن هم [وضع] آمریکا.
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم؛ 18\06\94
#داستان
اشاره به آزادی امام خمینی از تبعید و پیروزی نهایی ایشان در تفألی به قرآن
از فاضل گرانقدر آقای عراقچی همدانی شنیدم که گفت: در ماه محرم سال 1342 که من در کبوتر آهنگ همدان منبر می رفتم٬ انقلاب از قم به رهبری امام خمینی(ره) آغاز شد٬ تا این که ما خبر دستگیری امام خمینی(ره) را به وسیله رادیو شنیدیم و از این جهت همه نگران و ناراحت شدیم و من در فکر بودم این داستان٬ آخرش به کجا می رسد و سرنوشت ملت و کشور چه خواهد شد. به ویژه اینکه٬ عاقبت امام خمینی(ره) چه می شود٬ با این وضعی که پیش آمده و دستگاه جبار٬ ایشان را دستگیر کرده بودند. در این هنگان به خاطرم رسید برای آگاه شدن از عاقبت این کار٬ به قرآن کریم تفأل نمایم. قرآن را برداشتم٬ متوجه قادرمتعال شده و خواستم از قرآن عاقبت امر را به من نشان دهد، پس قرآن را باز کردم. دیدم در اول صفحه این آیه مبارکه است: «وَقُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا؛ بگو حق آمد و باطل نابود شد٬ حقا که باطل نابودشدنی است.»(اسراء: 81) من از این تفأل نیک٬ آرامش خاطر پیدا کرده و مطمئن شدم که امام٬ آزاد خواهد شد. تا آن که بعد از چندی در اثر فشار ملت و اقدام علما و مهاجرت علمای بزرگ شهرستان ها به تهران٬ حکومت مجبور شد امام را آزاد کند. تا آنکه مرتبه دوم٬ حضرت امام را دستگیر کردند. این دفعه ایشان را به ترکیه تبعید نمودند٬ دوباره من ناراحت شدم و قرآن را برداشتم، خواستم تفأل با قرآن بدانم که عاقبت کار چه خواهد شد (البته این قرآن٬ از نظر اندازه و نوع چاپ غیر از قرآنی بود که در کبوترآهنگ بود) وقتی قرآن را گشودم٬ باز دیدم در اول صفحه٬ همان آیه است. «قُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا». خیالم راحت شد. دانستم که این دفعه نیز امام آزاد می شود. تا اینکه پس از مدتی که امام در ترکیه بود ایشان را به نجف فرستادند. چند سالی در نجف ماند. دوباره از نجف هم اخراج شد. امام ناچار به پاریس تشریف آورد که این ماجرا نیز موجب فکر و خیال و ناراحتی مسلمانان بود. من دوباره به فکرم آمد که از قرآن کمک بگیرم و به قرآن تفأل بزنم تا بدانم این مرتبه کار امام به کجا خواهد رسید٬ قرآن را باز کردم٬ باز دیدم در صفحه اول٬ همان آیه آمد. «قُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا».
سرگذشت های تلخ و شیرین قرآن؛حاج شیخ غلامرضا نیشابوری؛صفحه 161 و 16
#شعر
صدای تیز حق را خنجر باطل نمیبُرَّد
صدایی را که سرتاپا لباس رزم پوشیدهست
نمیداند «صدای شمس» را هرگز غروبی نیست
نمیبیند حسین از هر طرف بر خاک تابیدهست
حسین است این درخت سربلند قرنها گریه
حسین است این که از چشم زمین خشک جوشیدهست
#شعر
همواره نبرد حق و باطل برپاست
هر روز برای مسلمین عاشوراست
مصداق صحیح «لَعَنَ اللّهُ یزید»
امروز شعار مرگ بر آمریکاست
#شعر
قسمت دشمنان چه خواهد بود؟
ننگ و عجز و هراس و حسرت و بیم
"ضربههای ملایم مغزی"!
مرگهای مداوم خوشخیم!
#شعر
زنده ماندیم ما، به اسم شهید
رسم ما در جهان، ستمسوزیست
تازه آغاز گام دوم ماست
تازه این ابتدای پیروزیست
جز همین پایداری و همت
راه حلی در این معادله نیست
ما سپاه رهایی قدسیم
این شرف، قابل معامله نیست
میرود سردی زمستانها
میرسد نوبهار همعهدی
هرچه داریم نذر آمدنت
اَلسلامُ عَلیکَ یا مهدی
محمد مهدی سیار
#شعر
گرد و خاکی کردی و بنشین که طوفان را ببینی
وقت آن شد قدرت خون شهیدان را ببینی
میرود تابوت روی دست مردم، چشم وا کن
تا که با چشم خودت فرش سلیمان را ببینی
پاشو از پای قمارت! روی دور باخت هستی
پاشو! باید آخرین اخبار تهران را ببینی
گوش کن! این بار حرف از مرگ شیطان بزرگ است
رو به خود آیینهای بگذار شیطان را ببینی
خواب را دیگر حرام خود کن از امشب که باید
باز هم کابوس موشکهای ایران را ببینی
رازها در ذکر بسم الله الرحمن الرحیم است
وعدهها داده خدا، باید که قرآن را ببینی
قول دادیم انتقامی سخت میگیریم، بنشین
تا که فرق قول کافر با مسلمان را ببینی
#شعر
ز گلستان رسول اسلام
مهدى آل محمد زد گام
این ندا گشت در آفاق بلند:
مصلح منتظر آمد بوجود
رخت بر بندد باطل زین پس
که خدا از رخ حق پرده گشود
زهق الباطل و جاء الحق گفت
گوش دل این سخن از غیب شنفت
سید یحیى برقعى «حکمت»
#شعر
گرچه از داغ لاله میسوزیم
ما همان سربلند پیروزیم
چون به تکلیف خود عمل کردیم
روز فتح و شکست، پیروزیم
ماهنامه پاسدار انقلاب
#کلام بزرگان
#شهید مطهری
خوشبینى قرآن به تاریخ
قرآن، به تاریخ خوشبین است و در مجموعِ جریان تاریخ [غلبه را با حق مىداند؛] چون براى انسان اصالت قائل است نه اینکه مىگوید که یک جبر کور در ماوراى خواست و اراده و ایمان و انتخاب انسان [وجود دارد.] قرآن روحى فکر مىکند، براى ایمان و فطرت و گرایش به حقیقت و براى عدالت اصالت قائل است یعنى براى نوامیس زندگى بشر اصالت قائل است و براى انسان یک نوع گرایش ذاتى به صداقت و امانت و عدالت و به همه این [ارزشها] قائل است در عین اینکه [قبول دارد که گاهى انسان به دلیل منحرف شدن از فطرت] مىخواهد حق را از مسیر خودش منحرف کند، متوقفش مىکند، عقبگرد به آن مىدهد. اینها را به صورت یک جریانهاى موقّت مىپذیرد. پس در مسئله مبارزه حق و باطل، ما با چنین منطقى روبرو مىشویم.
در تفسیرى که اواخر مىگفتم به این نکته متوجه شدم. قرآن در اوایل سوره بقره سه گروه را در مقابل یکدیگر مطرح مىکند: گروه مؤمنین و متّقین، گروه کافرین، گروه منافقین. به گروه مؤمنین که مىرسد، بعد از اینکه این گروه را توصیف مىکند که اینها ایمان به غیب دارند، نماز کامل، حسابى و واقعى بپا مىدارند، انفاق مىکنند، به این مکتبشان که مکتب الهى است (بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ) (بقره/ 4) ایمان دارند. به کافرها که مىرسد مثل آن وقتى است که معلمى به شاگردى نگاه مىکند که به هیچ نصیحت و پندى و به هیچ تنبیهى نتوانسته او را سر کلاس بیاورد و بالا ببرد، بعد پدرش که مىآید، به آن پدر مىگوید: رهایش کن، فایده ندارد، یک موجود اسقاطى است. إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ (بقره/ 6) اینهایى که دعوت پیامبر به آنها عرضه شد و کفر ورزیدند (کفر، بعد از عرضه است) دیگر فایده به حالشان ندارد.گروه سوم که براى اینها اهمیت بیشترى قائل است به دلیل اینکه آیات بیشترى در شأن اینها نازل کرده است گروه منافقین هستند. منافقین کسانى هستند که از مذهب علیه مذهب استفاده مىکنند یعنى تظاهر به مذهب مىکنند و حال آنکه در باطن ضد مذهب هستند: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ (بقره/ 8 و 9) اینها در مقام فریب دادن خدا برمىآیند. قرآن مىگوید اینها در فریبکارىشان موفق نیستند: وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ اینها به خیال خودشان مردم را مىفریبند ولى در واقع خودشان را مىفریبند. بعد در آیه دیگر مىگوید: وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ (بقره/ 14). به خیال خودشان خیلى زرنگى مىکنند. به اهل ایمان مىرسند، مىگویند بله، ما از شما هستیم، ولى وقتى با آن برادرهاى واقعىشان، شیطانهاى مثل خودشان در خلوت روبرو مىشوند مىگویند که بدانید [این کار ما] صورى است، باطناً ما با شما هستیم، ما داریم مسخرهشان مىکنیم.
غلبه صلاح بر فساد در جامعهها
قرآن برعکس، براى خدعه موفقیت قائل نیست، نمىگوید عالم را خدعه اداره کرده. قرآن این منطق را قبول ندارد که تاریخ را زور و خدعه و ظلمت گردانده است. اصلًا از نظر منطق قرآن امکان ندارد که در مجموعِ جامعه بشریت غلبه با شر باشد و جامعه باقى باشد. اینکه پیغمبر فرمود: الْمُلْکُ یَبْقى مَعَ الْکُفْرِ وَ لا یَبْقى مَعَ الظُّلْمِ معنایش این است. ولى ما گاهى ظلم را در سطح بالا نگاه مىکنیم. نادر شاه را مىبینیم، همهاش ظلم است. ولى جامعه که نادر شاه نیست. به قول خود این آقایان براى شخصیت نباید اینقدر نقش قائل شد. همان زمانى که نادر شاه از کلّهها منارهها مىسازد، شما به میان توده مردم و عموم مردم بروید یک آمارگیرى بکنید، ببینید در مجموع آیا صداقت بر کذب غلبه دارد یا کذب بر صداقت؟ امانت بر خیانت غلبه دارد یا خیانت بر امانت؟ آیا عفت بر بىعفتى غلبه دارد؟ آیا تقوا بر بىتقوایى غلبه دارد؟ جامعه را در مجموعش باید در نظر گرفت، مخصوصاً در آن استخوان بندى اصلىاش. از نظر قرآن مَثَل افرادى که در قلّه جامعه قرار گرفتهاند که ما آنها را مقیاس قرار مىدهیم مَثَل کفى است که روى آب را گرفته. در سوره رعد مىخوانیم: أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً ... کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ (رعد/ 17). سیلى جریان دارد. در مسیرش کثافت هم هست، مىشوید مىآورد. بعد در اثر برخورد آب با سنگها کف پیدا مىشود. کف روى آب را مىگیرد. آدمى که خبر نداشته باشد خیال مىکند کف است که دارد مىآید، در صورتى که آن زیرْ آب است، اگر آن آب نبود این کف نبود.کف هم نیروى خودش را از آن آب دارد.
ظلمها، باطلها همیشه در جامعه وجود داشته، اما این اشتباه است که ما اصالت را براى اینها قائل باشیم، بگوییم اصلًا هرچه بوده کار اینها بوده، مذهبى نبوده، خیرى نبوده، نورى نبوده، عدلى نبوده است. در هر جامعهاى [صلاح بر فساد غلبه دارد.] فطرت بشر در همه جا این گونه است. در شوروى هم شما بروید همینطور است. از آن ده میلیون کمونیست آن که بگذرید (آنها هم شاید پنج میلیونشان آدمهاى اغفال شده باشند) اگر سراغ آن صد و نود میلیون دیگرشان بروید یک عده انسان فطرى مىبینید، یعنى مسلمان فطرى، مسلمان بالفطره، یعنى یک انسان سالم. اگر جامعهاى این گونه که اینها مىگویند باشد: در آن، ظلمت بر نور و شر بر خیر بچربد، یعنى مثلًا همین ما که اینجا نشستهایم همه به همدیگر دروغ بگوییم، هیچ کدام به دیگرى راست نگوییم، همه حرفهاى من دروغ باشد همه حرفهاى شما هم دروغ باشد؛ همه به یکدیگر خیانت کنیم، من به شما و شما به من؛ یک نفرمان تقوا نداشته باشیم، یک نفرمان حقیقت نداشته باشیم، یک نفرمان ایمان نداشته باشیم، تمام جامعه یکسره این گونه باشد؛ یک اقلیت ناچیزى صالح باشند و باقى مردم شر مطلق باشند، محال است که اصلًا این جامعه سر پاى خودش بایستد.
این گونه جامعهها بیمارند. جامعه بیمار با جامعهاى که شر در مجموع در آن غلبه دارد متفاوت است. عرض کردم، شما آن قلّههاى شامخ را در نظر نگیرید، آنها مقیاس جامعه نیستند. اگر انسان جامعه را در مجموع خود در نظر بگیرد، جامعه درست مثل یک فرد است، یک ترکیب است و در ترکیبها حکما مىگویند حالتى که حیات را حفظ مىکند بین دو حد است، یعنى مزاج (به تعبیر آنها) نوسان دارد. مثلًا انسان باید فشار خونى میان دو حد داشته باشد، اگر از یک حد کمتر باشد مىمیرد، از یک حد بیشتر هم باشد مىمیرد. در این درجات وسط نوسان پیدا مىکند. یک حد تعادل دارد. مثلًا مىگویند اگر فشار خون کسى 12 یا 13 باشد عالى است. اگر 18 باشد به او
مىگویند فشار خونت بالاست، حالت خوب نیست. 8 هم باشد مىگویند فشار خونت پایین است.
ولى نه به فشار خون 8 انسان مىمیرد نه به 18. انسان کوشش مىکند که مزاج را در آن حد تعادل نگاه دارد. همچنین اوره از یک حدى کمتر باشد خوب نیست، بیشتر هم باشد خوب نیست.
سلولهاى سفید یا قرمز از یک حد کمتر نباید باشد، بیشتر هم نباید باشد. همینطور قند خون.
جامعه هم این گونه است. امورى که قرآن اینها را حق و واقعیت مىگوید، اگر در جامعهاى از یک حد کمتر باشد آن جامعه مىمیرد. البته حق، دیگر حد افراط ندارد. همینطور که ارسطو گفته حق آن حالت حد وسط است، چنانکه مىگویند اخلاق خوب اخلاق معتدل است. افراطش باطل است، تفریطش هم باطل است. اگر جامعهاى باقى باشد معلوم مىشود در میان این دو باطل، در میان افراط و تفریط نوسان دارد. حالا اگر در آن حدِ معتدل باشد یک جامعه مترقّى است. ولى ممکن است که در مرز از هم گسیختگى باشد از این طرف، یا در مرز از هم گسیختگى باشد از آن طرف.
جامعههایى که قرآن مىگوید اینها هلاک شدند کدام جامعههاست؟ جامعههایى که باطل بر آن غلبه کرده است. این همه جوشى که قرآن مىزند براى چیست؟ براى این است که جامعه در حال تعادل واقعى باشد. در مورد سلامت، ممکن است کسى که فشار خونش 7 است بگوید من که نمردهام، یا دیگرى بگوید فشار خونم 20 است، آدم نمىمیرد. به او مىگویند مگر انسان باید به مرز مردن که رسید برود خودش را معالجه کند، باید بروى خودت را معالجه کنى. پس جامعه مریض- که با مرض جامعه باید مبارزه کرد- غیر از این است که بر جامعه باطل غلبه دارد. این دو نباید با یکدیگر اشتباه شود. [اگر به ندرت بگوییم] بر اصل جامعه باطل غلبه دارد و حق مغلوب است، آن حقى که ما مىگوییم مغلوب است و نیست حد اعلاى حق است. بعلاوه چنین نیست که حق مغلوب است. همیشه در جنگهاى حق و باطل، انسان مىبیند که باطل بهطور موقّت مىآید روى حق را مىپوشاند ولى بعد آن نیرو را ندارد که بتواند به صورت دائم باقى بماند.
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (فلسفه تاریخ(1 - 4))، ج15، ص: 1009
#کلام بزرگان
#شهید مطهری
خوشبینى قرآن به تاریخ
قرآن، به تاریخ خوشبین است و در مجموعِ جریان تاریخ [غلبه را با حق مىداند؛] چون براى انسان اصالت قائل است نه اینکه مىگوید که یک جبر کور در ماوراى خواست و اراده و ایمان و انتخاب انسان [وجود دارد.] قرآن روحى فکر مىکند، براى ایمان و فطرت و گرایش به حقیقت و براى عدالت اصالت قائل است یعنى براى نوامیس زندگى بشر اصالت قائل است و براى انسان یک نوع گرایش ذاتى به صداقت و امانت و عدالت و به همه این [ارزشها] قائل است در عین اینکه [قبول دارد که گاهى انسان به دلیل منحرف شدن از فطرت] مىخواهد حق را از مسیر خودش منحرف کند، متوقفش مىکند، عقبگرد به آن مىدهد. اینها را به صورت یک جریانهاى موقّت مىپذیرد. پس در مسئله مبارزه حق و باطل، ما با چنین منطقى روبرو مىشویم.
در تفسیرى که اواخر مىگفتم به این نکته متوجه شدم. قرآن در اوایل سوره بقره سه گروه را در مقابل یکدیگر مطرح مىکند: گروه مؤمنین و متّقین، گروه کافرین، گروه منافقین. به گروه مؤمنین که مىرسد، بعد از اینکه این گروه را توصیف مىکند که اینها ایمان به غیب دارند، نماز کامل، حسابى و واقعى بپا مىدارند، انفاق مىکنند، به این مکتبشان که مکتب الهى است (بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ) (بقره/ 4) ایمان دارند. به کافرها که مىرسد مثل آن وقتى است که معلمى به شاگردى نگاه مىکند که به هیچ نصیحت و پندى و به هیچ تنبیهى نتوانسته او را سر کلاس بیاورد و بالا ببرد، بعد پدرش که مىآید، به آن پدر مىگوید: رهایش کن، فایده ندارد، یک موجود اسقاطى است. إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ (بقره/ 6) اینهایى که دعوت پیامبر به آنها عرضه شد و کفر ورزیدند (کفر، بعد از عرضه است) دیگر فایده به حالشان ندارد.گروه سوم که براى اینها اهمیت بیشترى قائل است به دلیل اینکه آیات بیشترى در شأن اینها نازل کرده است گروه منافقین هستند. منافقین کسانى هستند که از مذهب علیه مذهب استفاده مىکنند یعنى تظاهر به مذهب مىکنند و حال آنکه در باطن ضد مذهب هستند: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ (بقره/ 8 و 9) اینها در مقام فریب دادن خدا برمىآیند. قرآن مىگوید اینها در فریبکارىشان موفق نیستند: وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ اینها به خیال خودشان مردم را مىفریبند ولى در واقع خودشان را مىفریبند. بعد در آیه دیگر مىگوید: وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ (بقره/ 14). به خیال خودشان خیلى زرنگى مىکنند. به اهل ایمان مىرسند، مىگویند بله، ما از شما هستیم، ولى وقتى با آن برادرهاى واقعىشان، شیطانهاى مثل خودشان در خلوت روبرو مىشوند مىگویند که بدانید [این کار ما] صورى است، باطناً ما با شما هستیم، ما داریم مسخرهشان مىکنیم.
غلبه صلاح بر فساد در جامعهها
قرآن برعکس، براى خدعه موفقیت قائل نیست، نمىگوید عالم را خدعه اداره کرده. قرآن این منطق را قبول ندارد که تاریخ را زور و خدعه و ظلمت گردانده است. اصلًا از نظر منطق قرآن امکان ندارد که در مجموعِ جامعه بشریت غلبه با شر باشد و جامعه باقى باشد. اینکه پیغمبر فرمود: الْمُلْکُ یَبْقى مَعَ الْکُفْرِ وَ لا یَبْقى مَعَ الظُّلْمِ معنایش این است. ولى ما گاهى ظلم را در سطح بالا نگاه مىکنیم. نادر شاه را مىبینیم، همهاش ظلم است. ولى جامعه که نادر شاه نیست. به قول خود این آقایان براى شخصیت نباید اینقدر نقش قائل شد. همان زمانى که نادر شاه از کلّهها منارهها مىسازد، شما به میان توده مردم و عموم مردم بروید یک آمارگیرى بکنید، ببینید در مجموع آیا صداقت بر کذب غلبه دارد یا کذب بر صداقت؟ امانت بر خیانت غلبه دارد یا خیانت بر امانت؟ آیا عفت بر بىعفتى غلبه دارد؟ آیا تقوا بر بىتقوایى غلبه دارد؟ جامعه را در مجموعش باید در نظر گرفت، مخصوصاً در آن استخوان بندى اصلىاش. از نظر قرآن مَثَل افرادى که در قلّه جامعه قرار گرفتهاند که ما آنها را مقیاس قرار مىدهیم مَثَل کفى است که روى آب را گرفته. در سوره رعد مىخوانیم: أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً ... کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ (رعد/ 17). سیلى جریان دارد. در مسیرش کثافت هم هست، مىشوید مىآورد. بعد در اثر برخورد آب با سنگها کف پیدا مىشود. کف روى آب را مىگیرد. آدمى که خبر نداشته باشد خیال مىکند کف است که دارد مىآید، در صورتى که آن زیرْ آب است، اگر آن آب نبود این کف نبود.کف هم نیروى خودش را از آن آب دارد.
ظلمها، باطلها همیشه در جامعه وجود داشته، اما این اشتباه است که ما اصالت را براى اینها قائل باشیم، بگوییم اصلًا هرچه بوده کار اینها بوده، مذهبى نبوده، خیرى نبوده، نورى نبوده، عدلى نبوده است. در هر جامعهاى [صلاح بر فساد غلبه دارد.] فطرت بشر در همه جا این گونه است. در شوروى هم شما بروید همینطور است. از آن ده میلیون کمونیست آن که بگذرید (آنها هم شاید پنج میلیونشان آدمهاى اغفال شده باشند) اگر سراغ آن صد و نود میلیون دیگرشان بروید یک عده انسان فطرى مىبینید، یعنى مسلمان فطرى، مسلمان بالفطره، یعنى یک انسان سالم. اگر جامعهاى این گونه که اینها مىگویند باشد: در آن، ظلمت بر نور و شر بر خیر بچربد، یعنى مثلًا همین ما که اینجا نشستهایم همه به همدیگر دروغ بگوییم، هیچ کدام به دیگرى راست نگوییم، همه حرفهاى من دروغ باشد همه حرفهاى شما هم دروغ باشد؛ همه به یکدیگر خیانت کنیم، من به شما و شما به من؛ یک نفرمان تقوا نداشته باشیم، یک نفرمان حقیقت نداشته باشیم، یک نفرمان ایمان نداشته باشیم، تمام جامعه یکسره این گونه باشد؛ یک اقلیت ناچیزى صالح باشند و باقى مردم شر مطلق باشند، محال است که اصلًا این جامعه سر پاى خودش بایستد.
این گونه جامعهها بیمارند. جامعه بیمار با جامعهاى که شر در مجموع در آن غلبه دارد متفاوت است. عرض کردم، شما آن قلّههاى شامخ را در نظر نگیرید، آنها مقیاس جامعه نیستند. اگر انسان جامعه را در مجموع خود در نظر بگیرد، جامعه درست مثل یک فرد است، یک ترکیب است و در ترکیبها حکما مىگویند حالتى که حیات را حفظ مىکند بین دو حد است، یعنى مزاج (به تعبیر آنها) نوسان دارد. مثلًا انسان باید فشار خونى میان دو حد داشته باشد، اگر از یک حد کمتر باشد مىمیرد، از یک حد بیشتر هم باشد مىمیرد. در این درجات وسط نوسان پیدا مىکند. یک حد تعادل دارد. مثلًا مىگویند اگر فشار خون کسى 12 یا 13 باشد عالى است. اگر 18 باشد به او
مىگویند فشار خونت بالاست، حالت خوب نیست. 8 هم باشد مىگویند فشار خونت پایین است.
ولى نه به فشار خون 8 انسان مىمیرد نه به 18. انسان کوشش مىکند که مزاج را در آن حد تعادل نگاه دارد. همچنین اوره از یک حدى کمتر باشد خوب نیست، بیشتر هم باشد خوب نیست.
سلولهاى سفید یا قرمز از یک حد کمتر نباید باشد، بیشتر هم نباید باشد. همینطور قند خون.
جامعه هم این گونه است. امورى که قرآن اینها را حق و واقعیت مىگوید، اگر در جامعهاى از یک حد کمتر باشد آن جامعه مىمیرد. البته حق، دیگر حد افراط ندارد. همینطور که ارسطو گفته حق آن حالت حد وسط است، چنانکه مىگویند اخلاق خوب اخلاق معتدل است. افراطش باطل است، تفریطش هم باطل است. اگر جامعهاى باقى باشد معلوم مىشود در میان این دو باطل، در میان افراط و تفریط نوسان دارد. حالا اگر در آن حدِ معتدل باشد یک جامعه مترقّى است. ولى ممکن است که در مرز از هم گسیختگى باشد از این طرف، یا در مرز از هم گسیختگى باشد از آن طرف.
جامعههایى که قرآن مىگوید اینها هلاک شدند کدام جامعههاست؟ جامعههایى که باطل بر آن غلبه کرده است. این همه جوشى که قرآن مىزند براى چیست؟ براى این است که جامعه در حال تعادل واقعى باشد. در مورد سلامت، ممکن است کسى که فشار خونش 7 است بگوید من که نمردهام، یا دیگرى بگوید فشار خونم 20 است، آدم نمىمیرد. به او مىگویند مگر انسان باید به مرز مردن که رسید برود خودش را معالجه کند، باید بروى خودت را معالجه کنى. پس جامعه مریض- که با مرض جامعه باید مبارزه کرد- غیر از این است که بر جامعه باطل غلبه دارد. این دو نباید با یکدیگر اشتباه شود. [اگر به ندرت بگوییم] بر اصل جامعه باطل غلبه دارد و حق مغلوب است، آن حقى که ما مىگوییم مغلوب است و نیست حد اعلاى حق است. بعلاوه چنین نیست که حق مغلوب است. همیشه در جنگهاى حق و باطل، انسان مىبیند که باطل بهطور موقّت مىآید روى حق را مىپوشاند ولى بعد آن نیرو را ندارد که بتواند به صورت دائم باقى بماند.
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (فلسفه تاریخ(1 - 4))، ج15، ص: 1009
#کلام بزرگان
و قال السیّد ابن طاوس رحمه اللّه: و مما یزیل بعض التعجّب من ضلال أکثر هذه الأمة عن الصواب و غلبة الباطل على الحقّ فی ظاهر الأسباب إن هذه سنّة ماضیة فى الأمم الخالیة.
فإن آدم علیه السّلام کان له فى دنیاه ولدان قابیل و هابیل، فغلب قابیل المبطل هابیل المحقّ، و بقیت أمة شیث علیه السّلام و من بعده فی تقیة و فی مقام مغلوبین بالظالمین إلى أن جاءت نبوة نوح علیه السلام فلم یزالوا علیه مستظهرین و له معاندین إلى أن أهلکهم اللّه عزّ و جلّ بالغرق الشامل و الهلاک الهائل.
و کذا جرى لصالح علیه السّلام مع أمته و لهود علیه السّلام مع أمته و للوط علیه السّلام مع أمته و لإبراهیم علیه السلام مع نمرود و لموسى علیه السّلام مع فرعون و لأمة عیسى علیه السّلام حتى أخرجه اللّه منهم و اصلا إلى السّماء و ما انقادوا لأحد من الأنبیاء إلّا بالقهر و أنواع البلاء و ما استقام أمرهم مع داود علیه السّلام إلّا بأمور للآراء.
و ما استقام أمرهم مع سلیمان علیه السّلام إلّا بمعونة الجن و الشیاطین و طاعة الطیر و غیرها و تسخیر الهواء و ما استقاموا لذی القرنین إلّا بالقتل الذریع، و سفک الدّماء فأی أمة استقامت بالسّلامة و العافیة حتّى تستقیم هذه الأمّة بطاعة اللّه و طاعة الائمة الهادیة و جعلت آخر الأمم و نبیّها آخر الأنبیاء فکیف کان یتیها الاستیصال لها بالفناء و بمثل الّذی جرى مع الأمم الهالکة مع الأنبیاء علیهم السّلام (کشف المحجة: ص 75 الفصل 97).
أقول: و ذلک لأن نظر أکثر بنی آدم مقصور على العاجل المحسوس و علیه مجبولون و بعمارة الدّنیا مولعون و هم عن الآخرة یعمهون.
نوادر الأخبار فیما یتعلق بأصول الدین (للفیض)، النص، ص: 208
#کلام بزرگان
علامه طباطبایی:
[مؤمن در هر حال منصور و غیر مغلوب است و حق در دنیا هم در ظاهر و هم در باطن غالب است]
مؤمن در هر حال و همیشه منصور و غیر مغلوب است، حال یا هم در ظاهر و هم در باطن، و یا تنها در باطن هم چنان که فرمود:" قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ" (سوره توبه، آیه 56).از اینجا روشن مىشود که حق در دنیا غالب است، هم در ظاهر دنیا و هم در باطن آن، اما در ظاهر براى اینکه عالم خلقت همانطور که توجه فرمودید نوع انسانى را تکوینا به سوى حق و سعادت هدایت مىکند، و به زودى بشر را به هدف نهایى مىرساند، آرى غلبهاى که به ظاهر از باطل مىبینیم، تاخت و تازهایى بىدوام است که نباید بدان اعتنا کرد، و باید دانست که تاخت و تاز باطل همواره مقدمهایست براى ظهور حق، رشته زمان هم که به آخر نرسیده و روزگار هنوز تمام نشده و نظام هستى هم هرگز شکست نمىخورد، و اما اینکه گفتیم در باطن هم غالب است، براى اینکه حجت و دلیل قاطع همیشه با حق است و باطل هیچ دلیلى ندارد.
و اما اینکه گفتیم: قول و فعل حق عبارت است از قول و فعلى که متصف به صفات جمیلهاى چون ثبات و بقا و حسن باشد، و قول و فعل باطل آن است که متصف به صفات ناپسند چون تزلزل و زوال و قبح و بدى باشد، وجهش همان است که در بحثهاى گذشته به آن اشاره کردیم، و گفتیم از آیه شریفه:" ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ" (سوره مؤمن آیه 62) و آیه شریفه: " الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ" (سوره طه آیه 50)و آیه شریفه:" ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ، وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ" (سوره انعام آیه 78)استفاده مىشود که سیئات و بدیها اعدام و بطلانهایى هستند که مستند به خدا نمىباشند، زیرا هستى مستند به خداى فاطر و مفیض وجود است، نه نیستىها، به خلاف حسنات که چون به حکم آیات مذکوره مستند به خدایند، امور وجودى هستند، و به همین جهت است که فعل و قول حسن منشا هر جمال و منبع هر خیر و سعادت از قبیل ثبات و بقا و برکت و نفع است، و بر عکس قول و فعل بد منشا هر زشتى و منبع هر بدبختى است. و خداى تعالى در همین باره مىفرماید:" أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً، فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً، وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ، أَوْ مَتاعٍ، زَبَدٌ مِثْلُهُ، کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ، فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ" (سوره رعد آیه 19).
ترجمه تفسیر المیزان، ج2، ص: 281
#روایت
عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قوله تعالى: (قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُیُوبِ) (سبأ( 34): 48)، قال: «الحقّ: أمیر المؤمنین علیه السّلام و الأئمّة من ولده»؛ قال: قلت: قوله تعالى: (جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ) (الإسراء( 17): 81)؟ قال: «الحقّ موعد الإمام»؛ قال: قلت: (کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ) (الرعد( 13): 17)؟ قال: «الحقّ: أمیر المؤمنین؛ و الباطل: عدوّه»، قال: قلت: فقوله: (وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاء فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ) (الکهف( 18): 29)؟ (قال: «یؤمن به و یکفر بترکه»)، قال: قلت: (بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ) (المؤمنون( 23): 70)، قال: «فأکثرهم کارهون ولایته» (و جاء مفاد الروایة متفرّقا، کما فی تفسیر القمّیّ 1: 35 فی تفسیر الآیة 26 من سورة البقرة:\i( فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ) یعنی: أمیر المؤمنین، و کما فی الکافی 8: 287/ 432، و فیه: قال:« إذا قام القائم ذهبت دولة الباطل».)
غرر الأخبار، ص: 165
#روایت
المناقب لابن شهرآشوب عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ: لَمَّا وُلِدَ رَسُولُ اللَّهِ ص أُلْقِیَتِ الْأَصْنَامُ فِی الْکَعْبَةِ عَلَى وُجُوهِهَا فَلَمَّا أَمْسَى سُمِعَ صَیْحَةٌ مِنَ السَّمَاءِ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً.
بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج15، ص: 274
#روایت
قوله علیه السّلام: قَلِیلُ الْحَقِ یَدْفَعُ کَثِیرَ الْبَاطِلِ کَمَا أَنَّ الْقَلِیلَ مِنَ النَّارِ یُحْرِقُ کَثِیرَ الْحَطَبِ.
عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص: 371
قوله علیه السّلام: لا تغالب من یستظهر بالحق فان مغالب الحق مغلوب.
قوله علیه السّلام: یسیر الحق یدفع کثیر الباطل.
شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم، الفهرستج7، ص: 77
#متفرقه
ارتباط آیه 81 از سورة اسراء با امام زمان چیست؟
پاسخ: قرآن مجید تنها کتابی است که جامع مطالب و معارفی است که انسان در هدایت و سعادت به آن نیاز دارد و در بدست آوردن همهی معارف الهی باید به آن تمسک نمود. یکی از مباحث مهم که میتوان از قرآن بدست آورد مباحث مربوط به مهدویت میباشد. که مفسرین گرانقدر در حدود 249 آیه از قرآن را در مورد حضرت مهدی و مباحث مربوط به آن حضرت تفسیر یا تأویل نمودهاند.
از جمله آیه (وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً)
در تفسیر این آیه میخوانیم: مطلب این آیه یک قانون کلی است چرا که به هر امر ثابت و باقی «حق» میگویند، و «باطل» بر خلاف حق است؛ یعنی چیزی که ذاتاً دوام و بقاء و ثبات ندارد، و «باطل» اگر چه، چند روزی هم جولانی دارد اما از بین خواهد رفت ولی «حق» اگر چه چند صباحی هم کم رنگ شود اما بالاخره ثبات و قوام خود را پیدا میکند و باقی خواهد ماند. دین مبین اسلام ـ قرآن مجید ـ رسالت پیامبر اکرم9 ـ ولایت ائمه هدی7 ـ احکام شریعت اسلام و اموری از این قبیل همه «حق» و ثابت و پایدار هستند و در مقابل، ادیان باطل ـ شرک ـ کفر ـ اخلاق فاسد و حکومت ظالمین و قوانین بشری و بدعتگونه و اموری از این قبیل همه باطل و نابودشدنی هستند[1]. یکی دیگر از نمونهها و مصادیق آمدن «حق» و نابود شدن «باطل»، برپا شدن دولت حضرت مهدی(عج) میباشد چنانچه از امام باقر7 در تفسیر این آیه حکایت شده: وقتی قائم قیام کند دولت باطل از بین میرود.[2]
و در روایتی دیگر حکایت شده: وقتی حضرت مهدی(عج) متولد شدند بر بازوی مبارک ایشان نوشته شده بود: (جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً.)[3]
البته مفهوم این احادیث معنای وسیع آیه را به این مصداق منحصر نمیکند بلکه قیام حضرت مهدی(عج) از بارزترین و روشنترین مصداقهای این آیه میباشد چرا که نتیجهاش پیروزی «حق» بر «باطل» در سراسر جهان میباشد.
[1]. برگزیده از تفسیر اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، ج 8، ص 296.
[2]. اذا قام القائم ذهبت دولةالباطل (بحارالانوار، ج 24، ص 313، ح 18).
[3]. تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 212 و تفسیر برهان، ج 3، ص 576.
#متفرقه
تاریخ نشان میدهد که چگونه اندیشهها، گروهها و مواضع حق بر باطلهای فکری و عملی و سیاسی غلبه یافته و آنها را از صحنه بیرون راندهاند. هرچند ممکن است حق در اقلیت و ضعف قرار گیرد، اما پیروزی نهایی از آن اوست و اندکی حق، باطلهای بسیار را از بین میبرد. این هم به جوهره اصلی و حقانیت حق برمیگردد.
امام علی(ع) میفرمایند: «قلیلُ الحق یدفَعُ کثیر الباطل، کما انَّ القلیلَ من النارِ یحرقُ کثیرَ الحطب؛( غررالحکم) حق کم و اندک، باطل بسیار را دفع میکند. همچنان که اندکی آتش، هیزم فراوان را میسوزاند.»
آری! اگر باطل، ظلمت فراگیر هم باشد، شعله شمعی آن را میشکند و پرده تاریکی را میدرد و ظلمت را فراری میدهد. ظلمت، هرچند غلیظ و انبوه باشد، در مواجهه با نور، هرچند ضعیف و کمسو باشد، تاب مقاومت ندارد. از آنجا که منطق حق، روشن و پیروز است، حتی در حالت مغلوبیت و شکست ظاهری هم حقانیت حق از جلوه نمیافتد و در حال شکست هم پیروز است، نمونهاش عاشورای حسینی و غلبه موج خون در کربلا بر سلطه بیدادگرانه و جبارانه یزیدیان در طول تاریخ.
توصیه امیرمؤمنان(ع) به طرفداران جبهه حق آن است که با کمی یاران و همراهان در مقابل انبوه دشمنان دچار وحشت نشوند و احساس ضعف نکنند و مقاوم باشند. ایشان میفرمایند: «یا ایهاالناسُ! لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلهِ أهله…؛(نهجالبلاغه، خطبه ۲۰۱٫) ای مردم! در راه هدایت و حق از کمی اهل حق دچار وحشت نشوید.»
امروز نیز توصیه به همراهان جبهه حق این است که هجوم گسترده سپاه باطل بر جبهه حق، در جامعه، فضای مجازی، مطبوعات و جراید، سایتها و خبرگزاریها ، رسانههایی که زبان باطل و بلندگوی شیطانند، آنان را سست نکند. اگر یاران باطل در باطل خود کوشا و جدی و هماهنگ هستند، اینان در حق خود مصممتر، هماهنگتر، همدل و همزبانتر باشند و از پشتیبانی هم دریغ نکنند. حق ماندگار است و باطل، رفتنی.
ماهنامه پاسدار اسلام
#نکات تفسیری
نکته ها:
«حق»، به معناى ثابت و باقى است. لذا خدا و هرچه از سوى او باشد، حقّ است. «حق» یکى از نامهاى خداوند است. کلمهى «زهوق» به معناى رفتن است. «زهق نفسه» یعنى روح از بدنش خارج شد.
براى این آیه مصادیقى همچون ظهور اسلام، ورود به مدینه، فتح مکّه و شکستن بتها را گفتهاند که در همهى آنها باطل شکست خورده است. ولى آیه داراى مفهوم گستردهاى است و فناى باطل و بقاى حق را نوید مىدهد.
بقاى حقّ و نابودى باطل، یک سنّت وقانون الهى است، نه پندارى و تصادفى، هر چند پیروان حقّ کم و طرفداران باطل زیاد باشند. چرا که حقّ همچون آب، ثابت و ماندگار و باطل مانند کف، ناپایدار و فانى است. «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ» (رعد، 17)
قرآن مىفرماید: «نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ» (انبیاء، 18) ما حقّ را بر سر باطل مىکوبیم و آن را نابود مىسازیم. و در این صورت است که باطل رفتنى است. بنابراین حقّ باید باقدرت و کوبنده بر باطل هجوم آورد.
تفسیر نور، ج5، ص: 108
#نکات تفسیری
پیام ها:
1- پیامبر باید با قاطعیّت، پیروزى نهایى حقّ را به مردم اعلام کند. «قُلْ جاءَ الْحَقُّ»
2- باید حقّ را به میدان آورد تا باطل از بین برود. جاءَ ... زَهَقَ
3- عاقبت، باطل رفتنى و نابود شدنى است و حقّ، باقى و پایدار. جاءَ ... زَهَقَ (فعل ماضى نشانه قطعى بودن است.)
4- از جلوهها و مانورهاى باطل نباید هراسید که دوامى ندارد. «کانَ زَهُوقاً»
تفسیر نور، ج5، ص: 109
#کلام بزرگان
آیت الله معرفت:
و من موارد الغیب المستقبل، إخباره القاطع بظهور الإسلام و غلبة الدین على الإلحاد غلبة ظاهرة، و أنّ الإسلام یعلو و ما یعلى.
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً(الفتح: 28).
یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ* هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ (الصف: 8 و 9).
یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ* هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ (التوبة: 32 و 33).
ففی هذه الآیات الثلاث وعد حتم بظهور الإسلام، و غلبته على الکفر و الإلحاد، رغم معارضة المناوئین الألدّاء، و هو إخبار غیبیّ عن مستقبل قادم، و قد تجلّت الحقیقة بصدق مقام الرسالة العامّة مدى القرون و الأعوام.
و فی قوله «على الدین کلّه» دلالة واضحة على سطو الإسلام على سائر الأدیان الراهنة فی أرجاء الأرض، إمّا ظهورا بالغلبة و الإبادة، أو بسطوع البرهان القاطع. فقد جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً (الإسراء: 81).
و لعلّ فی ذلک إلماعة الى ظهور دولة الحقّ، على ید مهدیّ آل محمّد عجّل اللّه فرجه، و التی تملأ بها الأرض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا، اللّهمّ عجّل فرجه و سهّل مخرجه (راجع مجمع البیان للطبرسی: ج 9 ص 127).
التمهید فی علوم القرآن، ج6، ص: 198
#نکات تفسیری
عوامل سه گانه پیروزى
غالبا در میدانهاى مبارزه حق و باطل لشکر باطل از عده و عده بیشترى برخوردار است، و در عین حال لشکر حق با کمى نفرات و کمبود وسائل ظاهرى از پیروزیهاى چشمگیرى برخوردار مىشود که نمونههاى آن را در جنگهاى اسلامى بدر و احزاب و حنین و مانند آن و همچنین در عصر خود ما در انقلابهاى پیروزمند ملتهاى مستضعف در برابر ابرقدرتهاى مستکبر مشاهده مىکنیم.
این به خاطر آن است که حامیان حق از نیروى معنوى خاصى برخوردارند که از یک" انسان" یک" امت" مىسازد.
در آیات فوق به سه عامل مهم پیروزى اشاره شد عواملى که مسلمانان امروز غالبا از آن فاصله گرفتهاند و به همین دلیل شاهد شکستهاى پى در پى از دشمنان مستکبرند.این سه عامل عبارتند از:
ورود صادقانه و صمیمانه در کارها، و ادامه این برنامه تا پایان کار (رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ).
تکیه بر قدرت پروردگار و اعتماد به نفس و ترک هر گونه اتکاء و وابستگى دیگران (وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِیراً).
و به این ترتیب هیچ سیاستى در مسیر پیروزى مؤثرتر از صدق و راستى نیست و هیچ تکیهگاهى برتر از استقلال و نفى وابستگى و توکل بر خدا نمىباشد مسلمانان چگونه مىخواهند بر دشمنانى که سرزمینهایشان را غصب کردهاند، و منابع حیاتیشان را به غارت مىبرند پیروز شوند، در حالى که نظر نظامى و اقتصادى و سیاسى وابسته به همانها هستند؟
آیا مىتوان با سلاحى که از دشمن خریدارى مىکنیم بر دشمن پیروز شویم چه خیال خام و فکر باطلى؟!.
تفسیر نمونه، ج12، ص: 232
#نکات تفسیری
حق پیروز است و باطل نابود است
اصل کلى و اساسى دیگر و یک سنت جاودان الهى برخورد مىکنیم که مایه دلگرمى همه پیروان حق است و آن اینکه سرانجام حق پیروز است و باطل به طور قطع نابود شدنى است، باطل صولت و دولتى دارد، رعد و برقى مىزند، کر و فرى نشان مىدهد ولى عمرش کوتاه است، و سرانجام به دره نیستى سقوط مىکند.
و یا به گفته قرآن همچون کفهاى روى آب چشمکى مىزند، غوغایى مىکند و خاموش مىگردد، و آب که مایه حیات است مىماند (فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ) (رعد- 18) دلیل این موضوع در باطن کلمه باطل نهفته شده، زیرا چیزى است که با قوانین عالم آفرینش هماهنگ نیست و سهمى از واقعیت و حقیقت ندارد. ساختگى است، قلابى است، بىریشه است، میان تهى است، و مسلما چیزى که داراى این صفات است نمىتواند براى مدتى طولانى باقى بماند.
اما حق عین واقعیت است توأم با راستى و درستى و داراى عمق و ریشه و هماهنگ با قوانین خلقت است و چنین چیزى باید باقى بماند!.
پیروان حق متکى به سلاح ایمان، منطق وفاى به عهد، صدق حدیث، فداکارى و گذشت، و آمادگى براى جانبازى تا سر حد شهادتند، نور آگاهى قلبشان را روشن کرده، از هیچ چیز جز اللَّه نمىترسند، و به غیر او متکى نیستند، و همین است رمز پیروزى آنها!.
تفسیر نمونه، ج12، ص: 233
#نکات تفسیری
آیه جاء الحق ... و قیام مهدى ع
این قانون کلى الهى و ناموس تخلف ناپذیر آفرینش [یعنی زوال باطل و پیروزی حق] در هر عصر و زمانى مصداقى دارد، و قیام پیامبر ص و پیروزیش بر لشکر شرک و بت پرستى و همچنین قیام مهدى ع ارواحنا له الفداء بر ستمگران و جباران جهان از چهرههاى روشن و تابناک این قانون عمومى است.
و همین قانون الهى است که رهروان راه حق را در برابر مشکلات امیدوار و نیرومند و قوى و پر استقامت مىدارد و به ما در همه تلاشهاى اسلامىمان نشاط و نیرو مىبخشد.
تفسیر نمونه، ج12، ص: 234
#کلام بزرگان
#شهید مطهری
سوال: در شأن نزول آیه 81 سوره إسرا آمده است که حضرت رسول اکرم بعد از فتح مکه، تمامی بت ها درون خانه خدا را شکستند. آیا نمی توان گفت که دیگر انسان ها حق دارند که آزادی تفکر دارند و خود باید تصمیم بگیرند که برای ادامه مسیر زندگی چه بکنند؟
جواب: آزادى را علاوه بر آزادى دیگران، مصالح خود فرد و همچنین مصالح اجتماع مىتواند محدود کند، زیرا لازمه حق طبیعى و حیثیت ذاتى انسان لزوم احترام هست، اما لازمه لزوم احترام کارى به کار او نداشتن نیست، بلکه لازمه آن این است که هر عملى که استعدادهاى طبیعى را رشد بدهد جایز بشماریم. در فلسفه اروپایى لازمه احترام به حیثیت ذاتى انسان این دانسته شده است که خواستهها و تمایلات و پسندها و انتخابهاى هر انسانى باید محترم شمرده شود؛.
چون هر انسانى محترم است پس هر عقیدهاى که انتخاب کرد محترم است ولو آن عقیده سخیف ترین و موهن ترین و متناقض ترین عقاید با شأن و مقام انسان باشد (و در حقیقت مانع آزادى تفکر باشد)، پس اگر انسانها گاوپرستى (مثل هندوها) یا عورت پرستى (مثل ژاپنىها) یا هر عقیده سخیف دیگر پیدا کنند به موجب اینکه انسانها این عقیده را انتخاب کردهاند بر همه انسانهاى دیگر لازم است که به عقیده آنها احترام بگزارند.
اما مطابق آنچه ما گفتیم انسان از آن نظر محترم است که به سوى هدف تکاملى طبیعى حرکت مىکند، پس تکامل محترم است، هر عقیده ولو زاییده انتخاب خود انسان باشد که نیروهاى کمالى او را راکد [کند] و در زنجیر قرار دهد احترام ندارد.
باید آن زنجیر را ولو به زور از دست و پاى آن انسانها باز کرد و هر عقیدهاى که نیروهاى او را آزاد مىکند و او را در مسیر تکامل رهبرى مىکند ولو زاییده انتخاب خود انسانها نباشد باید به انسان عرضه داشت.
و اگر امکان تحمیل دارد باید تحمیل کرد. علیهذا کورش که مىگویند به بابلیها آزادى داد که به معابد خود بروند، از لحاظ سیاسى اگر عمل مهمى کرده است از لحاظ انسانى کار ناصوابى انجام داده است. کار صواب کار ابراهیم بود که رفت و بتها را با تبر شکست. کار موسى صواب بود که به سامرى گفت: انْظُرْ إِلى إِلهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً. کار رسول اکرم صواب بود که با عصا به بتها اشاره کرد و گفت: وَ قُلْ جاءَ الْحَقُ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً.
یادداشتهاى استاد مطهرى، ج1، ص: 76
#نظر شخصی
رابطه این مطلب با زوال باطل این است که شاید کسی بگوید که چه اشکال دارد که باطل هم در کنار حق باشد؟. یک جواب که به فراخورمطلب مناسب باشد اینکه اگر به باطل میدان داده شود، به آن مقداری هم که هست راضی نخواهد بود و خواهان گرفتن تمام فضاست و اساسا نمی تواند حق را بپذیرد. اصلا ماهیت باطل، ایجاد فساد است و همیشه می خواهد حق را کنار بزند.
بنابراین سپاه حق، نباید هیچگونه تسامحی در قبال باطل نشان بدهد و باید با توجه به توان و شرایط، به دنبال پیکار با باطل ونابودی آن باشد. لذاست که پیامبر اسلام صل الله علیه و آله، با توجه به شرایط مختلف، جنگ با دشمن و کفار را پیش گرفتند. از جمله فتح مکه. همچنین حضرت ابی عبد الله علیه السلام؛ زمانی که دیدند باطل در حال پیشروی است و می خواهد تمام اسلام را از بین ببرد (به بیان دیگر؛ باطل می خواهد تمام مرزها و حصارهایی را که امام حسن مجتبی علیه السلام برای باطل گذاشته بودند -با توجه به شرایطی که ایشان داشتند- از بین برده و به دنبال نابودی حق است)، لذا امام حسین علیه السلام با تمام توان، مقابل آن ایستادند و باطل را عقب راندند و در واقع، شرایط را برای غلبه بیش از پیش حق، آماده کردند. این روند ادامه داشته تا عصر ما که فردی همچون امام خمینی رحمه الله در قامت یک بت شکن، مقابل بت زمانه خود ایستاد و تمامی آنها را شکست تا حق، بسیاری از حدود خود را بازپس گیرد و ان شاءالله این راه به دست رهبری با کفایت ادامه دارد تا جبهه حق همچنان در پیکار با باطل، زنده و با قدرت باشد و این پرچم برسد به دست مهدی موعود علیه السلام تا باطل را به کلی از بین ببرد.
#نظر شخصی
امروزه یکی از حربه های جبهه باطل، ایجاد فشار اقتصادی و تحریم جمهوری اسلامی ست. البته این کارآنها، اتفاق جدیدی نیست. کما اینکه در صدر اسلام هم، کفار چنین حربه ای را علیه پیروان حق، زدند. با توجه به قانون الهی که (ان الباطل کان زهوقا) باشد و تجربه آنچه که در تاریخ اسلام و هرجایی که صدای حقی باشد؛ دیده می شود، همیشه حق پیروز است و محکم و قاطع در مقابل باطل میایستد. کما اینکه با رهنمود های رهبری ایران اسلامی، این حربه نیز به لطف الهی و هماهنگی و وحدت پیروان حق که حقیقتا مصداق واقعی آن؛ انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران باشد، شکست خواهد خورد.
لذا؛ رهبر معظم انقلاب، چنین فرموده اند که:
دشمن برای مقابله با جمهوری اسلامی، بعد از کنکاش فراوان رسیده به تحریم؛ یعنی راههای دیگر در مقابل او بسته است. جز راه تحریم اقتصادی، راههای دیگری ندارد و بقیّهی راهها در مقابل او مسدود است. ولی من به شما عرض بکنم که تحریم اقتصادی شکنندهتر از اقتصاد ملّی ما است. اقتصاد ملّی ما میتواند تحریم را شکست بدهد و به لطف الهی، به حول و قوّهی الهی تحریم را شکست میدهیم و شکست تحریم، شکست آمریکا است و آمریکا از ملّت ایران با شکست تحریم، یک سیلی دیگر باید بخورد.
بیانات در همایش دهها هزار نفری «خدمت بسیجیان» در ورزشگاه آزادی؛ 12\07\1397
#متفرقه
شواهد افول قدرت ایالات متحده آمریکا
جوزف نای، نظریهپرداز قدرت نیز در ترسیم چشمانداز سقوط قدرت آمریکا، بحران اقتصادی ۲۰۰۸ را شروع سقوط آمریکا میداند؛ اما با این حال او معتقد است سقوط آمریکا نسبی خواهد بود.
پژوهش خبری صدا وسیما: بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی نظام دو قطبی، ایالات متحده آمریکا که رهبری بلوک غرب را در دست داشت، تلاش کرد سلطه خود را در جهان گسترش دهد و خود را به عنوان پلیس جهان معرفی نماید. مداخله در امور سایر کشورها و حمله نظامی به عراق و افغانستان از جمله این تلاش ها بود که البته نه تنها آمریکا را به هدف خود نرساند، بلکه به اعتقاد بسیاری از کارشناسان امور بینالملل این اقدامات موجبات زوال هر چه سریعتر قدرت آمریکا را فراهم آورده است. کارشناسان، خیزش قدرتهای نوظهور از جمله چین و هند را علامت آشکار پایان برتری آمریکا در عرصههای مختلف به ویژه اقتصاد تلقی میکنند. جان ایکنبری، استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل دانشگاه پرینستون آمریکا معتقد است عصر آمریکایی رو به پایان و نظم شرقی در حال جایگزینی است. به گفته ایکنبری در این فرایند، شاید چین بیشتر از سایر کشورها بهرهمند شود.
نوام چامسکی هم آمریکا را امپراطوری در حال سقوط مینامد و فرید زکریا از جهان پساآمریکایی سخن میگوید. پاتریک بوچانان، سیاستمدار جمهوریخواه نیز علائمی از افول مطرح کرده است. به نوشته بوچانان، آمریکا اکنون جهانی را به ارث گذاشته است که در آن کره شمالی به سلاح هستهای دست یافته، چین به قدرتی بزرگ تبدیل شده، روسیه ناوگان و هواپیماهای خود را روانه حریم هوایی ناتو کرده و فقط سایهای از ناتو باقی مانده است. از سوی دیگر تروریستها در لیبی، سوریه، عراق، یمن، نیجریه و سومالی، با مصونیت کامل در حال فعالیت هستند.جوزف نای، نظریهپرداز قدرت نیز در ترسیم چشمانداز سقوط قدرت آمریکا، بحران اقتصادی ۲۰۰۸ را شروع سقوط آمریکا میداند؛ اما با این حال او معتقد است سقوط آمریکا نسبی خواهد بود.
شواهدافول قدرت آمریکا:
توضیح:
دونالد ترامپ، رئیس جمهور منتخب آمریکا، در دوران تبلیغات انتخاباتی، بهترین توصیفات را از وضع نابهنجار حاکم بر این کشور ارائه کرد. ترامپ بارها در سخنرانیهای انتخاباتی از ناکارآمدی سیستم سیاسی و نفوذ گروههای خاص در اداره امور آمریکا سخن گفت و اذعان کرد که نظام حاکم به وضع مردم توجهی ندارد. نقش پول در انتخابات، سوء استفاده از آراء رنگینپوستان، نقش مخرب رسانهها در تداوم قدرت گروههای ذینفوذ از جمله دیگر مسائلی بود که ترامپ به آنها اشاره کرد.
نظام حاکم بر آمریکا از دید ترامپ:
یکی از پیامدهای ناکارآمدی سیستم سیاسی آمریکا، کاهش رضایتمندی مردم از اوضاع کشورشان است. طبق آمارهای سال 2014 تنها 33 درصد آمریکاییها از اوضاع کشورشان راضی هستند. اما در مقایسه، چین با 87 درصد رضایتمندی مردمی، رتبه اول جهان را در اختیار دارد که این میزان رضایتمندی حدود 40 درصد بیشتر از آمار اوایل قرن 21 است. (http://www.pewglobal.org/database/indicator/3/)
2ـ مشکلات اقتصادی
در دهه اخیر، چین به عنوان جدیترین رقیب آمریکا سر برآورده است. در سال 2015 رشد اقتصادی آمریکا یک و دو دهم درصد اعلام شد، در حالیکه رشد اقتصادی چین سه تا چهار برابر آن بود. چین در سرمایهگذاری نیز گوی سبقت را از آمریکا ربوده است. آمار نشان میدهد میزان سرمایهگذاری خارجی چین در سال 2015 به 268 میلیارد دلار رسید که نسبت به سال 2000 شش برابر شده است. این آمار برای آمریکا بیش از 207 میلیارد دلار است که در مقایسه با سال 2000 حدود 40 درصد کاهش یافته است. ( http://www.theglobaleconomy.com/compare-countries/)
آمریکا از نظر ارزش صادرات هم مقامی بعد از چین دارد. ارزش صادرات این کشور در سال 2014 یک و نیم هزار میلیارد دلار بود که از این نظر در رتبه سوم جهان بعد از اتحادیه اروپا و چین قرار گرفته است.( https://www.cia.gov/library/publications/the-world-factbook/rankorder/2078rank.html#us)
اگر چه آمارها، نرخ بیکاری در آمریکا را پنج درصد نشان میدهد، اما به گفته ترامپ رئیس جمهور منتخب 2016 این رقم واقعی این نیست و با توجه به وجود 94 میلیون و 300 هزار آمریکایی بیکار، احتمالا رقم بیکاری 21 درصد است. کسری موازنه تجاری مشکلی دیگر است که آمریکا با آن مواجه شده است. آمریکا اکنون حدود 500 میلیارد دلار کسری تجاری دارد.
http://www.theglobaleconomy.com/compare-countries/))
نکته مهمتر در حوزه اقتصاد آمریکا این است که در حال حاضر آمریکا بدهکارترین کشور دنیاست. بدهی20 هزار میلیارد دلاری آمریکا از میزان تولید ناخالص داخلی آن نیز اندکی بیشتر است ( https://www.cia.gov/library/publications/the-world-factbook/geos/us.html) و امیدی برای کاهش آن وجود ندارد.
3ـ هزینههای نظامی
قطعا یکی از ریشههای مشکلات اخیر آمریکا، خوی تجاوزگری این کشور است. آمریکا سالانه مبالغ هنگفتی را به بخش نظامی اختصاص میدهد تا بتواند به اهداف مداخله جویانه خود در دیگر کشورهای جهان دست یابد. این کشور سال 2015 بالغ بر 596 میلیارد دلار در بخش نظامی هزینه کرد که این مقدار از مجموع هزینههای نظامی هفت کشور ژاپن، فرانسه، هند، انگلیس، روسیه، عربستان سعودی و چین بیشتر است. با این حال شکست سنگین این کشور در افغانستان و عراق موجب شده است تا بسیاری از مردم آمریکا اقدام دولت های این کشور را در صرف شش هزار میلیارد دلار در این درگیریها محکوم نمایند. رئیس جمهورمنتخب این کشور این موضوع را به یکی از ابزارهای تبلیغاتی خود برای جلب آراء مردم تبدیل کرد.
سهم هزینه نظامی کشورهای جهان. ( http://books.sipri.org/files/FS/SIPRIFS1604.pdf)
آمریکا36%- چین13%- سعودی5%- روسیه 4%- انگلیس3%- هند3%- فرانسه 3%- ژاپن2%- آلمان2%- کره جنوبی2%- برزیل1%- ایتالیا1%- استرالیا1%- امارات عربی1%- اسرائیل1%
- تبعیض نژادی
تبعیض نژادی مهمترین مشکل جامعه امروز آمریکاست. در حال حاضر 12 درصد جامعه آمریکا را سیاهپوستان تشکیل میدهند که بیشتر از سایر گروههای نژادی اعم از لاتینتبار و آسیاییتبار با بیعدالتیهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مواجه هستند. نتایج نظرسنجی موسسه پیو در سال 2013 حاکی از آن است که 88 درصد آفریقاییتباران آمریکا تبعیض نژادی را تجربه کردهاند. علاوه بر تبعیض در بهرهمندی از خدمات آموزشی و بهداشتی، نرخ بیکاری در بین سیاهپوستان دو برابر سفید پوستان گزارش شده است. (http://www.msnbc.com/msnbc/washingtons-silence-the-racial-wealth-gap#50880) همچنین سیاهپوستان از نظر متوسط درآمد نیز فاصله زیادی با سفیدپوستان دارند. (http://www.juancole.com/2014/02/inequality-america-sentencing.html)
متوسط درآمد سیاه پوستان و سفید پوستان آمریکایی طی سالهای 2009- 1984
درسال 1984: از هر صد هزار دلار؛ 90851 دلار سهم سفید پوستان و تنها 5781 دلار سهم سیاه پوستان
در سال 2009: از هر 3000000دلار؛ 265000دلار سهم سفید پوستان و تنها 28500 دلار سهم سیاه پوستان
علاوه بر سیاهپوستان، بومیان آمریکا و لاتینتبارها نیز با بیعدالتیهای اجتماعی مواجهند. نوع برخورد پلیس با نژادهای مختلف از مصادیق این بیعدالتی است. در سال 2016 پلیس آمریکا بیش از هزار و 90 نفر را به قتل رساند که در این بین نسبت قتل بومیان آمریکا، لاتین تبارها و سیاهپوستان به جمعیتشان چندین برابر سفیدپوستان بوده است. ( https://www.theguardian.com/us-news/ng-interactive/2015/jun/01/the-counted-police-killings-us-database)
ـ قتل
کشور آمریکا از نظر آمار قتل مقام اول را در بین کشورهایی که خود را دمکراتیک میخوانند، دارد. در واقع 26 درصد مرگهایی که بر اثر خشونت حادث میشود، در آمریکا رخ میدهد. نسبت این آمار در آمریکا 5 و 56 صدم درصد به ازای هر 100 هزار نفر است، در حالیکه این نسبت برای ژاپن 28 صدم درصد به ازای هر 100 هزار نفر است.( http://www.worldlifeexpectancy.com/cause-of-death/violence/by-country/)
به ازای هر هزار نفر:
آمریکا56/5- فنلاند2- کانادا88/1- پرتقال1/1- فرانسه7/1- استرالیا15/1- انگلیس79/0- ایتالیا79/0- اسپانیا64/0- هلند92/0- سوئد1- دانمارک86/0- آلمان7/0- سوییس57/0- نروژ56/0- اتریش5/0- ژاپن28/0.
علاوه بر اینها، بیشترین تعداد زندانیان جهان در آمریکا هستند. در حال حاضر به ازای هر 100 هزار نفر از مردم آمریکا 700 نفر یعنی بیش از دو میلیون و 228 هزار نفر زندانی هستند. http://www.prisonstudies.org/highest-to-lowest/prison-population-total?field_region_taxonomy_tid=All
- فقر کودکان
آمریکا در فقر کودکان نیز رتبه اول را در بین کشورهای پیشرفته داراست. گزارش یونیسف در سال 2009 حاکی از آن است که 23 درصد کودکان آمریکایی زیر 17 سال در فقر زندگی میکنند. https://www.unicef-irc.org/publications/pdf/rc10_eng.pdf
با وجود این مشکلات، اکنون نه تنها قدرت مادی آمریکا یعنی قدرت اقتصادی و نظامی، بلکه ارزشها و آرمانهای آمریکایی نیز تضعیف شده است. کشوری که خود را مروج اصلی ایدئولوژی لیبرالیسم میخواند، ارزشهای لیبرالیسم را در معرض خطر قرار داده است. حمله به دیگر کشورها و تضییع حقوق مردم به نام دمکراسی، حفظ بازداشتگاه غیر انسانی گوانتانامو، جاسوسی دیپلماتیک از دیگر کشورها از جمله متحدان و نیز عقبنشینی از یکجانبهگرایی قلدرمابانه از مصادیق این ضعف است که یکی از پیامدهای آن بیتوجهی پوتین به هشدارهای آمریکا در الحاق کریمه به خاک خود بود. تداوم بحران سوریه و شکست گروههای مورد حمایت آمریکا و حتی اشتیاق این کشور برای مذاکره با ایران از دیگر علائم این ضعف است. در واقع آمریکا برای ایفای نقش پلیس جهان توان کافی ندارد و همین موضوع بهانهای برای دونالد ترامپ بود تا اذعان کند که آمریکا دیگر نمیخواهد پلیس جهان باشد و کشورهای بهرهمند از خدمات آمریکا نیز باید در هزینههای گسترش ارزشهای لیرالیستی سهیم باشند. حتی دو متحد نزدیک آمریکا یعنی انگلیس و استرالیا با پیوستن به بانک سرمایهگذاری زیربنایی آسیا دولت اوباما مبارزه طلبیدهاند. آنها با این اقدام از تلاش پکن برای رقابت با نهادهای مالی تحت سلطه آمریکا (برتون وودز،بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول)، حمایت کردهاند. از سوی دیگر متحدان آمریکا نیز اعتماد سابق را به این کشور ندارند. رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی از جمله این متحدان هستند که از عملکرد آمریکا در رابطه با موضوع هستهای ایران خشمگین شدند.
با وجود اینکه آمارها از روند نزولی قدرت آمریکا خبر میدهند، کسانی هستند که معتقدند آمریکا همچنان برترین قدرت جهان است. آنها با استناد به مقام اول آمریکا در تولید ناخالص داخلی، حضور قوی بخش خصوصی در اقتصاد، هزینه بالای آمریکا در بخش نظامی، حضور شرکتهای بزرگ فناوری و ثبات سیاسی این کشور بر این باورند که هنوز هیچ جایگزینی برای آمریکا وجود ندارد. http://time.com/3899972/us-superpower-status-military/))
نکته اصلی این است که چالشهای موجود بر سر راه آمریکا بسیار بزرگتر از این موارد است. آمریکا در اغلب موارد منفی از جمله تعداد زندانیان، قتل و تجاوز، نظامیگری، فقر کودکان و ... مقام اول را در بین کشورهای توسعه یافته دارد. ضمن اینکه فرسودگی زیرساختها، نابرابری فزاینده و عدم تحرک طبقاتی، معضلی برای اقتصاد آمریکا به شمار میرود. در واقع پیروزی دونالد ترامپ به عنوان فردی مخالف ساختار حاکم، از ناکارآمدی موجود در سیاست، اقتصاد و جامعه آمریکا حکایت دارد. ترامپ، رئیس جمهور منتخب مدعی بازگرداندن قدرت آمریکاست، اما با توجه به وعدههای انتخاباتیاش به نظر میرسد که او علاوه بر ناکامی در حل مشکلات ساختاری و بنیادین آمریکا، بر دشواریهای پیش روی این کشور به ویژه در عرصه جهانی خواهد افزود.
پژوهش خبری صدا وسیما//پژوهشگر: دارابی
#آقا
رستاخیز اجتماعى نبوت
نبى، در وضع اجتماعى نابسامان و منحرف ظهور مىکند براى سامان دادن و آراستن و نظام انسانى صحیح و مطابق فطرت و تکامل بخش، به اجتماع بشرى بخشیدن، یعنى باطل را به حق برگردانیدن.
بشر که سرشتى همساز و هماهنگ با سرشت جهان دارد، آنگاه به مسیر طبیعى و فطرى خود که راه تکامل او است در مىآید که در مجراى نظامى فطرى و الهام یافته از فطرت جهان و انسان قرار گیرد و با مقرراتى که با ساختمان روحى و جسمىاش متناسب باشد (حق) اداره شود. در این صورت است که با شتاب طبیعى به سوى تعالى و تکامل مقدر خویش پیش مىرود.
دست جهالت و غرض، در طول تاریخ، راه انسانیت را برگردانیده و با تحمیل نظامهاى غیر انسانى، او را از این مسیر فطرى برون برده است (باطل) و انبیاء بر سر آنند که او را به این مسیر باز گردانند.
از این بیان مىتوان دانست که: نبى در جامعه جاهلى و انحرافى معاصر خود، دگرگونى بنیانى و همه جانبهاى باید پدید آورد و نظام اجتماعى غلط را به نظامى صحیح و حق بدل کند. و این است آن رستاخیزى که پس از بعثت نبى، در متن جامعه پدید مىآید.
با این رستاخیز عظیم است که همه آئینها و سنتها و برنامهها و قانونها (دینها)ى جاهلى بر مىافتد و آئین و برنامه و نظام صحیح - که همان دین خدا است - بجاى آن مىنشیند.
در آیات نخستین سوره قصص با تدبر بنگریم... کلیاتى درباره نظام ضد انسانى فرعون و نظام الهى و فطرى موسى که مىبایست جایگزین آن شود و سنت خدا در این مورد را بوضوح مشاهده خواهیم کرد:
تلک ایات الکتاب المبین این است آیههاى کتاب روشن.
نتلوا علیک من نبأ موسى و فرعون بخشى از ماجراى عظیم موسى و فرعون را بر طبق حقیقت بر تو فرو مىخوانیم براى مردمى که مىگروند.
ان فرعون علا فى الارض همانا فرعون برترى مىگرفت بر روى زمین.
و جعل اهلها شیعا و مردمان را به طبقه و گروهها تقسیم کرد.
یستضعف طائفة منهم: یذبح ابناءهم و یستحیى نساءهم یک طبقه را مورد ستم و در پنجه ضعف و ناتوانى مىگرفت: پسران آنها را مىکشت و زنانشان را زنده نگاه مىداشت.
انه کان من المفسدین همانا او از مفسدان (تباه کنندگان فطرت و زندگى و جهان) بود.
و نریدان نمن على الذین استضعفوا فى الارض و اراده ما بر آنست که بر مستضعفان و آنان که در پنجه ضعف و ناتوانى نگاهداشته شدهاند، منت نهیم.
و نجعلهم اثمة آنان را رهبران و پیشوایان (زمامداران) قرار دهیم.
و نجعلهم الوارثین و آنان را میراث بران (حکومت و قدرت) بسازیم.
و نمکن لهم فى ألارض و آنان را در زمین، متمکن و مستقر نمائیم.
و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون و به فرعون و هامان و سپاهیانشان چیزى را که از آن پرهیز مىکردند، بنمایانیم.
در چند آیه قرآن، با لحن و سخنى مشابه، ضرورت غلبه آئین خدا بر همه آئینها و دینها که همان استقرار نظام الهى به جاى نظام جاهلى است - مکرر گردیده است (در سورههاى التوبه، الفتح، الصف) و اینک آیهاى چند از سوره صف:
و من اظلم ممن افترى على الله الکذب و هو یدعى چه کسى ستمکارتر است از آنکه بر خدا دروغ مىبندد و در حالیکه
الى الاسلام به سوى اسلام دعوت مىشود.
و الله لا یهدى القوم الظالمین و خدا مردم ستمکاره را هدایت نمىکند.
یریدون لیطفؤا نورالله بافواههم بر آنند که نور خدا را با دهانهایشان خاموش کنند.
و الله متم نوره ولو کره الکافرون و خدا نور خویش را (در محیط زندگى انسانها) هرچه کاملتر مىکند اگر چه کافران ناخوش دارند.
هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق او است که پیامبرش را با (ره آوردى از)... هدایت و آئین راست بفرستاد.
لیظهره على الدین کله تا او را (آن را) بر همه آئینها پیروز گرداند (نظام توحیدى را بر نظام جاهلى غلبه دهد.)
ولو کره المشرکون هر چند مشرکان (که از استقرار نظام توحیدى زیان مىبینند) ناخوش دارند.
(آیات / 7 - 9)
دانستیم که نبى در واقعیت اجتماعى، رستاخیزى پدید مىآورد و همه آن بنیانهاى جاهلى که در جامعه هست بر مىاندازد. اما هدف از این عمل چیست؟
برترین و عالیترین هدف انبیاء آنست که انسانها را از آب و گل پستىها و پلیدیها رها ساخته با جارى نمودن سرچشمههاى استعداد در آنان، ایشان را به عالیترین مدارج ترقى و تعالى انسانى برسانند.
انسان با مایههاى غنى و سرشارى از نیکى و فضیلت، آفریده شده است ولى قرار گرفتن در کانال تربیت صحیح است که مىتواند این مایهها را بظهور و بروز برساند و او را به تکاملى هر چه بیشتر نایل سازد. هدف از فرستادن پیامبران در نهایت، انجام همین تربیت و سازندگى است که قرآن با تعبیرات: تزکیه و تعلیم بدان اشاره نموده است. انسان با تربیت صحیح انبیاء به پیراستگى و آراستگى مىرسد و مقصود غائى از آفرینشش تأمین مىگردد.
ولى براى اینکه بشر بتواند از مواهب طبیعى که در وجودش نهاده شده بهرهمند شود و به تعالى برسد، چه راهى را باید در پیش گرفت. در میان پاسخهاى گوناگون، پاسخ انبیاء آنست که باید محیطى سالم و مساعد و متناسب با ساختمان طبیعى او برایش فراهم آورد. این محیط، همان جامعه عادلانه الهى توحیدى است. با قرار گرفتن در این جامعه و نظام متناسب آن است که سیر آدمى به سوى سرانجام و مقصد فطرى اش، تسهیل و تسریع مىگردد و انسان، با شتابى طبیعى در راه درست و تعالى بخش گام مىزند.
پس پیامبران و مبعوثان وحى، در نیمه راه آن مقصد نهائى، هدف و مقصد نزدیکترى دارند که همانا - تشکیل جامعه و نظام توحیدى و اسلامى است، جامعهاى بر اساس عدالت، توحید، تکریم انسان... و پیراسته از ظلم، شرک، خرافه و جهل و هر چیزى که انسان را خوار و پست مىسازد.
لقد ارسلنا رسلنا بالبینات همانا فرستادیم پیام آوران خود را با دلایل روشن و آموزشهاى روشنگر.
و انزلنا معهم الکتاب و با آنان مجموعهاى از مقررات و قوانین و روشهاى زندگیساز فرستادیم.
والمیزان و آئینى براى ایجاد تعادل و توازن اجتماعى.
لیقوم الناس بالقسط تا انسانها زندگى عادلانه (و محیط عدالت و برابرى) برپا کنند.
و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس و آهن (نیروى قهر و وسیله دفاع از ارزشهاى اصیل و معتبر) را نیز که در آن قدرتى شگرف و بهره هائى براى مردم هست، فرستادیم.
و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب و تا آنانکه خدا و پیامبرانش را با ایمان به غیب یارى مىکنند، مشخص گردند.
ان الله قوى عزیز به یقین خدا نیرومند و شکستناپذیر است.
(حدید / 25)
و اکتب لنا فى هذه الدنیا حسنة و فى الاخرة (بارالها) و بنویس براى ما در این عالم و در عالم واپسین، نیکى اى.
انا هذنا الیک به درستى به تو ما راه یافتیم.
قال عذابى اصیب به من اشاء بفرمود: عذاب من، هر که را اراده کنم، بدان آسیب مىرسانم.
و رحمتى وسعت کل شى و رحمت من گسترده است بر همه چیز.
فساکتبها للذین یتقون و یؤتون الزکوة آن را براى مردمى که تقوا پیشه کرده و زکوة ادا کنند برخواهم نوشت.
و الذین هم بایاتنا یؤمنون و براى آنانکه به آیتهاى من ایمان مىآورند.
الذین یتبعون الرسول النبى الامى آنانکه پیام آور صاحب خبر امى را پیروى مىکنند.
الذى یجدونه مکتوبا عندهم فى التوریة و الانجیل همان که او را نزد خود در کتابهاى تورات و انجیل نوشته مىیابند.
یأمرهم بالمعروف که به نیکىها فرمانشان مىدهد
و ینهیهم عن المنکر و از بدىها برحذرشان مىدارد.
و یحل لهم الطیبات و چیزهاى مطبوع (و مطابق سرشت انسانى) را برایشان روا مىدارد.
و یحرم علیهم الخبائث و ناپاکىها و بدىها را از ایشان باز مىگیرد.
و یضع عنهم اصرهم و بار گران آنها را از دوششان بر مىدارد.
و الاغلال التى کانت علیهم و زنجیرهائى را که بر (دست و پا و گردن) ایشان بسته شده باز مىکند.
فالذین امنوا به پسى آنانکه بدو گرویدند.
کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی؛ ص 374 و ص 397؛ خلاصه توسط حضرت آقا
#آقا
گروههاى معارض
دانستیم که بعثت، یک رستاخیز اجتماعى یعنى دگرگونى عمیق و بنیادى جامعه است به سود طبقات ستمدیده و محروم و به زیان طبقات برخوردار و عزیزان بى جهت. این سخن ما را به فصل شورانگیزى از مباحث نبوت - که از جهتى مهمترین مباحث آن نیز هست - مىرساند. یعنى فصل درگیرىها وصف آرائىها.
بسى روشن است که نغمه مخالفت با امتیازات طبقاتى در هیچ نقطهاى از جهان و از تاریخ، بدون پاسخ نمىماند و همانگونه که طرفتداران و حامیانى - غالبا از طبقات محروم - به دست مىآورد، دشمنان و مخاصمانى نیز - از طبقات ضربت خورده و مورد هجوم - در برابر خود مىسازد. و این منشاء پدید آمدن مبارزات و درگیریها میان دو جبهه مىگردد و از همین نقطه است که دهها مسئله مهم در پیرامون نبوت، مطرح مىگردد (ببعضى از آنها اشارتى خواهیم کرد.)
اکنون براى شناخت تفصیلى این گروهها به قرآن بر مىگردیم... قرآن در یکجا با لحنى عام از وجود معارضان دعوت انبیاء یاد مىکند. در جاى دیگرى سه نام را که مشخص کننده سه طبقه مىباشند (فرعون، هامان، قارون، سمبل طبقه فرمانروایان، رجال و سران، اشراف و ثروت اندوزان) در کنار یکدیگر مىآورد و در جاهاى دیگرى از این سه طبقه باضافه طبقه دیگرى که همان رجال مذهبى و روحانیانند، جدا جدا نام مىبرد. و مجموعا چهار عنوان، نمایشگر چهار گروه (یا طبقه) در جبهه بندىهاى ستیزه گرانه ضد انبیاء، در قرآن جلب نظر مىکنند:
طاغوت، ملاء، مترفین، احبار و رهبان.
در آیات زیر نمونهاى از آیات فراوان قرآن در این زمینه را مىتوان یافت:
و کذلک جعلنا لکل بنى عدوا شیاطین الانس والجن و همانند تو براى همه پیامبران دشمنان و مخاصمانى از شیطانهاى انس و جن قرار دادیم.
یوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا که بعضى از آنان با سخنانى فریبنده و خوش ظاهر و جهالتانگیز، به بعضى دیگر الهام مىدهند.
ولو شاء ربک ما فعلوه و اگر پروردگارت اراده مىکرد آنان چنین نمىکردند.
فذرهم و ما یفترون پس آنان را با همه افتراهاشان به کنارى نه (به آنها بى اعتنائى کن و از توطئههاى آنان نومید و دل افسرده مشو.)
و لتصغى الیه افئدة الذین لا یؤمنون بالاخرة و در نتیجه و عاقبت، دل کسانیکه به آخرت ایمان نیاوردهاند، بدان سخنان گوش فرا دهد.
و لیرضوه و بدان خشنود گردند.
و لیقترفوا ما هم مقترفون و به همان فرجام آنان دچار آیند.
(انعام / 112 - 113)
و لقد ارسلنا موسى بایاتنا و سلطان مبین همانا موسى را همراه با آیت هایمان و با حجتى آشکارا، فرستادیم.
الى فرعون و هامان و قارون به سوى فرعون و هامان و قارون.
فقالوا ساحر کذاب پس گفتند که جادوگرى دروغ پرداز است.
فلما جاءهم بالحق من عندنا قالوا چون حق را از جانب ما به آنان ارائه داد، گفتند:
اقتلوا ابناء الذین امنوا معه و استخیوا نساءهم پسران آن کسانى را که بدو ایمان آوردهاند بکشید و زنانشان را زنده نگاهدارید.
و ما کید الکافرین الا فى ضلال دشمنى و نقشه چینى کافران، گمراه و بى اثر است.
(مومن / 23 - 25)
و ما ارسلنا فى قریة من نذیر الا قال مترفوها در هیچ آبادىاى بیم دهندهاى نفرستادیم جز آنکه اشراف و ثروتمندانشان گفتند:
انا بما ارسلتم به کافرون ما به آنچه شما آوردهاید کافر و بى اعتنائیم.
و قالوا نحن اکثرا موالا و اولادا و گفتند ما از ثروت و فرزندان بیشترى برخورداریم.
و ما نحن بمعذبین و ما هرگز عذاب نخواهیم شد.
(سبا / 34 - 35)
یا ایها الذین امنوا ان کثیرا من الاحبار و الرهبان اى مردمى که ایمان آوردهاید! همانا بسیارى از عالمان و زاهدان.
لیأکلون اموال الناس بالباطل اموال مردمان را بدون استحقاق مىخورند.
و یصدون عن سبیل الله و مردم را از پیمودن راه خدا باز میدارند.
والذین یکنزون الذهب و الفضة و لا ینفقونها فى سبیل الله و آنانکه طلا و نقره را اندوخته مىکنند و در راه خدا آنرا انفاق نمىنمایند.
کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی؛ ص 441؛ خلاصه توسط حضرت آق
#آقا
هر ولایتى بجز ولایت خدا و جانشینانش، ولایت شیطان و طاغوت است. پذیرش ولایت شیطان موجب آنست که شیطان بر همه نیروهاى سازنده و آفرینندهاى که در وجود آدمى نهاده شده، تسلط یافته و آنها را در مجراى هواها و هوسهاى خویش در آورد. طاغوت از آنجا که جز براى بهرهمندیهاى خود، براى هیچ چیز دیگر اصالتى قائل نیست و منافع جامعه را جز از دریچه سود شخصى نمىنگرد و اساسا به نیازهاى انسانى و امکانات وى در طبیعت، واقف نیست، رهبرىاش براى جامعه انسانى، منشأ زیان و خسارت و بر باد رفتن بسى از انرژیهاى ارزنده او است. بر اثر همین بى اطلاعى و بى اعتنائى است که در جامعه و جهان تحت ولایت طاغوت، انسانها از نور معرفت و انسانیت و از فروغ زندگى آفرین آئین خدا محروم مانده و در ظلمات جهل و هوس و شهوت و غرور و طغیان، محبوس و اسیر میگردند.
کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی؛ ص 593؛ خلاصه توسط حضرت آقا
#کلام بزرگان
#شهید مطهری
هر وقت جامعه بشرى در مجموع، خودش به باطل گراییده محکوم به فنا بوده؛ یعنى به باطل گراییدن بهطور کامل و از حق بریدن همان و فانى شدن همان. البته اشتباه نشود؛ نه مقصود این است که آناً فانى مىشود. اگر مىگویند یک باطل محکوم به فناست نه معنایش این است که همین قدر که [جامعه] به باطل گرایش پیدا کرد فوراً از بین مىرود، بلکه یعنى یک شىء مردنى است، محکوم به مرگ است، از درون خودش دارد مىمیرد. نظیر اینکه امروز حکم مىکنند، مىگویند فلان تمدن محکوم به مرگ است یعنى اکنون از درون خودش دارد مىمیرد، الآن در حال مردن است؛ یعنى همین تمدنى که شما الآن آن را سر پا دارید مىبینید او الآن دارد مىمیرد. چون مرگها و حیاتها تدریجى است. ضرورتى ندارد که مرگ به صورت دفعى باشد، به صورت تدریجى هم باشد بالاخره مرگ مرگ است.
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (فلسفه تاریخ(1 - 4))، ج15، ص: 1022
#کلام بزرگان
#شهید مطهری
مشخصات دوره حضرت مهدى علیه السلام
به اتفاق علماى شیعه و اهل تسنن این جمله از پیغمبر اکرم متواتر است. احدى در این جمله تردید ندارد که پیغمبر اکرم فرمود: «لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیا الّا یَوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذلِکَ الْیَوْمَ حَتّى یَخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدى» یعنى اگر فرض کنیم از دنیا یک روز بیشتر باقى نمانده است، خدا آن روز را طولانى مىکند تا مهدى از اولاد من ظهور کند. مقصود این است: این قضاى حتمى پروردگار است که اگر فرض کنیم از عمر دنیا یک روز بیشتر باقى نمانده است این کار حتما باید عملى شود. این روایتى است که اهل تشیع و اهل تسنن هر دو روایت کردهاند و در آن تردیدى نیست.
بعضى از دوستان وقتى که مىدیدند که این برادر ما از حجاز، آقاى شیخ خلیل الرحمن (از قاریان قرآن که حسینیه ارشاد از او دعوت به عمل آورده بود.) ، همیشه صحبت انتظار ظهور حضرت حجت را مىکند، تعجب مىکردند که ایشان اهل تشیع نیستند، چطور انتظار ظهور حضرت حجت را دارند؟
واقعا ایشان انتظار ظهور حضرت حجت را دارند. اغلب ما شاید روى عادت و منطقه جغرافیایى مىگوییم، و ایشان روى اعتقاد و ایمان مىگویند. گفتم: این مطلبى است که شیعه و سنى ندارد، اهل تسنن هم این سخن را زیاد مىگویند.
حال ببینید پیغمبر چگونه آن روز را روشن و دوره کمال بشریت مىبیند. فرمود:
«الْمَهْدىُّ یُبْعَثُ فى امّتى عَلَى اخْتِلافٍ مِنَ النّاسِ وَ الزَّلازِلِ» مهدى علیه السلام در یک شرایطى مىآید که اختلاف در میان بشر شدید و زلزلهها برقرار است (مقصود زلزلههاى ناشى از مواد زیر زمین نیست)، اصلًا زمین به دست بشر دارد تکان مىخورد و خطر، بشریت را تهدید مىکند که زمین نیست و نابود شود. «فَیَمْلَأُ الْارْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً» بعد از آنکه پیمانه ظلم و جور پر شد، دنیا را پر از عدل و داد مىکند. «یَرْضى عَنْهُ ساکِنُ السَّماءِ وَ ساکِنُ الْارْضِ» از او، هم خداى آسمان راضى است و هم خلق خداى آسمان و مردم روى زمین؛ مىگویند: الحمد للَّه که شر این ظلمها از سر ما کوتاه شد. بعد فرمود: «یُقَسِّمُ الْمالَ صِحاحاً» ثروت را به طور صحیح تقسیم مىکند. گفتند: یا رسولَ اللَّه! یعنى چه به طور صحیح؟ فرمود: عادلانه و بالسّویّه تقسیم مىکند. «وَ یَمْلَأُ اللَّهُ قُلوبَ امَّةِ مُحَمَّدٍ غِنىً وَ یَسَعُهُمْ عَدْلُهُ» (اعلام الورى، ص 401) خداوند دل امت اسلام را مملوّ از غنا مىکند؛ یعنى خیال نکن غنا و ثروت، تنها همان ثروت مادى است؛ دلها غنى مىشود، فقرها و نیازها و حقارتها و بیچارگیها و کینهها و حسادتها، همه از دلها بیرون کشیده مىشود.
امیر المؤمنین على علیه السلام در نهج البلاغه مىفرماید: حَتّى تَقومَ الْحَرْبُ بِکُمْ عَلى ساقٍ، بادِیاً نَواجِذُها، مَمْلوءَة اخْلافُها، حُلْواً رَضاعُها، عَلْقَماً عاقِبَتُها. پیشبینى مىکند که قبل از ظهور حضرت مهدى آشوب عجیب و جنگهاى بسیار مهیب و خطرناکى در دنیا هست. مىفرماید: جنگ روى پاى خودش مىایستد، دندانهاى خودش را نشان مىدهد مثل یک درندهاى که دندان نشان مىدهد؛ شیرِ پستان خودش را نشان مىدهد، یعنى آن ستیزهجویان و آتشافروزان جنگ نگاه مىکنند مىبینند این پستان جنگ خوب شیر مىدهد یعنى به نفعشان کار مىکند، اما نمىدانند که عاقبتِ این جنگ به ضرر خودشان است. «حُلْواً رَضاعُها» دوشیدنش خیلى شیرین است اما «عَلْقَماً عاقِبَتُها» عاقبتش فوقالعاده تلخ است. «الا وَ فى غَدٍ وَ سَیَأْتى غَدٌ بِما لا تَعْرِفونَ» بدانید که فردا دنیا آبستن چیزهایى است که هیچ پیشبینى نمىکنید، نمىشناسید و آگاه نیستید، ولى بدانید هست و فردا با خود خواهد آورد. «یَأْخُذُ الْوالى مِنْ غَیْرِها عُمّالَها عَلى مَساوى أَعْمالِها» اول کارى که آن والى الهى مىکند این است که عمال و حکام را یک یک مىگیرد، اعوان خودش را اصلاح مىکند، دنیا اصلاح مىشود. «وَ تُخْرِجُ لَهُ الْارْضُ افالیذَ کَبِدِها» زمین پارههاى جگر خودش را بیرون مىدهد؛ یعنى زمین هر موهبتى که در خودش دارد از هر معدنى، و هر استعدادى که شما تصور بکنید، همه را بیرون مىدهد؛ هرچه تا امروز مضایقه کرده بیرون مىدهد. «وَ تُلْقى الَیْهِ سِلْماً مَقالیدَها» زمین مىآید مثل یک غلام در حالى که تسلیم است کلیدهاى خودش را در اختیار او قرار مىدهد (اینها همه تعبیر و بیان است) یعنى دیگر سرّى در طبیعت باقى نمىماند مگر اینکه به دست او کشف مىشود، مجهولى در طبیعت باقى نمىماند مگر اینکه در آن دوره مکشوف مىگردد. «فَیُریکُمْ کَیْفَ عَدْلُ السّیرَةِ» آن وقت او به شما نشان خواهد داد که عدالت واقعى یعنى چه، نشان خواهد داد که اینهمه که دم از اعلامیه حقوق بشر و آزادى مىزدند همهاش دروغ بود، اینهمه که دم از صلح مىزدند همهاش دروغ و نفاق و «جوفروشى و گندم نمایى» بود. «وَ یُحْیى مَیِّتَ الْکِتابِ وَ السُّنَّةِ» (نهج البلاغه، خطبه 138) قوانین کتاب و سنت را که متروک مانده و به حسب ظاهر مرده و از میان رفته است زنده خواهد کرد. و نیز فرمود: اذا قامَ الْقائِمُ حَکَمَ بِالْعَدْلِ ..
هر یک از ائمه ما یک لقبى دارد. مثلا امیر المؤمنین: علىٌّ المرتضى. امام حسن: الحسن المجتبى. امام حسین: سید الشهداء، و ائمه دیگر: السجاد، الباقر، الصادق، الکاظم، الرضا، التقى، النقى، الزّکىّ العسکرى. حضرت یک لقبى دارد مخصوص به خود، لقبى که از مفهوم «قیام» گرفته شده است، آن که در جهان قیام مىکند: الْقائم.
اصلًا ما حضرت مهدى را به قیام و عدالت مىشناسیم. هر امامى به یک صفت شناخته مىشود، این امام به قیام و عدالت شناخته مىشود.
«وَ ارْتَفَعَ فى ایّامِهِ الْجَوْرُ» جور و ظلمى دیگر در کار نیست. «وَ أَمِنَتْ بِهِ السُّبُلُ» همه راهها، راههاى زمینى، دریایى و هوایى امن مىشود، چون منشأ این ناامنیها ناراحتیها و بىعدالتىهاست. وقتى که عدالت برقرار بشود، [چون] فطرت بشر فطرت عدالت است، دلیل ندارد که ناامنى وجود داشته باشد. «وَ اخْرَجَتِ الْارْضُ بَرَکاتِها» و زمین تمام برکات خودش را بیرون مىآورد. «وَ لا یَجِدُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ یَوْمَئِذٍ مَوْضِعاً لِصَدَقَتِهِ وَ لا بِرِّهِ ... وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعالى: وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»** آیا مىدانید ناراحتى مردمِ آن وقت چیست؟ ناراحتى مردم فقط این است که اگر بخواهند یک صدقهاى بدهند و یک کمکى به کسى بکنند، یک نفر [مستحق] پیدا نمىکنند؛ یک فقیر در روى زمین پیدا نخواهد شد.
راجع به «توحید الهى» مىفرماید: «حَتّى یُوَحِّدُوا اللَّهَ وَ لا یُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً» و راجع به «امنیت» مىفرماید: «وَ تَخْرُجُ الْعَجوزَةُ الضَّعیفَةُ مِنَ الْمَشْرِقِ تُریدُ الْمَغْرِبَ لا یُؤْذیها أَحَدٌ» یک پیرزن ناتوان، از مشرق تا مغرب دنیا را مسافرت مىکند بدون کوچکترین آزار و اذیتى.
زیاد است: آنچه از عدالت گفته شده است، از صلح و صفا به معنى واقعى گفته شده است، از آزادى و امنیت کامل گفته شده است، از ثروت و برکت فراوان گفته شده است، از تقسیم عادلانه ثروت گفته شده است، از فراوانى وسائل (وسائل دامدارى و غیره)، از میوه و گوسفند گفته شده است، از نبودن مفاسد گفته شده است که دیگر شرب خمرى وجود نخواهد داشت، دیگر زنایى وجود نخواهد داشت، دیگر بشر تنفر دارد از دروغ گفتن، تنفر دارد از غیبت کردن، تنفر دارد از تهمت زدن، تنفر دارد از ظلم کردن.
اینها بر اساس چه فلسفهاى است؟ همان که عرض کردم: اسلام مىگوید عاقبتِ بشر عدالت است، اما نمىگوید آن عدالتى که در عاقبت مىآید فقط این است که فکر بشر به اینجا منتهى مىشود که منفعت من در این است که منافع دیگران را حفظ کنم؛ نه، [در آن زمان] عدالت براى بشر محبوب و مثل یک معبود است، یعنى روحش رُقاء پیدا مىکند، تربیتش کامل مىشود، و این نمىشود جز اینکه یک حکومت عادل جهانى بر مبناى ایمان، خداپرستى و خداشناسى و بر مبناى حکومت قرآن به وجود آید؛ و ما مسلمین خوشوقتیم که بر خلاف اینهمه بدبینیهایى که در دنیاى غرب براى بشریت به وجود آمده، به آینده بشریت خوشبین هستیم.
همین راسل در کتاب امیدهاى نو مىگوید: امروز دیگر غالب دانشمندان امیدشان را از بشریت قطع کرده و معتقدند که علم به جایى رسیده است که عن قریب بشر به دست علم نابود خواهد شد. مىگوید: یکى از این افراد اینشتین است. اینشتین معتقد است که بشر با گورى که به دست خودش کنده است، یک گام بیشتر فاصله ندارد. بشر به مرحلهاى رسیده است که فشار دادن چند دگمه همان و زمین ما کُن فَیَکون شدن همان. و واقعاً هم اگر ما معتقد به خدا و دست غیبى نباشیم، اگر آن اطمینانى که قرآن به آینده بشریت مىدهد ما را مطمئن نکرده باشد، یعنى اگر ما همین ظواهر دنیاى امروز را ببینیم، حق با اینهاست. روزى نیست که وسائل مخرّب به صورت نیرومندتر، مهیبتر و وحشتناکتر پیدا نشود. از حدود بیست سال پیش، از وقتى که بمب اتمى در هیروشیما افتاد، تا امروز، نگاه کنید ببینید قدرت تخریبى صنعتى بشر چند برابر شده است؟ رسیده به مرحلهاى که مىگویند دنیاى امروز دیگر غالب و مغلوب ندارد. اگر جنگ سوم جهانى پیش بیاید، صحبت این نیست که آیا آمریکا غالب است یا شوروى یا چین. اگر جنگ سومى پیش بیاید آن که مغلوب است زمین و بشریت است و آن که غالب است هیچ است. اما ما مىگوییم: براى بشر و براى زمین از این پرتگاهها باز هم پیدا شده است، دست الهى بالاى همه دستهاست. وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها (آل عمران/ 103). به ما گفتهاند: «افْضَلُ الأَعْمالِ انْتِظارُ الْفَرَجِ» (بحار الأنوار، ج 52/ ص 122) این خوشبینى و انتظار فرج کلى فضیلتش از همه اعمال بیشتر است، چرا؟ براى اینکه این یک ایمانى است در سطح بسیار عالى.
اللّهُمَّ انّا نَرْغَبُ الَیْکَ فى دَوْلَةٍ کَریمَةٍ، تُعِزُّ بِهَا الْاسْلامَ وَ اهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَ اهْلَهُ، وَ تَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ الى طاعَتِکَ وَ الْقَادَةِ الى سَبیلِکَ.
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (سیرى در سیره ائمه اطهار علیهم السلام)، ج18، ص: 161
#نظر شخصی
#کرونا
در این ایامی که این بیماری منحوس و این مهمان نانخوانده وارد مملکت ما شده و یا اگر بگوییم آن را وارد مملکت ما کرده اند، باید خود را برای مبارزه با آن آماده کنیم.
اگر این مطلب ثابت باشد و اینکه این اتفاق در ایران و در عالم یک حمله بیولوژیکی ست؛ و با بیانی که مقام معظم رهبری در پیامی که به رئیس ستاد کل نیروهای مسلح دادند، این احتمال بعید نیست(فرمان فرمانده معظم کل قوا به رئیس ستاد کل نیروهای مسلح در زمینه مقابله با کرونا؛ 22\12\1398)، بنابراین ما در واقع با یک امری مواجه هستیم که ساخته دست بشر؛ و البته شری ست از شرور این دوره از زمان( حال چه عمدی باشد و چه سهوی و از اعمال غلط کنترل نشده). چرا که در راستای خیر بشریت نبوده و به دنبال تفکرات شیطانی ست. چون هدف قرار دادن و از بین بردن انسانها به تعبیر قرآن کریم، مصداق واضح افساد فی الارض است. در آیه 205 سوره بقره می فرماید: (وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ). در تفسیر نور الثقلین آماده است که: فِی رَوْضَةٍ الْکَافِی عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ الْأَزْدِیِّ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی إِسْحَقَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ، «وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ» بِظُلْمِهِ وَ سُوءِ سِیرَتِهِ «وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ». (تفسیر نور الثقلین، ج1، ص: 204). بنابراین نمی توان به سادگی از کنار این مسائل گذشت چرا که تفکر ظالمانه یک طاغوت که در عالم به قدرت رسیده است، پشت این جریان است. این مطلب، را صرف یک احتمال نمی توان دانست چون برخی از دانشمندان داخلی و خارجی آن را مطرح کرده اند. حتی خود این طاغوت و در رأس آنها شیطان بزرگ یعنی آمریکا، در برخی از فیلم های تلویزیونی و سینمایی، قبل از این اتفاق؛ آن را پیش بینی کرده اند (مانند فیلم شیوع((contagion که در سال2011 تولید شده است). مطمئنا آنها قدرت پیش گویی و ارتباط با عالم بالا ندارند بلکه صرف اخبار اهدافی ست که از کانال های خودشان پیدا کرده اند و حتی برای اینکه اظهار قدرتی در عالم بکنند که ما چنین چنانیم، این فیلم ها و برنامه ها را ساخته اند. پس هدفشان جز ایجاد فساد و نابودی در عالم نیست.
مرحوم علامه طباطبایی؛ در تفسیر شریف المیزان ذیل این آیه می فرمایند: " وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ" مراد از فساد، فساد تکوینى و آنچه در گردش زمان فاسد مىشود نیست چون پارهاى از فسادها هست که دست کسى در آن دخالت ندارد عالم عالم کون و فساد، و نشاه تنازع در بقا است، هیچ موجودى پدید نمىآید، مگر بعد از آنکه موجودى دیگر تباه مىشود، و هیچ جاندارى متحقق نمىشود، مگر بعد از آنکه جاندارانى بمیرند و این کون و فساد و حیات و موت در این موجودات طبیعى، و در این نشاه طبیعت زنجیروار و از پشت سرهم قرار دارند، و این مستند به خود خداى تعالى است، و حاشا بر خدا که چیزى را که خودش مقدر فرموده مبغوض بدارد. بلکه مراد از این فساد، فسادهاى تشریعى است، یعنى آن فسادى که دست بشر پدید مىآورد (ترجمه تفسیر المیزان، ج2، ص: 144). در تفسیر احسن احدیث آمده که: طاغوت گاهى براى مطامع خود اقتصاد و نسل را به فساد و تباهى مىکشد، گذشته از این چون کارش مطابق عقل و انصاف نیست نتیجهاش جز فساد نمىتواند باشد، چنگیزهاى نوعى و یزیدهاى هر زمان، و استعمارگران آدمخوار و ثروت طلب جز تباه و فساد چه کردهاند و چه مىکنند؟!! (تفسیر احسن الحدیث، ج1، ص: 375)
شاید کسی بگوید؛ خب، اگر چنین باشد پس چرا خود کشورهای طاغوت( از جمله آمریکا و رژیم غاصب اسرائیل) نیز درگیر چنین بلا و ابتلایی شده اند؟ جواب ما این است که مگر جان مردم خودشان برایشان اهمیت دارد. در آیه 11 و 12سوره بقره آمده است که: وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِنْ لَا یَشْعُرُونَ. یعنی اصلا درک فهم این مسائل را ندارند. و در واقع فقط در فکر افساد هستند و این کار خود را اصلاح در جهان می دانند. بله البته ثروتمندان و مترفین آنها در امنیت خواهند بود.
در نتیجه این ویروس و مسائل که پیش آمده مصداق باطل است و البته در دین ما فرموده که این نیز از بین رفتنی ست و این شر هم به لطف پرودگار از سرمان دفع می شود. همه این کارها معادلاتی است که امریکا ۴۱ سال است با استفاده از آنها با ایران و تفکر تمدن اسلامی مقابله و مبارزه میکند ولی از آنجایی که ما اعتقاد به قرآن و خداوند داریم انشاءالله اگر ما مردم ایران معتقد و مجری آیه ی ( ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم) باشیم ان شاالله خداوند آیه )و مکرو و مکرالله و الله خیرالماکرین( را مثل همیشه برای مملکت ایران و مردم ایران عنایت میفرماید و دوباره مکر دشمنان ایران به خودشان بازمیگردد.
ولی وظیفه ما در این بین چیست؟ این اتفاقات و حوادث در مملکتی که در پی حق و حقیقت است، جدید نیست و همیشه باطل خواهان از بین رفتن این شجره طیبه بوده. در دوران جنگ هم ما با بمبهای شیمیایی روبهرو بودیم که حتی در شهرستانها هم دشمن بمب شیمیایی میزد. اما مردم ما از پس این موضوع برآمدند قطعاً کرونا را هم شکست میدهیم. ولی همه باید به وظایف خود عمل کنند چه مردم عادی و چه عزیزانی که به عنوان مدافعان سلامت مردم هستند.
طبق فرمایش استاد عابدینی، در این برهه، قدرت یافتن ما برای کنترل بیماریها، یکی از مصادیق بارز «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» (انفال، ۶۰) میباشد. در عین سختی بیماری کرونا، بسیج کشور در راستای بالاتر رفتن آمادگیها در مقابله با بیماریهای واگیر، میتواند یکی از #رزمایشهای_عمومی مهم با #مقاومت در جبههی سلامت، در راستای #آمادگی_برای_ظهور باشد.
لذا میتوان با این نگاه مهم، این فضای تهدید را تبدیل به فضای #فرصت کرد و از منظر آمادگی برای مراحل بعدی به آن نگاه کرد.
طبق این منظر، #جهاد_سلامت در میان مردم ما، فقط در کنترل این بیماری خلاصه نشده، و بایست نگاه عمیق تر و دراز مدت تر در نقشهی حرکت بسوی #ظهور داشته باشیم.
توسّل و استمداد از #حضرت_حجت (عجل الله تعالی فرجه) میتواند در حل و تسهیل این حرکت مؤثر بوده، و همچنین کوشش بیشتر علمی و درمانی میان #جهادگران_سلامت، در این راستا حرکتی در جهت بستر سازی برای #ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) دیده شود.
پس ای #مردم مجاهد و مقاوم، و ای #جهادگران_سلامت در خط مقدم مراکز درمانی، با روحیهی ایمانی، و امید الهی، تلاش خود را در جهاد مقدس منتظران ظهور بیابید، و به فضل الهی، با پیروزیِ بزرگ در مبارزه با این بیماری، پایگاه مقاومتی عظیم تر بیافرینید برای آماده سازیِ جبههی مجاهدانِ نستوه در رکاب امام زمان (علیه السلام) (یادداشتی از استاد عابدینی؛ سایت خانه طلاب جوان). به بیان دیگر ما باید قوی شویم و در این راه تلاش کنیم. تلاشی همگانی و متحد در جهت نابودی باطل. لذا رهبر معظم انقلاب در بیاناتی فرموده اند: ملّت ایران باید خود را قوی کند؛ این حرف من است... اگر یک ملّتی به خود نیاید، خود را قوی نکند، دیگران به او زور میگویند. بعضی ملّتها هستند که امیدی وجود ندارد که بخواهند در خود آن نیرویی را که بتوانند مقابله کنند با زورگویان و گردنکلفتهای عالم، ایجاد کنند؛ امّا ملّت ما اینجور نیست؛ ملّت ما به سمت اقتدار ملّی هم راه افتاده است و راه زیادی پیموده است. 01\01\1393
در این صورت ان شاء الله این کلام قرآن محقق می شود که (الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ) (حج، 41). ولى اگر نا اهل به قدرت رسید و ولایت مردم را بدست گرفت، بخاطر طوفان هوسهاى درونى و ناآگاهىها و فشارهاى بیرونى، همه چیز جامعه و عالم را فداى خود مىکند و غلبه حق را به تاخیر می اندازد چرا که ما معتقدیم در هر صورت باطل نابود شدنی ست. ان الباطل کان زهوقا
#آیات مرتبط
<!-- p.MsoFootnoteText, li.MsoFootnoteText, div.MsoFootnoteText {mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-link:"Footnote Text Char"; margin:0cm; margin-bottom:.0001pt; text-align:justify; mso-pagination:widow-orphan; direction:rtl; unicode-bidi:embed; font-size:10.0pt; font-family:"Traditional Arabic","serif"; mso-fareast-font-family:Calibri; mso-fareast-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Traditional Arabic; mso-bidi-language:AR-SA;} span.MsoFootnoteReference {mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; vertical-align:super;} span.FootnoteTextChar {mso-style-name:"Footnote Text Char"; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-unhide:no; mso-style-locked:yes; mso-style-link:"Footnote Text"; mso-ansi-font-size:10.0pt; mso-bidi-font-size:10.0pt; font-family:"Traditional Arabic","serif"; mso-ascii-font-family:"Traditional Arabic"; mso-hansi-font-family:"Traditional Arabic"; mso-bidi-font-family:Traditional Arabic; mso-bidi-language:AR-SA;} -->
أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ (17) رعد
#نکات تفسیری
طبق نظر علامه این آیه دریک سیاقی آمده که گوشهاى از نیرنگهاى مشرکین را که به قرآن و به پیغمبر (ص) می زدند و تعدى و پافشارى که در انکار توحید و معاد میکردند یادآور شده، در همین باره علیه ایشان احتجاج و استدلال مىکند. آرى آنها خواسته بودند که رسول خدا (ص) نسبت به قسمتى از دستورات، با آنان مداهنه کند و نیز خواستند او را از مکه بیرون کنند.
به همین جهت در این آیات به شدیدترین بیان آن جناب را تهدید مىکند که مبادا به طرف مشرکین و لو هر قدر هم اندک باشد میل پیدا کند، و ایشان را هشدار داده که اگر آن جناب را از مکه بیرون کنند هلاکشان فرماید.
در این آیات توصیه رسول خدا (ص) به نماز و توسل به درگاه پروردگار در آغاز کلام و هم در انجام آن و نیز اعلام به ظهور حق آمده است.
ترجمه تفسیر المیزان، ج13، ص: 236