نور در حرم نور

تفسیر قران در محضر حضرت معصومه سلام الله علیها

نور در حرم نور

تفسیر قران در محضر حضرت معصومه سلام الله علیها

کلمات کلیدی

آخرین نظرات

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه

دوشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۷، ۰۷:۵۰ ق.ظ
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
۹۷/۰۹/۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰
حسین منیب

نظرات  (۸)

۲۶ دی ۹۷ ، ۱۱:۰۹ محمدجواد

 

معنی لغوی:

ریشه ی سلم: أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو ما یقابل الخصومة و هو الموافقة الشدیدة فی الظاهر و الباطن بحیث لا یبقى خلاف فی البین.

و من لوازم هذا المعنى مفاهیم الانقیاد و الصلح و الرضا.

و لمّا کان أصل المادّة لازما: فیکون مفهومه حصول الوفاق و رفع الخلاف و الخصومة فی نفس الشی‏ء، سواء یلاحظ فی نفسه أو بالنسبة الى غیره.

و إذا لوحظ فی نفسه من حیث هو: یلازمه الاعتدال و النظم و المحفوظیّة من النقص و العیب و العاهة و الآفة، و هذا معنى السلامة و الصحّة فی نفس الشی‏ء و فی أجزائه، لفقدان الخلاف فیما بین الأجزاء و الأعضاء، و حصول الوفاق الکامل و النظم و الاعتدال فیها، فالصحّة تکون من مصادیق الأصل بهذا المعنى.(التحقیق)

اسلام و تسلیم:

و أمّا الْإِسْلَامُ و التَّسْلِیمُ: فالنظر فی الأوّل الى جهة الصدور من الفاعل و قیام الفعل به، و فی الثانی الى جهة وقوع الفعل و تعلّقه بالمفعول.

. بَلى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ‏

 ...،. وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏

 ...،. وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ‏

.

أی من جعل نفسه و ذاته و وجهه فی سلم قبال ربّ العالمین، حتّى لا یبقى جهة خلاف فی البین.

. فَسَلِّمُوا عَلى‏ أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً

 ...،. صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً

 ...،. إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ‏

.

أی التسلیم و جعل هذا العمل متعلّقا بالغیر، کتسلیم التحیّة و تسلیم النفس و تسلیم ما آتیتم، و المراد جعل هذه الموضوعات مسلّمة و فی سلم فی هذه الموارد، فی کلّ مورد بحسبه.

و التعبیر فی هذه الموارد بهذه المادّة دون ما یماثلها من التأدیة و الإیتاء و الإعطاء و الدفع و غیرها: إشارة الى تحقّق مفهوم السلم و أن لا یبقى أدنى خلاف و بغض، و یکون هذا من خلوص النیّة.

.

.

.

فظهر أنّ الإسلام عبارة عن جعل شی‏ء سلما أی موافقا متلائما لا یبقى خلاف و لا ترى جهة مغایرة و منافرة.

و للإسلام مراتب: الأوّل- اسلام فی أعمال الظاهریّة و فی الأرکان البدنیّة و الجوارح و الأعضاء الجسمانیّة، کما فی:. قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا- 49/ 14.

و المرتبة الثانیة- جعل النفس سلما و موافقا فی الظاهر و الباطن، بحیث لا یبقى خلاف فی أعماله و فی نیّاته و قلبه، کما فی:. إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ*- 30/ 53.

و المرتبة الثالثة- رفع الخلاف کلّا، سواء کان فی عمل أو فی نیّة أو فی إنّیّة ذات، ففی هذه المرتبة لا یبقى إنیّة و لا تشخّص نفسیّ، و لا رؤیة نفس، و یکون وجوده مستغرقا فی بحر الوجود الحقّ، و فانیا فی عظمة نوره تعالى، و فی هذا المقام یقلع أثر الخلاف من أصله، و هو الإنّیّة، و یتجلّى حقیقة مفهوم التسلّم و الموافقة الحقّة المطلقة-. إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ‏- 3/ 19.

(فکر میکنم با توجه به این سه مرتبه ای که برای اسلام ذکر شد میتوان همین سه مرتبه را برای سلام متصور بود. یعنی کسی که به کسی سلام میدهد خود را در سلم با آن شخص قرار میدهد گاهی فقط در مرتبه ی اول گاهی تا مرتبه ی دوم و گاهی تا مرتبه ی سوم)

فانّ الإسلام المطلق الکامل هو یکون متحقّقا فی هذا المقام.

و أمّا السلام: فهو مصدر کالکلام، و معناه السلم و السلم، بزیادة فی مفهومه لزیادة فی لفظه و مبناه، و هو التوافق الکامل و رفع أیّ خلاف فی الظاهر و الباطن.

و قلنا إنّ السلم فی ذات الشی‏ء من حیث هو: عبارة عن تحقّق الاعتدال و النظم الکامل فیما بین الأجزاء و تنزّهه عن النقص و العیب، فانّ التوافق الحقّ فیما بین‏ الأجزاء و ارتفاع الخلاف إنّما یتحصّل و یتحقّق فی هذه الصورة فقط، و الصحّة مرجعها الى هذا المعنى.

. سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ- 13/ 14.

. یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏- 16/ 32.

. وَ سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى‏- 27/ 59.

. سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها- 39/ 73.

فتدلّ الآیات على ما ذکرنا من مفهوم السلام، فانّ السلام قد ذکر فیها مربوطا و منوطا بالعمل و الاصطفاء و التطیّب و الصبر، و یذکر بانّ نتیجة السلام هی دخول الجنّة، و لیس هذا إلّا أن یتحقّق الاعتدال و یتنزّه عن النقص و العیب، و یتحصّل حقّ الخلوص و الصفا و الطهارة و النظم الکامل.

و یدلّ على هذا المعنى أیضا: التعبیر بقوله تعالى-. سُبُلَ السَّلامِ‏،. دارُ السَّلامِ*

، فی قوله:. یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ‏- 5/ 16.

. وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ‏- 10/ 25.

. لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ‏- 6/ 127.

یراد دار فیها اعتدال و صفاء و طهارة و نظم کامل، خالیة عن النقص و العیب.

و أمّا السلام و هو من أسماء اللّه عزّ و جلّ: و هو المصداق الأتمّ الأکمل الحقّ من هذا المفهوم، لیس فی وجوده أقلّ نقطة من الضعف و الحاجة و الفقر و النقص و المحدودیّة، و لیس فی ذاته عزّ و جلّ أثر من خلاف، و هو الحقّ المطلق، و المنزّه عن کلّ ما یتصوّر من الضعف، سبحانه و تعالى عمّا یقولون.

. لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ‏- 59/ 23.

و أمّا کونه تعالى فی غایة التوافق و کمال السِلمیّة: فانّ ذاته تعالى المصداق الأتمّ من حقیقة الوفاق و السلمیّة و الصلح و الرفق و السداد، و فی اثر هذه الصفة تتجلّى منه تعالى صفات الرحمة و العطوفة و الکرم، و هو الحنّان المنّان الودود الرحمن الرحیم، سبقت رحمته غضبه، لیس فی ذاته تعالى مثقال ذرّة من بغض و خلاف و غضب و عدوان‏ و محدودیّة فی أمر أو فی حقّ مخلوق. فانّ هذه الصفات انّما تنشأ من الضعف و الحاجة و الفقر و المحدودیّة. و هو الغنیّ العزیز.(التحقیق)

۲۶ دی ۹۷ ، ۱۱:۱۰ محمدجواد

ادب فنای مقربان

سلام از سلم، ضد خصومت و به معنای شدت موافقتی ست که هیچ گونه خلاف و نزاعی در بین نباشد. انقیاد، صلح، رضا و امثال آن از لوازم این معناست.(التحقیق)

سلام به معنای سلامت است و السلام علیکم یعنی سلامت از جانب خدا بر شما (مخاطبان) باد.(العین)

سلام نوعی تحیت و درود است. اصل تحیّت به معنای طلب حیات برای مخاطب است، خواه حیات ظاهری باشد یا حیات باطنی، مادی باشد یا معنوی.(التحقیق)

در قرآن کریم آمده است: تحیّتهم فیها سلام: تحیت بهشتیان سلام است. طبق این آیه، تیحیت انواعی دارد که سلام، بهترین آنهاست. از این رو بهشتیان آن را انتخاب میکنند. به این ترتیب، سلام کننده به کمک سلام، حیات همراه با سلامت، یعنی کمال حیات نازل شده از جانب خداوند را برای مخاطب طلب میکند و در واقع معنای آن سلام الله علیک است چون سلام از اسمای حسنای خداست(هو الملک القدوس السلام) و مبدا هر گونه سلام و سلامتی اوست.

اللهم انت السلام و منک السلام و لک السلام و الیک یعود السلام.

در معنای فقرات این دعای بلند مرتبه میتوان گفت:

الف)خداوند سلام است، یعنی تمام کمال های آن ذات اقدس از آسیب عیب و گزند نقص سالم است

ب)خداوند مبدا فاعلی تمام آثار سودمند و با برکت است پس مبدا آغازین سلام نیز خداست.

ج)خداوند مالک تمام اسما و افعال و آثار و بالاخره ملک همه ی اشیاست و سلام نیز یکی از ممالیک اوست. بنا بر این ، سلام در اختیار خداست.

در دوران جاهلی تحیت های دیگری وجود داشت، حیاک الله، ابیت اللعن، انعم صباحا، ولی رسول الله تحیت سلام را که بالاترین تحیت ها و به دور از هر گونه عقیده ی وثنی و پلیدی ست را جایگزین نمودند.

این تحیت بهترین تحیات است که حتی خدا از این تحیت برای انبیا استفاده نموده: سلام علی نوح فی العالمین، سلام علی ابراهیم

یا این تحیت را از زبان دیگری به بندگان صالح ابلاغ فرموده: والسلام علی من اتبع الهدی

که البته این سلام اختصاص به دنیا ندارد بلکه در ملافات با خدا در قیامت نیز بهترین هدیه و تحیتی که نصیب بندگان صالح میشود همین سلام است(تحیتهم یوم یلقونه سلام)

استقبال فرشتگان از بهشتیان نیز سلام است، قال لهم خزنتها سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین

مثل لحظه ی احتضار الذین تتوفاهم الملائکه طیبین یقولون سلام علیکم

حاصل آنکه مومنان وارسته از هرکسی که با او مواجه میشوند تحیت و سلام دریافت میکنند. هم از ملائکه : والملائکه یدخلون علیهم من کل باب سلام علیکم بما صبرتم. و هم از رفیقان و هم سفران بهشتی خودشان: تحیتهم فیها سلام و اساسا چیزی جز سلام گوش آنها را در آن دارالسلام نوازش نمیکند و از هرگونه لغو و بیهوده و گناه مبرّا هستند. لا یسمعون فیها لغوا و لا تاثیما الا قیلا سلاما سلاما

بهشت نیز دارالسلام معرفی شده است یه به این جهت که سلام اسم خداست فلذا بهشت دارالله معرفی شده یا اضافه به جهت تبیین است یعنی داری ست که هیچ گونه آفتی در آن راه ندارد

با توجه به آنچه گذشت خداوند متعال به پیامبرش ص که پیوسته تحت تربیت و تادیب او بود فرمود: با این تحیت مومنانی را که به مجلس تعلیم و تربیت تو حاضر میشوند، پذیرا باش. (اذا جائک الذین یومنون بایاتنا فقل سلام علیکم).

وَ قَالَ ع السَّلَامُ تَحِیَّةٌ لِمِلَّتِنَا وَ أَمَانٌ لِذِمَّتِنَا.(بحار از امام صادق ع، در کنزالعمّال از حضرت رسول ص)

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): إِذَا تَلَاقَیْتُمْ فَتَلَاقَوْا بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصَافُحِ، وَ إِذَا تَفَرَّقْتُمْ فَتَفَرَّقُوا بِالاسْتِغْفَارِ.(امالی طوسی)

عن رسول الله ص: وَ قَالَ ع إِنَّ مِنْ مُوجِبَاتِ الْمَغْفِرَةِ بَذْلَ السَّلَامِ وَ حُسْنَ الْکَلَامِ.(جامع الاخبار)

بر همین اساس به ما نیز آموختند که هنگام شرفیابی به محضرشان حتی پس از ارتحال با جاری کردن همین تحیت بر زبانمان ارادت و اخلاص خود را ابراز کنیم

سلام بر پیشوایان نور

به اعتقاد ما مرگ و حیات نبی اکرم ص و اهل بیت ع یکسان است:

اللهم انی اعتقد حرمة ضاحب هذا المشهد الشریق فی غیبته کما اعتقدها فی حضرته و اعلم ان رسولک و خلفائک علیهم السلام احیاء عندک یرزقون و یرون مقامی و یسمعون کلامی و یردون سلامی و انک حجبت عن سمعی کلامهم...

در روایتی از امیرالمومنین ع به نقل از نبی مکرم داریم: یموت من مات منا و لیس بمیّت

معنای حیات ائمه:

منظور از این حیات بقاء نام نیکو نیست، حتی فنا ناپذیری روح و انتقال به عالم دیگر نیز نیست بلکه از سنخ این شعر لسان الغیب است:

ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم

ای بی خبر زلذت شرب مدام ما

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما

این، حیاتی برتر از سایر حیات هاست که اختصاص به اولیای خدا دارد و نمونه ی آن برای شهدا در قرآن کریم آمده است: و لا تقولوا لمن یقتل فی ....   و لا تحسبن الذین قتلوا ...

طبق آیه ی اول میتوان به طور قطعی گفت که منظور از زنده بودن زنده یاد بودن نیست چرا که در انتها فرموده و لکن لا تشعرون در حالی که ما زنده یاد بودن را میتوانیم درک کنیم.

شواهد دیگری بر حیات ایشان و کیفیت آن:

عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ زَارَنِی بَعْدَ وَفَاتِی کَانَ کَمَنْ زَارَنِی فِی حَیَاتِی وَ کُنْتُ لَهُ شَهِیداً وَ شَافِعاً یَوْمَ الْقِیَامَةِ.(کامل الزیارات)

وَ قَدْ رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ قَالَ: مَنْ صَلَّى عَلَیَّ عِنْدَ قَبْرِی سَمِعْتُهُ وَ مَنْ صَلَّى عَلَیَّ مِنْ بَعِیدٍ بُلِّغْتُهُ.(بحار)

عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَمَّنْ رَوَاهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا بَعُدَتْ بِأَحَدِکُمُ الشُّقَّةُ وَ نَأَتْ بِهِ الدَّارُ فَلْیَعْلُ أَعْلَى مَنْزِلِهِ وَ لْیُصَلِّ رَکْعَتَیْنِ وَ لْیُومِ بِالسَّلَامِ إِلَى قُبُورِنَا فَإِنَّ ذَلِکَ یَصِلُ إِلَیْنا(کافی) این صحت زیارت از دور و آگاهی آن ذوات نوری از چنین زیارتی نشان میدهد که حیات ائمه ع حیات برتر است

شاهد اعمال امت بودن و شهادت در روز قیامت ملازم با حیات و ادراک است.

*گفتنی ست که هه ی فرقه های اسلامی معتقد به این گونه حیات برای رسول اکرم ص هستند. حتی وهابیون حجاز نیز که خود را یگانه پرچم دار توحید ناب میدانند و سایر فرقه های اسلامی را مشرک میدانند چنین اعتقادی دارند. از این جهت آیه ی کریمه (یا ایها الذین آمنوا لا ترفعوا اصواتکم ..) را بر روضه ی منوره آن حضرت ثبت کرده و همواره با ایما و اشاره از زائران میخواهند که حرمت پیامبر اکرم ص را نگه دارند و صدای خود را در محضر آن حضرت بلند نکنند.

بدین ترتیب حیات و وفات پیامبر ص و ائمه یکسان است. یعنی وفات یافته ی آن ذوات نوری به منزله ی زنده ی آنان است چنان که زندگی عده ای از تبه کاران همانند مرگ است

حتی خواب و بیداری حضرات ع نیز یکسان است.

ِ عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ طَلَبَ أَبُو ذَرٍّ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقِیلَ إِنَّهُ فِی حَائِطِ کَذَا وَ کَذَا فَتَوَجَّهَ فِی طَلَبِهِ فَوَجَدَهُ نَائِماً فَأَعْظَمَهُ أَنْ یُنَبِّهَهُ فَأَرَادَ أَنْ یَسْتَبْرِئَ نَوْمَهُ مِنْ یَقَظَتِهِ فَتَنَاوَلَ عَسِیباً یَابِساً فَکَسَرَهُ لِیُسْمِعَهُ صَوْتَهُ لِیَسْتَبْرِئَ نَوْمَهُ فَسَمِعَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَرَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ یَا بَا ذَرٍّ تَخْدَعُنِی أَ مَا عَلِمْتَ أَنِّی أَرَى أَعْمَالَکُمْ فِی مَنَامِی کَمَا أَرَاکُمْ فِی یَقَظَتِی إِنَّ عَیْنَیَّ تَنَامَانِ وَ لَا یَنَامُ قَلْبِی.(بحار)

اکنون با روشن شدن معنای سلام و مقصود از تسلیم می توان فهمید که چرا غالب زیارت نامه ها یا همه ی آنها با سلام شروع و در همه ی قسمت های آن تسلیم تکرار میشود.

ضمن اینکه در روایاتی داریم که کلام را بدون سلام آغاز نکنید و اگر کسی سلام نکرد به اذن دخول ندهید و کلامی را که بدون سلام آغاز شده بود جواب مدهید.

عن الصادق ع السَّلَامُ قَبْلَ الْکَلَامِ.(جامع الاخبار)

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ بَدَأَ بِالْکَلَامِ قَبْلَ السَّلَامِ فَلَا تُجِیبُوهُ وَ قَالَ ع لَا تَدْعُ إِلَى طَعَامِکَ أَحَداً حَتَّى یُسَلِّمَ.(خصال)

از امام حسین ع در مسیر کربلاء : وَ قَالَ لَهُ رَجُلٌ ابْتِدَاءً کَیْفَ أَنْتَ عَافَاکَ اللَّهُ فَقَالَ ع لَهُ السَّلَامُ قَبْلَ الْکَلَامِ عَافَاکَ اللَّهُ ثُمَّ قَالَ ع لَا تَأْذَنُوا لِأَحَدٍ حَتَّى یُسَلِّمَ.(تحف العقول)

۲۶ دی ۹۷ ، ۱۱:۱۲ محمدجواد
هر دو قسمت "التحقیق" و کتاب "ادب فنای مقربان" خلاصه شده و مواردی نقل به مضمون است(ان شاءالله!)
احادیث سلام از کتاب میزان الحکمه لا به لای متن کتاب ادب فنای مقربان قرار داده شده است.
۲۶ دی ۹۷ ، ۱۶:۵۰ محمدجعفر مصلحی

در توضیح اهل بیت النبوة

از کتاب ادب فناء مقربان

«أهل» در لغت به معنای انس همراه با تعلق خاطر و وابستگی است. بنابراین، همسر، فرزند، نوه، داماد و ... اهل انسان به حساب می آیند. چنان که استعمال أهل الکتاب، اهل الانجیل، اهل المدینه، أهل الذکر، اهل التقوى، أهل النار و امثال آن با در نظر گرفتن همین انس، تعلق و وابستگی است. شدت و ضعف در اهلیت، به شدت و ضعف در انس و تعلق بستگی دارد. از این رو ممکن است از کسی که وابستگی و تعلقی با او نیست، سلب اهلیت شود هر چند که جزو فرزندان انسان باشد؛ همان گونه که خدا به حضرت نوح (علیه السلام) فرمود: (إنه لیس من أهلک)، أو (فرزندت) از اهل تو نیست. )

بیت» به معنای خانه است، جایی که انسان شبانگاهان در آنجا پناه می گیرد؟ «نبوت» مصدر «نبو» به معنای رفعت است. برخی از انسانها را از آن رو «نبی» می گویند که از جهت روحانی و معنوی، رفعت مقام مخصوصی پیدا کرده، بر دیگران برتری یافته اند، گرچه در خصوصیات انسانی مانند سایر مردم باشند .

۲۶ دی ۹۷ ، ۱۶:۵۱ محمدجعفر مصلحی

مراد از بیت نبوت

آنچه گذشت معانی لغوی کلمات بود، لیکن ترکیب «أهل بیت النبوة» که معمولا برای اختصار، «أهل البیت» گفته می شود در فرهنگ مسلمانان، اعم از شیعه و سنی معنای خاصی محدودتر از معنای لغوی پیدا کرده و برای افراد مخصوصی علم شده است. اختلافی که وجود دارد به دایره شمول این ترکیب بر می گردد که این افراد مخصوص، چه کسانی هستند؟ نزد شیعه و سنی مسلم است که اصحاب کسا، یعنی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، امیرالمؤمنین، فاطمه أطهر، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) که به «خمسه طیبه» نیز مشهورند، مشمول عنوان «أهل البیت» هستند؛ لیکن عدهای از اهل سنت معتقدند که افزون بر این حضرات شامل همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز می شود و عده ای دیگر قائلند که غیر از همسران آن حضرت، دیگران را هم شامل می شود. در مقابل آنها شیعه معتقد است که افزون بر خمسه طیبه، بقیه ائمه (علیهم السلام) نیز داخل در این عنوان هستند، هر چند که دوران رسول اکرم (صلی الله علیه و آله | و سلم) را درک نکرده بودند. تعیین مصادیق این عنوان، ذیل جمله «و أذهب عنکم الرجس وطهرکم تطهیر» خواهد آمد. آنچه که در تحقیق لغوی این ترکیب می توان بیان کرد، این است که اضافه «بیت» به «النبوة» اضافه «لامیه» است، یعنی «بیت النبوة». بنابراین، خانه متعلق به مقام نبوت مراد است، نه خانه متعلق به محمد بن عبد الله (صلى الله علیه و آله و سلم) به عنوان یک شهروند مکی یا

مدنی۔

۲۶ دی ۹۷ ، ۱۷:۰۵ محمدجعفر مصلحی

ادامه بیان مراد از بیت نبوت

بدین ترتیب «بیت» در این ترکیب، به معنای خانه سنگی و گلی که در مکه و مدینه از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به یادگار مانده، نیست بلکه بیت نبوت و رسالت مراد است، یعنی خانه شخصیت حقوقی پیغمبر، نه خانه شخصیت حقیقی آن حضرت.

بیان شاهد بر معنای مختار از بیت

شاهدی که شاید بتوان بر این مطلب اقامه کرد این است: هرگاه قرآن کریم از این خانه سنگی و گلی، یعنی خانه شخصیت حقیقی، نه حقوقی نام برده، با صیغه جمع یاد کرده است؛ خواه زمانی که به خود آن حضرت نسبت داده: (یا أیها الذین ءامنوا لا تدخلوا بیوت النبی إلا أن یؤذن لکم إلى طعام غیر ناظرین إناه) خواه زمانی که به زنهای آن حضرت نسبت داده است: (و قرن فی بیوتکن ولا تبرجن تبرج الجاهلیة الأولى)، (و اذکرن ما یتلى فی بیوتکن من وایات الله والحکمة). روشن است خانه ای که مؤمنان برای غذا خوردن در آن جمع می شدند و پس از غذا می نشستند و مزاحمت برای پیغمبر ایجاد می کردند و پیغمبر از تذکر دادن به آنها شرم می کرد خانه سنگی و گلی بود.

به بیان دیگر: مراد از بیت نبوت، خانه ای است که رابط بین زمین و آسمان است، نه خانه ای که بدن ملکی پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در آن زیست می کرد، شب هنگام در آن می آرمید، همسران آن حضرت در آنجا سکنا داشتند و هر چند که آن خانه سنگی و گلی نیز از جهت انتساب ظاهری به آن حضرت، شایسته تکریم و تعظیم بوده و می باشد. این خانه، خانه نبوت و ولایت است که مصالح آن، فضایل و کمالات معنوی و سایر اموری است که با ولایت تناسب دارد، نه خانه محمد بن عبدالله (صلى الله علیه و آله و سلم) و نه خانه زنهای آن حضرت. بنابراین، اهل این خانه کسانی هستند که با این فضایل و کمالات ارتباط تام و کامل دارند

۲۶ دی ۹۷ ، ۱۷:۰۹ محمدجعفر مصلحی

١- خطاب با حرف ندای بعید

«یا» حرف ندایی است که برای مخاطب قرار دادن منادای نزدیک، متوسط و دور به کار می رود. اگر مراد از آن در اینجا منادای دور باشد، رمز استفاده از حرف ندای بعید در این گونه موارد این است که مقام و منزلت مخاطب در حدی است که برای گوینده دست یافتنی و حتی فهمیدنی نیست، هر چند که در کنار جسم مطهر یا مضجع شریف وی باشد. از این رو وقتی انسان خود را با آن مقام منیع مقایسه می کند و فاصله خود را با آنان در نظر می گیرد و این فاصله فراوان را ادراک می کند، چاره ای جز به کار بردن حرف ندای بعید ندارد. مشابه این تعبیر در مورد قرآن کریم نیز به کار رفته است. در آغاز سوره مبارکه بقره می فرماید: (ذلک الکتاب لا ریب فیها هدى للمتقین) ؛ آن کتاب، که هیچ شکی در حق بودنش نیست هدایت برای تقوا پیشگان است. «ذلک » اسم اشاره ای است که با آن به اشیای دور اشاره می شود. استفاده از چنین اسم اشاره ای در این گونه موارد که قاری قرآن کریم تماس مستقیم و نزدیک با الفاظ، اوراق و جلد آن دارد بدین معناست که مقام این کتاب الهی، آن قدر بلند است که مقام قرآن در حدی است که قاری، خود را از حریم آن دور می بیند.


مجله  موعود  مرداد ماه سال 1392 شماره 142 و 143 
اهل بیت(ع) در قرآن و روایات

در وجوب محبّت اهل بیت پیامبر(ص) نمی توان تردید کرد. در آیه « قل لا أسألکم علیه أجراً إلّا المودّه فی القربی»30 دوستی خویشاوندان پیامبر(ص) به عنوان مزد رسالت آن حضرت به شمار آمده است. مقصود از قربی ( خویشاوندان) در این آیه همان کسانی اند که آیه تطهیر در مورد آنان نازل شده است؛ چنان که حاکم نیشابوری روایت کرده است که حسن بن علی(ع) پس از شهادت علی بن ابی طالب(ع) برای مردم سخنرانی کرد و به معرفی خود پرداخت و گفت:

کلمه اهل بیت در قرآن در سه آیه به کار رفته است: یکی در «آیه 73 سوره هود» که مربوط به حضرت ابراهیم(ع) و همسر اوست. فرشتگان، خطاب به همسر ابراهیم گفتند: «رَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ عَلَیکمْ أَهْلَ الْبَیتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَّجِیدٌ؛ رحمت خدا و برکات او بر شما خاندان باد بی گمان او ستوده ای بزرگوار است.»

دیگری در «آیه 12 سوره قصص» که مربوط به خاندان موسی(ع) است. خواهر حضرت موسی(ع) به درباریان گفت: « هَلْ أَدُلُّکمْ عَلَی أَهْلِ بَیتٍ یکفُلُونَهُ لَکمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ؛ آیا شما را به خانواده ای راهنمایی کنم که این کودک (موسی) را برای شما نگهداری می کنند.»

و سوم در «آیه 33 سوره احزاب» که به «آیه تطهیر» معروف است. خداوند خطاب به پیامبر(ص) و خاندان او فرموده است: «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا؛ خدا فقط می خواهد آلودگی را از شما خاندان بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.»

درباره اینکه مقصود از اهل بیت در آیه چه کسانی هستند، اقوال مختلفی مطرح شده است. دیدگاه مورد قبول شیعه و جمع کثیری از اهل سنّت این است که مقصود اهل کساء می باشد؛ یعنی پیامبر(ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین(ع).1

اهل بیت در روایات

واژه اهل بیت در احادیث نبوی چهار کاربرد مختلف دارد که می توان آنها را کاربردهای: اعم، عام، خاص و أخص نامید. کاربرد اعم، آن کسانی که هیچ گونه پیوند خویشاوندی نسبی یا سببی با پیامبر ندارند را شامل می شود. آنان مسلمانانی هستند که در پیروی از پیامبر(ص) صادق و ثابت قدمند؛ چنان که پیامبر(ص) سلمان فارسی2 و ابوذر غفّاری3 را از اهل بیت به شمار آورده است، در برخی روایات اهل بیت بر افراد دیگری نیز اطلاق شده است که اسامـ[ بن زید4 و واثلـ[ بن اسقع5 از آن جمله است.

کاربرد عام اهل بیت همه خویشاوندان نسبی پیامبر(ص) را در بر می گیرد، کسانی که صدقه واجب (زکات) بر آنان حرام شده است.6 در حدیث دیگری، تعبیر اهل بیت در خصوص عبّاس، عموی پیامبر(ص) و فرزندان او به کار رفته است.7

کاربرد خاصّ اهل بیت مربوط به همسران پیامبر(ص) است. بدون شک، همسران پیامبر(ص) مطابق معنای لغوی و عرفی، اهل بیت پیامبرند، مقصود از بیت در اینجا، بیت سکنا (محلّ سکونت) است، نه بیت نسب یا نبوّت. در یکی از احادیث مربوط به شأن نزول آیه تطهیر8 آمده است که امّ سلمه به پیامبر(ص) گفت: آیا من نیز از اهل البیت هستم؟ پیامبر پاسخ داد: آری.9 گفتنی است که در سایر احادیثی که از امّ سلمه نقل شده، پیامبر(ص) به پرسش امّ سلمه از او که آیا من از اهل بیت، یعنی کسانی که آیه تطهیر در مورد آنان نازل شده، هستم؟ پاسخ مثبت نداد؛ ولی میان این دو دسته روایات منافاتی نیست؛ زیرا آن روایات مربوط به قبل از نزول آیه تطهیر در حقّ اهل بیت و پیش از دعای پیامبر(ص) در حقّ آنان است و این حدیث، مربوط به پس از نزول آیه تطهیر و دعای پیامبر(ص) در مورد اهل بیت است.10

کاربرد أخصّ اهل بیت به گروهی از خاندان پیامبر(ص) اختصاص دارد که از ویژگی عصمت برخوردارند. مصداق آن در روایات مربوط به آیه تطهیر و آیه مباهله، اصحاب کساء ( علی، فاطمه، حسن و حسین(ع)) است11 و در احادیثی مانند حدیث ثقلین، حدیث سفینه و مانند آنها که بر وجود اهل البیت در همه زمان ها دلالت دارد، علاوه بر اصحاب کساء، امامان معصوم از دودمان امام حسین(ع) می باشد که توضیح آن پس از این خواهد آمد.

ویژگی های اهل بیت به معنی اخصّ آن1. عصمت اهل بیت(ع)

بارزترین ویژگی اهل بیت به معنای أخصّ آن، عصمت است. این ویژگی از «آیه تطهیر» به روشنی به دست می آید؛ زیرا در این آیه از اهل بیت به عنوان کسانی یاد شده است که خداوند اراده کرده است هرگونه پلیدی را از آنان دور سازد. کلمه «إنّما» که از ادوات حصر است و روایات شأن نزول بیانگر این است که این مسئله از ویژگی های اهل بیت(ع) است و به آنان اختصاص دارد، بنابراین نمی توان اراده در آیه را اراده تشریعی دانست؛ زیرا اراده تشریعی به زدودن پلیدی از افراد همگانی است. بنابراین، اراده در آیه، اراده تکوینی است و اراده تکوینی خداوند تخلّف ناپذیر است. بنابراین، پاکی اهل بیت از هرگونه پلیدی، تخلّف ناپذیر و حتمی است، در نتیجه آنان از هرگونه پلیدی پیراسته و معصومند (آیه تطهیر).

حدیث ثقلین نیز که از احادیث متواتر است و در سند آن تردیدی وجود ندارد12 بر عصمت اهل بیت پیامبر(ص) (به معنای اخصّ آن) دلالت می کند؛ زیرا در این حدیث، اهل بیت به عنوان « ثقل اصغر» در کنار قرآن که « ثقل اکبر » است قرار گرفته و دو میراث گرانبهای پیامبر(ص) به شمار آمده که از یکدیگر جدا نخواهند شد و اگر مسلمانان به آن دو تمسّک جویند، گمراه نخواهند شد.

برخی از محقّقان اهل سنّت نیز دلالت حدیث ثقلین بر طهارت و پیراستگی اهل بیت از آلودگی و خطا را پذیرفته اند. عبدالرّئوف مناوی گفته است: در این حدیث، پیامبر(ص) امّت را توجیه کرده است که در زمینه دین به کتاب و عترت تمسّک جویند، با آن دو به نیکویی عمل کنند و حقّ آنها را بر خود مقدّم دارند. این دستور درباره قرآن به این جهت است که معدن علوم دینی و اسرار و حکمت های شرعی است و درباره عترت به این جهت است که هرگاه عنصر پاک شد، بر فهم دین کمک می کند و از طرفی، پاکی عنصر به نیکویی اخلاق می انجامد و نیکویی اخلاق به صفای قلب و پیراستگی و طهارت آن منتهی می گردد.13

به اعتقاد برخی از عالمان اهل سنّت در عصمت اخلاقی و عملی اهل بیت ( حضرت زهرا و امامان دوازده گانه شیعه) شکّی نیست و جز انسان نادانی که منکر اسلام باشد، در آن تردید نمی کند، آنچه مورد اختلاف است، عصمت علمی آنان است؛14 ولی با توجّه به اینکه حدیث ثقلین تمسّک به اهل بیت در حوزه دین را مانع از ضلالت می داند، عصمت علمی آنان نیز به روشنی به دست می آید.

2. افضلیت اهل بیت(ع)

از حدیث ثقلین برتری اهل بیت پیامبر(ص) بر دیگران نیز به روشنی به دست می آید؛ زیرا پیامبر(ص) آنان را در کنار قرآن قرار داده است و قرآن را ثقل اکبر و اهل بیت را ثقل اصغر نامیده است و فرد دیگری را در ردیف قرآن قرار نداده است. بنابراین همان گونه که قرآن کریم که کلام الهی است، بر مسلمانان برتری دارد، اهل بیت نیز که در کنار قرآن و ملازم با آن هستند، بر دیگران برترند. سعدالدّین تفتازانی در این باره گفته است:

مفادّ آیه تطهیر و حدیث ثقلین برتری اهل بیت بر دیگران است و ملاک برتری آنان، صرف انتساب آنها به پیامبر نیست؛ زیرا بر اساس کتاب و سنّت و اجماع، ملاک برتری علم و تقواست. این ملاک در اهل بیت وجود دارد، این مطلب از قرار گرفتن آنان در کنار قرآن و وجوب تمسّک به آنان به دست می آید؛ زیرا تمسّک به قرآن جز عمل به علم و هدایت قرآن نیست، همین گونه است تمسّک به عترت.15

آیه مباهله نیز بر برتری اهل کساء بر دیگر صحابه پیامبر دلالت می کند؛ زیرا بر اساس این آیه پیامبر(ص) از جانب خداوند مأموریت یافته است تا از میان کودکان، مردان و زنان مسلمان افرادی را برای مباهله با نصرانی های نجران با خود همراه نماید و پیامبر(ص) از مردان، حضرت علی(ع) و از زنان، حضرت زهرا(س) و از کودکان، حسن و حسین(ع) را برگزید. بدون شک، برای مباهله کسانی برگزیده می شوند که از نظر ایمان و قرب به خداوند از جایگاه بالایی برخوردار باشند و در مباهله ای که یکی از افراد آن پیامبر(ص) است، باید کسانی با او همراه شوند که یا در مرتبه او باشند یا از دیگران نسبت به مقام او نزدیک تر باشند و از طرفی، اگر غیر از افراد یاد شده، فرد دیگری از مسلمانان نیز از چنان جایگاه بالای ایمانی و معنوی برخوردار بود، پیامبر(ص) او را نیز بر می گزید؛ زیرا در مورد رفتار پیامبر(ص) احتمال کوچک ترین کار خلاف عدل و حکمت وجود ندارد.16 ابوریاح، خدمت کار امّ سلمه از پیامبر(ص) روایت کرده که اگر در روی زمین افرادی گرامی تر از علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) وجود داشت، خداوند به من دستور می داد که به واسطه آنان مباهله کنم؛ لیکن خداوند به من دستور داد که به کمک آنان مباهله کنم، آنان برترین افرادند17 برتری اهل بیت از آیات و روایات دیگری مانند آیه مودّت18 حدیث سفینه، حدیث باب الحطّه، حدیث نجوم و مانند آنها نیز به دست می آید؛ چنان که در خصوص برتری هر یک از آنان نیز دلایلی وجود دارد که در مدخل های مخصوص هر یک خواهد آمد

3. مرجعیت علمی اهل بیت(ع)

حدیث ثقلین بیانگر مرجعیت علمی اهل بیت است؛ زیرا پیامبر(ص) از مسلمانان خواسته است که به قرآن و عترت او تمسّک جویند تا گمراه نشوند. نخستین و اساسی ترین منبع و مرجع علمی مسلمانان، قرآن کریم است و پس از آن سنّت پیامبر(ص) قرار دارد و نقش اهل بیت در این باره این است که ترجمان قرآن و حافظان و ناقلان سنّت پیامبرند. پیامبر گرامی(ص) مأموریت داشت تا حقایق و معارف قرآن را برای مردم بیان کنند؛ امّا او به مقتضای حکمت و مصلحت، این کار را به صورت تدریجی انجام داد. بدون شک او بخش عظیمی از حقایق و معارف قرآن را برای مردم بیان کرد؛ ولی بخش دیگری را که شرایط بیان آنها فراهم نبود یا به مصلحت بود که در زمان های بعد بیان شود، به عترت معصوم خود سپرد تا آنان آن را بیان کنند19 حاصل آنکه: حفظ کامل آنچه توسط پیامبر(ص) بیان شده بود و تبیین آنچه بیان نشده بود، به اهل بیت پیامبر(ص) سپرده شد.

راه شناخت درست قرآن و سنّت پیامبر(ص) تمسّک به اهل بیت پیامبر(ص) است و بدین صورت آنان مرجع علمی مسلمانان در شناخت معارف و احکام دین می باشند. ملّاعلی قاری گفته است:

 اهل بیت غالباً به صاحب بیت و احوال او از دیگران آگاه ترند، بنابراین مراد از اهل بیت دانشمندان آنان و آگاهان به سیره پیامبر(ص) و واقفان بر راه و روش او و دانایان به حکم و حکمت او می باشند، به این جهت است که شایستگی آن را دارند که دوشا دوش کتاب خدای سبحان قرار گیرند.20

ابن حجر نیز گفته است:

پیامبر(ص) بدان جهت قرآن و عترت را ثقل نامیده است که ثقل به چیزی که گرانبها و دارای اهمّیت است، گفته می شود و قرآن و عترت این گونه اند؛ زیرا هر دو معدن علوم لدنّی و اسرار و حکمت های عالی و احکام شرعی اند، بدین جهت بر تمسّک به آن دو و فراگیری معرفت از آن دو تحریض و تأکید شده است. این تشویق و تأکید در مورد عترت مخصوص کسانی است که کتاب خدا و سنّت رسول خدا(ص) را می شناسند و آنها هستند که تا قیامت از قرآن جدا نخواهند شد.21

قرآن کریم اهل بیت پیامبر(ص) را به عنوان کسانی که خداوند آنان را از هر گونه پلیدی پاک کرده، معرفی نموده است22 و از سوی دیگر یادآور شده که حقایق متعالی و معارف مکنون قرآن را جز انسان های مطهّر از پلیدی ها درک نمی کنند: « إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کرِیمٌ ٭ فِی کتَابٍ مَّکنُونٍ ٭ لَّا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ؛23 که این پیام قطعاً قرآن کریم است، در کتابی نهفته که جز پاک شدگان بر آن دست نزنند.» همان گونه که طهارت شرعی، شرط تماس بدن انسان با ظاهر قرآن است، طهارت روح و جان از رذایل نیز شرط فهم معارف و حقایق قرآن است و هر چه معارف و حقایق لطیف تر و عمیق تر باشد، فهم آن به طهارت روحی بالاتر و عمیق تری نیاز دارد و عالی ترین آن ملازم با عصمت است.24 بنابراین، معارف و حقایق قرآن را به طور کامل و عمیق جز پیامبر(ص) و اهل بیت معصوم او کسی نمی داند و برای درک این حقایق باید به آنان رجوع کرد. امام صادق(ع)فرموده است: «حقایق مربوط به گذشته و آینده و احکامی که حقّ و باطل را در مورد زندگی بشر از هم جدا می سازد، در قرآن وجود دارد و ما آن را می دانیم.»25

همچنین فرموده است: «ما راسخان در علم هستیم و تأویل قرآن را می دانیم.»26 احادیثی که از امامان اهل بیت(ع) در این باره روایت شده، فراوان است.

5. وجوب پیروی از اهل بیت(ع)

از حدیث ثقلین، وجوب پیروی از اهل بیت(ع) نیز به روشنی به دست می آید؛ زیرا در این حدیث، نجات امّت از گمراهی منوط به تمسّک به کتاب خدا و اهل بیت پیامبر(ص) گردیده است، تمسّک به معنای درآویختن است، در آویختن به قرآن به معنای شناخت دستورات قرآن و پیروی از آنهاست، همین گونه است در آویختن به اهل بیت، یعنی نخست باید دستورهای آنان را شناخت، سپس آنها را به کار بست. خداوند اطاعت از خود و رسول خود و اولی الأمر را واجب کرده است: «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ؛27 خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاء امر خود را»، با توجّه به اینکه «اولی الأمر» بر «الرّسول» عطف شده است، بدون اینکه فعل «أطیعوا» تکرار شود، معلوم می شود که ملاک وجوب اطاعت از اولی الأمر همان ملاک وجوب اطاعت از رسول خدا(ص) است، اطاعت رسول خدا بدان جهت که رهبری الهی است و از مقام عصمت برخوردار است، واجب می باشد. اگر او معصوم نبود، اطاعت از او بدون هیچ قید و شرطی، واجب نمی شد، این مطلب در مورد اولی الأمر نیز جاری است و آنان نیز به دلیل اینکه از صفت عصمت برخور دارند، باید به صورت مطلق اطاعت شوند.28

بنابراین، آیه «اولی الأمر» بر معصوم بودن کسانی که پس از پیامبر(ص) در رهبری جامعه اسلامی جانشین او می باشند و بر وجوب اطاعت از آنان دلالت می کند و از طرفی، آیه تطهیر و روایت مربوط به آن مصادیق اولی الأمر معصوم را معرفی کرده است. آنان چنان که گذشت اصحاب کساء هستند. پس اطاعت از اهل بیت معصوم پیامبر(ص) به عنوان متولّیان امر هدایت و رهبری امّت اسلامی پس از آن حضرت، واجب است.

حدیث سفینه نوح نیز بر وجوب پیروی از اهل بیت(ع) دلالت می کند؛ زیرا در این حدیث، پیامبر(ص) اهل بیت خود را به کشتی نوح تشبیه کرده است که هر کس داخل آن شد، از طوفان نجات یافت و هر کس از داخل شدن در آن سر باز زد، هلاک گردید. بنابراین هرکس از اهل بیت پیامبر(ص) پیروی کند، از گمراهی نجات خواهد یافت و هر کس از پیروی از آنان سر باز زند، گمراه خواهد شد.29

5. مودّت و محبّت اهل بیت(ع)

در وجوب محبّت اهل بیت پیامبر(ص) نمی توان تردید کرد. در آیه « قل لا أسألکم علیه أجراً إلّا المودّه فی القربی»30 دوستی خویشاوندان پیامبر(ص) به عنوان مزد رسالت آن حضرت به شمار آمده است. مقصود از قربی ( خویشاوندان) در این آیه همان کسانی اند که آیه تطهیر در مورد آنان نازل شده است؛ چنان که حاکم نیشابوری روایت کرده است که حسن بن علی(ع) پس از شهادت علی بن ابی طالب(ع) برای مردم سخنرانی کرد و به معرفی خود پرداخت و گفت: من از اهل بیتی هستم که جبرئیل به سوی آنان فرود می آمد. من از اهل بیتی هستم که خداوند هر گونه پلیدی را از آنان دور ساخته است و من از اهل بیتی هستم که خداوند مودّت آنان را بر هر مسلمانی واجب کرده و فرموده است: « قل لا أسألکم علیه أجراً إلّا المودّه فی القربی و من یقترف حسنه نزد له فیها حسناً؛ بگو به ازای آن رسالت پاداشی از شما خواستار نیستم؛ مگر دوستی درباره خویشاوندان و هر کس نیکی به جای آورد، برای او در ثواب آن خواهیم افزود. اقتراف حسنه، مودّت ما اهل بیت است.»31

به نقل خوارزمی از ابن عبّاس، هنگامی که آیه « المودّ\ فی القربی » نازل شد، کسانی به پیامبر(ص) گفتند: این خویشان تو که مودّت آنان بر ما واجب شده، چه کسانی اند؟ پیامبر(ص) پاسخ داد: «علی، فاطمه و دو پسر آنها.»32

طبری از ابودیلم روایت کرده که هنگامی که علی بن الحسین(ع) را به صورت اسیر وارد «دمشق» کردند، مردی شامی به پاخاست و از کشته شدن امام حسین(ع) و یارانش و اسیر شدن زن و فرزندانش اظهار خوشحالی کرد. حضرت سجّاد(ع) به او گفت: آیا آیه «قل لا أسألکم علیه أجراً إلّا المودّه فی القربی» را قرائت کرده ای؟ آن مرد گفت: آیا مقصود از قربی شما هستید. امام(ع) پاسخ داد: «آری.»33

ابن عساکر از امام حسین(ع) روایت کرده که فرمود: «قرابتی که خداوند آن را عظیم شمرده و رعایت آن را واجب کرده و اجر رسالت قرار داده، قرابت ما اهل بیت است.».34

حافظ ابوعبدالله گنجی از طبرانی روایت کرده که پیامبر(ص) فرمود: «خداوند پیامبران را از درخت های گوناگونی (سرچشمه های مختلفی) آفرید و من و علی را از یک درخت (منشأ) آفرید، من ریشه آن درخت و علی شاخه آن، فاطمه لقاح و حسن و حسین میوه های آن است. هر کس به یکی از آنها در آویزد، نجات یافته و هر کس روی برگرداند، سقوط خواهد کرد و اگر فردی سه هزار سال میان صفا و مروه عبادت کند و محبّت ما را نداشته باشد، خداوند او را به دوزخ خواهد افکند، سپس آیه «قل لا أسألکم علیه أجراً إلّا المودّه فی القربی» را تلاوت کردند».35 ابوعبدالله گنجی درباره سند حدیث گفته است: «هذا حدیث حسن عالی».

ابونعیم اصفهانی از زاذان روایت کرده که علی(ع) فرمود: «درباره ما آل حم» این مطلب مقرّر شده است که مودّت ما را جزو مؤمنان رعایت نخواهند کرد، سپس آیه «قل لا أسألکم علیه أجراً إلّا المودّه فی القربی» را تلاوت کرد.36

ابن حجر مکّی پس از نقل روایات مربوط به وجوب محبّت

اهل بیت(ع) گفته است: از احادیث پیشین وجوب محبّت اهل بیت(ع) و حرمت شدید بغض نسبت به آنان، معلوم شد، بیهقی، بغوی و دیگران بر وجوب محبّت آنان تصریح کرده اند و شافعی در ابیاتی که از او نقل شده، به آن تصریح کرده است؛ چنان که گفته است: «یا أهل بیت رسول الله حبکم، فرض من الله فی القرآن أنزله».37 وی پس از نقل حدیث، «إنّما مثل أهل بیتی فیکم مثل باب حطّه فی بنی إسرائیل من دخله غفر له» گفته است: «وجه تشبیه اهل بیت به باب حطّه این است که خداوند داخل شدن از آن در را که در «أریحا» بود، به بیت المقدّس با تواضع و استغفار، سبب آمرزش بنی اسرائیل و مودّت اهل بیت را سبب آمرزش امّت اسلامی قرار داد.38

فخرالدّین رازی بر وجوب محبّت اهل بیت(ع) این گونه استدلال کرده است:

شکّی نیست که پیامبر(ص) علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) را دوست می داشت، بر این اساس این عمل بر همه امّت واجب است؛ زیرا خداوند فرموده است «و اتبعوه لعلّکم تهتدون»؛ و از او پیروی کنید تا هدایت شوید39 و نیز فرموده است: «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله» بگو: اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد و نیز فرموده است: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه». وی، آل محمّد(ص) را به علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) تفسیر کرده و گفته است:

آل محمّد کسانی اند که نسبت آنان به پیامبر(ص) باز می گردد، بنابراین هر کس نسبتش با پیامبر شدیدتر و کامل تر باشد، آل او خواهد بود و شکّی نیست که فاطمه، علی، حسن و حسین(ع) با پیامبر(ص) شدیدترین تعلّق را داشتند. بنابراین، آنان آل پیامبرند. آنگاه به روایتی استشهاد کرده است که زمخشری نقل کرده که هنگامی که آیه مودّت نازل شد، از پیامبر(ص) پرسیدند: اقربای شما که محبّت آنها بر ما واجب است، چه کسانی اند، پیامبر(ص) فرمود: «علی، فاطمه و دو پسر آنان هست».40

اشکال: در آیات قرآن تأکید شده است که پیامبران الهی بر تبلیغ رسالت خداوند از مردم در خواست مزد نمی کردند و این یکی از ویژگی های پیامبران بوده است، آنان تأکید می کردند که مزدشان بر خداوند است و نه دیگری، « إن أجری إلا علی الله» پاداش من جز بر عهده خدا نیست. در این صورت چگونه می توان مودّت اهل بیت پیامبر(ص) را مزد رسالت او به شمار آورد؟

پاسخ: از مجموع آیات مربوط به مزد رسالت پیامبر(ص) به دست می آید که وی هیچ گونه مزد مادّی و غیر مادّی که به خود او باز گردد، از مسلمانان نخواسته است: «قل ما أسألکم علیه من أجر و ما أنا من المتکلّفین؛ بگو مزدی بر این (رسالت) از شما طلب نمی کنم و من از متکلّفین نیستم»41 و اگر هم مودّت اهل بیت خود را به عنوان مزد رسالت خویش مطرح کرده است، در واقع به خود آنان باز می گردد «قل ما سألتکم من أجر فهو لکم إن أجری إلا علی الله؛42 بگو هر اجر و پاداشی از شما خواسته ام، برای خود شما است، اجر من تنها بر خداوند است»، مزدی که پیامبر(ص) از مردم خواسته است و در واقع به خود آنان باز می گردد، این است که آیین او را بپذیرند و به آن عمل کنند؛ چرا که آیین او راه خدا است و برگزیدن راه خدا، مایه سعادتمندی انسان خواهد بود «قل ما أسألکم علیه من أجر إلا من شاء أن یتخذ إلی ربه سبیلاً؛ بگو: در برابر آن، هیچ گونه پاداشی از شما نمی طلبم؛ مگر کسی که بخواهد راهی بسوی پروردگارش برگزیند.»43 امّا پیمودن راه خدا در گرو شناخت آن است و شناخت راه خدا به راهنمایی نیاز دارد که هم راه را به خوبی بشناسد و هم در پیمودن آن کوشا و راسخ قدم باشد، این راهنمایان همان اهل بیت معصوم پیامبرند. بدیهی است کسی که بخواهد از راهنمایی آنان به طور کامل بهره ببرد، قبل از هر چیز باید آنان را دوست بدارد و به آنان با دیده تکریم و تعظیم بنگرد تا شخصیت آنان برای او جذّاب و تأثیرگذار باشد. این مطلب در آیه «مودّت قربی» آمده است.

6. ولایت و رهبر اهل بیت(ع)

ولایت و رهبری اهل بیت دلایل عقلی و نقلی بسیاری دارد. از نظر عقل و با توجّه به فلسفه امامت، عصمت یکی از مهم ترین شرایط امام است. آیاتی از قرآن نیز بر این مطلب دلالت می کند.44 از سوی دیگر، از بحث های گذشته به دست آمد که اهل بیت از ویژگی عصمت برخوردارند. بنابراین، امامت و رهبری امّت اسلامی پس از پیامبر گرامی(ص) به آنان اختصاص دارد.

علاوه بر این، اطاعت از اهل بیت(ع) چنان که گذشت واجب است. دلایل وجوب پیروی از اهل بیت اطلاق دارد و همه باید ها و نباید های مربوط به زندگی مسلمانان را شمال می شود و در این جهت تفاوتی میان مسائل عبادی، اقتصادی و سیاسی و فرهنگی وجود ندارد. به عنوان مثال در آیه اولی الأمر، اطاعت از اولی الأمر همان جایگاه گستره ای را دارد که اطاعت از پیامبر(ص) دارد. اولی الأمر چنان که بیان گردید از ویژگی عصمت برخوردارند و این ویژگی به اهل بیت پیامبر(ص) اختصاص دارد.

از مباحث مربوط به مودّت اهل بیت نیز روشن شد که مودّت جنبه طریقی دارد و غرض اصلی این است که مردم راه حق را بشناسند و با پیمودن آن به سعادت و رستگاری برسند، شناخت راه حق و پیمودن آن نیز، همه عرصه های زندگی فردی و اجتماعی، عبادی و سیاسی را در بر می گیرد. نکته درخور توجّه در این باره این است که در بسیاری از نقل های حدیث ثقلین، هم تمسّک به اهل بیت بیان شده است و هم ولایت امیرالمؤمنین. به عبارت دیگر، در جریان غدیر خم، پیامبر گرامی(ص) هم درباره عترت و اهل بیت خود سخن گفت و مسلمانان را به پیروی از آنان سفارش کرد و هم امیرالمؤمنین را به عنوان ولی و رهبر امّت اسلامی، پس از خود معرفی کرد.45

پیامبر(ص) با این کار نشان داد که ولایت و رهبری امیر المؤمنین(ع) نخستین گام در جهت تحقّق بخشیدن به مفادّ حدیث ثقلین است.

نکته دیگر اینکه در برخی از نقل های حدیث ثقلین، از قرآن و اهل بیت با عنوان «خلیفتین» تعبیر شده است: «إنّی ترکت فیکم خلیفتین: کتاب الله و أهل بیتی».46 مطابق این حدیث، اهل بیت، جانشینان پیامبرند و جانشینی آنان همه جانبه است.

در حدیث دیگری پس از بیان اینکه پیامبر(ص) قرآن و عترت را به عنوان دو میراث گرانبهای خود برای امّت اسلامی معرفی کرده است، این مطلب بیان شده است که «زمین هیچ گاه از اهل بیت خالی نخواهد بود؛ زیرا اگر چنان شود، زمین بر اهلش خشم خواهد گرفت.» سپس فرمود: «خدایا تو هرگز زمین را از حجّت خود خالی نخواهی گذاشت، آنان از نظر تعداد اندک و از نظر منزلت در پیشگاه خداوند بزرگ ترین مقام را دارند.»47 بنابراین، اهل بیت، حجّت های خداوند بر زمینند و امامت و رهبری از آن حجّت های خداوند است.

گواه دیگر بر اینکه حدیث ثقلین بر امامت اهل بیت(ع) دلالت می کند، این است که امیرالمؤمنین(ع) در مواردی به آن احتجاج کرده است که روز شورا از آن جمله است.48

مورد دیگر، احتجاج با طلحه، عبدالرّحمن بن عوف وسعد بن ابی وقّاص است و مورد دیگر احتجاج وی در زمان خلافت عثمان در مسجد پیامبر(ص) در برابر جمعی از صحابه است.49

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی