28-5. نمونه ای از زنان بهشتی -با اشاره ای به وضعیت آرمانی زن در اسلام و جمهوری اسلامی- (تحریم/11 و 12)


تفسیر نور ج10 138
هنگامى که آسیه، (همسر فرعون) معجزه حضرت موسى را دید، به او ایمان آورد و فرعون، به کیفر این کار، دست و پایش را به زمین میخکوب کرد و او را زیر آفتاب سوزان قرار داد. هنگامى که آسیه آخرین لحظههاى عمر خود را مىگذرانید، دعایش این بود، «رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ»
لازم نیست الگو، پیامبر یا امام معصوم باشد و لازم نیست سابقه توحیدى داشته باشد. زن فرعون، نه معصوم بود و نه موحّد، بلکه با دیدن معجزه موسى ایمان آورد.
سیماى همسر فرعون
1. محیطزده نبود و جامعه شخصیّت او را نساخته بود. او با منطق در برابر رژیمى فاسد ایستاد.
2. زرق و برق زده نبود و به تمام مظاهر دنیوى پشت کرد و از کاخ و رفاه و مادیات گذشت.
4. صبور بود و زیر شکنجه جان داد و به شهادت رسید، ولى از راه و مکتبش دست بر نداشت.
5. حامى رهبر معصوم زمان خود، حضرت موسى بود.
6. بلند همّت بود. او به کمتر از بهشت و قرب خدا قانع نبود.
8. رضاى خالق را بر رضاى خلق مقدم داشت.
9. منطق و عقل و وحى را بر مسایل خانوادگى ترجیح مىداد.
10. با نهى از منکر خود که گفت: «لا تَقْتُلُوهُ» موسى را در کودکى از مرگ نجات داد.
همسر فرعون ثابت کرد بسیارى از شعارهایى که در طول زمان، جزو فرهنگ مردم شده، غلط است و باید آن را عوض کرد.
مىگویند: خواهى نشوى رسوا، هم رنگ جماعت شو، امّا او گفت: من هم رنگ جماعت نمىشوم و رسوا هم نمىشوم.
مىگویند: یک دست صدا ندارد، امّا او ثابت کرد که یک نفر نیز مىتواند موج ایجاد کند.
مىگویند: زن شخصیّت مستقل ندارد، امّا او ثابت کرد زن در انتخاب راه مستقل است.
مىگویند: با مشت نمىشود به جنگ درفش رفت، امّا او ثابت کرد حق ماندنى است و اگر مشت روى آهن اثر ندارد، روى افکار عمومى در تاریخ اثر دارد.
مىگویند: با یک گل بهار نمىشود، امّا او ثابت کرد اگر خدا بخواهد با یک گل بهار مىشود.
مىگویند: فلانى نمک خورد و نمکگیر شد، همسر فرعون نان و نمک فرعون را خورد، ولى از عقیده او متنفّر بود و مىگفت: «نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ» خدایا! مرا از فرعون نجات بده.
پیامها:
1- زن مىتواند الگوى مردان تاریخ شود. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ»
3- فشار محیط و جامعه، وابستگى اقتصادى، زن بودن، تقاضاى همسر و ترس از آوارگى، هیچ کدام دلیل بى دینى نمىشود. ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ ...
4- براى اتمام حجت، یک نمونه هم کافى است. ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا ... امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ
10- اطاعت زن از مردم در عقیده لازم نیست، بلکه گاهى باید موضع بگیرد.
«نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ»
11- روابط خانوادگى مرز دارد و همین که به انحراف و کفر رسید باید تغییر کند.
«نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ»
12- تبرّى از کفر، شرط ایمان است. «نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ»
صحیفه امام ؛ ج6 ؛ ص299
عنایت اسلام به زنان
اسلام نظر خاص بر شما بانوان دارد. اسلام در وقتى که ظهور کرد در جزیرة العرب، بانوان حیثیت خودشان را پیش مردان از دست داده بودند؛ اسلام آنها را سربلند و سرافراز کرد، اسلام آنها را با مردان مساوى کرد. عنایتى که اسلام به بانوان دارد بیشتر از عنایتى است که بر مردان دارد. مردان بر ملتها حق دارند و زنها حق بیشتر دارند. زنها مردان شجاع را در دامن خود بزرگ مىکنند. قرآن کریم انسانساز است، و زنها نیز انسانساز. وظیفه زنها انسانسازى است. اگر زنهاى انسانساز از ملتها گرفته بشود، ملتها به شکست و انحطاط مبدل خواهند شد، شکست خواهند خورد، منحط خواهند شد. زنها هستند که ملتها را تقویت مىکنند، شجاع مىکنند. بانوان از صدر اسلام- در صدر اسلام- با مردان در جنگها هم شرکت داشتهاند. مقام زن مقام والاست؛ عالى رتبه هستند. بانوان در اسلام بلندپایه هستند. ما مىبینیم و دیدیم که زنها، بانوان محترمات همدوش مردان بلکه جلو مردان در صفِ قتال ایستادند. بچههاى خودشان را از دست دادند، جوانان خودشان را از دست دادند، و شجاعانه مقاومت کردند. ما مىخواهیم زن به مقام والاى انسانیت خودش باشد نه مَلعَبه باشد؛ نه ملعبه در دست مردها باشد، در دست اراذل باشد
زن مربى انسان
خداوند شما را با کرامت خلق کرده است، آزاد خلق کرده است. خداوند همان طورى که قوانینى براى محدودیت مردها در حدود اینکه فساد بر آنها راه نیابد دارد، در زنها هم دارد. همه براى صلاح شماست. همه قوانین اسلامى براى صلاح جامعه است. آنها که زنها را مىخواهند ملعبه مردان و ملعبه جوانهاى فاسد قرار بدهند خیانتکارند. زنها نباید گول بخورند؛ زنها گمان نکنند که این مقام زن است که باید بزک کرده بیرون برود با سرِ باز و لخت! این مقام زن نیست؛ این عروسک بازى است نه زن. زن باید شجاع باشد؛ زن باید در مقدرات اساسى مملکت دخالت بکند. زن آدمساز است؛ زن مربى انسان است.
صحیفه امام ؛ ج7 ؛ ص339
زنان و تربیت اسلامى
زن مبدأ همه خیرات است. شما دیدید، ما دیدیم، که زن در این نهضت چه کرد. تاریخ دیده است که چه زنهایى در دنیا بوده است، و زن چیست. تاریخ دور است؛ ما خود دیدیم که چه زنهایى تربیت کرده است اسلام، چه زنهایى در این عصر اخیر قیام کردند. و آنها که قیام کردهاند همین زنهاى محجوبه جنوب شهر و قم و سایر بلاد اسلامى بود. آنها که به تربیت آریامهرى تربیت شدند ابداً در این امور دخالت نداشتند. آنها تربیتهاى فاسد شده بودند؛ از تربیتهاى اسلامى آنها را دور نگه داشتند. اینهایى که تربیت اسلامى داشتند خون دادند، کشته دادند، به خیابانها ریختند، نهضت را پیروز کردند. ما نهضت خودمان را مرهون زنها مىدانیم. مردها به تَبَع زنها در خیابانها مىریختند. تشویق مىکردند زنها مردان را. خودشان در صفهاى جلو بودند. زن یک همچو موجودى است که مىتواند یک قدرت شیطانى را بشکند. این زن را در این دوره رضا خان و محمد رضا خان منحط کردند از مقام خودش. مرد را هم منحط کردند. جوانها را هم منحط کردند. مراکز فحشا الى ما شاء اللَّه براى جوانهاى ما درست کردند به اسم «آزادى»، به اسم «پیشرفت»، به اسم «تمدن»! جوانهاى ما را به فحشا کشیدند. به اسم آزادى، همه آزادیها را از ماها سلب کردند. آنهایى که زمان رضا خان را درک کردهاند مىدانند چه مىگویم. آنها دیدند که چه کردند با ما، و چه کردند با زنهاى محترم ما. آنها که زمان محمد رضا را درک کردند، آنها هم مىبینند. با اسمهاى فریبنده، با الفاظ بزک کرده مملکت ما را رو به خرابى بردند. بالاتر از همه جوانهاى ما را فاسد کردند. نیروى انسانى ما را به عقب نشاندند. زن در زمان محمد رضا و رضا پهلوى عنصر مظلومى بود، و خودش نمىداند. آن قدر که ظلم در این دو زمان شد در زمان جاهلیت معلوم نیست شده باشد. آن قدر که انحطاط براى زنها در این قرن شد معلوم نیست که در قرن جاهلیت شده باشد. در هر دو قرن مظلوم بودهاند زنها؛ آن وقت اسلام آنها را از اسارت بیرون آورد، و در این زمان هم امیدوارم که اسلام باز دست آنها را بگیرد و از غرقاب ذلتها و مظلومیتها نجات بدهد.
اى زنهاى محترم بیدار بشوید! توجه کنید! بازى نخورید! گول این شیاطین که مىخواهند شما را به میدان بکشند، گول اینها را نخورید؛ اینها فریبندهاند. اینها دنبال «فریبا» هستند؛ مثل شاه ملعون. به اسلام پناه بیاورید. اسلام براى شما سعادت ایجاد مىکند.
بیانات رهبری
اساسی ترین کار برای زن کاری است که با خلقت زنانه او و احساسات و عواطف به ودیعه نهاد شده در وجود او همخوان و هماهنگ باشد. اسلام ارزش زن را به این می داند که او بتواند زندگی را برای خود، همسر و فرزندان به یک بهشت و جایگاهی برای عروج به معارف و مقامات معنوی تبدیل کند و آن هنگام که وظیفه او ایجاب کرد، نقش خود را در سرنوشت کشور و جامعه ایفا نماید.
جایگاه زن در اسلام
«اولاً نگاه اسلام به جنسیت یک نگاه درجه دو است؛ نگاه اول و درجه یک، حیث انسانیت است که در آن، جنسیت اصلاً نقشی ندارد... جنسیت یک امر ثانوی است، یک امر عارضی است، در کارکردهای زندگی معنا پیدا میکند، در مسیر اصلی بشر هیچ تأثیری ندارد و معنا پیدا نمیکند».[1]
زن پیش خدای متعال مثل مرد است. در طی مراتب معنوی و الهی بین این دو جنس هیچ تفاوتی نیست. در این جادهی تکامل و تعالی، آن که حرکت میکند، انسان است. در حقوق اجتماعی و حقوق شخصی و فردی بین زن و مرد تفاوتی وجود ندارد. در چند مسألهی اختصاصیِ شخصی امتیازاتی به زن داده شده است، در چند مسأله امتیازاتی به مرد داده شده است؛ آن هم بر اساس اقتضای طبیعت زن و مرد؛ این اسلام است؛ متینترین، منطقیترین، عملیترین قوانین و حدود و مرزهایی که ممکن است انسان در زمینهی مسألهی جنسیت فرض کند.[2]
ما باید در مورد مسألهی زن نگاه جامع داشته باشیم و این نگاه در اسلام هست. زن بودن برای زن یک ارزش والاست. یک اصل است. به هیچ وجه تشبه به مردان برای زن ارزش به حساب نمیآید. همچنان که برای مردان تشبه به زنان ارزش به حساب نمیآید. هر کدام جایگاهی دارند. و طبیعتی دارند و مقصودی از وضعیت خاص آنها در آفرینش حکیمانهی الهی مورد نظر بوده که این مقصود باید برآورده شود.[3]
پس در درجهی اول درمییابیم که زن انسان است و از لحاظ انسانیت هیچ فرقی با مرد ندارد، اما در درجهی دوم خودِ زن بودن آیا در اسلام جایگاهی دارد یا آن که اسلام تمام شخصیت و کرامت را به مرد عطا میکند؟ یکی از نکاتی که مقام معظم رهبری بسیار روی آن تأکید دارند همین قسمت است:
اسلام به زن شخصیت میدهد. در اسلام وقتی برای مؤمن نمونه میخواهند مشخص بکنند، نمونهی زن معیّن میکنند. «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ... »(تحریم/11) این نفر اول «و مریم بنت عمران» نمونهی دوم. دو زن برای «لِّلَّذِینَ کَفَرُوا»: «اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَاِمْرَأَةَ لُوطٍ» (تحریم/10). یعنی زن را نه فقط محور و عبرت و آینهای برای زنان بلکه برای کل جامعه قرار میدهد. میشد یک مرد انتخاب بکنند؟ نه، این در مقابلهی با آن نگاه انحرافی و غلطی است که در نظامهای طاغوتی نسبت به زنان وجود داشته است.[4]
«حضرت امام خمینی(قدس سره) نقش زن را در انقلاب- چه در پیدایش و چه در استمرار آن- و نیز جایگاه او را در تکامل جامعهی اسلامی و بلوغ اسلامی و انقلابی آن، بسی بزرگ میداشت و حق هم همین است».[5]
از این کلمات درمییابیم که در نگاه اسلام زن از جایگاه رفیعی برخوردار است. اما جای این پرسش در همین قسمت باقی میماند که چرا زن از چنین مقامی بهرهمند است؟ مگر او چه نقش بیبدیل و متفاوتی را میتواند ایفا کند. چه حماسهای به دست زنان رقم میخورد؟
زنان نیمی از جمعیت بشر را تشکیل میدهند. نقش این نیم، حساسترین، ظریفترین، ماندگارترین و مؤثرترین نقشها در حرکت تاریخ انسان و در مسیر بشریت به سوی کمال است.[6]
در طبیعت الهی زن، آنچنان لطافت و زیبایی و گرمای محبتی وجود دارد که میتواند هم خود را و هم محیط پیرامون خود را- چه در داخل خانه، چه در هر محیطی که باشد- به طرف معنویت و پیشرفت و علو مقامات علمی و عملی سوق دهد و پیش برد.[7]
عظمت زن آن است که بتواند حجب و حیا و عفاف زنانهی خود را که خدا در جبلّت او به ودیعه نهاده است، حفظ کند؛ این را بیامیزد با عزت مؤمنانه، بیامیزد با احساس تکلیف وظیفه؛ آن لطافت را در جای خود به کار ببرد، آن تیزی و برندگی ایمان را هم در جای خود به کار ببرد. این ترکیب ظریف فقط مال زنهاست. این امتیازی است که خدای متعال به زن داده است.[8]
زن با قوت زنانهی خود- که خدای متعال در وجود او به ودیعه گذاشته و مخصوص زن است- همراه با ایمان عمیق، همراه با استقرار ناشی از اتکاء به خداوند و همراه با عفت و پاکدامنی میتواند در جامعه یک نقش استثنایی این گونه ایفا کند؛ هیچ مردی قادر به ایفای چنین نقشی نیست. مثل کوه استواری از ایمان، در عین حال مثل چشمهی جوشانی از عاطفه و محبت و احساسات زنانه، تشنگان و محتاجان نوازش را از چشمهی صبر و حوصله و عاطفهی خود سیراب میکند. انسانها در چنین آغوش پربرکتی میتوانند تربیت شوند. اگر زن با این خصوصیات در عالمِ وجود نبود، انسانیت معنا پیدا نمیکرد.[9]
آری، زن یک چنین عظمت، کرامت و نقش بیبدیلی در جامعه دارد. لذا ما به یک جامعه که نیمی از آن را مردان و نیمی از زنان شبیه شده به مرد تشکیل میدهند احتیاج نداریم، بلکه دقیقاً به جامعهای نیازمندیم که نیمی از آن مرد و نیمی زن هستند. که این دو با هم در یک تعامل حقیقی- بر اساس آموزههای اسلامی و طبیعت خویش- هستند. نکتهی جالب توجه آن که اولاً ما این مقام و منزلت برای زن را در جای دیگر نمیبینیم دوم بعضی از آنها که برای زن ارزشی قائل میشوند هم بعد از آن است که وی را از عفت، عشق و عاطفهاش جدا کردهاند. در صورتی که ما دریافتیم اینها نه تنها حیثیت زن بلکه جزء افتخارات وی به حساب میآیند.
مطلب بعد آن است که یک زن، چگونه میتواند به این جایگاه دست یابد؟ آیا اگر زنان پیرو و تابع سیاستها و مدلهای غربی شدند میتوان از آنها انتظار حماسهآفرینی داشت؟ آیا غرب این کرامت را برای زنان حفظ خواهد کرد و آن را از قوه به فعل خواهد رساند؟
تفسیر نمونه ج24 302
، گفتهاند آسیه هنگامى که معجزه موسى ع را در مقابل ساحران مشاهده کرد اعماق قلبش به نور ایمان روشن شد، و از همان لحظه به موسى ایمان آورد او پیوسته ایمان خود را مکتوم مىداشت، ولى ایمان و عشق به خدا چیزى نیست که بتوان آن را همیشه کتمان کرد، هنگامى که فرعون از ایمان او با خبر شد بارها او را نهى کرد، و اصرار داشت که دست از دامن آئین موسى ع بردارد، و خداى او را رها کند، ولى این زن با استقامت هرگز تسلیم خواسته فرعون نشد. سرانجام فرعون دستور داد دست و پاهایش را با میخها بسته، در زیر آفتاب سوزان قرار دهند، و سنگ عظیمى بر سینه او بیفکنند، هنگامى که آخرین لحظههاى عمر خود را مىگذارند دعایش این بود" پروردگارا! براى من خانهاى در بهشت در جوار خودت بنا کن و مرا از فرعون و اعمالش رهایى بخش و مرا از این قوم ظالم نجات ده"! خداوند نیز دعاى این زن مؤمن پاکباز فداکار را اجابت فرمود و او را در کنار بهترین زنان جهان مانند مریم قرار داد. چنان که در همین آیات در ردیف او قرار گرفته است.
در روایتى از رسول خدا ص مىخوانیم:
افضل نساء اهل الجنة خدیجة بنت خویلد، و فاطمة بنت محمد (ص)، و مریم بنت عمران، و آسیه بنت مزاحم، امرأة فرعون!
و با جمله" نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ" بیزارى خود را، هم از خود فرعون و هم از مظالم و جنایاتش، اعلام مىدارد.
و با جمله" وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ" ناهمرنگى خود را با محیط آلوده و بیگانگى خویش را از جنایات آنها برملا مىکند،
قابل توجه اینکه تقاضا مىکند خداوند خانهاى در بهشت، و در نزد خودش، براى او بنا کند، که در بهشت بودن جنبه جسمانى آن است، و نزد خدا بودن جنبه روحانى آن، و او هر دو را در یک عبارت کوتاه جمع کرده است.
*** سپس به دومین زن با شخصیت که الگویى براى افراد باایمان محسوب مىشود اشاره کرده، مىفرماید: و نیز" خداوند مثلى زده است" مریم" دختر عمران را که دامان خود را پاک نگاهداشت" (وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها)" و ما از روح خود در او دمیدیم" (فَنَفَخْنا فِیهِ مِنْ رُوحِنا).
و او به فرمان خدا بدون داشتن همسر، فرزندى آورد که پیامبر اولو العزم پروردگار شد.
سپس مىافزاید" او سخنان پروردگار و کتابهایش را تصدیق کرد، و به همه آنها ایمان آورد" (وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها وَ کُتُبِهِ). و او از مطیعان فرمان خدا بود" (وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتِینَ).
مریم آن چنان نسبت به این کلمات و کتب مؤمن بود که قرآن در آیه 75 سوره مائده به عنوان" صدیقه" (بسیار تصدیق کننده) از او یاد کرده است.
عجب اینکه بعضى از مفسران حدیثى در باره زنان با شخصیت و والا مقام در نزد خداوند نقل کردهاند که" عایشه را برترین آنها شمردهاند! چه خوب بود این حدیث را در تفسیر سوره تحریم ذکر نمىکردند، چرا که این سوره با صداى رسا پیامى بر خلاف این حدیث ساختگى مىدهد، و چنان که دیدیم بسیارى از مفسران اهل سنت و مورخان تصریح کردهاند آن دو زن که آیات این سوره آنها را شدیدا ملامت مىکند و مایه خشم خدا و رسولش شدند،" حفصه" و" عایشه" بودند، و این معنى صریحا در صحیح بخارى نیز آمده است.