27-1. اشاره ای به سفر معراج و مشاهدات پیامبر از عالم آخرت (نجم/ 8 - 10)



1- معراج یک واقعیت مسلم است
در میان دانشمندان اسلام در اصل مساله معراج سخنى نیست، چه اینکه هم آیات قرآن در اینجا و در آغاز سوره اسراء بر آن گواهى مىدهد، و هم روایات متواتر، منتها بعضى که به خاطر پیشداوریهایى نتوانستهاند این را بپذیرند که پیامبر ص با" جسم" و" روح" خود به آسمانها پرواز کرده، آن را به" معراج
روحانى" و چیزى شبیه حالت خواب تفسیر کردهاند! در حالى که این پرواز جسمانى پیامبر ص نه اشکال عقلى دارد، و نه اشکالى از ناحیه علوم روز، که شرح آن را در تفسیر سوره اسراء بطور مبسوط بیان کردهایم[1].
* 2- هدف معراج
- رسیدن پیامبر ص به شهود باطنى از یک سو، و دیدن عظمت خداوند در پهنه آسمانها با همین چشم ظاهر از سوى دیگر بوده است، که هم در آخرین آیه مورد بحث در اینجا (لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى) و هم در آیه 1 سوره اسراء (لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا) به آن اشاره شده است و نیز به مسائل زیاد و مهمى از فرشتگان و بهشتیان و دوزخیان و ارواح انبیا آگاهى یافت که در طول عمر مبارکش الهام بخش او در تعلیم و تربیت خلق خدا بود.
*** 4- معراج در روایات اسلامى
از جمله مسائلى که روایات معراج بلکه تمام این مساله را از نظر بعضى زیر سؤال برده وجود بعضى از روایات ضعیف و مجعول در لابلاى آنهاست در حالى که به گفته مفسر معروف مرحوم" طبرسى" در" مجمع البیان" روایات معراج را به چهار گروه مىتوان تقسیم کرد.
الف- روایاتى که به خاطر متواتر بودن قطعى است (مانند اصل مساله معراج).
ب- روایاتى که (از منابع معتبر نقل شده) و مشتمل بر مسائلى است که هیچ مانع عقلى از قبول آن نیست، مانند روایاتى که از مشاهده بسیارى از آیات عظمت خدا در آسمانها سخن مىگوید.
ج- روایاتى که ظاهر آن با اصولى که از آیات قرآن و روایات مسلم اسلامى در دست داریم منافات دارد، ولى با اینحال قابل توجیه است، مانند روایاتى که مىگوید پیغمبر اکرم ص گروهى از بهشتیان را در بهشت، و گروهى از دوزخیان را در دوزخ دید (که باید گفت منظور بهشت و دوزخ برزخى است که ارواح مؤمنان و شهداء در یکى، و ارواح کفار و مجرمان در دیگرى قراردارد).
د- روایاتى که مشتمل بر مطالب باطل و بى اساسى است که به هیچوجه قابل قبول نیست و محتواى آنها گواه بر مجعول بودن آنهاست، مانند روایاتى که مىگوید پیامبر ص خدا را با" چشم ظاهرى" دید، یا با او سخن گفت، و او را مشاهده کرد، اینگونه روایات و مانند آن قطعا مجعول است (مگر اینکه به شهود باطنى تفسیر گردد).
با توجه به این تقسیمبندى به یک بررسى اجمالى روى روایات معراج مىپردازیم:
از مجموع روایات به خوبى استفاده مىشود که پیامبر گرامى اسلام ص این سفر آسمانى را در چند مرحله پیمود.
مرحله نخست، مرحله فاصله میان مسجد الحرام و مسجد اقصى بود که در آیه اول سوره اسراء به آن اشاره شده است، سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى:"
طبق بعضى از روایات معتبر پیامبر ص در اثناء راه به اتفاق جبرئیل در سرزمین مدینه نزول کرد و در آنجا نماز گذارد.
و نیز در" مسجد الاقصى" با حضور ارواح انبیاى بزرگ مانند ابراهیم و موسى و عیسى ع نماز گذارد، و امام جماعت پیامبر ص بود، سپس از آنجا سفر آسمانى پیامبر ص شروع شد و آسمانهاى هفتگانه را یکى پس از دیگرى پیمود، و در هر آسمان با صحنههاى تازهاى روبرو شد، با پیامبران و فرشتگان و در بعضى از آسمانها با دوزخ یا دوزخیان، و در بعضى با بهشت و بهشتیان، برخورد کرد، و پیامبر ص از هر یک از آنها خاطرههاى پر ارزش و بسیار آموزنده در روح پاک خود ذخیره فرمود، و عجائبى مشاهده کرد که هر کدام رمزى و سرى از اسرار عالم هستى بود، و پس از بازگشت اینها را با صراحت، و گاه با زبان کنایه و مثال، براى آگاهى امت در فرصتهاى مناسب شرح مىداد، و براى تعلیم و تربیت از آن استفاده فراوان مىفرمود.
این امر نشان مىدهد که یکى از اهداف مهم این سفر آسمانى استفاده از نتائج عرفانى و تربیتى این مشاهدات پر بها بود، و تعبیر پر معنى قرآن" لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى" در آیات مورد بحث مىتواند اشاره اجمالى و سربستهاى به همه این امور باشد. البته همانگونه که گفتیم بهشت و دوزخى را که پیامبر ص در سفر معراج مشاهده کرد، و کسانى را در آن متنعم یا معذب دید، بهشت و دوزخ قیامت نبود، بلکه بهشت و دوزخ برزخى بود، ..
سرانجام به هفتمین آسمان رسید، و در آنجا حجابهایى از نور مشاهده کرد همانجا که" سدرة المنتهى" و" جنة الماوى" قرار داشت، و پیامبر ص در آن جهان سراسر نور و روشنایى به اوج شهود باطنى، و قرب الى اللَّه، و مقام" قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى" رسید، و خداوند در این سفر او را مخاطب ساخته، و دستورات بسیار مهم و سخنان فراوانى به او فرمود که مجموعهاى از آن امروز در روایات اسلامى به صورت" احادیث قدسى" براى ما به یادگار مانده،
قابل توجه اینکه طبق تصریح بسیارى از روایات، پیامبر ص در قسمتهاى مختلفى از این سفر بزرگ، على ع را ناگهان در کنار خود مشاهده کرد، و تعبیراتى در این روایات دیده مىشود که گواه عظمت فوق العاده مقام على ع بعد از پیغمبر اکرم ص است.
….در اینجا این سؤال پیش مىآید: چگونه اینهمه راهپیمایى طولانى و این حوادث عجیب و متنوع و اینهمه گفتگوهاى طولانى و این همه مشاهدهها در یک شب یا کمتر از یک شب روى داد؟! ولى با توجه به یک نکته پاسخ این سؤال روشن مىشود، سفر معراج هرگز یک سفر عادى نبود که با معیارهاى عادى سنجیده شود، نه اصل سفر عادى بود و نه مرکبش، نه مشاهداتش عادى بود و نه گفتگوهایش، نه مقیاسهایى که در آن به کار رفته همچون مقیاسهاى محدود و کوچک کره خاکى ماست و نه تشبیهاتى که در آن آمده بیانگر عظمت صحنههایى است که پیامبر ص مشاهده کرد، همه چیز به صورت خارق العاده و در مقیاسهایى خارج از مکان و زمانى که ما با آن آشنا هستیم و خو گرفتهایم رخ داد.
بنا بر این جاى تعجب نیست که این امور با مقیاس زمانى کره زمین ما در یک شب یا کمتر از یک شب واقع شده باشد (دقت کنید).
*** 5- گوشهاى از گفتگوهاى خداوند با پیامبرش در شب معراج:
در کتب حدیث روایتى از امیر مؤمنان على ع از پیامبر اسلام ص در این زمینه آمده است که بسیار مشروح و طولانى است، و ما گوشههایى از آن را در اینجا مىآوریم، مطالبى که نشان مىدهد گفتگوها در آن شب تاریخى بر چه محورى بوده، و چگونه همچون اوج آسمانها اوج گرفته است.
در آغاز حدیث مىخوانیم که پیامبر ص در شب معراج از پروردگار سبحان چنین سؤال کرد: یا رب اى الاعمال افضل؟"
خداوند متعال فرمود:
لیس شىء عندى افضل من التوکل على، و الرضا بما قسمت، یا محمد! وجبت محبتى للمتحابین فى، و وجبت محبتى للمتعاطفین فى، و وجبت محبتى للمتواصلین فى، و وجبت محبتى للمتوکلین على، و لیس لمحبتى علم و لا غایة و لا نهایه!
در فراز دیگرى آمده است:" اى احمد! همچون کودکان مباش که سبز و زرد و زرق و برق را دوست دارند، و هنگامى که غذاى شیرین و دلپذیرى به آنها مىدهند مغرور مىشوند، و همه چیز را به دست فراموشى مىسپارند".
پیامبر ص در اینجا عرضه داشت:" پروردگارا مرا به عملى هدایت کن که موجب قرب به درگاه تو است".
فرمود:" شب را روز، و روز را شب قرار ده"! عرض کرد: چگونه؟! فرمود:" چنان کن که خواب تو نماز باشد، و هرگز شکم خود را کاملا سیر مکن".
در فراز دیگرى آمده است:" اى احمد! محبت من محبت فقیران و محرومان است، به آنها نزدیک شو، و در کنار مجلس آنها قرار گیر، تا من به تو نزدیک شوم، و ثروتمندان دنیاپرست را از خود دور ساز، و از مجالس آنها بر حذر باش"!
در فراز دیگر مىفرماید:" اى احمد! زرق و برق دنیا و دنیاپرستان را مبغوض بشمر، و آخرت و اهل آخرت را محبوب دار". عرض مىکند:" پروردگارا! اهل دنیا و آخرت کیانند"؟
فرمود: اهل دنیا کسانى هستند که زیاد مىخورند، و زیاد مىخندند و مىخوابند، و خشم مىگیرند، و کمتر خشنود مىشوند، نه در برابر بدیها از کسى عذر مىخواهند، و نه اگر کسى از آنها عذر طلبد مىپذیرند، در اطاعت خدا تنبل، و در معاصى شجاعند، آرزوهاى دور و دراز دارند، و در حالى که اجلشان نزدیک شده هرگز به حساب اعمال خود نمىرسند، و نفعشان براى مردم کم است، افرادى پر حرف، فاقد احساس مسئولیت، و علاقمند به خورد و خوراکند.
اهل دنیا نه در نعمت شکر خدا بجا مىآورند، و نه در مصائب صبورند.
خدمات فراوان در نظر آنها کم است (و خدمات کم خودشان بسیار!) خود را به انجام کارى که انجام ندادهاند ستایش مىکنند، و چیزى را مطالبه مىکنند که حق آنها نیست.
پیوسته از آرزوهاى خود سخن مىگویند، و عیوب مردم را خاطر نشان مىسازند و نیکیهاى آنها را پنهان"! عرض کرد:" پروردگار؟ آیا دنیاپرستان غیر از این عیبى هم دارند"؟
فرمود، اى احمد! عیب آنها این است که جهل و حماقت در آنها فراوان است، براى استادى که از او علم آموختهاند تواضع نمىکنند، و خود را عاقل مىدانند اما در نزد آگاهان نادان و احمقند".
سپس به اوصاف اهل آخرت و بهشتیان پرداخته چنین ادامه مىدهد:
" آنها مردمى با حیا هستند، جهل آنها کم، منافعشان بسیار، مردم از آنها در راحتند و خود از دست خویش در تعب، و سخنانشان سنجیده است.
پیوسته حسابگر اعمال خویشند، و از همین جهت خود را به زحمت مىافکنند، چشمهایشان به خواب مىرود اما دلهایشان بیدار است، چشمشان مىگرید، و قلبشان پیوسته به یاد خدا است.
هنگامى که مردم در زمره غافلان نوشته شوند آنها از ذاکران نوشته مىشوند.
در آغاز نعمتها حمد خدا مىگویند، و در پایان شکر او را بجا مىآورند، دعایشان در پیشگاه خدا مستجاب، و تقاضایشان مسموع است، و فرشتگان از وجود آنها مسرورند ... مردم (غافل) در نزد آنها مردگان، و خداوند نزد آنها حى و قیوم و کریم است (همتشان آن چنان عالى است که به غیر او نظر ندارند) ...
مردم در عمر خود یک بار مىمیرند اما آنها به خاطر جهاد با نفس و مخالفت هوا هر روز هفتاد بار مىمیرند (و حیات نوین مىیابند)! ...
هنگامى که براى عبادت در برابر من مىایستند همچون بنیان مرصوص و سدى فولادینند، و در دل آنها توجهى به مخلوقات نیست.
به عزت و جلالم سوگند که من آنها را حیات و زندگى پاکیزهاى مىبخشم، و در پایان عمر، خودم قبض روح آنها مىکنم، و درهاى آسمان را براى پرواز روح آنها مىگشایم، تمام حجابها را از برابر آنها کنار مىزنم، و دستور مىدهم بهشت، خود را براى آنها بیارائید! ...
اى احمد! عبادت ده جزء دارد که نه جزء آن طلب حلال است، هنگامى که غذا و نوشیدنى تو حلال باشد تو در حفظ و حمایت منى ...".
و در فراز دیگرى آمده است:" اى احمد! آیا مىدانى کدام زندگى گواراتر و پردوامتر است"؟
عرض کرد: خداوندا نه! فرمود:" زندگى گوارا آن است که صاحب آن لحظهاى از یاد من غافل نماند، نعمت مرا فراموش نکند، از حق من بیخبر نباشد، و شب و روز رضاى مرا بطلبد.
اما زندگى باقى آن است که براى نجات خود عمل کند، و دنیا در نظرش کوچک باشد، و آخرت بزرگ، رضاى مرا بر رضاى خویشتن مقدم بشمرد، و پیوسته خشنودى مرا بطلبد، حق مرا بزرگ دارد و توجه به آگاهى من نسبت به خودش داشته باشد.
در برابر هر گناه و معصیتى به یاد من بیفتد، و قلبش را از آنچه ناخوش دارم پاک کند، شیطان و وساوس شیطانى را مبغوض دارد، و ابلیس را بر قلب خویش مسلط نسازد و به او راه ندهد.
هنگامى که چنین کند محبت خاصى در قلبش جاى مىدهم، آن چنان که تمام دلش در اختیار من خواهد بود، و فراغت و اشتغال و هم و غم و سخنش از مواهبى است که من به اهل محبتم مىبخشم! چشم و گوش قلب او را مىگشایم، تا با گوش قلبش حقایق غیب را بشنود و با دلش جلال و عظمتم را بنگرد"! و سرانجام این حدیث نورانى با این جملههاى بیدار کننده پایان مىگیرد:
" اى احمد! اگر بندهاى نماز تمام اهل آسمانها و زمین را بجا آورد، و روزه تمام اهل آسمانها و زمین را انجام دهد، همچون فرشتگان غذا نخورد و لباس (فاخرى) در تن نپوشد (و در نهایت زهد و وارستگى زندگى کند) ولى در قلبش ذرهاى دنیاپرستى یا ریاستطلبى یا عشق به زینت دنیا باشد در سراى جاویدانم در جوار من نخواهد بود! و محبتم را از قلب او بر مىکنم! سلام و رحمتم بر تو باد، و الحمد للَّه رب العالمین"[1].
ترجمه ها در این آیات با هم اختلاف دارند . به عنوان نمونه :
***مشکینی
8 سپس (به پیامبر) نزدیک و نزدیکتر شد.
9 پس به فاصله مقدار دو کمان (یا دو ذراع) یا کمتر، (از پیامبر) فاصله داشت.
10 پس وحى کرد به بنده خدا (محمد صلّى اللَّه علیه و آله از حقایق و اسرار) آنچه وحى کرد.
***انصاریان
سپس نزدیک رفت و نزدیکتر شد، (8)
پس [فاصلهاش با پیامبر] به اندازه فاصله دو کمان گشت یا نزدیکتر شد. (9)
آن گاه به بندهاش آنچه را باید وحى مىکرد، وحى کرد. (10)
***ترجمه بر اساس المیزان
و در عین بلندى رتبهاش به خدا نزدیک و نزدیکتر شده (8).
او رسول را آن قدر بالا برد که بیش از دو کمان و یا کمتر فاصله نماند (9).
در آنجا بود که جبرئیل به بنده خدا وحى کرد آنچه را که کرد (10).