22-3. مسلط شدن ابلیس بر انسان با هدف آزمودن ایمان به آخرت است (سبا/21)

تفسیر المیزان
قوله تعالى: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» أی حقق إبلیس علیهم ظنه أو وجد ظنه صادقا علیهم إذ قال لربه: «لَأُغْوِیَنَّهُمْ و لَأُضِلَّنَّهُمْ» «وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ»، و قوله: «فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» بیان لتصدیقه ظنه.
و منه یظهر أن ضمیر الجمع فی «عَلَیْهِمْ» هاهنا و کذا فی الآیة التالیة لعامة الناس لا لسبإ خاصة و إن کانت الآیة منطبقة علیهم.
قوله تعالى: «وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍ» ظاهر السیاق أن المراد أنهم لم یتبعوه عن سلطان له علیهم یضطرهم إلى اتباعه حتى یکونوا معذورین بل إنما اتبعوه عن سوء اختیارهم فهم یختارون اتباعه فیتسلط علیهم لا أنه یتسلط فیتبعونه، قال تعالى: «إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ»،: الحجر: 42 و قال حاکیا عن إبلیس یوم القیامة:
«وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ»: إبراهیم: 22.
و منشأ اتباعهم له ریب و شک فی قلوبهم من الآخرة یظهر منهم بظهور أثره الذی هو الاتباع لإبلیس، فإذنه سبحانه لإبلیس أن یتسلط علیهم من طریق اختیارهم هذا المقدار من التسلط لیمتاز به أهل الشک فی الآخرة من أهل الإیمان به و لا یرفع ذلک مسئولیتهم فی اتباعه لکونه عن اختیار منهم.
فقوله: «وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ» نفی لکل سلطان، و قوله: «إِلَّا لِنَعْلَمَ» أی لنمیز «مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍ» استثناء لسلطانه علیهم من طریق اتباعهم له عن اختیار منهم، و قد وضع فیه الغایة موضع ذی الغایة أی التمییز المذکور موضع التسلط من طریق الاتباع الاختیاری.
و تقیید الإیمان و الشک بالآخرة فی الآیة لمکان أن الرادع الوحید عن المعصیة و الداعی إلى الطاعة هو الإیمان بالآخرة دون الإیمان بالله و رسوله لو لا الآخرة کما قال تعالى: «إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ».: ص: 26 و قوله: «وَ رَبُّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ» أی عالم علما لا یفوته المعلوم بنسیان أو سهو أو غیر ذلک و فیه تحذیر عن الکفران و المعصیة و إنذار لأهل الکفر و المعصیة.
ترجمه و تلخیص:
" وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍّ" از ظاهر سیاق بر مىآید که مراد از این آیه این است که شیطان ایشان را مجبور به گمراهى نکرد، که به اجبار او را پیروى کنند تا در نتیجه معذور باشند، بلکه خود آنان به سوء اختیارشان شیطان را پیروى کردند، و این خودشان بودند که پیروى او را اختیار نموده، او هم بر آنان مسلط گردید، نه اینکه اول او بر ایشان مسلط شده، و آنان به حکم اجبار پیرویش کرده باشند. هم چنان که در جاى دیگر فرموده:" إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ"و نیز از ابلیس حکایت کرده که در قیامت مىگوید:" وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ"
[پیروى از شیطان اختیارى بوده و معیارى براى تمیز مؤمن به آخرت از شاک در آن است]
و منشا پیرویشان از شیطان شکى است که در باره مساله آخرت دارند، و آثارش که همان پیروى شیطان است ظاهر مىشود. پس اینکه خداى تعالى به ابلیس اجازه داد تا به این مقدار، یعنى به مقدارى که پاى جبر در کار نیاید، بر ابناى بشر مسلط شود، براى همین بود که اهل شک از اهل ایمان متمایز و جدا شوند، و معلومشان شود چه کسى به روز جزا ایمان دارد، و چه کسى ندارد، و این باعث سلب مسئولیتشان در پیروى شیطان نمىشود، چون اگر پیروى کردند به اختیار خود کردند، نه به اجبار کسى.
پس اینکه کلمه" من" بر سر سلطان آورد، و فرمود:" وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ" براى این است که تمامى سلطانها را سلب کند." إِلَّا لِنَعْلَمَ" منظور از این علم، رفع جهل نیست، که بگویى در خدا محال است، بلکه منظور متمایز کردن است و معنایش این است که:" این کار را کردیم تا فلان و بهمان را از هم جدا کنیم"." إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍّ"- شاهد این که گفتیم جمله" نعلم" به معناى" تمییز" است، کلمه" ممن- از کسى که" مىباشد، چون اگر" نعلم" به معناى علم متعارف بود، احتیاج به این کلمه نبود، و چون آورده معنایش این است که:" مگر آنکه مشخص و جدا کنیم، کسى را که ایمان به آخرت دارد، از کسى که از آن در شک است".
و این جمله استثناء از سلطان ابلیس بر بندگان، و پیروى اختیارى آنان از وى است، مىفرماید:" ابلیس بر بندگان سلطنت نداشته، مگر سلطنت از طریق پیروى اختیارى"، چیزى که هست، مستثنى یعنى (سلطنت از طریق پیروى اختیارى) از جمله برداشته شده، و در جایش غرض حاصل از آن نهاده شده، و آن" تمییز فلان از بهمان است".
و اگر در آیه مورد بحث ایمان و شک هر دو مقید به قید آخرت شده، براى این است که تنها جلوگیر آدمى از نافرمانى خدا، و تنها وادارندهاش به اطاعت او، ایمان به آخرت است، نه ایمان به خدا و رسول جداى از ایمان به آخرت، هم چنان که خود خداى سبحان در جاى دیگر فرموده:" إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ"
وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍّ وَ رَبُّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ «21»
1- شیطان نمىتواند انسان را مجبور کند و پیروى مردم از ابلیس بر اساس اختیار و تصمیم خود آنان است. «وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ»2- ایمان به قیامت، سدّى است در برابر شیطان. «لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ»
3- فلسفهى وجود شیطان و وسوسههاى او، ایجاد چند راه پیش روى انسان و قدرت انتخاب و آزمایش اوست. إِلَّا لِنَعْلَمَ ...
4- انسان با تردید و تزلزل، راه سلطهى شیطان را بر روى خود باز مىکند. ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ ... مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍ