10-3. مجازات ثروت اندوزان (توبه/34 و 35)


در آغاز مبادلهها همواره به صورت مبادله جنس به جنس بود، زیرا پول اختراع نشده بود، و از آنجا که مبادله جنس به جنس مشکلات فراوانى ایجاد مىکرد، زیرا چه بسا افراد ما زاد نیاز خود را مىخواستند بفروشند ولى چیز دیگرى در آن حال مورد نیازشان نبود که با آن بخرند اما مایل بودند آن را به چیزى تبدیل کنند که هر گاه بخواهند بتوانند با آن اجناس مورد نظر خویش را فراهم سازند، از اینجا مسئله اختراع" پول" مطرح شد.
پیدایش" نقره" و از آن مهمتر" طلا" به این فکر تحقق بخشید و این دو فلز به ترتیب پول ارزان قیمت و گرانقیمت را تشکیل دادند و به وسیله آنها گردش معاملات رونق بیشتر و چشمگیرترى پیدا کرد.
بنا بر این فلسفه اصلى پول همان گردش کاملتر و سریعتر چرخهاى مبادلات اقتصادى است، و آنها که پول را به صورت" گنجینه" پنهان مىکنند نه تنها موجب رکود اقتصادى و زیان به منافع جامعه مىشوند بلکه عمل آنها درست بر ضد فلسفه پیدایش پول است.
1- عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص کُلُّ مَالٍ یُؤَدَّى زَکَاتُهُ فَلَیْسَ بِکَنْزٍ وَ إِنْ کَانَ تَحْتَ سَبْعِ أَرَضِینَ وَ کُلُّ مَالٍ لَا یُؤَدَّى زَکَاتُهُ فَهُوَ کَنْزٌ وَ إِنْ کَانَ فَوْقَ الْأَرْضِ.
2-ِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ[1] فَإِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ کَنْزَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ أَمَرَ بِإِنْفَاقِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قَوْلِهِ یَوْمَ یُحْمى عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ قَالَ کَانَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ یَغْدُو کُلَّ یَوْمٍ وَ هُوَ بِالشَّامِ فَیُنَادِی بِأَعْلَى صَوْتِهِ بَشِّرْ أَهْلَ الْکُنُوزِ بِکَیٍّ فِی الْجِبَاهِ وَ کَیٍّ بِالْجُنُوبِ وَ کَیٍّ بِالظُّهُورِ أَبَداً حَتَّى یَتَرَدَّدَ الْحَرَقُ فِی أَجْوَافِهِم
4-سَمِعْتُ الرِّضَا ع یَقُولُ لَا یَجْتَمِعُ الْمَالُ إِلَّا بِخِصَالٍ خَمْسٍ بِبُخْلٍ شَدِیدٍ وَ أَمَلٍ طَوِیلٍ وَ حِرْصٍ غَالِبٍ وَ قَطِیعَةِ الرَّحِمِ وَ إِیثَارِ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَة
5-عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ قَالَ: أَتَى یَهُودِیٌّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فَسَأَلَهُ عَنْ مَسَائِلَ فَکَانَ فِیمَا سَأَلَهُ لِمَ سُمِّیَ الدِّرْهَمُ دِرْهَماً وَ الدِّینَارُ دِینَاراً فَقَالَ ع إِنَّمَا سُمِّیَ الدِّرْهَمُ دِرْهَماً لِأَنَّهُ دَارُ هَمٍّ مَنْ جَمَعَهُ وَ لَمْ یُنْفِقْهُ فِی طَاعَةِ اللَّهِ أَوْرَثَهُ النَّارَ وَ إِنَّمَا سُمِّیَ الدِّینَارُ دِینَاراً لِأَنَّهُ دَار النَّارِ مَنْ جَمَعَهُ وَ لَمْ یُنْفِقْهُ فِی طَاعَةِ اللَّهِ أَوْرَثَهُ النَّارَ فَقَالَ الْیَهُودِیُّ صَدَقْتَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِین
6-
َ قَالَ ع لِابْنِهِ الْحَسَنِ ع یَا بُنَیَّ لَا تُخَلِّفَنَّ وَرَاءَکَ شَیْئاً مِنَ الدُّنْیَا فَإِنَّکَ تُخَلِّفُهُ لِأَحَدِ رَجُلَیْنِ إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ فِیهِ بِطَاعَةِ اللَّهِ فَسَعِدَ بِمَا شَقِیتَ بِهِ وَ إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ فِیهِ بِمَعْصِیَةِ اللَّهِ فَکُنْتَ عَوْناً لَهُ عَلَى مَعْصِیَتِهِ وَ لَیْسَ أَحَدُ هَذَیْنِ حَقِیقاً أَنْ تُؤْثِرَهُ عَلَى نَفْسِکَ.
هنگامى که آیه فوق نازل شد کار بر مسلمانان مشکل گردید و گفتند با این حکم هیچیک از ما نمىتواند چیزى براى فرزندان خود ذخیره کند و آینده آنها را تامین نماید ... سرانجام از پیامبر سؤال کردند، پیغمبر ص فرمود:"
ان اللَّه لم یفرض الزکاة الا لیطیب بها ما بقى من اموالکم و انما فرض المواریث من اموال تبقى بعدکم
":" خداوند زکات را واجب نکرده است مگر به خاطر این که باقیمانده اموال شما براى شما پاک و پاکیزه باشد، لذا قانون ارث را در باره اموالى که بعد از شما مىماند قرار داده است"[1] یعنى اگر گردآورى مال به کلى ممنوع بود قانون ارث موضوع نداشت
گفته شده این به خاطر آن است که با این سه عضو در مقابل محرومان عکس العمل نشان مىدادند: گاهى صورت را در هم مىکشیدند، و زمانى به علامت بى اعتنایى از روبرو شدن با آنها خود دارى مىکردند و منحرف مىشدند و گاهى به آنان پشت مىنمودند لذا این سه نقطه از بدن آنها را با اندوختههاى زر و سیمشان داغ مىکنند!
َ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّمَا أَعْطَاکُمُ اللَّهُ هَذِهِ الْفُضُولَ مِنَ الْأَمْوَالِ لِتُوَجِّهُوهَا حَیْثُ وَجَّهَهَا اللَّهُ وَ لَمْ یُعْطِکُمُوهَا لِتَکْنِزُوهَا.
از بررسى مجموع احادیث به ضمیمه خود آیه مىتوان چنین نتیجه گرفت که در شرائط عادى و معمولى یعنى در مواقعى که جامعه در وضع ناگوار و خطرناکى نیست و مردم از زندگانى عادى بهرهمندند پرداختن زکات کافى است و باقیمانده کنز محسوب نمىشود (البته باید توجه داشت که اصولا با رعایت موازین و مقررات اسلامى در درآمدها، اموال به صورت فوق العاده متراکم نمىشود، زیرا اسلام آن قدر قید و شرط براى آن قائل شده است که تحصیل چنین مالى غالبا غیر ممکن است).
و اما در مواقع فوق العاده و هنگامى که حفظ مصالح جامعه اسلامى ایجاب کند حکومت اسلامى مىتواند محدودیتى براى جمعآورى اموال قائل شود و یا به کلى همه اندوختهها و ذخیرههاى مردم را براى حفظ موجودیت جامعه اسلامى مطالبه کند (آن چنان که در روایت امام صادق ع در باره زمان قیام قائم آمده است که وقت ظهور ایشان همه کنوز را بیرون میکشند و با توجه به ذکر علت در آن روایت سایر زمانها را نیز شامل مىشود زیرا مىفرماید: (فیستعین به على عدوه))
ابوذر غفارى، صحابى بزرگوار پیامبر، در اعتراض به زراندوزىهاى معاویه و عثمان و عمّال حکومت و حیف و میل اموال عمومى، صبح و شام این آیه را با صداى بلند در برابر معاویه و سپس در مقابل عثمان مىخواند و مىگفت: این آیه مخصوص مانعان زکات نیست و هر نوع زراندوزى را شامل مىشود.
در تفسیر شریف المیزان آمده است که از برخوردهاى ابوذر با عثمان و معاویه و کعب الأحبار، بر مىآید که ثروتاندوزى در جامعهى فقیر حرام است، گرچه از راه حلال باشد و زکاتش پرداخت شده باشد.
البتّه برخى آن را به اجتهاد شخصى ابوذر نسبت مىدادند، ولى خودش مىگفت: «ما قلتُ لهم الّا ما سَمعتُ من نبیّهم» آنچه گفتهام از پیامبر شنیدهام. از طرفى صراحت و صداقت ابوذر هم مورد تأیید پیامبر است.
از فرازهاى برجستهى زندگى ابوذر، همین امر به معروف و نهى از منکر او نسبت به حکّام،
در زمینهى ریختوپاشهاى اقتصادى است و نزاعش با عثمان بر سر مال و مقام نبود، بلکه اعتراض به یک منکر اجتماعى بود سرانجام عثمان، این صحابى پارسا و انقلابى را به شام تبعید کرد، از شام هم به بدترین وضعى به مدینه آوردند، سپس به «ربذه» تبعید شد و در تبعیدگاه، مظلومانه جان سپرد. و این نیز از فرازهاى ناپسند وننگین حکومت عثمان بود.
دیگران براى تبرئهى عثمان، کوشیدهاند تا به ابوذر تهمت سوسیالیست بودن و فکر اشتراکى داشتن و مخالفت با مالکیّت خصوصى بزنند، امّا علامه امینى قدس سره در الغدیر، بحث مبسوطى در ردّ این اتهام دارد. «1»
تبعیدهاى مکرّر ابوذر به خاطر مناقشات او با حکومت و فریادهاى اعتراض آمیزش بر ضدّ روش مالى عثمان و زراندوزى معاویه و توجیهگرىهاى کعبالأحبار، در کتب تاریخى شیعه و اهل سنّت آمده است، «2» هر چند برخى خواستهاند به نوعى توجیه کنند و این مناقشات را به حساب آزادى بیان و عقیده در دورهى عثمان بگذارند، یا آنکه تبعید آن صحابى بزرگوار را به عنوان اینکه «دفع شرّ مهمتر از کسب منفعت است» بدانند و حضورش را در مدینه و شام، شرّ تلقّى کنند و تبعیدش را رعایتِ مصلحت به شمار آورند، «3» ولى این رفتار ننگآلود با یار صدیق و پرهیزکار پیامبر که زبان صریح و اعتراض دلسوزانهاش تنها با انگیزهى عمل به وظیفه در برابر انحرافات بود، هیچ توجیه و تأویلى نمىپذیرد.
َ أَفْضَلَ الْمَالِ مَا وُقِیَ بِهِ الْعِرْضُ وَ قُضِیَتْ بِهِ الْحُقُوق
الآیة توعد الکانزین إیعادا شدیدا، و یهددهم بعذاب شدید غیر أنها تفسر الکنز المدلول علیه بقوله: «الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ» بقوله: «وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ» فتدل بذلک على أن الذی یبغضه الله من الکنز ما یلازم الکف عن إنفاقه فی سبیل الله إذا کان هناک سبیل.
و سبیل الله على ما یستفاد من کلامه تعالى هو ما توقف علیه قیام دین الله على ساقه و أن یسلم من انهدام بنیانه کالجهاد و جمیع مصالح الدین الواجب حفظها، و شئون مجتمع المسلمین التی ینفسخ عقد المجتمع لو انفسخت، و الحقوق المالیة الواجبة التی أقام الدین بها صلب المجتمع الدینی، فمن کنز ذهبا أو فضة و الحاجة قائمة و الضرورة عاکفة فقد کنز الذهب و الفضة و لم ینفقها فی سبیل الله فلیبشر بعذاب ألیم فإنه آثر نفسه على ربه و قدم حاجة نفسه أو ولده الاحتمالیة على حاجة المجتمع الدینی القطعیة.