7-5. ایمان ماندگار و ایمان عاریتی (انعام/98)

ایمان در قلوب مؤمنین به دو صورت نهاده میشود؛ زیرا هرکسی که اقرار به ایمان کند در ایمان ثابت قدم نیست. قرآن نیز به این مطلب هشدار داده که به صِرف اقرار به ایمان، ثبات قدم در این راه ثابت نمیشود؛ بلکه قبولی در امتحان نیز از لوازم ایمان است و هر کس که از این مرحله بگذرد و قبول شود راست گفته است، ولی کسی که در این مرحله لغزش کند، ایمان او از بین میرود و در اقرار به ایمان راستگو نبوده است و علت امتحان از مؤمنین نیز این است که مؤمنِ راستگو، از بیایمانِ دروغگو شناخته شود که مورد اشاره آیه شریفه نیز میباشد:
«أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ (۲) وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبینَ (۳)» (عنکبوت / ۲و۳)
به همین دلیل در آیه شریفه
«و هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ….» (انعام / ۹۸)
و روایات، ایمان در برخی مؤمنین مستقر و ثابت معرفی شده ولی در برخی دیگر ثبات ندارد بلکه عاریهای (مستودع) است که روزی در یک فتنه و یا امتحان و لغزشگاه از قلب صاحبش خارج میشود. خداوند در قرآن میفرماید:
«قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ» (طه / ۸۵)
«ما قوم موسی را امتحان کردیم و سامری توانست ایمان ایشان را از بین ببرد و گوساله پرست شوند»
در روایات نیز به شخصی چون زبیر تصریح شده که زمانی از ولایت امیرالمومنین علی -علیهالسلام- دفاع مینمود اما بعد از سالیان طولانی به فتنه جمل دچار شد و نتوانست ایمان خود را نگه دارد. [۱] در روایات علامت کسی که ایمانش ودیعهای (مستودع) است به این صورت بیان شده که عمل وی مطابق گفتارش نیست. یعنی در عمل مخالف علم و گفتار صحیح خود رفتار میکند،[۲] لذا برای در امان ماندن از ودیعه بودن ایمان به ادعیه خاص و تکرار شهادتین و اقرار به عقاید حقه سفارش شدهایم.[۳]
بطورکلی منافقینی چون طلحه و زبیر و عناصر اصلی در انحراف مذهبی مانند سران واقفه و غلات همگی از کسانی هستند که روزی ایمان در قلوب ایشان بوده اما ایشان نتوانستند ایمان خود را حفظ کنند[۷] و از جمله امتحانهایی که برای مؤمن در این زمینه صورت میگیرد، لحظه مرگ است که انسان مؤمن باید با دعا و عمل به دستورات خدا از این مرحله نیز بگذرد تا شیطان نتواند او را در آن لحظه، بی ایمان کند. در اسناد دینی به این مرحله «عدیله عند الموت» یعنی برگشتن از حق در هنگام مرگ، گفته میشود و از آن باید به خدا پناه برد و از او مدد جست؛ چنانکه امام صادق-علیه السلام- در سجده از این امتحان به خدا پناه میبردند. ( اللهم إنی أعوذ بک من العدیله عند الموت.)
تقسیم ایمان به ثابت و مستقر و متزلزل و ناپایدار و به بیان دیگر عاریتى، چیزى است که در احادیث اسلامى به آن اشاره شده است.
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه (وَهُوَ الَّذِى أَنشَأَکُمْ مِّنْ نَّفْس وَاحِدَة فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ)(1) این چنین مى خوانیم: «فَالْمُسْتَقَرّ الإیمانُ الثابِتُ وَ الْمُسْتَوْدَعُ الْمُعارُ; مستقر به معناى ایمان ثابت است و مستودع ایمان عاریتى است».(2)
در حدیث دیگرى از امام ابوالحسن در تفسیر همان آیه آمده است: «ما کانَ مِنَ الإیمانِ الْمُسْتَقَرِّ فَمُسْتَقَرٌّ إلى یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ أبداً وَ ما کانَ مُسْتَودَعاً سَلَبَهُ اللهُ قَبْلَ الْمَماتِ; ایمانى که مستقر باشد تا ابد ادامه خواهد یافت و اما ایمان عاریتى، خداوند آن را قبل از ممات مى گیرد».(3)
گرچه در تفسیر آیه فوق نظرات مختلفى داده شده است، از جمله این که منظور از مستقر آنهایى هستند که از قرارگاه رحم به دنیا گام نهادند و مستودع آنهایى هستند که هنوز در رحم مادرانند; ولى مانعى ندارد که یک آیه داراى چند تفسیر باشد.
به هر حال اگر انسان داراى نفس مطمئنه شود و ایمان در اعماقش نفوذ کند، ایمان او مستقر است و با دگرگونى ها شرایط و تهدیدها و تطمیع ها متزلزل نمى شود; ولى اگر راسخ نباشد، زوال آن در برابر زر و زور کاملا ممکن است.
عوامل تزلزل ایمان متعدد است; عدم آگاهى از دلایل محکم و هواپرستیها و ضعف نفس و آلودگى به گناهان بزرگ. هر یک از اینها امورى هستند که ممکن است در پایان عمر ایمان انسان را متزلزل سازند و سرانجام آدمى بى ایمان از دنیا برود.
تعبیر به (عَوَارِیَ بَیْنَ الْقُلُوبِ وَ الصُّدُورِ) کنایه از این است که ایمان هنوز در قلب و روح آدمى نفوذ نکرده و به همین دلیل استقرار نیافته است. درست مانند انسانى که به کنار دیوار خانه اى مى رسد و وارد آن نمى شود. به یقین چنین شخصى استقرارى ندارد.
سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن مردم را از بیزارى جستن از افراد پیش از پایان عمرشان بر حذر مى دارد; زیرا سرنوشت انسان ها در پایان عمرشان روشن مى شود. حضرت مى فرماید: «هر گاه خواستید از کسى بیزارى بجویید مهلت دهید تا زمان مرگش فرا رسد که آن هنگام (اگر از گناهانش توبه نکرد و تزلزل ایمان یافت آن زمان) بیزارى جستن است»; (فَإِذَا کَانَتْ لَکُمْ بَرَاءَةٌ مِنْ أَحَد فَقِفُوهُ حَتَّى یَحْضُرَهُ الْمَوْتُ، فَعِنْدَ ذلِکَ یَقَعُ حَدُّ الْبَرَاءَةِ).
به این ترتیب درباره هیچ کس حکم قطعى نمى توان کرد; نه افراد
با ایمان و نه افراد بى ایمان، زیرا ممکن است در پایان راه بر اثر عوامل
مختلفى برگردد و اگر حکمى بشود حکم موقت و مرحله اى است.
آیت الله مکارم،پیام امام امیرمومنان جلد ۷
در بخش نخستین این خطبه که در بالا آمد، امام(علیه السلام) اشاره اى پر معنا بر تقسیم ایمان به دو قسم پایدار و ناپایدار فرمود. اکنون سؤال در این است که چه امورى سبب ثبات یا تزلزل ایمان مى شود؟
پاسخ این سؤال اجمالا معلوم است، زیرا گناهان سنگین و بى توجهى به وظایف شرعى، به یقین از اسباب تزلزل ایمان و سوء خاتمه است; ولى در آیات و روایات روى موارد خاصى تکیه شده است، از جمله:
همنشینى با بدان و منافقان; در آیه 28 و 29 سوره فرقان مى خوانیم که بعضى از دوزخیان در قیامت از داشتن دوستان بد اظهار تأسف مى کنند و مى گویند : «(یَا وَیْلَتا لَیْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَناً خَلِیلا * لَقَدْ أَضَلَّنِى عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَآءَنِى); اى واى بر من کاش فلان کس را دوست خود انتخاب نکرده بودم، او مرا از ذکر حق گمراه ساخت بعد از آن که یاد حق به سراغ من آمده بود».
در آیه 56 و 57 سوره صافات از قول بعضى از بهشتیان مى خوانیم که از فراز بهشت نگاهى به دوزخ مى افکند و به دوست گمراه دوزخیش مى گوید: «(تَاللهِ إِنْ کِدْتَّ لَتُرْدِینِ * وَلَوْلاَ نِعْمَةُ رَبِّى لَکُنتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ); به خدا سوگند! نزدیک بود مرا نیز به هلاکت بکشانى و اگر نعمت پروردگارم نبود من نیز از احضارشدگان در دوزخ بودم».
در حدیثى نیز از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که از آن حضرت پرسیدند چه چیز ایمان را در انسان ثابت و راسخ مى کند؟ در پاسخ فرمود: «اَلَّذى یَثْبُتُهُ فیهِ الْوَرَعُ، وَ الَّذى یُخْرِجُهُ مِنْهُ الطَّمَعُ; ورع و تقوا ایمان را در انسان تثبیت مى کند و طمع آن را بیرون مى سازد».(1)
در حدیث دیگرى از آن حضرت آمده است: «مَنْ کانَ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوافِقاً فَاثْبُتْ لَهُ الشَّهادَةُ بِالنَّجاةِ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوافِقاً فَإنَّما ذلِکَ مُسْتَوْدَعٌ; کسى که رفتارش با گفتارش هماهنگ است به نجات او گواهى ده، و آن کس که موافق نیست ایمانش عاریتى است (و بر باد مى رود)».(2)
امیرمؤمنان على(علیه السلام) نیز به «کمیل» راه پایدار بودن را نشان داد و فرمود: «یا کُمَیلَ! إِنَّما تَسْتَحِقّ أنْ تَکُونَ مُسْتَقَراً إذا لَزِمْتَ الْجادَّةَ الْواضِحَةَ الَّتى لا تُخْرِجُکَ إلى عَوْج وَ لا تَزیلُکَ عَنْ مِنْهَج ما حَمَلْناکَ عَلَیْهِ وَ هَدَیْناکَ إلَیْهِ; اى کمیل! تنها در صورتى مستحق ثبات ایمان هستى که از جاده روشنى که تو را به کژى نمى برد حرکت کنى و از روشى که به تو آموخته ایم و به سوى آن هدایت شده اى، جدا نشوى».(3)
البتّه عوامل ثبات و تزلزل ایمان منحصر به آنچه گفته شد نیست ; ولى بخش مهمى را مى توان در عوامل فوق جستجو کرد.
در ترجمه این آیه که ناشی از تفسیر است اختلاف وجود دارد
آیت الله مشکینی
98 و اوست که شما را از یک نفس (از یک انسان نخستین مخلوق از گل به طور اعجاز به نام آدم و ازدواج او با فردى دیگر مشابه او در خلقت به نام حوا و تناسل آن دو) آفرید، پس برخى از شما (در قرارگاه زندگى دنیا) مستقر است و برخى (هنوز در ودیعتگاه اصلاب و ارحام) به ودیعت نهاده است. ما نشانهها (ى قدرت و حکمت خود) را براى گروهى که عمیقا مىفهمند تفصیل دادیم.
و آقای آیتی این گونه ترجمه کرده اند
و اوست خداوندى که شما را از یک تن بیافرید. سپس شما را قرارگاهى است و ودیعت جایى است. آیات را براى آنان که مىفهمند، به تفصیل بیان کردهایم. (98)
که البته نکته ادبیاتی و قرائت هم دارد:
تفسیر کشاف
من فتح قاف المستقر ، کان المستودع اسم مکان مثله أو مصدرا . و من کسرها ، کان اسم فاعل و المستودع اسم مفعول . و المعنی : فلکم مستقر فی الرحم . و مستودع فی الصلب ، أو مستقر فوق الأرض و مستودع تحتها . أو فمنکم مستقر و منکم مستودع . فإن قلت : لم قیل (یعلمون ) مع ذکر النجوم و (یفقهون ) مع ذکر إنشاء بنی آدم ؟ قلت کان إنشاء الإنس من نفس واحدة و تصریفهم بین أحوال مختلفة ألطف و أدق صنعة و تدبیرا ، فکان ذکر الفقه الذی هو استعمال فطنة و تدقیق نظر مطابقا له .
ترجمه تفسیر المیزان، ج7، ص: 400
[مراد از انشاء و پدید آوردن بنى آدم از" نفس واحدة" و تقسیم آنان به" مستقر" و" مستودع"]
" وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ ..." کلمه" مستقر" هم به فتح قاف قرائت شده و هم به کسر آن. بنا بر اینکه مستقر، به فتح قاف باشد اسم مکان و به معناى محل استقرار خواهد بود، و همچنین" مستودع" نیز به فتح دال و به معناى مکانى که ودیعه را در آن قرار مىدهند خواهد بود. این دو کلمه در آیه" وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ" «1» نیز آمده. و در آیه مورد بحث حذف و ایجاز بکار رفته و تقدیر آن- بنا بر قرائت به فتح قاف- چنین است:" فمنکم من هو فى مستقر و منکم من هو فى مستودع". و بنا بر قرائت به کسر قاف- که بهتر نیز مىباشد- مستقر اسم فاعل و مستودع اسم مفعول و تقدیر آن چنین است:" فمنکم مستقر و منکم مستودع- بعضى از شما کسانى هستند که مستقرند، و بعضى دیگر آنان هستند که مستقر نیستند".
ظاهرا مراد از اینکه فرمود:" وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ" این است که نسل حاضر بشر با همه انتشار و کثرتى که دارد منتهى به یک نفر است، و آن آدم است که قرآن کریم او را مبدأ نسل بشر فعلى دانسته است. و مراد از" مستقر" آن افرادى است که دوران سیر در اصلاب را طى کرده و متولد شده و در زمین که به مقتضاى آیه" وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ" «2» قرارگاه نوع بشر است مستقر گشته، و مراد از" مستودع" آن افرادى است که هنوز سیر در اصلاب را تمام نکرده و به دنیا نیامده و بعدا متولد خواهند شد. و نیز ممکن است که لفظ" مستقر" و" مستودع" را مصدر میمى گرفت.
به هر حال معنایى که ما براى جمله مورد بحث کردیم، معنایى است که با مقام بیان آیه سازگارتر است، چون آیه در مقام بیان خلقت تمامى افراد بشر و انشعابشان از یک فرد است، و به همین جهت است که به لفظ" انشاء" تعبیر کرد نه به لفظ" خلقت"، چون لفظ انشاء معناى ایجاد دفعى و بدون تدریج را مىرساند بر خلاف خلقت و الفاظ دیگرى که مرادف آن است که معناى ایجاد تدریجى را مىدهد. مؤید معنایى که ما براى آیه کردیم آیه " وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها" «1» است که در مقام بیان علم خدا به احوال همه افراد بشر است، و معلوم است که علم خداوند به احوال افراد بشر چه آنان که متولد شدهاند و چه آنان که در اصلاب پدرانشان مىباشند علمى است دفعى نه تدریجى.
بنا بر این، معناى آیه شریفه این است که:" پروردگار متعال آن کسى است که شما نوع بشر را از یک فرد ایجاد کرده و زمین را تا مدت معینى به دست شما آباد نموده است، و این زمین تا زمانى که شما نسل بشر منقرض نشدهاید مشغول به شما و در دست شما است، پیوسته بعضى از شما افراد بشر مستقر در آن و بعضى دیگر مستودع در اصلاب و ارحام و در حال به وجود آمدن در آنند.
#اقوال دیگر که علامه نقل کرده است
مفسرین معانى دیگرى براى آیه ذکر کرده از آن جمله گفتهاند:" مراد از انشاء و ایجاد انسان از نفس واحد این است که تمامى افراد بشر همه از یک نفس که همان نفس و روح انسانیت است آفریده شدهاند" و یا گفتهاند:" مراد این است که همه افراد این نوع داراى یک نفس و یک بدنند، به این معنا که ترکیب نفسى و بدنى آنان در همه افراد یک نوع از ترکیب است، و آن نوع از ترکیب همان چیزى است که از آن به حقیقت انسانیت تعبیر مىکنیم".
بعضى دیگر گفتهاند:" مراد از مستقر همان ارحام است که نسل بعد از قرار گرفتن در آن سیر در اصلابش خاتمه پیدا مىکند، و مراد از مستودع اصلاب است که منزل عاریتى نسل است". بعضى نیز گفتهاند" مراد از مستقر، زمین و مراد از مستودع، قبر است، و یا مراد از مستقر رحم و مراد از مستودع زمین یا قبر است". بعضى دیگر گفتهاند:" مراد از مستقر روح و مراد از مستودع بدن است". و جز اینها اقوال دیگرى نیز هست که فایدهاى در نقل آنها نیست.
نظر آیت الله جوادی در تسنیم درمورد آیه :
فرمود: ” وَ هُوَ الَّذی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ” شما را از یک انسان، از یک حقیقت که در طلیعه سورهٴٴ مبارکهٴ “نساء” آنجا مشخص شد فرمود آفرید همه از یک حقیقتاید برخی ها مستقراند در زمین بعضی ها مستودع در ارحام و اصلاباند که هنوز به دنیا نیامدهاند.
البته مستقر و مستودع بر مراحل ایمانی هم تطبیق شده است که ایمان دو قسم است مستقر و مستودع ممکن است او را هم از باب جری یا تطبیق شامل بشود ولی ظاهر آیه ناظر به آن است که همهٴ شما از یک اصل آفریده شدید بعضی ها به دنیا آمدهاند که ” لَکُمْ فِی اْلأَرْضِ مُسْتَقَرُّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ ” بعضی ها مستقرند که این مستقر اسم فاعل است در اینجا نه اسم مکان بعضی ها مستقرند، بعضی ها مستودع که اسم مفعول است بعضی ها خلق شدند به زمین آمدند در زمین قرار گرفتند بعضی ها هنوز در اصلاب و ارحاماند به عنوان ودیعت تا نوبت آنها فرا برسد و به زمین بیایند ” فَمُسْتَقَرُّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا اْلآیاتِ” اما ” لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ ”
البته در روایات هم دو معنا که یکی از باب جری می تواند باشد آمده است
در کافی شریف داریم که
3590/ «2»- محمد بن یعقوب: عن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن إسماعیل بن مرار، عن یونس، عن بعض أصحابنا، عن أبی الحسن (علیه السلام)، قال: «إن الله خلق النبیین على النبوة، فلا یکونون إلا أنبیاء، و خلق المؤمنین على الإیمان فلا یکونون إلا مؤمنین، و أعار قوما إیمانا فإن شاء تممه لهم، و إن شاء سلبهم إیاه- قال- و فیهم جرت فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ».
و قال لی: «إن فلانا کان مستودعا «1» فلما کذب علینا سلبه الله إیمانه «2»».
در تفسیر عیاشی دو معنا در یک روایت ذکر شده است
3594/ «6»- عن سعید بن أبی الأصبغ، قال: سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) و هو یسأل عن قول الله عز و جل:
فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ، قال: «مستقر فی الرحم، و مستودع فی الصلب، و قد یکون مستودع الإیمان ثم ینزع منه، و لقد مشى الزبیر فی ضوء الإیمان و نوره حین قبض رسول الله (صلى الله علیه و آله) حتى مشى بالسیف و هو یقول: لا نبایع إلا علیا».
اگر بپذریم بحث ارائه ایمان را در ذیل این آیه بیان شود
نسخه عملی برای ایمان مستقر
3600/ «12»- الشیخ فی (التهذیب): بإسناده عن محمد بن علی بن محبوب، عن إبراهیم بن إسحاق النهاوندی، عن أبی عاصم یوسف، عن محمد بن سلیمان الدیلمی، قال: سألت أبا عبد الله (علیه السلام)، فقلت له:
جعلت فداک، إن شیعتک تقول إن الإیمان مستقر و مستودع، فعلمنی شیئا إذا أنا قلته استکملت الإیمان.
قال: «قل فی دبر کل صلاة فریضة: رضیت بالله ربا، و بمحمد نبیا، و بالإسلام دینا، و بالقرآن کتابا، و بالکعبة قبلة، و بعلی ولیا و إماما، و بالحسن و الحسین و الأئمة (صلوات الله علیهم)، اللهم إنی رضیت بهم أئمة فارضنی لهم، إنک على کل شیء قدیر».
باز عیاشی در یک روایت دارد که
3592/ «4»- العیاشی، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر (علیه السلام)، قال: قلت: وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قال: «ما یقول أهل بلدک الذی أنت فیه؟».
قال: قلت: یقولون: مستقر فی الرحم، و مستودع فی الصلب.فقال: «کذبوا، المستقر: ما استقر الإیمان فی قلبه فلا ینزع منه أبدا، و المستودع: الذی یستودع الإیمان زمانا ثم یسلبه، و قد کان الزبیر منهم».