30-5. تکاثر از رذایل مهلک اخلاقی است (تکاثر/1)

و من کلام له ع قاله بعد تلاوته أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ یَا لَهُ مَرَاماً مَا أَبْعَدَهُ وَ زَوْراً مَا أَغْفَلَهُ وَ خَطَراً مَا أَفْظَعَهُ لَقَدِ اسْتَخْلَوْا مِنْهُمْ أَیَّ مُدَّکِرٍ وَ تَنَاوَشُوهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ أَ فَبِمَصَارِعِ آبَائِهِمْ یَفْخَرُونَ أَمْ بِعَدِیدِ الْهَلْکَى یَتَکَاثَرُونَ یَرْتَجِعُونَ مِنْهُمْ أَجْسَاداً خَوَتْ وَ حَرَکَاتٍ سَکَنَتْ وَ
لَأَنْ یَکُونُوا عِبَراً أَحَقُّ مِنْ أَنْ یَکُونُوا مُفْتَخَراً وَ لَأَنْ یَهْبِطُوا بِهِمْ جَنَابَ ذِلَّةٍ أَحْجَى مِنْ أَنْ یَقُومُوا بِهِمْ مَقَامَ عِزَّة....(نهج البلاغه)
شگفتا! چه هدف بسیار دورى، و چه زائران ناآگاهى، و چه کار بزرگ سهمگینى!
جاى رفتگان را که نقطه پند و عبرت است- و چه پند و عبرتى!- خالى دیدند، و به مردگان پوسیده در خاک که با آنان فاصله دورى دارند به تفاخر برخاستند! آیا به قبور پدرانشان افتخار مىکنند، یا به اضافه کردن عدد مردگانشان به خویش خود را بسیار مىشمارند؟ گوییا برگشت اجساد افتاده، و حرکات اجسام متوقف شده را مىخواهند.
مردگان براى اینان مایه پند باشند سزاوارتر است تا وسیله افتخار به حساب آیند، و با مشاهده این اجساد پوسیده به حریم تواضع در آیند عاقلانهتر است تا آنان را عامل سربلندى خود دانند! به مردگان با دیدههاى تارآلود نگریستند، و از این بابت در دریاى نادانى افتادند.
امام على علیه السلام :
أهلَکَ الناسَ اثنانِ: خَوفُ الفَقرِ ، و طَلَبُ الفَخرِ . دو چیز مردم را نابود کرده است : ترس از نادارى، و فخر جویى.
امام على علیه السلام ـ در وصف شیطان ـ فرمود :
فَافتَخَرَ على آدمَ بخَلقِهِ ، و تَعَصَّبَ علَیهِ لأصلِهِ ··· فَلَعَمرُ اللّه ِ لقد فَخَرَ على أصلِکُم ، و وَقَعَ فی حَسَبِکُم ، و دَفَعَ فی نَسَبِکُم ··· فاللّه َ اللّه َ فی کِبرِ الحَمِیَّةِ و فَخرِ الجاهِلیَّةِ .
به خلقت خود [از آتش] بر آدم فخر فروخت و به خاطر منشأ خود علیه او عصبیّت به خرج داد··· سوگند به خدا که او بر اصل و ریشه شما فخر فروخت و از حسب و نسب شما عیب گویى کرد.. زنهار، زنهار، به خدا پناه برید از تکبّر و عصبیّت و فخر فروشیهاى جاهلیّت.نهج البلاغة
إنّ لإبلیسَ کُحلاً و لَعوقا و سَعوطا ، فَکُحلُهُ النُعاسُ ، و لَعوقُهُ الکَذِبُ ، و سَعوطُهُ الفَخرُ .
شیطان سرمه اى دارد و لیسک و انفیه اى . سرمه اش چُرت است و لیسکش دروغ و انفیه اش فخر فروشى.(بحار الأنوار)
ِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع أَنَّهُ قَالَ: مَا لِابْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِیفَةٌ وَ لَا یَرْزُقُ نَفْسَهُ وَ لَا یَدْفَعُ حَتْفَهُ.(وسائل)
هدف از تواضع عدم فخر فروشی ست، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : إنّ اللّه َ أوحَى إلَیَّ أن تواضَعوا ، حتّى لا یَفخَرَ أحَدٌ على أحَدٍ ، و لا یَبغی أحَدٌ على أحَدٍ .خداوند به من وحى فرمود که فروتن باشید، تا کسى بر کسى فخر نفروشد و کسى به کسى تجاوز و زورگویى نکند. الترغیب و الترهیب
امام على علیه السلام : الافتِخارُ مِن صِغَرِ الأقدارِ .فخر فروشى، از بى مقدارى است. غرر الحکم
لا حُمقَ أعظَمُ مِن الفَخرِ .حماقتى بزرگتر از فخر فروشى نیست.غرر الحکم
مَن صَنَعَ شیئا للمُفاخَرَةِ حَشَرَهُ اللّه ُ یَومَ القِیامَةِ أسوَدَ .هر کس براى فخر فروشى کارى کند، خداوند در روز قیامت او را سیاه محشور گرداند.بحار الأنوار
إنّ اللّه َ تبارکَ و تعالى قد أذهَبَ عَنکُم بالإسلامِ نَخوَةَ الجاهِلیّةِ ، و التَّفاخُرَ بآبائها و عَشائرِها . أیُّها الناسُ ، إنّکُم مِن آدَمَ ، و آدمُ مِن طِینٍ ، ألا و إنّ خَیرَکُم عندَ اللّه ِ و أکرَمَکُم علَیهِ الیَومَ أتقاکُم و أطوَعُکُم لَهُ ، ألا و إنّ العَربیّةَ لَیست بأبٍ والِدٍ ، و لکنّها لِسانٌ ناطِقٌ ، فَمَن قَصُرَ بِهِ عَمَلُهُ لَم یُبَلِّغُهُ رِضوانَ اللّه ِ حَسبُهُ .
خداوند تبارک و تعالى به وسیله اسلام نخوت جاهلیت و نازیدن به پدران و خاندانهاى جاهلى را از شما زدود. اى مردم! شما از آدم هستید و آدم از گِل آفریده شد. بدانید که امروز، بهترین شما نزد خدا و گرامیترین شما در پیشگاه او پرهیزگارترین و فرمانبردارترین شما از اوست. بدانید که عربیّت به پدرى نیست که [شما را] به دنیا مى آورد. بلکه عربیّت یک زبان است که با آن سخن گفته مى شود. پس، هر کس در کار و عمل کوتاهى کند، شرافت خانوادگیش او را به خشنودى خدا نرساند.
فخر فروشی علمی:از امیر المومنین ع: یُنصِتُ للخَیرِ لِیَعمَلَ بهِ، و لا یَتَکلَّمُ بهِ لِیَفخَرَ على ما سِواهُ .
به خوبیها گوش مى سپارد تا بدانها عمل کند و از خوبیها سخن نمى گوید تا بر دیگران فخر فروشد.مطالب السؤول
فخر فروشی در مسئولیت و مقام: امام على علیه السلام : إنَّ مِن أسخَفِ حالاتِ الوُلاةِ عندَ صالِحِ الناسِ، أن یُظَنَّ بِهِم حُبُّ الفَخرِ، و یُوضَعَ أمرُهُم علَى الکِبرِ . از پست ترین حالات زمام داران نزد مردمان نیک، این است که گمان رود دوستدار فخر و خود ستایى گشته اند و کردارشان بر تکبر حمل شود.نهج البلاغة
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : لَمّا عُرِجَ بی إلَى السماءِ أذَّنَ جَبرَئیلُ علیه السلام مَثْنى مَثْنى ، و أقامَ مَثنى مَثنى ثُمّ قالَ لی : تَقَدَّمْ یا محمّدُ ! فَتَقَدَّمتُ فَصَلَّیتُ بِهِم ، و لا فَخرَ .
قصدم فخر فروشى نیست اما هنگامى که به آسمان برده شدم جبرئیل علیه السلام اذان و اقامه گفت و هر یک از جملات آنها را دو بار تکرار کرد و سپس به من گفت : اى محمّد! جلو بایست . من جلو ایستادم و براى آنان نماز خواندم.بحار الأنوار
امام على علیه السلام : لقد کانَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله إذا ذَکَرَ لنفسِهِ فضیلةً قالَ : و لا فَخرَ .
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله هرگاه فضیلتى از خود یاد مى کرد، مى فرمود : [قصدم ]فخر فروشى نیست.بحار الأنوار
خدمت حضرت ابو الحسن علیه السلام رسیدم··· آن حضرت شروع به صحبت با من کرد و من مى پرسیدم و ایشان پاسخم را مى داد، تا آن که پاس زیادى از شب گذشت. چون خواستم بروم به من فرمود : اى احمد! مى روى یا شب را همین جا مى مانى؟ عرض کردم : فدایت شوم هر چه شما بفرمایید. اگر دستور دهید بروم مى روم و اگر امر کنید بمانم مى مانم. فرمود : بمان. در این وقت شب گزمه ها بیرونند و مردم در آرامش و خواب به سر مى برندحضرت رفت. من که خیال کردم ایشان وارد اندرونى شده اند در پیشگاه خدا به سجده افتادم و گفتم : خدا را سپاس؛ حجّت خدا و وارث دانش پیامبران از میان برادرانم به من انس گرفت و به من اظهار محبّت کرد. در حالى که در سجده و شکرگزارى بودم یکباره متوجّه شدم که حضرت با پایش به سینه من زد. من برخاستم. حضرت دستم را گرفت و فشرد و سپس فرمود : اى احمد! امیر المؤمنین علیه السلام از صعصعة بن صوحان که بیمار بود عیادت کرد. وقتى برخاست که برود، فرمود : یا صَعصَعةُ ، لا تَفتَخِرَنَّ على إخوانِکَ بعِیادَتی إیّاکَ و اتَّقِ اللّه َاى صعصعه! مبادا از این که من به عیادت تو آمده ام بر برادرانت فخر بفروشى؛ از خدا بترس ابو الحسن علیه السلام این جمله را فرمود و از نزد من رفت.(مستدرک الوسائل)
طبرسى ذیل أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ. حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ تکاثر: 1 و 2. فرموده: تکاثر افتخار بکثرت مناقب است «تکاثر القوم» یعنى: قوم مناقب خویش را بر شمردند.(قاموس)