1-17.انبیا/28 تبیین شفاعت به صورت صحیح عامل موثر در تربیت.

تفسیر تسنیم:
شفاعت در حدّ درمان است و همانند داروست که هیچ انسان عاقلی را تشویق به بیماری نمیکند:
شفاعت در حدّ درمان است و همانند داروست که هیچ انسان عاقلی را تشویق به بیماری نمیکند و نظیر قاعده «من ادرک» در فقه است که اختصاص به فوات قهری و سهوی دارد و شامل کسی که عمداً نمازش را به تأخیر بیندازد و وقت را تفویت کند نمیشود، بلکه به تعبیر علامه طباطبایی(قدسسرّه) اگر کسی با اعتماد بر شفاعت و توبه و استغفار، تن به گناه داده، این امور را مجوّز سرکشی خود قرار دهد، احیاناً گرفتار گناه مضاعف شده است[29]؛ به ویژه با توجه به اینکه گاهی گناهی زمینه برای گناهی دیگر میشود و بلکه گناهان بزرگ و اصرار بر آن، ارتکاب اکبر کبایر (شرک) را درپی دارد: (ثمّ کان عاقبة الذین أساؤا السّوأی أن کذّبوا بآیات الله وکانوا بها یستهزؤن)[30]. از اینرو قرآن به جامعه بشری هشدار داده، میفرماید: آنها که اصل مبدأ و معاد و وحی را پذیرفتهاند، آیا هنوز وقت آن نرسیده که بترسند و خاشع شوند و همانند اهل کتاب نباشند که به تدریج از دستورهای آسمانی جدا شده به قساوت قلب مبتلا شدند: (ألم یأن للذین آمنوا أن تخشع قلوبهم لذکر الله وما نزل من الحق ولایکونوا کالذین أُوتوا الکتاب من قبل فطال علیهم الأمد فقست قلوبهم)[31].
حاصل اینکه، شفاعت عامل غرور نیست، بلکه راهی است برای امیدواری مبتلایان به گناه، و همانند داروست که هیچ انسان عاقلی را به بیماری تشویق نمیکند. بلکه مبتلایان را درمان میکند تا به بیماری صعبالعلاجِ یأس از رحمت خداوند که کفر است گرفتار نشوند.
شبهات شفاعت:
مفسّر خبیر و روشمند باید متشابهات قرآن را به محکمات آن که امالکتاب است ارجاع دهد و فرع را به اصل و کودک را به مادرش (اُمّالکتاب) بسپرد.
ـ عن رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم: «من لم یؤمن بحوضی فلاأورده الله حوضی ومن لم یؤمن بشفاعتی فلاأناله الله شفاعتی»[40].
ـ عن الصادق(علیهالسلام): «من أنکر ثلاثة أشیاء فلیس من شیعتنا: المعراج والمسألة فی القبر والشفاعة»[41].
آیاتى است که شفاعت را مشروط به اذن و
فرمان خدا مىکند مانند:
مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ (بقره:
255) چه کسى مىتواند جز به اذن خدا شفاعت نماید؟ و وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ
عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ
آیاتى است که شرائطى براى شفاعت شونده بیان کرده است گاهى این
شرط را رضایت و خشنودى خدا معرفى مىکند مانند:
وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى (انبیاء: 28).
شفاعت من براى مرتکبین گناهان کبیره است
راوى حدیث که ابن ابى عمیر است مىگوید:
از امام کاظم ع پرسیدم چگونه براى مرتکبان گناهان کبیره شفاعت
ممکن است در حالى که خداوند مىفرماید: وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى
مسلم است کسى که مرتکب کبائر شود مورد ارتضاء و خشنودى خدا نیست.
امام ع در پاسخ فرمود: هر فرد با ایمانى که مرتکب گناهى مىشود
طبعا پشیمان خواهد شد و پیامبر ص فرموده پشیمانى از گناه توبه است ... و کسى که
پشیمان نگردد مؤمن واقعى نیست، و شفاعت براى او نخواهد بود و عمل او ظلم است، و
خداوند مىفرماید ظالمان دوست و شفاعت کنندهاى ندارند. تفسیر برهان جلد 3 ص 57.
حدیث پر معنى دیگرى از امام صادق ع مىخوانیم:
اذا کان یوم القیامه بعث اللَّه العالم و العابد، فاذا وقفا بین یدى اللَّه عز و جل قیل للعابد انطلق الى الجنة، و قیل للعالم قف تشفع للناس بحسن تادیبک لهم:
در روز رستاخیز خداوند عالم و عابد را بر مىانگیزد به عابد مىگوید تنها به سوى بهشت رو اما به عالم مىگوید براى مردمى که تربیت کردى شفاعت کن!
. اختصاص مفید بنقل بحار ج 3 ص 305.
در این حدیث پیوندى در میان تادیب عالم و شفاعت او نسبت به شاگردانش که مکتب او را درک کردهاند دیده مىشود که مىتواند پرتوى به روى بسیارى از موارد تاریک این بحث بیفکند.
بعلاوه اختصاص شفاعت کردن به عالم و نفى آن از عابد نشانه دیگرى است از این که شفاعت در منطق اسلام یک مطلب قرار دادى و یا پارتىبازى نیست بلکه یک مکتب تربیتى است و تجسمى است از تربیت در این جهان.
: از مجموع این روایات و مانند آن برمیآید، اهل کبایر اگر میخواهند مشمول شفاعت در قیامت واقع شوند باید:
الف: مشرک یا کافر یا منافق یا ناصبی نباشند.
ب: از گناه پشیمان شده باشند.
ج: مرضی در دین باشند که لازمهاش، ندامت بر گناهانی است که مرتکب شدهاند.
د: ولایت امیرمؤمنان علی(علیهالسلام) و اولادش را پذیرفته باشند
http://alkazem.ir/%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A2%D9%85%D9%84%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B4%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%D9%81.html
مقام شفاعت کریمهٴ اهلبیت
آیت الله جوادی آملی در تبیین این بخش از زیارت حضرت فاطمۀ معصومه(س)که می خوانیم؛«یا فاطمة إشفَعی لیّ فی الجنة فإن لَکِ عِندَ الله شأناً من الشأن»[6]، می گوید: کسی حق شفاعت دارد که در کنار عدالت الهی از مظاهر اسمای حسنای خدا باشد. خداوند اگر با عدل خودش با ما رفتار بکند بسیاری از انسان ها آسیب خواهند دید، ولی اگر رحمت او ضمیمهٴ عدل او گردد در این صورت به این کار «شفاعت» می گویند.
آنها که اهل بهشتاند به برکت شفاعت درجاتشان رفیع میشود، همه شیعیان و کسانی که دینشان مورد رضایت خداوند است نیازمند به شفاعتاند، یا در نجات از جهنّم یا در تخفیف از عذاب و ورود به بهشت یا ترفیع درجات بهشت، به هر تقدیر در همهٴ این مراحل و درجات به شفاعت نیازمندند. اینکه همه بزرگان در پیشگاه این کریمه عرض میکنند «..إشفَعی لیّ فی الجنة فإن لَکِ عِندَ الله شأناً من الشأن»[7]، معلوم میشود که وجود مبارک این کریمه از ولایت الهی برخوردار است و با قرآن همراه است و از قرآن جدا نمیشود، چنین مقامی را اگر کسی بشناسد و آن حضرت را با این معرفت زیارت کند استحقاق بهشت را خواهد داشت.
در تفسیر" برهان" از امام کاظم ع از على ع نقل شده که مىفرماید:
از پیامبر ص شنیدم"
شفاعتى لاهل الکبائر من امتى ...
":" شفاعت من براى مرتکبین گناهان کبیره است" راوى حدیث که ابن ابى عمیر است مىگوید:
از امام کاظم ع پرسیدم چگونه براى مرتکبان گناهان کبیره شفاعت ممکن است در حالى که خداوند مىفرماید:" وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى" مسلم است کسى که مرتکب کبائر شود مورد ارتضاء و خشنودى خدا نیست.
امام ع در پاسخ فرمود:" هر فرد با ایمانى که مرتکب گناهى مىشود طبعا پشیمان خواهد شد و پیامبر ص فرموده پشیمانى از گناه توبه است ... و کسى که پشیمان نگردد مؤمن واقعى نیست، و شفاعت براى او نخواهد بود و عمل او" ظلم" است، و خداوند مىفرماید ظالمان دوست و شفاعت کنندهاى ندارند" [1] مضمون صدر حدیث این است که شفاعت شامل مرتکبان کبائر مىشود.
ولى ذیل حدیث روشن مىکند که شرط اصلى پذیرش شفاعت واجد بودن ایمانى است که مجرم را به مرحله ندامت و خود سازى و جبران برساند، و از ظلم و طغیان و قانون شکنى برهاند (دقت کنید).
تفسیر تسنیم :
منکران شفاعت، که گروهی از اهل سنتند، بهویژه پس از ابنتیمیّه که سخنان و افکارش زمینه پیدایش وهّابیّت شد، با طرح برخی شبهات عقلی، میگویند: پس از اثبات استحاله عقلی و با توجه به متشابه بودن آیات در این زمینه، لازم است روایاتی که دلالت بر شفاعت دارد توجیه شود؛ به بیان دیگر، چون دلیل عقلی بر خلاف شفاعت قائم شده، لازم است از روایات صرفنظر شده، علمش را به اهلش واگذاشت؛ چنانکه بر اثر ناهماهنگی آیات با یکدیگر و در نهایت، متشابه بودن آن، باید علم آیات را نیز به اهلش واگذاشت.
ماهیت شفاعت، چنانکه در مباحث تفسیری گذشت، در حقیقت، تتمیم قابلیّتِ قابل است؛ یعنی شفیع کاری میکند که قابل از نقص برهد و به کمال نصاب قبول برسد. عقل اقتضا دارد که اگر موجودی فاقد کمالی بود، باید آن کمال را از مبدئی که عین کمال است دریافت کند و اگر نصاب لازم را برای کمالیابی ندارد باید با استمداد از وسایط و وسایلی قابلیت خود را به حدّنصاب برساند و چنین چیزی نهتنها قانونی را نقض نمیکند، بلکه مقتضای قوانین عقلی است.
به بیان دیگر، شفاعت درباره یک شخص بدین معنا نیست که در عین حال که او ناقص و فاقد شرایط قبول است شفاعت درباره او پذیرفته شود یا در شفاعت تشریعی به معنای ابطال قانون مجازات و عدم جریان آن درباره شخص مجرم با بقای استحقاق او برای مجازات نیست، بلکه شفاعت به معنای ایجاد تغییر و تحوّلی در مجرم است؛ بهگونهای که استحقاق کیفر را از او سلب کرده، تخصّصاً او را از قانونجزا و شمول آن خارج سازد؛ چنانکه توبه انسان گنهکار را از استحقاق کیفر بیرون میآورد و مستحق عفو خداوند میکند: «لاشفیع أنجح من التّوبة»؛ مثلاً پس از نماز استسقاء، چنین نیست که بدون هیچ تغییری در جوّ، باران ببارد، بلکه از باب «إنّه تعالی إذا أراد أمراً هیّأ أسبابه»[3] خدای سبحان براثر نماز باران، اسباب ریزش باران را فراهم میسازد؛ مانند اینکه به باد فرمان میدهد تا ابر را به سرزمین سوزان برساند: (والله الذی أرسل الریاح فتثیر سحاباً فسقناه إلی بلدٍ میّت)[4]و اگر ابر باشد ولی نیاز به متراکم شدن داشته باشد به باد فرمان تراکم و جابهجایی میدهد: (اللّه الذی یرسل الریاح فتثیرُ سحاباً فیبسطه فی السماء کیف یشاء ویجعله کِسَفاً)[5]. به هر حال، همانطور که نماز استسقاء سبب میشود که شرایط ریزش باران فراهم شود، توبه و مانند آن از اسباب شفاعت باعث تحوّل حال گنهکار میشود تا به نصاب قبول عفو یا تخفیف یا ترفیع برسد.