4-12.یوسف/3 نکته تربیتی:استفاده از ابزار ادبیات و هنر (داستان سرایی) برای تربیت صحیح

داستان حضرت یوسف، «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» است، زیرا:
1. معتبرترین داستانها است. «بِما أَوْحَیْنا»
2. در این داستان، جهاد با نفس که بزرگترین جهاد است، مطرح مىشود.
3. قهرمان داستان، نوجوانى است که تمام کمالات انسانى را در خود دارد. (صبر، ایمان، تقوا، عفاف، امانت، حکمت، عفو و احسان)
4. تمام چهرههاى داستان، خوش عاقبت مىشوند. مثلا یوسف به حکومت مىرسد، برادران توبه مىکنند، پدر بینایى خود را بدست مىآورد، کشور قحطى زده نجات مىیابد و دلتنگىها و حسادتها به وصال و محبّت تبدیل مىشود.
5. در این داستان مجموعهاى از اضداد در کنار هم طرح شدهاند: فراق و وصال، غم و شادى، قحطى و پرمحصولى، وفادارى و جفاکارى، مالک و مملوک، چاه و کاخ، فقر و غنا، بردگى و سلطنت، کورى و بینایى، پاکدامنى و اتهام ناروا بستن.
شرط امتیاز در داستانها، پندآموزى آنهاست. در ابتداى سوره فرمود: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ» ودر آخر فرمود: «لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ»
مثلا چنانکه حضرت یوسف علیه السلام على رغم همه کیدها و مشکلات و موانع به عزّت و قدرت رسید، این آیات میفرمایند که از این قصه عبرت بگیرید و بدانید که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نیز على رغم همهى مکرها و ... به عزّت و قدرت خواهد رسید. «لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ»
بعضى از دانشمندان به مرحوم مطهرى گفتهاند زشت است. شما قصه بنویسید داستان و راستان شما کتاب علمى بنویسید زشت چیه خدا مىگوید «نَحْنُ نَقُصُّ» ما قصه مىگوییم وقتى خدا قصه مىگوید دیگه مطهرى قصه گفتنش زشت نیست قصه خیلى هنر مىخواهد با قصه خیلى کارها مىشود کرد منتهى قصه گویش چه کسى باشد و چه هدفى را داشته باشد
هنر تربیتی هنری است که بتواند
احساسات پاک ،فطری و اصیل انسان را برای رسیدن به کمال معنوی از طریق زیبایی و
زیبندگی دنبال کند و با نفوذ از طریق احساس و چشم سر به چشم دل و از آن طریق به بصیرت و معرفت نزدیک شود.
قصّه و داستان در تربیت انسان سهم بسزایى دارد. زیرا داستان، تجسّم عینى زندگى یک امت و تجربه عملى یک ملّت است. تاریخ آئینهى ملّتهاست و هر چه با تاریخ و سرگذشت پیشینیان آشنا باشیم، گویا به اندازه عمر آن مردم زندگى کردهایم. حضرت على علیه السلام در نامه سىویکم نهجالبلاغه خطاب به فرزندش امام حسن علیه السلام جملهاى دارند که مىفرمایند:
فرزندم! من در سرگذشت گذشتگان چنان مطالعه کردهام و به آنها آگاهم که گویا با آنان زیستهام و به اندازهى آنها عمر کردهام.
شاید یکى از دلایل اثرگذارى قصّه و داستان بر روى انسان، تمایل قلبى او به داستان باشد.
معمولًا کتابهاى تاریخى و آثار داستانى در طول تاریخ فرهنگ بشرى رونق خاصى داشته و قابل فهم و درک براى اکثر مردم بوده است، در حالى که مباحث استدلالى و عقلانى را گروه اندکى پیگیرى مىکردهاند.