5 - 29 لیبرالیسم و انکار معاد (قیامت/ 5 و 6)


معاد امری ضروری و حقیقتی لازم و غیر منفک از خلقت است؛ چرا که حرکت در عالم هستی، همچنین حرکت ارادی انسان در مسیر تکاملی اش نمی تواند بدون غایت باشد، لذا زندگی موقت انسان باید هدفی در مسیر کمال داشته باشد، نه این که به یک باره متوقف شده و به پوچی و نابودی منجر شود. همین مطلب را در مورد کل آفرینش نیز می توان بیان کرد و از این لحاظ، تنها انسان نیست که رستاخیز دارد، بلکه این امر شامل مجموع جهان هستی است؛ همچنان که قرآن کریم می فرماید: «و ما خلقنا السماءَ و الارضَ و ما بَینَهما باطلاً ذلک ظنُّ الذینَ کفروا فَویلٌ للذینَ کفروا مِن النّار»؛[۷] ما آسمان و زمین و آن چه را که در میان آنها قرار دارد، بیهوده (بی آن که هدفی باشد) نیافریدیم. چنین اندیشه ای مربوط به کسانی است که کفر ورزیده اند. پس وای بر گروه کافران از آتش.
همچنین یکی از مهم ترین دلایل برای ضرورت معاد اقتضای عدل الاهی است؛ چرا که اگر بعد از مرگ، روز حساب و پاداش و کیفری در کار نباشد، لازمه اش مساوات بین مطیع و عاصی خواهد بود و ساحت الاهی از آن پیراسته است و عدل الاهی ایجاب می کند که نیکوکاران به پاداش اخروی و بدکاران به سرانجام بدی های خود برسند.
برخی از مهم ترین تأثیرات معاد باوری در انسان از این قرار است:
۱٫ ایمان به رستاخیز اثر عمیقى در تربیت انسان ها دارد، به آنها شهامت و شجاعت مى بخشد؛ از او یک انسانی می سازد که “شهادت” در راه یک هدف مقدس الاهى را محبوب ترین چیزها و آغازى براى یک زندگى ابدى و جاودانى می داند.
۲٫ ایمان به قیامت می تواند یک عامل باز دارندۀ قوی در برابر گناه و خطا کاری باشد و انسان را در برابر گناه کنترل کند، و یک عامل محرک نیرومند برای تشویق سرمایه گذاری مادی و معنوی در راه خدمت به مردم. به تعبیر دیگر، گناهان ما با ایمان به خدا و آخرت نسبت معکوس دارند، به هر نسبت که ایمان قوی تر باشد گناه کمتر است. خداوند خطاب به حضرت داوود (ع) مىفرماید: “اى داوود! ما تو را خلیفه (نماینده خود) در زمین قرار دادیم پس در میان مردم به حق داورى کن، و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد کسانى که از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدى به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند”.[۱]
۳٫ دیگر این که اعتقاد به معاد و یا حتى قبول احتمالى آن، در انسان ایجاد مسئولیت و تعهد مىکند، و او را به اندیشه و جست و جوگرى حق وادار مىسازد، و این مطلبى بود که براى سردمداران کفر سخت خطرناک محسوب مى شد، لذا اصرار داشتند به هر طریقى شده فکر معاد و پاداش و کیفر اعمال را از مغز مردم بیرون کنند.
۴٫ امنیت روانی (آرامش): اگر کسی واقعاً از عمق جان به معاد و آخرت ایمان داشته باشد، و معتقد باشد اعمالی را که انجام می دهد، در قیامت همراه او خواهد بود، چنین کسی به نظام هستی و عالم وجود خوش بین خواهد شد، زندگی برایش معنا پیدا می کند و در آرامش زندگی خواهد کرد[۲] و از آینده، نگرانی و اضطراب ندارد، بلکه همیشه روحش سرشار از بهجت و سرور است.[۳]
۵٫ اعتقاد به معاد به منزلۀ امیدوار بودن به لنگرگاهی مطمئن و پهلو گرفتن کشتی در ساحل نجات است؛ لذا در قرآن کریم از آن به دار قرار تعبیر شده است: “اى قوم من! این زندگى دنیا، تنها متاع زودگذرى است و آخرت سراى همیشگى است”.[۴]
۲٫ نقش معاد در مسائل اقتصادی و مالی: قرآن به کسانی که داد و ستد دارند می گوید: “واى بر کم فروشان* آنان که وقتى براى خود پیمانه مى کنند، حق خود را به طور کامل مى گیرند* امّا هنگامى که مى خواهند براى دیگران پیمانه یا وزن کنند، کم مى گذارند! * آیا آنها گمان نمى کنند که برانگیخته مى شوند،* در روزى بزرگ* روزى که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان مىایستند”.[۱۰]
در این جا قرآن با یاد قیامت جلوی کم فروشان را می گیرد، البته این نمونه ای از نقش معاد است و گرنه ایمان به معاد در تمام مسائل اقتصادی اعم از تولید و توزیع و مصرف و مدیریت و بازرگانی و هر نوع فعالیت دیگر، به ویژه در مسئلۀ اسراف، نقش اساسی دارد.[۱۱]
۳٫ تعدیل غرائز و رشد فضایل اخلاقی در جامعه: یکی از آثار اجتماعی معاد این است که امیال طوفانی و تند و سرکش مهار می شود اعم از غریزۀ جنسی، غریزۀ حب جاه و مقام، قدرت طلبی و… .
۴٫ یاد قیامت ریشۀ غفلت ها را از بین می برد: خداوند در قرآن می فرماید: “شیطان بر آنان مسلّط شده و یاد خدا را از خاطر آنها برده آنان حزب شیطانند! بدانید حزب شیطان زیانکارانند”.[۱۲] غفلت همۀ وجود شان را فراگرفت و بر آنان چیره گشت و یاد خدا را از یادشان برد؛ و چون یاد معاد همان یاد مبدأ است، با نسیان مبدأ جریان معاد هم فراموش می شود.[۱۳]
۵٫ ره آورد دیگر ایمان به معاد، صداقت و وفای به عهد و دوری از خدعه، نیرنگ و خیانت به مردم است.[۱۴]
۶٫ ایمان به آخرت باعث جلوگیری از تضییع حقوق و ظلم و ستم به دیگران می شود. معاد باوری انسان را به جایی می رساند که می گوید: “به خدا سوگند اگر شب ها تا به صبح بستر من نوک خارهای جان گداز باشد، و روزها زنجیر در دست و پای من نهند و در کوچه و بازار بکشانند، از آن خوش ترم که در دادگاه بزرگ پروردگار خویش حاضر شوم، در حالی که ستمی بر بندهایی از بندگان خدا کرده باشم و حق کسی را غصب نموده باشم”.[۱۵] به همین دلیل همۀ ادیان و مذاهب الاهی برای تربیت افراد و اصلاح اجتماعات، کوشش وسیعی برای پرورش ایمان به قیامت، در دل مردم به عمل آورده اند. به ویژه در قرآن کریم بخش مهمی از مسائل تربیتی از همین راه تعقیب می شود. جالب است بدانیم که قرآن می فرماید: نه تنها ایمان و یقین برای تربیت انسان کافی است، بلکه ظن و گمان به آن هم اثر عمیق دارد: ” آیا آنها گمان نمى کنند که برانگیخته مى شوند،*در روزى بزرگ* روزى که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان مىایستند”.[۱۶] قرآن در موارد مختلفی تأکید می کند که تنها امید و رجاء به آن جهان برای جلوگیری از طغیان انسان در برابر حق و انجام کارهای نیک کافی است[۱۷]: “… پس هر که به لقاى پروردگارش امید دارد، باید کارى شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند”.[۱۸] بدین ترتیب این آموزه ها موجی از احساس مسئولیت در برابر همۀ رویدادهای زندگی در اعماق روح انسان که مؤمن به زندگانی پس از مرگ است به وجود می آورد.[۱۹]
انگیزه هاى انکار معاد
با این که عقل، هیچ مانعى براى امکان معاد نمى یابد، بلکه لزوم آن را ثابت مى کند و فطرت انـسـان نـیـز بـر لزوم آن تـاءکـیـد دارد، بـا وجـود ایـن در طـول تـاریـخ انـسـان هاى فراوانى منکر معاد شده اند و زندگى بعد از مرگ را توهم، خواب و خـیـال شمرده اند. منکران معاد استدلال محکمى بر نظر خود ندارند و فقط برمبناى گمان و حدس به انکار آخرت پرداخته اند. قرآن کریم مى فرماید:«وَمَا لَهُم بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلا یَظُنُّونَ؛ (جاثیه : 24) و به این مطلب (نفى و نبودن زندگى غیر از زندگى دنیا) هیچ دانشى ندارند و جز گمان نمى برند».
«وَ اءَنَّهُمْ ظَنُّوا کَمَا ظَنَنتُمْ اءَن لَن یَبْعَثَ اللَّهُ اءَحَدا؛
آنـهـا [نـیـز] آن گونه که [شما] پنداشته اید، گمان برند که خدا هرگز کسى را زنده نخواهد گردانید».
1. ظاهر بینی:
بـسـیـارى به ظاهر بینى و عدم تعمّق و تدبّر خو کرده اند. آنان فقط چیزهایى را مى پذیرند کـه قـابـل درک بـا حـواس ظـاهـرى بـاشـد و اگـر مـطـلب و مـعـنـایـى قابل درک با حواس ظاهرى نباشد، از آن غفلت مى ورزند و بدان اعتنا نمى کنند. مباحث معاد نیز از مـباحثى است که با حواس ظاهرى قابل درک، مشاهده و اثبات نیست . روح، برزخ، قیامت، تجسم اعـمـال، نـعـمـت هـاى بهشت، عذاب هاى جهنم و... مباحثى دقیق و لطیف اند که فهم آنها، ذهن صاف و نقّاد مى طلبد و ظاهربینان سطحى نگر از درک آن ناتوان اند. قرآن با اشاره به این گروه مى فرماید:
از زنـدگـى دنیا، ظاهرى را مى شناسند و حال آن که از آخرت غافلند. آیا در خودشان به تفکر نپرداخته اند؟ خداوند، آسمان ها و زمین و آنچه را که میان آن دو است، جز به حق و تا هنگامى معین، نـیـافـریـده اسـت و [بـا ایـن هـمـه ] بـسـیـارى از مـردم لقـاى پـروردگـارشـان را سـخـت منکرند.
2. شبهه ها و استبعادها:
بـسیارى از منکران با استناد به شبهه ها و استبعادها از پذیرش معاد امتناع مى ورزند. آنان چون زنـده شـدن مـرده اى را کـه اجـزاى آن پـوسـیـده و پـراکـنـده شـده، بـعـیـد و مـشـکـل مـى دانـنـد و خـود را از انـجـام آن نـاتـوان مـى بـینند، به انکار قیامت و معاد برمى خیزند. عـامل بسیارى از شبهه ها نیز تصویر غلطى است که از مرگ و قیامت وجود دارد. بسیارى مرگ را مساوى نیستى پنداشته اند و با توسل به محال بودن بازگشت دوباره معدوم و نیست شده، زنده شـدن دوبـاره انـسـان را مـحال شمرده، قیامت را انکار کرده اند و بسیارى نیز چون نتوانسته اند مسائل مربوط به معاد و قیامت را با عقل خود توجیه و درک کنند، آنها را انکار کرده اند.
لازم بـه توضیح است که گزاره هاى دینى از جمله گزاره هاى مربوط به معاد را مى توان به سه نوع تقسیم کرد:
الف ـ خردپذیر؛ گزاره هایى که وقتى با تاءمّل عقلى در آنها بنگریم، هیچ منعى در پذیرش آن هـا نـمـى یـابیم و استدلال عقلى را پشتوانه آن ها مى بینیم . گزاره هاى «خداوند یگانه است »؛ «خداوند عادل است » و... از این نوع اند.
ب ـ خـردگـریـز؛ گـزاره هـایى که عقل در پذیرش آنها منعى نمى یابد و راهى براى نفى آنها نـدارد ولى در اثـبـات آنـها نیز توانا نیست ؛ البته با توجه به بعید بودن و خارج از توان عـادى بـودن آن گـزاره هـا، عـقـل از پـذیـرش آنـهـا احـسـاس گریز دارد. از نظر ابن سینا «معاد جـسـمـانـى » از گـزاره هـایـى اسـت کـه عـقـل تـوان اثـبـات آن را نـدارد و فقط باید تعبّداً به نقل آن را پذیرفت .
ج ـ خـرد سـتـیـز؛ بـعـضـى گـزاره هـاى مـنـسـوب بـه دیـن، خـرد سـتـیـزنـد یـعـنـى عـقـل از پـذیـرش آنـهـا امـتـناع دارد و دلیل محکم بر نفى آنها دارد. این چنین گزاره هایى گرچه مـنـسـوب بـه دیـن مـى بـاشـنـد؛ ولى نـتـیـجـه تـحـریـف هـایـى هـسـتـنـد کـه در دیـن اعـمـال شـده و بـه عـنـوان دیـن بـه مردم ارائه گردیده اند. تثلیث و سه گانگى خداوند در عین یگانگى از گزاره هاى دینى خردستیز است .
یـکـى از عـوامـل انکار معاد، وجود گزاره هاى نوع دوم در مباحث مربوط به معاد است . گزاره هایى کـه بـراى عـوام و عـقـل هاى سطحى و کم عمق سنگین است . آیات حاکى از استبعادهاى منکران ناظر بـه هـمـیـن گـزاره هاى نوع دوم است . براى یک انسان عوام و سطحى نگر بسیار سنگین است که بپذیرد انسانى که مرده و استخوان هاى بدنش پوسیده و پودر شده، دوباره زنده مى گردد:
«وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ ؛ (یس : 78)
و براى ما مثلى آورد و آفرینش خود را فراموش کرد؛ گفت : «چه کسى این استخوان ها را که چنین پوسیده است، زندگى مى بخشد؟».
«مـرگ را نـیـسـت شدن و پایان نهایى زندگى دانستن » نیز از شبهه ها و تصورات غلطى است که بسیارى را به انکار معاد واداشته است . آن کس که مرگ را مساوى نیست و نابود گردیدن مى پـنـدارد و مـعـاد را بـازگـرداندن معدوم تصور مى کند، عقلش با گزاره «تجدید حیات معدوم» ستیز دارد و نمى تواند آن را بپذیرد.
از آنجا که اعتقاد به معاد، از اعتقادهاى تحول زا، مبارزپرور و قاطعیت بخش است و انسان ها را از پـذیـرش ظـلم و سـتـم جـبـّاران و استثمار زراندوزان بازمى دارد، امامان کفر، زراندوزان و جبّاران تـاریـخ بـراى تـداوم سـلطـه خـود بـر مـحـرومـان بـه تـرویـج کـفـر و جـهـل همت گمارده اند و با دامن زدن به شبهه ها و استبعادها، توده مردم را از ایمان آوردن به معاد منصرف کرده اند:
و اشراف قومش که کافر شده و دیار آخرت را دروغ مى شمردند و در زندگى دنیا آنها را مرفّه ساخته بودیم گفتند: ... آیا به شما وعده مى دهد که وقتى مردید و خاک و استخوان شدید، شما از گور بیرون آورده مى شوید؟ وه، چه دور است آنچه وعده داده مى شوید.
دلبستگى ها
عـلاقـه و دلبـسـتـگى از عوامل تاءثیرگذار قوى بر بینش و فکر انسان است . انسان اگر به چـیـزى دلبـستگى داشت، نسبت به مخالف و ضد آن نفرت پیدا مى کند و علاقه و دلبستگى اش بـاعـث مـى شـود کـه عـیـوب مـطـلوبـش را نـبـیـنـد، بـلکـه عیب هاى مطلوبش در نظر او زیبایى و جمال جلوه کند.
انسان کامیاب و بهره مند از نعمت هاى دنیا نیز چنان به آنچه دارد دلبسته و مسرور مى گردد که بـدون تعقل و تدبر نقص مهم نابودپذیرى آنها را نمى بیند و آنها را جاودانه پنداشته و به انکار آخرت مى پردازد. قرآن مى فرماید:
و اگر پس از زیانى که به او رسیده، از جانب خود رحمتى به او بچشانیم، قطعا خواهد گفت : من سزاوار آنم و گمان ندارم که رستاخیز برپا شود.
عـشـق بـه دارایى ها، آرزوى رسیدن به مطلوب ها و خوف از دست دادن ها، انسان دنیاگرا و بهره مـنـد را بـه سوى انکار آخرت سوق مى دهد. قرآن داستان دو دوست را یادآور مى شود که یکى از آنان از مواهب دنیا بهره مند بود و همین بهره مندى او را در لبه پرتگاه کفر قرار داد:
و بـراى آنـان آن دو مـرد را مـثـل بـزن کـه به یکى از آنها دو باغ انگور دادیم و پیرامون آن دو [بـاغ ] را بـا درختان خرما پوشاندیم و میان آن دو کشتزارى قرار دادیم . هر یک از این دو باغ، مـحـصـول خـود را [بـه مـوقـع ] مى داد و از [صاحبش ] چیزى دریغ نمى ورزید، و میان آن دو باغ نـهـرى روان کـرده بـودیـم ... و در حـالى کـه بـه خـویـشـتـن سـتـمـکـار بـود، داخـل بـاغ شـد [و] گـفـت : «گـمـان نـمـى کـنـم ایـن نـعـمـت هـرگـز زوال پذیرد و گمان نمى کنم که رستاخیز بر پا شود.»
ایـن فـرد وقـتـى بـه بـاغ، محصول فراوان و دیگر دارایى هایش نگاه مى کند، چنان مجذوب مى شـود کـه تـصـور از دسـت دادن آنـهـا بـرایـش تـحـمل ناپذیر مى شود و براى این که رنج این تصور را از خود دور کند، به انکار آخرت مى پردازد.
گریز از قید و مسؤ ولیت
انـسـان بـه حـسـب طبع مادى خود، خواستار آزادى بى قید و شرط است و نمى خواهد هیچ حدّ، قید و مـسـؤ ولیـتى داشته باشد. عامل اصلى انکار قیامت از نگاه قرآن، در همین نکته نهفته است . اعتقاد بـه مـعـاد و روز بازپرسى، پاداش و جزا مسؤ ولیت آور است و براى انسان قید و حد ایجاد مى کـنـد. معتقد به معاد نمى تواند هر چه دلش مى خواهد انجام دهد، باید از انجام کارهایى خوددارى ورزد، وظـایـف و مـسـؤ ولیـت هـایى را متوجه خود مى بیند که شانه خالى کردن از انجام آنها به معناى تن سپردن به قهر و غضب خداوند است . این اعتقاد با توجه به آثار و پى آمدهاى ناشى از آن با خواهش هاى نفسانى و ولنگارى طلبى و بى قیدى ناسازگار است و انسانى که حکومت خـواهـش هـاى نـفسانى را بر وجود خویش پذیرفته و به هر ظلم، فسق و فجورى دست مى زند، بـراى قـانـع کـردن وجـدان سـرزنـشـگـر خـویـش بـه شـبـهـه هـا و اسـتـبـعـادهـا مـتـوسـل مـى شـود و بـا کـمـک گـرفتن از آنها، آخرت را انکار مى کند تا ترس از کیفر را کنار گـذاشـتـه، عیش خود را مکدّر نسازد. از نگاه قرآن، اقدام انکارگرانه بسیارى از کسانى که در پـس شـبـهـه هـا و اسـتـبـعـادهـا مـوضـع گـرفـتـه بـودنـد، نـاشـى از ایـن عامل است و آن ادعاها براى توجیه ظاهرى انکارشان بوده است . به آیات زیر توجه فرمایید:
ـ آیـا انـسـان مـى پـنـدارد که هرگز استخوان هاى او را جمع نخواهیم کرد؟ آرى قادریم که (حتى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب کنیم ! (انسان شک در معاد ندارد) بلکه او مى خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت ) در تمام عمر گناه کند!
ـ آنـان کـه روز جـزا را دروغ مى پندارند ـ و جز هر تجاوز پیشه گناهکارى آن را به دروغ نمى گـیـرد... ـ نـه چـنـیـن اسـت، بـلکـه آنـچـه مـرتـکـب مـى شـدنـد زنـگـار بـر دل هایشان بسته است .
ـ کـافـران گـفتند: این چیز عجیبى است ! آیا هنگامى که مردیم و خاک شدیم (دوباره به زندگى بـازمـى گردیم )؟! این بازگشتى بعید است ! ... آنها حق را هنگامى که به سراغشان آمد تکذیب کردند؛ از این رو پیوسته در کار پراکنده خود متحیرند!
در این آیات زعم و گمان منکران معاد ذکر شده و بعضى شبهه ها و استبعادهاى آنان مطرح گشته اسـت ولى پـس از آن تـصـریـح شـده کـه ایـن شـبـهـه هـا و اسـتـبـعـادهـا عـامـل اصـلى و واقـعـى انـکـار مـعـاد از طـرف آنـان نـیـسـت، بـلکـه آنـان دنبال آزادى بدون قید و شرط هستند و مى خواهند از مسؤ ولیت فرار کنند و چون اعتقاد به معاد با ایـن خـواسـتـه آنـان مـنـافـات دارد بـه تـکـذیـب مـعـاد بـرمـى خـیـزنـد تـا بـراى رسـیـدن بـه آمال نفسانى خود هیچ مانعى نداشته باشند.
گرایش مادی از دورانهای باستان ، هم در طبقات دانشمند بوده و هم در طبقات جاهل .
در دوره جدید نیز همین طور ، در تمام طبقات افرادی مادی پیدا میشوند ، همچنانکه در تمام طبقات و قشرها خصوصا در طبقه دانشمند گرایشهای الهی و معنوی و ماوراء الطبیعی وجود دارد . اگر مطلب به این منوال بود که ماتریالیستها میگویند ، باید به همان نسبت که علم پیشروی کرده است و دانشمندان بزرگ در جهان پیدا شدهاند ، گرایشهای مادی در تیپ دانشمند بیشتر باشد و افراد هرچه دانشمندتر باشند مادیتر باشند ، و حال اینکه واقعیت خلاف آن را نشان میدهد .
امروز ما از یک طرف افرادی معروف و مشهور را میبینیم مانند راسل که تا حدود زیادی خود را ماتریالیست نشان میدهند . وی میگوید :
" بشر مولود عواملی است که در ایجاد او تدبیری به کار نرفته و غایتی در نظر گرفته نشده است . اصل بشر ، نمو و حتی عواطف او چون آرزو ، ترس ، عشق و عقیده چیزی جز مظهر تلفیق تصادفی اتمهای مختلف نیست . . . " (کتاب اثبات وجود خدا ، چاپ سوم ، ص 99)
راسل به این ترتیب وجود نیروی شاعر و مدبر حاکم بر جهان را انکار میکند ، هرچند گاهی در بعضی گفتههای خود ، خود را شکاک و " لا ادری " قلمداد میکند (عرفان و منطق)
از طرف دیگر ، اینشتاین نابغه علمی قرن بیستم را میبینیم که درست در جهت خلاف نظر راسل ، نظر میدهد و میگوید :
__" در عالم مجهول ، نیروی عاقل و قادری وجود دارد که جهان گواه وجود اوست " (همان کتابص 76)
آیا میتوان گفت راسل با مفاهیم علمی امروز آشناست ، اما اینشتاین آشنا نیست ؟ !
یا فلان فیلسوف قرن هیجدهم یا نوزدهم با مفاهیم علمی زمان خویش آشنا بوده اما پاستور خداشناس ، آشنا نبوده و جاهل بوده است ؟ !
یا میتوانیم بگوییم ویلیام جیمز ، مرد موحد بلکه عارف عصر خویش یا برگسون و الکسیس کارل و امثال اینها با مفاهیم علمی زمان خود آشنا نبودهاند و با مقیاس هزار سال قبل فکر میکردهاند ، اما فلان جوان ایرانی که یکدهم آنها معلومات ندارد و به خدا معتقد نیست ، با مفاهیم علمی زمان خود آشناست ؟ !
گاهی دیده میشود دو نفر ریاضی دان ، یکی معتقد به خدا و دین است و دیگری مادی است ، یا دو نفر فیزیک دان ، دو نفر زیست شناس ، دو نفر ستاره شناس ، یکی مادی فکر میکند و دیگری الهی .
پس مسأله به این سادگی نیست که بگوییم علم آمده است و مسائل ماورای طبیعت را منسوخ کرده است . این یک سخن کودکانه است .