4 - 29 هرکس در گرو اعمال خویش است (مدثر/38)

شاعران و ادیبان ایرانی و مردم خوش ذوق فارسی زبان نیز این قانون را مورد توجّه قرار داده و با زیباترین عبارات و دقیق ترین تشبیهات و شیرین ترین تمثیلات به بیان آن پرداخته اند. آنان هم اصل کلّی بازتاب عمل و هم بازتاب کار بد و خوب را در اشعار و عبارات و تمثیلات خود ذکر کرده اند که ما از میان دهها شعر و مَثَل و حکمت، تنها برخی را تقدیم می داریم:
1. آنچه بر ما می رسد آن هم زماست. (مولوی)
2. آنچه دی کاشته ای می کنی امروز درو طمع خـوشـه گنـدم مکن از دانـه جـو (ظهیر فاریابی)
3. آن کس که نکو کرد و بدی دید کدام است.
4. آن کـه کــردار بــد روا بـیـنـد خـود زکـردار خـود جـزا بینـد (امیر خسرو دهلوی)
5 . از مکافـات عمل غافـل مشو / گندم از گندم بروید جو ز جو
6. از هر دست بدهی از همان دست پس می گیری.
7. اگـر بد کنی چـشم نیکی مدار که گر خار کاری سمن ندروی (ابن یمین)
8 . اگـر نـرم گـویـد زبـان کسـی به گـوشش درشتی نیـاید بسی (فردوسی)
9. ای که اندازی کلوخی سنگ را آماده باش!
10. این جـهـان کـوه است و فـعل مـا نـد بــاز گــردد ایــن نـداهـا را صــد (مولوی)
11. بـد خـواه کسان هیچ به مقصـد نرسـد یک بد نکند تا به خودش صد نرسد
12. من نیک تو خواهم و تو خواهی بد من تـو نـیک نـبـیـنی و بـه من بد نرسد (خیام)
13. بد مکن و بد میندیش تا تو را بد نیاید پیش.
14. با آنکـه خـداوند رحیم است و کریم گندم ندهد بـار چـو جـو می کـاری (مولوی)
15. به گیتی دون هر کـه تخمی بکاشت از آن بار دادش فلک شام و چاشت
(ادیب نیشابوری)
16. تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایـزد در بیـابـانـت دهـد بـاز (سعدی)
17 . چـو بد کـردی مشو ایمن ز آفات که لازم شد طبیعت را مکـافات (ناصر خسرو)
18. چون که بد کردی بترس ایمن مباش ز آنکه تخم است وبرویاند خداش (مولوی)
19.چه کردی به مردم همان چشم دار. (ادیب نیشابوری)
20. دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر کای نور چـشم من بجز از کشته ندروی (سعدی)
خرما نتوان خوردن ازین خار که کشتیم
دیبا نتوان کردن ازین پشم که رشتیم
بر حرف معاصی خط عذری نکشیدیم
پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم
ما کشتهٔ نفسیم و بس آوخ که برآید
از ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم
افسوس برین عمر گرانمایه که بگذشت
ما از سر تقصیر و خطا درنگذشتیم
دنیا که درو مرد خدا گل نسرشتست
نامرد که ماییم چرا دل بسرشتیم
ایشان چو ملخ در پس زانوی ریاضت
ما مور میان بسته دوان بر در و دشتیم
پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
واماندگی اندر پس دیوار طبیعت
حیفست دریغا که در صلح بهشتیم
چون مرغ برین کنگره تا کی بتوان خواند
یک روز نگه کن که برین کنگره خشتیم
ما را عجب ار پشت و پناهی بود آن روز
کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم
کر خواجه شفاعت نکند روز قیامت
شاید که ز مشاطه نرنجیم که زشتیم
باشد که عنایت برسد ورنه مپندار
با این عمل دوزخیان کاهل بهشتیم
سعدی مگر از خرمن اقبال بزرگان
یک خوشه ببخشند که ما تخم نکشتیم
عالییی
کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ . المدثر آیه : 38
ترجمه آیت الله مشکینی ره :
هر کس در گرو کسب خویش است (هر نفسی در برابر واجباتی که باید کسب کند، و محرماتی که کسب نموده در گرو است و چون اول را داد و دوم را زدود رها میشود
تفسیر المیزان:
حرف" باء" در" بما" به معنای بای فارسی و یا به معنای" بسبب" است، و یا به معنای" در مقابل" است،
و کلمه" رهینة" به معنای رهن و گروگان است، هم چنان که زمخشری در کشاف گفته: کلمه" رهینة" در آیه" کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ" مؤنث رهین نیست، که کسی خیال کند چون کلمه" نفس" مؤنث است، رهینه نیز مؤنث آمده، چون اگر این منظور هم در کار باشد باز میتوانست مذکر بیاورد، و بفرماید" بما کسبت رهین" برای اینکه صیغه فعیل در صورتی که به معنای مفعول باشد مذکر و مؤنث در آن یکسان است، هم در مذکر میآید و هم در مؤنث، بلکه این کلمه اسمی است به معنای رهن، مثل اینکه کلمه" شتیمة" اسم شتم است، گویا فرموده:" کل نفس بما کسبت رهن" و معنای جمله بنا به گفته وی این است که:" هر نفسی در گرو است، با آنچه که کرده، و یا به سبب آنچه کرده، و یا در مقابل آنچه کرده است".و گویا عنایت در" رهینه شمردن هر نفس" این بوده که خدای تعالی این حق را به گردن خلق دارد که با ایمان و عمل صالح او را بندگی کنند، پس هر نفسی از خلق نزد خدا محفوظ و محبوس است، تا این حق و این دین را بپردازد، حال اگر ایمان آورد و عمل صالح کرد از گرو در آمده آزاد میشود، و اگر کفر ورزید و مرتکب جرم شد و با این حال مرد، هم چنان رهین و برای ابد محبوس است، و این یک نوع رهین بودن است، غیر آن نوع دیگر که آیه" کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ" متعرض آن است و ما فرق میان دو نوع رهین بودن را در سوره طور بیان کردیم.
گفتیم آیه قبلی انذار را تعمیم میداد، این آیه علت آن تعمیم را بیان میکند، چون وقتی نفس انسانی رهین کردههای خود باشد، قهرا هر نفسی باید از آتش قیامت که او را در صورت مجرم بودن و پیروی حق نکردن در آن حبس میکنند دلواپس باشد که، همین دلواپسی تقوی است.