5-4 برتری مجاهدین بر قاعدین (نسا 95)

الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج2 ؛ ص509
1- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عِیسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ ثَلَاثَةٌ دَعْوَتُهُمْ مُسْتَجَابَةٌ الْحَاجُّ فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونَهُ وَ الْغَازِی فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونَهُ وَ الْمَرِیضُ فَلَا تَغِیظُوهُ وَ لَا تُضْجِرُوهُ «1».
- باید مراقب خانواده های مجاهدان و مدافعان حرم باشیم
برتری ارزش خدمت به شهید بر سایر خدمتها
بنیاد شهید از همۀ بنیادها افضل است برای اینکه شهید از همۀ افراد افضل است. خدمت در بنیاد شهید در رأس خدمتها هست. همه خدمت میکنند و همه برای خدا و برای همه فضل است و برای همه ارزش هست در بارگاه الهی. همۀ خدمتگزارهایی که خدمت میکنند. آنهایی که خدمت میکنند برای جنگزدهها آنها هم خدمتشان برای فداکاران است. این جنگزدهها که الآن در ایران هستند و در خارج از وطنشان هستند راجع به اینها هم هر کس خدمت بکند خدمت به فداکاران است، لکن خدمت به شهید ارزشش بیشتر از همه خدمتهاست
بسماللّه الرحمن الرحیم
ارزش هر خدمتی، موافق ارزش آن کسی است که برایش خدمت میکنیم، هر کس هر خدمتی در راه خدا برای خلق خدا بکند این ارزش دارد. لکن ارزشها مختلف هستند به ارزش آنهایی که برای آنها خدمت میکنیم. همۀ بنیادهایی که برای خدا در راه اسلام به کشور خودشان خدمت میکنند، و همۀ اشخاصی که برای اعتلای کلمۀ اسلام خدمت میکنند، همۀ آنها پیش خدای تبارک و تعالی ارزش دارد و مورد عنایت حق تعالی ـ ان شاءاللّه ـ خواهند شد. لکن ارزش بنیاد شهید، خدمت به شهید و خدمت به بازماندگان شهید و خدمت به آنهایی که در راه اسلام برای فداکاری حاضر شدند لکن معلول شدند و عضوی از اعضای خودشان را از دست دادند یا جراحاتی بر آنها وارد شده است، ارزش این خدمت که برای شهدای اسلام و برای فداکاران اسلام انجام میگیرد شاید از سایر ارزشها بیشتر باشد. دربارۀ شهید آن قدر از اسلام و از اولیای اسلام روایات وارد شده است در فضل شهادت که انسان متحیر میشود. من بعضی از یک روایت را برای شما ترجمه میکنم تا بدانید که شما در خدمت چه اشخاصی هستید، و بنیاد شما چه ارزشی دارد.
در روایتی از رسول اکرم ـ صلی اللّهعلیهو آلهوسلم ـ نقل شده است که برای شهید هفت خصلت است که اوّلی آن عبارت است از اینکه اول قطرهای که از خون او به زمین بریزد تمام گناهانی که کرده است آمرزیده میشود. و مهم آن، آخرین خصلتی است که میفرماید. میفرمایند که ـ به حسب این روایت ـ که شهید نظر میکند به وجه اللّه[۱]و این نظر به وجه اللّه راحت است برای هر نبی و هر شهید. شاید نکته این باشد که حجابهایی که بین ما و حق تعالی هست و وجه اللّه است و تجلیات حق تعالی هست، تمام این حجابها منتهی میشوند به حجاب خود انسان. انسان خودش حجاب بزرگی است که همۀ حجابهایی که هست، چه آن حجابهایی که از ظلمت باشند و آن حجابهایی که از نور باشند منتهی میشود به اینکه حجابی که خود انسان است. ما خودمان حجاب هستیم بین خودمان و وجه اللّه. و اگر کسی فی سبیلاللّه و در راه خدا این حجاب را داد، این حجاب را شکست، و آنچه که داشت که عبارت از حیات خودش بود تقدیم کرد، این مبدأ همۀ حجابها را شکسته است، خود را شکسته است، خودبینی و شخصیت خودش را شکسته است و تقدیم کرده است. و چون برای خدا جهاد کرده است و برای خدا دفاع کرده است از کشور خدا و از آئین الهی و هرچه داشته است در طبق اخلاص گذاشته و تقدیم کرده است، خود را داده است، این حجاب شکسته میشود. شهدا، شهدایی که خدای تبارک و تعالی و در سبیل خدای تبارک و تعالی و راه خدای تبارک و تعالی جان خودشان را تقدیم میکنند، و آنچه که در دستشان است و بالاترین چیزی است که آنها دارند تقدیم خدا میکنند، در عوض خدای تبارک و تعالی این حجاب که برداشته شد جلوه میکند برای آنها، تجلی میکند برای آنها. چنانچه برای انبیا هم چون همه چیز را در راه خدا میخواهند، و آنها خودی را نمیبینند و خود را از خدا میبینند، و برای خودشان شخصیتی قائل نیستند، حیثیتی قائل نیستند در مقابل حق تعالی. آنها هم حجاب را برمیدارند.فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً[۲]تجلی میکند خدای تبارک و تعالی در کوه طور و یا در جَبَل انیّت خودِ موسی و موسی «صَعْق»[۳][برایش پیش میآید]. آنها در حال حیات، انبیا و اولیا نظیر انبیا و تالی تِلو[۴]انبیا در زمان حیاتشان آن چیزهایی که حجاب بوده است بین آنها و بین حق تعالی میشکنند و صَعْق برای آنها حاصل میشود و موت اختیاری برای آنها حاصل میشود. خدای تبارک و تعالی بر آنها تجلی میکند، و نگاه میکنند به حسب آن نگاه عقلی، باطنی و روحی و عرفانی، و ادراک میکنند و مشاهده میکنند جلوۀ حق تعالی را، و شهید هم به حسب این روایتی که وارد شده است، نظیر انبیا، وقتی که شهید شد چون همه چیز را در راه خدا داده است، خدای تبارک و تعالی جلوه میکند به او و آن هم «یَنْظُرُ اِلی» جلوۀ خدا، الی وَجْهِ اللّه این آخر چیزی است که برای انسان، آخر کمالی است که برای انسان هست. دراین روایتی که در کافی[۵]نقل شده است، در این روایت، انبیا را مقارن شهدا قرار داده است که در جلوهای که حق تعالی میکند بر انبیا همان جلوه را هم بر شهدا میکند. شهید همیَنْظُرُ اِلی وَجْهِ اللّهِ[۶]و حجاب را شکسته است. همانطوری که انبیا حجابها را شکسته بودند. و آخر منزلی است که برای انسان ممکن است باشد. مژده دادهاند که برای شهدا این آخر منزلی که برای انبیا هم هست، شهدا هم به حسب حدود وجودی خودشان به این آخر منزل میرسند.
در آینده ممکن است افرادی آگاهانه یا از روی ناآگاهی در میان مردم این مسئله را مطرح نمایند که ثمرۀ خونها و شهادتها و ایثارها چه شد. اینها یقیناً از عوالم غیب و از فلسفۀ شهادت بیخبرند و نمیدانند کسی که فقط برای رضای خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگی نهاده است حوادث زمان به جاودانگی و بقا و جایگاه رفیع آن لطمهای وارد نمیسازد. و ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصلۀ طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو نماییم. مسلّم خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه کرده است. خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. و خدا میداند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست؛ و این ملتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان که در این قافلۀ نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنهایی که این گوهرها را در دامن خود پروراندند!
خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزهاند و نیازمند به مشعل شهادت؛ تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش. خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانوادههای معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز ماندهام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیدهام، و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری میکنم. و بدا به حال آنانی که در این قافله نبودند! بدا به حال آنهایی که از کنار این معرکۀ بزرگِ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهی تا به حال ساکت و بیتفاوت و یا انتقاد کننده و پرخاشگر گذشتند!
آری، دیروز روز امتحان الهی بود که گذشت. و فردا امتحان دیگری است که پیش میآید. و همۀ ما نیز روز محاسبۀ بزرگتری را در پیش رو داریم. آنهایی که در این چند سالِ مبارزه و جنگ به هر دلیلی از ادای این تکلیف بزرگ طفره رفتند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و دیگران را از آتش حادثه دور کردهاند مطمئن باشند که از معاملۀ با خدا طفره رفتهاند، و خسارت و زیان و ضرر بزرگی کردهاند که حسرت آن را در روز واپسین و در محاسبۀ حق خواهند کشید. که من مجدداً به همۀ مردم و مسئولین عرض میکنم که حساب اینگونه افراد را از حساب مجاهدان در راه خدا جدا سازند؛ و نگذارند این مدعیان بیهنر امروز و قاعدین کوتهنظر دیروز به صحنهها برگردند.
من در میان شما باشم و یا نباشم به همۀ شما وصیت و سفارش میکنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. نگذارید پیشکسوتانِ شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمرۀ خود به فراموشی سپرده شوند. اکیداً به ملت عزیز ایران سفارش میکنم که هوشیار و مراقب باشید، قبول قطعنامه از طرف جمهوری اسلامی ایران به معنای حل مسئلۀ جنگ نیست
جوان در این مملکت کم نبود؛ خیلی از این جوانها اصلاً اعتنا نکردند به اینکه جنگی در مرزهای این کشور هست؛ مشغول خورد و خواب خودشان شدند. اگر کسی برای آنها از جبهه سخن میگفت، احیاناً پوزخندی هم میزدند. تابستانها خوزستان گرم است؛ زمستانها منطقهی شمال غربی سرد است. از پای کولر راحت و آب خنک داخل یخچال و آغوش گرم پدر و مادر بیرون آمدن؛ از کنار مزرعهی محصول بر زمین مانده بیرون آمدن؛ یا کارِ کارخانهای را که ممکن بود بعداً از او بگیرند، یا ادارهای را که ممکن بود بعداً دیگر به آنجا راهش ندهند، رها کردن و بیرون آمدن و رفتن به خوزستان گرم و شمال غرب سرد، برای همه گوارا نبود. خیلیها نکردند؛ نشستند تماشا کردند. وقتی شهرها را بمباران کردند، از آن شهرهایی که بمباران میشدند، رخت و لباس برداشتند و به شهر دور دستتر رفتند. یک عدّه اینگونه عمل کردند. اینها هم ایرانی بودند، خیلیهایشان هم مسلمان بودند؛ اما آن همّت را نداشتند. در چنین هنگامهای، عدّهی دیگری پیدا شدند؛ از جاهای مختلف، از قشرهای مختلف، در سنین مختلف، زن و مرد؛ اینها آن راحتی را، آن خنکای تابستان را، آن کرسی گرم زمستان را رها کردند؛ آغوش پدر و مادر را رها کردند؛ محصول روی زمین مانده را رها کردند؛ کارِ کارخانه و اداره را رها کردند؛ درس دانشگاه و مدرسه را رها کردند و به سمت جبهه راه افتادند. چرا؟ چون احساس کردند که دشمن مرزها را شکسته و وارد میهن اسلامی شده است. اگر جوان، ایثارگرانه به استقبال دشمن نرود، دشمن به سراغ او در شهر و در خانهی او خواهد آمد. اینها وظیفهی جهاد اسلامی را ادراک کردند، فهمیدند، همت گماشتند و رفتند. اینها بسیجی هستند. اینها همان کسانی هستند که خداوند متعال در قرآن فرمود: «فضّل اللَّه المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیما».(۱) مجاهدین یعنی همینها؛ قاعدین یعنی آنها که در خانه نشستند. قاعد، یعنی نشسته؛ مجاهد، یعنی تلاشگر راه خدا.